بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 12-11- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هنوز اين کوچه‌ها بوي پدر دارد *** نگاه روشن ما ريشه در باغ سحر دارد
هنوز اي مهربان در ماتمت هر تار جان من *** نيستان در نيستان زخم خاک شعله‌ور دارد
نمي‌گويم تو پايان بهاري بعد تو اما *** بهار عيش ما لبخند از خون جگر دارد
اگر خورشيد رفت اين آسمان خورشيد مي‌زايد *** اگر خورشيد رفت اين آسمان قرص قمر دارد
در اين بازار عاشق‌تر کسي کاز خود نمي‌گويد ***هميشه مرد کم گو دردهاي بيشتر دارد
مخواه از نا برادرها که يار و مونست باشند *** عزيز مصر بودن يوسف من دردسر دارد
دو روزي مهربانا غربت ما را تحمل کن *** مي‌آيد آنکه از درد تمام ما خبر دارد

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، غزلي تقديم به روح بلند امام راحل عظيم الشأن‌مان در سالروز ورودشان به ميهن پهناور اسلامي و آغاز دهه فجر را به همه دوستان عزيزم تبريک مي‌گويم. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله همه زير سايه مادري‌هاي حضرت زهرا باشيم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم.
شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله يادهايي که از اولياي الهي مي‌کنيم باعث شود دل ما به سمت آنها جذب شود بخصوص ولي آخرالزماني که منتظرش هستيم، انشاءالله از ياران و ياوران و سرداران حضرت باشيم.
دهه فجر را تبريک مي‌گويم که با ورود امام «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ‏ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (اسراء/81) آغاز شد و بعد از دويست سال عقب‌نشيني مسلمان‌ها در اثر فشار زياد غرب آغازي بر يک تهاجم، مقاومت و استقامت و بازيافتن دوباره مسلمان‌ها در نبرد حق و باطل، دوازده فروردين يک نقش پررنگي را به عهده دارد که نبايد از بين ببريم که آمدن امام و جريان دوازده بهمن يک حقيقتي را ايجاد کرد که يک آغاز جديدي بر استقامت و اعتماد مردم بوده که تا امروز اين تهاجم روز به روز قوت بيشتري در عرصه نبرد حق و باطل پيدا کرده و انشاءالله به ظهور و نبرد اصلي حق و باطل و استقرار کامل حق محقق خواهد شد. اين بازيافتن روحيه و اعتماد به نفسي که مسلمان‌ها بعد از دويست سال فشار بر آنها تحمل کرده بودند يک نقطه عطف و اميدي براي مسلمانان جهان ايجاد کرده و آثارش روز به روز دارد آشکارتر مي‌شود. نبايد يادمان برود که حقي که امام به گردن ما دارد نعمت عظيمي است و اين نعمت عظيم فراموش کردنش کفران نعمت است. ياد داشتن و پاس داشتن و ارتباط داشتنش شکر نعمت است. شکر نعمت، نعمت را افزون مي‌کند. شناخت امام و حرکت امام و دستاوردي که امام به عنوان جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرده، هرچقدر ما به اين معتقد تر شويم و از جهت فکري و عملي خودمان را با آن هماهنگ‌ کنيم و بشناسيم، انشاءالله خدا به برکت اين شکر نعمت، نعمتش را افزون مي‌کند و صاحب اصلي جهان را مي‌رساند.
شريعتي: بايد بگوييم: در بهار آزادي جاي امام و شهدا خالي… بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بحثي که امروز محضر دوستان هستيم که در رابطه با حضرت موسي(ع) هست و اذن از حضرت مي‌گيريم، تا چند جلسه گذشته ما فاصله بين حضرت يوسف(س) تا حضرت موسي را بيان کرديم، چه فرهنگ انتظاري که بنيان گذاري شد و چه تشابهي با دوران ما دارد را در اين چند جلسه به صورت اختصار بيان کرديم، از امروز وارد جريان ولادت حضرت موسي مي‌شويم و به فال نيک مي‌گيريم که جريان ولادت حضرت موسي را با جريان انقلاب اسلامي و از آن برخوردار مي‌شويم. جريان ولادت حضرت موسي(ع) يک عقبه‌ي مهمي دارد که مردم اصل مسأله را مي‌دانند، ما قصدمان فقط قصه نيست، نکات توحيدي و سيره تربيتي که در اين جريان پيش آمده مقصود ماست. اينها نکته‌هايي است که از قبل قصه به عنوان سيره تربيتي استفاده مي‌شود لذا بحث حضرت موسي هم از همين نگاه به عنوان يک نگاه تربيتي و توحيدي است. جريان موسي(ع) بعد از بشارتي که يوسف داده بود که منتظر منجي باشند در بين بني اسرائيل اين خبر زبان به زبان مي‌چرخيد و منتقل مي‌شد به زماني بعد زماني که منتظر باشند که کسي براي اينها منجي قيام خواهد کرد که آن منجي با آن مشخصات است و منتظر بودند. نزديک ولادت موسي(ع) با توجه به زماني که از ابتدا گفته شده بود، انتظار و پچ‌پچ‌ها بيشتر شده بود. اين شدت پچ پچ‌ها و اسراري که در گوش هم مي‌گفتند، يواش يواش جريان فرعون را هم حساس کرد و جواسيسي را گماشت تا ببيند محور اين جريانات چيست. کم کم فهميدند که جريان ظهور نزديک شده و اينها دارند حالت آماده شدن براي استقبال از منجي‌شان را پيدا مي‌کنند، لذا آنها را هم حساس کرد.
نکته ديگر اينکه فرعون خواب ديد که آتشي از بيت المقدس به مصر مي‌آيد و اين آتش بر خانه‌هاي مصريان فرود مي‌آيد، برخلاف بني اسرائيلي که آنجا ساکن بودند خانه‌هاي آنها در امان است و اين آتش بر خانه‌هاي مصريان فرود آمد و اين خواب را با کائنان و معبران وقتي مطرح کرد، گفتند: اين خواب دلالت بر اين دارد که کسي خواهد آمد که ريشه مصريان با آمدن او کنده خواهد شد. نکته سوم اين بود که کاهنان مصر در نگاه به کواکب و نجوم احساس کردند تغييراتي در حال روي دادن است و نشان از تولد و به دنيا آمدن کودکي مي‌کند که اين کودک بنيان فرعون را بر باد خواهد داد. اين سه نکته باعث شد اگر فرعون شک در يکي داشت، وقتي سه نکته با هم شد، هم خواب خودش و هم پچ پچ‌هاي و اسرار دروني بني اسرائيل يک عزم جدي پيدا کرد براي اينکه يک تصميم جدي در رابطه با بني اسرائيل بگيرد. تعبيري که قرآن کريم دارد اين هست که با کشتن پسراني که به دنيا مي‌آمدند خواست تصميم خود را محقر کند که اين فرزند به دنيا نيايد و يا اگر حامله هستند پس از حمل اين از دنيا برود يا تفارق بين زن و شوهرها بياندازد و نگذارد نطفه اين فرزند بسته شود. يک سري دستورالعمل‌ها و قوانيني صادر کرد و قابله‌هاي زيادي را همراه با گماشته‌هايي بالاي سر اين قابله‌ها قرار داد تا اين وضع شکل بگيرد و کنترل بر موسي داشته باشند.
يکي از کارهايي که فرعون بعد از جريان حضرت موسي پيش گرفت، «يُذَبِّحُونَ‏ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم‏» (بقره/49) يکي از کارهايش بود. يعني جريان ذبح اطفال را فرعون در سه مرحله اجرا کرد و اين قانون طوري بود که در تصميم‌گيري‌هايش زود به اين نکته مي‌رسيد. لذا جزء اولين دستورهايي که مي‌رسيد اين بود. يکي اين بود که بني اسرائيل چون تعدادشان رو به ازدياد بود و به سرعت گسترده مي‌شدند و تعداد بني اسرائيل از تعداد مصريان جلو مي‌زد، يک ترسي افتاد که اينها را کنترل کنند، يکي ديگر هم اين بود که اصلاً مي‌خواستند اينها را ضعيف کنند. براي اينکه اينها را ضعيف کنند و خيال حاکميت از سر اينها خارج شود فرزندان پسر اينها را دوره به دوره مي‌ديدند، قدرت گرفتن اينها را مي‌ديدند حدود را اجرا مي‌کردند.
يکي از دوره‌هايي که اين را تشديد کردند جريان قبل از تولد حضرت موسي(ع) بود که اين کار را تشديد کردند که عده‌اي سراغ فرعون آمدند و گفتند: با اين کار تو، خدمتکاران ما اينها هستند و اين کار اينهاست. لذا آمدند فرصت گرفتند که اگر مي‌خواهي اين کار را کني يک سال را آزاد بگذارد که يک سال به دنيا بيايند، حضرت هارون در اين فرجه به دنيا آمد که اينها خودشان اين را بدانند يک سال فرجه باشد که خدمتکار اينها از بين نروند، چون پيرمردها از دنيا مي‌رفتند، جوان‌ها پير مي‌شدند و بچه‌اي که جاي اينها را پر کند، نبود. يک نگاه جمعيتي دقيقي کردند و گفتند براي اينکه اختلال ايجاد نشود، عاقل هم بودند، باعث شده بود پيش‌بيني‌هاي بعدي‌شان را هم داشته باشند. بعضي مي‌گويند: اين قضيه مربوط به جريان قبل از حضرت موسي بود که اين سختگيري دائمي شده بود، گفتند: با اين کار دوره‌اي کردند ولي با اينجا تطابق دارد. تا اينجا بحث اين است که اين کار را تشديد مي‌کند. آيات قرآن نزديک چندين بار ماجراي ذبح فرزندان را در سوره‌هاي مختلف قرآن آورده است و اين قصه پنج شش بار هم مفصل تکرار شده است، «يُذَبِّحُونَ‏ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم‏» خصوصيت اين سوره که خيلي مهم است، پيغمبر اکرم در سالهايي که  در مکه شدت فشار قريش بر آنها زياد شد به طوري که به اوج فشار بر پيامبر اکرم در دوران بعثت در مکه که بودند، اين فشار شديد شد، بعضي از قصه‌هاي قرآني که آمده براي تسلي دادن پيغمبر است که ببينيد انبياي گذشته در فشارهاي عظيمي قرار گرفتند اما اين فشارها باعث نشد اينها از بين بروند، بلکه گشايش در او فشار محقق شد. دست الهي و قدرت الهي و نگاه توحيدي براي پيامبر اکرم يعني همان‌جايي که نا اميدي بايد پيش بيايد و فشارها به اوج رسيده، اصلاً در دوره ما اينطور نشده است. سنت الهي است که هرگاه فشار بيشتر شود فرج نزديکتر مي‌شود لذا مؤمنين آنجا آماده‌تر هستند. اينجا شوقشان بيشتر مي‌شود. مي‌فرمايد: تا آنجايي که شما دستتان است بايد بکشيد، اما تا آنجا که شما دستتان است شما بايد بکشيد اما اگر فشار زياد شد و دست شما نبود ما اينجا درکار هستيم و شما را رها نمي‌کنيم.
«طسم‏، تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ، نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (قصص/1-3) اين آيات را براي تو مي‌خوانيم، «لقومٍ يؤمنون» يعني براي اهل ايمان اميد و بشارت است. نه فقط اهل ايماني که پيغمبر بودند، اين سنت الهي «لقومٍ يؤمنون» است. هرگاه مؤمنين در هرجا در کار باشند، جريان نبأ موسي و فرعون به عنوان يک سنت حاکم است در بين ظالمين که براي مظلومين فشار ايجاد مي‌کنند، اين سنت الهي است که آنجا مظلومين مي‌توانند با اين اميد پيدا کرده و با توکل بر خداي سبحان در مقابل تمام ظلم بايستند و خودشان را فراموش شده نبينند. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير شريف الميزان مي‌فرمايد: غرض اين سوره وعده جميلي است براي مؤمنيني که در مکه بودند. مؤمنيني که در مکه بودند، عده‌شان هم کم بود، اينها را آن شکنجه‌هاي زيادي که بلال و عمار و ياسر و سميه کشيدند و شهيد شدند، اينها را با اين فشار تحت شديدترين نيت‌ها قرار داده بودند. در آن روز هم سخت‌ترين لحظاتي بود که بر پيغمبر مي‌گذشت به خصوص شعب ابي طالب و محاصره اقتصادي، همانجايي که در اوج فشار و سختي هستند، خدا بشارت مي‌دهد که آنها را وارث ارض خواهد کرد. تحمل با اميد، يک موقع تحمل براي اين هست که بگويد چه کار مي‌توانيد بکنيد اما بدانيد دست خدا در کار است و خدا مي‌خواهد شما را وارث زمين قرار بدهد. وقتي کسي با اين اميد و نگاه در مقابل ظلم قرار مي‌گيرد ظالم از ظلم کردن عاجز مي‌شود تا اين را زمين بزند و نا اميد کند اما اگر اين قدرت اميد در اينها شکل بگيرد به طوري که در اوج فشار وعده الهي را باور داشته باشند، ديگر اين فشار بر اينها فشاري نيست. اين فشار به خود ظالم مي‌آيد يعني ظالم عاصي مي‌شود و مي‌بيند اين فشاري که بر اين مي‌آورد شاد است و خوش است و اميدوار است.
الآن آمريکا از تحريم ما غيظ دارد، اما اينطور نيست که مردم احساس داشته باشند که از تمام زندگي افتاده باشند که چه کنيم، فشار هست اما مردم زندگي عادي‌شان مختل نشده است. زمين‌گير نشديم و بالاترين تحريمي که ممکن بوده را ايجاد کردند اما مردم با اين سختي که زندگي مي‌کنند و غضبي که مي‌گويد: چرا تحريم من جواب نمي‌دهد و مردم بلند نمي‌شود، بيشتر به خودش برمي‌گردد. در اين اوج فشار آيات نازل شد «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ‏» (قصص/5) اگر آدم باور به اين آيه کند در وقتي که اوج فشار است چقدر روحيه ايجاد مي‌شود که خدا بفرمايد: ما اراده کرديم منت بگذاريم بر کساني که مورد استضعاف قرار گرفتند، يعني ديگران تضعيفشان کردند نه اينها ضعيف باشند. و الا اينها قدرتمند هستند. قدرتمندها جلوي قدرت اينها و رشد اينها را گرفتند. آدم‌هاي از کار افتاده‌اي نيستند. هر موقع هم ميدان اينها را بطلبد در ميدان هستند. منتظر اينگونه است، آماده است نه اينکه بگوييم وعده سر خرمن است و تو زندگي کن ببينيم کي مي‌شود. نه! مرحوم علامه مي‌فرمايد: تصور کنيد در اين فضا اين سوره نازل شده است که اوج فشارهاست و آنوقت اوج فشار جريان موسي را مي‌گويد که ما به موسي اين وعده را داديم و بعد محقق کرديم. عين اين جريان براي پيامبر اکرم ديده شود و سنت الهي شود و براي همه مؤمنين در سراسر زمان، خدا همان خداست و وقتي ظالم فشارش را بيشتر مي‌کند، مؤمن تا جايي که مي‌تواند مقاومت مي‌کند، خداي سبحان اين مظلوم را در جايي که تحت فشار قرار گرفته امداد مي‌کند. وقتي اين آيه براي ظالمي که ظلم مي‌کند بپيچد، بگويد: اينها اعتقادشان اين است که مدتي نخواهد گذشت که بر شما مسلط خواهيم شد. با باور و ايمان اگر يک چنين چيزي شکل بگيرد يقين براي انسان باشد، مي‌دانيد چقدر آن ظالم را به هم مي‌ريزد. مي‌گويد: من به اينها در اوج سختي فشار مي‌آورم و اينها خوش هستند به اينکه چند وقت ديگر بر ما حاکم مي‌شوند. روحيه او را به هم مي‌ريزد چون محاسباتش مادي است. وقتي اين برايش پيش مي‌آيد محقق مي‌شود. اين قدرت اميد اگر در مملکت و مردمي از دست نرود و باور ايجاد شود، قدرت اميد قدرت اراده است. چون اراده اين براساس محاسبات مادي و غير مادي است. اينکه آدم باور دارد پشت اين حقيقت عظيم اراده الهي خوابيده است.
«نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ، إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ» اين عَلا فِي الْأَرْضِ يعني  آنچه امکان داشت قدرت پيدا کرد، يعني تمام اسباب قدرت را براي خودش محقق کرد به طوري که در زمين علو و برتري جويي کرد و استکبار کرد «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً» توانست اهل ارض را، حتي خود مصري‌ها را هم تحت سلطه گرفت، هم بني اسرائيل را تحت سلطه گرفت با دسته دسته کردن، يکي از کارهايي که دشمنان مي‌کنند گروه گروه کردن است، يکوقت گروه گروه کردن قوميت‌هاست، مرزهاي قوميت را پررنگ کنند تا جايي که هم افزايي ايجاد کند، مرزهاي قوميت معارضه ايجاد کند. آن کسي که سلطه پيدا مي‌کند مي‌تواند به راحتي بر همه اينها نفوذ کند اما اگر اين قوميت‌ها اسباب هم افزايي شد، اين قوميت با اين نگاه يک کمالي داشت، اين کمال‌ها به هم ضميمه شد. خدا مي‌گويد: «وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13) اصلاً من اين را به عنوان يک کمال قرار دادم. قوميت‌ها و سرزمين‌ها را سبب کمال قرار دادم تا اين يک سبب رقابت صحيح و کمک با هم شود. چقدر اين نگاه با آن نگاهي که قوميت‌ها را بخواهند در مقابل هم قرار بدهند متفاوت مي‌شود، بعد مي‌فرمايد: «يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ‏ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ» (قصص/4) وقتي اينها را گروه گروه قرار داد، گروهي را تحت استضعاف قرار داد، از اين گروه قبطي‌ها يک دسته و از بني اسرائيل دسته ديگري، دسته‌اي از اينها را مورد استضعاف قرار داد که بني اسرائيل باشند «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ» فرزندان پسر را ذبح مي‌کرد و فرزندان دختر اينها را يستحيي، مفسرين دو گونه تفسير کردند. «يستحيي» يعني زنده نگه مي‌داشت. براي چه زنده نگه مي‌داشت؟ زنده نگه مي‌داشت تا اينکه اينها را به عنوان کنيزکان دربار قرار بده، خدمتکاران که سوء استفاده کنند، بعضي «يستحيي» را از حيا گرفتند، يعني طلب مي‌کرد حياء اينها را از بين ببرد که اينها را با آوردن در دربار و ملعبه شدن براي دربار اسباب عيش و نوش شدند، شأن اينها را بگيرد و اينها را به يک اسباب تفريح تبديل کند. اين باعث شد حياء اينها ريخته شود و فرهنگ اينها از دست برود. «إِنَّهُ كانَ مِنَالْمُفْسِدِينَ» زنده نگه داشتن مانعي ندارد ولي با قرينه «إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» نشان مي‌دهد ذبح ابناء و زنده نگه داشتن نساء در دايره فساد اينها بود،«إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» کار فرعون فساد بود. اگر مي‌خواست بگويد: زنده نگه مي‌داشت لزومي نداشت بگويد: «يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ» همين که مي‌گفت: آنها را مي‌کشد کفايت مي‌کرد بر اينکه اينها زنده هستند. پس «يستحيي» علاوه بر زنده ماندندليل بر اين است که کار ويژه‌اي با اينها داشت که اينها را مورد يک نوع هجوم فرهنگي قرار مي‌داد.
اگر جامعه ما يک چنين تصوري شود که جامعه ما يک قدرتي بر اين حاکم بود و فرزندان پسر را اينطور از بين مي‌برد و دختران را اينطور به فساد مي‌کشاند، در اين جامعه چه حيثيت اجتماعي مي‌ماند، خودمان را در آن جريان ببريم و ببينيم فشار چقدر طاقت فرسا بود. همه چيز تحت اختيار او بود و چيزي براي خودشان نداشتند و در مقابل استقلال اينها همه وجودشان عين امر او بود که هرچه مي‌خواست بايد انجام مي‌شد. با اين نگاه «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ» (قصص/5) فرعون اينها را استضعاف کرد و ما اراده کرديم براي آنها در حالي که در شرايط سخت قرار گرفتند، منت گذاشتيم و اراده کرديم، « إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ‏ فَيَكُونُ» (يس/82)‏ اراده خدا مثل اراده ما نيست، اريدُ گاهي در جايي که بيان شود لطافت است ولي «نُريدُ» يعني ما مي‌خواهيم اين کار را کنيم، يعني تمام دستگاه الهي براي اقامه حاکميت به کار افتاده، در کل ارض اينها به استضعاف کشيده شدند، «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» ما اينها را وارث ارض قرار مي‌دهيم، ما در ارض به اينها تمکين مي‌دهيم، «وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ‏ فِرْعَوْنَ‏ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» (قصص/6) از چيزي که مي‌ترسيدند و بخاطرش اينقدر فشار به اينها آوردند ما اينها را به آنها مي‌چشانيم. اگر آدم ببيند طرف ما خدايي است که اينطور پشت کار است، نيت‌ها و نقشه‌هاي آنها را مي‌داند، اگر با اين باور کسي در نگاه الهي زندگي کند، چه زندگي فردي و اجتماعي و مشکلات فردي و خانوادگي و مشکلات کشوري و اجتماعي، مشکلات منطقه‌اي و جهاني، وقتي با اين نگاه آدم زندگي کند اصلاً نگاه ديگري است و سنت‌هاي الهي را اگر ببيند حال انسان خيلي متفاوت مي‌شود که مي‌فرمايد: «ما كانُوا يَحْذَرُونَ» را به آنها خواهيم چشاند. از اينجا نطفه موسي بسته مي‌شود. «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏» وارد قصه تولد موسي مي‌شود. در اوج فشاري که اينها گفتند: بچه به دنيا نيايد، ما مي‌توانستيم کاري کنيم که موسي(ع) در جايي مخفي به دنيا بيايد، اولاً به اينها خبر داديم که تمام قدرت خود را بسيج کنند. بياييد جلوي به دنيا آمدن اين منجي را بگيريد اگر مي‌توانيد. نطفه‌اي بسته شد و دوران حمل طي شد و بچه به دنيا آمد. بعد هم براي جلوه دادن بيشتر اين بچه، او در دربار فرعون رشد کرد. خدا چطور به ما نشان بدهد تا باور کنيم. اگر خدا مي‌خواست به ما نشان بدهد ما باور کنيم قدرت الهي و سنت خدا را، در جريان حضرت يوسف يادتان هست چقدر قدرت نمايي خدا عظيم بود و هرچه جلويشان را گرفتند، پررنگ‌تر شد. اينجا هم مي‌گويد: خبردار باشيد و جلويش را بگيريد و هرکاري مي‌توانيد بکنيد. دوران حمل و به دنيا آمدن طي مي‌شود و بعد هم بچه را در دامن شما مي‌گذاريم و بزرگش کنيد تا عليه شما قيام کنند. از اين زيباتر قدرت‌نمايي چطور ممکن است. در روايتي که کمال الدين صدوق جريان غيبت و فرهنگ انتظار و ظهور را بيان کرديم، امام صادق اين روايت را نقل کردند که بعد از جريان موسي(ع)، عمران که از فرزندان لاوي است، لاوي برادر حضرت يوسف و فرزند يعقوب بود، اينجا عمران پدر موسي است.
شريعتي: امروز صفحه 304 قرآن کريم آيات نوراني سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد.
«قالَ‏ هذا رَحْمَةٌ مِنْ‏ رَبِّي‏ فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا «98» وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً «99» وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً «100» الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً «101» أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا «102» قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا «103» الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «104» أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً «105» ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً «106» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا «107» خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا «108» قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً «109» قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»
ترجمه آيات: (ذوالقرنين) گفت: اين رحمت بزرگى از پروردگارم است (و تا موعد مقرّر پابرجاست) پس هرگاه وعده‏ى پروردگار من فرارسد، آن (سدّ) را خورد و هموار مى‏كند و وعده‏ى پروردگارم حقّ است. و در آن روز (پايان جهان)، مردم را رها مى‏كنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و (چون) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد. و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد. آنان كه چشمانشان از ياد من در پرده‏ى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند. آيا آنان كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه بندگان مرا به جاى من به سرپرستى بگيرند؟ قطعاً ما جهنّم را براى پذيرايى از كافران مهيّا كرده‏ايم. بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست؟ آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مى‏شود، در حالى كه مى‏پندارند (همچنان) كار شايسته و نيك انجام مى‏دهند. آنان، كسانى‏اند كه به آيات پروردگارشان و ديدار او (در قيامت) كفر ورزيدند، پس كارهايشان تباه ونابود شد. پس ما براى آنان در قيامت، ميزانى برپا نخواهيم كرد، (چون كارشان وزن وارزشى ندارد تا نياز به ميزان باشد.) اين است كه كيفر آنان دوزخ است، به خاطر كفرى كه ورزيدند و آيات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند. يقيناً آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، بهشت برين برايشان منزلگاه پذيرايى است. همواره در آن جاودانه‏اند ودرخواست دگرگونى وجابه‏جايى نمى‏كنند. بگو: اگر دريا براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، دريا پايان مى‏پذيرد، هر چند درياى ديگرى همانند را به كمك آن آوريم. بگو: همانا من بشرى همچون شمايم (جز اينكه) به من وحى مى‏شود كه خداى شما خداى يگانه است. پس هر كه به ديدار پروردگارش (در قيامت و به دريافت الطاف او) اميد و ايمان دارد، كارى شايسته انجام دهد. و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.
شريعتي: ادامه مباحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: اين روايت شريف از امام باقر(ع) است که مي‌گويد: وقتي جريان ظهور موسي(ع) نزديک شد، مدعيان زيادي به عنوان موسوي و موسي بودن قيام کردند که پنجاه نفر بودند. از اينکه اين اتفاق مي‌افتد، «يرجفون به» ديد اميدهايي در دل اينها زنده شده و دنبال آن منجي هستند، «أَنَّهُمْ يُرْجِفُونَ‏ بِهِ‏ وَ يَطْلُبُونَ هَذَا الْغُلَامَ وَ قَالَ لَهُ كَهَنَتُهُ وَ سَحَرَتُهُ إِنَّ هَلَاكَ دِينِكَ وَ قَوْمِكَ عَلَى يَدَيْ» اين غلامي که به دنيا آمد، اين جوان دين تو و حاکم تو بر اين از دست خواهد رفت. «هَذَا الْغُلَامِ الَّذِي يُولَدُ الْعَامَ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ» امسال به دنيا مي‌آيد. لذا کودکان آن سال را شروع به کشتن کرد و براي هر زني قابله‌اي بود. زن حامله تا آخر تحت مراقبه بود. «فَوَضَعَ الْقَوَابِلَ عَلَى النِّسَاءِ وَ قَالَ لَا يُولَدُ الْعَامَ وَلَدٌ إِلَّا ذُبِحَ» امر کرد هر فرزند پسري کشته شود «وَ وَضَعَ عَلَى أُمِّ مُوسَى قَابِلَةً» يک نقل اين است که مادر موسي اثر وضع و حمل نداشت مانند مادر امام زمان(عج)، حتي حکيمه خاتون وقتي که امام عسکري او را احضار کرد و گفت: امشب فرزندي به دنيا خواهد آمد، گفت: از چه کسي؟ از نرجس خاتون که نمي‌شود. او علامت حمل ندارد. بعضي روايات دارد که قابله‌ها براي آنهايي که حتي وضع حمل نداشتند، مرتب سرکشي داشتند. «فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ بَنُو إِسْرَائِيل‏ قَالُوا إِذَا ذُبِحَ الْغِلْمَانُ» وقتي شروع به کشتن فرزندان و زنده نگه داشتن زنان کردند، يک عده نزد فرعون آمدند و گفتند: اين همه ما را از بين برد، بهتر است خانواده‌اي تشکيل ندهيم. پدر موسي گفت: بايد امر الهي را اطاعت کنيم و آماده فرج باشيم. لذا نطفه موسي(ع) بسته شد و قابله‌اي که آمد «فَإِذَا قَامَتْ قَامَتْ وَ إِذَا قَعَدَتْ قَعَدَتْ» بلند مي‌شد چون با همه زن‌هاي حامله، با اين مقدار مراقبت بود «فَلَمَّا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَقَعَتْ عَلَيْهَا الْمَحَبَّةُ» وقتي نزديک وضع حملش شد، محبت موسي بر دل اين قابله افتاد «وَ كَذَلِكَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» حجت‌هاي خدا بر خلق همين هستند که اگر کسي همان دوران حمل هم با اينها ارتباط برقرار کند محبت بر دل اينها مي‌افتد، «فَقَالَتْ لَهَا الْقَابِلَةُ مَا لَكِ يَا بُنَيَّةُ» به مادر موسي گفت: چه شده که مي‌بينم رنگ و روي تو پريده و رنگت زرد و سفيد مي‌شود، «تَصْفَرِّينَ وَ تَذُوبِينَ قَالَتْ لَا تَلُومِينِي فَإِنِّي إِذَا وَلَدْتُ أُخِذَ وَلَدِي فَذُبِحَ» چرا نترسم؟ تو اينجا منتظر هستي که فرزند مرا بکشي، «قَالَتْ لَا تَحْزَنِي فَإِنِّي سَوْفَ أَكْتُمُ عَلَيْكِ فَلَمْ تُصَدِّقْهَا» من اين را کتمان مي‌کنم و نمي‌گذارم کسي بفهمد. «فَلَمَّا أَنْ وَلَدَتْ» وقتي موسي به دنيا آمد، موسي(ع) خيلي زيبا بود. يکي از شروط بقاي او زيبايي او بود. باعث مي‌شد همه تا مي‌ديدند از او خوششان مي‌آمد. «الْتَفَتَتْ إِلَيْهَا وَ هِيَ مُقْبِلَةٌ فَقَالَتْ مَا شَاءَ اللَّهُ فَقَالَتْ لَهَا أَ لَمْ أَقُلْ إِنِّي سَوْفَ أَكْتُمُ عَلَيْكِ» اين سنت خدا که مي‌خواهد فرزندش را حفظ کند، محبت‌هاي اطراف را به اين جذب مي‌کند. رگه‌هاي محبتي که اولياي الهي بوده، حواسمان باشد آدم‌هاي خوب را دوست داشته باشيم.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: اين هفته قرار بود از حنظله غسيل الملائکه عليه الرحمه ياد کنيم، انشاءالله خداي سبحان اين جوان با وفايي که در اوج جواني ازدواج کرد و عازم ميدان جهاد شد و به شهادت رسيد و غسل در شهادتش با غسل آنچه بر گردنش بود يکجا محقق شد و اينقدر تعجيل در رفتن به جبهه داشت و آيه براي اين جوان نازل شد، انشاءالله خداي سبحان ما را در مواقعي که لازم براي جهاد و دفاع از دين است، موفق بدارد و جوان‌هاي ما را به برکت حنظله غسيل الملائکه حفظ کند.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید