بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 06-10- 99
شریعتی: از آسمان چهارم مسیح بازگشته است زمین چه تنهاست مگر تو بازگردی.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صلواتک عَلَيْهِ وَ عَلى آبائه فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِيلًا وَ عینا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا. آرزوی همه انبیاء در طول تاریخ بودن در روز ظهور است که حضرت تشریف میآورند. بعضی از انبیاء حتماً در آن روز بر میگردند که از جمله آنها عیسی (ع) است. انشاءالله آرزوی همه ما هم بودن در آن روز باشد و این که آن روز به زودی محقق شود و ما هم ببینیم و اگر توفیقی پیدا نکرده بودیم که در ایام ما باشد با آرزوی انتظار از این دنیا برویم که بعد از این که حضرت ظهور میکنند خطاب بازگشتن به همه هم بشود که اگر میخواهید بلند شوید آن کسی که حقیقتاً منتظر او بودید الان قیام کرده است. میتوانیم در رکاب حضرت کمالاتی که از اول عالم الی آخر عالم فقط و فقط در آن روز به تمامی محقق خواهد شد را انشاءالله ادراک کنیم.
بر حضرت موسی (ع) سلام میکنیم. میفرمایند که «لا تجالسوا اهل الأهواء و یحدثوا فی قلب کما لم یکن به» اگر انسان با اهل دنیا نشست و برخاست کرد و خود را بین اینها ول داد، قاطی آنها شد، دل به آنها داد در قلب او تأثیری گذاشته میشود که قبلاً نبود. لذا هر نشست و برخاستی مهم است که آدم با اهل دنیا قطع رابطه کند. اگر بخواهد رابطه داشته باشد حواسش باشد که میخواهد یک تأثیری بگذارد. اما اگر انسان رفت و بین اینها نشست کاری نداشت و راحت بود در قلب این تغییری ایجاد میشود که قبل از این نبود. آن تغییر چیست؟ میل به دنیا. طبق این تعبیر «لا تجالسوا اهل الأهواء» اینها اهل هوا و هوسها «و یحدثوا فی قلب کما لم یکن به» و احداث میشود که این قبلاً نبود. منتها این احداث و ایجاد کمالی نیست. یعنی قلب شما ساقط میشود. لذا انسان اگر یک جایی میخواهد هم که اثرگذار باشد باید مطمئن باشد که این میتواند در آن جا موثر باشد و الا اگر میبیند خودش آن ظرفیت را ندارد این جا نشست و برخاست صلاح نیست. کسی باید نشست و برخاست کند و آنها را نجات دهد که این در وجود آنها تأثیرگذار باشد. الا اگر نشست و برخاستها شکل بگیرد انسان ناخودآگاه از بس نفس او لطیف است میگویند مثل یک آینه زلال زلال زلال است که یک ها در آن کنید این کدر میشود چه رسد که غبار نشیند، یا گل به آن زده شود. یک زمین این قدر غبار و ها را نشان نمیدهد که خودش تیره باشد. خیلی باید آن تیرگی شدید باشد تا این زمین معلوم شود که تیرهتر شده است. اما نفس انسان آن قدر لطافت دارد آن قدر حال فطرت عظیم است و این قدر سریع الانفعال است، این سریع الانفعال بودن برای نفس یک قوه و یک توان است تا انسان به سوی کمال سرعت حرکت پیدا کند. اگر خدای نکرده در این راه استفاده بشود که با اهل باطل و هوای نفس انسان بنشیند، به سرعت حتی آن جایی که حواس خود را دارد جمع میکند تأثیر آنها مثل یک ها میماند که در این آینه مینشیند. خیلی انسان مراقبت میخواهد. اینها همه معارف است، لذا به ما میگویند با اهل تقوا بنشینید آنها هم در شما اثر میگذارند چون آمادگی نفس برای قبول خیلی زیاد است. لذا سعی کنید با خوبها بنشینید. اگر یک موقعی هم انسان مجبور بود با بدها به هر دلیلی که لزومی برای او داشت مثل این که نزدیکان او هستند باید مراوده خود را حفظ میکرد جبران آن را این قرار دهد که با اهل خوبها بنشیند تا آن «يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة» (رعد/22) آن بدی با این جبران شود. تا مرزهای انسان کمرنگ نشود. چون وقتی انسان با اهل بدی مینشیند یک سری مرزهایی که با بدیها داشت کمرنگ میشود. یعنی دیگر احساس نمیکند که این بد است. آن خطوطی که خیلی این را حفظ میکرد که به آن سمت نرود یعنی خطوط کمرنگ شده است. دیوارههایی بودند که این را جدا میکردند مدام کوتاه میشود و تا این که آدم احساس نمیکند که دیگر دیواری بین او و بدی وجود دارد. انشاءالله خدای سبحان این حقایق را در ما مرتبه عمل هم بدهد و فقط در حرف نماند.
«سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُون» اذن میگیریم از این دو نبی بزرگوار به خصوص حضرت موسی رسول اولوالعزم تا به ما اجازه بدهند در مورد وجود آنها و ساحت آنها و افعال و حرکات آنها صحبت داشته باشیم. با اذن آنها تا محفوظ و مصون از خطا هم باشیم. گفتگو راجع به انبیاء خیلی سخت است. تعبیری که بعضی از بزرگها کردند این است که وجود انبیاء برای ما از جهت آن حقیقت ارتباطی که با خدای سبحان دارند یک حقیقت سربسته دربسته است که ما خبر از آن جهت وجودی آنها با خدا نداریم. یک جهت ارتباطی با مردم دارند که خدای سبحان به آنها مأموریت داده است قابل ادراک، فهم و ارتباط است. چون الگو هستند. ولی آن رابطه اینها با خدا با آن چیزهایی که در جنبه علی ربی، جنبه الهی اینها میگذرد ما خبر از اینها نداریم. تعبیر بعضی از بزرگان این است که چه طور حیوان از انسان خبر ندارد که انسان چه عالمی دارد. ما انسانها هم نسبت به انبیاء آن جهت الهی آنها، خبر نداریم که چه خبر است. چون آن چه که ما میشناسیم نسبت به آن چه که آنها میبینند و مییابند اصلاً غیر قابل توصیف است. ما در عالم مفاهیم زندگی میکنیم که با القا با همین علوم مفهومی القا میشود و میفهمیم. آنها در محضر دائم هستند. در حضور دائم هستند، آن جا مفهوم در کار نیست. آن جا عالم شهود است. اصلاً برای ما قابل تصور نیست. لذا حرف زدن راجع به انبیاء، آوردن اینها در یک دایرهای که ما خودمان میشناسیم و حرف زدنهای مربوط به خود ما است. مگر در آن افعال آنها که خود قرآن بیان کرده است، آن جوری که در روایات ما بنیان شده است، در همان حدودی که اینها بیان شده است تعدی از اینها، قیاس کردنها، استحصال کردنها، از خودمان یک چیزهایی را خواسته باشیم اضافه کنیم، همه اینها بدون این که بدانیم در چه عالمی هستند حرفهای بیربط میشود. حرفهای گزاف میشود که تنقیص بر آنها است. لذا بعداً باید پاسخ دهیم که به چه عنوانی در مورد ما این حرفها را زدید. یعنی اینها شئون رب هستند. اگر ببینیم این حالی که انبیاء پیدا کرده بودند که خدا در تمام وجود آنها در سراسر لحظه به لحظه سکون و حرکت آنها حاکم بود و او در حقیقت اراده میکرد. «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك» (اعراف/117) حتی وقتی میخواهد بیندازد ما گفتیم، وحی کردیم، آن وقت هم وحی این جور نبود که به او بگوییم بینداز. تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارد خیلی زیبا است. میفرماید بعضی از وحیها مثل آیات قرآن کریم که خدای سبحان به پیامبر اکرم وحی میکند که به مردم اینها را بگو، گفته و بیان میشود. بعضی از وحیها این است که خود متن خارج و واقع با امر خدا محقق میشود، نه با گفتار خدا به گوش ا ین و از گوش این به واقع برسد. از جنس کن فیکون. یا تعبیری که مرحوم علامه در المیزان میفرمایند که بعضی از حقایق بردن و رساندن است، نه گفتن و شنیدن و رفتن. «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك» (اعراف/117) از این جهت بود. یعنی مثل «ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) یعنی خدا اراده کرد، انداخت. نه این که به او بگوید بیندازد او انداخت. این «أَلْقِ عَصاك» (اعراف/117) اراده خداوند در انداختن بود، انداخته شد. نه موسی شنید بعد انداخت. این تعبیر علامه طباطبایی خیلی زیبا است. که «وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك» (اعراف/117) مثل «أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات» (انبیاء/73) است که فعل خیرات را ما به آنها یاد دادیم، یعنی خود متن خیر با اراده الهی در وجود حضرات معصومین محقق میشود. میخواهم از این یک سر نخ بگیرم که در انبیاء به این عظمت است. اما امکان پذیر است مرتبهای از این برای اولیای الهی که در مسیر حق حرکت میکنند به طوری که جریان «أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» (اعراف/120) یک شمهای و یک نمونهای از این مسئله بود. یعنی آن جایی که سحره «أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» (اعراف/120) که فاعل القی ذکر نشده است. سحره به سجده افتادند. اما چه کسی اینها را به سجده انداخت؟ که اینها نمونهای از این بود. چون قدمی که برداشتند قدمی بود که یک قدم بر سراسر منیتها و تعلقها گذاشتند. از پاشنه پا تا نوک انگشت این قدم است. قدم هم آن یکی پا میشود. گام بین این دو تا است. یک گام برداشتن که از این قدم تا آن قدم از فرق عالم دنیا تا ورود به متن آخرت. از خود به خدا رسیدن. که وقتی از خود به خدا رسیدن در «أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» (اعراف/120) برای اینها حقایقی مشکوف شد. علم آنها دیگر از آن به بعد اصولی نبود. اصولی یعنی صورت، مفهوم، حرف اینها نبود. یک مشاهداتی کردند از سنخ مشاهداتی که امام حسین (ع) برای یاران عاشورایی خود ایجاد کرد. زیبا است که آنها 72 نفر بودند، اینها هم 70 نفر بودند. موسی کلیم عدهای از بهترینها را انتخاب کرد که کوه طور ببرند که آنها آن جا گفتند «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة» (نساء/153) گفتند خدا را به ما آشکار نشان بده. و آن جا صاعقه آمد و هم از هوش رفتند و مردند. و موسی تقاضا کرد که من چه جوری برگردم؟ اینها را زنده کن تا من برگردم و گرنه قوم من باور نمیکنند. آنها در یک جایی قرار گرفتند با این که از مخلصین بودند، بهترین بودند، منتخبینی بودند که موسی (ع) برای خودش این انتخاب را با تمام وجودش ایجاد کرده بود. ولی وقتی آن جا میرسند اینها دوام نمیآورند. اینها که تا صبح سحره کافرین و اهل دنیا بودند شب مؤمنین تام شدند. یک چند ساعت در صحنه بودند از این رو به آن رو شدند که وقتی اینها به سجده افتادند مشاهدات اینها در صحنه در آن حالت سجده یک حقایقی بود که وقتی کلمات اینها را انسان بعد از سجده میبیند میفهمد که کانه یک نبی الهی دارد حرف میزند. بی نظیر است. شما سراسر قرآن کریم که کلمات انبیاء را ذکر میکند ببینید که انبیاء در تبلیغ خود و دعوت خود چه کلماتی دارند. بعد بیایید کلمات این سحرهای که به سجده افتادند و بعد سر بلند کردند بعد حرف زدند را آدم ببیند. خدای سبحان در وجود اینها که این قطع تعلق محقق شد چه مرتبهای از ولایت را قرار داد که اخذ بیواسطه از خدای سبحان کردند و این جور کلمات را عالی بیان کردند. و حالا دیگر از زبان و لسان آنها حکمت میبارد که قرآن مترجم کلام آنها است در قرآن و به کلام اینها میبالد و جملات متعددی از اینها را نقل میکند و با افتخار اینها را برای اهل ایمان باقی گذاشته است. خدای سبحان دارد کلمات اینها را به عنوان کلمات بلند اهل ایمان در بهترین لحظات نقل میکند. چه قدر اینها ارزش پیدا کردند که خدا مترجم کلام اینها برای ما بشود تا باقی بماند به عنوان کتاب خالدی که تا روز قیامت تأثیرگذار کلمات این سحره شود تابلویی برای اقتدای اهل ایمان.
اگر یک بار بگوید بنده من از عرش بگذرد خنده من.
اما خدا کلمات اینها را نقل میکند و میبالد. این قدر با افتخار کلمات اینها را نقل میکند که متقن، تام، کامل و قابل اقتدا است. یک قیدی به اینها نمیزند که این جا را این جور. کلمات را خدا نقد میکند، یک جایی نقد میکند، بیانی میکند. چه قدر به اینها در آن حالت دادند کسانی که تا لحظه قبل میگفتند که ما از مقربین هستیم «إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (اعراف/113) برای ما اجر هست. «إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبين» اگر ما غلبه کردیم برای ما اجر هست. بله شما از مقربین هستید. به شما مقام میدهند. در تک تک کلمات اینها، در برابر قدرت قاهر فرعونی قصی القلب خشن با تمام سطوت و غلبهای که الان دارد و اینها هیچ کسی نیستند غیر از همین 70 نفر . موسی و همین 70 نفر و هیچ کس دیگر نیست که از اینها دفاع کند. اما یک باوری از خدا در وجود آنها ایجاد شده است که میفهمند فقط خدا است. فرعون چه کاره است؟ خدا به اینها تضمین نداد که اگر شما به من ایمان آوردید بگویید ما به خدا ایمان آوردیم، خدا هم ما را حفظ کند، نه خدا به آنها تضمین نداد که آنها را حفظ میکند. لذا اینها گفتند تو ما را میکشی؟ گفت آره میکشد. ما اولین ایمان آورندگان باشیم تا خطایی که در این مدت کردیم و در مقابل موسی کلیم خواستیم بایستیم بلکه این اول مؤمن بودن جبران آن خطای ما را بکند. فهم این که اول مؤمن بودن، سبقت بگیرند. اول مؤمن بودن برای پیامبر اکرم مثل امیرالمؤمنان است که افتخار به آن میکند. آن هم در اوج سختی در صحنه علنی نه یک جای مخفی در یک اتاق دربسته بگوید من به تو ایمان میآورم. آن جا «إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبين» (اعراف/114) این جا «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و 11) این تقرب. اگر این نگاه در وجود انسان به عنوان الگو شکل بگیرد که اگر انسان از تعلقات یک دفعه برید خدا هم تعبیر کلام اینها را میپذیرد. «إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون» (زخرف/14) راجعون نه، منقلبون، یعنی با یک انقلاب به سوی خدا داریم میرویم. با یک تحول عظیم که بیسابقه است. واقعاً قرآن کریم این جریان سحره را ما اگر روی این مسئله ساعتها فکر کنیم، حرف بزنیم، از جهات متعددی به آن ورود پیدا کنیم چون یک الگوسازی از کسانی است که در مقابل ایمان بودند، در مقابل رسول ایستادند ولی یک دفعه عصای موسی شدند. خود اینها معجزه موسوی شدند. و از دربار فرعون این طرف بیایید و ارکان حق و علم و پرچم هدایت بشوید.
شریعتی: هفته قبل شما به ما قول دادید بگویید که چرا اینها تقیه نکردند و اشاره کردید که اصلاً آن جا، جای تقیه نبود
حجت الاسلام عابدینی: تقیه مال آن جایی است که من نسبت به ایمان خود میتوانم تقیه کنم. اظهار نکنم. مثل عمار. «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمان» (نحل/106) عمار را تحت شکنجه قرار دادند عمار به ظاهر تبری کرد، این تبری به ظاهر ایمان او را پنهان اما «قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمان» (نحل/106) اما یک جایی هست مثل جریان سحره که جریان ایمان اینها فقط نیست. جریان تصدیق نبی است که قوام آن نبوت الان به تصدیق اینها است. اگر اینها این وسط نمیآمدند جریان فرعونی تمام مسئله را ماست مالی و حل میکرد و نمیگذاشت هیچ مردمی ایمان بیاورند. یعنی تمام با جنگ روانی پوشیده میشد. اما وقتی که اینها ایمان آوردند این جا ایمان را اظهار کردند، اظهار ایمان اینها حقیقت آن اظهار شهادت به حقانیت موسی و کار موسی بود. اینها کار را تمام کردند. یعنی علم را اینها تصدیق کردند. لذا اظهار علم واجب است. «يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ» (بقره/174) آن کسی که آن چیزی را که خدا نازل کرده است کتمان کند «مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون» (بقره/159) این جا علم بود علم یعنی اینکه موسی برحق است. ورای ایمان اینها به موسی بود. اگر فقط ایمان اینها به موسی بود در خفاء هم ایمان میآوردند و جان خود را هم حفظ میکردند مانعی نبود. اما اگر این ایمان ابراز نمیشد که شهادت بر علم بود یعنی این علم بود. «يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ» (بقره/174) بود. این آشکار شده بود که موسی برحق است. اینها اگر به این آشکار شدن شهادت نمیدادند به این حقانیت، جریان حضرت موسی (ع) در هالهای از ابهام پیش میرفت و لازم بود معجزات دیگری بیاید تا برای مردم آشکار شود اما با جریان اینها همه نقشههای دشمن برملا شد. لذا جای تقیه نبود. پس در اصل اظهار دین و حقیقت دین و دفاع از دین جای تقیه نیست. اما در اظهار ایمان، یک کسی مؤمن است ولی میتواند اظهار کند نه تا جان خود را حفظ کند، این عیبی ندارد. اما آن جایی که به اصل دین بر میگردد، به اصل اسلام، به اصل آن دینی که آمده است، به اصل آن کاری که خدا به عنوان آیه ایجاد کرده است که آن را باید آشکار کرد. لذا امیرالمؤمنان (ع) وقتی شهادت خواست از کسانی که در یوم غدیر حاضر بودند عدهای حاضر به شهادت نشدند بعد حضرت آن کسان را نفرین کرد و مبتلا شدند. بعد آنها تا آخر عمر پشیمان بودند که ما دیدیم اما کتمان کردیم «يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ» (بقره/174) آشکار نکردیم. «مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون» (بقره/159)
همین الان در نظام و حاکمیت و این حقیقت که واقعاً تأییدات الهی را آدم میبیند اما اگر اینها را کتمان کند این غیر از آن است که بگوید من کاری ندارم، ساکت هستم، این کتمان اگر به قیمتی تمام شود عدهای نسبت به این نگاه ایمانی به این حاکمیتی که هست بیتفاوت بشوند، دور شوند حقیقتاً از مصادیق «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون» (بقره/159) میشوند. این حقیقت نازله آن است. ما نمیگوییم عین پیامبر است، عین امیرالمؤمنین است. ما نمیگوییم عین معجزات است. قطعاً این را نمیگوییم. اما این نازله همان است، ادعای همان را دارد. اصل حاکمیت و اقامه حاکمیت که امام (ره) به پا کردند و مقام معظم رهبری به عنوان یک رجل الهی … خدا حضرت آیت الله بهاءالدینی را رحمت کند، میخواست از امام اسم ببرد میگفت رجل الهی. که الان واقعاً یک رجل الهی سردمدار حاکمیت است. در اصل این نظام، در اصل این حاکمیت اگر کسی بیتفاوت گذشت، دفاع نکرد در آن جایی که باید در اصل دفاع شود «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون» (بقره/159) شامل حال این جا هم میشود. چه قدر تأییدات الهی تا به حال بوده است. همه در دست هم دادند از بین ببرند ولی تا حالا خدای سبحان به هر دلیلی حفظ کرده است. چه طور انبیاء مظلومانه حرکت آنها را دشمنان گاهی مسکوت میگذاشتند و ساکت میکردند مال این بود که خیلیها که میفهمیدند دخالت نمیکردند. بیتفاوت بودند. کار بیتفاوتها کتمان ما انزل الله است. کتمان یعنی آشکار نکردن. نمیخواهد بیایید بگویید دروغ است، کتمان ما انزل الله یعنی چه؟ یعنی آشکار نکردند، ساکت باشید.
شریعتی: یکی از نکات مثبت کار سحره فرعون این بود که این رسالت را بر دوش خودشان حس کردند که باید حرف بزنیم.
حجت الاسلام عابدینی: این جا دست خدا را آن چنان آشکار دیدند کانه همه پیغمبرگونه شدند. یعنی احساس کردند که اینها باید در میدان بایستند در تأیید رسالت موسی بلند داد بزنند. ما اگر قدرت داشتیم میتوانستیم کار آنها را در تاریخ حذف کنیم بعد تاریخ را نگاه میکردیم، میدیدم چه اختلالی در تاریخ در نظام ایمان ایجاد میشد. لذا خدای سبحان نقش سحره را در چندین سوره با چندین آیه این قدر پر رنگ کرده است. سوره اعراف، سوره طه، سوره قصص، سوره شعراء. در همه اینها با چندین آیه آورده است. که بعضی از اینها آیات مفصلی هم آورده است. در سوره اعراف در این جا مفصل آورده است. نزدیک 16 آیه در این سوره آورده است. 16 آیه از قرآن کریم شوخی نیست. یک کلمه درقرآن کریم که بیاید این کلمه باید در سراسر ابتدا تا انتهای عالم نقش ویژه داشته باشد که یک کلمه بیاید. لذا با این شدت وقتی در قرآن مطرح شده است نشان میدهد که نقش سحره در امت ختمی، وقایعی که پیش میآید چه در طول دوران از پیامبر اکرم تا زمان ظهور و چه در دوران ظهور یک نقش ویژهای است که این خودش را آشکار خواهد کرد. اینها الگوسازی است. اگر با این نگاه ما به قرآن نگاه کردیم که دارد الان وضعیت ما را با این جریان روشن میکند. آن وقت این همه آیه یک حال دیگری به انسان ایجاد میکند توجه ویژهتری داشته باشیم.
این نکته که عرض کردم اینها آمدند که در مقابل موسی به اجر و مقام برسند ولی در مقابل فرعون اولین مؤمنین به موسی کلیم الله شدند. که در سوره شعراء خیلی تعبیر زیبایی است میفرماید که وقتی آنها را تهدید کرد که شما این جور هستید «إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنين» (شعرا/51) ما امید داریم که تو این تهدیداتی که میگویی که ما را این جوری میکشی، آن جوری میکشی انجام بدهی، ما امید داریم، بلکه خطاهای ما امید داریم اول مؤمن شویم. اول مؤمن یعنی سنتگذار. با سنت گذاری در طول تاریخ هر کسی در مقابل نبیای آمد و دفاع از نبی کرد از سنت ما تبعیت کرده است در اجر آن ما هم شریک هستیم. نگاه آن، یک نگاه جهانی میشود تا آیندههای دور. «أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنين» (شعرا/51) این شعور که بگوید ما اگر آمدیم اول مؤمن دیگر هر کسی به موسی ایمان بیاورد بعد از این از ایمان ما نشأت گرفته است. چون ما اول تصدیق کننده بودیم. خیلی شعور میخواهد. میگوید این کار را کردیم شاید طمع کنیم که گناههای ما آمرزیده بشود. اگر انسان با این نگاهی که «إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنين» (شعرا/51) بخواهد استغفاری کند که امید به بخشش داشته باشد آن هم نه در حدی که در مقابل نبی ایستاده باشد تا به خون و خونریزی کشیده شده باشد، بلکه با همان مقداری که وقتی که قد علم کرد ولی دید آن حقیقت و انصاف را که در مقابل او است و مربوط به خود او نیست به راحتی پذیرفت. هیچ مکث نکرد در ا ین که وقتی حق را دید، تأمل نکرد، کوتاهی نکرد. که اگر این حالت باشد این اثر میتواند محقق شود. لذا در جایی که انسان با باطل برخورد میکند، جایی که حق در مقابل آن آشکار میشود اگر نسبت به باطل آن حالت مقابله را و نسبت به حق آن حالت انصاف در قبول را پیدا نکند قطعاً خلاصه این انقلاب در وجود او ایجاد نمیشود که به سوی حق حرکت کند. پس نگاه ما با جریان سحره خیلی جریان عجیبی میشود که آن چه که در نگاه الهی ابواب غیب به سوی انسان باز است غیر از ابواب شهادت و بسیار بیشتر از ابواب شهادت است. ما این را تا به حال باور نکردیم و نچشیدیم ولی هست که وقتی اینها آمدند در مقابل موسی بایستند ولی انصاف و حق را دیدند خضوع کردند خدا بابی را به روی آنها گشود که در تاریخ موسی (ع) اولین مؤمن و اول شهیدان شدند که این باب شهادت را دین موسی باز کردند. درست است یک کودکانی قبل از تولد موسی «يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُم» (ابراهیم/6) و کشته شده بودند اما آنها شهید ولادت موسی بودند. اما اولین شهیدان دین موسی اینها بودند. هنوز شهادتی برای دین موسی ایجاد نشده است. حتی آسیه همسر فرعون که به شهادت میرسد بعد از اینها است. راه شهادت و راه ایمان را اینها باز کردند. اول شهید یعنی کسی که باب شهادت را باز کرد در دین موسوی که در آن حس طلبی و حس باوری و دنیاباوری تمام وجود هم سبطیان را، هم قبطیان را یعنی هم طرفداران فرعون را، هم قوم موسی را همه را فرا گرفته بود و همه حس باور و دنیاباور بودند اولین دستهای که ایمان آوردند آن هم در اوج ایمان که معادباوری مطلق شعار اینها بود. معادباوری مطلق را به نتیجه و ثمر رساندند اینها بودند که اول مؤمن و اول شهید در معادباوری شدند.
شریعتی: هنوز که معارف حضرت موسی علنی نشده بود هنوز که چیزی حدیثی، آیهای، روایتی به ایشان نرسیده بود.
حجت الاسلام عابدینی: این جا دو مسئله است. یکی این که اولاً از آن چه وحدت و جریان مؤمن آل فرعون نقل میکنیم. آن چه که از یوسف سلام الله علیه باقی مانده بود از انبیاء سابق در افوا و السن بوده است. دوماً سحره عمدتاً کاهنان معابد بودند که خودشان سابقه حرفهای انبیاء سابق را داشتند. سوماً خود موسی کلیم مدتی حرف میزد و گفتگو میکرد و تبلیغ داشت و آن تبلیغات هم به گوش مردم رسیده بود. این سه نقطه از جهت اولاً ارتباط با این معارف ، ثانیاً از جهت آن سجدهای که کردند و علم شهودی که پیدا کردند که این خود یک حقیقت عظیمی بود یافتههایی را پیدا کردند خدای سبحان القائاتی را برای اینها ایجاد کرد، باوری را برای اینها ایجاد کرد که اینها یک چیزهایی میدیدند دیگر از سنخ آن شنیدهها فقط نبود. از سنخ دیدهها بود. چشمها باز شده بود. همان جوری که در مورد متقین خطاب میشود که «هم و الجنّة كمن قد رآها» اصلاً دارند نار را میبینند. وضع اینها با جنة به گونهای است که دارند جنة را میبینند. یک موقع است ما از شنیدههای جنتی که برای ما نقل کردند گفتگو میکنیم که بهشت این گونه است، بهشت آن گونه است، اما یک موقع است بهشت را داریم میبینیم توصیف میکنیم. اینها داشتند معاد را میدیدند. لذا تعبیری که در سوره حج است که میفرماید «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُم» (شعرا/49) این جوری شما را میکشیم، میگویند «لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُون» (شعرا/50) موت در وجود اینها مرده است. به موت گفتند مت. در قیامت وقتی مردم در صحرای قیامت به پا میخیزند آن جا دارد یکی از خطاباتی که میشود این است که موت، مت خطاب میشود. دیگر مرگ در کار نیست. اینها این را در این سجده چشیدند. و دیگر از مرگ نمیترسند و یقین دارند موتی نیست. و در طول تاریخ زنده ماندند و هستند. تازه این که در طول تاریخ میگوییم از چشم ما است، آن که در وجود آنها است یک حیاتی است که غیر قابل قیاس است. ما نمیفهمیم که آنها نزد رب خود چه جور در روزی هستند. که نسبت شهدا آمده است «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آل عمران/126) که آن حقیقت عند ربهم پر از کلمات که هر جا که آدم نگاه میکند مثلاً وقتی که فرعون آنها را تهدید میکند که «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْل» (طه/71) آن جا شما این گونه به صلیب میکشم، «وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى» (طه/71) خواهید چشید که آن خدایی که به آن ایمان آوردید «أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى» (طه/71) که از ترس به آن ایمان آوردید یا من. یعنی فرعون تمام توان خود را برای تهذیب و شکنجه اینها و کشتن اینها میخواهد به کار ببندد. یک موقع میگوید میخواهم بکشم شما را، آدم میگوید یک بار کشته شدن است. اما یک موقع میخواهد با شکنجه و علیمترین و شدیدترین عذاب بکشد. چه کسی میتواند دوام بیاورد. «قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّنات» (طه/72) ما یک چیزی دیدیم دیگر تو را و هر چه در تشکیلات تو است هیچ علاقهای به آن نداریم که بخواهیم تو را انتخاب کنیم. تهدیدات تو اثر ندارد. تمهیدات تو اثر ندارد. نه تمهید تو که پول و مقام میدهی به ما مزه میدهد، نه تهدید تو که به اشد عذاب میکشی برای ما ترس ایجاد میکند. «وَ الَّذي فَطَرَنا» کسی که ما را خلق کرده است دیدیم، بینه ما «وَ الَّذي فَطَرَنا» است. یک دفعه خیلی بزرگ شدند. ما یک تصحیح نسبتها داریم که انسان آن افق نگاه او هر چه باشد تمام روابط او بر اساس افق نگاه او شکل میگیرد. هر چه افق نگاه عظیمتر بشود این روابط در حقیقت متفاوت میشود مطابق او. اگر فوق نگاه رو به بینهایت برود ارزش اشیاء رو به صفر میرود. تعبیری است که امیرالمؤمنان (ع) دارد که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم» عظمت خالق در جان اینها است، چشم آنها هم به هر جا نگاه میکند چشم اینها را کوچک میبیند. این همان اتفاقی است که برای سحره افتاد. اینها یک دفعه افق نگاه آنها به یک جایی افتاد، یک حقیقتی در وجود آنها شکل گرفت.
شریعتی: چرا نشان ما نمیدهند؟
حجت الاسلام عابدینی: برای ما به صورت حال پیش میآید اما ما این را قدر نمیدانیم. جذبههایی که به صورت حال در بعضی از اوقات، مثلاً گاهی بیمار میشوید، گاهی کسی از انسان از دنیا میرود، گاهی یک حال خوشی برای انسان در رابطه با خدا ایجاد میشود، گاهی اوقات آدم یک کار خوبی میکند یک کیفی برای او ایجاد میشود. امکان ندارد نشان ندهند. ولیکن صحنهها مثل صحنههایی است که چند ثانیه جلوی آدم میآید و میرود ولی ما این صحنهها را تثبیت نمیکنیم. راحت عبور میکنیم. «انّ لربّكم فى ايّام دهركم نفحات الا فتعرّضوا لها» اگر حواس خود را جمع کردید این در حقیقت تثبیت میشود. اینها حواس خود را جمع کردند. یک لحظه حق را یافتند. اما از آن عبور نکردند. همان جا توجه کردند در یک لحظه به زمین افتادند. با طمأنینه و تأنی و زمان نه، در بی زمان. آنقدر شدت سجده کردن و به زمین افتادن قوی بود که کانه در بیزمان محقق شد. همه ما آن آنها را داریم. برای همه ما خدا این آن ها را ایجاد میکند. «انّ لربّكم فى ايّام دهركم» سنت خدا است، نفحات یک جذبههایی است که در راحتی و سختی، در مشکل و رفاه، در دعوا و صلح، در همه این جاها پیش میآید. یک لحظه است، یک ثانیه است، آن یک ثانیه را باید روی استپ بزنید و مطابق آن خود را تنظیم کنید. این تنظیم کننده است که آدم یک دفعه تمام نگاههای او عوض میشود. این نگاه برای اینها که در اینجا تعبیر هست که «وَ الَّذي فَطَرَنا» (طه/72) آن که خالق ما است ما او را دیدیم. «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»(طه/72) هر جور که میخواهی بکش. «وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى» (طه/71) نشان بده ما نمیترسیم. من نمیدانم با چه زبانی صحنه را احساس کند، «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»(طه/72) این اصلاً یک تعدی است. تعدی خودش یک معجزه است. وقتی هود نبی به مقابلین خود میگوید «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون» (هود/55) هر چه کید دارید میخواهید با من مقابله کنید همه را با هم جمع کنید در مقابل من به کار گیرید. «فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون» (هود/55) به من مهلت ندهید. اینها میگویند «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»(طه/72). یک حرفی را یک نبی زده است اینها میگویند «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»(طه/72) هر حکمی میخواهی بکنی بکن. ما تغییر نمیکنیم. یک چیزی دیدند که تمام آن چه برای آینده اینها است آشکار شده است و لذا این قدر به خودشان مطمئن شدند که «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»(طه/72) حجر بن عدی وقتی که اینها را گرفتند میخواستند این عده به شهادت برسانند آن جا دارد که حجر به آن قاتلین میگوید حالا که میخواهید بکشید فرزندم را جلوتر از من بکشید. میترسم که اگر کشته شدن من را ببیند تزلزلی در اعتقاد او ایجاد بشود. «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/72) این قدر حیات دنیا برای آنها تحقیر و حقارت آمیز و کوچک بوده است که میگوید همه سلطه تو در همین حیات دنیا است که هیچی نیست. اصلاً تمام تفکر فرعون را به تمسخر گرفتند.
شریعتی: در دوره ما که حالا چند روز دیگری به آن روز تلخ و سیاه بیشتر فرصت نیست سالگرد شهادت حاج قاسم عزیزمان ایشان میگفتند آقای ترامپ من خودم به تنهایی حریف شما هستم. و بعد آن نگاه ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم.
حجت الاسلام عابدینی: در مسابقه شهادت رقبا را خواستند از میدان به در کنند تا به شهادت برسند. اینها یک نگاه عظیمی است که از یک تفکر و نگاه و فرهنگی نشأت میگیرد که حیات دنیا برای آنها تمسخر آمیز است. در عین این که مسلط به حیات دنیا هستند، کوشاترین به این هستند که در دنیا مردم را هدایت کنند. اما در عین حال همه اینها از زیر پای آنها عبور میکند. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهاءالدینی، اولین بار که ما خدمت ایشان رسیدیم یک بیانی داشتند خیلی زیبا بود. ایشان فرمود این قدر این ور و آن ور نزنید خبری نیست آن چه که هست در ترک معاصی و انجام طاعات است اگر این کار را انجام دادید تمام ارزشهای دنیا برای شما مثل سنگ ریزهها که از زیر پای شما از آن عبور میکند و نگاه نمیکنید به این صورت میشود. اینها را که میگویم شنیدههای من نیست، یافتههای من است. اینها میگویند «إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/72) حیات دنیا فقط برای تو است که میتوانی تصرف کنی. «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا» ما به یک چیزی ایمان آوردیم که اصلاً به اینها ربطی ندارد. «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْه» (طه/73) تو ما را مجبور کردی در مقابل موسی سحر کنیم، ما نمیخواستیم. «وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/73) جواب آن را گفت «أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى» (طه/71) من میخواهم به شما بچشانم گفتند اشد و عذاب و ابقی چیست. آن که مربوط به خدا است «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/73) آن جا هم نمیفرماید که «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (قصص/60) این که مقام است که «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (قصص/60) آن که نزد خدا است خیر و ابقی است یعنی آن کمالات که ما آن جا پیدا کنیم آن برای دسته دیگری است. این دسته بالاتر است. «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/73) یعنی عند الله هم نه. یک شبه ره صد ساله رفتند، سریع حرکت را یک شبه طی کردند که «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (قصص/60) نه «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/73) یعنی اگر آدم با این باور بگوید راه امکانپذیر است، شدنی است، رفتن امکانپذیر است. ما سلام میدهیم به این ساحرانی که در راه خدا اول مؤمنین و اول شهدا بودند و نبی اولوالعزم را یاری کردند. و امید داریم که با این شور و هیجانی که راجع به اینها حرف زدیم محبت اینها در دل ما، و در دل مؤمنین افتاده اینها در روز قیامت شفیع ما باشند و ما را امداد کنند. در کنار حضرات معصومین (ع) که آنها شفیع اکبر ما هستند اینها هم شئون شفاعت حضرات باشند ما را به کمالاتمان در همین دنیا برسانند. چشم و دل ما را همین جور در وجود ایشان ایجاد شده است از دنیا بکنند و به ما نشان دهند که «وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/73) تعبیر این است «إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/72) این بالا و پایینها حیات دنیا است و چیزی ارزشی ندارد.
شریعتی: مشرف شویم به ساحت پر نور قرآن کریم، صفحه 31 قرآن کریم را دوستانم امروز تلاوت خواهند کرد. آیات 197 تا 202 سوره مبارکه بقره.
صفحه31 قرآن کریم
شریعتی: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». با احترام همراه شما هستیم. اشاره قرآنی را حاج آقای عابدینی بفرمایند.
حجت الاسلام عابدینی: همین آیهای را که حضرتعالی اشاره کردید و آیه قبل از آن این است که گاهی جهانبینی و نگاه ما این است که فقط حاجتهای ما دنیایی است. لذا تعبیر این است که بعضی میگویند «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ». آن جا نصیبی ندارند. اما بعضیها میگویند که «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ»، عدهای هم این جوری میگویند نگاه آنها خیلی بلند است. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». هم دنیا را میخواهند و دنیا را لازمه آخرت میبینند و خود این حسنه هم در برخی از نقلها هست که «آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» به صورت نکره آمده است این حسنه ولایت امیرالمؤمنان (ع) و اهل بیت (ع) است که خدایا در دنیا به ما حسنه بده یعنی تبعیت از اینها. در آخرت به ما حسنه بده، یعنی شفاعت و همجواری با آنها. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». ترسیدن از آتش از مهمترین حقایقی است که میتواند وجود انسان را مستقیم کند و در مسیر نگه دارد. انشاءالله که در مسیر محفوظ باشیم.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;