بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


 

1401-05-04

حجت الاسلام والمسلمین عابدینی-سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)

ملایی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بینندگان محترم برنامه سمت خدا سلام علیکم. ارادتمند شما هستم. ببیننده های خوب شبکه سه سیما، شبکه محترم افق، شبکه جهانی ولایت و شنونده های بزرگوار شبکه معارف صدای جمهوری اسلامی ایران به شما هم سلام ویژه و خاص دارم. من رضا ملایی از دیروز قرار شد که چند وقتی را موقتاً به جای دوست عزیز و نازنین همه ما جناب آقای نجم الدین شریعتی این جا میزبان شما باشم و در خدمت شما. می دانم برای شما که 13 ـ 14 سال است با نجم الدین شریعتی عزیز همیشه متبسم با آن اجرای متین و با وقار با آن حجب و حیای خاص آقا نجم الدین با شعرهای خوشگل که همیشه برای شما خوانده است،

 

از حمایت شما هم ممنون هستم و طبق سه شنبه های گذشته جناب حجت الاسلام و المسلمین عابدینی امروز با ما هستند. سلام علیکم ارادت دارم.
عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله بنده هم به سهم خود خیر مقدم عرض می کنم خدمت آقای ملایی عزیز و مجری با صفا و با نشاط که الحمدلله در رادیو معارف صبح ها همیشه با آن نشاط خوبی که داشتند و برنامه های دیگری که داشتند الحمدلله دل مؤمنان را شاد می کردند و همچنین ارادت خود را و دلتنگی خود را برای آقای نجم الدین شریعتی عزیز، مجری محبوب دل ها و همچنین رکن اساسی برنامه سمت خدا، شناسنامه برنامه سمت خدا دلتنگی خود را ابزار می کنیم از همین راه دور سلام خود را خدمت ایشان ابلاغ می کنیم امیدوار هستیم ان شاءالله هر جا که هستند در این مدتی که با اصرار خود ایشان مدتی است دنبال این بودند که یک دورانی بتوانند یک مقدار سفر می خواهند بروند، یک استراحتی داشته باشند، و بتوانند به بعضی کارهای مانده خود در این چند سال چون برنامه زنده است و هر روز باید حضور می-داشتند برسند. ان شاءالله بتوانیم به زودی دوباره در خدمت ایشان باشیم. و آن حالا و هوا و صفای ایشان را و نشاطی که مردم با ایشان دارند و دوستی و علاقه ای که دارند حالا باز هم شاهد باشیم. و الحمدلله مجری توانایی مثل آقای ملایی هم در محضر ایشان هستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا. ان شاءالله ارض دل های ما به طاعت ولیعصر (عج) منور بشود و حکومت ایشان در دل های ما و طاعات ما نسبت به ایشان تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا، طولانی باشد. همچنین در ارض عالم وجود همه مطیع به اطاعت ایشان و پرچم ایشان برافراشته باشد و ان شاءالله عالم ولایت ولی الهی را بچشد و مطیع ولی الهی باشد. طبق ایام گذشته اولاً عرض سلام و ادب می کنیم خدمت حضرت موسی و هارون که سلام علی موسی و هارون و اذن می گیریم از آن دو نبی بزرگوار که به ما اجازه بدهند در این برنامه هم در مورد حضرت موسی و هارون و قوم بنی اسرائیل مسائلی را که در قرآن ذکر شده است را ان شاءالله باز هم در محضر آنها باشیم. ما در محضر سوره بقره و همچنین سوره اعراف در قصه حضرت موسی (ع) بودیم. در سوره بقره داشتیم آیات بعد از میقات موسی کلیم را که به میقات رفته بود و بعد از این که موسی در آن چهل روز در میقات بود قوم او به گوساله پرستی مبتلا شدند و بعد از این که موسی به قوم برگشت درون حالت دید که اینها به واسطه سامری و گروهی که سردمدار این جریان بودند به گوساله پرستی سوق پیدا کردند. این جا موسی کلیم عکس العملی را که داشت ان شاءالله عرض کردیم که دوربین های مختلفی را در نظر بگیریم که یک دوربین موسی کلیم را دارد نشان می دهد و حالات موسی و رفتار موسی و گفتار موسی را، یک دوربین سامری را و آن افراد منحرفی را که سردمدار انحراف بودند و یک دوربینی قوم موسی و بنی اسرائیل را و دوربین دیگری هارون را و یاران هارون را که چندین منظر و پنجره برای نگاه در این آیات ایجاد شده است که هر کدام از منظری ورود پیدا کرده است. قدری به جریان موسی و دوربینی که قوم موسی را نشان می داد پرداختیم و گفتیم که این دوربین وقتی نشان می-داد قوم در اثر ساده لوحی، حس گرایی و به اصطلاح آن جهل خود به سرعت متمایل به خدایی که به صورت گوساله خود را نمایان کرد آن هم گوساله طلایی که آن هم از طلاهایی خود آنها و توجه سابق اینها به گاو و گوساله که بود از سابق از این، جذب او شدند و عبادت او پرداختند. و البته ساده هم نبود. البته کار بسیار پیچیده و دقیقی شده است. مثلاً یکی از ادعاهای سامری این بود که با تأخیر موسی و آن هفتاد نفر خدا بر شما غضب کرده است. غضب خدا را باید به طوری به اصطلاح ما باید خاموش کنیم. آن خاموش کردن غضب الهی به این است که شما از دنیا دل بکنید. با این عنوان. دل کندن از دنیا به این است که زیورآلات شما که تعلق شما به دنیا است را از خود دور کنید و در راه خدا آن را مصرف کنید. خیلی شعار زیبایی را داده است. شعار آن این است هر چه قدر از دنیا دل بکنید خدا به شما بیشتر توجه می کند. و از همان حیثی که از خدا دل کندید بر شما تجلی می کند. ببینید چه قدر زیبا است. یعنی شما طلا و جواهرهای خود را در راه خدا دادید و خدا با همین طلا و جواهر که گوساله شد بر شما تجلی کرد. تناسب بین آن فعل اینها و تجلی خدا که مردم این جور نبود حرف خیلی سبکی زده شود و اینها بپذیرند. درست است که قوم ساده لوحی بودند اما حرف های سامری هم حرف های دقیقی بود. روی نکات خیلی دقیق که با نظام معرفتی اینها هم سازگار بود. گفتیم که مبانی مختلفی در سیر جریان بود به روایاتی رسیدیم. گفتیم حکم را روایت امام رضا (ع) در کتاب عیون قرار می دهیم. اغلب این روایت را خواندیم یک تتمه ای از این روایت باقی مانده بود که جلسه قبل به دوستان وعده دادیم که روایت را تمام کنیم تا ان شاءالله بعد وارد آن فرازهای آن شویم. در روایت این جور بود که وقتی که موسی کلیم خبر داد که خدای سبحان کتاب را بر موسی نازل کرده است، تورات را نازل کرده است اینها گفتند ما صدای خدا را که تو را مورد تکلم قرار داد شنیدیم. اما باید خدا را هم ببینیم. أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة، باید خدا را هم جهرتاً ببینیم. تعبیر به جهره که جهرتاً ببینیم، جهره که جوهر داشته باشد در رابطه با صوت به کار می رود. می گویند صوت جهری، صوت مخفی. این جهری بودن که جوهر داشتن صدا است این در رابطه با صوت به کار می رود اما اینها أرنا الله دیدن جهری، دین جهری در مقابل دیدن اخواتی، دیدن جهری یعنی دیدن حسی. یعنی با همان صوتی که به کار بردند این بیان دیدن و رویت حسی است که أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة، که ما می خواهیم خدا را با چشم ببینیم، نه رویت. موسی کلیم هم گفت أرنی انظر الیک. اما أرنی انظر الیک، غیر از أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة است. ادعای اینها این بود که ما با همین چشم می خواهیم خدا را ببینیم. اما بیان موسی در تقاضای از خدا آن جا این بود که أرنی انظر الیک، أرنی، رویت قلبی مانع ندارد. که امیرالمؤمنین (ع) وقتی که از ایشان سوال می شود که آن خدایی را که عبادت می-کنید دیدید؟ آن جا ایشان می فرماید من آن خدایی را که ندیده باشم عبادت نمی کنم. لم اعبد ربّاً لم أره‏. این از جنس دیدن قلبی است. آن جا دارد که رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏ با حقایق ایمان انسان می تواند به رویت خدا برسد. یا در روایتی در مورد پیامبر اکرم (ص) آن جا دارد که خدا را به قدر محبت می دید. یعنی این به قدر محبت، یعنی جنس محبت از چه سنخی است، رویت بر همان سنخ است. یک موقع است ما می گوییم خدا را می دید می گوییم با چشم نه. چشم اصلاً در دایره محبت نیست. چشم مربوط به بدن است. محبت مربوط به نظام قلب است. قلب گرفتار و محبوب و محب می شود. لذا به قدری که محبت داشت می فرماید خدای سبحان خود را به او می نمایاند، به پیامبر اکرم به قدر محبت او. محبت پیامبر هم که در اوج بود. یعنی آن تجلی هم در اوج بود. اصل مسئله در این بود که اینها گرفتار یک جهلی بودند. که جهل آنها باعث می شد، حس گرایی آنها باعث می شد، حتی اگر خدا را می خواهند بگویند ببینیم، می گویند با چشم ببینیم. ببینید اینها وقتی هم که خدا صوت الهی را شنیدند اینها احساس کردند با گوش شنیدند. در حالی که همان روایت را قبلاً هم خدمت دوستان عرض کردیم که وقتی شنیدند در همین روایت بود که سَمِعُوا كَلَامَهُ مِنْ فَوْقُ وَ أَسْفَلُ وَ يَمِينُ وَ شِمَالُ وَ وَرَاءُ وَ أَمَام‏ از هر شش جهت صدا را می شنیدند. اینها اگر عالمانه نگاه می کردند می فهمیدند صوت، منبع صوت دارد. منبع صوت اگر هر جا باشد یک جهت است. اگر چیزی از هر شش جهت شد نشان می دهد این صوت، صوت محسوس نیست که از طریق قرء صوت و قرء هوا باشد، موج ایجاد شده باشد و این موج به گوش رسیده باشد و گوش شنیده باشد. پس اشتباه اینها تشخیص جنس صوت بود که بعد هم به این جا کشیده شد. که آن جا در نظام مثالی بود، منتها اینها احساس کردند که با گوش دارند می شنوند لذا حالا تقاضای دیدن چشمی کردند. این هم منشأ جهل اینها بود. آن جا دارد که وقتی اینها یک چنین تقاضایی را کردند اینها گفتند که فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَسْأَلَهُ، از خدا بخواهید که ما او را ببینیم. فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ إِنَّكَ قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، من با چه زبانی به اینها بگویم که خدا قابل رویت حسی نیست. ولی اینها عدم فهم و شعور اینها این تقاضا را دارند می کنند. وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِصَلَاحِهِمْ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى خدا به موسی وحی کرد من کلام تو را شنیدم و کلام آنها را سَلْنِي مَا سَأَلُوكَ، آن چه آنها خواستند را تو هم بخواه. فَلَنْ أُؤَاخِذَكَ بِجَهْلِهِمْ، من تو را به جهل آنها اخذ نمی کنم و اعقاب نمی کنم، پس تقاضای آنها را تو منتقل کن. فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ مُوسَى ع، منتها همین جا هم که موسی می خواهد بیان کند خیلی تعبیر زیبا است، تعبیر آنها را بیان نمی کند، آنها گفتند أرنا الله جهره، ولی موسی وقتی می خواهد برای خدا بیان کند می گوید رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ، أرنی را مقید به جهره و با حس نمی کند که این دیگر راه نداشت، نظیر این مسئله خیلی زیبا است. وقتی حواریون عیسی (ع) از عیسی تقاضا کردند که از آسمان برای ما مائده ای بیاید تا ما بخوریم، تا با خوردن یقین کنیم که خدای تو می تواند. «هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا» (مائده/112) آیا خدای تو می تواند بر ما مائده ای از سماء تا ما بتوانیم با این بخوریم و بفهمیم که خدای تو قدرت دارد. عیسی (ع) به اینها خطاب کرد که این چه تقاضایی است. شما به عنوان یاران برگزیده هستید. بعد از این که اینها اصرار کردند خدای سبحان گفت تقاضای اینها را بکن، وقتی عیسی (ع) خواست تقاضای اینها را بیان کند نیامد بگوید خدایا تو قدرت داری بفرستی ما بخوریم، ببینیم، بیان را عیسی خیلی تلطیف کرد. بیان تلطیف شده عیسی (ع) این است که «أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده/114) این قدر آیه زیبا می شود که اصلاً دل آدم از این نگاه توحیدی آب می شود، که ادب انبیاء هم یک ادب عظیمی است. حتی اگر یک تقاضایی را می خواهند از جانب قوم خود و به اصرار قوم خود بیان کنند در بیان آن تلطیف می کنند. به ما یاد می دهند که اگر می خواهید بخواهید این جوری بخواهید. گاهی عبارات تفاوت کرده است اما این تفاوت عبارات یک ادب را می رساند. در حقیقت یک نحوه معرفت را می رساند. لذا اینها وقتی اصرار کردند موسی کلیم با رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ کلام اینها را تصحیح کرد. قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ، من دیده نمی شوم. وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ وَ هُوَ يَهْوِي، اگر در حقیقت خدا بر این جبل تجلی می کند اگر این استقر مکان توانست خود را نگه دارد و حفظ کند در جای خود باقی ماند فَسَوْفَ تَرانِي، آن اگر توانست تو هم می توانی. چون آن مرتبه ای است که وجود او نازل تر از تو است، اگر او توانست استقرار پیدا کند تو هم می توانی اگر او نتوانست تو هم نمی توانی. فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ بِآيَةٍ، یعنی تازه با یک واسطه ای، نه خود خدای سبحان هم مستقیم فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ بِآيَةٍ مِنْ آيَاتِهِ جَعَلَهُ دَكًّا، این کوه متلاشی شد وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً، موسی هم دچار صعقه و مدهوشی شد. بیهوشی نه، مدهوشی شد. فَلَمَّا أَفاقَ، وقتی که موسی به هوش آمد قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ يَقُولُ رَجَعْتُ إِلَى مَعْرِفَتِي بِكَ عَنْ جَهْلِ قُومِي، خدایا من به تو دوباره رجوع می کنم، به سوی تو توبه می کنم از جهل قوم خود که من را مجبور کردند که چنین تقاضایی را داشته باشم. وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ بِأَنَّكَ لَا تُرَى، من اولین مؤمن هستم که می دانم که تو دیده نمی شوی با این رویتی که اینها دارند. این تتمه روایت بود و سیر بحث. منتها در ادامه بحث دارد که وقتی موسی به هوش آمد چون این موکول به آن مقدمه ای بود که قبلاً عرض کردیم که آیا این تجلی رب یک تجلی بود، موسی دچار صعقه شد و آن هفتاد نفری که با موسی (ع) به کوه طور رفته بودند دچار صاعقه شدند. آیا این بنا بر آن بود که آنها گفتند أرنا الله جهره، خدای سبحان بر آنها با عذاب جهری تجلی کرد. لذا دارد که و هم ینظرون، وقتی این صاعقه می آمد اینها هم داشتند نگاه می کردند. یعنی عذاب جهری، عذاب آشکار.
ملایی: یعنی می آمد و اینها می دیدند و می فهمیدند که دارد اصابت می کند.
عابدینی: که دارد خواسته آنها محقق می شود. چه قدر زیبا است که عقاب الهی و جزای الهی مطابق تقاضا است. حالا این تقاضای اینها که جاهلانه بود تقاضای رویت جهری بود. خدای سبحان هم عذاب جهری برای اینها ایجاد کرد که خوب ببینند که این صاعقه همان در حقیقت چیزی بود که وجود اینها را متلاشی کرد. اینها فهمیدند که با این خدا هم دیدنی نیست، ولی چه فهمیدنی که با مرگ اینها همراه شد. جلسه گذشته ما روایتی را هم مفصل خواندیم که آن روایت زیبا از حضرات معصومین (ع) بود که اینها زندگی پس از زندگی را تجربه کردند. منتها زندگی پس از زندگی یک موقع هست که یک مرگ ضعیف است. مثل بیماری، مثل کما، مثل آن حالات شدتی که در بیهوشی ایجاد می-شود. یک موقع مرگ قطعی است. مرگ قطعی امکان بازگشت دارد. اما امکان بازگشت مرگ قطعی اسم آن رجعت است. حالا یک رجعت خاص ما داریم که در ایام خاصی بعد از جریان ظهور محقق می-شود که جزء اعتقادات شیعه است که برای خود مبانی خاصی را دارد. اما یک رجعت های دیگری را هم قرآن کریم در طور زندگی انسان خدای سبحان در قرآن بیان کرده است. از جمله یکی از رجعت ها همین رجعت هفتاد نفری هستند که خدای سبحان می فرماید با این که اینها مردند ولی چون موسی قسم داد خدا به حق خمسه طیبه دوباره خود اینها نقل کردند ما این را آن جا دیدیم. رویت آنها را عرض کردیم و روایت آن را هم گفتیم که برگشتند. با این که مرده بودند دوباره بعث شدند و این بعث آنها یک رجعت بود چنانچه عزیر نبی دارد که وقتی از خدا سوال کرد که چگونه امکان پذیر است که اینها زنده شوند «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ» (بقره/259) که خدا صد سال بمیراند «ثُمَّ بَعَثَهُ» (بقره/259) دوباره زنده شد. که این هم همین جور. و همچنین مثل آن مرکبی که عزیر داشت که آن هم نحوه حیات دوباره و زندگی دوباره و موارد دیگری در قرآن کریم ذکر شده است که با اصحاب کهف متفاوت است. اصحاب کهف نمرده بودند. بعد از سیصد و اندی سال زنده بودند ولی خواب بودند. آن یک خواب طولانی بود و لذا در آن خواب طولانی هم برای آنها وقایعی شاید خواب های احلامی برای آنها بوده باشد اما اینها مرگ را چشیدند. پس اینها از یک سنخ نیست. که این جا می-فرماید صاعقه بر اینها وارد شد. صاعقه گاهی مثل «فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْض‏» (زمر/68) که همه آسمان و زمین در انتهای عالم دنیا دچار صعقه می شوند که آن صاعقه موت همه را به دنبال دارد و آن موت دوباره با نفخه ثانیه و نفخ صور ثانی حیات دوباره ایجاد می شود. این یک صاعقه است که صعقه که در قرآن آمده است. یک صاعقه، صاعقه عذاب است. که مثلاً قوم لوط یا قوم عاد و ثمود اینها دچار صاعقه شدند و عذاب صاعقه بر اینها آمد و همین قوم موسی (ع) هفتاد نفر هم دچار صاعقه عذاب شدند. این هم یک نحوه از صاعقه است. دو نوع را تا به حال گفتیم، یک نفخ صور اول، یکی از جنس عذاب است که در عالم دنیا محقق می شود و عده ای شامل حال آنها می شود. یک صعقه دیگری هم هست که این صعقه ای بود که بر موسی عارض شد. این صعقه بر موسی یک مرتبه کمال برای موسی بود که مدهوشی نه بیهوشی، بیهوشی یک ضعف است، اما مدهوشی یک جذبه است. «فَلَمَّا أَفاق‏» (اعراف/143) این أفاق یعنی دوباره آن توجه و ادراک محقق شد. بعد از آن جذبه یک حالت فنا ایجاد می شود این دوباره برای موسی (ع) این هم یک مرتبه است. ممکن است کسی بگوید آن تجلی الهی که صاعقه بود وقتی محقق می شود، قبلاً این را در جریان قوم نوح داشتیم، گاهی یک حادثه واقع می-شود، در مورد قوم هود هم داشتیم، که می فرمود آن باد شدیدی که آمد و قوم هود باعث شد که آنها از بین بروند همان باد سبب حیات مؤمنان بود. یعنی یک باد بود اما برای قوم کافر سموم بود و کشنده، برای مؤمنان حیات بود و نشاط آور. یعنی عذاب الهی یک عذاب نیست که از جانب خدا فقط ظاهر شود، بلکه آن حقیقتی که از جانب از خدا نازل می شود یک حقیقت رحمانی و رحمت است اما جانی که جان کافر است در وجود این تبدیل به عذاب می شود. یعنی طلب ظرف چه باشد. لذا مثلاً داریم که قرآن «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور» (یونس/57) است «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا» (اسراء/82) همان قرآن است اما برای این، کافر و ظالم خسارت می شود برای مؤمن «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور» (یونس/57) می شود. معده این، این را به سم تبدیل می کند. معده او آن را به عسل و شفاء تبدیل می کند.
ملایی: دم دستی برای این که من خود لمس کنم و یاد بگیریم این مثال را می زنم، می گویند که باران می بارد، به یک زمین که می بارد سیل راه می افتد، به یک زمین می بارد سبزه است. باران همان است، ساعت همان ساعت است، آسمان همان آسمان است، شاید به قابلیت آن خاک و آن زمین است.
عابدینی: به نحوی تطبیق دارد که خدای سبحان اجابت خواسته ها را می کند. کافر با این که أرنا الله جهره، تقاضای عذاب را برای خود کرد لذا خدا هم نازل کرد. موسی کلیم به أرنی انظر الیک تقاضای مرتبه بالاتر را کرد لذا این مدهوشی او را به مرتبه بالاتر رساند. با این نگاه اگر انسان وقایع را ببیند آن وقت می فهمد که باید در نحوه تقاضا از خدا چه جوری ما تقاضا داشته باشیم که نعوذ بالله این تقاضا خود سبب اعقاب و عذاب و گرفتاری نشود. لذا باید در حینی که به ما گفتند بخواهید، در حینی که به ما گفتند بر خواستن خود اصرار هم داشته باشید اما یک کاری نکنید که راه را خود بخواهید برای اجابت ترسیم کنید که این خود حد می زند. و همچنین یک جوری نباشد که اگر می بینید خدا برای شما اجابت نمی کند در مقابل خدا ظلوم و ظالم و غیر شاکر باشید. دعا کردن و خواستن لازم است اما در عین حال شاکر بودن و راضی بودن هم به نتیجه هر جوری که باشد صحیح است. این باعث می شود که اگر انسان تقاضایی هم دارد حتی اگر این تقاضا غلط باشد خدای سبحان به جهت این که این می داند حتی اگر او را اجابت نکند این راضی و شاکر است برای او چیزی دیگری را اجابت می کند، نتیجه دیگری مترتب می کند که جبران تقاضای او هم می شود و برای او این عذاب را هم نازل نمی کند. اما اگر جهل به مرتبه عناد برسد که بگوید الا و لابد این، ممکن است خدای سبحان به لحاظ عناد این و اصرار این، این را محقق کند ولی این برای او عذاب می شود. برای او سقوط می شود. این هم یک نکته ای بود که تا این جا داشتیم. حالا اگر وارد آیاتی قرآنی شویم که در محضر آنها بودیم، در محضر آیات سوره بقره بودیم، آیات 51 و 52 بودیم که آن جا فرمود که «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» (بقره/51) خیلی تعبیر زیبا است که بعد از آن مواعده 40 روزه ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ در تفسیر ذکر می شود که این ثم با آن مواعده چون این جا دارد در مقام آیات، در مقام ذکر نعمت هایی است که خدای سبحان به بنی اسرائیل داده است می گوید این همه نعمت به شما داده است از جمله آخرین نعمت او مواعده و میقات موسی بود که موسی رفته است برای شما کتاب عمل ایمانی را بگیرد. کتابی را بگیرد که جاودانگی و ابدیت خود را از آن راه بروید. این بالاترین افتخاری است که به یک امت داده می شود که خدای سبحان تمام برنامه را در یک کتاب برای آنها نازل کند و تا آن موقع بی نظیر بوده است. چون ادیان سابق قبل از او صحف متفرقی بود. اما این که یک کتاب جامعی محقق شود و بیاید و تمام مسائل را داشته باشد این مواعده و وعده ای که موسی به قوم داده بود و با خدای سبحان داشت و رفته بودند و با یک حالت نورانیت رفته است می گوید این را شما دیدید. «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» (بقره/51) در این موقعیت که موسی بعد از آن همه نعمت های عبور از دریا و جریان غرق فرعون و جریان عصا و دست و همه آن نعمت ها که دید ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ در این فرصت شما این کار را کردید. یعنی نحوه تعجب و شدت تعجب، این ثم این جا نمی خواهد بگوید این بعد از آن محقق شد بیان تأخر نیست. بلکه بیان تعجب است که با این مواعده شما اتخذتم و اتخذ را هم عرض کردیم، اتخذ جایی غیر از اخذ است، اتخذ یک شغل است، ملکه است، ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ یعنی گوساله پرستی را در وجود خود اشراب کردید، کاملاً پذیرفتید نه یک اشتباه باشد. یک موقع است یک اشتباه است می گوید اخذت، اما یک موقع است یک اشتغال و شغل و ملکه شده است یعنی با تمام وجود این را پذیرفتند که «أُشْرِبُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» (بقره/93) اینها محبت این گوساله در قلب آنها اشراب شد. این جا می فرماید «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» (بقره/51) با این وضعیت شما این کار را کردید «وَ أَنْتُمْ ظالِمُون‏» (بقره/51) این دیگر شدت ظلم است که شما محقق کردید. حالا در آیات دیگری که بعد از آن هم بیان می شود که تعبیر این است که در آیه 54 ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ، ما ابتدا ظالم را می بینیم که انسان به دیگری ظلم می کند؛ ظلم به دیگری تلقی می شود. اما هیچ ظلمی نیست که انسان انجام بدهد مگر این که اول به خود ظلم کرده است. عارضی از عوارض این ظلم، جزئی از اجزاء این ظلم به دیگری می رسد. یعنی اگر من پول کسی را بالا می کشم اگر من به دیگری زور می گویم، اگر دیگری را از حق خود منع می کنم به ظاهر این است که من به او ظلم کرده ام. اما بالاترین ظلم را به خود کردم ان عصیتم فلانفسکم، بالاترین سوء و بدی و ظلم انسان به خود دارد می کند. اثری از این به دیگری می رسد. چرا با خود او است چون با ظلم دارد ابدیت خود را تحت شعاع قرار می دهد. اما با ظلمی که به دیگری می کند دارد دنیای او را مورد مضایقه و تنگی قرار می-دهد. دنیای این شخص یک حد محدودی دارد. سختی آن یک حدی دارد اما با این ظلم ابدیت خود را دارد خراب می کند هیچ قابل نسبت نیست آن جایی که انسان یک امر ابدی را دارد ضایع می کند با جایی که یک امر … نمی گوییم ظلم به این عیب ندارد، نمی خواهیم این را کوچک کنیم. می خواهیم بگوییم هر چه این قبیح است و زشت است و مورد نفرت همه است آن ظلمی که ظالم دارد به خود می کند اشد از این است و لذا فکر می کند دارد سود می کند در حالی که بالاترین ضرر را خود دارد انجام می دهد. این بیان «وَ أَنْتُمْ ظالِمُون‏» (بقره/51) این ظلم به خود آنها است که به خود ظلم کردند بعد می فرماید «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُم‏» (بقره/52) خدا می فرماید با همه اینها ما از شما وقتی که موسی کلیم آمد، موسی که رفته است 40 شبانه روز در کوه طور بوده است، غرق در نورانیت این لقاء و میقات الهی بوده است. با این حالت روحانیت از کوه آمده است در حالی که تورات به دست او است الواح به دست او است و اینها به عنوان اعطای الهی از آسمان باطن عالم به ظاهر آمده است که بی نظیر است که این جور خلاصه الواح از آسمان نازل شود دست موسی، سراغ قوم آمده است بعد مواجه می شود با جریانی که اینها به پست ترین حالت که آن خدایی که خدای قادر عظیمی است که فرعون را با تمام لشکر خود بدون این که خونی از دماغ اینها بیاید، بدون این که اینها کاری کنند در دریا غرق کرد و اینها را وارث تمام ثروت و مکنت آنها قرار داده است. تازه دیدند، چند روز است گذشته است مدتی نیست که طولانی شده باشد بعد اینها آمدند در حالی که موسی با خدا لقاء دارد و دارد اخذ می کند دچار گوساله پرستی شدند حالا این جا موسی آمده است وقتی این را می بیند اینها هم یک دفعه با دیدن موسی بعضی از آنها پشیمان شدند و با رویت آن روحانیت موسی و کلام موسی و غضب موسی که وقتی اینها را دید الواح را به سمتی انداخت و حالت غضبی که از موسی دیدند ترسیدند چون دیده بودند که فرعون با تمام لشکر خود در مقابل عظمت موسی به اذن الهی دچار چه سرنوشتی شد ترسیدند. این جا دارد که بعضی برگشتند، آمدند عذرخواهی کردند، آمدند توبه کردند خدا دارد که «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُم‏» (بقره/52) ما گذشتیم از شما، «مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‏» (بقره/52) این عفو خدا از گوساله پرستی اینها شاید از نعمت غرق فرعون بالاتر است. یک نکته دقیقی را باید در نظر بگیریم هر قومی که دارد رشد می کند حتی فردی که دارد رشد می کند مثل ابراهیم خلیل، هر مرتبه از آزمونی که دارد برای این پیش می آید نسبت به آزمون قبلی کلاس آن بالاتر می آید چون این می خواهد رشد بالاتری داشته باشد. مثلاً کسی که دوران دبستان را طی کرده است حالا وارد دوران متوسطه اول می-شود و بعد با عبور از این متوسطه دوم و بعد دانشگاه و بعد فوق مطرح می شود. هر چه بالاتر می آید ابتلائات و امتحانات مطابق رتبه او دارد محقق می شود. یک رتبه از امتحان اینها جریان رسیدن به دریا و «إِنَّا لَمُدْرَكُون‏» (شعراء/61) بگویند ما گیر افتادیم و بعد از عبور از دریا و بعد غرق فرعون بود. این رتبه ای که بعد از دریا عبور کردن دچار گوساله پرستی شدند و بعد موسی کلیم از اینها گذشت «ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُم‏» (بقره/52) این نعمت عفو از اینها که اینها دچار شرک شدند و جرم شرک و ارتداد قطعاً قتل است اما عفونا عنکم، خدا اصل توبه شما را پذیرفت و دنبال آن می فرماید «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‏» (بقره/52) شما ظالم بودید، «وَ أَنْتُمْ ظالِمُون‏» (بقره/51) اما «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‏» (بقره/52) این در مقابل آن ظلم است. یعنی آن «وَ أَنْتُمْ ظالِمُون‏» (بقره/51) «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‏» (بقره/52) یعنی ظلم خود را جبران کنید. بعد می فرماید که در آیه 53 که خدای سبحان کتاب و فرقان را به موسی داد «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ» (بقره/54) خطاب می کند که موسی لقومه تعبیر لقومه یا قوم، یا قوم یعنی قوم من، ای قوم من یعنی خطاب متکلم اضافه به خود که اولاً بعد از گوساله پرستی و ظلمی که کردند و ناراحتی که برای موسی پیش آمده است باز هم خطاب موسی کلیم با اینها چه قدر مهربانانه است. این خود نظام وجودی انبیاء را که اگر هم غضب می خواهند بکنند غضب آنها از رحمت نشأت می گیرد. سَبَقَتْ‏ رَحْمَتُهُ‏ غَضَبَه‏. انبیاء مظهر اسم يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ هستند که این با این تجلی که «يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» (بقره/54) شما به خود خیلی ظلم کردید که آن ابدیت خود را و این همه نعمت خدا را زیر سوال بردید «بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ» (بقره/54) با گوساله پرستی خود، «فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ» (بقره/54) این جا شاید یکی از فصول بسیار مهم و زیبای قرآن کریم این است که وارد می شود یک منطقی در قرآن هست که این منطق قرآن مفسرین می فرمایند، مرحوم علامه هم به این اصرار زیادی دارند، که قرآن کریم هر جایی که می خواهد حکمی را، تحلیلی را، هر چیزی را که می خواهد بگوید این را با یکی از اسماء خدا مرتبط می کند که آن نازله آن اسم است. که وقتی این حکم را با آن اسم می بینیم حقیقت این حکم آشکار می شود که چیست. که این اسم که یا یک اسم یا گاهی دو اسم است، که عمدتاً انتهای آیات می آید که مثلاً ان الله غفور الحلیم، این جور نیست که هر اسمی هر جایی بیاید. تعبیر مرحوم علامه این است که آن اسم علت برای آن حکم است. همیشه آن اسمی که در آیه به آن آیه تحلیل می شود و انتهای آن می آید علت برای آن حکم است. لذا خود این مبین حکم است که حکم را در دایره اسم باید تحلیل کرد. خیلی زیبا است این جا که گاهی آن در اول آیه می آید، گاهی در آخر آیه می آید، گاهی در وسط آیه، اما عمدتاً در آخر می آید. این جا در وسط آمده است که می-فرماید که «يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُم‏» (بقره/54) بارئ اسم خدا است، «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (حشر/24) که خالق، بارئ و مصور سه مرتبه است. خالق اساس خلقت نسبت به هر موجودی است. اما بارئ آن حد و حدود و غایت و مقصودی از این شی است، بارئ یعنی تراشنده، جدا کننده، برئ تراشیدن، تبری، جدا شدن، اینها هم از یک ریشه است که این بریه یعنی خلقی که تراشیده شده است. سه بار در قرآن بارئ آمده است، یک بار در سوره حشر است که همان ««هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ»، دو بار هم در همین آیه پشت سر هم آمده است، «فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُم‏» (بقره/54) دو بار آن همین جا است. که این فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ چه تحلیلی می-تواند ایجاد کند که توبه اینها را و از آن جا هم بعد از فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ که در مرتبه توبه می آید ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ، نقش بارئ در تحلیل این آیه و توبه اینها چیست. حقیقت بارئ این است که نشان می دهد غایت و مقصد این خلق بر چیست. که غایت و مقصد را نشان می دهد. چون این جوری است می-گوید شمایی که از فرعونیان شما را نجات دادم، شمایی که قرار بوده است به سمت آن غایت حرکت کنید، که غایت وجودی شما است ولی مبتلا شدید به یک لغزش که آن لغزش شما را از حرکت به سمت غایت منحرف کرد به گوساله پرستی مبتلا شدید، چون به گوساله پرستی مبتلا شدید از بارئ جدا شدید. چون بارئ مقصد اینها را داشت روشن می کرد. پس باید برگردید توبوا الی بارئکم، پس به سمت بارئ خود برگردید. که آن بارئ شما را سوق می دهد به سمت مقصد خود، که این توبه چه جوری محقق می-شود؟ دنبال آن می فرماید که فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ که یکی از آن معضلات مباحثی است که توبه اینها با کشتن خود آنها است. فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ که این کشتن و نحوه آن را و چگونگی آن را و نتیجه آن را و چرا یک چنین جعلی صورت گرفته است و آیا این با رحمت الهی سازگار است یا نه ان شاءالله در اولین فرصت اگر امکان پذیر بود در محضر دوستان هستیم.
ملایی: ان شاءالله. خیلی متشکر هستم حاج آقای عابدینی عزیز. از شما و از همه بینندگان محترمی که تا این لحظه برنامه خود سمت خدا را همراهی کردید در این سه شنبه و یک یادآوری و بعد سراغ قرآن کریم برویم برای این که آیاتی از قرآن کریم را با همدیگر تلاوت کنیم. ممنون و متشکر هستم از همه شما که با ما در محضر قرآن کریم هستید و آیات قرآن کریم را تلاوت می کنید بر می گردیم آیات را معرفی می کنیم و بعد هم در محضر حاج آقای عابدینی خواهیم بود.
صفحه 12 قرآن کریم
ملایی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. آیات 77 تا 83 سوره مبارکه بقره صفحه 12 تلاوت شد توسط این قاری نوجوان و عزیز که چه دلنشین هم خواندند و یک زمان یکی ـ دو دقیقه ای داریم که برای جمع بندی و پایان خدمت حاج آقای عابدینی عزیز باشیم. ممنون هستم که شما هم سر می چرخانید همراه من و در محضر حاج آقا باشیم.
عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. نکته از این صفحه که قرائت شد بعد از تشکر از این قاری نوجوان، عزیز که با صدای ملکوتی خود دل های ما را به سوی خدا روانه کردند. نعمت و یک جذب ملکوتی است که خدای سبحان ایجاد می کند. پدر و مادرها قدر بدانند و نوجوانان قدر بدانند ان شاءالله و حشر با قرآن داشته باشند. این نکته این است که در آیه آخر می فرماید خدا میثاق بنی اسرائیل را اخذ کرد. کلمه میثاق یک کلمه عظیمی است میثاق یک کلمه مؤکد و عظیم است که این محکم باید باشد. که این چه هست؟ یکی این که شرک به خدا نورزند «لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/83) یعنی شرک نورزیدن به خدا را با احسان و احترام و اکرام پدر و مادر همتا گرفت. یعنی خدا حق خود را در عبودیت و ربوبیت با حق اطاعت و محبت به پدر و مادر در کنار هم قرار داد. این تعارف نیست. نشان می-دهد راه به سوی جلوگیری از شرک و تحقق توحید از راه اکرام و محبت و طاعت پدر و مادر محقق می شود.
ملایی: و این هم به حرف نیست. پدرم را دوست دارم، عاشق مادرم هستم.
عابدینی: ولی واقعاً آدم در مسیری باشد که دنبال این باشد که بداند که راه به سوی خدا از طریق محبت و اکرام و طاعت پدر و مادر دارد محقق می شود.
ملایی: خیلی ممنون هستم، حاج آقای عابدینی. خیلی خوشحال شدم که این جلسه محضر شما بودم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید