بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 02-01- 99

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
باغ سپيد پوش که بسياري و کمي *** بر برگ برگ خاطر من لطف شبنمي
با هر نفس بهار مرا تازه مي‌کني *** تقويم سبز خاطره در شادي و غمي
سال جديد را به تو تحويل مي‌دهيم *** اي يار مهربان که بهار مجسمي
تا در بهشت خانه خود زندگي کنم *** خاموش و بردبار ميان جهنمي
دادي به جان ميهن من خون تازه‌اي *** سبز سپيدپوشي و همرنگ پرچمي
ما خانه مانده‌ايم و تو شمشير مي‌زني *** يعني شهيد زنده‌ي خط مقدمي
بعد از خدا سلامت ايران به دست توست *** آه اي دمي که همدم عيسي بن مريمي

سلام مي‌کنيم به همه مدافعان سلامت، همه پرستارها، پزشک‌ها، همه کادر درماني که اين روزها در خط مقدم جبهه سلامت زحمت مي‌کشند. با نام و ياد خداي بزرگ اولين برنامه سال 1399 را آغاز مي‌کنيم و از او مدد مي‌گيريم. سلام به روي ماه همه مخاطبين عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. بهارتان مبارک و پر برکت باشد و بهترين ها براي شما رقم بخورد. سالي سرشار از عافيت و تندرستي براي شما آرزو مي‌کنيم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله اين سال جديد که با توسل به باب الحوائج، امام کاظم(ع) آغاز شد، هم با مبعث ادامه پيدا مي‌کند، انشاءالله خداي سبحان فيض و رحمت خودش را بيش از پيش بر ما نازل کند. عرض سلام و ادب دارم خدمت همه دست اندرکاران جهاد سلامت و خضوع مي‌کنيم در مقابل ايثاري که مي‌کنند، به خصوص در ايامي که همه در کنار خانواده‌هايشان هستند، اينها در بيمارستا‌ن‌ها که جاي خطر هست، ايستادند. از خدا مي‌خواهم همه سلامت باشند و همه بيماران را سلامتي بدهد.
شريعتي: انشاءالله، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله اين سال سال برآورده شدن حاجت عظيم ما باشد و فرج حضرت محقق شود و ما جزء ياران و سربازان و سرداران حضرت ولي‌عصر باشيم. با دو بيت شعر آغاز کنم؛
وقت آن است که داماد گل از حجله‌ي غيب *** به در آيد که درختان همه کردند نثار
امام زمان داماد گل است و انشاءالله اين داماد گل از حجله‌‌ي غيب به در آيد و خيلي زيباست که انسان باور کند و يقين داشته باشد رابطه بين نظام عالم طبيعت با باطن عالم يک رابطه واحدي است، همان اسمي که در ظاهر عالم دست اندر کار است، در باطن عالم دست اندر کار است، لذا وقتي اسم الهي دست اندر کار مي‌شود که حيات دميده شود به ظاهر طبيعت و دوباره بهار با همه زيبايي‌ها و حياتش جلوه‌گر شود، حياتي باشد که بجوشد و از همه آن چيزي که به ظاهر خشک بود در نظام باطني هم همان اسم در کار هست که حيات را بجوشاند و دلها را به حياتشان برساند. انشاءالله خداي سبحان در اين ايامي که اين اسم طبيعت را زنده مي‌کند، دلهاي ما را با آمدن امام‌مان که امام توحيد است و همه را به توحيد مي‌رساند انشاءالله زنده بکند و باور کنيم اين همان اسم است. وقتي اين جذبه به راه مي‌افتد، با ادراک و فهمش و شوق به آن ادامه پيدا خواهد کرد.
شريعتي: شهيد آويني مي‌فرمودند: با بهاران روزي نو از راه مي‌رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاري نو هستيم. حالا که زمين و زمينيان مرده‌اند، آيا وقت آن نرسيده که مسيحاي موعود سر برسد «و يحيي الارض بعد موتها».
حاج آقاي عابديني:
آب زنيد راه را حين که نگار مي‌رسد *** مژده دهيد باغ را بوي بهار مي‌رسد
«يا ربيع الانام و نضرة الايام» انشاءالله اين حقيقت را باور کنيم و دلتنگي ما در اين ايام براي حضرت بيشتر باشد. اگر دلهاي ما آماده نباشد آمدن او به تأخير مي‌افتد.
خدمت موسي کليم عرض سلام و ادب مي‌کنيم و از حضرت اذن مي‌گيريم، انشاءالله دلهاي ما را به واسطه شهود موسوي و قدم موسوي احياء کنند در مکتب اهل‌بيت و ما را به اسم جامع برسانند. به جايي رسيديم که موسي(ع) بنا بود در تقيه به جايي برسد که سلطنت را به دست بگيرند اما با اقدام نابجاي يکي از ياران نزديک که بي وقت اقدامي کردند اين جريان تغيير کرد و سنت الهي در اينجا بدا در آن حاصل شد و نقشه ديگري از نقشه‌هاي الهي محقق شد. البته اين نقشه به لحاظ ما تغيير کرد و الا اراده خداي سبحان تغيير پذير نيست و انفعال به آن سمت راه ندارد. در نگاه ابتدايي به نظر مي‌رسد که راه آن است که موسي کليم به قدرت مي‌رسد و اين قدرت باعث مي‌شود انتقال قدرت ساده و آرام انجام شود. اما با کاري که اين کرد انتقال قدرت سخت شد و تا آنجا پيش رفت که به موسي خبر رسيد بايد ترک کند.
انفعال در خدا راه ندارد يعني هيچگاه به واسطه افعال ما کار خدا تغيير نمي‌کند. اما از ابتدا خداي سبحان علل مختلفي را در هستي قرار داده است. ما تحت هر علتي خودمان را قرار بدهيم، سلسله علل جاري مي‌شود. يعني اگر من اين قدم‌ها را برداشتم و خودم را  تحت اين سلسله علل قرار دادم اين علت‌هاي حق جاري مي‌شود. اگر من اين قدم‌ها را برنداشتم يا به گونه‌اي ديگر برداشتم، سلسله علل ديگري از خداي سبحان جاري مي‌شود. اينها فرق مي‌کند نه اينکه سلسله علل تغيير کند. معلوم بود که اگر کسي با اين قدم جلو بيايد، اگر کسي آماده شدند براي ظهور، اين سلسله علل به کار مي‌افتد، ظهور تعجيل مي‌شود. اگر قدم‌هاي مناسب تعجيل فرج برنداشتند، سلسله علل ديگري از ابتدا در کار است که با تأخير محقق مي‌شود. خدا تغيير در وجود الهي، انفعالي در اراده الهي ايجاد نمي‌شود. ما هستيم که از اسمي يا سلسله عللي خودمان را به اسمي يا سلسله علل ديگر مي‌بريم. لذا از آن جانب تغيير انفعال هيچگاه راه ندارد. با اين نگاه اين نقشه دومي که ايجاد شد از ابتدا روشن بود که اگر يک موقع اين برنامه توسط بعضي لو برود و ظرفيت پيدا نکنند در آن تقيه، همين باعث مي‌شود که نقشه دومي باشد و نقشه دوم اين بود. لذا موسي کليم بلافاصله به نقشه دوم الهي رجوع کردند، آن نقشه دوم چه بود. فرار کردن و دور شدن از مصر بود و رفتن به سمت مدين، به اين آيه از سوره قصص رسيديم که وقتي دومين بار درگيري ايجاد شد، در آن شهر ماند و به قصر برنگشت، روز بعد با ترس و مراقبت به شهر آمد ببيند چه خبر است، وقايع ديشب چطور گزارش شده و مأمورين چگونه هستند، آمد ديد آن شخص گلاويز با کسي ديگر است و دوباره از موسي تقاضاي کمک علني کرد و موساي کليم اول او را عتاب کرد، با اينکه مقابل تو آدم ظالمي است ولي تو که الآن مي‌داني دوران تقيه است، با اين حال اينطور گلاويز مي‌شوي، «إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِين» معلوم مي‌شود اين آدم مشکل داشت.
موسي آمد کمکش کند «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ‏» (قصص/19) آمد با شدت و قوت کمک اين شخص بکند، «بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما» در مقابل آن کسي که دشمن هردو بود، از فرعونيان بود و مهم بود، «قالَ يا مُوسى‏» اين به موسي خطاب کرد، «أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ» طرفدار، به موسي خطاب کرد: موسي، مي‌خواهي مرا بکشي همچنان که آن شخص را ديروز کشتي؟ تا اين را فهميد از صحنه فرار کرد و به دربار فرعون رفت و خبر رساند. نکته در اين است که اگر موسي آمده کمک کسي که مظلوم است، اما مظلومي که وقت شناس نبود، اول عتاب مي‌کند که «إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِين» يعني اگر کسي از طرفداران ما بود و مظلوم بود و خطا داشت، نمي‌شد گفت پس عيب ندارد و خطايش را نمي‌گوييم. مي‌گويد: خطايش را بگو. اين انصاف است. گلاويز شدن تو اينجا مشکلي در تو هست، اينها به ما ياد مي‌دهد که هر کلمه که در قرآن آمده همه بيان هدايتي دارد. تا اين را گفت، اين فکر کرد پس آمده او را دعوا کند. خطاي دوم اين است که علني فرياد مي‌زد و لو مي‌رود. ما تحمل يک خراش هم نداريم. اگر يکجايي لازم شد نظام اسلامي به ما تشر بزند، اگر سري دست ما هست، مي‌خواهيم آن را لو بدهيم، چقدر نابجاست. عمري از نعمت بهره‌مند بوديم اگر جايي خطايي کرديم لازم شد به ما عتاب کنند، اين عتاب بايد بشود، اما اگر عتاب شد نبايد من ببرم و اسرار را لو بدهم. يکباره تحمل يک عتاب را نداشت. اين شخص که بود که اينجا اين خطا را مرتکب شد؟
مرحوم علامه طباطبايي بياني دارند در ذيل يکي از آيات قرآن، سوره آل عمران، خيلي زيباست. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» (آل‌عمران/155) دو لشگر مقابل هم قرار گرفتند، اين دو لشگر، مسلماناني که پشت کردند و فرار کردند، شيطان باعث فرار اينها شد. چرا؟ گذشته‌شان يک خطايي داشتند که شيطان آنجا ذخيره کرد براي يک وقت ديگري که در آن وقت تبعيت از شيطان را آورد و استفاده کرد، ولايت شيطان است، هر لغزشي ولايت شيطان است. آن ولايت را ذخيره کرد و گذاشت يکجايي بماند. تازه خداي سبحان بسياري از خطاهاي ما را مي‌آمرزد. اما با اينکه بسياري را از ما مي‌گذرند، اين مي‌فرمايد: بعضي از کارهاي سابقشان، در گذشته، ممکن است من بيست سال پيش خطايي کرده باشم که شيطان ذخيره کرده باشد. امروز در يک جرياني اين را مي‌‌آورد طوري مصرف مي‌کند که بالاترين مصرف باشد. اينها در مقابل پيغمبر لشگر کم بود، اين جمعيت کم جنگ سختي شد و عقبه‌اي که تيرانداز گذاشته بود، يکباره از پشت حمله مي‌کنند و تا کار سخت مي‌شود حالا شيطان از آن ظرفيتش استفاده مي‌کند. تبعيت سابق را به کار مي‌اندازد و نداي فرار بر اينها سر مي‌دهد. از جلوي پيغمبري که رحمة للعالمين است رها مي‌کنند، پيغمبر را در دامنه کوه رها مي‌کنند و هرچه فرياد مي‌زند من هستم، کجا مي‌رويد، متوجه نمي‌شوند. آن تبعيت اينها را فراري داده است. با اينکه طرف مقابل ظالم است و بايد با او مقابله شود، اما وقتش نيست.
بعد مي‌آيد کمک او کند، او را لو مي‌دهد. اين شخص در ابتدا که موسي کليم مبعوث به رسالت نشده است. من ياد يکي از ياران اميرالمؤمنين افتادم که نام نمي‌برم از بس اين شخص ولايي است. اين شخص در جنگ جمل حاضر نبود. با اينکه جنگ سختي بود، لذا خيلي‌ها کناره گرفتند و بعد از اينکه جنگ تمام شد اميرالمؤمنين در مسجد کوفه مي‌نشينند، يکي از اشخاصي که اشخاص ولايي بود، خدمت حضرت آمد و عرض سلام کرد. حضرت توجه نمي‌کنند. آخر مي‌گويد: آقا من براي عرض سلام آمدم شما پاسخ نمي‌دهيد. من جرياني را در کربلا ديدم، اين شخص حياتش ادامه داشت تا عاشورا، من ديدم در عاشورا اين شخص حاضر نيست. با اينکه از کساني بود که سردمداران شيعه بود و حاضر بودند در کربلا هرطور بود پاي رکاب بودند. ممکن است زندان بود اما در عين حال شايد هم زندان نبود، تشکيک در وجودش بود. در ذهنم بود که چرا اين شخص اينجا مبتلا مي‌شود؟ اين واقعه را بعد ديد در کتاب نبرد صفين که ترجمه شده، ابن مزاحم که از کتاب‌هاي قديم تاريخي ما سال 201 نگاشته شده است.  وقتي جنگ جمل تمام شد. اميرالمؤمنين در مسجد کوفه نشستند، اين شخص وارد شد و حضرت اعتنا نکردند. بعد که خيلي ناراحتي کرد، حضرت فرمود: تو چرا غايب بودي؟ خيلي‌ها غايب بودند ما را نمي‌شناختند. ولايت ما را نمي‌شناختند اما تو ولايي بود و ما را مي‌شناختي. اين شخص يک کلامي مي‌گويد که شايد ده بار اين کلام را خواندم. اين کلام را آنجا به حضرت عرض مي‌کند که بعد از اين شما به اين شمشير احتياج پيدا مي‌کنيد. کاش اين حرف را نمي‌زد. اين شمشير را شما احتياج پيدا مي‌کنيد. به جاي اينکه بگويد: من اشتباه کردم، جبران مي‌کنم. مي‌گويد: شما به اين شمشير من احتياج پيدا مي‌کني.
عبيد الله بن حر جوفي خيلي از ولايت دور بود، اين اهل ولايت بود و بعد از جريان عاشورا در نهضت توابين شهيد شد و فرمانده بود. يک ترديد و شک باعث مي‌شود به توجيه ملحق شود نه توبه. اينکه شما به شمشير من احتياج پيدا مي‌کنيد. به جاي اينکه بگويد: اشتباه کردم، جبران مي‌کنم. خواست از در بيرون برود. امام حسن در مسجد بود، گفت: نديدي پدرت با من چه کرد؟باز اميرالمؤمنين را مقصر مي‌داند. دارد که امام حسن(ع) فرمود: او تو را دوست داشت، اين حرف‌ها را زد.اين را دوست داشت و توقعي هم از او نداشت. اين شهيد شد اجر شهيد را برد اما شهيد کربلا کجا و شهيد توابين کجا؟ يکجا در زندگي حدود بيست سال قبل يک خطايي مرتکب مي‌شود که آن خطا باعث مي‌شود بيست سال بعد سال 61 باشد. فکر نکنيم اگر الآن چيزي نمي‌بينيم يعني ثمره ندارد. معلوم است خدا هم يادش رفته است. درست است خدا از بدي‌هاي ما مي‌گذرد، اما بعضي از اين دانه‌ها در زمين رشد مي‌کند. پس يکجايي مي‌رسد که يکباره مي‌بيني که يک ثمر عجيبي مي‌دهد که محروميت ايجاد مي‌کند. اينجا اين شخص سامري بود. اينجا جزء مؤمنين رده اول همراه موسي کليم بود. از اصحاب سر بود و در جلسات خصوصي بود، در جريان پيروزي موسي کليم کسي مي‌شود که طلا و جواهر را آب کرد و گوساله سامري را درست کرد و جريان انحراف قوم را تا جريان مريضي که ديگر هيچکس نمي‌شد نزديک او شود.
يکجا خطايي مرتکب شد تا بارها به موسي ضربه زد و توبه نکرد. يکجا اگر خطا کرديم، توبه کنيم. اگر ديديم جايي در نظام اسلامي کوتاهي کرديم يا امروز جدي نگرفتيم دستوراتي که به ما مي‌گويند در منزل بمانيد، مگر کسي باشد که ضروري باشد و بيرون برود. اگر کسي کوتاهي کرد و اين باعث شد نظام اسلامي بي مبلات در نظر ديگران جلوه کند و سرعت رشد پيدا کند، ساده نگيريم. به مؤمنان ديگر ضرر بخورد که آنها رعايت کردند اما در اثر رفت و آمدشان اين را توسعه داد. اين باعث مي‌شود به اصل دين بي اعتنا شود. اگر يک موقع پيش آمد دنبال جبران و دفع مضراتش باشيم. به موسي خطاب شد «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى‏ أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي‏ كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ» موسي تو مي‌خواهي جبار و ستمگر باشي، تو هم مثل همين فرعوني‌ها هستي. تو دنبال اصلاح نيستي. «وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ» تا اين حد که به موسي کليم مي‌گويد: تو اهل اصلاح نيستي. «لغوي مبين» تا اين را گفت ديگر تحملش را از دست داد، گفت: تو جبار هستي، مصلح نيستي. ظرفيت نيست به آن طرف رفت.
اگر موسي کليم در اين جريان کشته مي‌شد، اولاً موسي کليم ديگر به قدرت نرسيد و باعث شد ده سال مدين رفت. بعد از چهل سال دوباره توانست در برابر فرعون آماده شود، پنجاه سال نهضت به تأخير افتاده است. از محروميت از اين برکات از يک فعل کسي که بي وقت اظهار کرد که نبايد اين را علني مي‌کرد. تحمل دلسوزي و خيرخواهي نداشت. خواست او را هوشيار کند. لذا يک موقع يک تشر به ما مي‌زنند به خارج پناهنده مي‌شويم. ضد مي‌شويم، تحمل خراش نداريم. در رابطه داخلي بايد ظرفيت نقد را داشته باشيم. ما با جريان امروز مي‌بينيم که خيلي از نظام مي‌بريم، رهبري تعبير به خراش مي‌کنند که گاهي کسي تحمل خراش هم ندارند. مي‌فرمايند: امام حسين که با جريان کربلا آمد، نهضت شهادت را احياء کرد در جايي که قدرت خراش هم در بين مردم نبود که خراش هم تحمل کنند. لذا همه تسليم بودند. آمد کشته شدن و شهادت را احياء کرد. سيلي خوردن را احياء کرد. در زمانه‌اي که مردم تاب خراش نداشتند، آمد مرز شهادت را فرهنگ کرد. در جرياني که مدافعين حرم ما امروز در دوره‌اي بود که فرهنگ شهادت يک مقدار فراموش شده بود، مثل شهيد حججي يکباره کاري مي‌کند که اين فرهنگ زنده شود. يا سردار سليماني يک کاري مي‌کند فرهنگي زنده مي‌شود. يا عرصه سلامت، امروز جهادگران ما ايستادند و اين فرهنگ احياء مي‌شود. اينجا فرهنگ‌سازي مي‌شود و يک قدرت ايجاد مي‌شود. يک عده با يک انگيزه حاضر هستند بيايند ضرر بکنند حتي شهيد بدهند. جهاد سلامت ما شهيد داد ولي به قيمتي که مملکت حفظ شود. پرستاري که شيفتش تمام شده باز بخواهد بماند. کدام کشور اين کار را مي‌کنند؟ اينها زيباست. وقتي آقا اجازه مي‌دهد اينها شهيد خدمت شوند، نشان مي‌دهد اسلام چقدر مسائل ظاهري را مي‌تواند الهي بکند و انگيزه‌ها را تغيير بدهد. لذا دنياي ما با دنياي غرب متفاوت است.
مرحوم علامه طباطبايي در الميزان مي‌فرمايند: دنياي ما با دنياي غرب متفاوت است. لحظه به لحظه دنياي ما آخرت است. «أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ» اين يک فرد است از درون نيروهاي خودي اينطور مسأله را خراب مي‌کند، يک نيرو هم داريم در نيروهاي دشمن، يک موقع در دکور رنگ‌هاي متضاد را به کار مي‌گيريم تا جلوه‌گري رنگ‌ها و زيبايي صحنه را نشان بدهيم. خداي سبحان در قصه‌گويي‌اش در قرآن، در جريانات معنوي را به تصوير کشيدن، از ازداد استفاده کرده است. «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى» (قصص/20) يک فرد ديگري، از کاخ‌هاي فرعوني خارج از شهر، از نقطه دور، به سرعت مي‌آيد. مي‌فهمد خطري که براي رهبر پيش آمده که موسي است و نفوذي در دربار فرعون بوده و جزء مقامات عالي رتبه هست، فهميد اگر يک لحظه دير خبر را برساند، لشگر را تجهيز کردند که موسي را بکشند. حکم قتل موسي صادر شد و از بيراهه‌اي که نزديکتر باشد با سرعت خودش را مي‌رساند «قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ» امر صادر شد، شورا نشستند تصميم گرفتند تو را بکشند. «فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» ديگر جاي ماندن نيست. تمام قوا را براي کشتن تو به کار گرفتند. يک کسي در دربار فرعون نجات دهنده موسي مي‌شود. يکي از سابقين مؤمنين لو دهنده موسي مي‌شود. اينها استفاده از رفتارهاي متضاد است براي اينکه هم شقاوت او را نشان بدهد و هم سعادت اين را نشان بدهد که او در جايي که آسيه را نشان مي‌دهد با همسر نوح، همسر نوح در خانه نبي خدا شقي مي‌شود. همسر فرعون در کاخ فرعون سعيد مي‌شود. اين استفاده از سعادت و شقاوت مقابل هم چقدر جاذبه ايجاد مي‌کند.
شريعتي: امروز صفحه 353 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه نور را تلاوت خواهيم کرد.
«فَإِنْ‏ لَمْ‏ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ «28» لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ «29» قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ «30» وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه آيات: پس اگركسى را در خانه نيافتيد، وارد آنجا نشويد تا آنكه (به نحوى) به شما اجازه ورود داده شود واگر به شما گفته شد كه بازگرديد، برگرديد (و ناراحت نشويد). اين براى پاك ماندن شما بهتر است و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است. بر شما گناهى نيست كه به مكان‏هاى (عمومى) غير مسكونى كه در آن كار و استفاده‏اى داريد وارد شويد وخداوند به آنچه آشكار و يا كتمان مى‏كنيد، آگاه است. به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را (از نگاه به نامحرم) فروگيرند و دامن خود را حفظ نمايند. اين براى پاك ماندن آنان بهتر است. خداوند به آنچه انجام مى‏دهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو: از برخى نگاه‏ها چشم‏پوشى كنند و دامن‏هاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه (به طور طبيعى) ظاهر است، زينت‏هاى خود را آشكار نكنند و روسرى خود را بر گريبان بيفكنند (تا علاوه بر سر، گردن و سينه‏ى آنان نيز پوشيده باشد) و زينت خود را ظاهر نكنند جز براى شوهر، يا پدر يا پدرشوهر، يا پسر، يا پسرشوهر (كه از همسر ديگر است) يا برادر، يا پسربرادر، يا پسرخواهر، يا زنان (هم‏كيش)، يا آنچه مالك شده‏اند (از كنيز و برده)، يا مردان خدمتكار كه‏تمايل جنسى ندارند، يا كودكانى كه (به سنّ تمييز نرسيده و) بر امور جنسى زنان آگاه نيستند. و پاى خود را به گونه‏اى به زمين نكوبند كه آنچه از زيور مخفى دارند آشكار شود. اى مؤمنان! همگى به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد تا رستگار شويد.
شريعتي: امشب شب مبعث است، از احياي امشب و روزه فردا غافل نشويد، شب‌ها قبل از سريال شبکه سه، پنج دقيقه حکمت‌هاي بهاري را از حاج آقاي عاملي عزيز بشنويد. نکات پاياني شما را بشنويم.
حاج آقاي عابديني: امروز روز وفات حضرت ابوطالب(ع) هست، دو سه نکته عرض کنم. در بعضي نقل‌ها وارد شده که ابوطالب آخرين وصي حضرت ابراهيم خليل الرحمان بوده و تعبير شيخ صدوق است که چون ما داريم هيچوقت زمين از حجت خالي نيست، قبل از پيغمبر اکرم حجت چه کسي بود؟ شيخ صدوق نقل مي‌کند: حجت قبل از پيغمبر عبدالمطلب بود و وصي حضرت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب بود. آن آثار نبوت را حضرت ابوطالب به پيغمبر رساند. اگر اين نگاه را باور کنيم تمام حرف‌هايي که گاهي در بعضي نقل‌ها ممکن است وارد شده باشد که نقل مي‌کنند ابوطالب(ع) با ايمان از دنيا نرفت، کاملاً مردود است. چون حجت خدا بوده و خط بطلان روي همه آنهاست. لذا دارد تا همانجا که وصيت‌ها و بدايع نبوت از امام کاظم نقل شده در دست حضرت ابوطالب بود که به پيغمبر رساند و همچنين علامه اميني هم نقل مي‌کند از کتابي که آخرين وصي پيش از پيامبر اکرم پدرم حضرت ابوطالب بود. اميرالمؤمنين نقل مي‌کند. دارد وقتي که پيغمبر اکرم به دنيا آمد فاطمه بنت اسد آمد به ابوطالب بشارت داد که پيغمبر به دنيا آمد. دارد ابوطالب گفت: صبر کن که طولي نمي‌کشد که سي سال بعد کسي مثل تو از او به دنيا مي‌آيد که فقط نبوت را ندارد. يعني ابوطالب به اين وقايع علم داشت. اگر ابوطالب شفاعت کند در مورد همه گنهکاران شفاعت او پذيرفته مي‌شود. انشاءالله شفاعت حضرت شامل حال ما هم شود. از روزه فردا که يکي از روزه‌هاي مهم است غافل نباشيم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید