بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بحث هبوط

در ادامه آیه میفرماید فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیها. این دوتا از جنت را خارج کرد. و قلنا اهبطوا، خطاب شد به آدم.

تا اکل محقق شد، هبوط محقق شده است. تا این اکل محقق شد، هبوط محقق شد. منتها این هبوط یک مرحله است. اول میفرماید قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو. این بعضکم لبعض عدو، نکته در اینجاست که تنها جایی که دو هبوط ذکر شده است و بین دو هبوط یک نکته ذکر شده است اینجاست.

در سوره طه آیه اینطور است:

فأََکَلاَ منِهََْا فَبَدَتْ لَهمََُا سَوْآتُهمََُا وَ طَفِقََا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمََا مِنْ وَرَقِ الْجنََّةِ وَ عََصَىَ آدَُمُ  رَبَّهُ فَغَوََى ﴿121﴾ ثُمَّ اجْتَبَاُهُ  رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدََى ﴿122﴾

قَالَ اهْبِطََا مِنْهََا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعٍْضٍ  عَدٌُّوٌّ  فَإِمََّّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِِّّی هُدًًى فَمَنِ اتَّبََعَ  هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشْقََى ﴿123﴾

یعنی یک دشمنی اول هست. دین می آید. وقتی دین می آید که امر و نهی من است، تبعیت از امر و نهی من هدایت است، اگر کسی مخالفت کرد میشود شقاوت.

اما اینجا تفصیل داده است. اینجا میفرماید دوتا هبوط است. آنجا هر دو هبوط را در یک هبوط آورد که بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منی… اینها دوتا آورده است.

وَ قُلْنََا اهبِْطُُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ ِفِیِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلََى حِینٍ ﴿36﴾

شما به ارض هبوط بکنید، بعضکم لبعض عدو. یک دوره هم دارد. تمام میشود. مدت دارد. حین مربوط به چیست؟ مربوط به بدن است. این هبوط اول اگر توبه محقق نمیشد که بعدش میفرماید، انسان در مرتبه حیوانیت هبوط میکرد، و هبوط انسان هبوط حیوانی بود. برگشت پذیر نبود. اما بلافاصله فتلقی آدم… بین این دو هبوط دارد ذکر میکند قرآن:

فَتلََقََّّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلَِمَاتٍ فتََابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿37﴾ آدم توبه کرد و    توبه اش   هم پذیرفته شد.

هبوط دوم

حالا دوباره میفرماید قلنا اهبطوا. یکبار    هبوط حیوانی و در مرتبه بود حیوانیت انسان. اما هبوط بعد پس از توبه بود.

قُلْنََا اهْبِطُُوا مِنْهََا جَمِیعاً فَإِمََّّا یَْأْ تِیَنَّکُمْ مِِّنِّی هُدًًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿38﴾

این هبوط همراه دین و هدایت است.  اما یاتینکم منی هدی، از جانب من هدایت برای شما می آید. از حالا به بعد که هدایتمی آید، تازه انسان خلقتش تمام شد و حالا از این به بعد است که دو مسیر جلو رویش قرار میگیرد. فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون. از اینجا به بعد است که دو مسیر جلو رو قرار میگیرد

گفتیم که سوآت آدم در بهشت به واسطه اکل از شجره آشکار شد. سوآت، تمایل حیوانی انسان است.  تمایل حیوانی مذموم نیست و لازمه وجود انسانی است. این امر در جنت شکل گرفت و اگر در دنیا شکل میگرفت، انسان حیوان میماند. مثل حیوان که در دنیا همین جا شکل میگیرد،  و حشر و حیاتش حیوانی است.

  دوران کودکی مثال نزدیکی برای این امر است. در دوران جنینی خوردن و تغذیه از طریق ناف هست ولی بچه هیچ توجهی به آن ندارد. به همین جهت هیچ کوشش و تلاشی در این راستا ندارد.  بعد از آنکه به دنیا آمد کم کم توجه به خوردن و تمایلات جنسی پیدا میکند و این سوآت برایش آشکار میشود.

آدم در این مرتبه بدن دارد، چون تسویه محقق شده است. و وقتی قرار است تمایلات او آشکار شود ابتدا توجه به خوردن که مرتبط با نظام نباتی و گیاهی است محقق میشود و به دنبال آن توجه به عورت که مرتبط با نظام حیوانی انسان است. بنابراین این دو جنبه نباتی و حیوانی در انسان محقق شد. این دو توجه در بهشت محقق شد و هنوز جذبه الهی برای او وجود داشت، اما اگر این توجه در زمین رخ میداد در مرتبه حیوانی باقی میماند.

شیطان اصرار داشت این مرتبه محقق بشود. چون آدم تا در مرحله جذبه بود راهی برای ورود شیطان به آن نبود. لذا در روایت دارد که شیطان  چهار بار در طول دوران حیاتش ناله کرد و دو بار جشن گرفته است. آن نخستین جشنها زمانی بود که فهمید انسان خوردن دارد و دومین آنها زمانی که دریافت انسان خواب دارد. فهمید این دو راهکار برای نفوذ اوست و در همینجا ملائک ناله کردند.

اینکه خداوند از توجه و تعلق به بدن نهی کرده است به این معنا نیست  که با بدن داشتن انسان و تمایلات بدنی او مخالف است. خود خداوند انسان را در زمین، خلیفه قرار داده است.

  شیطان با تمام توانش آمد قسم خورد برای آدم که اگر میخواهی به «خلود» و «قدرت بدون منازع» دست یابی باید از این درخت بخوری و قسم خورد که من خیرخواه تو هستم.

فَوسَْوَسَ إلِیَْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یََا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلََى شَجَرَةِ الْخُلِْدِ  وَمُلْکٍ لَا یَبَْلَى )طه/ 120( وَقَاسَمَهُمََا إِنِِّّی لَکُمََا لَمِنَ النَّاصِحِینَ فَدَلَّاهُمََا بِغُرُورٍ )اعراف/ 22(

بهره برداری شیطان از امیال فطری انسان

این دو ویژگی یعنی جاودانگی)الْخُلْدِ( و قدرت بدون منازع)وَمُلْکٍ لََا یَبْلََى(  دو دغدغه ذاتی انسان هستند.خدا راه اجابت اینها را بهشت قرار داده است . زیرا در بهشت است که موت ذبح میشود و انسان هر اراده ای کند بی درنگ محقق میشود. لهم ما یشاءون فیها. اما شیطان از این خواسته انسان سوء استفاده کرد و دروغ گفت. شیطان نخستین کسی بود که دروغ را ابداع کرد و تا قبل آن دروغ معنا نداشت. دروغ فقط در روابط انسانی یا رابطه انسان به شیطان و انسان با جن معنا میدهد. در هستی، دروغ معنا ندارد. طبق روایات،  آدم اصلا باور نمیکرد که در محضر خدا میشود دروغ گفت. کودک هم اولین باری که دروغ را میشنود باور نمیکند. چون نمیتواند تصور کند که واقعیتی که هست چگونه نیست جلوه داده میشود

شیطان این کار را کرد تا راه نفوذش را از همان خوردن آغاز کند. به دنبال خوردن میل حیوانی می اید.   خود خدا انسان را ازاحسن تقویم تا اسفل سافلین آورد.  یعنی آدم از مرتبه جمادی  خلق شد) طین لازب(بعد رشد و نمو یافت و به مرحله نباتی رسید در اثر توجه به اکل و بعد در اثر توجه به سوآت به مرتبه حیوانی رسید . این سه مرحله را  در وجودش داشت، اما توجه نداشت.   شیطان با این شجره توجه داد که تو به اینها نیاز داری.   آدم بقا و قدرت را به طور فطری میخواهد. فطری بودن این نیازها مبدأ تحلیل بسیاری از معارف در دین میشود.

شیطان بدن انسان را برای او برجسته کرد و وانمود کرد که حقیقت اصلی انسان، «تن» اوست. به او فهماند این «تن» محدودیت، تغییر، تدریج و موت دارد و نمیتواند جاودانه باشد. قدرت مطلق نخواهد داشت. با این بدن محدود نمیتواند همه لذتها را درک کند، با محدودیت مکانی اش نمیتواند همه زیبایی ها را ببیند، همه چشیدنیها را بچشد.  بنابراین شیطان وسوسه کرد که اگر میخواهی به جاودانگی برسی باید از این درخت بخوری حیات و قدرت بدون منازع بیابی .

دروغ شیطان یک تفکر و جهان بینی متفاوتی در آدم ایجاد کرد. اگر کسی دروغ شیطان را باور کند، یک تفکر جدید و متفاوت در وجود او شکل میگیرد. تمام عقاید و باورهای او حول این دروغ تغییر میکند.

اگر کسی باور کرد که حقیقت وجودش ، بدن اوست تمام رفتارها و روابطش بر اساس بدن تنظیم میشود.

جهان بینی حیوانی با محوریت شهوات می یابد و از حیوان هم پست تر میشود. شیطان انسان را به ترس از فقر از انفاق دور میکند. با یک جهان بینی مادی، انفاق را از دست دادن پول معرفی میکند. ولی اگر کسی اصل آن دروغ را نبپذیرد که حقیقت انسان مادیت او نیست، انفاق را از دست دادن پول نمیداند. .

هدف شیطان این نیست که برخی رفتارها در انسان محقق شود، دنبال تغییر جهان بینی و غالب کردن تفکر مادی در انسان است. به همین دلیل باید دانست با هر گناه و تبعیت از شیطان، سطحی از تفکر ما نیز تغییر کرده است. در روایات هم آمده است که در اثر گناه روح ایمان از انسان جدا میشود و اگر به او بازگشت در مرحله نازلتری بازمیگردد. روح ایمان همان باور و اعتقاد فرد است.

توبه آدم

گفته شد که هبوط نخست انسان هبوط عداوتی بود.  فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو.   انسان به بدن توجه کرد و با توجه به بدن هبوط محقق شد. این هبوطی که با عداوت همراه است، چون توجه به بدن است، بدن محدودیت دارد، هبوط عداوتی است. یعنی اگر انسان در چهارچوب بدن قرار بگیرد و آن استعداد نامتناهی بیاید در جریان بدن، دنبالش سفک و فسادی است که ملائکه گفتند. این هبوط امری تکوینی بود. اذا اراد ان یقول لشیء کن فیکون که امر ملازم با تحقق است. تدریج و تأخیر در آن نیست. با این هبوط از متن بهشت به حاشیه بهشت رانده شدند. در آنجا آدم کلماتی را از خداوند دریافت کرد. فَتَلَقََّّى آدَُمُ  مِْنْ  رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیِْهِ  إِنَّهُ هُوَ التَّوَّاُبُ  الرَّحِیمُ، و نوعی تنبه برای او حاصل شد. مانند کودکی که نخستین بار گناه میکند حالت تنبه و شرم در او پیدا میشود.   اولین دروغی را که میگوید سرخ میشود. یعنی اولین باری که میخواهد دروغ بگوید میبینید که برایش ساده نیست. همانطور که گذشت بقای ادم در بهشت به امر و نهی الهی بود. وقتی نهی الهی شکسته شد، آدم هویتش را در معرض خطر دید و ندامت برای او حاصل شد.

طبق نظر امام و علامه، تلقی کلمات که سبب توبه آدم شد، از دل تعلیم اسماء برآمد. ظاهر قضیه آن است که وقتی ملائک گفتند این انسان فساد خواهد کرد،  خدا جواب ایشان را نداده است، ولی در حقیقت خداوند جواب داد و آن اینکه در دل آن تعلیم اسماء، تلقی کلمات نهفته بود که آن را جبران کرد. دارایی آدم، تعلیم اسما بود که همان به کمک او آمد.  چنین نبود که انسان در حال خروج از بهشت، با این کلمات آشنا شد و توبه کرد، بلکه در حقیقت همان تعلیم اسما، این تلقی کلمات رادریافت. ملائکه فهمیدند که اگر فساد و سفک هم باشد، در تعلیم اسماء چیزی است که آنها جبران میشود.

در روایات گفته شده است این کلمات، حقیقت غفور و رحیم بود،یا حقیقت خسمه طیبه یا اسامی و ادعیه خاص، همه اینها درست است. زیرا هر کدام اشاره به یک مرتبه از یک حقیقت میکنند.

 در توبه آدم ابتدا یک عنایت اولیه از جانب خداوند به آدم شد )تلقی آدم من ربه کلمات( سپس آدم به کمک آن اسمائی که فراگرفته بود توبه کرد )فتاب علیه( و سپس مجددا مورد عنایت خداوند قرار گرفت.) انه هو التواب الرحیم. (

این سه مرحله در هر توبه موجود است یعنی در هر توبه ابتدا و انتها با لطف و عنایت خداست. همین پشیمانی و ندامت ابتدایی مصداقی از )کلمات( است.

توبه تنها یک بازگشت از خطا نیست، بلکه به ساختار وجود انسان اشاره دارد، اگر توبه در وجود او نبود، خطا انسان را از بین میبرد. توبه مانند نظام ایمنی است، اگر بیمار فاقد نظام ایمنی باشد، با کوچکترین آلودگی از بین می رود. به همین دلیل توبه برای بقای وجود معنوی انسان لازم است، انسان در هر مرتبه ای نیازمند توبه است. حتی انبیا که توبه خاص خودشان را دارا هستند.

هبوط دوم

بعد از توبه، هبوط دوم محقق شد که هبوط انسانی است. هبوط اول به مرتبه جسم بود که توجه به بدن یافت. هبوط دوم با توبه محقق شد که به جنبه روح انسان مرتبط بود.

قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون

با این هبوط بود که دین محقق شد.  دو راهی انتخاب مسیر هدایت و ضلالت مطرح شد. نتیجه این هبوط دوم مواجهه با دو راهی های دین بود که کسانی که انتخاب کنند نتیجه اش آن است که هیچ خوف و حزنی ندارند. فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ

عَلَیْهِمْ ولَََا هُْمْ  یَحْزَنُونَ

و کسانی که کافر شوند زندگی آنان تنگ و ضیق خواهد بود. من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا. چون دائما ترس از مرگ و تمام شدن لذتها برایش هست.

در قرآن یکبار در سوره بقره ماجرای هبوط و توبه آمده است و یکبار در سوره طه. در سوره بقره نتیجه هدایت را خوف و حزن نداشتن بیان کرده است و در سوره طه گمراه نشدن و شقی نشدن.

فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلََا خَوْفٌ عَلَیْهِْمْ  وَلََا هُمْ یَحْزَنُونَ )بقره/ 38( فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاَیَ  فَلََا یَضِلُّ وَلََا یَشْقََى )طه/ 123(

همچنین نتیجه تبعیت نکردن از هدایت الهی را در سوره بقره خلود در جهنم بیان کرده است و در سوره طه ، زندگی تنگ و سخت. معلوم میشود این عبارت فَإِنَّ لَهُ مَعِیشًَةً  ضَنْکاً در برابر همان عبارت خوف و حزن نداشتن است.

آیات سوره طه چنین است:

فَأَکَلاَ مِنْهََا فَبَدَتْ لَهُمََا سَوْآتُهُمََا وَ طَفِقََا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمََا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عََصَىَ آدَُمُ  رَبَّهُ فغََوََى ﴿121﴾

نظام اندیشه اسلامی

ثُمَّ اجتْبََاُهُ  رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدََى ﴿122﴾

اینجا تعبیر اجتباه است که همان تلقی آدم من ربه کلمات است.

)و هدی( یعنی توبه اش هم قبول شد و برگشت. بنابراین هبوطشان در اینجا هبوط انسانی است.

قَالَ اهبِْطََا مِنْهََا جَمِیعاً بعَْضُکُمْ لِبَعٍْضٍ  عَدٌُّوٌّ

فإَمََِّّا یَأتِْیَنکَُّْمْ  مِنِِّّی هُدًًى فمََنِ اتبَََّعَ  هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشَْقَىَ ﴿123﴾ اینجا هر دو هبوط را یکی کرده است.

در مقابل و الذین کفروا و کذبوا در سوره بقره دارد که:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشًَةً  ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوَْمَ  الْقِیَامَةِ أَعْمََى ﴿124﴾

هبوط دوم که همان هبوط انسانی است بر این محور است که انسان حقیقت خود را از بدن متمایز ببیند، نسبت خود را با خزائن الهی درک کند.

بنابراین دو هبوط داریم: هبوط اولیه ، هبوط حیوانی و توأم با عداوت در دار ارض بود و هبوط ثانویه هبوط انسانی بود که توأم با دین و هدایت الهی بود و از اینجا مقدمات بحث نبوت شکل میگیرد.

هبوط دوم اما یاتینکم منی هدی است، که برگشت پذیر میشود. هبوط اول هبوط برگشت پذیر نبود. اگر انسان هبوط حیوانی میکرد، فقط هبوط حیوان بود. برگشت پذیر نبود. اما إما یاتینکم منی هدی که ایمان و کفر مطرح میشود، برگشت در مسیر انسان از راه دین است.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرمایند: کل دین در این دو فراز این آیه خلاصه شده است :

تبعیت از هدایت : فَمَنْ تَبِعَ هُدَاَیَ  کفر: وَالَّذِینَ کَفَرُُوا وَکَذَّبُُوا

در کل تاریخ هم چیزی بر این دو اصل اضافه نشده است. یکی بیانگر حب به هدایت و کمال است و دیگری بغض به شقاوت و کفر که با دو فطرت اصلی انسان یعنی شوق به کمال و فرار از نقص هم منطبق است.

این مسئله زمینه ساز بحث نبوت میشود. که اکنون که انسان به عالم ارض هبوط کرده است چه باید بکند؟ چگونه طریق هدایت را پیگیری کند که ارتباط با بحث نبوت شکل میگیرد.

پس خلاصه بحث این است که:

  • هبوط دو مرتبه دارد.
  • کار شیطان این بود که انسان را بدن نشان بدهد. منِ انسان را تن نشان بدهد و چون تن زوال داشت، دو دغدغه وجودی انسان که )حب به جاودانگی و قدرت مطلق( به او وانمود کرد که با این شجره میتوانی به اینها برسی.
  • نشان داد که تن تو این ها را ندارد، با این درخت میتوانی به دست بیاوری. آدم به همین مقدار که این توجه را کرد، هبوط رخ داد.

ساختار سازی 

پرسش و پاسخ

سؤال: اینکه دین از اینجا شروع شده است چطور با آیه 13 سوره شوری جمع میشود که شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا… جمع میشود؟

پاسخ: آن دین به عنوان یک مجموعه و تشریع است. اما به عنوان هدایت و کفر از اینجاست. اما در آنجا تشریع دین است که میشود اولین رسول اولوالعزم که نوح است. اولین دین که احکام مدون باشد از زمان نوح است. اما هدایت و کفر از زمان آدم شروع میشود.

سؤال: فرمودید چون در جنت توجه به شجره اتفاق افتاد، انسان به مرتبه حیوانی نرسید. یکبار هم فرموید چون توبه محقق شد نرسید. یعنی اگر انسان در زمین هم بود و این توجه به شجر میشد اما توبه هم میکرد.

پاسخ: توبه هم به این دلیل محقق شد که انسان در جنت بود.    یک کودک در نظام ربطی که با خدای سبحان دارد، اولین گناهی که دارد مرتکب میشود میبینی حال پشیمانی دارد. و الا اگر حیوان در نظام حیوانیتش باشد، توجهاتش برایش پشیمانی ندارد. پس این دوتا یک حقیقت واحده است که چون در جنت بود، توبه محقق شد. و الا توبه محقق نمیشد.

سؤال: اگر طی این مراحل هبوط و .. تکوینی است، سلب اختیار میشود؟

پاسخ:  اختیار هست. اما اختیار آنجا غیر از اختیار تشریعی است. چون اختیار تشریعی وقتی است که دو راه جلو انسان باشد که یکی بد باشد و یکی خوب باشد. این اختیار تشریعی است. آنجا اختیار تشریعی نبود. اما اختیار بود. چنانچه ملائکه اختیار دارند، اما اختیارشان اختیار تشریع نیست. خدا اخیار دارد اما اختیارش اختیار تشریع نیست که بد و خوب جلویش باشد. ببینید، انواع اختیارها را داریم. اختیار فقط یک مدل نیست. حیوان هم اختیار دارد، اختیار او هم اختیار تشریعی نیست. پس مراتبی از اختیار است. از اختیار الهی گرفته است، تا اختیار مرتبه حیوانی. همه اینها اختیار است. اختیار فقط اختیار تشریعی که ما میشناسیم نیست. این هم یکی از آن مراحل است.

سؤال: انسان که شاهد بر تک تک ملائکه بود، پس چرا شیطان با اینکه اگر میخواهی ملک بشوی او را گول زد. او که دیده بود که ملک شدن مرتبه نازل تر است.

پاسخ: عرض کرد که توجه به بدن، چون بدن خود نازل است ، یک وقت میگوییم بیگانه است، یک وقت میگوییم خود نازل انسان است و انسان از بدن آغاز میکند تا برسد به مراتب بالاتر. این خود نازل گاهی ممکن است در یک لحظه تفطن و توجه پیدا بکند که این خودش است. وقت خوردن، وقت خوابیدن… لذا بعد از اینها وارد شده است که انسان دوباره توجه به خدایش را قوی بکند. که اینها ممکن است معد بشوند. هرچند برای اولیاء الهی خوردنشان هم یطعمنی و یسقین است. همه اعمالشان هم همین حالت ارتباط است. ولی برای عموم مردم این چی ایجاد میکند؟ لم نجد له عزما را هم در همین معنا معنا کرده اند. لقد عهدنا الی آدم من قبل، عهدنا یعنی همان رابطه عهد الست. همان رابطه علم آدم الاسماء. فنسی و لم نجد له عزما. این نسیان نسیان تشریعی نیست. نسیان وجودی است که مرتبه وجود او در این رتبه بود که لم نجد له عزما. در مرتبه اولوالعزم من الرسل نظام اندیشه اسلامی

نبود. معلوم است دیگر. که جمع بین این دوتا را بکند بدون اینکه از آن وقتی به این توجه میکند… گناه نیست توجه به بدن. امابرای یک ولی الهی یک مرتبه تنزل است که آدم فکر کرد جمع بین این دوتا را راحت میتواند انجام بدهد، اما دید نه. امکانپذیر نشد و هبوط محقق شد.

سؤال: اولوالعزم با این بیان هبوط ندارند.

پاسخ: دو تفسیر شده است. اگر استثناء منقطع باشد ندارند، اگر استثناء متصل باشند، می آیند در مرتبه وجودی اما از مرتبه وجودی عبور میکنند بدون اینکه گرد و خاکی بر وجودشان بنشیند. منتها آن سرعت آنقدر زیاد است که به محض تکون روح در بدن در جنینی یا تولد این محقق میشود. عرض کردم که دو مبناست. این خودش دو مبناست. اگر استثناء را منقطع بگیریم اصلا نمی آیند. اگر استثناء را متصل بگیریم، می آیند اما خروجشان خروجی است که تخصیص میزند این را. استثناء منقطع باشد به نحوی میشود، متصل باشد به نحو دیگری میشود.

سؤال: اینکه توبه تشریع را به دنبال می آورد… قرار است توبه منجر به فنا بشود؟ توبه یعنی فنا در امر الهی.

پاسخ: یعنی احکام جدیدی را که احکام جدید قرب جدیدی را ایجاد میکند. هر توبه برای انسان افق جدیدی را از احکام برای انسان باز میکند که آن احکام و اوامر و نواهی، افق قرب بالاتری را ایجاد میکند تا میرسد به مراتب فنا.

سؤال: اگر اولین خلقت خداوند انسان کامل امام بود، باز هم این مراتب اتفاق می افتاد؟

پاسخ: امکان نداشت اولین مرتبه نظام خلقت انسان کامل تام باشد. و الا حرکت معنا نمیداد. حرکت باید محقق بشود. انسان کامل بوده، اما انسان کامل تام نبوده است. این برمیگردد به اینکه حرکت باید معنا بدهد. و الا عالم دفعی میشد و تمام میشد.

این همه مسائلی که بنا بود باشد دیگر محقق نمیشد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “انسان‌شناسی قرآنی | جلسه 5” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید