بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه:شرح بخش‌هايي از خطبه متقين در نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام)

برنامه سمت خدا
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 10-01- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
دل شبيه قايقي کوچک به دنبال تو بود *** از همان اول دل بي طاقتم مال تو بود
ترس از امواج دريا در دل من جا نداشت *** ساحل آرامشم باريکه شال تو بود
اي بهار سبز دنيايي دعاگوي تو شد *** راز حول حالنا در احسن الحال تو بود
هفت قرن پيش در شيراز و در طرف چمن *** خواجه شيراز حتي تشنه فال تو بود
جمعه‌ها و ماه‌ها و سالها مجنون شدند *** اين حکايت در غياب چند صد سال تو بود
من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند *** سينه‌ام آتشفشان نيمه فعال تو بود

سلام مي‌کنم به ربيع انام و نضرة ايام حضرت مهدي(عج) اين ربيع واقعي که انشاءالله تشريف بياورند و دل و جان ما به معناي واقعي کلمه بهاري و سبز شود. سلام مي‌کنم همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي بسيار نازنين‌مان، سال نو مبارک باشد. به سمت خداي بهاري ما خوش آمديد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. بنده هم اين بهاري که مظهر اسم محيي خداوند است و عالم را از حالت موت به حيات مي‌کشاند را تبريک مي‌گويم و اميدواريم که آن محيي حقيقي ما که دلهاي ما را زنده مي‌کند انشاءالله به زودي ما به قدوم او آشنا شويم و دلهاي ما در راه او و در کنار او پرچم توحيد را در سراسر عالم برافرازيم.
شريعتي: قرار هست پاي سفره با برکت و وسيع نهج‌البلاغه شريف باشيم و يکي ديگر از حکمت‌هاي ديگر نهج‌البلاغه شريف را با هم مرور خواهيم کرد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم. بحثي که در خدمت دوستان هستيم و در محضر خطبه‌هاي نهج‌البلاغه هستيم، يک بحث با برکتي است و يک روش جديدي بود که انشاءالله دلهاي ما را در اين ماه بيشتر به حضرت گره بزند و ماه رجب که ماه ولايت اميرمؤمنان هست جذبه‌هايش در دل ما بيشترين اثر را بگذارد و دلهاي ما ولايي شود.
خطبه‌هاي نهج‌البلاغه از اسراري است که اميرمؤمنان از دل هستي استخراج کرده و براي ما بيان کرده است. لذا هرچقدر به عنوان اينکه اينها سنت‌هاي حاکم بر هستي هستند که اميرمؤمنان از باطن عالم به ظاهر کشانده باورمان بيشتر شود و نگاهمان به اين مسأله باورپذيرتر شود اسرار بيشتري را مي‌توانيم از اين حکمت‌ها و خطبه‌ها و مکتوبات اميرالمؤمنين به دست آوريم. لذا با توجه به نگاه ماست که مي‌توانيم بهره‌مند باشيم و در يک مرتبه کوچک خودمان را نبنديم. باورمان اين باشد که اينها در مرتبه علم ما محدود نيست و در اين حد محصور نيست. روزنه‌ها و پنجره‌هاي ذهنمان را باز بگذاريم که انشاءالله خود حضرت به ما تعليم بدهند. خدا حضرت آيت الله بهاءالديني را رحمت کند، شاگردي داشتند که درس ايشان مي‌رفت    و خيلي زحمت مي‌کشيدند اما درس را خوب متوجه نمي‌شد، استعداد عالي نداشت که بتواند متوجه درسهاي سخت شود اما خيلي زحمت مي‌کشيد. بعد از مدتي از دنيا رفت، بعد او را در خواب ديدم که در محضر اميرالمؤمنين(ع) نهج‌البلاغه مي‌خواند و خوب مي‌فهمد. يعني اين همت را داشت، هرچند استعداد کامل نداشت ولي تلاش مي‌کرد. لذا ما هم تلاش مي‌کنيم اين حکمت‌ها و خطبه‌ها و اين معارف را بفهميم اما مي‌دانيم هرچقدر بفهميم اين يک ذره از درياي بيکران هم نيست و با اين نگاه افق ذهنمان را باز بگذاريم. اين حتماً براي ارتباط با احاديث اهل‌بيت مهم است. خودمان را محصور نکنيم، اگر درها را به روي خود بستيم و فکر کرديم که همين مقدار که فهميديم همين است، ديگر باز نمي‌شود. لذا مي‌گويند: خود انکار راه را مي‌بندد. لذا دائم در نماز مي‌گوييم: سبحان ربي الاعلي و بحمده،سبحان ربي العظيم و بحمده، يعني خدايا من شما را شناختم اما از اين شناختن شما را تنزيه مي‌کنم. پس هم شناختن هست و هم تنزيه مي‌کنم شناختن فقط اين نيست. خدايا وجودم باز است. تمام اين تسبيح‌ها که با تحميد همراه مي‌شود يعني خدايا وجودم را باز مي‌گذارم، اين مقدار راه رفتم که رسيدم و دادي، بيش از اين هم آماده هستم بگيرم.
در محضر اين کلام حضرت در خطبه متقين هستيم و دلم مي‌خواست اين خطبه را بخوانم اما خطبه خيلي وسيع است، يک فراز از اين خطبه را مي‌خوانم. اميرمؤمنين در وصف متقين مي‌فرمايد: اينها کساني هستند که «عظم الخالق في انفُسهم فَصَغُر مادونه في اعينهم» من با يک مثال شروع مي‌کنم که يک قدري بحث روانتر ديده شود، فرض کنيم کودکي در اتاقي به دنيا آمده باشد و اين اتاق نه پنجره‌اي داشته باشد و نه اين کودک از اتاق خارج شده باشد، در اين اتاق رشد کرده باشد و چند سالي در اين اتاق بزرگ شده، بالاترين فضايي که مي‌شناسد از جهت کميت چقدر است؟ يک اتاق است. ارزش گذاري از جهت کمي مطابق نسبت هرچيزي است که با اين اتاق دارد، چون بالاترين چيزي که مي‌شناسد اتاق است. مثلاً اگر فرض کنيم اتاق را ده بگيريم، اين مي‌گويد: تخت من يک دهم اتاق است. بعد از مدتي اين کودک که چند سالي از او گذشته است وارد فضاي خانه مي‌شود، خانه را ببيند. يکباره محاسباتي که در اطرافش بوده و قبلاً همه را بسته بود و فکر مي‌کرد اتاق بالاترين فضايي است که هست و بيش از اين فضاي ديگري نيست، يکباره همه بهم مي‌ريزد. مي‌بيند فضا خيلي تغيير کرد و نسبت‌ها به هم ريخته است. دو نسبت اينجا بود يکي اينکه اين تخت يک دهم اتاق است، يکي اينکه يک دهم کل است. آن يک دهم اتاق هيچ تغييري نمي‌کند اما يک دهم کل آن تغيير مي‌کند. اگر فضاي خانه را صد بگيريم، يکباره اين يک دهم به يک صدم تبديل مي‌شود و کوچکتر مي‌شود. از اين اتاق وارد شهر و محله و کشور مي‌شود، وارد منظومه شمسي و کهکشان راه شيري مي‌شود تا بالاتر برود، هرچه افق نگاهش بالاتر رود، اين تختي که يک دهم اتاق بود و يک صدم خانه شد، يک صدهزارم محله شد، اين افق نگاه بالاتر مي‌رود و به سمت کوچک شدن مي‌رود تا جايي که اگر افق نگاه به سمت نامتناهي برود، اين به سمت صفر مي‌رود. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر مادونه في اعينهم» هرچقدر عظمت خالق در جان اينها بيشتر جا بگيرد، در چشم اينها اشياء کوچکتر مي‌شود. يک قاعده بسيار زيبا و عظيمي است که مي‌گويد: عظمت خالق چون نامتناهي است و حد ندارد در جان انسان هم ظرف اين عظمت نامتناهي مي‌تواند باشد به اين معنا، نه اينکه همه عظمت در اين جان جا بگيرد اما اين جان هرچه بالا برود، تمامي ندارد. جان کشش دارد اما عظمت نامتناهي‌اش پايان ندارد. پس جان ما به سمت نامتناهي حرکت مي‌کند و اين کشش در جان ما هست که اينطور اسماء الهي را بيابيم و هيچ جايي نيست که شما بگويي: ديگر تمام شد و ظرف من پر شد.
اين تعبير زيبايي است که ارض و سماء کشش مرا ندارند، اما قلب عبد مؤمن من کشش دارد. اين نگاه که ظرفيت و استعداد انسان را نشان مي‌دهد که استعداد در رابطه با اسماء الهي که نامتناهي هستند، اين قلب انساني مي‌تواند به سمت نامتناهي حرکت کند. اين استعداد را خدا به انسان داده است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: هرچقدر عظمت خالق در وجود انسان بيشتر جا باز کند، اشياء در چشم انسان کوچکتر مي‌شود. اگر اشياء کوچکتر مي‌شوند يعني عالم حقير و کوچک مي‌شود و عالم را بايد به اين نگاه ديد که اينها حقير هستند و پست هستند يا نه؟ اينج خيلي زيبا امام حسين در دعاي عرفه مي‌فرمايند: خدايا من دو نسبت با شما دارم، «کيف استعذ و في الذلة ارکضتني» خدايا من چگونه احساس ذلت کنم؟ در حالي که شما مرا در جايي قرار دادي که سر تا پا فقر هستم و آنچه در آنجا قرار گرفتم سرتا پا فقير است و سر تا پا ذلت است. «و في الفقراء اقمتني» مرا در فقر قرار دادي، ذات من فقر است.
وقتي کسي اينطور نگاه کند به خودش و همه اشياء در مقابل عظمت حق، همه هرچه هستند از آن کمتر هستند که با هستي‌اش نام هستي برند! اين يک نکاه است. حضرت مي‌فرمايد: چگونه احساس عزت نکنم، به تو منصوب هستم. وقتي وصل به تو هستم، هرچيزي مرتبط با نامتناهي ارزشش نامتناهي است. دو نگاه به حقايق عالم است. يک موقع حقايق عالم را گسسته مي‌بينيم، وقتي گسسته و جدا مي‌بينيم حقايق عالم هرچه باشند از آن کمتر هستند که با هستي‌اش نام هستي برند. عظمت خالق که مي‌آيد اينها صفر هستند. در مقابل عظمت خالق اينها هيچ هستند. کدام جرأت دارند؟ چه کسي مي‌تواند بگويد من ملکي دارم و من چيزي هستم؟ من در اينجا نداريم. اما وقتي نگاه دوم مي‌آيد که «اليک نصبتني» به تو منصوب هستم، ذره در عالم وقتي منصوب به خداست و گسسته نيست نامتناهي است. کسي که خدا را باور ندارد نگاهش به هستي چقدر است، فکر کرده اين عالم را چقدر بزرگ مي‌تواند ببيند؟ هرچقدر او بزرگ مي‌بيند ما که به خدا قائل هستيم و مرتبط مي‌بينيم، هستي را با ارتباط با خدا نامتناهي مي‌بينيم، منتهي در ارتباط با خدا، وقتي در ارتباط با خدا مي‌بينيم در مقابل خدا نيست و مانع نيست. اينجا دنيايي که بخواهد گول بزند و ضرر بزند نيست. اين خودش آيه است و با اين نگاه همه عالم آيه است. آيه هيچي ندارد غير از اينکه دارد ذو الآيه‌اش را نشان مي‌دهد. اما چون نامتناهي است، عظيم است. در اين نگاه هيچي عظيم نيست، اصلاً کوچک معنا ندارد. حتي يک مورچه و يک ذره و غبار که در هوا آرامش ندارد، اين نامتناهي است چون متصل است. وقتي اين نگاه به عالم شود، محضريت عالم در وجود انسان چقدر عظيم مي‌شود.
اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم» عظمت خالق آنچنان در وجود اينها جا مي‌گيرد، «صغر مادونه في اعينهم» به همين نسبت بقيه در چشمش به واسطه اينکه در مقابل عظمت خالق هستند، کوچک مي‌شوند. در حکمت 129 مي‌فرمايد: «اذا خالق عندک يصور المخلوق في عينک» اين عليت را بيان مي‌کند. اينکه ما بفهميم عظمت خالق چقدر در وجود ماست، اگر ديديم اشياء و حوادث و وقايع خيلي براي ما عظيم جلوه مي‌کند، معلوم مي‌شود عظمت خالق در وجود ما جا نگرفته است. عظمت سنج اين است که هرچقدر اين عظمت بيشتر باشد، نشان مي‌دهد تأثير حوادث به عنوان استقلالي‌شان کوچکتر مي‌شود، کمتر     مي‌شود و رو به صفر مي‌رود. اگر ديديم يک چيزي خيلي دل ما را پر مي‌کند اين پر کردن دل نشان مي‌دهد آن عظمت جا نگرفته است. اما اگر يک چيزي ديديم دلمان را دارد به سمت خدا سوق مي‌دهد خيلي مي‌تواند با عظمت و نامتناهي ما را به سمت خدا سوق بدهد. اين چيزي در مقابل عظمت حق نيست. هرچه هست او رنگ مي‌دهد و جلوه‌گري مي‌کند.
با صد هزار جلوه برون آمدي که من *** با صد هزار ديده تماشا کنم تو را
چقدر اين زيباست که اميرالمؤمنين در اين روايت شريف بيان فرمود. يک کودک وقتي همه چيز را با معيار اتاق مي‌سنجد و از اين بيرون نرفته است وقتي وارد خانه مي‌شود يکباره سنجش او بهم مي‌ريزد، تازه نظام سنجش ترکيبي است و ما کميت را مي‌گوييم و الا دهها معيار در وجود انسان براي ديدن يک چيز لازم است و انواع معيارها بايد به کار گرفته شود تا يک فهم محقق شود. اگر معيار فهم انسان روز به روز تغيير پيدا نکند. مثل کسي که در دامنه کوه بالا مي‌رود، اول که پايين بود خانه‌هاي نزديک را مي‌ديد و پايين کوه را مي‌ديد و خانه‌ها را نگاه مي‌کرد، هرچه بالاتر مي‌رود فضاي بيشتري و افق بزرگتري برايش ديده مي‌شود، لذا اين خانه را کنار خانه‌هاي ديگر مي‌بيند و آن خانه‌ها را کنار خانه‌هاي ديگر مي‌بيند. هي مي‌بيند هرچه بالاتر مي‌رود اين خانه که قبلاً در نظر اين به طوري بود که مانع بود چيزهاي ديگر را ببيند و چيزهاي ديگر ديده نمي‌شد، حالا که بالاتر رفته مي‌بيند خانه‌هاي ديگر کوچکتر مي‌شود تا بتواند آنها را ببيند. اگر در نظام سنجشمان که همه چيز در اطرافمان را با اين نظام سنجشي که آن بالاترين ميزاني است که مي‌شناسيم، ارتباط برقرار مي‌کنيم و ارزش قائل مي‌شويم. يعني وقتي من براي عمرم نقشه ريزي مي‌کنم، اين برنامه‌ريزي مطابق بالاترين سطح فهمي است که الآن پيدا کردم و نقشه مي‌ريزم. ارزشي که براي من هست به نسبت اين است. هرجقدر افق نگاه من عظيم‌تر شود اين نقشه چه مي‌شود؟ تغيير مي‌کند. يک موقع فقط به سمت بالا رفتن است، اگر فقط به سمت بالا رفتن باشد، هي کوچک مي‌شود. اما اگر به هم ريختگي باشد، در قرآن دارد، وقتي به شيطان مي‌گويد: تو رجيم هستي، مي‌فرمايد: تو کوچک شدي. با تکبر کوچک شدي. يعني افق نگاهش کوچک مي‌شود، به جاي اينکه روز به روز گسترده شود، افق نگاه رو به کوچک شدن مي‌رود يعني هي من او به تن تبديل مي‌شود. اگر قبلاً خانواده و زن و بچه او داخل در من او بودند و با خود مي‌ديد، هي کوچک مي‌شود و تن او مي‌شود. اين بدنش، خودش مي‌شود.     همه چيز را با اين قياس مي‌کند، لذا در همه روابطش دشمني پيدا مي‌شود، وقتي از جانب بدن شد همه را در مقابل خودش مي‌بيند.. در نگاه ما تعبيري که در روايات به کار رفته، تصحيح نسبت خيلي زيباست که نسبت‌هاي ما بايد تصحيح شود و با افق ديد ما همراه شود. يعني اگر افق ديد سعه پيدا کند.
ما براي اينکه بتوانيم اين کلمات امام حسين را که نقل کرديم، تصحيح نسبت‌هاي ما به سمت صحيح برود، شيطان دنبال بهم ريختن اينهاست که مرز اصلي نسبت‌ را به هم بريزد، وقتي اين به هم ريخت همه نسبت‌ها به هم مي‌ريزد.  چطور مي‌خواهد اين را به هم بزند؟ مي‌خواهد رابطه انسان را به گونه‌اي قرار بدهد که مرز نگاه انسان نسبت به خوبي‌ها و بدي‌ها به هم ريخته شود. خوبي را کامل نبيند. بدي را کامل بد نبيند. حساسيت انسان نسبت به خوبي و بدي کم شود، اگر حساسيت به خوبي و بدي کم شد، يعني افق نگاه انسان تغيير کرده و سنجشش به هم ريخته است و آن موقع اعمال همه طبق اين سنجس واقع مي‌شود. لذا دنيا وقتي ارزش پيدا مي‌‌کند که عظمت خالق در وجود انسان کم شود. لذا کسي که عمرش را صد سال مي‌داند، طوري براي زندگي‌اش تصميم مي‌گيرد، کسي که ابديت قائل باشد و بگويد: اين يک مرحله از عمر اين صد سال، طوري ديگر تصميم مي‌گيرد و تمام اين برنامه‌ريزي‌هايش متفاوت مي‌شود. اينها تصحيح نسبت‌هاست. ولي اکثر ما تصميم‌گيري‌هايمان براساس اين است که عمرمان همين چن سالي است که هستيم، لذا برنامه‌ريزي‌هاي ما براساس همين است و خسران و زيان و سود را بر اين اساس محاسبه مي‌کنيم. در حالي که اگر باور کرديم انسان آغاز دارد ولي پايان ندارد نوع برنامه‌ريزي متفاوت مي‌شود. ياد مرگ براي تصحيح نسبت‌ها خيلي مفيد است. اعمالي که خداي سبحان به عنوان اعمال عبادي براي ما قرار داده تمام اينها در تصحيح نسبت‌ها اثر دارد. لذا خداي سبحان دائم به دنبال اين است که انسان نسبت‌هايش رو به گسترش برود و اين نسبت‌ها تصحيح شود تا اگر اين نسبت‌ها در دنيا تصحيح شد، وقتي که آدم از اينجا مي‌خواهد برود راحت جان مي‌دهد که شم رياحين است. چون آنجايي که مي‌رود مطابق همين بود که يافته است. اما اگر نسبت‌هايش اينجا درست پيش نرفته بود يکباره وارد عالمي مي‌شود که هيچي برايش آشنا نيست، هيچ رابطه‌اي با آن عالم ندارد، هيچ انسي ندارد. مثل کسي مي‌ماند که شنا بلد نباشد و در آبي بياندازند که عميق است و احساس کند همه چيز دارد به او فشار مي‌آورد. «عظم الخالق في انفسهم» نسبت‌هايش را با اين مي‌سنجد و از اين راه همه را تصحيح مي‌کند، خدايي که عظمتش نامتناهي است. «فصبر ما دونه في اعينهم» انشاءالله خداي سبحان اين عيد را براي ما يکي از اسباب تصحيح نسبت‌ها قرار بدهد که نسبت‌هاي ما واقعي باشد. آمدن امام زمان هم از آن مصحح نسبت‌هاست که مي‌تواند نسبت‌ها را عظيم و دقيق قرار بدهد تا انسان وقتي از اينجا مي‌رود کاملاً احساس کند با توحيد حشر داشته و رفته است.
شريعتي: خيلي بحث خوبي بود که بتوانيم در سال جديد يک نگاه نو و تازه داشته باشيم و بتوانيم جاي خودمان را پيدا کنيم در اين عالم بزرگ و همه به سمت خداي متعال حرکت کنيم. بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم.
با صد هزار جلوه برون آمدي که من *** با صد هزار ديده تماشا کنم تو را

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | شرح خطبه‌ی متقین” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید