بسم الله الرحمن الرحیم

برزخ هر کسی به نسبت دنیایش بینهایت است، و قیامت همان فرد هم نسبت به برزخش باز بینهایت است

هرکسی که وارد برزخش شد، در عظمت آن را بینهایت برابر دنیا میداند، و زمان دنیا را یک آن و لحظه ای در برابر حیات برزخیش می بیند. همینطور این فرد وقتی وارد صحنه قیامتش شود، برزخش را در برابر آن حیات قیامتیش یک لحظه و آنی می یابد که در آن مرتبه چون تحول در ادراکش ایجاد شده، از مراتب مادون در توجهش عبور کرده است.

هر کسی از دنیا پا بیرون می‌گذارد، چه در زمان حیات دنیایی اش، چه با موتی که غیر اختیاری باشد برای او، مواجه با یک عالم بی نهایت می‌شود. این یک اصل اساسی است که مواجه با یک عالم بی نهایت می‌شود. اما این عالم بی نهایت برای هر کسی مطابق خودش بی نهایت است. نه اینکه بی نهایت ها یکسان باشند. با اینکه بی نهایتها قابل قیاس نیستند. اما به لحاظ دنیا که محدودیت داشت، هر کسی وقتی پا از دنیا فراتر می‌گذارد مواجه می‌شود با یک عالمی که این حدود را ندارد. وقتی این حدود را ندارد، برای او بی نهایت است. هرچند برای کسی که بالاتر از این شخص است عالم این شخص محدودیت دارد. اما این شخص محدودیت احساس نمی‌کند.

قیامت هم نسبت به عالم برزخ همین سنخ است. تازه می‌فهمد از یک عالم محدودی وارد عالم بی نهایت شده است. منتها بی نهایت های آنجا هم به نسبت برزخ آن فرد است نسبت به قیامتش. و الا ممکن است بی نهایت این فرد برای شخص دیگری محدود باشد.

دنیا نسبت به برزخ، خواب است در برابر بیداری، و برزخ هم در برابر قیامت، خوابیست در برابر بیداری بالاتر

همانطور که الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا، وقتی وارد برزخ می‌شوند تازه بیدار می‌شوند. همچنین این رابطه هشیاری و ادراک بالاتر در حیات برزخی نسبت به دنیا، در حیات قیامتی هم نسبت به برزخ و دنیا، در مَثَل خواب و بیداری است. حیات دنیا نسبت به حیات برزخی، مثل غفلت خواب در برابر هشیاری و بیداری است، که وقتی وارد برزخش میشود گویی تازه بیدار شده است. و همین رابطه میان قیامت و برزخ است که برزخ مثل خوابی است و قیامت مثل بیداری از آن خواب است، لذا در روایت دارد که به مؤمن در برزخ میگویند:

 «بخواب، بمانند خواب تازه عروس بر بستر نرم و راحتش» : «ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ عَلَى فِرَاشِهَا أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَيْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِيمٍ»،

«بخواب، مانند خواب یک جوان در خوابی سبک و استراحتی نیکو (احسن مقیلا)»: «ثُمَّ يَقُولَانِ لَهُ نَمْ قَرِيرَ الْعَيْنِ نَوْمَ الشَّابِّ النَّاعِمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلا».

تغییرات میان حیات دنیا و حیات برزخ و حیات قیامت، تغییر در نحوه ادراک است

یک نکته دیگر این است که آنچه که تغییر در وجود فرد ایجاد می‌کند تا از دنیا وارد برزخ بشود و از برزخ وارد قیامت بشود، آن حقیقت عظیمی که تاثیر گذار است و انسان را قیامتی می‌کند یا برزخی، «نحوه ادراک انسان» است و نحوه ادراک است که انسان را دارد بالا می‌برد و نحوه ادراک این تحول را ایجاد می‌کند. می‌خواهد در عالم بیرونی هم تحولی صورت بگیرد برای اینکه نحو ادراک تغییر بکند یا صورت نگیرد.

مثلا الانی که افراد زیادی از دنیا تا به حال رفته اند، آیا در عالم مادی و عالم ارضی آیا شمس مکور شد (اذا الشمس کوّرت) و آسمان و ستارگان منکدر شدند (اذا النجوم انکدرت) ؟ نه. آن ها سرجایشان هستند. ولی این هم وارد برزخ شده است. شمس او تکویر شد و نجوم برایش منکدر شد و بحار او سجرت شد، همه آن ها شد در وجود او، می‌بیند که آثار مربوط به این ها نبود، می‌یابد که این ها موثر نبودند حتی به نحو وساطت. حتی به نحو معد.

آنجا می‌یابد که همه به هم ریخته می‌شود و تقطع پیدا می‌کنند، «رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب‏»، آنچه که سببیت در نظام مادی دیده می‌شد در آنجا منقطع و منکدر است.

چون تحقق برزخ و قیامت دائر مدار تحوّل درونی و ادراکی است، لذا در زندگی دنیا هم رؤیت برزخ و قیامت امکان پذیر است

با این نگاه برای کسانی که تا به حال وارد برزخ شدند، تحولی از جهت بیرونی در عالم ماده محقق نشده است. ما می‌بینیم که خورشید همان خورشید است، چه او باشد و چه او نباشد. رفتن انسان و وارد برزخ شدن انسان و وارد غیب عالم شدن مساوی این نیست که عالم بیرون از بین رفته باشد. حالا اینکه در نهایت انسان ها همه به این نقطه برسند و به این حقیقت، آیا لازم است که عالم هم اینگونه بشود، امر مسکوتی است. تلازمی بین این دو نیست که اگر بخواهد کسی وارد عالم آخرت بشود انقلاب در عالم بیرونی ایجاد بشود. نه. این استدلال را مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می‌کنند که ملازمه نیست بین این دوتا. حالا می‌خواهد در نهایت هم این مسئله محقق بشود یا نه. اما آن که وعده های قرآنی و آیات و روایات آمده که چه می‌شود و علائم ذکر شده است، اساس این ها در صحنه ادراک فرد محقق خواهد شد. چه با امر بیرونی همراه باشد و چه همراه نباشد. در نظام وجودی هر فرد محقق می‌شد. قبلا وسائط می‌دید. اما آنجا دیگر توجه به وسائط ندارد، می‌بیند که شمس مکوّر است و هیچ اثر مستقلی از خودش ندارد حقیقتا. این اشد از این است که در بیرون اتفاقی بیافتد. این ادراک مهم است.

یعنی خدای سبحان بروز توحید را در قیامت اساسش را بر این قرار داده است که این ادراک صورت بگیرد. این ادراک اگر صورت گرفت، آن غایتِ نهاییِ قیامتی محقق شده است. حالا محقق شدن این غایت به ضمیمه یک امر بیرونی که دیدنی باشد یا نباشد، کسی ببیند یا نبیند همراه باشد یا نه. این نتیجه دوم مسئله است. نتیجه اول این بود که این امکان پذیر باشد. تمام این حقایق و سببیت ها برایشان منقطع شده است. در حالی که در بیرون این سببیت ها در جای خودش در عالم دنیا برای اهل دنیا باقی است.

حتی اگر می‌خواهد مسئله ای در بیرون محقق بشود تا او زمینه و معدّ بشود برای این حقیقت. آن زمینه او را آماده کند برای این تحقق آن ادراک در وجود انسان. پس غایت در هر صورت این است، نتیجه در هر صورت مربوط به رسیدن به این ادراک است. چه زمینه بیرونی (معدّات) لازم باشد و در کار باشد و چه لازم نباشد، لذا در دنیا هم برای افرادی که این مسیر را طی کنند امکان پذیر است. یعنی اگر این ادراک موکول به خرابی همه عالم نباشد برای ادراک این امر، پس می‌شود در زندگی دنیا هم کسی به این رتبه و درک حقایق قیامتی برسد.

پس می‌شود انسان در دنیا به نگاه قیامتی برسد که «قامت قیامته». همین جا قیامتش قیام بکند. این هم یک نکته مهم است. لذا اگر در روایات یا آیات می‌فرماید که فصعق من فی السماوات و من فی الارض الا من شاء الله، یعنی یک عده صعقه شان را در دنیا زده اند، دیگر آنجا برایشان صعقه ندارد. یا و هم من فزع یومئذ آمنون. چرا؟ چون این ها قبلا این فزع را در ادراک و شهودشان داشتند و دیگر آنجا فزعی ندارند.

اساس بر رؤیت و ادراک است

یک نکته دیگری که اساس بر رؤیت است و رابطه. یعنی خدای سبحان خلق را که خلق کرده است، بعضی از حجاب ها بواسطه خلق محقق می‌شود که «لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَيْرُ خَلْقِه‏». اما این ها حجابی نیست که انسان را از رویت باز بدارد. بله، این هم در نهایت در وقت عبور از دنیا که خلع بدن محقق می‌شود و انقطاع از بدن (به موت اختیاری در سلوک، یا موت اضطراری در مرگ)، برای خیلی از افراد، مومنین، اصحاب یمین، همین انخلاع آثار زیادی ایجاد می‌کند در رؤیت. لذا در دوران حیات انسان در دنیا هر سیئه ای و توجه دوباره ای به دنیا، سیئه یک بحث است، توجه دوباره به دنیا و محبت به دنیا حجاب و رین و زنگاری در رابطه با رویت ایجاد می‌کند. «كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ، كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » (المطففین 14و15)

اساس بر رؤیت و شهود و ادراک است، اگر حجاب و غفلت و پرده ای ادراکی ایجاد شده، اینها عرضی و رین و زنگار و عدم آمادگی است که باید رفع شوند. اساس حیات انسانی دائر مدار ادراک و رؤیت حقایق است، که رفته رفته ادراکش پیشرفت کند بسوی بینهایت. غفلت و پرده حجاب دنیا از موانع عارض شده بر آن ساختار اولیه انسان است که برای دیدن و درک کردن و پیشرفت در شهود و ادراکش خلق شده است: «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد» (ق 22). تو به خاطر اشتغالت به دنیا از رؤیت این حقایق حاضر غافل شدی. و الا او همراه تو بود، تو هم در دسترست بود. این ها خیلی کار را برای انسان سخت می‌کند که نشان می‌دهد چقدر مشغول دنیا هستیم که هیچ رویتی و شهودی حتی در خواب برای انسان ایجاد نمی‌شود.

پس اساس با رویت است. لذا طفل و کودک رویت را دارد. نمی‌بیند وسائط را. در چهارماه دوم یک واسطه می‌بیند. گریه و خنده کودک شهادت بر رسالت است یا صلوات بر پیغمبر است. این اساس بر رویت است. منتها رویت بسیط اولیه. این با زنگارها و تعلقات و حجابها پوشیده می‌شود، بعد که مواجه می‌شود با تکلیف، تکلیف می‌خواهد این ها را خلع بکند و منقطع و پاک بکند و برگردد به آن رؤیت نوریه. «کلا بل ران علی قلوبهم…» مانع رؤیت از این رین و حجاب و زنگار بر قلب هاست.

هر عمل صالحی انسان را آماده میکند برای شهود و رؤیت بالاتر، که پیشرفت در ادراک انسان ایجاد شود: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» (کهف 110).

تا انسان حال احتضار شدید پیدا میکند، تمام ارتباطاتش با بدن تحت الشعاع احتضار قرار میگیرد و دیگر دردهای بدنی را احساس نمی‌کند

مثل کسی که بیهوش میشود، دیگر درد بدن را احساس نمیکند، وقتی این انصراف و انقطاع از بدن با حالت احتضار ایجاد بشود هم دیگر درد بدن و تعلقات بدنی را احساس نمیکند. ولی در عوض وقتی که از اشتغال به بدن منصرف شد و توجهش به حقیقت وجود خودش بیشتر شد تازه ملکات باطنی خودش با صورت های مناسبشان بروز میکند. اگر ملکات بد داشته باشند با صورت های قبیحه و وحشتناک بروز میکنند، و اگر ملکات خوب داشته باشند با صورت های بسیار زیبا و پر از عشق بروز میکنند.

وقتی که انسان از بدن و تعلقات بدنی منقطع شود، باطنش ظاهر میشود. لذت ها و دردهایش بر اساس ظهور باطنش و رؤیت صورت ملکاتش میشود.

ای دریده پوستین یوسفان ** گرگ بر خیزی ازین خواب گران

گشته گرگان یک به یک خوهای تو ** می‌درانند از غضب اعضای تو

تمام مشاهدات نقل شده در برنامه «زندگی پس از زندگی» مربوط به حالت احتضار است، و مرگ قطعی رخ نداده است که میتوانند برگردند

بعضی از مشهوداتی که برای بعضی ایجاد شده است تمام این هایی که زندگی پس از زندگی نقل می‌کنند تمامش حالت احتضار است. حتی اگر قلب از کار افتاده باشد. تمام این ها قبل از موت است. برگشت پذیر بودنش به خاطر همین است. شهودات موتیه غیر از شهودات احتضاریه است. ورود به حالت احتضار و سلطه حالت احتضار ورود تام نیست، ورود مقید است، هر کسی از راه خودش وارد می‌شود. تمام مسیر را هم طی نمی‌کند. لذا آنچه دیده مربوط به برهه ای و گوشه ای است. لذا اگر اولی جوری دید دومی جور دیگری دید هر کدام یک گوشه ای و دری و پنجره ای از این حال را دیده اند. اینطور نیست که تمام مسیر ار طی کرده باشند. آنی که برگشت و اخبار می‌کند کسانی هستند که شدت و ضعف احتضار را طی کرده اند. حتی اگر نبض و قلب هم از کار بیوفتد، همه این ها حالت احتضار است. یقین بدانید که شب اول قبر را ادراک نمی‌کنند، تمام آن چیزی که حتی راجع به شدائد موت ذکر می‌شود و این ها طی نکرده اند برای این است که موت محقق نشده است. این گوشه ای از حالات را دیدن هیچ منافاتی ندارد.

یک کسی از اعمالش، یک کسی از اعتقاداتش، دیگری از اخلاقش، دیگری از اعمال سیئه اش فدیگری از اعمال حسنش، آدم خوبی نیست، از اعمال حسنش می‌بیند فقط، یک گوشه ای از احتضارش. عیبی ندارد. اگر احتضار تام شد جای سوال بود که چرا آنها را ندید. لذا یقین بدانید که روایات ما صادق مصدق هستند و مربوط به موت تام هستند و اگر این ها گوشه هایی اش را دیده اند، قابل توجیه است. این بحثی است که الان پیش آمده است در جامعه. قابل حل است. ما یک احتضار داریم و یک موت داریم.

در حالت احتضار و بعد از آن، سیطره نفس بر بدن و نفوذ اراده نفس ایجاد می‌شود، چون دیگر محدود به تعلقات بدنی نیست

یکی از نکات دیگری که جزء امهات مسائل است این است که انسان تا در دنیاست بدن حاکم بر اوست از جهت ابزار وقواعد باید با حرکت تدریجی زمان جلو برود، اما تا انسان پایش را از مرتبه تعلق به بدن کم می‌کند، نفس سیطره اش آشکار می‌شود، وقتی نفس سیطره اش آشکار بشود، حاکمیت نفس در اراده اش و نفوذ اراده اش خیلی متفاوت می‌شود نفس ما امروز در اراده اش و سیطره اش تابع محدودیت های بدن است. اگر می‌خواهد این لیوان را بردارد، باید دست را دراز کند و این لیوان را بردارد. اما به جایی می‌رسد که نفس سیطره اش کامل محقق میشود. در همین حالت احتضار به بعد چون  تعلق نفس نسبت به بدن کم می‌شود که سیطره و نفوذ اراده نفس بالا میرود. نفوذ اراده هم که می‌گوییم مراتب نفوس قویه و ضعیفه داریم، نفوذ اراده تازه آشکار می‌شود. لذا آنجا عالم به اراده نفس دیده می‌شود. اراده می‌کند این را ببیند، می‌بیند. اراده می‌کند آن را ببیند، می‌بیند.

این را هم دقت بکنید، چون وسیله در رویت ابزار مادی نیست، مدرَک که ادراک می‌شود در مرتبه ماده فقط مدرَک نیست. من الان شما را می‌بینم، لباس و قد و قواره شما و حجم شما را می‌بینم. اما وقتی که نفس ادراک می‌کند، نه بواسطه ابزار بدن، بلکه ادراک در ناحیه نفس طرف مقابل است. ادراک در ناحیه نفس متقابل ادراک در دایره نفس مدرَک است.

هرچقدر مدرِک قوی باشد ادراک قوی تر صورت می‌گیرد. لذا مرتبه ای از یوم تبلی السرائر ها که این بدن حاجب بود نسبت به آن رویت در آن روز آشکار می‌شود منتها اینطور نیست که مطلق باشد. ستاریت خدای سبحان فوق این است. مثلا در تعبیر روایت دارد که وقتی کسی که از دنیا رفته دارند حملش می‌کنند، آن میت به حاملینش، به غاسلینش، علم دارد. می‌شناسد. نه اینکه می‌شناسد که این زید است. می‌داند که با محبت دارد این کار را می‌کند یا با ناراحتی، در رودروایستی آمده است. لذا مراقبه انسان در ارتباط با کسی که در حالت احتضار است، خیلی انسان باید حواسش را جمع بکند که رویت او حقیقیه است. صورتش را گریان نشان بدهد ولی دلش خندان باشد، آن محتضر می‌فهمد. این درک حقیقی در دنیا هم برای افراد امکان پذیر است. کسی که نسبت به بدن کمتر تعلق پیدا کرده باشد یا قدری انقطاع پیدا کرده باشد این ها را می یابد.

بدن برزخی و چهره نفس، به صورت ملکات و خُلق و خوها و صفاتِ و احوالِ اوست

یک نکته که در دنبال این هست در عین حال قواعد مهمی است این است که اگر انسان در صفتی یا خُلقی تکرار کرد تا ملکه شد، در جایی که انسان تعلق به بدن قطع می‌شود یا کم می‌شود، انجا نفس ظاهر می‌شود. چون بدن در اینجا من هر کاری می‌کردم بدن من همین است. اگر عین شهوت باشم، این بدن همینطور است، اگر عین غضب باشم، بدن همینطور است. در آینه هم که نگاه می‌کنم همینطور می‌بینم. هرچند اولیاء الهی آنقدر خائف بودند از خدای سبحان که در آینه نگاه می‌کردند که ببینند مسخ شدند یا نه. اما ما یقین داریم که هر کاری بکنیم همین هستیم. اما انسان تا پایش را قدری از تعلقات دنیای کم می‌کند جبرا یا اختیارا، جبرا برای احتضار است، اختیارا برای سلوک است، آنگاه می‌یابد حقیقت خودش را به صورت های ملکاتی که در وجودش هست. و می‌یابد افرادی که از دنیا رفتند و نیستند یا اولیائی که اینجا هستند می‌بیند که آنها به آن صورت می‌بینندش. چون صورت این آن است. این بدن خاکی حاجب از این است که آن صورت برزخی دیده بشود. چون ما با چشم مادی می‌بینیم این بدن خاکی را می‌بینیم.

منتها این نکته هم باید دقیق ابشد که اگر کسی بر فرض حالتی موقتی برای خودش یا دیگری در یک لحظه پیش آمد و صورت آن حال را دیده بود، نمی‌تواند حکم بکند که این همیشه به همان صورت است. چرا؟ چون ممکن است گاهی کسی خطوری شهوی یا غضبی یا شیطانی برش عارض شده باشد و این شخص دارد حالت این لحظه آن نفس را می‌بیند نه ملکاتِ راسخ شده در نفس او را. لذا ممکن است لحظه بعد این نباشد. مگر کسی که لوح محفوظ او را ببیند نه لوح محو و اثبات او را. اگر بر اساس آن صورت لحظه ای حکم قطعی و دائمی کرد، این مؤاخَذ است چون غلط حکم کرد. و تازه اگر آن ملکه را هم دید، می‌داند که نباید اظهار بکند. لذا به اولیاء اللهی که چشم برزخی میدهند، شرح صدرش را هم به آن ها داده اند.

حدیثی در بیان حال مؤمن محتضر

عمّار بن مروان گويد: «شنيدم كه امام صادق عَلَيْهِ السَّلَامُ مى‏فرمود: به خدا سوگند! از شما پذيرفته مى‏شود؛ به خدا سوگند! براى شما آمرزيده مى‏گردد. به راستى كه بين شما و بين غبطه خوردن و ديدن شادى و روشنايىِ چشم فاصله‏اى نيست مگر اينكه جان به اينجا برسد- و اشاره به حلقوم خود نمود- سپس فرمود: به راستى اگر آن لحظه فرا رسد و (بنده خدا) در حالت احتضار (و جان سپردن) قرار گيرد، رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، اهل بيت با (امام) علىّ عليهم السلام، جبرئيل و عزرائيل نزدش حضور يابند، جبرئيل نزديك وى آيد و به رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ گويد: اين شخص، شما اهل بيت رسالت و ما را دوست مى‏داشت، شما هم او را دوست بداريد، رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمايد: اى جبرئيل! به راستى اين شخص خدا و رسولش و آل او را دوست مى‏داشت، پس او را دوست دار و با او مدارا كن.

جبرئيل به فرشته مرگ گويد: به راستى اين شخص خدا و رسولش و آل او را دوست مى‏داشت، او را دوست دار و با او مدارا كن. سپس فرشته مرگ نزد او آيد و گويد: اى بنده خدا! برات آزادى گردن (حيات و زندگى) خود را دريافت كرده‏اى، امان نامه بيزارى خود را گرفته‏اى، در زندگى دنيا به عصمت كبرى چنگ زدى و تمسّك جُستى.

فرمود: سپس خداوند عزّ و جلّ (روح) او را بالا مى‏برد و مى‏گويد: بلى، بعد از آن گويد: آن (عصمت كبرى) چيست؟ پاسخ دهد كه (پذيرش) ولايت علىّ بن ابى طالب است.

پس خواهد گفت: درست گفتى، آنچه را كه از آن مى‏ترسيدى، خداوند تو را از آن در امان خواهد داشت و آنچه را كه اميد آن داشتى به آن رسيده‏اى، تو را بشارت باد بر گذشتگان با صلاحيّت، رفقايى همچون رسول خدا، علىّ، فاطمه، و امامان عليهم السلام از فرزندان ايشان.

بعد از آن (روح از بدنش) به آرامى خارج گشته؛ و كفن و حنوط او از بهشت كه همچون مِشك خوشبوى لذّتبخش است، آورده مى‏شود و او را با اين كفن تكفين كنند و از اين حنوط، خوشبويش كنند. سپس حلّه‏اى زرد رنگ از حلّه‏هاى بهشتى بر او بپوشانند.

و چون او را در قبر گذارند، خداوند درى از درهاى بهشت برايش بگشايد؛ و روح و ريحان بهشتى بر او وارد شود، سپس قبرش از جلو، راست و چپ به مقدار فاصله يك شهر توسعه و گسترش يابد؛ و به او گفته شود: همانند عروس در رختخواب خود بيارام، تو را بر روح و ريحان، نعمت‏هاى بهشتى و پروردگارى غير غضبناك بشارت باد.

سپس در بهشت رضوان به زيارت و ديدار آل محمّد عليهم السلام مى‏رود و از خوردنى‏هاى ايشان ميل مى‏كند و از نوشيدنى هايشان مى‏آشامد؛ و با آنها هم سخن و هم مجلس خواهد بود تا هنگامى كه قائم ما اهل بيت ظهور و قيام نمايد، پس چون قيام كند خداوند ايشان را ارسال نمايد و دسته دسته بر حضرت قائم عَلَيْهِ السَّلَامُ لبّيك گويان وارد شوند؛ و در چنين موقعيّتى اهل باطل در ترديد افتند، مخالفان و توهين كنندگان به اهل بيت رسالت (لا ابالى‏هاى بى‏دين) نابود گردند؛ و چه بسا افراد اندكى هلاك و مقرّبان نجات يابند؛ و بر همين اساس رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به امام علىّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فرموده است: تو برادر من هستى، وعده‏گاه من و تو وادى السلام خواهد بود.»

متن عربی حدیث

«عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مِنْكُمْ وَ اللَّهِ يُقْبَلُ وَ لَكُمْ وَ اللَّهِ يُغْفَرُ إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ أَحَدِكُمْ «1» وَ بَيْنَ أَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع وَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ عَلِيٌّ ع فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ «2» فَكَاكَ رَقَبَتِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا قَالَ فَيُوَفِّقُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيَقُولُ وَ مَا ذَلِكَ فَيَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَيَقُولُ صَدَقْتَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ آمَنَكَ اللَّهُ مِنْهُ وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُوهُ فَقَدْ أَدْرَكْتَهُ أَبْشِرْ بِالسَّلَفِ الصَّالِحِ مُرَافَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا رَفِيقاً «3» ثُمَّ يَنْزِلُ بِكَفَنِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ بِمِسْكٍ أَذْفَرَ فَيُكَفَّنُ بِذَلِكَ الْكَفَنِ وَ يُحَنَّطُ بِذَلِكَ الْحَنُوطِ ثُمَّ يُكْسَى حُلَّةً صَفْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ رَوْحِهَا «4» وَ رَيْحَانِهَا ثُمَّ يُفْسَحُ لَهُ عَنْ أَمَامِهِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ عَلَى فِرَاشِهَا أَبْشِرْ بِرَوْحٍ و رَيْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِيمٍ وَ رَبٍّ غَيْرِ غَضْبَانَ ثُمَّ يَزُورُ آلَ مُحَمَّدٍ فِي جِنَانِ رَضْوَى فَيَأْكُلُ مَعَهُمْ مِنْ طَعَامِهِمْ وَ يَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِمْ وَ يَتَحَدَّثُ مَعَهُمْ فِي مَجَالِسِهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا بَعَثَهُمُ اللَّهُ فَأَقْبَلُوا مَعَهُ يُلَبُّونَ زُمَراً زُمَراً «1» فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ وَ يَضْمَحِلُّ الْمُحِلُّونَ وَ قَلِيلٌ مَا يَكُونُونَ هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ «2» مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع أَنْتَ أَخِي وَ مِيعَادُ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَادِي السَّلَامِ قَالَ وَ إِذَا احْتُضِرَ الْكَافِرُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع وَ جَبْرَئِيلُ ع وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ عَلِيٌّ ع فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَبْغِضْهُ وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رِهَانِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ لَا فَيَقُولُ أَبْشِرْ يَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَذَابِهِ وَ النَّارِ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِكَ ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِيفاً ثُمَّ يُوَكِّلُ بِرُوحِهِ ثَلَاثَمِائَةِ شَيْطَانٍ كُلُّهُمْ يَبْزُقُ فِي وَجْهِهِ وَ يَتَأَذَّى بِرُوحِهِ فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ قَيْحِهَا وَ لَهَبِهَا »

مانند حال محتضر باش

«كُنْ كَالنَّازِعِ رُوحُهُ أَوْ كَالْوَاقِفِ فِي الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ غَيْرَ شَاغِلٍ نَفْسَكَ عَمَّا عَنَاكَ بِمَا كَلَّفَكَ بِهِ رَبُّكَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ وَ لَا تَشْغَلْهَا بِدُونِ مَا كَلَّفَ بِهِ رَبُّك‏»، «مانند كسى باش كه در حالت نزع روح و احتضار است، و يا كسى كه در عرصه محشر براى عرض اعمال حاضر شده است، و از آنچه خداوند متعال تو را تكليف فرموده است از اوامر و نواهى و وعد و وعيد، اعراض مكن، و به غير تكاليف خود مشغول مباش‏».

«فَإِذَا اعْتَدَلَ مَعْنَاكَ بِدَعْوَاكَ ثَبَتَ لَكَ الصِّدْقُ وَ أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا يُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ وَ مَثَلُ الصَّادِقِ الْمَوْصُوفِ بِمَا ذَكَرْنَا كَمَثَلِ النَّازِعِ رُوحُهُ إِنْ لَمْ يَنْزِعْ فَمَا ذَا يَصْنَعُ».

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “انسان‌شناسی قرآنی | جلسه 46” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید