بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت موسی علیه‌السلام در قرآن کریم


برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 04-07- 1402

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم به پیامبر عظیم الشأن ما، سلام می-کنم به حضرت خدیجه کبری و سلام می کنم به تک تک شما که دل شما غرق سرور و شادی است در ایام ماه ربیع، خاصه دهم ربیع الاول سالروز پیوند آسمانی حضرت ختمی مرتبت و حضرت خدیجه کبری و امیدوار هستم که بهترین ها برای همه شما رقم بخورد. برنامه امروز سمت خدا را آغاز می کنیم. سلام می کنم به تک تک عزیزان، خانم ها و آقایان، ان شاءالله هر جا که هستید خداوند حال شما باشد خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. خیلی خوشحال هستیم که با هم هستیم و در کنار هم هستیم. به همه بینندگان خوب شبکه افق، شبکه جهانی ولایت و به همه شنوندگان رادیو معارف که صدای برنامه را می شنوند هم با دل و جان سلام می کنم. در محضر حاج آقای حجت الاسلام عابدبنی عزیز سلام علیکم و رحمۀ الله، خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله. و همچنین عرض سلام و ادب خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان، ان شاءالله که جذبه های حضرت خدیجه (س) آن هم در ازدواج با پیامبر که یک ازدواج عاشقانه و پر برکت و تمام آن هستی ما و آن حقیقت ما وابسته به این ازدواج بوده است که برکات وجودی حضرت زهرا (س) و اولاد او که تعبیر روایت این است که اگر نبودند انسان در حالت بهیمیت و حیوانیت می ماند و نمی توانست این همه مدارج کمالی را طی کند با همه بی وفایی هایی که در طول تاریخ به آنها شده است اما برکات آنها شامل همه انسان ها شده است و انسان انسانیت را از بهیمیت به انسانیت رسانده است. لذا این برکت این ازدواج منشأ این همه در حقیقت برکات بوده است و اینها اتفاق نیست. همه اینها طبق نقشه الهی است. حساب شده است. تقدیر دارد. اندازه دارد. معین است که این جور بشود. و لذا این ظرفیت در وجود حضرت خدیجه (س) بوده است. پیامبر که دیگر فوق کلام است که ما بخواهیم حرف بزنیم. اما در وجود حضرت خدیجه (س) بود که همسر پیامبر بشود و حضرت زهرا (س) آن نادره عالم از او به دنیا بیاید تا بشود مادر یازده امام و همسر امیرالمؤمنان (ع).

بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
آغاز امامت امام زمان هم همین روزها بود و ما هنوز آن شیرینی و لذت این مسئله در کام ما هست و لذا آن عهدی که امام جدیدی از جانب خدای سبحان منسوب می شود به امامت خیلی با دقت از جانب خدا، خدای سبحان انتخاب می کند برای هدایت ما و این منسب به عنوان     آخرین امامی که می خواهد جریان آخر الزمان را رقم بزند این خیلی صحنه، صحنه عظیم و قابلیت و استعدادها در مردم شدید است که چنین امامی باید منتظَر باشد برای اینها و اینها منتظِر باشند برای او که اوج قابلیت در مردم ایجاد شده است و اوج فاعلیت از جانب حضرت چون حضرات همه این کمال را داشتند. اما در زمان امام زمان (عج) آن فاعلیت حضرت با قابلیت مردم همراه می شود و آن نتیجه نهایی و آن جریان ظهور رقم می خورد. یعنی بفرمایید که خلقت عالم برای انسان بود که آدم و انسان بیاید. خلقت انسان برای این بود که انبیاء بیایند. خلقت انبیاء برای این بود که خاتم الانبیاء بیاید. خاتم الانبیاء آمد تا در حقیقت آن مردم و انسان ها به وجود کمال خود برسند. این تحقق این کمال در زمان خاتم الاوصیاء که حاکمیت مطلق حق در زمان خاتم الاوصیاء که توحید همه جا حاکم می شود. پرچم لا اله الا الله به حقیقت معنای توحید نه اسم لا اله الا الله که نگاه همه هستی، نگاه همه انسان ها در هر لحظه زندگی آنها با خدا و حشر با خدا می شود. آن چنان که در بهشت این حقیقت متجلی می-شود نازله آن در زمان ظهور می خواهد در حقیقت «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (غافر/16) «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (ابراهیم/48) همه چیز می خواهد این نگاه توحیدی، نگاه توحیدی یعنی هر چیزی با ارتباط با خدا معنای آن دیده شود. آن وقت هر چیزی با ارتباط با خدا معنای آن دیده شود یعنی ضرب در بی نهایت می شود. یعنی با نگاه بی نهایت باید دیده شود تا آن حقیقت او دیده شود. چون از آن جا تنزل کرده است و به آن جا عود می کند. این حقیقت در زمان ظهور می خواهد محقق شود. دوران غیبت هم دوران آماده شدن برای این حقیقت است که این آمادگی هم خیلی عظیم است لذا الان دوران عهد است با امام زمان. پس اگر احساس عهد را انسان به خصوص در ایام انتقال امامت به امام زمان این احساس را بکند آن وقت نسبت به آن عهد، نسبت به آن حقیقت عهد که می خواهد چنین تحققی را در عالم ایجاد کند برای انسان ملموس تر می شود. واضح تر می-شود. سنگینی بار آن را بیشتر احساس می کند. یعنی سنگینی که این بار به دوش من است که آن چه که بر گردن نسل سابق و نسل-های سابق بوده است تا این جا رساندند من این را بر دوش خود بگیرم به نسل لایقی که می خواهد این را، نهایت ظهور را محقق کند که شاید ان شاءالله ما همان نسل لایق هم باشیم امید داریم آن را منتقل کنیم  و برسانیم. این خود نگاه به این سنگینی بار را احساس کردن است. امانت سنگین عهد آخر الزمانی را یافتن است که هر سنگینی در طول دوران تاریخ بشریت بوده است همه آنها ضمیمه شده است و استعداد آن به انسان این دوره داده شده است که این اینها را تحمل کند و به نسل بعدی منتقل کند. ان شاءالله بتوانیم امانتدار خوبی در این انتقال باشیم.
بحثی که در محضر آن هستیم و دیگر آخرین بحث های ما است که قبلاً عرض کردیم هارون (س) از دنیا رفت اجازه می گیریم از حضرت موسی و حضرت هارون و حضرت یوشع به ما اذن بدهند که به بحث وارد شویم حضرت هارون از دنیا رفت حضرت موسی ابلاغ به اصطلاح آن کار و رسالت خود را کرد و از دنیا رفت. حالا این موضوع که الان می خواهیم مطرح کنیم دو جور نقل شده است که در زمان خود موسی کلیم هنوز بوده است و بعضی می گویند نه بعد از وفات و رحلت موسی کلیم است که یوشع فقط دارد، یا یوشع فرمانده موسی است و دارد عمل می کند یا یوشع خود حضرت وصی است و دارد اقدام می کند. در هر دو صورت هست که بنی اسرائیل اگر یاد شما باشد ما آیات این بحث را در سوره مائده داشتیم که سوره مائده آیات بیست و یکم به بعد بحثی را داشت که در آن جا می فرمودند که بسم الله الرحمن الرحیم «يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَة» (مائده/21) موسی کلیم وقتی که با بنی اسرائیل از دریا عبور کردند و آن جریان طور محقق شد و جریان میقات محقق شد و گوساله پرستی گذشت و تمام اینها حالا وعده ای که می خواستند بدهند این که بنی اسرائیل برسانند به یک استقراری در سرزمینی اینها را وارد کنند. اما اینها با آن دوازده نقیبی که نماینده سبطی از نوادگان بنی اسرائیل بودند دوازده نفر رفتند که یواشکی سر و گوشی آب بدهند به عنوان خبرگیری که حمله چگونه باشد تا بتوانند محقق شوند اینها وقتی که برگشتند از بس که جریان فرعون به اینها مزه داده بود که بدون این که اینها زحمتی بکشند فرعونیان در دریا غرق شدند و اینها هم دیدند. اینها دیدند و حالا جنگیدن سخت است. ما بخواهیم برویم بجنگیم ادخلوا در این ارض بیایید و آنها هم لشکری دارند و اینها آمدند یک شایعاتی را درست کردند که اینها فوق انسان هستند و اینها قوای چه دارند و هیکل های آنها چگونه است، یک شایعاتی که دهان به دهان چرخید و بزرگتر شد. یک کلاغ چهل کلاغ شد. به طوری که هنوز افسانه ها از آن جریان نقل می کنند که چه هست و چه هست و چه روایات اسرائیلیاتی برای آن ساختند تا نرفتن خود را توجیه کنند و وقتی موسی کلیم دید اینها نمی آیند و اجابت نکردند گفتند «قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّ فيها قَوْماً جَبَّارين‏» (مائده/22) اینها یک آدم های زورگو و قلدری هستند «وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها‏» (مائده/22) ما داخل نمی شویم. «حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها» (مائده/22) خودشان بیرون بروند ما برویم. «فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها» (مائده/22) اگر آنها بیرون رفتند «فَإِنَّا داخِلُونَ» (مائده/22) ما هم داخل می شویم. «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافُونَ» (مائده/23) دو نفر از کسانی که خدا ترس بودند اینها همان قول ها و گفتارهایی است که یک عده حرف می زنند بقیه دنبال آنها می افتند آنها زود توانستند حرف خود را برای مردمی که دنبال راحت طلبی هستند جا بیندازند. این دو نفر که نقل می-کنند شاید یوشع باشد و کالب. که کالب شوهر خواهر حضرت موسی (ع) بود و بعد هم جزء اوصیاء بعدی حضرت موسی (ع) می شود اینها خیلی الهی بودند. «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافُونَ» (مائده/23) اینها که از خدا می ترسیدند «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا» (مائده/23) که خدا هم به اینها نعمت داده بود که «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» (نساء/69) خدا از اینها تعریف کرده است که «ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ» (مائده/23) در این باب داخل شوید. اگر شما داخل شدید «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ» (مائده/23) خدا وعده نصرت داده است پیامبر او دارد می گوید ما آن جا رفتیم و رصد کردیم از درون شهر متزلزل است این ظالم آن چنان کرده است مردم شما را ببینند شما را تحویل می-گیرند به جای اینها. از این ظالمین به سطوح آمدند. ما حرف زدیم، قرار گذاشتیم ارتباط برقرار کردیم، «فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» (مائده/23) «قالُوا يا مُوسى» (مائده/24) اینها جواب دادند «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً» (مائده/24) حرف آن را نزنید. ما اصلاً و اصلاً نمی آییم. ابداً یعنی دیگر چانه نزنید. دائم نخواهید این را شفیع کنید، آن را واسطه کنید. نمی آییم. ما اهل جنگیدن نیستیم، با لَن، لَن یعنی ابدا، ابدا را هم دوباره آوردند یعنی دیگر اصلاً حرف آن را نزنید. «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها» (مائده/24) شهر را بروید شما «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ» (مائده/24) تو با خدای خود بروید «فَقاتِلا» (مائده/24) شما بجنگید مثل همان جایی که در غرق تو با خدای خود اینها را غرق کردی ما هم رد شدیم نشستیم نگاه هم کردیم کیف کردیم. «فَقاتِلا‏ إِنَّا هاهُنا قاعِدُون» (مائده/24) ما هم نشستیم شما را نگاه می کنیم تا ببینیم چه کار می کنید. حاضر هستیم برای شما کف بزنیم. موسی کلیم که تا به حال با همه بهانه گیری های اینها ساخته بود به طوری که گوساله پرستی اینها را هم آمد و تحمل کرد با این که ناراحت شد اما از اینها جدا نشد و شکایت نکرد به خدای سبحان این جا می گوید «قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏ فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ» (مائده/25) خدایا بین من و اینها جدا بیندازد. یاد امیرالمؤمنین (ع) که امیرالمؤمنین (ع) وقتی دیگر از دست عدم اطاعت و عصیان های مکرر مردم به ستوه آمد گفت خدایا من را از اینها بگیر. یک کسی دیگری که اینها می-پسندند به اینها بده. من را از اینها بگیر، اینها نمی-توانند من را تحمل کنند. این جا موسی کلیم فَافْرُقْ بَيْنَنا خدایا بین من و برادرم با اینها بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ آن وقت نتیجه آن چه شد؟ «قالَ فَإِنَّها» (مائده/26) خدای سبحان فرمود که چهل سال وعده ای که ما داده بودیم که اینها را به یک وادی برسانیم مستقر کنیم با برکت باشد «فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ» (مائده/26) چهل سال برای اینها حرام شد و به تأخیر افتاد. آن هم نه این که این جا بمانید، اینها نه مستقر بودند نه مسافر. شما حساب کنید یک لشکر عظیم و نیروی عظیم خانوادگی با همه چیز یک جایی نه مستقر باشند نه مسافر باشند که بدانند بالاخره يَتيهُونَ باید دائم حرکت می کردند اما این حرکت آنها به سمت جایی نبود دائم قصد می کردند. اینها آمدند از موسی تخلف کردند به خصوص در ذهن اینها این بود که ما مصر را وقتی اینها غرق شدند مال ما بود موسی به ما امر کرد که این جا بیاییم. ما را ول نکرد که به مصر برگردیم. آمد گفت مأموریت دارید خدا برای شما مأموریت قرار داده است هوس قصرها و میوه ها و سرسبزی و عمران و آبادی و ثروت و قصرها و کاخ های مصر به سر اینها زد که جنگیدن کجا آن راحت و آسایش در مصر که حالا ما برویم جای فرعونیان در قصرها لم بدهیم و باغ ها و نهرها و اینها بنشینیم حالا این با آن چه قدر متفاوت است.     ما فکر می کنیم امام زمان (عج) تشریف بیاورند ما در قصرها و کاخ ها و لم دادن و خوردن و اینها، می گوید نه آن روز، روز کار است و روز خون ریختن و عرق ریختن است. باید با تمام وجود کار کرد. یعنی روزی است که همه استعدادهای انسان در تلاش و کوشش و فکر به نتیجه می رسد. نه این که انسان می رود آن جا لم می دهد یک زندگی حیوانی بخوریم و بخوابیم و کیف کنیم. پا روی پا بیندازیم خلاصه راحت باشیم. نمی گوییم بعداً رفاه ایجاد نمی شود، نمی خواهیم بگوییم رفاه ایجاد نمی شود، اما یک رفاهی است که با همه این سختی ها باید محقق بشود. بعضی ها می گویند تا امام زمان آمد دیگر ما نشستیم «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏» (مائده/24) امام زمان هم با خدای می روند و می جنگند آن جا همه کار را می کنند بعد ما می-رویم. می گوید اگر این جور هستید ‏ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ چهل سال حالا آواره بچرخید. بعد اینها دیدند نشد. نه به مصر رسیدند نه به یک سرزمینی که آن جا قرار بگیرند. اینها موسی را کنار زدند. موسی هم «فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقين‏» خود را جدا کرد اما نه جدای مکانی که یک جای دیگری برود نه اینها رهبری را از موسی گرفتند. خود آنها سردمدار شدند، مردم دنبال اینها رفتند. وقتی مردم دنبال اینها رفتند و اینها رهبران مردم شدند. اینها حالا صبح حرکت می کردند مردم را راه بیندازند، حالا مسئولیت به عهده اینها آمده است صبح راه می افتادند بعد می دیدند شب همان جای اول رسیدند.     دوباره حیران و سرگردان حالا بعضی از نقل ها یا شب و غروب حرکت می کردند صبح می دیدند رسیدند حالا تا خنکی حرکت می کردند یا روز حرکت می کردند. حالا این خیلی اهمیتی ندارد. بعد گفتند دیدند این نمی شود. به سمت مصر می-خواستند بروند مصر را پیدا کنند، غلبه کنند، بروند آن جا را بگیرند، نشد. دوباره خدمت موسی آمدند که موسی ما پشیمان شدیم حرکت کنید برای گرفتن این سرزمین ما هم آماده هستیم. موسی گفت أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ چهل سال آوارگی حکم قطعی خدا است. تا چهل سال شما که از 20 سال به بالا بودید روی ورود به آن سرزمین را نخواهید دید. نه نسل بعدی امکان-پذیر می شود که این هم خود خیلی نگاه مهمی است که باید یک جایی سر جای خود در سنت های الهی در وضعیت ما تطبیق آن و تحلیل آن باید صورت بگیرد حالا الان فرصت آن نیست. که شما نخواهید دید. نسل بعدی که تخلف نکردند برای آنها امکان پذیر است. اینها گفتند اگر تو نمی آیی خود ما این کار را می کنیم. رفتند چند بار حمله کردند و شکست خوردند. نه به مصر رسیدند نه به این سرزمین رسیدند لذا این چهل سال برای اینها خیلی سخت گذشت. سرگردانی، بی هدفی، ندانم چه کار کنم، مردم هم از اینها زده شدند و اینها را هم کنار زدند، همین درگیری های درونی آنها هم بین آنها بود اما در عین حال موسی (ع) در بین آنها بود. در روایت دارد امیرالمؤمنین (ع) وقتی مردم وصیت پیامبر را بعد از پیامبر گوش نکردند امیرالمؤمنین خود را از بین مردم بیرون نکشید. مثل موسی کلیم که خود را بیرون نکشید. اما مردم رجوع نمی کردند. این فافرق بیننا یعنی مردم قابلیت نداشتند استفاده کنند از موسی. همین حقیقت راجع به امیرالمؤمنین شد. اگر می آمدند و از امیرالمؤمنین سوالی می کردند، کاری داشتند حضرت مشاوره می-داد، حرف می زد اما مردم قابلیت نداشتند رهبری آنها با امیرالمؤمنین باشد. حل مشکلات آنها با امیرالمؤمنین باشد. لذا بعضی می گفتند 25 سال امیرالمؤمنین (ع) جزء فضائل امیرالمؤمنین می دانند که کشاورزی می کرد، چاه می کند. در جامعه ای که امروز یک طلبه ساده اگر یک قدری فضل داشته باشد، درس خوانده باشد، اصلاً فرصت ندارد سر بخاراند از بس که رجوع دارد و امکان ارتباط دارد امیرالمؤمنین (ع) آن جا در صدر اسلام که همه مشکلات برای حل مسائل در کار است آن وقت امیرالمؤمنین برود چاه بکند، امیرالمؤمنین برود … برای علی فرقی نمی کرد که چه بکند. مردم محروم شدند. تاریخ بشریت محروم شد از امیرالمؤمنین (ع) … ما نمی گوییم علی (ع) بیکار شد، نشست غصه بخورد، نه اهل غصه خوردن و نشستن کنار نبود او کار دیگر را … اما مردم چرا. این جریان با موسی (ع) هم همین جور بود. موسی (ع) دنبال رفتن دنبال خضر شد، جریانات مختلف شد، در بین مردم ماند اما مردم استفاده ای از او نمی کردند. این جا برای موسی که خیلی زحمت کشیده است برای اینها خون دل خورده است، سختی کشیده است، می داند که اینها به چه چیزی نیاز دارند این به این صورت شد که «فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْض‏» بعد موسی تازه با این که مردم این همه اذیت کردند برای مردم غصه می خورد. خدا می گوید «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقين‏» (مائده/26) موسی اینها فاسق هستند آنها را ول کن و برای اینها غصه نخور. خدا می-گوید «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقين‏» (مائده/26) یعنی این همه بلا سر موسی آوردند. ببینید این نبی الهی است، ولی الهی است، که ما باشیم یک نفر به ما پشت کند می گوییم به درک. رفتی که رفتی. کاری نداریم. ولی نبی الهی که این جوری نیست. ولی الهی که این جوری نیست. این اصلاً از پدر مهربان برای اینها مهربان تر است. خیلی آدم انبیاء را می بیند می-فهمد که ما چه قدر فاصله داریم. کافی است به ما تو بگویند دیگر به طرف نگاه نمی کنیم که این موسی (ع) همه کارها و زحمت ها را کشیده است گوساله پرستی کردند بعد از این که از دریا عبور کردند. گفتند رهبری تو را نمی خواهیم. ما ثروت می-خواهیم، ما چه می خواهیم، تو می خواهی ما را ببری بجنگیم. می-گوید بابا این دعوت خدا است، امر خدا است موسی می داند امر خدا چه قدر عظیم است و چه قدر با برکت است اما چه جور به اینها بگوید. لذا باز هم غصه می خورد. «فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقين‏» (مائده/26) این تا این جا مربوط به چه بود؟ ابتدایی که آنها می خواستند وارد آن سرزمین بشوند و تخطی کردند. چهل سال تیه را تحمل کردند نسل سابق از دنیا رفتند، نسل جدید آمده و این نسل جدید حالا در بین اینها هم همه جور هست. بعد از این که این نسل جدید آمدند
شریعتی: نمی توانستند توبه کنند؟ مثلاً بگویند ما غلط کردیم بالاخره یک فرجی حاصل شود یا این که نه آن لجاجت آنها اجازه نمی داد؟
حجت الاسلام عابدینی: تکبر آنها خیلی بود. قبلاً قصه آن را عرض کردیم که شیطان وقتی که سراغ موسی (ع) آمد موسی گفت من واسطه می شوم برای این که بلکه توبه تو قبول شود. گفت خیلی خوب است بلکه تو وساطت کن وقتی موسی (ع) به خدا وساطت کرد خدا فرمود عیب ندارد این به آدم سجده نکرد و این تمرد باعث شد که رانده شود سر قبر آدم برود و به قبر آدم سجده کند مسئله حل می-شود. شیطان گفت من به آدم سجده نکردم حالا به قبر او سجده کنم. تکبر و عناد. حالا همین مسئله که شما الان فرمودید خدا راه را برای اینها باز گذاشت با یک توبه که اگر این جوری بیایید راه باز می شود و می توانید در حقیقت بعد از چهل سال که حالا این سختی را کشیدند می گوید این جوری می شود که در حقیقت راه را وارد شوید. به اینها چه می فرمایند؟ در دو جای قرآن این مسئله در چند جا آمده است دو جا صریح تر است یکی در سوره بقره در آیات 58 به بعد که می فرماید که «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ» (بقره/58) حالا این چه زمانی است؟ این قلنا بعد از جریان تیه هست درست است اختلاف در این که این جریان، این آیات مربوط اما تقریباً روایت ما دلالت بر این مال جدید است، یک جریان یتیهون بود یعنی یک تخلف از امر الهی بود مبتلا به تیه شدند. چهل سال سرگردانی. دوباره بعد از چهل سال امر است دیگر نمی گوید دیگر حالا تمام شد ما می-رویم با خدا می جنگیم انجام می دهیم شما هم بیایید نه. دوباره باید بروند بجنگند. «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ» (بقره/58) اگر می خواهید به این قریه داخل شوید «فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ» (بقره/58) همه چیز مهیا است، اگر بروید هر چه که بخواهید آن جا فراهم است. آبادی، عمران، میوه های مختلف.
شریعتی: این آبادی هزینه دارد هزینه آن را هم شما باید بپردازید.
حجت الاسلام عابدینی: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنين‏» (بقره/58) سه تا کار باید بکنید. یکی این که حرکت کنید به سمت این قریه. ننشینید بگویید ببینیم چه می شود باز می شود یا نه، راه بیفتید. که آنها راه نیفتادند. گفتند «إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏» (مائده/24) ما این جا می نشینیم. ادخلوا راه بیفتید. دوم آن ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً با حالت تواضع و خضوع و فروتنی. حالا باز روایات مسئله را عرض خواهیم کرد. وَ قُولُوا حِطَّةٌ پس فعل شما رفتن، فعل شما حالت سجده است، سجده فروتنی است. حالا ممکن است قبل از ورود سجده کنند و وارد شوند ممکن است آن تواضع وجودی باشد که ورودی باشد. وَ قُولُوا حِطَّةٌ و این کلام را بگویید که خدایا ما را ببخش. حطّه کلام عربی است، آن جا برای آنها عبری بوده است، اما با همان کلامی که داشتند و وَ قُولُوا حِطَّةٌ خدایا سیئات ما را بریز. اگر این سه کار را کردید، راه افتادید، حالت خضوع و تواضع در حرکت خود داشتید وَ قُولُوا حِطَّةٌ را هم گفتید که خدایا ما را ببخش، ما اشتباه کرده بودیم نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ، شما گفتید نمی شد اینها توبه کنند؟ بعد از چهل سال دارد به آنها می گوید که راه را باز کردیم نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ این خطایای شما را ما می بخشیم وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنين بلکه اگر این کار را کردید ما جزای محسنین را هم به شما می دهیم. محسن یک مقام عظیم است. الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاه‏ مثل این که تو می بینی خدا را فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ. اگر تو نمی بینی او می بیند. یعنی ما برای شما سنزید ما اضافه می-دهیم، ما روز می کنیم شما این مقدار حرکت کنید آن مقدار آن را ما زیادی می دهیم وَ سَنَزيدُ الْمُحْسِنين. اینها چه کار کردند؟ «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا» (بقره/59) حالا بعد از چهل سال سرگردانی و آن همه مصیبت باز هم هم را اطلاعات نکردند. نسل بعدی هم هستند نه همان نسل. «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُم‏» (بقره/59)     اینها راه افتادند. با نق و غر راه افتادند. رسیدند، دیدند فکر کردند این که می گویی سجداً لابد در این باب کوتاه است باید سر خم کنند عیب ندارد مجبور هستیم، دیدند نه در هم در وسیعی است بزرگ است پس چه سر خم کردن. گفتند که موسی دائم می خواهد ما را تحقیر کند. دائم می خواهد ما را تحقیر کند برای چه این جا سر خود را خم کنیم؟ سر خم نکردند. غیر از آن که سر خم نکردند به اینها گفته بود می روید سجداً باشید و وَ قُولُوا حِطَّةٌ بگویید خدایا ما را ببخش. اینها برای این که مسخره کنند اینها به جای حطه گفتند حنطه، حنطه یعنی گندم سرخ. یعنی تمسخر. به جای حطه و تقاضای استغفار از خدا که زبان آنها و فعل آنها، نه فعل آنها بر این گویا بود، نه زبان آنها. همین کار هم بعد از چهل سال سرگردانی که فهمیدند چه غلطی کردند آن موقع که حرف موسی و خدا را گوش نکردند بعد از آن همه حالا باز هم «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا» (بقره/59) منتها یک موقع می گوییم غیّر، غیّر یعنی یک چیز آن را جابه جا کنید بدل یعنی کلاً جابه جا کنید. یعنی یک موقع است می گوییم این مبدل آن هست، این غیر از آن هست، یکی دیگر است. فَبَدَّلَ الَّذينَ همه چیز آن را تغییر دادند. همه کار را تغییر دادند. ظاهر و باطن آن را تغییر دادند. نه یک تغییر ساده باشد، تبدیل کردند. «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُون‏» (بقره/59) عده ای از اینها این کار را کردند. این دفعه همه آنها این کار را نکردند. دفعه قبلی یک عده جلو افتادند بقیه هم تبیعت کردند. این سری همه به این مبتلا نشدند اما عده کمی هم نبودند. تا 70 هزار نفر را نقل می کنند که اینها این کار را کردند. از 20 هزار نفر تا 70 هزار نفر. بعد دنبال این در خلاصه آیات بعد می فرماید که خدای سبحان عذاب خود را، رجز را که در سوره اعراف هست آن جا می فرماید «وَ إِذْ قيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» (اعراف/161) با این کلام و با این فعل این گونه وارد شوید. «نَغْفِرْ لَكُمْ خَطيئاتِكُم‏» (اعراف/161) ما شما را می آمرزیم، گذشته شما را پاک می کنیم، می گذریم. «سَنَزيدُ الْمُحْسِنين‏» (اعراف/161) تازه علاوه بر این معامله محسنین هم با شما می کنیم. اصلاً انگار نه انگار که شما کار بدی کردید. انگار همه شما کار خوب کردید از این به بعد. «سَنَزيدُ الْمُحْسِنين‏» (اعراف/161) « فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ» (اعراف/162) یک حرف دیگری را زدند غیر از این آن هم تبدیل کردند اصلاً زمین تا آسمان فرق می کند. به جای تقاضای بخشش حنطه گفتند یعنی خوراک دنیایی، یعنی باز هم دنیا. باز هم دنیا. باز هم دنیا. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ» (اعراف/162) ما بلای آسمانی بر اینها نازل کردیم. دیگر آن را معطل نکردیم. «بِما كانُوا يَظْلِمُون‏» (اعراف/162) به آن چیزی که آنها ظلم کردند.
شریعتی: من یک فرصت دیگر به شما دادم که گذشته را جبران کنید.
حجت الاسلام عابدینی: چه قدر یک قوم باید ناسپاس باشد. مراحل را نگاه کنید دیگر وقتی است که دوره کنیم. ببینید چه قدر موسی (ع) … نگاه من این است که این قدر که از بنی اسرائیل موسی (ع) زجر کشید از فرعون و قوم او نکشید. یعنی آن از بیرون بود این از درون بود. وقتی که انسان در بیرون مشکلی می بیند در درون خود که می آید یک آسایشی است. اما امان از آن که وقتی داخل می نشیند ببیند همه دارند تخلف می کنند. در مقابل خدا ایستادند. رو به هر طرف کند که بگوید «لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏» (مائده/25) من فقط خود و برادر خود را صاحب هستم، هیچ کس دیگر به حرف من گوش نمی کند. هیچ کس حرف من را گوش نمی کند. خیلی سخت است که از درون این قدر شیطان قدرت پیدا کند و این قدر اینها تابع شوند.
شریعتی: با اینها آن وقت نمی دانید باید چه کار کنید.
حجت الاسلام عابدینی: آن وقت چه قدر، با اینها چه کار … نه می شود بگویی خدایا عذاب، در بعضی روایات دارد که می خواست برای اینها تقاضای عذاب کند دید اگر تقاضای عذاب کند تمام دشمنان کسانی که بنی اسرائیل را می شناختند عمری از ابراهیم خلیل تا اینها همه خوشحال می شدند دشمنان انبیاء که این همان بنی اسرائیلی بود که این همه نبی در آن بود ببینید چه شدند. یعنی باز هم دشمن این جا شاد می شد. موسی (ع) این کار را نکرد. باز هم حیف چه قدر سخت. حالا در این بحث زیبایی این بحث این هست که این اوج بحث حالا ان شاءالله می خواهیم برسیم این که «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّة» (بقره/58) که برای اینها این قدر سخت بود یک علت آن این بود که روایات ما که وارد شده است این مسئله را یک مقدار باطن آن را بیشتر واضح می کند. چرا برای اینها این قدر سخت بود؟ می-فرمایند که بعضی از روایات دارد، بعضی از نقل ها هست یک خیمه عبادتی موسی کلیم ایجاد کرده بود که مردم عبادات خود را جمعی می رفتند و آن جا انجام می دادند. این خیمه عبادت هم ورودی آن، در آن یک مقدار کوتاه بود که مردم با خضوع وارد شوند. که حواس آنها لحظه ورود هم، همان سجداً آن، غیر از این، این جا را مأوای هارون و ذریه هارون و یوشع کرده بود. یعنی بیت الولایه بود. بیت الوصایه بود. تا زمانی که هارون در این جا بود هارون در این جا بود، فرزندان هارون در این جا بودند. هارون از دنیا رفت، یوشع در این جا بود. موسی (ع) همان جور که عرض کردیم همه حقایق را در جلسات قبل به حضرت یوشع تحویل داد که وصی من است و قوانین آینده را هم به یوشع تحویل داد که مجری آنها باشد. وصایت خود را هم به یوشع کرد که مردم تابع یوشع باشید حالا که می خواهید از تیه خارج شوید حالا برای این که این عهد صورت بگیرد برای این که این مردم این تمرین برای آنها محقق شود یکی از مسائلی که مطرح شده است این است که اینها را امر کرد این باب را که همان جوری که أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا پیامبر فرمود من شهر علم هستم و علی باب این مدینه است از این در هر کس می -خواهد وارد این مدینه شود فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا، از این باب باید به مدینه وارد شد. اینها را که می فرماید که ادخلوا الباب، الباب، این الباب معلوم بود. الف و لام که می آید یعنی معلوم است که کدام باب. این کدام باب است؟ آن جایی که سجداً یعنی تواضع، یعنی اطاعت. «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّة» (بقره/58) بگویید من تبعیت قبل نکردیم تخلف کردیم. ما مطیع نبودیم. حالا می خواهیم ابراز اطاعت خود را در مقام وصایت به یوشع داشته باشیم تا بعد از این فرمانده ما باشد و وصی تو باشد و ما را به آن جایی که باید برسیم برساند. اما اینها چه کار کردند؟ حاضر به وصایت یوشع نشدند. خیلی زیبا است که حالا این کلی مسئله را که عرض کردم در این مسئله روایاتی دارد. روایات هم خیلی زیبا است که این مسئله را بیان می کند. پس این به ظاهر می تواند یک بحثی باشد که «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّة» (بقره/58) یک ظاهر یک جایی باشد، مکانی باشد، عیب ندارد. هم در عین حال یک نظام باطنی هست که در آن نظام باطنی آن تسلیم، همان جوری که مسلمان ها پس از پیامبر ادخلوا الباب نشدند، سجدا نشدند، قولوا حطه نکردند و لذا از امیرالمؤمنین (ع) جدا شدند. تسلیم در برابر این باب که أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا نشدند.
شریعتی: و نخواستند از این باب حطه وارد شوند.
حجت الاسلام عابدینی: و لذا به تیه مبتلا شدند.
شریعتی: یک عقبگرد این جوری.
حجت الاسلام عابدینی: کجا هستند، آن چیزی که امام، وصی می خواست دست اینها را بگیرد به امر الهی، به حکومت الهی دیگر تن ندادند. حکومت آنها حکومت بشری شده است. گفتند خود ما می-خواهیم انتخاب کنیم همان جوری که آنها خود انتخاب کردند. گفتند ما می خواهیم فرمانده ما موسی نباشد. ما اینها را می-خواهیم و کردند و کردند تا آن جور شد. و این جا می فرماید که از امام عسکری (ع) بعد می فرماید که تعبیر این است که این که ادخلوا الباب یعنی باب قریه منتها این باب قریه تعبیر حضرت این است که تناسب بین ظاهر و باطن را با هم … می فرماید أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْجُدُوا تَعْظِيماً می گوید بر در این باب تمثال امیرالمؤمنین و پیامبر بود. تمثال امیرالمؤمنین و پیامبر یعنی چه؟ یعنی این که هر جایی انبیاء و اوصیا بودند همه آنها ظهورات پیامبر و امیرالمؤمنین هستند. همه انبیاء ظهور پیامبر اکرم هستند و همه اوصیاء ظهورات امیرالمؤمنین (ع) هستند. ظهور پیامبر و امیرالمؤمنین در زمان موسی، موسی کلیم و یوشع می شود. تمثال اینها بود یعنی چه بود؟ تمثال نه این که عکس بزنند، تمثال یعنی اینها دیدند باید در مقابل موسی و یوشع خضوع کنند که اینها ظهورات پیامبر و امیرالمؤمنین هستند یعنی اگر امیرالمؤمنین و پیامبر هم بودند اینها خضوع نمی کردند. چون این ظهور را که نکردند بر این بالاتر را هم نمی کردند. می گوید اینها أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْجُدُوا تَعْظِيماً لِذَلِكَ الْمِثَالِ، وَ يُجَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بَيْعَتَهُمَا. بیعت مجدد کنند وَ ذِكْرَ مُوَالاتِهِمَا بگویند ما محبت اینها را داریم و حاضر هستیم مطیع باشیم وَ لِيَذْكُرُوا الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ الْمَأْخُوذَيْنِ عَلَيْهِمْ لَهُمَا آن عهد و میثاقی که از این دو نسبت به مردم که مردم رسالت و ولایت را پذیرفته باشند که همان کدام عهد است؟ کدام میثاق است؟ میثاق علی هست «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم‏» (اعراف/172) آیا من پروردگار شما هستم؟ «قالُوا بَلى‏» (اعراف/172) روایت می فرماید أ لست بربکم تا رسالت انبیاء و ولایت اوصیا کشیده شده است. لذا آن جا همه اینها گرفته شده است. می گوید اینها به آن پیمان حاضر نشدند. در روایات دیگری دارد اینها می خواهم عرض کنم ببینید گره زدن توحید و رسالت و ولایت آن هم گره زدن توحید و رسالت و ولایت در همه اعصار به هم، یعنی موسی (ع) به پیامبر، پیامبر را به آدم اینها یک توحید در آن نگاه هست. یعنی آدم یک ظهور پیامبر بود کسی در زمان آدم به آدم ایمان می آورد وقتی که به آدم ایمان داشت وقتی که در قیامت پیامبر را می بیند، می-بیند که پیامبر را در وجود آدم می دیده است. چون به او ایمان آورده بوده است. لذا از آدم به پیامبر می رسد. در زمان موسی کسی که به موسی ایمان آورده باشد همین جور است که کسی که آن جا مطیع بود زمان قیامت می بیند این امت موسی است اما موسی که خود امت پیامبر است لذا این هم به تبع موسی امت پیامبر شده است. موسی است که پیامبر نما است. یک جلوه از او است که تمثال او است. چه قدر اینها زیبا است. ببینید روایت این جا چه قدر زیبا می شود. بعد می فرماید از پیامبر اکرم أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَهْلَ بَيْتِي فِي أُمَّتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مِثْلَ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيل‏ می فرماید اهل بیت من مثل باب حطه هستند که سجده در مقابل آنها اطاعت آنها است. مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً، هم کشتی نوح هست، هم باب حطه است. ببینید چه قدر زیبا است و نکات دیگر که حالا من دو تا از آنها را آوردم. باز در روایت دیگر می فرماید قال امیرالمؤمنین (ع) أَنَا بَابُ حِطَّة، من باب حطه هستم. امام باقر (ع) می فرماید نَحْنُ بَابُ حِطَّتِكُمْ باب حطه که شما امر شدید ادخلوا بر آن هم سجداً و قالوا حطه من آن باب هستم. یعنی اطاعت خود را این جا بیاورید، خضوع خود را این جا بیاورید. دنبال شنیدن حرف از ما باشید تا آن نجات و دخول در ارض مقدس برای شما که بهشت برین است محقق شود. ببینید روایات چه قدر اینها را به هم زیبا گره می زند. بعد در روایات دیگر هم هست که حالا اینها هر کدام … در روایت دیگری از امام باقر (ع) وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً إِنَّ ذَلِكَ حِينَ فَصَلَ مُوسَى مِنْ أَرْضِ التِّيه‏ می خواست اینها را از ارض تیه خارج کند. فَدَخَلُوا الْعُمْرَان‏ به اراضی دیگر وارد شوند وَ كَانَ بَنُو إِسْرَائِيلَ أَخْطَئُوا خَطِيئَةً فَأَحَبَّ اللَّهُ أَنْ يُنْقِذَهُم‏ خدا می خواست اینها را از آن خطیئه خود نجات بدهد إِنْ تَابُوا اگر توبه کنند فَقَالَ لَهُمْ إِذَا انْتَهَيْتُمْ إِلَى بَابِ الْقَرْيَةِ فَاسْجُدُوا وَ قُولُوا حِطَّةٌ تَنْحَطَّ عَنْكُمْ خَطَايَاكُم‏ بعد اینها این کار را نکردند. این همان خضوع در مقابل موسی بود. یعنی از حالا به بعد آن جا اطاعت موسی را نکردید حالا در مقابل موسی خاضع شوید. و هر زمانی که مردم در مقابل آن نبی خود و ولی خود خاضع شوند آن باب حطه آنها است که سجداً یعنی همان اطاعت آنها با محبت. ان شاءالله خدای سبحان با این جریان عهد ولایی هم که ما اخیر هم با امام زمان بستیم که امام زمان باب حطه ما هست باب اطاعت و محبت و عهد ما و وفای به عهد ما ان شاءالله ما را به ارض مقدسی که بهشت برین است در دنیا و آخرت وارد کند.
شریعتی: ان شاءالله. حاج آقا خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. خیلی نکته های خوبی را شنیدیم. می دانم حرف خیلی زیاد است اما محدود. حالا باید خداحافظی کنیم. عزیزان ما صفحه 439 قرآن کریم را حسن ختام برنامه امروز خواهند شنید در ارتباط با طرح رد مظالم در یکی ـ دو دقیقه پایانی نکته های حاج آقای حجت الاسلام عابدینی عزیز را هم بشنویم و ان شاءالله خداحافظی.صفحه 439 قرآن کریم
حجت الاسلام عابدینی: این بحثی که الحمدلله اجازه می دهند با دست خود مستقیم به کسانی که نیازمند هستند برسانیم یک توفیق الهی است. لذا دارد که وقتی شما دارید صدقه را می دهید، دارید این امر الهی و حق الهی را می دهید دارید با خدا دست می -دهید. دست شما در دست خدا قرار گرفته است. می گوید مستحب است که انسان وقتی داد دست خود را ببوسد چون این دست در دست خدا قرار گرفته است. اگر باور کردیم که آن که محتاج هست، تعبیر روایت که رسول الله تعالی علیکم پیک ویژه خدا به سوی شما است. یعنی کسی که حاجتمند است انسان سراغ او برود بگوید خدایا این تعبیر روایت، این رحمت از خدا است. یک پیک رحمت به سوی خدا است. اگر انسان توانست دست رحمت توانست در رابطه با دیگران اعمال کند لذا در روایت دارد که بروید آن جا در قیامت تقاضای رحمت می کنند می گوید اگر شما در دنیا رحمت به خرج داده بودید این جا شمول رحمت ما شامل حال شما می شد. باید استعداد رحمت پیدا کنید. تمرین رحمت را نسبت به دیگران کنید تا استعداد رحمت را خدا در ما ایجاد کند منت بکشیم یک کسی از ما یک صدقه ای را یا یک پولی را قبول می-کند. چون دارد دست ما در دست خدا قرار می گیرد.
شریعتی: بسیار خوب خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. کوتاه دنیا کنید و آیات را بشنویم و از خدمت شما مرخص شویم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سیره تربیتی حضرت موسی علیه‌السلام در قرآن کریم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید