بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
1401-03-17
حجت الاسلام والمسلمین عابدینی – سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)
شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». سلام می کنم خدمت تک تک عزیزانم، خانم ها و آقایان به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. عابدینی: عرض ادب و سلام و احترام دارم خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز. شریعتی: امروز هم با هم هستیم، در کنار هم هستیم و قصه حضرت موسی (ع). قبل از آن حدیث قدسی حسن مطلع برنامه امروز ما خواهد بود. عابدینی:بسم الله الرحمن الرحیم.اللهم کن لولیک حجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیاً و حافظا و قاعداً و ناصرا و دلیلاً و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
ان شاءالله خدای سبحان عرض وجود ما را به طاعت ولی امر ان شاءالله آراسته بکند و این طاعت ما نسبت به ولی امر ان شاءالله دائمی باشد و تمتعه فیها طویلا که اول در عرض وجود تک تک ما این فرج حضرت محقق می شود و به طاعت وجود ایشان وجود ما آراسته می شود و بعد این فرج در نظام بیرونی محقق می شود، ان شاءالله تک تک ما آماده کنیم وجودمان را برای پذیرایی از حضور حضرت و طاعت حضرت و آراسته کنیم وجودمان را به طاعت حضرت ان شاءالله
بحثی که در خدمت دوستان هستیم اولین مطلب حدیث قدسی است که ان شاءالله در محضرش هستیم، در سوالاتی که موسی کلیم از خدای سبحان می کند و خدای سبحان پاسخ او را می دهد از جمله اش این است الهی فما جزا من وصل رحمه خدایا اگر کسی صله رحم بکند جزای او چیست، صله رحم یک عظمتی در وجود دارد از یک جا شروع می شود از یک امر ساده شروع می شود اما نهایت ندارد، یعنی چی، یعنی رحم از یک امر ظاهری است، رحم است، همین روابط خانوادگی و خونی آغاز می شود، اما رحم در این منحصر نمی ماند بلکه رحم به رحم ولایی انسان کشیده می شود تا به رحم رحمانی می رسد که اشتققت اسمک من اسمی، انت رحم و انا رحمان اسم تو را از اسم خودم مشتق کردم تو رحمی و من رحمانم. یعنی رحم آغازش از همین نظام جسمی هست اما پایانش در نظام جسمی نمی ماند و انسان را از اینجا به یک سفر و سیری سوق می دهد که این سفر و سیر تا ملاقات رحمان که تعبیر رحمان که مظهر همه اسما است، که قل ادعوا الله اردع رحمان قل ادعوا الله الله یا رحمان را بخوانید فله الاسماء الحسنی که همه اسماء حسنی برای اوست که رحمان و الله مبدأ همه اسمای حسنی هستند. یعنی مفهوم رحم در همه عوالم با ماست و شکلش متفاوت است.
لذا این جا آغاز است یاد دادن است تا شروع بکنیم وزنی رحم را در نظام عالم جسمی اگر انسان توانست درست بزند، بعد می بیند حالا رحم ولایی حالا رحم رحمانی همه این ها به دنبال این می آید، کسی نمی تواند به رحم ولایی و رحم رحمانی برسد مگر این که وزنه رحم به اصطلاح جسمانی را و همین نژاد خونی را، همین فامیلی را، ارحام را قبلاً زده باشد، اگر این را نزده باشد امکان ندارد که وزنه رحم های بالاتر را توفیق پیدا بکند.
اینجا موسی کلیم سوال می کند فما جزاء من وصل رحمه اگر کسی به رحمش صله داشته باشد و ارتباط داشته باشد جزایش چیست قال یا موسی، انس فی عمره، اول عمرش را برایش تأخیر قرار می دهند، برایش طولانی تر می کنند، عمرش سعه پیدا می کند و اهون علیک سکرات الموت، سکرات موت از او برداشته می شود چون با نظام رحم انسان وجودش سعه پیدا می کند، وقتی وجودش سعه پیدا کرد، دیگران را خودش دید، رحمش را خودش دید وقتی این شد اغیار در وجودش کمتر می شود، کسی که بدن خودش را فقط خودش می بیند و بقیه را غیر می بیند اغیار در وجودش شدیدتر است، اما کسی که سعه پیدا کرده، وجودش توسعه پیدا کرده، سکرات موت برای او کمتر است، چون بقیه را خودش می بیند، رسیدگیش به بقیه هم بیشتر می شود، دلسوزیش برای بقیه بیشتر می شود، مهربانیش برای بقیه بیشتر می شود، درد آن ها هم درد این می شود، خوشی آن ها هم خوشی این می شود، دیگر این محاسبه برایش ساده تر می شود، چون محاسبه ما در رعایت نکردن حقوق دیگران است، وقتی یکی شدی، خیلی از محاسبات و معادلات متفاوت می شود. حالا دیگر انسان معامله اش معامله خودش است. و ینادیه خزنه الجنه، جنت هم از جمله ارحام ماست، آنجا می گوید ینادیه خزنه الجنه خازن جنت او را، خازنان جنت او را صدا می زنند، هلم الینا من ای ابواب فدخل من ای ابوابها شی ء بی شتاب آن ها مشتاق این می شوند مثل رحمی که مشتاق رحمش است، مشتاق این شخص می شوند، بعد می گویند فدخل داخل شو در بهشت از هر بابی که می خواهی همه ابواب بهشت افتخار می کنند که کسی که اهل رحم است، صله رحم است وارد آن ها از آن باب بشود چرا، چون کسی که از اهل صله رحم است، همه ابواب خیر را به کار گرفته، به دنبال این صله رحم همه ابواب خیر را به کار گرفتن است، لذا بهشت از همه ابوابش مشتاق این می شود، پس کسی که اهل صله رحم می شوداز جمله نتایجش این است که ابواب خیر دیگر برایش ساده می شود، برایش انجام شدنی می شود و لذا همه ابواب بهشت هم مشتاق عبور او از آن باب می شوند، ان شاءالله خدای سبحان قدر نازله توحید را که رحم است و صله رحم است و ارتباط این گونه است بدانیم و همه ابواب خیر را دراینجا بتوانیم ان شاءالله در وجودمان متحلی و وجودمان را به آن ها آراسته بکنیم.
شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکرم ان شاءالله همدل بشویم، همراه بشویم هوای هم را داشته باشیم، اهل رسیدگی بشویم، یک اتفاق خوبی که در اول هر ماه قمری دارد می افتدو الان به نظرم جایش است باز هم تأکید کنم و یادآوری بکنم قربانی اول ماه قمری برای مشارکت در قربانی ماه ذیقعده همچنان عزیزان فرصت دارند به عشق حضرت رضا، به عشق حضرت معصومه همراه بشوند، قربانی این ماه قربانی باشکوهی بشود و ان شاءالله نحوه توزیعش توسط خادمان حضرت رضا خواهد بود اتفاق بسیار مبارک که ان شاءالله گزارش دیدنی آن تقدیم نگاه شما خواهیم کرد، سلام علی موسی و هارون و قصه قوم بنی اسرائیل.
عابدینی: باز هم اذن می گیریم از حضرت موسی و حضرت هارون ان شاءالله اجازه بدهند ما وارد بشویم و با سلام بر حضرت موسی و هارون علی نبینا و آله و علیهما السلام خلاصه ان شاءالله شروع بکنیم به این قصه. در این قصه رسیدیم به این آیه شریفه سوره اعراف که قال اغیر الله ادریکم اله و هو فضلکم علی العالمین، خدا شما را بر همه عالمین برتری داد، چطور خدایی که شما را بر همه عالمین برتری داد، حالا می آیید یک تابع قومی می شوید که صنم و بتشان را خودشان تراشیدند و درست کردند، یعنی با دستان خودشان بتی تراشیدند به صورت گوساله و گاو، شما تابع این قوم شدید که این قوم صنمی و بتشان را خودشان ساختند، دیگر آن بت از این ها ضعیف تر و این ها از شما ضعیف تر، شما کسانی بودید که خدای سبحان این گونه الان تازه هنوز به تعبیر ما کف پایتان خشک نشده از راه عبور از دریا، خشک نشده و شما رسیدید به اینجا می گوییم اجعل لنا الهاً کمالهم قاله، تعبیر اغیر الله، اغیر الله این تعبیر غیر الله خیلی تعبیر بلندی است که غیر خدا هر چیزی کوچک است برای این که اله قرار بگیرد هر چیزی. هر چقدر هم بزرگ باشد، غیر از این که تازه شما غیری را انتخاب کردید که خودش هم حقیر است، بعضی از غیرها خودشان فی نفسه ممکن است از این باشند، شخص موسی کلیم به عنوان نبی الهی خودش عظیم است عند الله به عنوان برتر و گزیده شده، انتخاب شده از جانب خدای سبحان قرار دارد، اما شما آمدید یک قومی که این قوم در حقیقت نه توحید دارند نه پیامبرانی مثل ابراهیم و یعقوب و اسحاق و یوسف هیچ کدام این ها را نداشتند، آمدید قومی که این برتری ها را ندارند، توحید ندارند، خداپرست نیستند، این را به عنوان اسوه و الگو قرار دادید و هو فضلکم علی العالمین، در حالی که خدا شما را فضیلت داد بر همه عالم
شریعتی: این فضیلت از چه لحاظ بود؟
عابدینی:این خیلی بحث مهمی است، یکی از بحث های مهم بحث به اصطلاح بنی اسرائیل و یهود، عرض می کنیم بنی اسرائیل و یهود چون تفاوت دارند، بنی اسرائیل و یهود و قصه این ها در طول تاریخ بحث تفضیل اینهاست که در مسیحیت، در تورات، در قرآن کریم این بحث آمده و این نوع نگاه چه در حقیقت توجیهی دارد. ما یک سری محکماتی داریم که آن محکمات ما همیشه در همه مسائل حاکمند و تخصیص نمی خورند، از جمله این که خدای سبحان برتری را که قرار داده حتماً این برتری یک برتری واقعی است نه برتری وهمانی. هیچ برتری وهمی و غیر واقعی به عنوان برتری عند الله مطرح نیست، اگر می فرماید و لقد کرمنا بنی آدم، خدای سبحان می فرماید ما بنی آدم را کرامت دادیم، برترش کردیم و او را در حقیقت هم الله فی البر و البحر، او را در سلطه دادیم در بر و بیابان ها و دریاها او بتواند این ها را مسیر خودش قرار بدهد، سیر بکند و فضلناهم علی کثیر من ما از بسیاری از مخلوقات دیگر ما برتری دادیم، این برتری که برای بنی آدم داده شده آیا به کسب بنی آدم بوده اول خودشان عمل کردند تا این برتری آمده یا این به خلق الهی بوده، یک تفضل بوده در واقع، و لطف حق بوده، لطف ابتدایی حق بوده بدون این که هنوز این به عملی کشیده بشود، بنی آدم را همه را ما این برتری را دادیم که یک سلطه ای در عالم پیدا کردند و نظام وجودیشان، ساختارشان به گونه ای است که می توانند این ها را تحت تأثیر خودشان در بیاورند، آیا این به کسب این ها بوده یعنی یک کاری انجام دادند بنی آدم تا این را به آن ها داده یا نه توان و قوه را از اول به همه داده این یک نحو از برتری است که در قرآن خدا می فرماید، از ابتدا بدون این که این ها خبر داشته باشند، کاری انجام داده باشند، یک سری برتری هایی را خدای سبحان ایجاد کرد، یعنی برتری های ذاتی، یک برتری هایی در خلقت است در نظام وجودشان است که بعضی از موجودات نسبت به بعضی موجودات دیگر برتری دارند در نظام خلقت، در نظام جامعه نگاه الهی این برتری چی هست باید باشد تا کامل باشد همه یک جور نیستند، اگر همه یک جور بودند، مثل یک کارخانه یک تولید داشته باشد همه یک جور باشند، این آن جهان نظام احسن الهی محقق نمی شد، پس این برتری از جانب خدای سبحان در نظام وجود اعطائش برای بسیاری از موجودات به لحاظ خاصی که هست قرار داده شده مثلاً این که از بین انسان ها خدا خلیفه اش را انتخاب میکند انی جاعل فی الارض خلیفه، اصل این مسئله که از بین انسان ها خلیفه اش را انتخاب میکند نه از موجودات دیگر یک برتری است نسبت به انسان ها نسبت به بقیه موجودات درست است؟ یا اینکه می فرماید انا ارضنا الامان علی السموات و الارض فابین یحمله فحمله الانسان انه کان ظلوم جهولا، این که انسان ظرفیت پیدا کرده که می تواند انسان ظرفیت و توان و استعداد را دارد، نه همه انسان ها این را حمل کردند امانت را و پذیرفتند نه این که این ظرفیت را دارد که بسیاری از موجودات این ظرفیت را ندارند که اگر بخواهد بر کوه و دشت و دریا، این امانت سیر خاص ولایی الی الله بخواهد شکل بگیرد آن تحمل و توان را ندارند، خدا این ظرفیت و استعداد را به انسان داده که انه کان ظلوماً جهولا او استعداد در حقیقت چی را دارد، مقابل ظلوم و جهول، الان ظلوم و جهول است چون استعداد کامل را دارد ولی تحقق و فعلیت پیدا نکرده و لذا به دیوار نمی گویند ظلوم و جهول، به کسی می گویند جهول و شدت جهل که شدت علم برایش امکان پذیر است، به کسی می گویند ظلوم که شدت ظلم یا تاریکی یا ظالم بر او صدق بکند که شدت نورانیت وشدت عدالت برایش امکان پذیر باشد پس معلوم می شود این استعداد در وجود این هست، درست است این استعداد یک فضیلتی است که خدای سبحان اعطا کرده بدون کسب ما، استعداد بدون کسب ماست، اما کسب ما این را به فعلیت می رساند اگر انسانی که این ظرفیت ها را داشت، این ها را به فعلیت رساند و این ها را محقق کرد، این فضیلت کسبی در خور جزاست، در خور در حقیقت آن به اصطلاح اعطای جزایی الهی است که خدا دوباره بر این که این را به فعلیت رسانده، جزای بالاتری را برای او قرار می دهد اما اگر انسانی این فضایل را داشت، این برتری ها را خدا به او داد به عنوان انسان بودن، توانایی ها را داد، اما این توانایی ها را مقابلش استفاده کرد، ظلوم و جهول می شود، شدت جزای الهی در مقابل آن رحمت، برای کسی است که توانایی های بیشتر از بقیه موجودات داشته باشد و اینها را ضایع کرده باشد، آن موجودی که این را نداشت ضایع هم نکرده اما موجودی که این توانایی را داشت و ضایعش کرد، شدت مقابله و انتقام الهی و سخت الهی و ذلت از جانب الهی برای آنها چی می شود رقم می خورد، چرا؟ چون این همه به آن ها توانایی داد و این ها همه را ضایع کردند، این ها را به عنوان مقدمه.
شریعتی: در ذیل همین نکته است که ظلم به نفس خیلی مسئله مهمی است و خودش یک باب مجزایی
عابدینی: با توجه به این که این امکان معرفت نفس و کمال نفس و سیر انفسی وجود دارد و لذا کسی که این را ضایع می کند از همین سنخ می شودکه شدتش است در اینجا، خوب یک بابی است این نکته که ما توجه بکنیم یک سری از اعطاهای الهی اعطای به صورت خلقت است، یعنی ما دخلی نداشتیم در آن که بخواهیم در آن به عنوان جزای کار ما باشد، بلکه چی هست نوع خلقت الهی برای انسان به این گونه بوده که از بقیه موجودات کرمنا بنی آدم، خدای سبحان این کرامت را برای بنی آدم کل بنی آدم قرار داد، الا کاری ندارد این کافر است یا مومن است این در حقیقت کوچک است یا بزرگ است امروز زندگی می کند یا هزار سال پیش به این کاری ندارد، کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و فضلناهم علی کثیر، از خیلی از خلق در حقیقت او را چکار کردند، برتری دادند، این فضیلت ها، فضیلت های وجودی است که خدای سبحان اعطا کرده، در قبال این فضیلت های وجودی شکری لازم است که آن کار کسبی است که اگر آن کسب محقق شد، این فضیلت در وجود این تبدیل می شود به یک چی کمال وجودی برای این به عنوان کمال اختیاری، و لذا جزای اختیاری و کمال اختیاری پیدا می کند اما اگر نه این شوک محقق نشد، این به کارگیری صحیح این نعمت ها به کار گرفته نشد، هم این می شود وسیله انتقام الهی، پس این کمالاتی که در وجود هست قسمتی از این که ما در رابطه با جریانات بنی اسرائیل هست، از این صنف تفضیل است که خدای سبحان به آن ها یک برتری هایی بدون کسب داده، در کنار این که یک برتری هایی را به واسطه کسب داده، که حالا آن هم عرض می کنیم پس برتری هایی که به واسطه عدم کسب باشد یک توانایی هایی است که آن توانایی ها یک شمشیر دو لبه است، می تواند در طریق کمال انسان به کار گرفته بشود می تواند در طریق سقوط انسان به کار گرفته بشود.
شریعتی: اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم و مثال بزنیم، یعنی این کرامت وجود داشته یک تیم امام حسین، یک تیم یزید
عابدینی: بله کرامت استعداد است، استعداد است، توانایی است، کدام طرف این را به کار بگیریم، الان شما می توانید یک ماشینی که ظرفیت سرعت و توانایی حرکت و همه اینها را دارد به کار بگیرید، این را به مقصدتان برسید می توانید این را وسیله هلاکت خودتان و دیگران قرار بدهید که رعایت نکنید شرایطش را و سقوط کنید در دره و خودتان و دیگران را به زحمت بیاندازید از بین ببرید، توانایی هست، توانایی ماشین سر، اما بستگی دارد راننده رعایت شرایط را و به کارگیری آن ضوابط را بکند تا خوب به مقصد برسد سریع برسد یا نرسد، بنی اسرائیل این برتری را خدا به آن ها داد به چه جهتی به این جهت که خدای سبحان اولاً در جایی این ها را سکنی داد از ابتدا که قسمت عمران زمین بود، ثانیاً به این ها انبیایی را اعطا کرده بود که این انبیا چی بودند، این انبیا یک فضیلت ویژه عند الله داشتند که از ابراهیم خلیل که آغاز جریان بنی اسرائیل به عنوان پدر و عبد که دو نسل از انبیا، نسل انبیای به اصطلاح فرزندان یعقوب که بنی اسرائیلی می شوند و اسحاقی، فرزندان اسحاق و یعقوب، یک در حقیقت نسل بنی اسماعیل که این ها هم در حقیقت انبیای اسماعیلی می شوند که می شود در حقیقت پیغمبر اکرم و نسل پیغمبر اکرم آن انبیا، انبیای بنی اسرائیل مثل حضرت موسی، حضرت سلیمان، حضرت به اصطلاح حضرت سلیمان، حضرت داود، حضرت عیسی علیهم السلام همه این ها انبیای بنی اسرائیل هستند که بسیار هم زیاد هستند، خوب این انبیای بنی اسرائیلی که یک تفضلی بود از جانب خدای سبحان به این در حقیقت قومی که از ابتدا از ابراهیم خلیل و با دعای ابراهیم خلیل و با امتحانات و ابتلائات ابراهیم خلیل به عنوان یک عمل اختیاری از ابراهیم که وقتی خدای سبحان به ابراهیم بعد از آن آزمایش ذبح فرزند که اسماعیل بود، پیش آمد، خدای سبحان فرمود اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن، خدا تمامش کرد، قال انی جاعلک للناس اماما، تو را امام قرار دادیم بعد به دنبالش گفت قال ومن ذریتی، ذریه من هم این امامت در آن ها قرار می گیرد، قال لا ینال عهدی الظالمین، این کسب است، یعنی امامت یک منصب تشریفی است که بر اساس حرکت کمالی آن ها در به کارگیری این استعداد،
شریعتی: آنجا هم ظلوم و جهول داریم اینجا هم ظالم داریم
عابدینی: که لا ینال عهدی الظالمین منتها آن جا ظلوم و جهول مطلق است، اما اینجا چون منصب امامت را می خواهد بدهد، هر کسی که ادنی ظلمی داشته باشد نه ظلوم فقط باشد، ظالم هم که باشد، نمی تواند امام بشود لا ینال عهدی الظالمین، عهد من است، امامت عهد است و برای ظالم قرار داده نمی شود، این ببینید ابراهیم خلیل وقتی داشت بنای کعبه را می کرد و آن جا در حقیقت تو آن حال عادی حال فوق العاده بنای کعبه بود، آنجا دارد، خدایا با اسماعیل نبی که بودند با حضرت اسماعیل که بودند، آنجا می گوید واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک باز هم ابراهیم برای ذریه اش دعا می کند، یعنی جریان بنی اسرائیل اجابت مرتبه ای از دعای ابراهیم خلیل است که با کسب و کمال ابراهیم خلیل محقق شده که پدر نسبت به فرزندان یک چنین نگاهی و چنین دعایی داشته، از جمله دعاهای دیگری که ابراهیم خلیل دارد که نسبت به ابراهیم تجعل افئده وقتی که حضرت اسماعیل و هاجر را گذاشت درآن صحرا و بیابان حجاز آنجا دارد از خدای سبحان خواست که فجعل افئده من الناس تهوی الیهم خدایا عشق این ها را در دل مردم بیانداز، متمایل بشوند، قلوب مردم به سمت این ها عشق پیدا کند فجعل افئده من الناس تهوی این هوا میل است اشتیاق است، شوق داشته باشند به سوی این ها که تعبیر خیلی زیبایی است که حج که می روند این حج اساسش بر اساس آن شوق است که ابراهیم و فرزند ابراهیم و نسل ابراهیم قرار می گیرد که این هم کعبه در حرکت چی می شود، اساس کعبه می شود میل به انسان کامل که این هم خودش یک زیبایی جایی دارد که امیر مومنان در دل کعبه به دنیا می آید تجعل افئده من الناس تهوی الیهم که خیلی آن بحث الان دور می شویم، قبلاً در حضرت ابراهیم علیه السلام داشتیم، پس دعای ابراهیم خلیل علیه السلام برای فرزندان هم از اسباب این تفضیل است که خدای سبحان پس یک سبب تکوینی است یک اسباب تشریعی است، اسباب تشریعی آن گاهی به دست خود انسان است یعنی من این کار را انجام می دهم، گاهی در نظام آن ساختار آبایی و اجدادی، آن عمل آباء و اجداد من تأثیر دارد در این که من استعدادم در چه رتبه ای قرار بگیرد، باز هم استعداد اقتضاست، چون عمل من نیست، در نظام وجودی هر چیزی با عمل خود شخص به عنوان کمال جزایی حساب می شود، پس تا جایی که عمل من نباشد استعداد ایجاد می کند.
بله این استعداد بالاتر در وجود اینها با این دعا ایجاد شده، پس یک استعدادی به لحاظ انسان بودن، یک استعدادی به لحاظ فرزندان حضرت ابراهیم بودن است درست است همین نسبت را ببینید وقتی که نوح نبی فرزندش با در حقیقت ظالمین و فاجرین نشست و برخاست میکند، آنجا وقتی می خواهد کشتی نجات پیدا کند می گوید ان دین من اهلی جواب خدا این است که انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح، پس نسبت ظاهری در نظام وجودی الهی هیچ به عنوان حقیقت در نهایت دیده نمی شود مگر این که این نسبت ظاهری به یک نسبت باطنی و حقیقی پیوند بخورد، و آن کمال به فعلیت برسد، پس تا آن نسبت حقیقی به فعلیت نرسد به واسطه عمل اختیاری خود افراد، آن پیش خدا ارزشی محسوب نمی شود. بله اگر کسی فرزند ابراهیم خلیل را و نسبت وجودی هم پیدا کرد، یعنی حقیقی هم پیدا کرد، شرافتش ویژه می شود، البته چرا، چون آن ظرفیت را به فعلیت رساند، آن ظرفیت بالاتر را به فعلیت چی رساند، نهاییش رساند اما اگر این را به فعلیت نرساند، می شود انه لیس من اهلک، انه عمل غیر صالح، اگر به فعلیت رساند و نظام ظاهری هم نداشت، ولی همان شرافت عمومی انسانی را داشت من تبعنی فانه منی، هر کس تبعیت از من بکند، ابراهیم خلیل فانه منی، او از من است، پس منا شدن به واسطه آن شباهت حقیقی است، و شباهت ظاهری ملاک در خلاصه تنها ملاک نیست بلکه اگر ضمیمه شد به شرافت حقیقی می تواند این هم مزید بر شرافت بشود، اما اگر ضمیمه نشد به تنهایی کل سبب، هر سبب و نسبی در قیامت مقطع است، مگر سببی که به خدا پیوند خورده باشد که همان نسبت حقیقی است خوب این ها را بر چه مقدمه عرض کردم به این عنوان که اگر در اینجا خدای سبحان می فرماید که و هو فضلکم علی العالمین، خدای سبحان شما را برتری داد بر عالمین یا در سوره بقره دو بار هم در آیه چهل و هفت سوره بقره، هم در آیه صد وبیست و دو سوره بقره وارد شده که در آیه چهل و هفت می فرماید که بسم الله الرحمن الرحیم یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین، انی تعبیر انی، من خود، خود تحقیق، فضلتکم علی العالمین منتها دنبالش ببینید چی می آورد فاتقوا یوم لا تجزی نفس ان نفس شیء و لا یقبل منها شفاعه، و لا یوخذ منها عدل و لا هم ینصرون، بدانید آنجا ظرفیت قیامت ظرفیت حقایق است، ظرفیت اعتباراتی که در اینجاست نیست، بگوید من با این فامیلم، رانت دارم، این نسبت باعث بشود که من اینجا استخدام بشوم یا من فلان کار را به من بدهند یا من فلان بهره را ببرم، یا من از مثلاً فلان به اصطلاح نتیجه عملم معاف باشم چون فامیلم، چون نسبت دارم نمی شود. تعبیر این است واتقوا یوماً، اگر شما را برتری دادیم، بلافاصله دنبالش می فرماید فاتقوا یوماً، بترسید از آن روزی که لا تجزی نفس ان نفس شیئا، هیچ کسی به لحاظ ارتباط دو نفس با هم، هیچ در حقیقت تأثیر ندارد لا تجزی نفس ان نفس شیء و لا یقبل منها شفاعه، شفاعتی که در برابر دیگری بدون این که در رابطه حقایق و اعمال باشد پذیرفته نیست.
شریعتی: یعنی هیچ کسی به واسطه این تفضیل احساس امنیت نخواهد کرد
عابدینی: تضمین در کار نیست، نسبتی که باعث شد بنی اسرائیل بشوید این نسبت هیچ گاه فی نفسه به تنهایی به کار نمی آید مگر این که چی بشود به حقیقت تبدیل بشود این توانایی که آن حقیقت چیست، تبعیت از موسی کلیم بوده، اطاعت از اولیا و اوصیا و انبیای الهی بوده، اگر این شد، این فضیلت برای شما تثبیت می شود، باقی می ماند والا همین فضیلت می شود آتش وجود شما، همین فضیلت که به شما توانایی ویژه داد از شما در حقیقت توقع ویژه هم هست، اگر یک جایی انسانی کمالی را خدا خودش برای این قرار می دهد از او توقع ویژه، مثلاً وقتی خدای سبحان ناقه صالح را به عنوان یک معجزه مبصره برای قوم صالح قرار داد این ناقه پی کردنش و کشتنش به دنبالش هلاک را به دنبال دارد اگر این ناقه نبود و این تفضیل و فضیلت برای آن ها ایجاد نشده بوددنبالش عذاب هم نبود، یک فضیلت برای این ها ایجاد شد که ناقه به عنوان یک معجزه برای این ها قرار داده شد، برای بنی اسرائیل معجزات زیادی در تأییدشان و برای ایمانشان خدا قرار داد، از جمله خودش یکی همین غرق شدن فرعون جلوی چشمشان با تمام دبدبه وکبکبه اش بود که یک فضیلت عظیمی بود که خدای سبحان برای این ها بدون این که این ها در مقابل آن ها بخواهند قیامی بکنند کاری بکنند، خونی از دماغ کسی بیاید آن عقاب ها و عذاب هایی وقتی زیر سلطه فرعون بودند، هفت عذاب را بر فرعونیان نازل کرد، در حالیکه این ها نزدیک فرعونی ها بودند یک مکان بالاخره مرتبط با هم بودند، اما وقتی نیل در حقیقت سیلابی می شود، قسمت فرعونی ها زیر آب می رود، اما قسمت بنی اسرائیل زیر آب نمی رود، اگر ملخ می آید، اگر قورباغه می آید، عذاب هایی که قبلاً خواندید، هر کدام از این پیش می آید، با این که این ها در یک مکان بودند، در یک ظرف زمان یا مکانی بودند، اما می بینید این عقاب کنترل شده هوشمند کاملاً هوشمند سراغ فرعونیان می رود، اما سراغ این ها همه آیت است که ببینند کنار هم هستند و با این که کنار هم هستند یک عذابی که سیل است که به ظاهر شعور عادی به ظاهر ندارد چطور می شودسرزمین آن ها را فرا بگیرد، زمین این ها که کنار این طرف نیل هست فرا نگیرد، این ها هر کدامش برای انسان یک معجزه عظیم در هدایتگری است، خیلی زیباست، اگر ببینند آن ها آبی را که بر میدارند بخورند خون می شود ولی بنی اسرائیل می خورند خون نمی شود، به طوری که آن ها گفتند آب را شما در دهانتان بریزید، به این حد، از دهان شما به دهان ما بریزند باز ازدهان این ها به دهان فرعون خون می شد، خوب این ها خیلی معجزه عظیم است که آدم ببیند مشهودش باشد، دائماً لمسش کند همه اینها، اینها شرافت ویژه ای نداشتند که خدا این ها را داده، اینها به عنوان هدایتگری برایشان قرار داد، آنها ظلم داشتند و به خاطر ظلمشان مبتلا شدند، اما اینها شرافت ویژه ای در وجودش نبود که خدا به این ها این به خاطر ظلم آن ها بود و به خاطر این که این ها هدایت بشوند، به خاطر این که این ها آیت هدایت باشند، این هم یک نکته پس آیت های هدایت برای اقوامی که می آید این آیت ها دنبالش هدایت گری است اگر نشود تبدیل می شود همین ها به چی، به وبال مثل ناقه صالح، همین ها اگر قدر ندانستند، همین ها، هدایت گری ها هر چه بیشتر باشد معجزات الهی نسبت به قومی هر چه شدیدتر باشد اگر عمل به آن نکند عقابش شدیدت راست، برای بنی اسرائیل در بین تمام اقوام انبیای گذشته که بوده از قوم صالح و هود و قوم نوح و در حقیقت تمام اقوامی که بودند، هیچ قومی آیات معجزه گر الهی و هدایتگر الهی مثل آنچه که برای بنی اسرائیل آمده ایجاد نشده است،
این نکته اش مشخص است. چرا؟
قرآن می فرماید، نه تا معجزه را قرآن یک جا ذکر می کند که نه آیت را ما برای این ها قرار دادیم که از آن عصا اژدها شدن تا آن دست تا آن هفت معجزه ای که برای، این هدایت گری که هم سرکوب ظالمان را به دنبال داشته باشد، یک طرفش آن طرف معجزه، هم هدایت گری برای این ها داشته باشد تا چون محسوس گرا بودند، و این ها فرزندان انبیا بودند و از طرفی این ها بینشان آدم های عابد و زاهد و موحد بوده، یعنی این جور نبود همه یک دست خراب باشند یا یک دست خوب باشند، یعنی بین بنی اسرائیل انبیای بزرگی بوده، اکثر از انبیایی که بودند در طول تاریخ از انبیای بنی اسرائیلی هستند، نشان می دهد که این ها اگر انبیا بودند اوصیا و اولیا هم در بینشان بودند
شریعتی: بخش عمده اش به خاطر حضور حضرت موسی
عابدینی: خود حضرت موسی علیه السلام هم به عنوان یکی از انبیای بزرگ اولوالعزم و حضرت عیسی که از انبیا بود این ها همه جز بنی اسرائیل محسوب می شوند، زیبایی آن این است جالب این است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نقطه التقای باز دو نسل ابراهیم و اسحاق و اسماعیل هستند، این دو نسل با همدیگر التقا پیدا می کنند لذا مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از بنی اسرائیل است و پدر از بنی اسماعیل است و این التقای دو نسل در این جا خودش یکی از مسائلی است که در آخر الزمان حتماً کارآیی های زیادی خواهد داشت و نتایج بسیاری خواهد داشت و قلوب بسیاری را به سمت خودش حتماً مایل خواهد کرد و آشکار خواهد شد که این هم خلاصه اگر ما داریم در رابطه با بنی اسرائیل صحبت می کنیم، حواسمان هست که بنی اسرائیل یک قوم مطرودی نیستند از نظر ما به صورت مطلق، بلکه بنی اسرائیل شامل انبیای بزرگ بودند، اولیا و اوصیا و عباد و عالمان بزرگ بودند و در عین حال بنی اسرائیل شامل چی ها بودند، طاغیان و یاغیان و مقابلان در حقیقت چی بودند انبیا بودند که در یک صبح تا ظهر هفتاد نبی را می کشتند و ظهر سر کارشان می رفتند تا این حد شقاوت در وجودشان منتها در قرآن یک زیبایی هایی هست که گاهی بنی اسرائیل به کار برده، گاهی یهود، شاید مکرر یهود به کار رفته و مکرر بنی اسرائیل، آن جایی که آمار گرفته شده، بنی اسرائیل به کار گرفته شده بنی اسرائیل یک توانایی است یک قوت است یک قدرت است، یک استعداد است، آنجا که بنی اسرائیل به کار برده شده، لذا خدای سبحان خطاباتش و عتاباتش نسبت به بنی اسرائیل ممکن است گاهی حالت مدح داشته باشد، گاهی حالت در حقیقت تخاطب و تقاضا وامر داشته باشد، اما نسبت به یهود تخاطب گفتگوی خدا با جریان یهود گفتگوی ذم است یک گفتگوی در حقیقت چی هست، هر جا یهود به کار برده شده، آن جایی است که یک انحراف و اعوجاجی دارد ذکر می شود، این هم یک نکته جالبی است، که بنی اسرائیل با یهود یکی نیست، این جوری نیست اگر ما بنی اسرائیل می گوییم اولاً خلاصه حضرت عیسی علیه السلام و انبیا مثل حضرت سلیمان حضرت داود، خیلی از انبیای بزرگ همه از بنی اسرائیل بودند، حضرت یوسف همه بنی اسرائیل بودند و لذا جریان بنی اسرائیل یک جریان قوی در طول تاریخ بوده و طولانی هم بوده، انشعاباتی داشته اما یهود که نسل خاصی از بنی اسرائیل می شود که فرزندان یهودا اگر اطلاق بشود که این ها غلبه شان در طول تاریخ بر بقیه نسل ها و حتی با نسل های دیگر و آن سبط های دیگر بنی اسرائیل این ها به شدت چکار داشتند مقابله داشتند و آن ها را به زیر سلطه خودشان می کشاندند آن یک بحث مفصلی است، نکته ای این است که در قرآن کریم بنی اسرائیل اطلاقش استعمالش با یهود متفاوت است و لذا اگر یهود به کار برده می شود، من آیاتش را دارم اگر شد ان شاءالله آیاتش را آنجایی که یهود به کار برده می شود شاید حدود بیست و چند مورد به کار برده شده، آنجا جریان ضم است، عمدتاً جریان صفاتی است که برای این ها شمرده می شود و این که این ها حریص بر دنیا هستند و این که در حقیقت از مشرکین این ها بر دنیا حریص تر هستند که خدا را قبول ندارند و صفات ذم دیگری که لو امر الحسنه که اینها دلشان می خواهد هزار سال دنیا عمر بکنند که آن خصوصیت نسبت به صهیونیست های امروز کاملاً قابل تطبیق است که اگر می گوییم یهود با آن خصوصیت ذمی که در قرآن آمده بر صهیونیستها کاملاً قابل تطبیق است که همه خصوصیاتی که قرآن فرمود در مورد صهیونیست ها است.
شریعتی: همین نکته هم دستمایه تفرق طلبی شان بوده در واقع و فخر فروختن آنها به عالمیان
عابدینی: بله منتها این ها آمدند آن فضیلتی که در ارتباط با بنی اسرائیل آمده، برای خودشان به عنوان یهود قرار دادند در حالیکه بنی اسرائیل عام است و حتی مسیحیان را به عنوان عیسی علیه السلام شامل می شود و حتی عرض کردم در نهایت در زمان ظهور حتی التقای نسل در آن جا محقق می شود و امام زمان سلام الله علیه از التقای دو نسل است که هم بنی اسرائیل هست هم بنی اسماعیل هست و این هم خودش یک نکته زیبایی است، چنانچه مثلاً نسل امام حسن و امام حسین علیهم السلام در خلاصه ادامه نسل التقا پیدا می کند و نسل حضرات از تلفیق دو نسل محقق می شود که این هم خودش یک زیبایی دارد در آنجا، جزئیات هر کدام جای خودش زیبا می شود، خوب داشتیم این را عرض می کردیم که با این نگاهی که در رابطه با آیات قرآن درآمده، دنبال آنجایی که فضیلت ذکر شده، بلافاصله حتی در همان این آیه چهل وهفت سوره بقره بود، همین در رابطه با سوره بقره آیه صد و بیست و دو هم که وارد شده بلافاصله بعد از فضیلت بنی اسرائیل که نقل می کنددنبالش چکار می کند، خطاب به این که می فرماید یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم صد و بیست و دو است و انی فضلتکم علی و اتقوا یوماً دوباره، واتقوا یوماً، یعنی فکر نکنید اگر اینجا شما را برتری دادیم، این ها قائلند به این که، یهود قائلند به این که ما خدا ما را از عذاب چکار کرد نجات داد و ما نجات یافته گانیم و اگر گناه بکنیم هر کاری بکنیم، یک مدت کوتاهی ما را یک تشری می زنند و تمام است و وارد بهشت می شویم، بهشت مال ماست، این ها بهشت را مال خودشان می دانند بدون هیچ عملی حتی می گویند اگر هیچ عمل صالحی نداشته باشیم بلکه عمل ناصالح هم داشته باشیم، بهشت مال ماست و کس دیگری شریک ما نیست، لذا اینجا بلافاصله هر جا قرآن آمده واتقوا یوم الله لا تجزی نفس ان نفس شیئا خبری آن جا نیست بگوییم خدا شما را به هر صورتی پادشاه قرار داد هر کاری می خواهید بکنید درنظام الهی جز محکمات است که هیچ کسی هیچ کسی بدون عمل صالح، بدون صالح بودن ذات و عملش راهی به سوی لقای الهی و بهره مندی از نعمات الهی ندارد، حتی اگر فرزند نوح باشد، حتی اگر فرزند نبی باشد راه ندارد، امکان ندارد، چنان که ما بین حضرات معصومین هم داریم بعضی فرزندانشان کاملاً خطشان جدا می شود، درست است خیلی کم بود، اما شده، همین قدر مثل نوح و نبی را خدا در قرآن ذکر می کند درمورد بقیه نسل ها، هیچ موقع نسبت باعث نجات به تنهایی نمی شود، دنبالش و لا یقبل منها عدل ولا تنفع شفاعه و لا هم ینصرون که این هم در حقیقت در آیه صد و بیست و دو سوره بقره بود.
یک نکته دیگر این است ما یک قوم داریم یک امت، وقتی می گوییم قوم یعنی یک شخصیت اجتماعی که جمعی کنار هم پیدا می کنند، در اثر ارتباط و مجاورت با هم، یک هویت که این هویت قومی یک هویت تاریخی داریم در قوم که مثلاً می گویند در حقیقت یک نسل مثلاً نژاد فلان این هویت قومی است. هویت قومی موضوعش تاریخ است و بحث های تاریخی به آن کار نداریم، اما یک هویت شخصیتی است که یک قومی یک هویت شخصیتی پیدا می کنند که این شخصیت کمالات یا در حقیقت نقصان هایی دارد، این هویت شخصیتی یک قوم را می سازد و می تواند باعث فضیلت یا سقوط باشد، هویت فرهنگی، هویت شخصیتی که یک حیات دارد یک زندگی دارد، این در حقیقت چی هست، این در قرآن کریم بسیار به کار رفته متعدد به کار رفته قوم نوح، قوم هود، قوم صالح که به کار رفته واین قوم تخطئه نشده در ابتدا اما به عنوان یک ظرفیت به کار گرفته شده که می تواند این ظرفیت یک ظرفیت کمالی باشد که این مجاورت ها و ارتباطات مثل خود بنی اسرائیل که قومند یک ارتباط است و می تواند یک ظرفیت سقوطی باشد که با هم دیگر ساقط بشوند، لذا عذاب که نازل شد، قوم نوح همه از بین رفتند قوم صالح، قوم هود غیر مومنان همه از بین رفتند یعنی ظرفیت نژادیشان باعث شد که چی بشوند در هلاکتشان سرعت پیدا بکنند پس می تواند هم در نجات موثر باشد، چون یک حیات اجتماعی دارند، هم در سقوط که آن موت است برایشان یک امت داریم که امت بر ارتباط یک جمع است بر اساس یک هدف، ام در حقیقت قصد داشتن مقصود داشتن است امت نسبت به قوم لطیف تر است این هم در قرآن بسیار به کار گرفته شده، حالا در جریان ادامه بحث ان شاءالله در خدمت دوستان اگر عمری باشد باشیم، این بحث که بنی اسرائیل قومند یا امتند یا هر دو هستند و اثر قوم و امت چیست، چرا خدای سبحان در قرآن کریم عتاب و خطاب می کند به بنی اسرائیل یا یهود و آن ها را تخطئه می کند یهودی که در زمان پیغمبر بودند، به واسطه اعمال یهودی که در زمان موسی کلیم و بعد موسی بودند، چرا این ها را تخطئه می کند و سرزنش می کند، آیا یک هویت واقعی دارند این ها یا نه من جرمی کرده باشد آباء گذشته من، من چرا تاوانش را پس بدهم، چه نسبتی در این هست ان شاءالله جلسه آینده خدمت شما هستیم، یک خرده اگر بحث سخت بود چون یک بحثی است که یهود از این استفاده می کند و این را سبب برتری خودش می داند و بقیه را یهود که می گوییم یعنی غالب کسانی که عالمان یهود هستند و این را سبب می دانند که بقیه انسان ها را مثل حتی تصریح دارند مثل حیواناتی هستند که باید در خدمت آن ها باشیم.
شریعتی: این که می گویند ما قوم برتریم این از کجا نشأت می گیرد؟
عابدینی: تحلیلش چیست، در قرآن هم آمده چگونه این باید توجیه بشود، توجیه صحیحی باشد با محکمات سازگار باشد و در عین حال تأویل از ظاهر صورت نگرفته باشد.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 559 و آیات پایانی سوره مبارکه طلاق.
صفحه 559 قرآن کریم
عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. آیات اول این صفحه در رابطه با بحث طلاق است و احکام طلاق است. من یادم نمی رود وقتی که تفسیر قرآن را مشغول بودیم، به آیات طلاق که رسیدیم، قصد کردیم که از این آیات عبور کنیم تا به آیات بعدی برسیم. گفتیم شاید مثلاً کمتر مورد استفاده داشته باشد، بگذاریم برای وقت های وسیع تری. اما وقتی شروع کردیم گفتیم می خواهیم از اینجا با سرعت هم عبور کنیم. وقتی در آنجا رسیدم، باور کنید که هنوز یادم نمی رود و هنوز لذت آن و هنوز اوج آن، حلاوت آن، همه در موجود من هست که خدای سبحان عمیق ترین مسائل توحیدی و اخلاقی را در ضمن آیات طلاق که یک آیات جدا شدن و گسستن است، آنچنان نهادینه بیان کرده که بسیاری از درس های زندگی و ازدواج و آن محبت را آدم در اینجا می چشد. نمی گویم طلاق خوب است. می خواهم بگویم خدای سبحان جریان طلاق را بهانه کرده است و بالاترین معارفش. همین جا هم که ببینید أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيثُ سَكَنْتُمْ، همان طوری که در حقیقت خودتان سکنی می کنید، به کسی که دارید طلاق می دهید همانطور سکنی بدهید، همانطور با او برخورد کنید. دنبالش وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيقُوا عَلَيهِنَّ، جوری نکنید که برای آنها سخت بشود، ضیق شود در این دورانی که هنوز در عده هستند و یک دوران گذاری است که مسئله از شما دارد گسسته می شود، جدا می شود و حالا برای او یکدفعه کار را تمام نکنید. چقدر زیبا قرار داده است. بعد می گوید اگر حمل دارند به نوعی یعنی حامله است، اگر حمل ندارند یعنی حامله نیستند، فَأَنْفِقُوا عَلَيهِنَّ حَتَّى يضَعْنَ حَمْلَهُنَّ، باید حملشان به سرانجام برسد، باید انفاق کنید، با آنها را همراهی کنید. انقدر زیبا آمده است که آدم اصلاً احساس می کند که بالاترین کمالات در همین جایی که جای کینه، دشمنی، جدا شدن، اینجا جای این است. اما خدا بهترین ها را در اینجا آورده است که به ما یاد بدهد که در شرایط سخت باید آن رحمت انسان و آن الفت انسان، عطوفت انسان، اینجا خودش را در امتحان نشان بدهد. جریان جنگ هم همینطور است. در جنگ ها کنترل نظام وجودی شدیدتر از وقتی است که انسان در صلح است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;