بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 08-03- 1400

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» سلام می‌کنم خدمت عزیزانم، خانم‌ها و آقایان. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. ان‌شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه‌تان باشد. حجت الاسلام عابدینی: عرض ادب و سلام و احترام دارم خدمت همه‌ی بینندگان عزیز. شریعتی: در محضر حدیث قدسی هستیم. برنامه امروزمان را با این احادیث قدسی ناب شروع می‌کنیم و از حسن انتخاب شما هم پیشاپیش صمیمانه ممنون و متشکر هستم و بعد ان‌شاءالله وارد قصه حضرت موسی می‌شویم.

حجت الاسلام عابدینی: ما این باور نسبت به ارتباط مؤمنین با همدیگر نسبت به یک هدف واحد. حتی این است که یک برنامه را می نشینند با همدیگر سر یک ساعت مشخصی نگاه می کنند. این یک قرار است، یک وحدت ایجاد می کند، یک ارتباط ایجاد می کند و حقوقی ایجاد می کند که یکی از حقوقش شفاعت است که ان شاءالله در حق هم شفاعت داشته باشیم. یکیش دعا برای همدیگر است. در حق هم دعا داشته باشیم. یکیش این است که خدای سبحان همه ی ما را یکی می بنید. رحمتش را اگر بعضی دلسوخته هم در اینجا هستند به برکت آنها بر همه ما ان شاءالله نازل می کند. باور داریم. این را جزء حقوق ایمانی و الهی می بینیم. جزء وفای به عهدی که خدای سبحان قرار داده می بینیم. لذا سعی می کنیم که واقعاً در جدایی هایمان هم غیر از این اوقات هر موقع هست یاد دوستان و این اهالی سمت خدا ان شاءالله باشیم. و یاد همه مؤمنان به خصوص این جهت خاصی که اهالی سمت خدا دارند. خصوصیت اهل ایمان هست که حتی اگر به ظاهر کنار هم نیستند اما در حقیقت با همدیگر هستند برخلاف کسانی که گاهی به ظاهر کنار هم هستند اما قلب‌هایشان کنار هم نیست. ولی مؤمنین، متقین وقتی در دنیا با هم دوستی داشتند هر چند دور بودند، اینها آنجا هم کنار همدیگر هستند و با همدیگر هستند و اگر کسی از اینها در آنجا مقامی دارد، بگوید خدایا این مقامی که من داشتم به برکت ارتباط با این مؤمنین است. آنها را هم اینجا بیاور. بعد می بینی همه ی کمالات برای مؤمنین از طریق همدیگر ایجاد می شود. اینها واقعیت است. اینها روایات ما هست. اینها واقعیت هستی است. باور داشته باشیم و محبت‌هایمان را به همدیگر بیشتر کنیم. تعبیر روایات این است که دو مؤمن که کنار هم قرار می گیرند و همدیگر را می بینند، افضلهما عند الله احبهما لاخیه. هر کدام بیشتر آن یکی را دوست دارد پیش خدا محبوب‌تر است. سعی بکنیم در محبت به همدیگر از هم سبقت بگیریم. و هر کدام محبتمان به دیگر بیشتر از آن باشد. مسابقه در محبت. آن وقت اثرش این می شود که اگر یک کسی مشکلی دارد، انسان توان و تحمل اینکه او را رها کند ندارد. دنبال رفع آن هم برمی آید.

«بسم الله الرحمن الرحیم اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هَذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلًا و عيناً حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلا» احساس می کنیم که با این دعا در محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستیم و از خدای سبحان تعجیل فرجش را می خواهیم و حضرت آمین می گوید. باور می کنیم، این حال را پیدا می کنیم، این احساس را داریم که آن تمدن نهایی دینی را که خدا وعده داده که تمتعه فیها طویلا و سکونت ارض از اطاعت ولی الهی است و توحید است، باور می کنیم که در رأس همه ی کسانی که این دعا را وقتی می خوانیم آمین می گویند. خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هست و یک حال انس و قرب و ارتباط و دعای جمعی به ما دست می دهد. ان شاءالله اگر از درون ما این باور جدی هم نیست، خدای سبحان به همین ظاهرهای ما روح بدمد. باورمان را بیشتر بکند.
در محضر روایت حدیث قدسی هستیم که پیغمبر اکرم (ص) فرموده اند که قال موسی. صدر این روایت را یک قسمتش را یکبار خوانده ایم. لذا من قسمت اول آن را نمی خوانم. قسمت اول آن سؤال این بود که خدایا چطوری بفهمم من را دوست داری؟ چطور بفهمم من را دوست نداری. این را قبلاً یک بار خوانده ایم. ادامه این بحث این است که خدایا چطوری بفهمیم یک جامعه ای را، اجتماعی را تو دوست داری. آنجا فردی بود، اینجا جمعی آن هست. لذا آن فردی آن را قبلاً خواندیم که آنجا جواب کلی آن را هم که دوستان بخواهند یادآوری شان بشود، این مربوط به فردی بود. اما در نظام اجتماعی. می فرماید که «قال رب فمتی تحبنا عامه» کی ما را عمومی دوست داری؟ همه با هم، جمعی. یک جامعه، یک اجتماع، یک شهر، یک کشور، یک اجتماع. چطور؟ «متی تحبنا عامه و متی تبقضنا عامه» چطوری بفهمیم؟ علامت آن چیست؟ این مربوط به این است که آن جاهایی که آدم بفهمد آن علامت محبت خداست آن را شدیدتر بکند تا محبت بیشتر شود. اگر یک جا بفهمد که آنها نیست، دنبال این باشد که هم توبه ی اجتماعی هم در حقیقت کوشیدن برای اینکه آن را ایجاد کنیم. قابلیت‌هایی ایجاد کنیم. لذا عمداً این مقدمه را می گویم تا یک موقع سبب ناامیدی برای ما نشود که بگوییم اگر اینطوری است پس ما را رها کرده است. خدا اینها را اینطور می فرماید تا نشان بدهد که جای برگشت هست. چه در آنجایی که فردی بود، چه در اینجایی که اجتماعی است. بعد می فرماید که قال. خدای سبحان به موسی جواب می دهد. «آیه ما احبکم عام» اینکه من همه ی شما را با همدیگر دوست داشته باشیم این است که «ان انزل علیکم المطر لحینه» باران به موقع می آید. یک. «اولی علیکم لخیارکم» کسانی حاکم بر شما می شوند که بهترین های شما هستند. من عمداً این را انتخاب می کنم هفته قبل هم یک حدیثی در همین زمینه انتخاب کردم از احادیث قدسی تا نزدیک انتخابات که دارد می شود بدانیم نقش انتخاب‌های ما در رضایت خدا چقدر است. یکی اینکه باران به موقع باریده می شود. اگر یک موقع باران کم باریده می شود علامت این است که باید باب توبه عمومی را بازتر کند. توسلات و تضرعات ما باید بیشتر شود. جمعی. حال جمعی دعا تضرع. حال فردی یک چیزی بود که راه خیر راحت می شود. راه شر برای هر فردی سخت می شود. اما در جمعی این است که حالت، حالت جمعی است. باران که می آید برای همه نافع است. نیاید همه ضرر می کنند. ممکن است آدم‌ها خوب هم در این جمع باشند اما چون این یک حرکت اجتماعی است، آدم‌های خوب هم اثرشان این است که باید چکار بکنند؟ باید حرکتشان را اجتماعی بکنند تا باران به موقع بیاید. یکی هم باید روابط اجتماعی قوی شود تا حاکمان خوب بیایند. یعنی اگر نکوشیدیم بر اینکه حاکمان خوب بیایند، از روی حب و بغض رأی داده ایم. چون من مثلاً این را دوست ندارم به او رأی می دهم. کاری هم ندارم که آن خوب است یا بد است. از روی حب و بغض رأی دادن باعث می شود که رحمت خدا، محبت خدا، نسبت به اجتماع از بین می رود. آدم باید از روی بصیرت رأی بدهد که کی نافع است، کی بهتر است، کی این در حقیقت بهتر می تواند حکم خدا را پیاده بکند و نسبت به مردم خدوم‌تر است. اگر این را با این نگاه نیاییم بگوییم اگر این بیاید با نگاه جناح من متفاوت است. هر چند این برای حاکمیت صالح است ولی چون با نگاه جناح من متفاوت است من به او نمی دهم. خب یعنی محبت خدا را با این از اجتماع دور کردیم. نگاه ما باید به این باشد که کی حکم خدا را بهتر در جامعه پیاده می کند و نسبت به مردم کی خدو‌م‌تر است. با این نگاه. تعبیر را ببینید. می فرماید که «آیت ما احبکم عامه ان انزل علیکم المطر حینه» یکی اینکه باران به موقع می آید. دومش این است که «اولی علیکم خیارهم» فقط دو چیز است. همین دو تا. برترین ها و بهترین ها حاکم می شوند. اگر دیدید رأی های ما به یک جایی رسید که آن بهترین ها نشدند، معلوم می شود که خدا از این اجتماع راضی نیست. پس باید چکار بکنیم؟ توبه اجتماعی، بصیرت اجتماعی تا رضایت الهی ایجاد شود. اگر مردم درست کوشیدند در صحنه آمدند، نگفتند ما تا به حال رأی دادیم چی نشده؟ بابا جمهوری اسلامی تا به حال این دولت‌ها هر دفعه که آمدند، هر 8 ساله کامل معلوم شده است که این رفت و یکی دیگری آمد و یکی دیگری آمد و یک جور دیگری. این نشان می دهد رأی مردم در انتخاب کاملاً مؤثر است. حالا اگر مردم در رأی دقت نکردند، با اینکه رأی آنها مؤثر بود یکی آمد که آنطوری که دلشان می خواست نشد، ولی همانی بود که انتخاب کردند ولی آنطور که دلشان می خواستن نشد این برمی گردد به اینکه در بین افراد ما بهترین را انتخاب نکردیم.
شریعتی: یعنی به همین اندازه هزینه اش را داریم می پردازیم. رأی وگرنه…
حجت الاسلام عابدینی: لذا می بینید دولت‌ها هر 8 سال یکی می آید که با آن قبلی خیلی متفاوت است.
شریعتی: یعنی این فراز و نشیب‌های سال‌های ما نشان می دهد رأی ما مؤثر است.
حجت الاسلام عابدینی: رأی ما مؤثر است. رأی بی اثر نبوده است. لذا شرکت کردن تأثیر دارد. اگر شرکت نکردیم، عده ای شرکت کردند و کسی را انتخاب کردند که آن شخصی که انتخاب می کنند در راستای خدمت صحیح به مردم یا در حقیقت آن حاکمیت اراده الهی نباشد، ما هم مقصریم. نمی شود فقط آنکه رأی داده مقصر باشد. سکوت اینجا و رأی ندادن هم آماده ان حاکم غیرالهی یا بهترین برتر بیاید، ما هم مقصریم. اما اگر آمدیم، رأی مان را دادیم، بر فرض که آن هم انتخاب نشد که بهترین باشد، کوتاهی از ما نبوده است. ما تکلیف‌مان را انجام دادیم. ما کوتاهی نکردیم. هر چند جمعیت دیگری به نظر دیگری رسیدند. اینجا می فرماید علامت محبت عمومی خدا این است که دل‌ها را به سمت این می برد که یکی بهترین را انتخاب بکند و باران هم به موقع به دنبال آن می آید. یعنی اگر یک بهترین آمد، نتیجه آمدند بهترین یکی هم این است که باران هم به موقع می آید. لذا دارد اگر یک حکم خدا در جامعه ای پیاده شد از اینکه چهل روز باران به موقع ببارد پیش خدا نافع‌تر و اثرگذارتر است. حکم خدا محقق شود، پیاده شود. جاذبه ی دین محقق شود. ما می دانیم نبرد آخر الزمان اقامه دین است. یعنی دشمن به دنبال این است که دین در آخرالزمان اقامه نشود و خدا به دنبال این است که اقامه شود. حکم دین که پیاده شود جاذبه آن انقدر زیاد است که همه دل‌ها به سمت این پر می کشد. دشمن به دنبال این است که نگذارد. انقدر دست‌انداز ایجاد بکند. یکی از اینها ابتدای انقلاب یک کتابی نوشته بود بحران هایی که بعد از انقلاب اسلامی. ایشان تئوری هایی که، تفکری که جریان انقلاب اسلامی دارد اگر پیاده شود هیچ چیزی نمی تواند جلوی آن را بگیرد از بس جاذبه دارد. ما باید کاری بکنیم نگذاریم آن تفکر به نتیجه برسد. حالا این یکیش این هست که حاکمان نالایقی بیایند، یکیش این است که بین آن تئوری و عمل نگذارند این حلقه وسط محقق شود فاصله بیفتد تئوری ها سر جایش باشد، عمل هم یک چیز دیگری باشد که با مشاوره ها می توانند این کارها را بکنند. اما اگر آن حاکمیت و آن جاذبه ایجاد شد، رفاه مردم، گسترش آرامش، همه ی اینها در اقامه دین است که با حاکم خوبی که بر سر کار بیاید می تواند محقق شود. از دنباله ی حدیث چون طولانی می شود می گذریم. ان شاءالله خدای سبحان انتخاب‌های ما را به سمت بهترین هایی که هم حاکمیت الهی را و هم خدمت به مردم را ان شاءالله هدفشان واقعا قرار بدهند، خدا هم ان شاءالله بهشان قوت بدهد.
شریعتی:‌ان شاءالله. کمی از قصه ی قارون مانده بود و بعد بنا شد که دوباره برگردیم به قصه ی حضرت موسی.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علی موسی و هارون. خدای سبحان آیاتی را که در رابطه با قارون در قرآن کریم در سوره قصص بیان کرده بود، 76 تا 84، ما به اواخر این آیات رسیدیم. چون می خواهیم این جلسه کوتاه باشد من فقط انتهای آیات را بیان می کنم ان شاءالله سعی می کنیم نکته های آن را به خود دوستان واگذار می کنیم. در آیه ی هفدهم فرمود: «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض‏» اینها در عرض فرو رفتند. این یک امر نمادین هم نبود. واقعیت هم نبود. مثل اینکه در دریا غرق شدن فرعون بعد از این مجاز نبود و حقیقت بود، مثل اینکه در حقیقت گاهی در هوا سوختن و از بین رفتن مجاز نیست یک حقیقت است، فرو رفتن در زمین هم به عنوان عقاب. حالا سوختن گاهی عقاب نیست اما اینجا به عنوان عقاب در حقیقت یک امر… مثل آنکه ابراهیم خلیل در آتش افتاد و نسوخت. نماد نبود بلکه یک حقیقت بود. اینجا هم عقاباً و جزائاً فرو رفتن قارون مردم دیدند. به طوری که مثل غرق شدن فرعون در دریا یک چیزی بود که برای همه دیده شد. زبان به زبان بعداً کسانی هم که ندیدند می شنیدند. اینها نقل می کردند که اینطوری. جزئیاتش هم بین می کردند. در چند مرحله این محقق شد. گسترش ان چقدر بود. چطوری این در لحظات آخر داشت دست و پا می زد و تمام اینها در حقیقت معلوم بود. عناد قارون جایی رسید که دیگر جای برگشت برای او نگذاشت عنادش. که این خدای سبحان هم این اراده را، قدرت را به موسی داد، گفت موسی زمین در اختیار تو. که موسی به زمین امر کرد زمین او را بگیر، ببلع. زمین او را بگیر. امر موسی بود. خدا به موسی کلیم این قدرت را داد. موسی این کاری که این کرد تو قدرت داری که هر طوری در حقیقت… خب نبی الهی است، بصیر است، حکیم است، مظهر حکمت حق است. علم حق است. اینطور نیست که بخواهد انتقام شخصی بگیرد. می خواهد مظهر شود برای اینکه چه شود؟ برای اینکه این در حقیقت ابدیتی که دین می خواهد باشد، بعد از این همه ی این به عنوان یک الگو، به عنوان یک مدل دیده شود و تأثیرگذار باشد.
شریعتی: یعنی این کار که به ظاهرش عذاب است در خودش هدایت‌گری در طول تاریخ است.
حجت الاسلام عابدینی: هدایت‌گری است. الا ماشاءالله. از همان لحظه هدایت‌گری اش آغاز شد. که اینجا دارد که «فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين» این قارون، این همه طرفدار داشت. این همه برای او صوت می زدند، کف می زدند، روح‌هایشان به سمت این بود و همه حسرتش را می خوردند اما در آن لحظه ای که در حالت فرو رفتن در زمین قرار گرفت، تعبیر قرآن این است: ‏«فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ» هیچ گروهی برای کمک به این که حالا بدوند یک جوری بگویند چون مرتبه مرتبه هم، یکدفعه هم نشد. اگر یکدفعه بود می گفتیم فرصت نشد. اما نه، ذره به ذره بود. تا پاش، اول زانوهایش رفت، بعد تا کمر رفت، بعد تا سینه رفت. بعد مرحله به مرحله تا این کاملاً معلوم شود که اینهمه قدرت و ثروت و رابطه ها و ارتباطات هیچ به کارش نمی آید. وقتی اراده ی الهی در کار بیاید، از یک طرف جریان ابراهیم خلیل بود. همه علیه او دست به یکی کردند. آتش عظیم به پا کردند. وقتی خدا نخواهد آن آتش نمی سوزاند. گلستان می شود. از یک طرف یک کسی است با همه ی این ارتباطات، با همه ی اینکه همه وامدارش هستند، همه چشم‌شان به دست این بوده، همه در حقیقت اظهار ارادت به او می کردند و هم فرعونی ها رابطه شان با این خوب بود هم در حقیقت بنی اسرائیل وامدار او بودند ولی وقتی قرار می شود اراده الهیه در آنجا حاکم شود و این فرو برود هیچ‌کس حتی جرأت نمی کرد نزدیک او بشود. همه ایستاده بودند نگاه می کردند و ترس از اینکه خوب شد که ما با این نبودیم. یعنی تبری می کردند. یعنی همه آنجا از او تبری می کردند. نه کسی دلش بسوزد بگوید برویم برای او یک کاری بکنیم. یک طنابی. شاید بشود او را نجات داد. یک راهی پیدا کنیم مثل کسی که دارد در باتلاق فرو می رود بالاخره مردم می بینند یک کاری می کنند که شاید راهی برای این باشد. با اینکه ذره به ذره و تدریجی بود هیچ کسی قدم از قدم برای کمک به این برنداشت چون هیچ‌کدام این را نمی خواستند. پولش را می خواستند. هیچ‌کدام دلشان برای این نمی سوخت. بدانند کسانی که روابطشان فقط بر اساس اینها شکل می گید. نگاهشان با دیگران بر اساس آن فسادی است که فقط از جهت مالی دارند. دیگران را فقط در حقیقت امر و نهی شان و اطاعت اینها در دایره همین داشتن این مال است که وقتی نباشد حالا تو هر چه اراده کن، امر کن، کسی تو را اطاعت نمی کند. هر چه تضرع کرد، التماس به این و آن کرد، کسی جواب او را نداد. دنبالش می فرماید که «وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين‏» نه فقط کسی کمکش نکرد، بلکه خودش هم هیچ قدرت کاری برای خودش نداشت. انتصار یعنی کسی بتواند خودش از خودش دفاعی بکند. «ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين‏» قدرتی هم برای خودش نبود که از خودش دفاعی بکند. همزمان که او دارد فرو می رود گنج‌هایش و همه چیزش دارد فرو می رود. یعنی خودش با تمام مظاهرش، با تمام جلوه هایش که نشان بدهد هیچ کدام از قصرهایی هم که ساخته، بناهای عظیمی هم که به پا کرده، گنج‌های خیره کننده. چون در تمام رشته ها هم سرمایه گذاری کرده بود. انبارهای گندم زیادی داشت، ثروت‌های زیادی داشت. تکنولوژی ای داشت. در تمام جهان این ورود کرده بود و در تمام اینها در حقیقت کار داشت. حالا یک کسی که می بیند همه چیز او هم دارد فرو می رود گاهی از فرو رفتن اموالش، از فرو رفتن خودش بیشتر اذیت می شود. بعد دارد «وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ» دیروز آمد از کنار اینها رد شد معلوم می شود که این جریان شب اتفاق افتاده است. از این بعضی ها استفاده می کنند. این فرو رفتن قارون شب انجام شده است که می گوید «وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا» آنهایی که صبح کردند. کسانی که «تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ» دیروز تقاضا می کردند که کاشکی ما هم مثل قارون را داشتیم. معلوم می شود آن جریان تجملاتش دیروز عصری بوده، خسف او دیشب شده، امروز حالا یادشان دارد می آید هی می گویند خوب شد ما با این نبودیم. حرف‌های همه این است که خوب شد… دیشب همه بهت‌زده بودند که این را دیده بودند. همه در بهت بودند چه شد؟ چه اخباری… بعد حالا امروز که شده، فردا شده یعنی از آن گذشته، حالا همه می گویند خوب شد ما با او نبودیم. خوب شد آن آرزوهای ما محقق نشده بود وگرنه ما هم الآن در زمین خسف شده بودیم. بعد می فرمود: «وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْاُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ» رسیدیم به اینکه اگر خدا روزی می دهد اگر خدا روزی می دهد «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ» دادن و ندادن دست خداست. ما باید بکوشیم، باید بدویم، اما با فرض اینکه دویدیم، کوشیدیم، نشد، راضی باشیم. بگوییم رزق‌مان نبوده، مقدر نبوده است. راضی بودن خیلی مهم است. چون آدم یک موقع است نمی رسد، راضی هم نیست. این دو تا عذاب دارد. اما یک موقعی است می گوید خدایا من کوشیدم، وظیفه ام را انجام دادم. دویدنم را انجام دادم، هر کاری می شده انجام دادم. اما اگر نشده من کوتاهی نکردم در این. رزقم نبوده است. به نفعم بوده الآن اینطوری باشد. نمی گویم این را توجیه کنیم که بگوییم پس نرویم دنبال… بعضی ها می گویند اینطوری تا تنبلی هایش را توجیه کند. کار و کوشش و فعالیت و دویدن، همه را انجام بدهد اما انسان اگر نشد راضی باشد. تعبیر این است که اینها خدا هم رد نکرده است که «وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ» می گوید یعنی ببینید اینطوری است که خدا به هر کسی بخواهد رزق را وسیع می کند و به هر کسی نخواهد سخت می کند و تنگ می کند. منتها این جبر نیست. این با فرض کوشیدن و تمام آن اختیار و اراده را انجام دادن است. «لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» اگر خدا به ما لطف نکرده بود گاهی آدم می دود دنبال یک چیزی، به آن هم می رسد همان سبب در حقیقت سقوطش هم می شود. یک بنده خدایی بود من یادم نمی رود. خیلی کوشید تا یک ماشین بخرد. این وقتی ماشین را خرید، شاید روز اول یا دومی بود که ماشین را خرید. تا ماشین تصادفی کرد عمری فلج در جایش افتاده بود. حالا نمی گوییم که نباید رفت دنبال ماشین خریدن اما گاهی آدم نمی داند. با دست خودش دارد دنبال چی می رود؟ همانی که برای او گاهی صلاحش هم نیست. نمی دانیم. یعنی گاهی نبودنش، گاهی بودنش. یعنی با دستش عمری دوید با یک ذوقی، با یک شوقی، همان به روز اول یا دوم. یعنی اینها ما نمی دانیم پشت پرده چخبر است. اگر می دیدیم همان جا قبلش کات می کردیم، نمی رفتیم. قطع می کردیم. اگر بناست من اینهمه بدوم و اینهمه چیز کنم، بعدش هم اولین روز تا می خواد لذتش محقق شود بگوییم… «لذا اینها می گویند که چی؟ خوب شد به ما ندادند. «لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» خدا با ندادن به ما لطف کرد. خدا به ما لطف کرد که ما پیش او و همراه او از سنخ او قرار نگرفتیم. اگر اینطوری نمی شد «لَخَسَفَ بِنا» ما هم الآن زیر زمین با این سختی مرده بودیم. «لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون‏» حالا تازه می فهمند قارون کافر بود. لذا دل موسی از دست بنی اسرائیل خیلی خون بود. خدا خیلی چیز نشانشان داد. آن عذاب‌هایی که برای فرعونیان بود یک جور. این جریانی که برای قارون بود یک جور. آن عبور از دریا که حالا بعد از این محقق می شود و آنطور اینها را بدون اینکه یک قطره خون در واقع بنی اسرائیل بیاید تمام لشکر مقتدر فرعون را، تمام مردان اینها را خدای سبحان غرق کرد. بی سابقه است که مردان جنگی، یک کسی یک جایی اینطور همه یکجا از بین بروند. حالا از این به بعدی که قارون از بین رفت با اینکه موسی کلیم دشمنی اش با فرعون بود. هر چه قارون می خواست موسی را با خودش محشور بکند، اینها هم جالب است. موسی (ع) به قارون مشغول نمی شد. دشمن را فرعون گرفته بود. شیطان بزرگش فرعون بود که باید حواس مردم باشد دشمن او است. قارون یک بچه ی آنهاست. یعنی اگر آنها سرکوب می شدند قارونی دیگر در کار نبود. لذا حواسمان به جنود مشغول نشود از رأس غافل شویم. با اینکه اینطور بود اما خود قارون خودش را جلوی سیلی خدا آورد. موسی نمی خواست این سیلی را به آنها بزند. هی هم در حقیقت زیرچشمی رد می کرد، زیرسیبیلی رد می کرد که این گرفتار نشود. اما خودش بارها و بارها هی خودش را رو در رو کرد.
شریعتی: و شاید هم طمعش باعث شد باز به اینجا برسد.
حجت الاسلام عابدینی: طمعش هم بود، حسدش هم بود. که حسدش به خصوص وقتی این خودش را آورد جلوی سیلی خدا قرار داد. وگرنه قرار بر جریان فرعون بود. بعد می فرماید که «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» اینجا نتیجه ی آیات. «نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» علو را فرعون کرد. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» فساد را قارون کرد. «لا تبقی الفساد» اینجا آیه جمع بین دو تا را دارد. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة نَجْعَلُها لِلَّذينَ» خدا قرار داده است برای کسانی که «لا يُريدُونَ عُلُوًّا» حالا این علو که «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» است آیا کارهای ما علو نیست؟ ما خودمان را نسبت به دیگران سر نمی بینیم؟ دیگران را نسبت به خودمان حقیر نمی بینیم؟ اینها علو است. یک مسئولی خودش را در حقیقت روی صندلی که نشست احساس نمی کند دیگر مقام حکمرانی اش است؟ به جای تواضع بیشتر حالا احساس تبختر بکند؟ این علو است اگر این حالت پیش آمد. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَة» آخرت فقط مخصوص کسانی است که «لا يُريدُونَ عُلُوًّا» هیج علوی. نه فقط علو فرعونی. «لا يُريدُونَ عُلُوًّا» هیچ علوی را اراده نکنند. نسبت به مردم هر برتری ای دیدی از جانب خدای سبحان ذلت را به دنبال می آورد. حواسمان باشد مردم خلق خدا، خدا خلقش را خیلی دوست دارد. هر که تحقیر کند، لذا دارد اگر کسی شماتت کرد یک کسی را، مؤمنی را، از دنیا نمی رود مگر اینکه به همان شماتتی که این نسبت به او کرده این باید مبتلا شود. «لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» اما اگر کسی علو و فساد نداشت حتماً نتیجه اش خوب است؟ می گوید نه. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» یعنی اینها نباید باشد. اینها مانع‌ها هست. اما اقتضا هم باید باشد، تقوا هم باید باشد. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين». آیه ی بعدی هم راجع به همین است ولی از باب اینکه وقت می گذرد از موسی کلیم اجازه می گیریم از جریان قارون خارج شویم ان شاءالله وارد حرکت موسی کلیم و ان شاءالله سوره شعراء را وارد می شویم از آیات 52 تا 68. که در این سوره شعراء که از آیه 52 تا 68 یکی از جاهایی است که جریان حرکت موسی (ع) را بعد از اینکه از فرعون نا‌امید می شوند که دیگر بگذارد اینها در صلح و صفا زندگی بکنند دستور حرکت از جانب خدا و هجرت به موسی می رسد که از مصر هجرت بکند.
شریعتی: این قصه ی عذاب و غرق شدن به قصه ی قارون مرتبط است یا اینکه نه، اساساً ارتباطی بین اینها وجود ندارد؟ قصه ی قارون عمده ی افراد قائل هستند به اینکه قبل از جریان غرق است. لذا محقق شده است. البته بعضی نظرها هست که حتی از این استفاده می کنند از همین آیه ی «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِه» خانه اش. چون دار را کجا داشت؟ چون بعد از اینکه موسی کلیم از دریا عبور کرد، به خانه سازی نرسیدند. اینجا خانه داشته است. بعضی ها از اینکه «خسفنا به و بداره» معلوم می شود اینجا خانه داشته اند. اینها هم معلوم می شود که قبل از جریان است. چون بعد از اینکه رفتند و از دریا عبور کردند، بنی اسرائیل دچار سرگردانی شدند. یعنی دائماً در حرکت بودند، جایی به خانه سازی تا آن جریانی که موسی زنده بود نرسیدند. بعد موسی از دنیا رفت و بعد با یوشع بن نون رفتند و به آن سرزمین رسیدند که بعد… لذا به قرینه ی این «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِه» استفاده می کنند که این قبل از جریان غرق شدن هست. قبل از جریان غرق چند واقعه مهم دیگر اتفاق افتاده اما ما چه کنیم که فرصت‌ها محدود است و شاید خلاصه ترجیح اهم و مهم بکنیم باید به آن واقع‌های اساسی… جریان عبور از دریایی را که به موسی کلیم وحی شد که قوم بنی اسرائیل را جمع کن و در شب حرکت کنید. چندین جای قرآن آمده، بعضی جاها تفصیلی تر است، بعضی جاها اختصاری تر است، بعضی جاها نکاتش را گفته است. ما سعی می کنیم تفصیلی تر آن را که همین سوره شعراء است را محور قرار بدهیم، بقیه را آنقدر که امکان پذیر می شود ان شاءالله زمینه ی این بکنیم. در این بیان با این شروع می شود. «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون‏» به موسی وحی کردیم که شبانه، «أسرِ» حرکت در شب است. سیر در شب را اسرا و اسرِ می گویند. حرکت در شب است. شبانه بندگان ما را تعبیر بعبادی. خدا بگوید بنده «يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» خیلی زیبا است. خدا بگوید بنده. ما تعبیر نمی فهمیم یعنی چه که خدا بگوید بنده من. ما را انتساب بدهد. به بیت الله می گوید بیتی. به روحی که دمیده می شود می گوید روحی. «نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» انتساب آن جایی که به خدا مرتبط می شود، کار را، حقیقت را خیلی عظیم می کند. اینجا می گوید عبادی، بندگان من. خیلی «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادي» اینها را شبانه حرکت داد. ‏ «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون‏» شما بعد از این تعقیب می شوید. متبعون یعنی شما جلو می روید، یک عده ای بعداً شما را تعقیب خواهند کرد. حتماً پشت سر شما می آیند. این پشت سرتان می آیند اصلاً جزء نقشه ی خدا بوده است. به اینها می گوید شب حرکت کنید. آنها هم شب یک بلاهایی سرشان می آید، یک عده ای، موت شدیدی برای فرعونی ها پیش می آید و آن باعث می شود که صبح که بلند می شوند یک عده زیادی از آنها از دنیا رفته اند، مشغول کفن و دفن اینها می شوند، خبردار هم شده اند که اینها شبانه حرکت کردند. اما تعبیر اینکه اینها کجا بروند، ببینید ما یک نیل داریم در مصر، عبور از نیل امکان پذیر نیست چون رودخانه خیلی بزرگی است. با کشتی می شد عبور کنند یا اگر امروز مثلاً پل می زنند، آن موقع با کشتی جا به جا می شدند. و یک دریای احمر داریم که دریای سرخ می گویند. دریای سرخ که یک حالت کشیده دارد. یعنی طول آن زیاد است اما عرض آن زیاد نیست. عرض این دریای احمر در وسیع‌ترین قسمت‌های آن می گویند 355 کیلومتر است. اما می رسد به یک جاهایی که کمتر از ده کیلومتر هم هست. کمتر از 20 کیلومتر هم هست. اگر در نقشه بینند می بینند که این خیلی نازک می شود و… عبور جریان موسی از دریا بوده است. از همین دریا بوده اما اینطور نبوده که بگوییم چهارصد کیلومتر در دریا. نه، از قسمت‌های باریک این دریا عبور کردند و لذا امکان پذیر بوده و این اصل مسئله است. عبور از نیل نبوده است چون شرق و غرب نیل تحت تصرف فرعون بود. بر فرضی که اینها از این طرف نیل آن طرف نیل هم می رفتند که خودشان شرق نیل بودند. اگر آن طرف نیل هم می رفتند باز هم تحت تصرف فرعونیان بودند. لذا تشابه به اینکه اینها از نیل عبور کردند یا از بحر احمر که در قرآن دائم دارد که یمن و بحر آمده یا تعبیر این است که در همین آیه ی «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ» بزن به دریا که این بحر بوده است. بحر احمر هم هست و امروز هم هست و حدود جریان موسی (ع) هم سه هزار و پانصد سال حدوداً پیش بوده است. اینها را برای تبیین مسئله عرض می کنم. پس جایگاه حرکت موسی (ع) عبور از دریای احمر بوده است. فرعونی ها همه جور پیش‌بینی می کردند که موسی حرکت بکند با بنی اسرائیل به کجا، به کجا، به کجا. الا اینکه به سمت دریا برود. چون به سمت دریا برود چطوری می خواهد به دریا برود. لذا صبح که بلند شدند و فهمیدند که اینها رفتند جمع لشکر کردند، یک لشکر عظیمی که از همه جای کشور به سرعت… فرعون یک التیماتوم داد که اگر تا مثلاً یک ساعت محدودی لشکر از جاهای مختلف حرکت نکند و نرسد سردارهایش را در حقیقت عقاب می کند. لذا به سرعت یک لشکر عظیمی از جاهای مختلف کشور حرکت کردند که بیایند به هم ملحق شوند تا طلیعه دارهای آن هم با هامان طلیعه ی لشکر حرکت کرد تا بعد بقیه هم به مرور هی ملحق شوند و برسند که دنبال موسی بیایند. حرکت کردند جاسوس‌ها هم اول فرستادند دیدند موسی با این بنی اسرائیل کجا رفتند. چون اینها هم خدای سبحان یک حقیقتی را ایجاد کرد اینها هم خوابشان سنگین شد و همین اینکه یک موت شدیدی ایجاد شد که اینها مجبور شدند خودشان معطل شوند. اینها چند ساعت عقب افتادند که این چند ساعت عقب افتادن برای جریان بنی اسرائیل که مرکبی نداشتند، جمعیت پیر و سالخورده و جوان و کوچک و بزرگ بودند، بالاخره بتوانند یک مسافتی را طی بکنند تا در امان باشند و الّا اگر از ابتدا اینها را می فهمدند، جلوی اینها را می گرفتند، دیگر اینها نمی توانستند حرکت بکنند. اما لشکر مصر زن و بچه نیستند، همه مردان هستند. حتی در بعضی از نقل‌ها دارد که فقط بیست تا چهل سال را هم بردند. یعنی فرعونی ها کمتر از 20 سال را نبردند، بالاتر از چهل سال را هم تا قبراق باشند و ورزیدگی شان و آن به رخ کشیدن خیلی شدید باشد. یعنی در واقع فرعونی ها آمدند که تار و مار کنند و زهر چشم بگیرند. یک عده ای را تار و مار کنند در این وسط که اینها سردمداران اصلی هستند، نیروی کاری بقیه را هم می خواستند. نمی خواستند همه را بکشند. اما می خواستند حالا بهانه ی خوبی گیر آوردند. بزنند آن کسانی که باید بکشند، بکشند. دیگر آن بقیه که می مانند عبد محض باشند.
شریعتی: دوباره به همان روزهای اول برگردند.
حجت الاسلام عابدینی: عبد محض. دیگر بدتر از روزهای اول. دیگر هر کاری بگویی برای آنها مثل حیوان شوند. با این نگاه در حقیقت اینها حرکت کردند که «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون‏». یک نکته این است که «أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادي‏» این خیلی زیباست. انبیاء وقتی به آنها وحی می شود برای یک کار، یک موقع به آنها وحی می شود یک معرفتی را می خواهند بدهند می گویند این. یک موقع یک کاری را… وقتی که برای آن کار است یعنی خدای سبحان اراده موسی را بر این محقق کرد. «أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادي‏» یعنی موسی کلیم تصمیم عزم جزمی گرفت که حرکت بدهد. یعنی می دانست که این تصمیمش هم خدایی است. یعنی نه اینکه خدا به او گفت این را حرکت بده. این را هم شنید. بعد تصمیم گرفت حرکت بکنند. اینها را وحی عملی می گویند. «اوحینا الیهم فعل الخیرات» اینها را علامه طباطبایی هم خیلی زیبا بیان می کنند که فعل خیرات را به اینها وحی کردیم یعنی عزم تحقق فعل در وجودشان محقق است. مثل آن است که به مادر موسی وحی کردیم که این را بینداز در این تابوت و در دریا بینداز. آن هم همینطوری بود. عزمش در وجود. این خیلی زیبا است. لذا اینکه می گویم خیلی زیباست این است که گاهی در ذهن یک انسان عزم یک فعل خوبی شکل می گیرد. بداند این از سنخ همین اوحیناها است. الهامش است. ساده نگیرد. بگوید از جانب خدا تا اینجا آمده است. تا دید یک فعلی خوبی جلوی راهش دارد قرار می گیرد، عزمش دارد به این شکل می گیرد، به خودش ببالد، بگوید خدایا متشکرم. شکر تو. ممنون از تو که من را به این منصرف کردی. تو انداختی به این نگاه. نه اینکه خدا اگر به موسی می گوید، می گوید موسی بکن بعد این هم راه می افتد می گوید خب الآن انجام می دهم. نه، «أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادي‏» آنجایی که فعل است، وحی الهی به متن عمل و عزم بر متن محقق می شود. اینطور است. دنبال آن «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون‏» این اطلاع است. این خبر است. که به او وحی کرد که شما راه بیفتید بروید که آن رفتن است، از این طرف گفت شما وقتی هم راه افتادید رفتید تحت تعقیب هم قرار می گیرد. «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون‏» این خبر است. این دیگر در عزم نیستی. این در خبر هستی. این وحی علمی، وحی عملی. آن وحی عملی را ببین اینجا چقدر زیباست که می خواهم بگویم تا خودمان بکشیم که وقتی یک عمل خیری جلوی راه ما قرار می گیرد می بینیم میل داریم پس بگوییم خدا این عزم را دارد در ما ایجاد می کند. این میل را ایجاد کرده است. از آنجا ببینیم. اگر اینطوری دیدیم احساس می کنیم که الآن اراده خداست که دارد می رود دنبال این کار محقق شود. آن وقت انسان قوت پیدا می کند. خودش را تنها نمی بیند. می بیند خدا دارد با تمام عظمتش از این پشتیبانی می کند. خیلی زیبا می شود.
شریعتی: و اینکه اینها به سمت دریا بروند چی؟
حجت الاسلام عابدینی: بعد دنبالش دارد که اینها نمی دانستند چون خیلی اینها خبر نداشتند که کجا دارند می روند. خیلی خبر نداشتند که موسی دارد اینها را هدایت می کند. به آن سمت دارد. حالا اینها فکر کردند می روند از کنار دریا، می روند بالا، از بالای آن مثلاً یک راه خشکی داشته باشد. نه، رفتند. به سمت دریا حرکت کردند. «فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرين» فرعون هم فرستاد مثل همان که گفتش وقتی عصای موسی اژدها شد فرستاد حاشرین یک عده ای را جمع کنند سحره را بیاورند، اینجا هم دارد که فرعون رؤسای قوایش را فرستاد، مسئولین اصلی را فرستاد بروند لشکر جمع کنند. حاشرین که بعد می ترسم شروع کنم طولانی شود. این آغاز چهل ساله سوم زندگی موسی است. یک چهل ساله بود که رفت به مدین و پیش شعیب (س)، یک چهل ساله از پیش شعیب حرکت کرد، مبعوث به رسالت شد، آمد در کنار بنی اسرائیل در مقابل فرعون. این دوره چهل سال طول کشیده است. این دو تا 40 سال است. دو طور زندگی برای موسی. طور سوم آن که چهل ساله سوم است از همین حرکت است. شروع می شود تا چهل سال ادامه می یابد.
صفحه 185  قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. یک نکته ای را به صورت کلی می گوییم تا تطبیق آن را همین جا ان ‌شاءالله در همین آیات داشته باشیم. ما محتوایمان را خیلی اوقات از دین می گیریم. اما قالب‌هایمان را فکر می کنیم که در دین قالب نیست. قالب‌ها را باید خودمان پیدا کنیم و این محتوا را در این قالب بریزیم. اما یکی از نکات مهم این است که بسیاری از قالب‌ها در دین، چه در سیره و سنن و چه در قرآن آمده که ما چون توجه به آن اجتهاد در به دست آوردن قالب‌ها نداریم، توجه به اینها نکردیم. اجتهاد در به دست آوردن محتوا کردیم اما اجتهاد در دستان قالب‌ها تا به حال محقق نشده است. این مقدمه را عرض کرد که قالب‌ها اگر با محتوا تناسب داشت نتیجه حتماً محقق می شود. والّا می شود التقاط. قالبی که هماهنگ با آن محتوا نباشد به سرانجام و نتیجه نمی رسد. اینجا ببینید ما الآن می خواهیم در آیه شصت و پنجم و شصت و ششمی که اینجا آمده است می فرماید که به پیغمبر خطاب می شود که مؤمنین را بر قتال تحریض و تشویق بکن. «إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن‏» اگر 20 نفر صابر باشند بر 200 نفر غلبه می کنند و اگر 100 نفر باشند بر 1000 نفر غلبه می کنند. یک به ده. خدا می توانست بگوید یک به ده. نمی توانست بگوید؟ هر یک نفر ده نفر. دیگه دو تا مثال نمی خواست بزند. چرا عشرون؟ آیا عشرون از باب همینطوری است که یک عددی را خاص خدای سبحان در اینجا بفرماید یا عشرون در حقیقت یک قالب است. دارد نشان می دهد اگر آنجایی که صبر در یک مرتبه ای یک به ده است، بیست تا مدخلیت دارد. این گروه و دسته ی بیست تایی در انسجامشان به هم و تقسیم‌بندی تأثیر دارد. یکی بیست تا، یکی صد تا. این دو دسته در جاهایی که صبر در این حد است، این قالب است که ما اگر بیاییم دسته بندی هایمان در آنجایی که نقاط ایمانی در این مرتبه از صبر و عظیمت صبری و ایمان هست، دسته هایمان را چطوری…. این قطعاً دخالت دارد. اگر بگردیم قرینه های بهتری پیدا می کنیم. و اگر ایمان در این حد نبود و صبر در این حد نبود، خدا از شما تخفیف داده است «وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفا» حالا از اینجا. «فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن‏» از صد شروع می کند. دیگر از بیست شروع نمی کند. دیگر دسته 20 تایی اینجا معنی نمی دهد. آنجا که صبر کمتر است، ایمان ضعیف‌تر است، اولین دسته باید 100 تایی باشد. و اگر 100 تا بودید با 200 تا، اگر 1000 تا بودید بر 2000 تا. ببینید این دو به کارگیری این عددها قالبی است که دارد ارائه می دهد برای تشکل. حالا روی این بیشتر می شود حرف زد ولی همین مقدار کافی است. می خواستم عرض کنم نگاه ما به قرآن، اتفاق همینطوری نیست. راه ندارد. قالب‌ها را باید با یک اجتهادی، با یک دقتی از خود قرآن کریم متعدد الحمدلله دارد کار می شود، به دست می آید و قرآن در این مسئله گویاست. منتها یک اجتهادی می خواهد تا اینها ان شاءالله استیعاد بشود.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. از توجه شما سپاسگزارم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید