بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 04-11- 99

حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب و احترام خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز.
بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صلواتک عَلَيْهِ وَ عَلى آبائه فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِيلًا وَ عینا حَتَّى‏ تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا. ان‌شاءالله خدای سبحان عرض وجود ما را و عرض عالم را در اطاعت ایشان قرار بدهد و عمر ایشان در این عرض وجود ما که اطاعت وجود ما است و عرض عالم که اطاعت عالم است طولانی باشد و بهره‌مندی همه هستی از برکات وجود ایشان «وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا» یک برکت طولانی و با ثمر ان‌شاءالله باشد. خدای سبحان ما را از یاران و یاوران و سربازان و بلکه سرداران حضرت ان‌شاءالله قرار بدهد.
حدیث قدسی امروز از خدای سبحان، فیما اوحی الله تعالی از آن چیزهایی که خدا به موسی بن عمران وحی کرد، «هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا قَط» آیا ای موسی تو برای من هم عملی انجام دادی تا به حال؟ «قَالَ إِلَهِي صَلَّيْتُ لَكَ وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَكَرْتُ لَكَ» ذکر شما کردم، برای شما صدقه دادم، روزه گرفتم، نماز خواندم، «فَقَالَ إِنَّ الصَّلَاةَ لَكَ بُرْهَانٌ» خدای سبحان گفت نماز که برای خودت رشد ایجاد کرده است و برای تو برهان اقامه کرده است. برای تو تبیین شده است. «وَ الصَّوْمَ جُنَّةٌ» روزه هم که سپر است، تو را از آتش حفظ کرده است. از مشکلات حفظ کرده است. «وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ» صدقه که ظل است در آن روزی لاظل الا ظل، و در کنف آن سایه‌ای قرار گرفته‌ای که از آسیب محفوظ باشی. اینها که همه برای خودت بوده است. به نفع خودت بوده است. «وَ الذِّكْرَ نُورٌ» ذکر هم که نور است تو با نور متحد شده‌ای. «فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِي» پس چه کار برای من کردی؟ خیلی بیان راهگشا است در این که واقعاً حقیقت دین چیست؟ خدا از بنده چه می‌خواهد؟ و خدا برای بنده چیست؟ که این بنده اگر بخواهد به سمت خدا حرکت کند چه چیزی در وجود او محقق می‌شود. «فَقَالَ مُوسَى ع دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ هُوَ لَكَ» ما اینها را بلد بودیم این هم تازه از شما یاد گرفتیم. یک راهی به ما نشان دهید که آن عمل برای تو باشد. دلالت کن من را بر عملی که این عمل برای تو باشد. خودت بگو چه کار می‌شود؟ «فَقَالَ يَا مُوسَى هَلْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً» آیا کسی را در راه من دوست داشتی؟ «وَ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً» کسی را به خاطر من دشمن داشتی؟ چون دشمن من است، دشمن داشته باش. چون دوست من است دوستش داشته باش. آیا تا به حال این را، قط را، داشتی؟ «فَعَلِمَ مُوسَى» موسی دانست. «أَنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ» خیلی تعبیر دقیق و زیبایی است. خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند ایشان می‌فرمودند که اعمال اگر بخواهد مورد قبول قرار بگیرد خیلی آداب و شرایط و محاسبات دارد تا این عمل مورد قبول حق قرار بگیرد. اما حب و بغض در راه خدا و محبت و بغض در راه خدا، خیلی سریع الوصول است. خیلی شرایط آن ساده‌تر است. آفت آن هم کمتر است. راهزن خیلی دارد. چون حب و بغض نمی‌گذارند بماند. اما اگر حب و بغضی باقی ماند آن هم در راه خدا، یعنی انسان در راه خدا دوست بدارد، در راه خدا دشمن بدارد، هر دو هم با هم، این دو تا اگر با هم شد می‌فرماید این عمل مستقیم برای خدا است. تعبیر این است که «هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا» این عمل این جوری محقق شده است. که حب فی الله و بغض فی الله. یعنی ما امروز نسبت به دشمنان دین خدا و خدا مثلاً مثل صهیونیست، مثل وهابیت، مثل استکبار امریکا، منظور دولت مستکبر و آن حزب‌ها مستکبر آنها است که مردم خودشان را هم تعمیق کردند و گول زدند. در حقیقت این افراد اگر بغض ما نسبت به اینها واقعاً به خاطر این باشد که اینها دارند بندگان خدا را در سراسر عالم استعمار می‌کنند. استکبار به خرج می‌دهند. هر چه قدر این بغض شدیدتر باشد در راه خدا، انسان قربش به خدا بیشتر می‌شود. هر چه قدر انسان کسانی را که در خدا قدمی بر می‌دارند محبت او به آنها بیشتر شود یا عالم را دوست به خاطر این که اینها خلق خدای سبحان هستند، خلق عالم را دوست دارد نه فقط انسان‌ها را. همه خلق عالم را دوست دارد چون اینها مخلوقات خدا هستند. انسان‌ها را علی حده دوست دارد، مؤمنین را بالاخص دوست دارد. و الا خلق عالم را مؤمن دوست دارد چون مخلوق خدا است. همه از جانب او آمدند خالق شما است. محبت دارد، هر چیزی را می‌بیند محبت او واقعی است. چون می‌بیند این الان لحظه به لحظه به اراده حق وجود او ادامه دارد و ادامه پیدا می‌کند. خلق الهی برای این لحظه به لحظه است. نه این که یک بار خلق کرده و تمام شده است. آن به آن دارد از جانب خدا افاضه می‌شود. علاوه بر این در بین مخلوقات عالم انسان‌ها که خدای سبحان وقتی انسان را خلق کرد به خود او گفت «تبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون/14) به خودش بارک الله گفت. وقتی خدا به خودش بارک الله گفت انسان هم می‌فهمد که این دوست داشتن انسان هم جایگاه ویژه‌ای دارد. بین این انسان‌ها خدای سبحان عده‌ای را «وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيم‏» (انعام/87) اینها را برگزیده و چیده است از بین اینها و خلیفه خودش قرار داده است، مؤمنین قرار داده است. اینها را هم بالاخص انسان محبت آن هست که اینها ویژه علاوه بر رحمت رحمانی حق که لحظه به لحظه هم هستی را فرا گرفته است رحمت رحیمی حق هم لحظه به لحظه شامل حال اینها علی حده هست. این حب فی الله و بغض فی الله می‌شود. اگر دیدیم در اطراف ما هر کسی هم که ادعای ایمان می‌کند و اظهار ظاهری هم دارد به همین مقدار انسان او را دوست داشته باشد. اگر یک موقعی بدی هم دارد تا آن جایی هم که ممکن به حساب این بگذارد تا بتواند از آن بگذرد. روابط این جوری محکم‌تر می‌شود. این تمرین است. و تمام دین دستورات آن، همه عبادیات، همه اعمال که آمده برای این است که این را تقویت کند. یعنی نماز برای این است که این را تقویت کند. روزه برای این است که این را تقویت کند. تمام اعمال ما که آمده است، زکات و خمس و حتی جهاد. جهاد برای این است که بغض فی الله را تقویت کند و حب فی الله. دفاع از مؤمنین و مقابله با کسانی که در مقابل انسانیت ایستادند. اگر انسان این را دید آن وقت می‌فهمد که مقصود او از عبادات چیست؟ پس باید از عبادات چه چیزی گیر او بیاید؟ باید محبتی‌تر بشود. یعنی انسانی که عابدتر است، حب او نسبت به دیگران باید شدیدتر باشد. اگر عبادت کرد ولی حب آن نسبت به دیگران شدیدتر نشد معلوم می‌شود مقصود از عبادت واقع نشده است این در روایات ما است که «و ما نودی بالشیء مثل ما نودی بالولایه» که این حقیقت این محبت تجلی خود را در آن ولایت آشکار می‌کند. ان‌شاءالله خدای سبحان این محبتی شدن را و بودن را بیش از پیش نصیب ما بکند و بغض ما را در راه مقابله با دشمنان خدای سبحان بیش از پیش قوی کند. که بغض انسان را زنده می‌کند. هر بغضی بد نیست. بغضی که در راه جدا شدن از بدی باشد، جدا شدن از نقص باشد، جدا شدن از کوتاهی و نفرت باشد. این نفرت انسان اینها ممدوح است. این شدن از هر چه بدی است هر چه قدر شدیدتر باشد خیلی خوب است. آن ظالم اگر ظلم وجود او را فرا گرفته است جدا شدن از او، مقابله با او، در مقابل او ایستادن حتی تا مرز کشتن او آن جور که خدا دستور داده است آن جا یک عبادت محض است و قرب به حق است.
باز هم عرض سلام و ادب داریم خدمت حضرت موسی و هارون. «سلام علی موسی و هارون». وقتی احتجاجات مؤمن آل فرعون داشت ثمردهی می‌کرد بین آن ملأ و مشاوران فرعونی، فرعون 2 ـ 3 بار وسط حرف این مؤمن آل فرعون پرید و خواست مقصود را جا به جا کند. از جمله وقتی که دید این حرف‌ها منطقی است و مردم هم در بیرون توقعی برای آنها ایجاد شده است و این مشاورین هم نگاه آنها متزلزل شده است این بار با این آیه شریفه که سوره غافر که در محضر همین آیات بودیم «وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ» (غافر/36) نگاه مردم را محسوس کرد که مردم اگر خدایی هست یا باید در زمین باشد یا در آسمان. یک برجی بسازیم، صرح یک برج شفاف است، بعد آن هم بلند باشد. از همه آن بلندی‌هایی که می‌شناختند بلندتر باشد که اگر بخواهد خدایی باشد باید آن جا ببینند. ساخت این برج قطعاً یک مدت طولانی طول می‌کشد. در سوره قصص هم آیاتی آماده است که «أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏» تا بر اله موسی ما اطلاع پیدا کنیم. این برای عموم مردم که به مادیات عادت کردند چه قوم خود فرعون و چه قوم موسی، بنی اسرائیل که این صدها سال بعد از یوسف سلام الله علیه به شدت اینها ترویج مالی شده بودند یک حرف جذابی بود. «فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِبا» این جا فرعون نمی‌گوید من یقین دارم کاذب است و گر نه می‌گویند برای چه این را می‌سازی. «وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِبا» بحث را روی اظنه می‌برد، گمان می‌کنم که موسی دروغ بگوید. آن جا خبری نباشد. اما همین مقدار که حرف را این جوری بیان می‌کند اثر آن این می‌شود که بگویند این که عناد ندارد. می‌خواهد این هم به نتیجه برسد. هر چند احتمال ضعیف می‌دهد ولی برای همین احتمال ضعیف حاضر است خرج کند. حاضر است سرمایه‌گذاری کند. وقت می‌خرد و مردم را هم راضی می‌کند. اگر می‌گفت موسی دروغ می‌گوید خب مردم معجزه موسی را دیده بودند. شکست و ایمان سحره را دیده بودند و تزلزل فرعون. اینها الان این جوری نمی‌پسندیدند. اما با این بیان که من این را می‌سازم تا بروم پیدا کنم. همین ایجاد شک در خود و خود را شاک نشان دادن و یک ساختمان بنا کند، یک سال فرصت گرفت. در یک سال خیلی از آتش‌ها فروکش می‌کند. خیلی از آن حالت‌های مردم احساساتی که پیش آمده بود کمرنگ می‌شود آن انقلاب سرد می‌شود ولی تدبیر خیلی مهمی را این جا پیش کشید. معلوم می‌شود آدم خیلی زیرکی بود. در اوج حوادث می‌توانست تصمیم سرنوشت‌ساز بگیرد. یعنی این جور نبود که اوج حوادث یک دفعه این را مرعوب کند. ترسیده بود ولی در عین حال منفعل نبود که قدرت تصمیم‌گیری خود را از دست بدهد. بالاخره این هم آدم تیزهوشی بوده است. «وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِبا» هر چند گمان می‌کنم حرف‌های این دروغ باشد ولی همین یک احتمال ضعیف هم من حاضر هستم وقت بگذارم و هزینه کنم و هامان را مأمور این کار می‌کند. «يا هامانُ ابْنِ لي‏ صَرْحا» تو بساز. این قدر برای او اهمیت دارد که بزرگترین مسئول کشور خود را مسئول ساخت آن می‌کند. «وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِه‏» این هم از اعمال سوء فرعون است. یعنی فرعون با همین کار هم یک عمل سوئی به اعمال خود اضافه کرد. چون دوباره در صدد گول زدن بیشتر مردم بود. در مقابل احتجاج بینی که خدای سبحان ایجاد کرد و دل‌ها یک مقدار لرزید و آماده شد این دوباره یک تدبیری برای گمراه کردن مردم پیدا کرد. «زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِه‏» خود او هم یقین داشت که کار موسی حق است و خودش هم باور کرده بود اما این باوری که نمی‌خواست زیر بار آن برود. یقین کرده بود که این حق است. «وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ» راه را بست. یعنی ما فکر نکنیم «وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ» این دستفروش‌ها هستند که گاهی ممکن است راه را بندند و خیابان‌ها راه بندان شود. اینها سد معبر هست، اما «وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ» حقیقی آن جایی است که با حیله، با شبهه، با پوشش مردم را به جهت دیگری سوق می‌دهند. مثلاً ذهن مردم به یک واقعه عظیمی مشغول شده است فلان مسئول می‌بیند اگر در مقابل این واقعه عظیم بخواهد پاسخ دهد جواب ندارد چیزی دیگری را یک دفعه علم می‌کنند که ذهن‌ها سراغ آن برود و مدتی مشغول آن شوند، تا بخواهند سراغ این برگردند دیگر آب‌ها از آسیاب افتاده است. این «وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ» می‌شود. چون مردم داشتند به یک هدایتی می‌رسیدند که کاری حل شود که شما آن را منصرف کردید. اینها از آن جاهایی است کار فرعونی است. فکر نکنید که ما توانستیم از این پاسخگویی قسر در برویم. نه کار فرعونی است. این از ذهن‌هایی نشأت می‌گیرد که انباشت تراکم ظلم در وجود آنها است. گاهی آدم خودش هم در این کار صالح می‌بیند. تعبیر قرآن این است که اعمال سیئه سابق آنها اینها را به این کارها سوق می‌دهد. یعنی آن اعمال سیئه سابق تثبیت شده است چون تثبیت شده است نتیجه آن این می‌شود که مردم را گول می‌زنند. برای این که ذهن‌های مردم را از حقی منصرف کنند تدبیر می‌کنند. اینها خیلی برای انسان هشدار دهنده است. برای هر کسی مطابق خودش ایجاد می‌شود. لذا همه ما باید حواسمان جمع باشد که این مختص به یک عده‌ای نیست. «وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِه‏» این سوء عمل سابق او بود که این را این جا به این کشاند که این کار را بکند. «وَ صُدَّ عَنِ السَّبيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في‏ تَبابٍ» این یک دروغ است اجتماعی عظیمی است که دیگر در فکرها می‌خواهد تصرف کند. حالا این را با همه نازل‌ها، با همه مراتبی که دارد. کاری که فرعون این جا انجام داد یک سال طول کشید این دیگر در قرآن نیست. « وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في‏ تَبابٍ» آمده است. کید فرعون در هلاکت است. این «وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في‏ تَبابٍ» برخی از تواریخ این را نقل کردند، که یک سال طول کشید روز افتتاح آن مردم را صدا زدند و خبر دادند. اینها نزدیک این برج که می‌شوند، از آن طرف هم موسی کلیم (س) به بنی اسرائیل خطاب کرد که امروز که دعوت شدید برای این کار شما هیچ کدام نروید. یک سختی بزرگی در راه است نروید. همین حیله فرعون وقتی اینها آمدند و می‌خواستند افتتاح کنند یک باد شدیدی گرفت. این باد شدید، این را یک دفعه خراب کرد و ریخت به طوری که عده زیادی از فرعونیان، از بنی اسرائیل هیچ کس نیامده بود، همه فرعونیان خاکی شدند. این خودش شد یک دستاویزی برای موسی کلیم شد که دوباره خدای موسی این کار را کرده است. ولی آنها هم دوباره روی این شایعه‌پراکنی کردند. گفتند چون ما بنی اسرائیل را به کار گرفتیم در این حتماً اینها یک جایی سستی ایجاد کردند لذا آنها فشار به بنی اسرائیل را دوباره بیشتر کردند. همان جا هزبیل که مؤمن حال فرعون باشد به هامان گفت تو که از اول تا آخر ناظر بودی چرا گردن اینها می‌اندازی و می‌خواهید برای اینها سختی ایجاد کنید. این را روی یک بلندی ساختند، که بالاتر برود و دیگر حجت تمام شود. یکی از نکات زیبا این است که باید ما شعارهای خوب را جوری بدهیم که دشمن حیله‌گر با به کار بردن این شعارها ذهن مردم را تصرف نکند. فرعون در آیات قبل گفت اگر دنبال من بیایید «أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشاد» (غافر/29) من سبیل رشاد را برای شما دارم می‌گویم که در آیات قبل در همین سوره بود که «ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى‏ وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشاد» (غافر/29) سبیلی که در رشد است، کمال است، همه چیز در آن دیده شده است. مؤمن آل فرعون شعاری که می‌دهد خلع سلاح شعار فرعونی است. «وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبيلَ الرَّشادِ» یعنی اگر یک موقعی یک چیزی شعار می‌شود. مثلاً صلح شعار بشود، مذاکره شعار بشود، عیب ندارد چرا آدم بگوید مذاکره نه. حتماً در حقیقت فقط جنگ. چرا آدم این را بگوید. مذاکره منتها دو جور داریم. یک مذاکره خوب، یک مذاکره بد. مذاکره را نفی نکنیم. شعار خوب را نفی نکنیم. اما شعار خوب را بدانیم خوب و بد می‌شود اجرا کرد. لذا فرعون هم شعار می‌داد سبیل الرشاد. اما سبیل الرشاد را می‌خواست بد اجرا کند تا به نفع او باشد. فرعون هم شعار می‌داد. مؤمن آل فرعون هم می‌گوید سبیل الرشاد. پس سبیل الرشاد را نباید خراب کنیم. ولی سبیل الرشاد ممکن است خوب اجرا شود، ممکن است بد اجرا شود. لذا نگاه قرآنی این است شعار خوب را اگر یک موقع دشمن شما هم داد اگر یک کسی هم شما قبول نداشتید این شعار را داد شعار را کنار نگذارید. بلکه شعار را درست بدهید و نشان دهید که شعار درست لوازمی دارد، باید با این لوازم اجرا بشود. ما مخالف شعار صحیح نیستیم. این هم یک نکته جالبی است که معمولاً در انتخابات‌ها بالاخره همه می‌خواهند شعار خوب بدهند. منتها شعار خوب باید جوری داده بشود که این شعار خوب معلوم شود که انجام شدنی هم هست. چه جوری می‌خواهند انجام بدهند؟ راه آن چه جوری است؟ شدنی است یا شدنی نیست؟ شعار او را مصادره کرد، نگذاشت او از شعار خوب استفاده غلط کند. لذا فرمود «وَ قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبيلَ الرَّشادِ» این فقط در شعار هم نیست. مثلاً پیامبر اکرم در حج بعد از صلح حدیبیه، سعی بین صفا و مروه که دو تا بت بود پیامبر شرط کردند که آن سه روزی که مسلمان‌ها آن جا هستند این دو بت را بردارند و سعی صفا و مروه انجام شود. نیامدند بگوید چون آن دو بت این جا است ما از سعی صفا و مروه منصرف می‌شویم. آن را به عنوان یک آداب ابراهیمی که از اول بوده است را خراب نکردند. نگاه این است که آدابی که اثر خوبی دارد، شعارهایی که اثر خوبی دارد زود خود را خلع سلاح نکنیم. چون بگوییم یک کسی این شعار را داده است دیگر بد شده است. از بین بردن اینها از بین رفتن یک سری ارزش‌ها است. اگر عدالت اجتماعی را یک کسی شعار داد و بعد خراب کرد نگوییم پس دیگر عدالت اجتماعی شعار ندهیم. چرا؟ دعوت به عدل، دعوت به عدالت اجتماعی یک شعار همیشه مطلوب است چون با فطرت سازگار است. امام زمان (عج) که می‌آید شعار حضرت عدالت است. «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا» ما اگر می‌خواهیم حاکمیت ما به سمت امام زمان (عج) برود حتماً باید این قسطا و عدلا در مقابل ظلما و جورا باشد. ظلما و جورا را می‌خواهیم از بین ببریم و عدلا و قسطا را می‌خواهیم ایجاد کنیم. این شعار طول تاریخ بشریت بوده است. «يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ» دو بینش است. شما ممر را مقر می‌دیدید. ممر یعنی جایی که باید بروید، مقر یعنی جایی باید بمانید. دنیا غلط نیست، هست. اما گذرگاه است. مقر نیست. «ألدّنيا تغرّ و تضرّ و تمر» کار دنیا تغر و تضر و تمر است. می‌رود و ضرر می‌زند اگر می‌خواهید منحصر بر این باشید. اما اینجا می‌فرماید يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ» هست نگویید هیچ نیست این وهم است ولی این نسبت به آن مثل این می‌ماند که همه دنیا نسبت به عالم ملکوت مثل یک انگشتر است در بیابان‌ها. «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل‏» (توبه/38) این جا می‌فرماید متاع است «وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ» آن جا قرار ابدیت است. هر چیزی را نسبت به ابدیت بسنجیم چه قدر است رو به صفر است. اگر ما ابدیت را بخواهیم بر هر عددی تقیسم کنیم، حتی بر میلیارد نتیجه رو به صفر است. این ممر است، آن جا مقر است. اینها را ما الان حرف می‌زنیم، یقین نداریم، باور نداریم، این مؤمن آل فرعون با یقین دارد می‌گوید. لذا در دل‌ها تأثیر می‌گذارد. لذا قرآن مترجم کلام او می‌شود. بیان می‌کند می‌گوید این کلام حق است. بعد می‌فرماید «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها» چند تا قاعده را بیان می‌کند. سنت‌های الهی را. اگر کسی کار بد کند حداکثر جزای او مثل خودش است. بیشتر از ان نیست. «یعفو ان کثیر» خیلی‌ها را هم چشم‌پوشی می‌کند. می‌بخشد. «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَو أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ» اما اگر کسی عمل صالح انجام بدهد چه مرد باشد، چه زن باشد. خدا می‌گوید مرد و زن در نظام عمل صالح و عمل صحیح فرق نمی‌کنند. این جا اصلاً مرد و زن جدا نیست. نظام ایمان مرد و زن ندارد. نظام ایمان به نفس بر می‌گردد نه به بدن. البته مطابق این بدن احکامی جاری شده است. دین هم قبول کرده است و مطابق این احکامی دارد. همه اینها سر جای خود صدق است. اما نفس انسان وقتی عمل صالح انجام می‌دهد بین زن و مرد فرقی نمی‌کند. تعبیر را دقت کنید «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَو أُنْثى» وقتی این را این جا می‌آورد یعنی پیش خدای سبحان از جهت عمل صالح زن و مرد هیچ فرقی با همدیگر ندارند. نمی‌خواهد بگوید مساوی هستند. اگر بخواهد بگوید مساوی هستند یعنی یکی را اصل قرار داده است. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» در حالی که «عَمِلَ صالِحاً وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» یعنی یک موقع است  عمل صالح حسن فعلی است. یعنی این کار، کار خوبی است. مثلاً من یک صدقه می‌دهم این کار خوبی است. اما یک بار صدقه می‌دهم چون خدا گفته است. این «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» است. یعنی حسن فاعلی. یعنی درون من هم علاوه بر این که این فعل خوب است یک حالت فاعلی هم دارد. من یک موقع است یک کاری اتفاقی انجام دادم، اما یک موقع است که توجه می‌کنم. حواس من جمع است. حسن فاعلی می‌شود. به مقداری که این ارتباط با فاعل برقرار می‌کند روح این مسئله عمیق‌تر می‌شود. کار عظیم‌تر می‌شود. «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَو أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» که هو مومن شرط آن است. بیان ما این است که اعمال ما بر امام زمان و حضرات معصومین عرضه می‌شود. که در روایات دارد که صبح و شام. صباحاً و مساعا عرضه می‌شود. یعنی هر روز و شام اعمال ما بر امام زمان عرضه می‌شود. بعضی روایات دارد هفته‌ای دو روز، بعضی روایات دارد هفته‌ای یک روز، بعضی روایات دارد در سال یک روز، مثلاً روز عرفه یا نیمه شعبان بر امام زمان عرضه می‌شود. بعضی روایات دارد در عمر یک بار در لحظه احتضار. همه اینها درست است. هیچ کدام دیگری را نفی نمی‌کند. مراتب عرض اعمال است. عمل با عامل آن عرضه می‌شود. یعنی عمل من بر امام زمان عرضه می‌شود من را بر امام زمان عرضه می‌کنند که این عمل را انجام دادم. اعمال من هستند که من را ساختند و من با عمل خود یک حقیقت واحد هستم متحد هستم. من که عمل را انجام دادم و آن فاعلیت عمل نشان می‌دهد این عمل چیست. عمل گسسته معنی ندارد. روحی ندارد. عمل مرتبط با من وقتی به امام عرضه می‌شود معلوم می‌شود که این چیست. لذا اگر آدم این نگاه را ببیند هر صبح و شام ما داریم بر امام عرضه می‌شویم و امام ما را می‌بیند. این جا غیبت معنا نمی‌دهد. محضریت این جوری خیلی عظیم می‌شود. «و هو مؤمن» این مؤمن است که عرضه می‌شود. نه عمل به تنهایی بریده و گسسته. «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَو أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ»  نه این که کار خدا حساب و کتاب ندارد یعنی در حقیقت به غیر حساب به این معنا است که هیچ قابل اندازه‌گیری نیست. به غیر حساب یعنی چه؟ هیچ قابل اندازه‌گیری نیست. این قدر غیر قبال احساس که بعد می‌فرماید که دنبال آن مؤمن آل فرعون حال او به گونه‌ای می‌شود که حالا کم کم دارد آشکارتر می‌شود. بعد می‌آید می‌گوید شما چه دارید می‌گویید من چه دارم می‌گویم این دو تا را با هم قیاس کنید. در حالت قیاس آشکارتر می‌شود. «وَ يا قَوْمِ ما لي‏ أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ» من شما را به نجات دعوت می‌کنم «وَ تَدْعُونَني‏ إِلَى النَّارِ» تبعیت از فرعون نار است. «تَدْعُونَني‏ لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ» من را به جهل دعوت کند در حالی که من دارم شما را دعوت می‌کنم «وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزيزِ الْغَفَّارِ» به این خدایی که عزت و قدرت را دیدید و غفار است گذشته شما را هم می‌آمرزد. چشم پوشی می‌کند. این خدا در حقیقت اگر کسی این را باور داشته باشد بیان کند همین بیان که شما ما را به جهل دعوت می‌کنید من به عزیز غفار شما را دعوت می‌کنم اصلاً کافی است که روح و دل انسان را تسخیر کند. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا» (یونس/65) این جا خدا دارد بیان می‌کند که «وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزيزِ الْغَفَّارِ لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَني‏ إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَة» دارید من بر کسی دعوت می‌کنید که نه در دنیا کاری از او بر می‌آید نه در آخرت. «أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّه‏» شما خدا را باور و قبول دارید «أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّار». «فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُم‏» پس حواس شما باشد که چه به شما گفتم این قدر این جا دل انسان خنک می‌شود که «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد» حالا که به این جا رسید دید جو تقریباً برای این علیه او است. دیگر لو رفته است. اما او هم نترسید. اوج کار او است که حالا که شما فکر کردید که من دیگر خودم را آشکار کردم و گفتم کار شما شرک و نار و آتش است فکر می‌کنید حالا می‌ترسم. «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد» یک توکل داریم که خدایا من به تو توکل می‌کنم من را به خودم وانگذار. یک تفویض داریم. من چه کاره هستم که خدا تو را وکیل کنم. تو همه کاره هستی. تفویض فوق توکل است. «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد» او همه کاره است من حتی همین مقدار که قصد می‌کنم بخواهم توکل کنم من چه کاره هستم که بخواهم توکل کنم «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذاب‏» خدای سبحان هم این را از تمام مکر آنها در امان نگه داشت. اما روایت دارد که او را شهید کردند. پس این تعبیر «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» این به چه معنا می‌شود؟ در روایات دارد که ذره‌ای از ایمان او را نتوانستند متزلزل کنند. بلکه خود این ایمان او را مضاعف کرد و رشد داد و بزرگ کرد. در رابطه با علی بن یقطین دارد که وقتی امام کاظم (ع) به او آن دستورات را داد گفت من تو را از علم حدید در امان نگه می‌دارم. که بر تو شمشیر یا آهنی مسلط نشود. این جا هم ظاهر آن این است که این افراد به جایی می‌رسند که سخت‌ترین کارهایی که دشمن با اینها می‌کند از زیر پای اینها عبور می‌کند و اینها متوجه نمی‌شوند. در روایت دارد که ما چهار چیز را در چهار چیز گذاشتیم. از جمله این روایت این است که  «مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد» اگر یک جایی مظلوم واقع شدید و مورد حیله واقع شدید این آیه خیلی کارگشا است که «أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد» «فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُول بعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا‏» پس معلوم می‌شود که این مربوط به همه است. لذا در این موارد امر خود را به خدای سبحان تفویض کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)
وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72)
وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (73)
يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (74)
وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75)
بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (76)
إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (77)
به نام خداوند بخشنده مهربان.
اى اهل كتاب چرا حق را به باطل درمى‏آميزيد و حقيقت را كتمان مى‏كنيد با اينكه خود مى‏دانيد (71) و جماعتى از اهل كتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ايمان بياوريد و در پايان [روز] انكار كنيد شايد آنان [از اسلام] برگردند (72) و [گفتند] جز به كسى كه دين شما را پيروى كند ايمان نياوريد بگو هدايت هدايت‏خداست مبادا به كسى نظير آنچه به شما داده شده داده شود يا در پيشگاه پروردگارتان با شما محاجه كنند بگو [اين] تفضل به دست‏خداست آن را به هر كس كه بخواهد مى‏دهد و خداوند گشايشگر داناست (73) رحمت‏خود را به هر كس كه بخواهد مخصوص مى‏گرداند و خداوند داراى بخشش بزرگ است (74) و از اهل كتاب كسى است كه اگر او را بر مال فراوانى امين شمرى آن را به تو برگرداند و از آنان كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شمرى آن را به تو نمى‏پردازد مگر آنكه دايما بر [سر] وى به پا ايستى اين بدان سبب است كه آنان [به پندار خود] گفتند در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند بر زيان ما راهى نيست و بر خدا دروغ مى‏بندند با اينكه خودشان [هم] مى‏دانند (75) آرى هر كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگارى نمايد بى‏ترديد خداوند پرهيزگاران را دوست دارد (76) كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند آنان را در آخرت بهره‏اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى‏گويد و به ايشان نمى‏نگرد و پاكشان نمى‏گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت (77)

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید