بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه:سيره تربيتي حضرت موسی علیه السلام در قرآن کريم 


برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 17-05- 1402

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی؛ خانمها و آقایان سلام خیلی خوش آمدید خوشحالیم که امروز هم در خدمت شما هستیم و همه شنونده‌‌های خوب رادیو معارف و به همه مخاطبین خوب و نازنین شبکه افق که تکرار برنامه را می‌بینند همین طور عزیزان شبکه ولایت با دل و جان سلام می‌کنم در هر کجا که هستید الهی زیر سایه و خیمه سبز سیدالشهدا باشید انشالله حاج اقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان.
شریعتی: خیلی خوشحالیم که در خدمت شما هستیم حالتان چه طور است؟
حجت الاسلام عابدینی: الحمد الله رب العالمین.
شریعتی: سلامت باشید بزرگوارید بی‌صبرانه مشتاق و منتظریم که بحث امروز شما را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً؛ انشالله خدای سبحان ما را از یاران و بلکه از سرداران حضرت قرار بدهد باورمان شود که حضرت زنده هستند و فعال هستند مرتبط هستند دست اندر کار زندگی ما هستند به یاد ما و مراقب ما هستند پس مراقب باشیم که آزارش ندهیم و اذیتش نکنیم و مراقب باشیم که خوشحالش کنیم.
شریعتی: انشالله حواس‌مان باشد و این خودش دلگرم کننده است از این طرف آدم چه قدر پشتش قرص می‌شود و دلش گرم می‌شود امیدوارم که دعای حضرت شامل حال همه ما شود انشالله. قصه بلعم باعورا را امروز حاج آقای عابدینی از تاریخ و دوران حضرت موسی برای ما خواهند گفت شاید اصل قصه را خیلی از ما شنیدیم ولی با نکاتی که حاج اقای عابدینی خواهند فرمود مثل همیشه لطیف و تأثیر گذار انشالله استفاده بکنیم و بهره‌مند شویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم در محضر قرآن کریم هستیم و آیات 175 به بعد سوره اعراف بحث بلعم باعورا، چند آیه در این باره هست انشالله در محضر این آیات باشیم و بتوانیم بهره‌مند باشیم و از مصادیق سیروا فی الارض باشد که قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ* عاقبت کسی که مجرم بودند آن هم از مصادیقی که خدای سبحان عنایاتی به آن کرده است و معارفی را پیدا کرده است رشدی را در درگاه الهی پیدا کرده است اما تا این رشد رشد غیر قابل برگشت شود خیلی کار مانده است و لذا آن چه که برای این پیشامد که خیلی هم آرزویی برای دیگران است ولی در عین حال این برگشتش سقوطی بود که دیگر با سقوط‌های عادی متفاوت بود یکی در ابتدای دامنه کوه می‌افتد یکی می‌رود در کمرکش‌های کوه بالا در انجا سقوط می‌کند. خیلی سخت می‌شود خیلی انسان باید از این سرگذشت که اینجا نقل می‌شود خودش را دائما در آن مرتبه‌ای که احساس می‌کند که خدا به او نعمت‌ها داده است تصویر کند و ببیند که چه طور هر لحظه ساقط شدن امکان پذیر است، چنان چه ثابت ماندن هم امکان پذیر است اما ساقط شدن هم دور نیست که اگر انسان یک لحظه غفلت کرد سقوط خیلی سخت می‌شود. بسم الله الرحمن الرحیم وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ؛ این تابلوی این بحث است که تفصیلش را در آیات دیگر بیشتر بیان می‌کند اما این طلیعه است که واتل علیهم؛ به رسول گرامی اسلام خطاب می‌شود که تو تلاوت کن بر اینها؛ تلاوت کردن هم که کار پیغمبر یکی واتل علیهم آیاته است و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة هم کار دیگر است پس پیامبر اکرم یک کار تلاوت آیات را دارد برای مردم و یک کار یزکیهم دارد و یک کار یعلمهم الکتاب و الحکمة دارد که آن یعلمهم الکتاب و الحکمة غیر از این یتلوا است این قبل از یزکیهم است و آن یعلمهم الکتاب بعد از یزکیهم است ببینید چه قدر جالب است سه مرحله است که یتلوا علیهم آیاتنا و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ ترتب دارند بر هم.
شریعتی: یعنی تلاوت و تزکیه و تعلیم.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی وقتی تلاوت ایجاد می‌شود مقدمه تزکیه است و تزکیه مقدمه تعلیم کتاب و حکمت است یعنی تا آن تزکیه صورت نگیرد تعلیم امکان پذیر نیست پس اینجا که می‌فرماید وتلوا علیهم دارد آن تلاوت را محقق می‌کند که تزکیه را ایجاد کند و تزکیه تعلیم کتاب و حکمت را به دنبال بیاورد پس این مقام یتلوا علیهم معلوم شد که از اختصاصات کار پیامبر اکرم است که واتل علیهم؛ بر اینها علیهم ضمیر بر ایشان آیا واتل علیهم یعنی بر بنی اسرائیل که آن زمان موجود بودند؟ و بر اینها بخوان تا اتمام حجت بر آنها باشد یا علیهم بر همه مشرکان مکه و دیگران و هر کسی که هست؟ این خبر را تا این جریان برای همه به نحوی برای یکی اتمام حجت است برای یک خبر است برای یک کسی یادآور آن گذشته خودش است که باید جوابگو باشد برای هر کدام به نحوی باشد در هر صورت حتی ضمیر علیهم بر بنی اسرائیل بخورد اگر هم بر بنی اسرائیل بخورد منافاتی ندارد که جریان بنی اسرائیل را تو تلاوت کن بر اینها تا از باب اینکه مومنان می‌خواهند عبرت بگیرند و برای بقیه هم عبرت باشد پس می‌تواند مخاطب بنی اسرائیل باشد و عبرت برای دیگران باشد می‌تواند مخاطب عام باشد و این جریان را پیامبر برای همه از اول بیان می‌کند منتها وقتی از اول بیان می‌کند مومن طوری برداشت می‌شود خدا رحمت کند علامه را در المیزان می‌فرماید که مثلا بعضی از آیات بیان می‌شود ایشان می‌فرماید که این برای مومنین عالی نشاط ایجاد می‌کند تنشیطاً للمومنین و برای متوسطان مومنان موعظة لهم، برای آنها موعظه است و برای مومنان ضعیف الایمان برای آنها در حقیقت یک خوف ایجاد می‌کند ببینید برای هر کدام از اینها یک آیه است اما چون کلام الهی است کشش دارد که با هر کدام از اینها اثری ایجاد کند که اینها در طول هم هستند یعنی برای کی  کسی زجر باشد زجر یعنی آن حالت ترساندنی که بترسد و حواسش را جمع کند برای یک کسی موعظه هست که دعوتی برای او هست برای یک کس تمشیت هست می‌بیند که این مقام را دارد و نشاطش بیشتر می‌شود وقتی که خدا این را برایش بیان می‌کند کسی که از یک منظر بالاتری نگاه بکند مثل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌بیند که یک کلام است اما این وجودات مختلف، مختلف می‌گیرند این کلام را،  و برای همه هم هدایتگری دارد حتی اگر وجودی مریض باشد وَ لا یزید الظالمین إلا خساراً* همین قرآن برای او مرتبط خاص می‌شود اما برای او خسارت می‌شود معده مسموم وقتی غذا در آن وارد شود غذای سالم در معده مسموم سم را بیشتر می‌کند غذا سالم است تقصیر غذا نیست معده مسموم است، وَ لا یزید الظالمین إلا خساراً* با هر کسی کار ویژه دارد. لذا هیچ کسی از رصد هر آیه‌ای که می‌شنود از تاثیر آن خارج نیست و با هر کسی یک ترکیبی ایجاد می‌کند این آیه و این ترکیب آثار به جا می‌گذارد. این را باور کنیم لذا سعی بکنیم وقتی آیه به گوشمان می‌رسد خودمان را مثل در معرض باران قرار دادن که وجودمان را در معرض باران بیشتر قرار بدهیم تا بیشتر بهره‌مند بشویم خود را در معرض قرآن بیشتر قرار بدهیم تا بیشتر بهره‌مند بشویم. سپس می‌فرماید وتلوا علیهم نبأ الذی؛ نبأ یک خبری هست که خبر مهمی است درست است که اصل  نبأ خبر است اما دارد در یک جایی یک نبأ را عمّ یتساعلون عن النبأ العظیم* که این دیگر بین نبأ‌ها نبأ عظیمی هست و نبوت هم از همین گرفته شده هست و نبی کار آن انباء و دادن نبأ و خبر است منتها نه هر خبری، خدای سبحان شأنش اجل از این هست که بخواهد دست به هر خبری بزند اگر خدا می‌گوید یک خبر هست پس بدانید خیلی خبر هست. وقتی می‌گویند چه خبر؟ یعنی نه اینکه همه چیز را بگو یعنی آن خبرهای مهم را بگو اینجا نتلوا علیهم نبأ الذی* کدام نبأ یک نبأ مهم است که برای شما آثار هدایتگری دارد آتیناه آیاتنا* این جمله انقدر بار دارد و بشارت در آن هست که آتیناه خدا می‌فرماید ما دادیم آیاتنا را ما دادیم نه آن هم مِن آیاتنا؛ گاهی می‌فرماید آتینا من آیاتنا بعضی از آیاتمان را آن هم خیلی عظیم است آیات الهی اما وقتی می‌فرماید آتیناه آیاتنا مِن هم نیاورده که بعض بشود یعنی خیلی بزرگ است و خیلی خبر هست. چه جانی که خدا این هم آیات را برای او قرار داده حالا من مِن آیاتناهایی که در جاهای دیگر آمده است را نمی‌خواهم وقت را که محدودیت داریم مصرف کنیم اما رجوع کنند دوستان در کجاها می‌فرمایند تازه آنجاها که بسیار مهم است می‌فرماید مِن آیاتنا اما اینجا می‌فرماید آیاتنا را داده‌ایم و آن آتیناه را هم بی‌واسطه و ما داده‌ایم و آیا این اختصاص دارد به این شخص؟ یا این بشارت است برای اینکه خدای سبحان این کار را می‌کند با بقیه هم؟ آیا این ویژگی داشت که خدا به او اینگونه داد؟ با توجه به بعدش که بیان می‌کند درست است که این قدم‌های خوبی برداشته بود و اهل نفاق نبود بلعم باعورا اهل نفاق نبود وقتی که ایمان داشت خوب ایمان را رعایت می‌کرد ولی ایمان در جان او نفوذ نکرده بود ولی به خاطر همین ایمانی که در جانش راه پیدا نکرده بود خدای سبحان با ظرفیت وجود او آتیناه آیاتنا که در بعضی از روایات داریم که این مستجاب الدعوه شده بود به طوری که چیزی را می‌خواست از خدا اجابت می‌شد.
شریعتی: و در دوران معاصر حضرت موسی علیه السلام بود.
حجت الاسلام عابدینی: معاصر حضرت موسی بود در آن دوران بوده است و حالا دارد به عنوان کسی که شاید قبل از موسی کلیم بوده از جهت زمانی و قدمت هم داشته و برای خودش رابطه‌ای می‌دید که مردم توجه به آن می‌کردند یعنی گاهی زهد آدم فکر می‌کند خبری است و توجه مردم آدم را احساس می‌کند برای خودش است و وقتی احساس کرد این‌ها برای خودش هست فکر میکند هر جایی می‌تواند مصرف کند، آن وقت در غیر طریقی که باید مصرف کرد یک دفعه همین وبالش می‌شود و نمی‌خواهد از بیرون بگویند او را بگیرید از بیرون نمی‌خواهد همان درون او همین آیاتی که شفا بوده بما فی الصدور؛ در وجود او که معده‌اش به هم ریخته از درون می‌شود وَ لا یزید الظالمین إلا خساراً؛ همین نور تبدیل به ظلمت محض می‌شود برای او؛ یعنی نور تبدیل به ظلمت نمی‌شود بلکه او نور را تبدیل به ظلمت می‌کند وجودی که رابطه‌اش قطع شد و منیت برای او مطرح شد و خودش را دید و فکر کرد اکرامی که شده و چیزهایی که دارد برای خودش هست مانند نگاه قارون که إنما اوتیته علم علی عندی؛ با علم خود این‌ها را به دست آورده‌ام گاهی وقت‌ها او پول را آنگونه دیده است گاهی انسان مقام معنوی را فکر می‌کند با قدم خودش رفته است.
شریعتی: ممکن است شهرت را این طوری ببینی یا علم را یا ثروت را این طوری ببینی.
حجت الاسلام عابدینی: ولی از همه سخت‌تر مقام معنوی است که انسان یک مقام معنوی پیدا کند و فکر کند که این مقام معنوی خودش هست، عاریه نبیند و نگوید من تا در درگاه الهی هستم این هست لذا خدا می‌گوید آیتیناه ما دادیم در بقا هم دست خود اوست ما ندادیم که تمام شود، باید خودش لحظه به لحظه آتیناه است ما لحظه به لحظه به او می‌دهیم اینگونه نیست که خدا یک چیزی را داد و بگوییم وقتی دست او بسته شد که برای خودمان بماند نه لحظه به لحظه تو آن را داری ولی اگر خراب کردی در لحظه بعد می‌گیرد و رشته را پاره کرده‌ای و او دستی را که داده او نمی‌کشد اما وقتی دست او را کشیدیم خراب کرده‌ایم این خیلی عبرت است در هر نعمتی، در علم، مال، دنیا، شهرت، قرب الی الله است.
شریعتی: فیض از آن طرف دارد می‌آید.
حجت الاسلام عابدینی: و نو به نو می‌رسد و لحظه به لحظه است و اگر یکی فکر کرد دیگر برای خودش هست می‌شود قارون و لحظه بعد آن خصم فرو رفتن در زمین است چون برای خودش نبود خیلی این‌ها برای انسان هولناک است در عین بشارت، هم بشارت است برای اینکه او دارد می‌دهد اگر می‌داد می‌گفت برای خودت دیگر کاری ندارم انقدر بشارت نبود لحظه به لحظه من با او مرتبطم و دارم می‌گیرم و او دارد می‌دهد و لحظه به لحظه من را ناز می‌کند و لحظه به لحظه به من نظر می‌کند و لحظه به لحظه حواسش هست و این‌ها خیلی بشارت را زیاد می‌کنند زیرا لحظه به لحظه جلوی چشم خدا هستم به عین الله، لحظه به لحظه هستم اگر لحظه به لحظه هستم لحظه به لحظه سالم هستم و علم دارم و حال دارم او در لحظه به لحظه به من می‌دهد تا اینکه یک بار داده باشد و بگوید دیگر برای خودت که این اصلاً امکان ندارد ولی اگر این کار را می‌کرد ما فکر می‌کنیم بهتر بود در حالی که او لحظه به لحظه شیرینی دیگری دارد.
شریعتی: یک بار کسی به تو یک بار هدیه می‌دهد ولی یک نفر دیگر هم به تو هر سال هر ماه هر هفته و هر روز هدیه می‌دهد.
حجت الاسلام عابدینی: می‌دانید لحظه به لحظه اثرش چیست؟ یعنی هر لحظه بعدی غیر لحظه قبلی است یعنی  نوبه نواست. بلکه هر لحظه بعدی بیش از هر لحظه قبلی هست زیرا هر لحظه قبلی زمینه برای لحظه بعدی است تکرار نیست بلکه دائماً تزاید است، کرم است، من ظرفیت پیدا می‌کنم در لحظه قبلی که گرفتم ظرفیتم توسعه‌ پیدا می‌کند و لحظه بعد را می‌گیرم و لحظه بعد را می‌گیرم و این چقدر زیباست! چقدر این رابطه لطیف است و بعد می‌فرماید آتیناه آیاتنا ما اینگونه به او دادیم اما فنسلخ منها؛ ببینید شب که روز می‌شود یا روز شب می‌شود می‌گویند روز فنسلخ منه النهار، روز رفت و انسلاخ پیدا کرد و آخر ماه که ماه تمام می‌شود می‌گویند روز آخر را میگویند سلخ الشهر؛ آن آخرین روز است که گاهی ماه ۳۰ روز نیست می‌گویند که ماه سلخ ندارد روز آخر ندارد، یک زمانی ما لباس در می‌آوریم و در لباس نمی‌گویند انسلاخ، لباس چه چیزی هست؟ کندن هست و درآوردن هست ولی انسلاخ مثل پوست گوسفند است که می‌کنند که می‌گویند سلاخی، این پوست را که می‌کنند این کندن دیگر راه برگشت به این راحتی ندارد لباسی را که در می‌آوری به راحتی می‌توانی بپوشی پوست که کنده می‌شود می‌گوییم رفت خیلی سخت است که برگردد چون مثل پوست کندن و سلاخی می‌ماند حالا اگر بخواهیم چیزی بگوییم که مثلاً مار‌ که پوست می‌اندازد آن را هم در انسلاخ می‌گویند انسلاخ این مو و این پوست دیگر به آنها برنمی‌گردد این پوست خشک می‌شود تا می‌اندازد تمام می‌شود و آن پوست دیگر برنمی‌گردد اما آنگونه نیست که مار هم مرده باشد ولی این پوستی که از دست داد اگر این بهتر بود که از دست داد بر فرض اینکه آن بهتر بود دیگر نمی‌تواند آن را برگرداند این تعبیرش این است که  ما به آن آیات را دادیم…
شریعتی: در ضرب المثل‌های ما مثلاً این است که آبی که به جو رفته است دیگر برنمی‌گردد.
حجت الاسلام عابدینی: ما به آن دادیم اما فنسلخ منها؛ اما او از خودش با یک سختی جدا کرد، جدا کردن در این حالت راحت نیست مثل یک لباس نیست که انسان راحت در بیاورد انقدر آن در وجود او به آن نزدیک شده بود که از لباس هم نزدیک‌تر بود از لباس زیر هم نزدیک‌تر بود مانند پوست شده بود برای او، اما گوشت و خون هم نشد.
شریعتی: یعنی اگر به دلش می‌نشست گوشت و خون می‌شد.
حجت الاسلام عابدینی: بله، یک زمان هست که ایمان گوشت و خون می‌شود که این می‌شود ایمان مستقر،  دیگر آنجا انسلاخ ندارد و این وجودش ملکه شده درون آن، این حالت، لذا هر چیز جزئی او را نمی‌لرزاند و مقاومت دارد و می‌تواند زود برگرداند و می‌تواند در برابر آن مقاومت کند اما چیزی که مثل لباس باشد به سرعت از انسان زائل می‌شود اگر از لباس قوی‌تر باشد مثل پوست باشد امکان کندن و جدا شدنش هست اما راحت هم نیست اما فنسلخ.
شریعتی: ایمان بلعم باعورا پوست بود برای او.
حجت الاسلام عابدینی: مثل پوست بود نه مثل لباس بود که به راحتی کنده بشود نه مثل گوشت و خونی بود که قابل کندن نباشد یک مرتبه‌ای از این نگاه، ببینید خیلی از ما ایمان‌مان در مرتبه لباس است مثل لباس بر تن است ایمان عاریه‌ای است که  به سرعت با یک چالش با یک شبهه با یک ناراحتی خراش، یک مصیبتی وارد می‌شود و می‌گوییم آن را نمی‌خواهم و مثل لباس می‌ماند، ایمان او این گونه نبود اما در عین حال مثل گوشت و خون هم نبود که در واقع لحم و خون او را پر کرده باشد. حالا تصویر مسئله را داشته باشیم که بدانیم جلو می‌رویم با چه کسی طرف هستیم، حالا این آیه فنسلخ راجع به آن آیه داریم می‌فرماید که فأتبعه الشیطان؛ دو معنا برای آن کرده‌اند اتبع متعدی است آیا اتبع به معنی تبعه هست یا اتبع به معنای اتبعه هست؟ تبعه الشیطان یعنی شیطان به دنبال او افتاده است این این کار را کرد و شیطان به دنبال آن افتاد و بعد از اینکه توانست به دنبال آن بیفتد سرپرستی او را بر عهده بگیرد وَ کان من الغاوین؛ اتبع یعنی او به دنبال شیطان افتاد. هر دو مسئله در قرآن اتبع به دو معنا به کار رفته فأتبع سبباً ذوالقرنین که می‌دید اسباب را ذوالقرنین به دنبال سبب می‌رفت یا سبب به دنبال ذوالقرنین می‌رفت. در اینجا فاتبعه هر دو معنی را در تفاسیر نقل کرده‌اند هر دو معنا را نقل کرده‌اند فکانن من الغاوین؛  یک غاوین داریم ما و یک ضالین داریم غاوین کسانی هستند که اصلاً نمی‌دانند هدف کجاست، شما یک زمان می‌خواهید راه بیفتید و مثلاً مسیر را نمی‌دانید ولی مقصد را می‌دانید مثلاً از اینجا به مشهد مقدس می‌خواهید بروید و می‌گویید کدام راه‌ها را بروم؟ ولی یک زمان انسان می‌خواهد راه بیفتد و برود ولی اصلاً نمی‌داند کجا می‌خواهد برود وقتی انسان نمی‌داند کجا می‌خواهد برود مسیر هم معنی نمی‌دهد، ولی آنجا که انسان مقصد را می‌داند حالا ممکن است مسیر را نداند ولی مقصد را می‌داند غاوین کسانی هستند که فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛ که اغوا یعنی مقصد را از آنها می‌گیرند درست است که شیطان دارد وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ؛ راه را هم از او می‌گیرم لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ؛ راه را هم بدانند زینتی ایجاد می‌کنم که در راه زمین بخورند. یعنی همه این‌ها را دارد ؛ این سرگردانی که انسان مقصد را نمی‌داند در نظر بگیرید یک نفر در یک بیابانی از هیچ طرف او هیچ عمران و آبادانی دیده نشود هیچ راهی از اینجا دیده نشود و هیچ جای پایی هم که علامت عمران و چیزی باشد دیده نشود، در آنجا قرار بگیرد اصلاً نمی‌داند از کجا برود و هیچ علامتی در کار نباشد، آدم در آنجا نمی‌داند از کدام طرف برود و هیچ طرفی بر طرف دیگر برای او ترجیح ندارد، چون غایتی ندارد هیچ چیزی نمی‌بیند لذا راه‌ها را می‌بیند ولی کدام راه نمی‌داند چون مقصدی ندارد، این در اینجا در تیه یک مسیری بود که می‌رفتند و صبح می‌دیدند که دوباره همان جا هستند یا صبح می‌رفتند و شب می‌دیدند همان جا هستند و خیلی بد است یعنی گاهی انسان تعبیری که بعضی بزرگان کردند این است که سرعت در طی مسیر پیدا می‌کند انسان می‌شود طی الارض و گاهی انسان کندی در طی مسیر پیدا می‌کند که می‌شود که می‌شود تیه؛ یعنی یک مسیر یک روزه را ۴۰ سال طول کشید ولی آنها نرسیدند دائم می‌رفتند و می‌دیدند هنوز همان جا هستند و کندی در طی پیدا می‌کنند خیلی تعبیر زیبایی هست. در زندگی انسان گاهی مبتلا به سرعت در مسیر می‌شود و می‌بیند یک روز آن اندازه یک سال مسیر را طی می‌کند و عمر او را جلو می‌برد ولی گاهی مبتلا به  سستی و بی‌انگیزگی و بی‌حالی، این کندی در حرکت می‌شود و ۱۰۰ روز آن هم یک روز حساب نمی‌شود از لحاظ ارزش، مثل عمر کاری که یک انسان ۸ ساعت کار می‌کند ولی گاهی یک ساعت هم بهره‌برداری ندارد و کندی در حرکت است و گاهی می‌بینی یک نفر یک ساعت کار می‌کند… گاهی می‌بینید که برای چیزی وقت می‌ذاریم تا پیدا بکنیم ولی پیدا نمی‌شود گاهی دو سه ساعت وقت می‌ذاریم ولی پیدا نمی‌شود این مبتلا شده انسان به کندی در حرکت و بالعکس گاهی آدم دنبال یک چیزی می‌گردد و می‌بیند ده‌ها چیز که قبلا دنبال آنها بوده است اتفاقی و ناگهانی جلوی راه شما قرار گرفت و به صورت رگبار به سمت شما می‌آید این سرعت در حرکت است همه این‌ها علت دارد و هیچ کدام بی‌علت نیست. حالا داشتیم این را عرض می‌کردیم وَ کان من الغاوین؛ در اینجا ف آمده است و ما در اینجا یک مورد شبیه به آن را داریم و در مورد شیطان یک بحثی که آمده وقتی که شیطان سجده نکرد در آنجا آمده است وَ کان من الکافرین؛ ف نداشت واو داشت، کان من الکافرین یعنی کفر آن اگر ف باشد یعنی کفر مرتبط با آن کار قبل هست یعنی این بعد از آن ایجاد شده است اما اگر نداشت و کان بود، کان یعنی از اول بوده است لذا شیطان از اول از کافرین بوده است کان من الکافرین اما  اما فکان من الغاوین ف دارد یعنی چه؟ یعنی این تبعیت از شیطان و کارهایش این را در حقیقت چه کار کرد؟ این غاوین، غاوین در حقیقت خیلی سخت است صفت مشبهه است و صفت مشبه است یعنی غوایت در وجودش نهادینه شده است اما با این عمل قبل آن نبوده فکان پس از آن ایجاد شده است. نکته را ببینید فقط یک ف به کار رفته ولی ببینید چقدر لطافت به وجود می‌آورد! ببینید می‌گوید تو قبلاً آتیناه آیاتنا بودی ایمان داشتی بی ایمان نبودی، اهل غوایت نبودی، اهل مقصد گم کردن نبودی، اما با این حرکتت سرعت در طی گم کردن مقصد پیدا کردی. آدم ممکن است در اول ضال شود یا در بد به غوایت برسد چون عمل انسان باید چه باشد که یک دفعه مقصد را از او بگیرند نه اینکه راه را بگیرند، یک دفعه دیگر انسان مقصد را نبیند نه اینکه فقط راه را نبیند، باید آن عمل خیلی خبیثانه باشد. چون در اینجا تبعیت از شیطان برای یک انسان معمولی نیست کسی که یک انسان ساده است وقتی خطایی می‌کند راه را از او می‌گیرند، حیرت زده می‌شود ولی می‌داند کجا باید برود فقط راه را نمی‌داند، اما کسی که استخوان خرد کرده است و عالم است و در آنجا در معرض دیگران بوده این بلعم باعورا به عنوان یک عابد و زاهد و مستجاب الدعوه  او را می‌شناختند او وقتی ساقط می‌شود همه ایمان از او گرفته می‌شود فقط خودش نیست که ساقط می‌شود و همه چشم‌هایی که به آن نگاه می‌کرد و دین را در وجود او می‌دید و ایمان را در وجود او می‌دید آن نگاه‌های آنها تزلزل در دین آنها را نیز ایجاد می‌کند.
شریعتی: یک کسی دعا می‌کرد خدایا خیلی دعای به نظرم غریبانه است و غریب حال است این دعا الهی زمین خوردن بزرگان‎مان را نشان‌مان نده.
حجت الاسلام عابدینی: خدا کند که انسان زمین نخورد و زمین خوردن دیگران را نبیند. چون هر کسی در جایگاه خودش بالاخره مورد توجه است یه کسی بزرگ خانواده است و همین مقدار زمین خوردن او خیلی سنگین است برای خانواده و یک کسی بزرگ یک شهر است و یک کسی بزرگ یک کشور است و یک کسی بزرگ یک دین است و فقط کشور هم نیست و جهانی هم دیده می‌شود، یک کسی بزرگ مومنان است و عزت مومنان حساب می‌شود که عزیز هست و از عزت او همان عزت اینهاست وقتی آن عزت به زمین می‌خورد با اینکه این مومنان بصیر هم باشند و ذلیل هم نشوند باز هم پیش دیگران سرافکنده می‌شوند که این بزرگ شما بود و زمین خورد و شیطان هم دنبال زمین زدن آنهاست که با زمین خوردن آنها عزت دیگران لگدمال شود. لذا یک شخصیت حقیقی فقط نیست آدم وقتی که در چشم دیگران قرار می‌گیرد که من خودم هستم برای خودم و برای خودم تصمیم می‌گیرم نه تو علاوه بر اینکه برای خودت هستی حق نداری برای اینکه برای خودت هستی هر تصمیمی بگیری تو ملک خدایی که گفته برای خودت هستی؟ اصلاً مال خود بودن یک گزاره غلط است که دارند امروزه القا می‌کنند امروز که من مال خودم هست و تن خودم هست و هر تصمیمی بگیرم برای خودم هستند خیر تو ملک خدایی و ما مملوک خداییم، عبد خداییم که گفته است که مال خود هستیم.
شریعتی: أنت المالک و أنا العبد.
حجت الاسلام عابدینی: وقتی من مال خودم نباشم می‌بینم که مالک من چه می‌خواهد از من؟ و غیر از اینکه یک شخصیت حقوقی انسان پیدا می‌کند وقتی که شهرتی و عنوانی و یا چیزی و دیگران به او نگاه می‌کنند لذا یک گناه او با گناه دیگری خیلی متفاوت است. همین گناه را ممکن است دیگری مرتکب می‌شد این حجم از سقوط برای او اتفاق نمی‌افتاد فقط شاید از ضالین می‌شد یعنی از گم کردگان راه می‌شد، اما آن وقتی محقق می‌شود با آن علم و معرفت و ایمانی که داشت از غاوین می‌شود و مقصد را گم می‌کند.
شریعتی: حاج آقا یک سوال چطور ممکن است این ایمان حتی اگر پوست باشد، یعنی حتی اگر مستقر نشود چگونه حتی اگر به همین اندازه باشد ممکن است تو را نجات ندهد و راه را نشان ندهد؟
حجت الاسلام عابدینی: مربوط به این است که انگیزه‌ها و حقایق دیگر هم بوده اما مغلوب بوده، اما دست‌اندرکار بوده، یک جایی در یک چیزی یک دفعه یک حسادتی از این نسبت به موسی کلیم که موسی شد رسول اولوالعزم، توجه مردم به موسی شد و آنچه که توجه به این بود که این به لحاظ ایمانی خودش را با خدا می‌دید و مردم هم او را با مومنی می‌دیدند که او یک دفعه زیر و رو شد با این.
شریعتی: یعنی تمام آن نور ایمان خاموش می‌شود و به همین اندازه همراه نشان نمی‌دهد؟
حجت الاسلام عابدینی: بلکه ظلمت می‌شود یعنی نور دیگر نیست و بسیار ترسناک است و شاید جز ترسناک‌ترین وقایعی که در قرآن ذکر شده از سامری شاید این سخت‌تر است و جریان بلعم باعورا است که آن جریان سامری یک جریان بود که بر موسی علیه السلام پیش آمد آن یک جور فتنه است آن جبرئیل را می‌دید فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي؛ من جای پای جبرئیل را دیدم و از او برداشتم و دیدن یک چنین مسئله‌ای حتماً یک مرتبه کمال را می‌خواهد و این آتیناه آیاتنا هست در اینجا، نظیر این شاید در قرآن نداشته باشیم که این گونه بیان کرده باشد فکان من الغاوین؛ غاوین عرض کردم یک زمان هست غوایت می‌گویند یک زمان می‌گویند غاوین؛ غاوین صفت مشبهه است یعنی تمکن کامل از غوایت، یعنی در اوج اوج گم کردن مقصد، منتها آن هم با فكان یعنی نشان می‌دهد قبل آن ایمان بوده است نه اینکه کان من الغاوین از قبل از غاوین بوده است. او اینگونه شد یعنی توجه به این دارد که قبلا ایمان داشته اما الان مبتلا شد و این خطر را خیلی جدی می‌کند یک زمان می‌گوید نه از اول نداشته‌ایم و ظاهرسازی بوده فقط، ولی بعضی از مفسرین از فکان استفاده کرده‌اند که ف نشان می‌دهد در اثر آن اتبعه الشیطان این فکان شد و محقق شد نه اینکه از قبل این گونه باشد منتها کان من القاوین این کان به لحاظ صفت مشبه کان آمده است که نشان بدهد کاملاً مستقر شده است در وجود او و این گم کردن هدف و وقتی کسی هدف را گم کرد و مقصد را راه را به طریق اولی گم کرده است. و نعوذ باللّه من شرور أنفسنا و من سیئات أعمالنا، که هر کدام از این‌ها ممکن است سبب سقوط انسان شود.
شریعتی: به کجا می‌رسیم حاج آقا؟ یعنی یک چشم اندازی اگر بخواهیم از این بحث ترسیم بکنیم به کجا می‌رسیم؟
حجت الاسلام عابدینی: بحث ما در این است که جریان بلعم باعورا را به عنوان یک نگاهی که برای همه اهل ایمان امکان پذیر است در هر رتبه‌ای، می‌خواهیم این را پرهیز از آن بکنیم که چگونه امکان پذیر است و چه عواملی باعث شد که این مبتلا به این شود؟ و این بحث ریشه‌داری است و اینکه چه شد که این در برابر محض ایمان که موسی علیه السلام بود قرار گرفت؟ یک زمان هست که انسان در مقابل یک نصیحت قرار می‌گیرد یکی زمان در مقابل تمام ریشه حسنه که امام معصوم و یا نبی معصوم است قرار می‌گیرد، این خودش را در مقابل موسی کلیم قرار داد یعنی اینقدر از آن طرف که ایمان بود تا این طرف که مقابله با تمام ایمان قرار گرفت. مراتب بقیه در بین این هستند و درون این قرار دارند.
شریعتی: این بحث یک بحث مبتلابه است یعنی خیلی از ما در مراتب پایین‌ترش قرار گرفتیم و یا مبتلا شده‌ایم و یا چه بسا حتی بالاتر نمی‌دانم حاج آقا عابدینی باید توضیح بدهند و نکته‌هایشان را بشنویم گرفتاریم و پس هفته آینده را دوستان حتماً پیگیر شوند و دنبال بکنند می‌خواهیم مشرف بشویم به ساحت نورانی قرآن کریم و در محضر قرآن باشیم صفحه ۳۹۰ را دوستانم تلاوت می‌کنند. آیات نورانی سوره مبارکه قصص را به اتفاق خواهیم شنید آیات ۳۶ تا ۴۳ این سوره را بشنویم بعد از تلاوت آیات در دقایق پایانی با احترام همراه شما هستیم در کنار شما اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً؛
اللّهم صل علی محمد و آل محمد
صفحه ۳۹۰ قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد وجل فرجهم. آیات آشنایی بود شرح نکته‌های آن را مفصل حاج آقای عابدینی قبلاً دادند خیلی خوب است هر بار نام انبیا می‌آید و قصه انبیا به یاد شما می‌افتیم خداوند انشاالله خیرتان بدهد ادامه فرمایشاتتان را بشنویم و نکته‌های پایانی و به یک جمع‌بندی برسیم از این جلسه انشالله.
حجت الاسلام عابدینی: آیه بعدی که حالا این آیه را دوباره بعداً برگشتی ریز بر آن داریم اما آیه بعدی که در محضر آن هستیم  وَ لو شئنا لرفعناه بها؛ اگر ما می‌خواستیم خدا می‌فرماید با همین آیاتی که به او داده بودیم او را به بالاترین جای ممکن می‌بردیم. یعنی آن که به او دادیم اقتضا و استعداد این را ایجاد کرد برای او که این را به اوج برساند اما این با فعل خود به آن پشت کرد و ما در اثر اینکه او پشت کرد رهایش کردیم. حالا این نکته زیباتر دارد اعطای الهی هم ابتدایی است یعنی هنوز که هیچ لیاقتی نداریم خدا به ما بدهد هم جزایی است یعنی یک کاری کردیم و جزای آن کارمان را بدهد در اعمال حسنه، پس آنچه که به عنوان مثلاً ما از ابتدا چه لیاقتی داشتیم که خدای سبحان این همه قوا و توان داده و ما را سالم خلق کرده و توانایی داده و سامعه و بینایی ما را داده؟ این‌ها همه اعطای الهی بوده است دیگر، قدرت فهم داده به ما و در یک خانواده خوب ما را به دنیا آورده مثلاً در یک شهر مناسب و یا در زمان مناسب و یا مکان مناسب به دنیا آمدیم و همه این‌ها اعطای الهی است که همه این‌ها می‌تواند اثر بگذارد در رشد و کمال و در بالا رفتن ما، که این  اگر کسی ابتدایی دید این‌ها را هیچ در حقیقت من سابقه نداشتم برای این‌ها که بگویم عمل من باعث شد خداوند این‌ها را به من بدهد نه این‌ها همه ابتدایی بود پس اعطای الهی ابتدایی هست از طرف دیگر عملی انجام می‌دهم مثلاً من خدمتی به دیگران می‌کنم همین خدمت باعث می‌شود خداوند سبحان من را شامل رحمت بالاتری قرار بدهد یا مشمول رحمت بالاتر خداوند قرار بگیرم این می‌شود جزایی. در نظام عقاب هم مسئله هست اما با تفاوت، هیچگاه عقاب ابتدایی ندارد یعنی من عقاب بشوم از اول برای کاری که نکرده‌ام، محروم بشوم به کاری که نکردم، این را نداریم یک زمان هست که می‌گوییم من طلبی دارم و چیزی به من داده نشده اما محروم نشدم  محروم شدن یعنی یک چیزی داشته باشم و از من بگیرند ابتدایی نیست به این گونه و نداریم اما یه چیزی داشته باشم و قدردان نباشم و ناسپاس باشم به خاطر این ناسپاسی و عمل خودم جزای آن، این باشد که از دست بدهم آن را پس این تصویر کلی مسئله هست.
شریعتی: در مصیبت و بلا چگونه است؟
حجت الاسلام عابدینی: در مصیبت و بلا که اگر پیش بیاید برای ابتدایی و مصیبت ابتدایی نداریم ابتداً عملی از من صادر نشده که حتی اگر نقصی برای من در تولد هست از ابتدا بوده آن یک حقیقتی است که به من اعطای اولی نشده است نه اینکه چیزی از من گرفته شده باشد، اعطای اولیه نشده است آنجایی که چیزی را دارم و از من می‌گیرند حتماً بر می‌گردد به یک فعلی که از من صادر شده است، یعنی هیچگاه بدون سابقه…
شریعتی: مثلاً یک بچه‌ای که سالم به دنیا می‌آید مثلاً دوست دارم نگاه شما را به آن نگاه بدانم و یک مصیبتی سیلی زلزله‌ای عارض می‌شود.
حجت الاسلام عابدینی: همه آن برمی‌گردد به اینکه پدر و مادر من چون بچه فعل پدر و مادر هم هست یعنی از لحاظ پدر و مادر هم تعریف می‌شود یعنی این ابتلا برای بچه به یک نحوه محاسبه می‌شود و برای پدر و مادر به نحوه دیگر محاسبه است. آنجایی که این فقدان ایجاد بشود مربوط به پدر و مادر است، مربوط به نظام اجتماعی و جامعه است  که این‌ها تاثیرگذارند، یعنی نظام اجتماعی هم تاثیرگذار است فقط پدر و مادر نیستند وقتی در نظام اجتماعی یک فقدان پیش می‌آید فقدان در نظام اجتماعی است و همه دارند تاوان می‌دهند یعنی اینگونه نیست که من فقط تاوان بدهم و تر و خشک با هم می‌سوزد یعنی این برمی‌گردد به نظام اجتماعی و نسبت به خود فرد هم تحلیل خودش را پیدا می‌کند اما برای اینکه بتوانیم اینجا را بیان بکنیم می‌فرماید که خدای سبحان اعطای اولیه به او داشت آتیناه آیاتنا ما دادیم اگر این می‌خواست با همین‌ها که خدا می‌خواست که وَلو شئنا؛ اگر ما می‌خواستیم لرفعناه بها؛ یعنی خدا نخواست که این انسان رفعت پیدا کند لو شئنا اگر ما می‌خواستیم لرفعناه بها؛ می‌گوید لو شئنا به چه معناست؟ اگر این ناسپاسی نمی‌کرد لو شئنا لرفعناه بها؛ حتی اگر ناسپاسی کرد باز هم لو شئنا لرفعناه بها؛ یعنی می‌شود من کار بدی بکنم ولی خدا دستش را و رحمتش را از من نگیرد؟ بله می‌شود اینگونه نیست که من هر کاری که کردم دست رحمت خدا از من دور شود تحلیل را دقت می‌کنید آنجایی که ناسپاسی نکردم که رحمت هست و آنجایی هم که ناسپاسی کردم آیا تا ناسپاسی کردم رحمت برداشته می‌شود؟ می‌گوید نه، در اینجا دو حالت پیدا می‌کند گاهی رحمت ادامه پیدا می‌کند گاهی رحمت ادامه پیدا نمی‌کند. آیا این انفعال در خداست که گاهی گاهی؟ می‌گوید نه، این هم باز برمی‌گردد به شخص که گاهی رابطه را آنچنان قطع نکرده است که دست رحمت الهی کاملاً از او دور شود، ولی گاهی آنچنان پشت می‌کند که دست رحمت الهی را کاملاً دور می‌کند از خودش این لو شئنا لرفعناه بها؛ صورت اول را که دادیم به او و همین منشا بالا رفتن آن را شامل می‌شود لو شئنا لرفعناه بها؛ صورت دوم را که او پشت کرد اما پشت کردن او به حدی نبود که کاملا جدا کند خود را، باز هم لوشئنا لرفعناه بها؛ با اینکه گناه کرده با اینکه تبعیت از شیطان کرده است صورت سوم لو شئنا لرفعناه بها؛ در جایی است که این تمام وجود پشت می‌کند و دیگر راهی برای برگشت برای خودش باقی نمی‌گذارد لو شئنا لرفعناه بها؛ اینجا دیگر شامل حال او نمی‌شود این تحلیل مسئله هست. حالا انشاالله ادامه بحث که ادامه این لکِنّه را بیان می‌کند که چگونه پشت کردی أخلد الی الارض، یعنی کاملاً پشت کرد لذا  شامل حالش نمی‌شود انشاالله در هفته آینده یعنی یک نوع محض شدن در جنبه سقوط و هبوط؛ یک اشاره بکنم چون وقتم گذشته است شیطان هبوط کرد آدم هم هبوط کرد شیطان هبوطش غیر قابل برگشت بود ولی آدم هبوط کرد ولی برگشت پذیر بود، دقت کردید؟ حالا این هم نکته‌اش خلاصه خیلی خیلی زیباست.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم و خیلی سپاسگزارم خیلی دوستان و عزیزان التماس دعا گفتند حاج آقا عابدینی عزیز دعا بکنند و این با هم بودن و با هم آمین گفتن حتماً لطف دیگر و مضاعفی خواهد داشت.
حجت الاسلام عابدینی: انشاالله دوستان ابتدا با یک صلواتی وارد دعا می‌شویم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خدایا به حق آمینی که این مومنانت همه آنها با دل سوخته بیان می‌کنند مشکلات هر کسی که مشکلی دارد اقتصادی، بیماری، مشکلات خانوادگی، ازدواج برای جوانان و آنها که در انتظار برای فرزند هستند، شغلی می‌خواهند، خجالت زده زن و بچه خود هستند که نتوانستند شغل مناسبی داشته باشند، مسکنی برای سکونت می‌خواهند، خدایا به حق آمین این مومنانی که هر کدام دل سوخته هستند به جهتی، خدایا اجابت کن دعای همه ما را برای همه ما.
شریعتی: الهی آمین به به چه دعای خوب و جامعی! خیلی ممنون و متشکرم اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبُ وَ تَرضي و ا جعل عاقبنا أمراً؛ الهی که همه ما عاقبت بخیر شویم زیر سایه سیدالشهدا باشیم تا فردا و تا سلامی دوباره.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسی علیه السلام در قرآن کريم ” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید