بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 28-04- 99

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من و جام مي و معشوق الباقي اضافات است *** اگر هستي که بسم الله در تأخير آفات است
مرا محتاج رحم اين و آن کردي ملالي نيست *** تو هم محتاج خواهي شد، جهان دار مکافات است
ز من اقرار با اجبار مي‌گيرند باور کن *** شکايت‌هاي من اي عشق از اين دست اعترافات است
ميان خضر و موسي چون فراق افتاد فهميدم *** که گاهي واقعيت با حقيقت در منافات است
اگر در اصل دين حبّ است و حبّ در اصل دين، بي شک *** به جز دلدادگي هر مذهبي مشتي خرافات است
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله خداي سبحان به همه بيماران سلامتي بدهد و همه ما را از اين بيماري حفظ کند و هرچه زودتر کره زمين را از اين بيماري پاک کند.
شريعتي: در محضر قصه‌ي حضرت موسي هستيم، بحث امروز را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداي سبحان به برکت تضرعات و دعاهاي ما و به برکت اعمال صالحي که گذشتگان و انبياي صالح ما داشتند، توفيق بدهد از ياران و ياوران و بلکه سربازان و سرداران حضرت باشيم.
در محضر حديث قدسي هستيم که مربوط به حضرت موسي(ع) است، بسياري از اين احاديث قدسي در روايات ماست و به ما رسيده و اگر در روايات نبوده تأييد روايي دارد، نزد حضرات خواندند و حضرات تأييد کردند لذا محدثين ما اينها را نقل کردند. شيخ حر عاملي صاحب وسايل الشيعه که کتاب ايشان يکي از استنباطات فقهي علما و مجتهدين ماست، جمع آوري کردند. در اين روايت شريف مي‌فرمايد: خداي تبارک و تعالي به موسي وحي کرد «أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى مُوسَى يَا مُوسَى ادْعُنِي عَلَى لِسَانٍ‏ لَمْ‏ تَعْصِنِي بِهِ» موسي با زباني مرا بخوان که با آن گناه نکردي، درست است موسي کليم معصوم از خطاست، اما اين يک دستور العمل کلان است و در نظام انبياء هم عصمت در مرتبه‌ي خلقي‌شان هست اما در مرتبه‌ي جنبه‌ي ربي دائماً اضافه مي‌شوند. لذا اينکه دعا مي‌شود و صلوات براي حضرات فرستاده مي‌شود، فقط صلوات ما نيست، ما مي‌گوييم: «اللهم صل» خدايا تو درود بفرست حتي با نبي ختمي که اعظم خلق است، وقتي خدا صلوات بر بنده‌اي مي‌فرستد، حتماً آن بنده رشد پيدا مي‌کند. لذا صلوات‌هاي ما غير از اينکه ما را رشد مي‌دهد باعث توسعه‌ي وجود آن بزرگواران مي‌شود. «فَقَالَ ع أَنَّى لِي بِذَلِكَ فَقَالَ ادْعُنِي عَلَى لِسَانِ غَيْرِكَ» از کجا اين زبان را پيدا کنم؟ با زبان ديگران تو گناه نکردي. لذا اگر مي‌گوييم بخوان با زباني که گناه نکردي، يعني با زبان ديگران. اين چطور ايجاد مي‌شود؟ آيا التماس دعا بگوييم همين است؟ نامه بزنيم براي من دعا کن؟ اصل اين است که انسان در ارتباط با ديگران اينقدر روش و منش و حرکتش، زيبا و خداپسندانه است و نسبت به ديگران اينقدر رحمت و رأفت دارد، هرگاه يک کار خوبي جلوي راهشان قرار مي‌گيرد، اولين کسي که يادشان مي‌آيد، اولين کسي که تعليم داده و برخورد خوبي داشته، اين دعاست. همانجا ياد مي‌کنند که خدا رحمتش کند. حتي اگر ذکري هم از او نکند همين که از تو ياد گرفت اين کار را بکند، اين دعاي اوست با زبان او براي تو. کساني که مي‌بينند مردم گرفتار هستند، در گمنامي هم کمک مي‌کنند و کسي آنها را نمي‌شناسد، وقتي او يک نفسي مي‌کشد با راحتي که کمک رسيد، دلش خنک مي‌شود. اين دعاي اوست براي تو. لزومي ندارد بشناسد و اسم ببرد. صدقه پنهاني غضب الهي را خاموش مي‌کند. همين قرباني که انجام مي‌شود و به دست نيازمندان مي‌رسد، اين همه برکت دارد، اينکه همه در قرباني شريک مي‌شوند، کسي که هزار تومان داده تا کسي که دويست هزار تومان داده در اين ثواب شريک است و هر دعايي ديگران بکنند به اين هم مي‌رسد.
وقتي اين کمک از جانب افراد مختلفي است هرکدام در اين مال اثر وجودي دارد و اين اثر وجودي در شخصي که از اين بهره‌مند مي‌شود اثر گذار است. اينها همه به لسان غير است. يک لقمه که بچه‌اش بخورد و احساس نشاط کند براي ده هزار نفر اين خوشي بچه، دعاست. انشاءالله خداي سبحان ما را مورد لطف بيش از پيش خود قرار بدهد و قابليت بهره‌مندي از اين رحمت را بيش از گذشته به ما بدهد.
شريعتي: در ايام ماه ذي الحجه ما دو قرباني داريم، قرباني اول ماه است و از همين روزها مي‌توانيد وجوهات و نذورات خود را به حساب‌هايي که معرفي مي‌شود واريز کنيد. يک قرباني هم قرباني عيد قربان است که مي‌توانيد مشارکت کنيد.
حاج آقاي عابديني: عرض سلام و ادب و احترام به حضرت موسي داريم و اذن ورود به بحث را مي‌گيريم. بحث عصاي موسي و يد بيضاء، در حقيقت بيان دو جهان‌بيني بود که جهان يک جلوه ظاهر دارد و جلوه باطن، اين دو براي انسان آماده شده ولي نبايد در اولي توقف کند و در دومي برسد. لذا انبياء آمدند اين را آشکار کنند.
ور نبيند عاقلي احوال عشق *** کم نگردد ماه نيکو فال عشق
اگر يک عاقلي عشق را نديد، از ارزش عشق کم نمي‌شود. اگر از اين جهان بيني و نگاهي که سرّ عالم است، زنده شدن عصاي چوبي خشکيده است يا اين نورانيت تجلي وحدت الهيه است که در نور دست آشکار مي‌شود، اگر کسي اين را نديد از ارزش اين کاسته نمي‌شود. اگر يک دُّر اينجا باشد از ارزش آن کاسته نمي‌شود. اينها هست اگر ما اين را نمي‌بينيم از ارزش آنها کاسته نشده است و ما محروم هستيم.
مر عصا را چشم موسي چوب ديد *** چشم غيبي افعي و آشوب ديد
چشم سِر با چشم سر در جنگ بود *** غالب آمد چشم سِر حجت نمود
وقتي چشم سِر غلبه کرد، اين شد حجت و هدايتگر. اين اختصاص به موسي کليم دارد، خدا اينجا آشکار کرده است.
حيات داشت، دائماً چشم سَر ما با چشم سِر سر جنگ دارد. وجود فطري انسان، مي‌خواهد انسان را به چشم سِر ببرد. لذا کودک از کودکي خيلي چيزها را مي‌بيند. خنده و گريه‌اش به دست ملائکه است نه به صورت عادي باشد. با چشم سِر به عالم تا حدودي نگاه مي‌کند. اما کم کم به لحاظ تعلقش به دنيا، چشم سَر فقط مي‌ماند و چشم سِر خاموش مي‌شود. هرچه توجه به اين چشم سَر و حواس سَر بيشتر شود، چشم سِر و حواس سِر مخفي‌تر مي‌شود. بايد به اندازه به اينها توجه کرد. لذا ماه رمضان مي‌آيد تا اينها را کم کند تا آن طرف باز شود. چشم و دل ما را چه چيزي پر کرده است. اگر اينها با چشم سَر پر شد، آن موقع چشم سِر کور و نابينا مي‌شود.
چشم موسي دست خود را دست ديد *** پيش چشم غيب، نوري بود پديد
دائماً موسي کليم رشد بعد از رشد پيدا مي‌کند و عالم را از منظر «الله نور السماوات و الارض» مي‌بيند. «نور السماوات و الارض» خداي سبحان است. يعني موسي کليم آشکار کرد، اول خودش ديد و به ديگران آشکار کرد. اژدها شدن عصا وقتي تجلي نور به عصا مي‌رسد حيات مي‌شود و وقتي به دست مي‌رسد نور مي‌شود. وقتي به درخت مي‌رسد نار مي‌شود. اگر چشم سَر در نگاهش افراط شد، اينطرف هي ضعيف مي‌شود تا کور شود. کسي که اينجا کور است، چشم سِر ندارد. چشم سر داشت اما چشم سِر ندارد. هرچقدر چشم سِر انسان اينجا باز شود، آنجا بيناتر است. اين عضو بيننده در پس از عالم دنيايي ما که در اينجا بايد رشد کند، اعضاي سِرّي هستند. اعضاي سَري در رحم رشد مي‌کنند براي عالم دنيا، اعضاي سِر در رحم دنيا رشد مي‌کنند براي عالم آخرت. لذا موسي کليم وقتي حالش حال ارادت و عبدالله شد، خداي سبحان اينطور او را برگزيد. درست است نبوت يک امر منصوبي از جانب خداست، اما ولايت که حقيقت است، تشکيکي است. هرکسي به مقداري که تابع ولي الهي باشد، به همين مقدار از ولايت الهي بهره‌مند مي‌شود و به همين مقدار عصايش مي‌تواند اژدها شود و مثل انبياي ديگر از نعمت ولايت بهره‌مند باشد. اينها همه توانايي ماست در حالي که ما به خاکبازي مشغول هستيم.
عرض کرديم اين معجزه‌ي يد معجزه‌ي انفسي بود، چون اين قائل به موسي بود و وسيله‌اي نمي‌خواست. نکته ديگر اينکه تمام معجزات انبياء براي هدايتگري است نه کشتن ظالمين. و الا موسي کليم همان اول که عصا اژدها شد، مي‌توانست تخت و بارگاه فرعون را ببلعد، اما قرار بر بلعيدن نيست. نزديک چهل سال موسي کليم معجزه‌اي بعد معجزه، نه معجزه آورده نشان داده و هيچکدام فرعونيان را نکشت. دنبال اين بودند اينها را به زانو دربياورند تا هدايت شوند. معجزه اين است. چقدر خدا مهربان است. چهل سال موسي(ع)، سختي کشيد تا بلکه يک عده هدايت شوند. امام حسين(ع) در کربلا چه کشيد تا بلکه يک نفر هدايت شود. نگاه ما اينطور هست؟ در ادامه اين آيات بود که وقتي اين دو آيت را بدست آوردي، دست‌هايت را جمع کن و متواضع باش براي تبليغ در مردم. اگر کسي مي‌خواهد نمايندگي از رسالت الهي داشته باشد بايد اساس تبليغش بر اساس تواضع باشد. واقعاً مثل فرزندش که دوست دارد به کمالي برسد، دوست داشته باشد اينها برگردند. اگر با اين نگاه امر به معروف و نهي از منکر شود، با اين نگاه حد اجرا شود. با اين نگاه قتال جمعي شود، اين نگاه خودش حتي قتالش هدايتگري دارد. چون براساس رحمت مي‌رود. اگر سر سوزني امکان برگشت بود، برگردد. پيغمبرها آمدند با کفار برخورد کنند. ظالمين را هدايت کنند. لذا خيلي سختي کشيدند.
موسي کليم الله در چهل سالگي هست، چهل سال پس از اين براي هدايت مردم و کفار زحمت کشيد. اين يد بيضاء دست تابان بود، در شب بر نور ماه و ستاره و در روز بر نور خورشيد غلبه داشت. اين باعث شد اينها چون خدايانشان ستاره و ماه و خورشيد بود، وقتي اين را ديدند، خدا تجلي بر اينها کرد، با چيزي که مطلوب اينها بود. مطلوبشان عشق به ماه و ستاره و خورشيد بود. خدا از همان رابطه تجلي کرد. طيف همه نورها در سفيد هست. حتي با نور سبز و رنگ‌هاي ديگر نه، «تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ» با نور سفيد که جامع همه نورهاست. لذا اگر شيء سفيد باشد، هر نوري به آن مي‌خورد، منعکس مي‌شود و نور را نشان مي‌دهد. اگر نور آبي بخورد، آبي را مي‌بيند. اگر سياه باشد، يعني رنگي که هيچ رنگي ندارد، هر رنگي بتابد جذب مي‌کند، اما سفيد بودن هر رنگي را دارد و هر رنگي بخورد، انعکاسش مطابق همان رنگ است. چون شب‌ها ستاره در آسمان است و روز نيست، اينها مطابق آنها نمايندگاني را در زمين قرار مي‌دادند. زيبارويان را نمايندگان ستارگان قرار مي‌دادند. اينها را اکرام و احترام مي‌کردند. براي خدشه دار کردن حضرت موسي يکي از اين سوپراستارهاي خود را به جان موسي انداختند به طوري که آبروي موسي به خطر بيافتد. اين ستاره‌ها جريان مفصلي در طول تاريخ است. چون آله‌هاي متفاوتي را مي‌پرستيدند براي هر آله نمادي مي‌ديدند و عجيب است هر معجزه‌اي که انبياء مي‌آوردند با آله‌هاي اينها در مي‌افتاد که اين مردم چشم‌شان را چيزي غير از خدا پر نکند.
اگر چيزي مي‌خواهد نماد باشد، آيه باشد نه اينکه چشم پر کن باشد. چون اين اشخاص وقتي مورد توجه مردم قرار مي‌گرفتند، ظرفيت‌هاي وجودي‌شان اينها را به سمت تکبر و استکبار و عدم تواضع نسبت به مردم مي‌کشاند و همين باعث مي‌شد خلق و خوي صحيحي از اين در مردم ديده نمي‌شد. لذا اولين دستور به موسي کليم اين است که «وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ» ممکن است کساني باشند که در بين مردم مورد توجه باشند، هرچقدر متواضع‌تر باشند، آيه‌ي الهي بيشتر مي‌شوند. امروز تکليف ما چيست و بايد چه کنيم؟ اين نگاه که دست تابان براي ميل اينها آمد، نور بيضاء آمد، سفيد که جامع است و همه انوار درونش هست. تابان و چشمه نور است. به اين چشمه نور مي‌گويد: متواضع باش. هرچقدر انسان در ارتباط با کمالي که پيدا مي‌کند، متواضع‌تر شد، معلوم مي‌شود اين کمال کمال است و الا اگر انسان يک چيزي بدست آورد، چه مال، چه علم، ولي احساس منيت و خوديت داشته باشد، قارون گفت: اين را خودم بدست آوردم. اين نگاه قاروني است، در مقابل نگاه موسوي. نگاه موسوي اين است که متواضع‌تر شو با اينکه متواضع بودي. تو مي‌خواهي نماينده و رسول باشي. هرکسي مي‌خواهد الهيت را نشان بدهد، تواضع بيشتر نسبت به خلق الهي الهيت را در وجود اين بيشتر آشکار مي‌کند.
نکته ديگر اين است که دست تابان که اتمام حجت بالاتري بود، در بعضي آيات نشان مي‌دهد اين جريان نور اعظم و اکبر از جريان عصا است. با اينکه عصاي موسي چشم پر کن‌تر است و بيشتر به کار آمده است اما «مِنْ‏ آياتِنَا الْكُبْرى‏» (طه/23) ذکر مي‌شود. اما بعضي مي‌گويند چون نزديک به بعد از جريان يد بيضاء است، کبري چون مفرد است، نشان مي‌دهد اگر دست يد بيضاء اکبر از عصاي موسي و معجزات ديگر موسوي است و بايد خيلي هدايتگر باشد. لذا عصاي موسي آمد ابتدا تخليه ايجاد کرد ظلم و زور را به زير نشاند، حالا دست يد بيضاء آمده پر کند لذا اکبر است. اين مي‌خواهد يد بيضاء را هدايت کند. او در مقابل زور آنها ايستاد، عصاي موسي، يد بيضاء در مقابل خدايان اينها ايستاد. و الا حقيقت نور حقيقتي است که آشکار کننده حقايق است. يعني اين دست نوراني، کسي که با اين دست ارتباط مي‌گرفت، اين دست هدايتگر او بود به سمت کمال، لذا در بيانات بزرگاني در تفسير آمده که واحديت خدا را اين نور تجلي تام مي‌داد. اگر عصاي موسي مظهر عظمت و جلال و کثرت بود، در مقابل اين هيچي نداشتند. اين مظهر وحدت الهي بود و به سمت وحدت اينها را مي‌کشاند. شايد اين نور خودش نقش نبوت باشد که در شانه‌ي پيغمبر اکرم مُهر نبوت بود که مي‌ديدند و شايد در مورد موسي کليم اين نور بيضاء مُهر نبوت باشد که هدايتگر است. هرکسي مي‌ديد جذب مي‌شد، اگر جانش از موانع خالي بود، عصا آمد جان را از موانع خالي کند و فطرت را آماده کند، اين يد آمد جذب کند.
تعبير ديگر اين است که پاک شدن دل از هوا و پر شدن از نور يد بيضاء براي همه ما امکان پذير است.
مصر دل را چو ز فرعون هوا پاک کنند *** صدق موساي هدي از يد بيضاء شنوند
يد بيضاء نوشيدنش شراب طهور است. «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا» (انسان/21) چون وحدت و جذب به سوي خدا مي‌کند، وقتي به امر خدا گفت: دستت را به امر من در سينه‌ات ببر، سينه‌ات محل تجلي نور من است، حالا که دست را برمي‌دارد، به عمد برداشت و گذاشت و دست الهي شد. اگر در قرب نوافل مي‌گوييم: «يتقرب اليّ بالنوافل» عبد من با نوافل به من نزديک مي‌شود تا من دست و پا و زبان و همه وجود او مي‌شوم، اينجا هم چون به امر الهي آمد وقتي برمي‌گردد و نور نشان مي‌دهد، اين نور نورِ وحدت است، نور سيراب کردن جان‌ها از شراب وحدت است.  اين يد بيضاء شراب طهور مي‌شود.
شريعتي: مؤمنين به حضرت موسي بعد از ديدن معجزه عصا بيشتر شدند يا بعد از ديدن معجزه‌ي يد بيضاء ايشان؟
حاج آقاي عابديني: اين يد بيضاء تعبيري که در قرآن هست حجت بالاتر و برتر هست ولي ظرفيت همه در اخذ از اين نيست، عموم مردم با عصاي موسي ارتباط برقرار مي‌کنند اما يد بيضاء يک معجزه‌ي هدايتگر بالاتر است که از مراحل قبل اگر مؤمن هستند مي‌خواهد مرحله بعد ببرد و اگر کافر هستند مي‌خواهد در مرتبه ما بياورد با هدايتش. لذا اين اختصاصي‌تر است، ممکن است جمعيت مقابلش از جهت کميت با اين رابطه بيشتري برقرار نکردند ولي اثري که در بقاء ايجاد مي‌کند و آن هدايت يد بيضاء است. انشاءالله خداي سبحان از اين شراب طهور خودش به ما بچشاند.
آنچنان غيبي نهان پيدا نمود *** از بن جيبي يد بيضاء نمود
چو گرد سينه‌ي خود طوف کردي *** يد بيضاء ز جيب جان برآري
يد بيضاء بعد از اين ضرب المثل شد. با اينکه عصاي موسي عظيم‌تر است ولي آنچه به عنوان ضرب المثل در تاريخ قرار گرفت، اگر کسي کار بزرگ کرد که به ظاهر امکان نداشت مي‌گويند: يد بيضاء کرد.
شريعتي: امروز صفحه 472 قرآن کريم آيات 41 تا 49 سوره مبارکه غافر را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ يا قَوْمِ‏ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ «41» تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ «42» لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ «43» فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ «44» فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ «45» النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ «46» وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ «47» قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ «48» وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ»
ترجمه آيات: (مؤمن آل فرعون گفت:) اى قوم! مرا چه مى‏شود كه شما را به رهايى (از آتش) مى‏خوانم و شما مرا به دوزخ فرا مى‏خوانيد؟! مرا دعوت مى‏كنيد تا به خدا كفر ورزم و چيزى را كه به (حقّانيّت) آن علم ندارم شريك او گردانم (در حالى كه) من شما را به سوى (خداوند) عزيز غفّار دعوت مى‏كنم. قطعاً آن چه مرا به آن دعوت مى‏كنيد، در دنيا و آخرت در خور دعوت نيست، در حالى كه بازگشت ما به سوى خداست و مسرفان همدم آتشند. پس به زودى آن چه را براى شما مى‏گويم متذكّر خواهيد شد و من كارم را به خدا واگذار مى‏كنم زيرا كه او به (احوال) بندگان بيناست.پس خداوند او را از بدى‏هاى آن چه نيرنگ نمودند حفظ كرد و عذاب سختى آل فرعون را فراگرفت. آتش هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شود و روزى كه رستاخيز برپا شود، (گويند:) «آل فرعون را در سخت‏ترين عذاب وارد كنيد». و (ياد كن) آن گاه كه در آتش به محاجّه (و آوردن دليل) مى‏پردازند، پس زيردستان به كسانى كه تكبّر ورزيدند، گويند: «همانا ما پيرو شما بوديم، آيا (امروز) شما مى‏توانيد حتّى بخشى از آتش را از ما دور كنيد؟» كسانى كه تكبّر مى‏ورزيدند (در پاسخ) گويند: «ما همگى در آتش هستيم، زيرا خداوند ميان بندگانش (به عدالت) داورى كرده است». و كسانى كه در دوزخند، به نگهبانان دوزخ گويند: «از پروردگارتان بخواهيد كه يك روز از عذاب ما بكاهد».
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: آيه‌ي 47 اين سوره وقتي اهل نار را در آتش مي‌برند، آنهايي که در دنيا تابع بودند به مستکبريني که امامشان بودند، مي‌گويند: ما خيلي تابع شما بوديم، آيا شما مي‌توانيد کاري براي ما کنيد و از آتش کم کنيد؟ «قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ» ما همه داخل در اين هستيم. اينطور نيست که کسي بگويد: خجالت کشيدم، رويم نشد. تابع بودي بايد خودت پاسخگو باش. اينکه انسان با خجالت خودش را جهنمي کند، آنوقت بعداً خداي نکرده نجات دهنده‌اي برايش نيست.
علي بن جعفر که فرزند امام صادق(ع) بودند و پنج امام را تا امام هادي(ع) درک کردند. براي تبيين امامت امام جواد خيلي زحمت کشيد با اينکه عموي پدر امام جواد بود. امام جواد(ع) وقتي وارد مسجد شد، علي بن جعفر بلند شد سراسيمه بدون عبا و نعلين جلوي حضرت آمد و ايستاد. حضرت دعايش کردند که عموجان بنشين! عرض کرد: چطور بنشينم در حالي که شما ايستاده‌ايد. امام جواد وقت شهادتش 25 ساله بود. وقتي خواست بنشيند نزد يارانش گفتند: شما بزرگ ما هستي. گفت: کسي که خدا بزرگ کرده، خدا مرا نپسنديده، او را پسنديده من اکرامش نکنم؟ چقدر کلامش زيباست. يعني کسي که دلش با خداست همه ميل‌هايش با خداست. ببينيم اراده خدا چيست من هم همان را مي‌خواهم. انشاءالله خداوند به برکت اولياء و انبياي خود اين ويروسي که باعث سختي‌هاي زيادي شده، هرچند ممکن است خيلي فضايل هم از همين زاده شود، اما اين ويروس را انشاءالله خدا ريشه‌کن کند. يکي از دوستان گفت: بنده خدايي مريض شد و کرونا گرفت. مستأجر است، دنبال خانه است. چون مشهور شده اين بيماري را گرفته کسي به ايشان خانه نمي‌دهد. کسي که جانش را براي سلامت ما به خطر انداخته است، اين خيلي بد است. انشاءالله رعايت کنيم و قدردان زحمات اين عزيزان باشيم. انشاءالله خداي سبحان مسائل مالي را تسهيل کند. کمک کردن در وقت سختي ويژه يک جهاد ويژه است.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید