بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

در محضر آیات ده‌گانه‌ای بودیم که بحث امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان حقیقت اجتماعی دین اسلام بیان می‌کرد که باعث شد این حقیقت، اسلام به عنوان بهترین امت در بین امم، این حقیقت و اقامه آن باعث این بهترین شد. آیه فرمودند که «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»[1] چند جلسه در محضر آیه شریف بودیم و نکات زیادی را از تفاسیر مختلف در محضرش بودیم و به خصوص این نکته که این حقیقت ناظر به ستون اصلی خیمه دین است که دین را به نحو اجتماعی محقق می‌کند و دینِ اجتماعی است که بهترین بودن را باعث می‌شود و لذا اسلام از منظر احکام اجتماعی بالاترین دینی است که از جانب خدای سبحان نازل شده و قرار داده شده و لذا امتی هم که این دین را پذیرفته‌اند بهترین امت شدند چون آن حکم اجتماعی و اتصال اجتماعی در وجود این‌ها در اقامه دین بالاترین است.

در بعضی از ادیان به تبع تحریفی که در دینشان صورت گرفت، گاهی بحث امر به معروف و نهی از منکر را از خصوصیات فقط انبیا می‌دانستند؛ مثل عصمت و نبوت که از خصوصیات انبیا است، امر به معروف و نهی از منکر را هم از خصوصیات انبیا می‌دانستند. لذا بقیه مردم تکلیفی در این رابطه نداشتند و این انحراف است چون در مبدائیت دین از جانب خدا قطعاً چنین حکایتی صورت نخواهد گرفت و به نحو تحریف بوده. چنانچه مثلاً توبه مردم را در قبال آن به صلیب کشیده شدن عیسی علیه السلام پذیرفته شده می‌دانستند، این‌ها گاهی نمونه‌ای از معارف تحریف شده‌ای است که ایجاد می‌شود که باعث می‌شود آن بار از دوش امت برداشته بشود و به سمت فردگرایی و تحریف، امت بیشتر پیش برود.

بله اینکه ولی الهی در مقامات قربی به جایی برسد که تأسیه [3:30] به او، محبت به او، تبعیت از او انسان را به مراتب بالا برساند قطعی است؛ اما محبت به او بدون تبعیت، بدون اطاعت انسان را بخواهد برساند، در روایات ما فرموده‌اند این خیال خامی است که انسان باید از فکر و ذهنش بیرون کند. بله اگر حتی این در عالم لجاجت نیفتاده باشد، باز با مواقف و عقباتی که در قیامت است که عقاب اعمال ترک شده‌اش را یا معاصی انجام شده‌اش را در آنجا ببیند، اگر آن اعتقاد باقی مانده باشد باز امکان نجات برای او به این نحو است، اما نه به این جور که بگوییم از ابتدا نجات بدون تبعیت با همه معاصی که امکان پذیر باشد برایش انجام بدهد نجات هم محقق است. این گونه در روایات ما نفرموده‌اند؛ بلکه فرموده‌اند اگر عقاب آنها را دید و آنها هنوز آن ایمان هم باقی بود، البته سبب شفاعت برای او امکان‌پذیر می‌شود منتها بعد از آنکه مواقف را، عقبات را طی بکند و ماندن در آنها او را تصفیه بکند. حالا آن بحثی است که در جای خودش باید بیشتر پرداخته بشود.

یکی از نکات دیگری که در این آیه شریف آمده، تعبیر این است که «وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»[2] اگر اهل ایمان، ایمان می‌آوردند به این عنوان اجتماعی، به همین حقیقت اجتماعی که «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»[3] و امر به معروف و نهی از منکر «وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ» به این «لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ» این‌ها هم برای آنها خیر بود همچنان که شما «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» شدید. خیر امت بودن شما به واسطه امر به معروف و نهی از منکر بود، اگر آنها هم به این چنگ می‌زدند «لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ»؛ اما « مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ » عده‌ای، کمی از آنها، بعضی. مِن، مِن بعضیه است، تبعیضیه است. که بعضی از آنها به این ایمان آوردند، اما اکثریت آنها چی بودند؟ «أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» نه، به این ایمان نیاوردند. آن وقت این فاسق بودن آیا معنای ترک امر به معروف است که «أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»؟ یعنی این اساس دین را، قوام دین را رها کردند و لذا به خاطر ترک این اساس به فسق مبتلا شدند؟ یا نه، خودشان هم به فسق مبتلا شدند، علاوه بر ترکِ این به فسق‌های دیگر، معاصی دیگر مبتلا شدند؟ ولی در هر صورت نشان می‌دهد که این فسق در اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر است.

حالا یا خود امر به معروف و نهی از منکر که ترک شده باعث فسق است یا نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث فسق است. چون اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شد به دنبالش فسق عمومی ظاهر می‌شود. منکر دیگر منکر دیده نمی‌شود و معروف، معروف دیده نمی‌شود. پس اگر در جامعه‌ای بحث امر به معروف و نهی از منکر به نحو اجتماعی صورت نگیرد، آن جامعه فردی باشد نظام رعایت دین در آنها، اکثرشان به فسق مبتلا می‌شوند. حالا این اکثر ممکن است خود من را هم شامل بشود، ممکن است فرزندان من را، اطرافیان من را هم شامل بشود که پرِ این فسق همه را می‌گیرد. اینجوری نیست که عده‌ای بتوانند در امان باشند. بالاخره این با اولاد و زراری‌اش در کار است، مسئولیت‌های اجتماعی‌اش در کار است. وقتی ترک کرد این فسق همه را فرا می‌گیرد.

از جمله در بحث فسق یک آیاتی که در رابطه با منافقین آمده، اگر حالا من آیه را الان پیدا بکنم که خیلی تعبیر زیبایی است که منافقین تارک امر به معروف و نهی از منکر هستند و این می‌فرماید که «بسم الله الرحمن الرحیم الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»[4] همچنان که مومنان بعضی‌هایشان ولایت دارند بر بعض؛ این‌ها هم، المنافقون دیگر نمی‌گوید ولایت، می‌گوید «الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» تأثیر و تأثر در همدیگر دارند، ولایت را ذکر نمی‌کند چون ولایت امر مقدسی است و الهی است.

«يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» این‌ها کارشان مقابل کار مومنان است. «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» از معروف نهی می‌کنند به منکر امر می‌کنند. «وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ» که اینها در کارها آن دست انجام کار را ندارند «نَسُوا اللَّهَ» خدا را فراموش کردند «فَنَسِيَهُمْ» این مقصودم قسمت آخرش است. «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» چون ترک امر به معروف و نهی از منکر کردند، منافق با فاسق تساوق دارد «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» حتماً در حقیقت این «هُم» حالت ضمیر فصل هم که آمده حالت تاکید است و انحصار است انگار که هر کسی فاسق است این نفاق دارد؛ پس اگر در آن آیه فرمود که « وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» مربوط به ترک امر به معروف و نهی از منکر بود که اولین مرتبه‌اش ترک امر به معروف و نهی از منکر است تا می‌رسد به مرتبه‌ای که آن امر به منکر و نهی از معروف هم می‌شود.

پس نهی از منکر و امر به معروف ابتدای کار است اگر ترک شد، اگر این ترک شد به کجا کشیده می‌شود؟ امر به منکر و نهی از معروف. که این دیگر نفاق می‌شود. پس اگر کسی ترک کرد جامعه‌ای امر به معروف و نهی از منکر را، (10:00) به فسق کشیده شده. اما فسق مراتب دارد. با اینکه آنها «َأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ » بودند که تارک امر به معروف و ناهی بودند و به فسق هم خودشان کشیده شدند، اما در عین حال دوباره می‌فرماید در این آیه شریفه که کسانی که منافقین هستند « هُمُ الْفاسِقُونَ» آن وقت منافقین کسانی هستند که امر به منکر می‌کنند و نهی از معروف. پس اگر ترک امر به معروف و نهی از منکر در جامعه‌ای شد، این جامعه آماده می‌شود به سمت چی حرکت بکند؟ نفاق. پس از علائم نفاق است ترک امر به معروف و نهی از منکر، منتها ابتدای نفاق است. انتهای نفاق می‌شود امر به منکر و نهی از معروف.

حالا ببینید در جامعه امروز ما اگر این بخواهد تطبیق بشود چقدر دقیق است که گاهی می‌بینید که ابتدا عده‌ای دنبال این بودند که امر به معروف و نهی از منکر را اصلش را مقابله کنند، تا نشود، نباشد، بعد یواش یواش می‌بینید همین‌ها جلودارها به کجا می‌رسند؟ امر به منکر می‌کنند و نهی از معروف می‌کنند. اگر شهید امر به معروف و نهی از منکر را، دفاع از امنیتِ را برایشان مهم نیست، اما اگر یک کسی در راه آن بغی و فساد و ظلم کشته می‌شود چی می‌شود برایشان؟ خیلی مهم است ها! ببین که «اکثرهم ال…» این فاسقون در مرتبه اول. در مرتبه ادامه مسئله می‌شود چی؟ اصلاً این‌ها امر به منکر می‌کنند، و نهی از معروف می‌کنند. اینها خلاصه نفاق است [11:48] در حقیقت جا افتاده می‌شود. آن وقت دنبال نفاق که حقیقت فسق است آن وقت منافقین امرشان از کفار اشد است. منافقین در قرآن امرشان از کفار اشد است، چون کافر نمی‌آید در حقیقت معروف را معروف..، او در حقیقت دارد کار خودش را می‌کند، در پوسته آشکار در حقیقت مخالفت می‌کند. اما منافق می‌آید منکر را معروف نشان می‌دهد و معروف را منکر نشان می‌دهد، این خطرش برای جامعه و ضررش برای جامعه این زیاد است که حالا در آیات بعد از این انشاالله اگر رسیدیم که آن آیه شریفه دیگر خوب نشان می‌دهد خطر منافقینی که این جوری شدند دنبال آیه می‌فرماید که «لَنْ يَضُرُّوكُمْ»[5] در آن آیه شریفه بعدی که انشاالله بعداً در خدمتش هستیم که «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى» کفار و یهود به شما نمی‌توانند خیلی ضرری بزنند. اگر هم یک موقع ضرری بزنند یک دروغی، یک در حقیقت ضرر جزئی است «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ» اگر هم در مقام جنگ با شما قرار بگیرند «يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ» حتماً فرار می‌کنند، خیلی زیبا است ها! بعد از این وقایع انگار آدم صحنه امروز ما را قرآن دارد ترسیم می‌کند که دشمن ما روز به روز رو به ضعف دارد می‌رود به فرمایش آقا، رو به ضعف دارد می‌رود و مومنان رو به قوت. لذا جرات ندارند برای جنگ و اگر هم یک موقعی این کار را بکنند نمی‌توانند ضرری بزنند «إِلَّا أَذًى» یک اذیتی، اذیت غیر ضرر است؛ چون می‌گویند «أَذًى» اینجا استثناء استثناء منقطع است «لَنْ يَضُرُّوكُمْ» ضرر نمی‌توانند بزنند «إِلَّا أَذًى» «أَذًى» ضرر نیست، «أَذًى» یک آزار است، ضرر نیست «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ» حتی اگر در مقام جنگ با شما بر بیایند «يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ» پشت به شما خواهند کرد، یعنی فرار می‌کنند، نمی‌مانند در انتها «ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ» که اینها نصرت نمی‌شوند.

این هم یک معنایی بود که در رابطه با این آیه که ثمره ترک امر به معروف و نهی از منکر چه در نظام فردی چه در نظام جمعی منجر به نفاق می‌شود. پس اگر در جامعه‌ای امر به معروف و نهی از منکر محقق شد، خود این جلوی نفاق را می‌گیرد که نفاق سر پلی است که انسان را می‌خواهد از ایمان خارج کند، اول انسان به نفاق مبتلا می‌شود بعد به کفر. نفاق سر پل خارج کردن تسویل است نفاق منزل تسویل است که انسان کفر برایش تسویل می‌شود آراسته می‌شود، جوری می‌بیند که برای او پذیرشش راحت می‌شود، منزل تسویل است نفاق برای کفر. پس اگر این جوری شد ترک امر به معروف و نهی از منکر ورود به منزل تسویل است که منزل نفاق است.

شاگرد: …

استاد: بله، یعنی «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[6] یعنی اینها وضعشان از کفار بدتر است که حالا باز آیات دیگر و روایات دیگر هم دلالت دارد که نفاق شدیدتر از کفر است، لذا در همان آیه بعد از اینکه آیه جانشینی پیغمبر وارد شد که «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ»[7] بعد دنباله‌اش آنجا می‌فرماید که دیگر در حقیقت «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ»[8] دیگر از آنها نترسید، آن‌ها نمی‌توانند به شما ضرر بزنند. اما ضرر از درون خودتان امکان پذیر است که دشمن از درون ما از طریق نفاق و ترک امر به معروف و نهی از منکر.

حالا ببینید اگر یکپارچه همه پایشان را کردند در یک کفش در مقابل نهضت امر به معروف و نهی از منکر دارند می‌ایستند، چقدر مهم است این مسئله و چقدر این مسئله برای آنها حیاتی است که حیات و ممات آنها به بودن و نبودن امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی دینی که از سیاست جدا است با دینی که عین سیاست است آن مرزش با امر به معروف و نهی از منکر محقق می‌شود که «بها تقام الفرائض» که فرائض با اینها چه می‌شوند؟ با این اقامه می‌شوند. دینی که اقامه نشود خطر ندارد، دینی خطر دارد برای کفار که اقامه بشود و اقامه شدنش با امر به معروف و نهی از منکر است. ببینید چقدر آن‌ها با دقت دارند آن نقطه اصلی را می‌زنند و ما باید چقدر مراقب باشیم که از حرکت دشمن بفهمیم که کجا و کدام سنگر مهم‌تر است تا به او حواسمان جمع‌تر باشد و او را زنده‌تر نگه داریم. بله این هم یک نکته‌ای بود که در محضرش بودیم.

یکی از نکات دیگری که خود مرحوم علامه در اینجا می‌فرماید و خیلی هم تعبیر را زیبا ایشان می‌فرماید اینجا، تعبیرش این است در تطبیق‌هایی که در مسئله است ایشان می‌فرماید که معنای آیه «أنكم معاشر المسلمين خير امة أظهرها الله للناس بهدايتها لأنكم على الجماعة تؤمنون بالله»[9] یعنی بحث این است که شما با جماعتی ایمان آوردید، ایمانِ اجتماعی، یعنی همه با هم.، یک موقع است که افرادی ایمان می‌آورند یک موقع است که جمعی با هم ایمان می‌آورند، اینکه جمعی با هم ایمان می‌آورند این در حقیقت دنبال «خير امة» بودن از این در می‌آید. تعبیر را ببینید ایشان می‌فرماید که این آیه که می‌گوید «كنتم خير أُمة»[10] چرا خیر امت هستید؟ «لأنكم على الجماعة تؤمنون بالله»[11] ایمانتان با یک امتی است که ایمان آورده، نه افرادی که ایمان آورده باشند، ممکن است یک افرادی ایمان بیاورند اما این افراد در ضمن اتصال و ارتباط با هم نباشند. وقتی با هم ارتباط دارند و ایمان می‌آورند، حالا این از جمع 5 نفره یک خانواده ممکن است شروع بشود، به جمع یک کشور کشیده بشود به جمع یک امت کل کره ارض هم برسد. پس هر جا ایمان اجتماعی و جمعی بود به طوری که ایمان‌ها به هم گره خورده بود به هم تکیه کرده بود، به هم مرتبط بود، این مصداق «خیر امة» بودن را در همان حیطه محقق می‌کند. پس ایمان‌های فردی که کسی به کسی کاری نداشته باشد فقط ایمان داشته باشد، به نتیجه «خیر امة» بودن نمی‌رسد، آنی به نتیجه «خیر امة» بودن می‌رسد که ایمان‌ها به هم مرتبط بشود، تأثیر و تأثر پیدا کند. هر چقدر این تأثیر و تأثر ایمان‌ها با هم بیشتر بشود «خیر امة» بودن قویتر می‌شود. چون «خیر امة» بودن هم تشکیکی است، یک امر در حقیقت مطلقی نیست که فقط..، نه مراتب دارد، این مراتبش با مراتب ارتباط ایمان‌ها به هم و امر به معروف..، آن وقت ملاک آن ارتباط امر به معروف و نهی از منکر است. آنی که ارتباط بین ایمان‌ها ایجاد می‌کند چیست؟ چطوری ایمان‌هایمان را با هم مرتبط کنیم که «خیر امة» بودن محقق بشود در خانواده، در محله، در شهر، در کشور؟ می‌گوید با امر به معروف و نهی از منکر است که این پیوندها محقق می‌شود.

لذا ببین چقدر روی این تاکید دارند عیسی به دین خود، موسی به دین خود، بعد پلورالیسم دینی که کاری به همدیگر نداشته باشید، همه حق هستند، هر کسی برای خودش حق است، چرا تو خودت را حق می دانی دیگری را ناحق می دانی؟ (20:00) این مسائل که یک گاهی «کلمة الحق يراد به الباطل»[12] از آن در می‌آید، همه بر می‌گردد به اینکه امر به معروف و نهی از منکر و ارتباطات و این توصیه به معروف‌ها و نهی از منکرها جلویش را بگیرد. حتی ببینید تمام مباحث هرمنوتیکی که در بحث‌های برداشت، که هر کسی با پیش فرض‌های خودش است، پس تو چرا می‌خواهی دیگری را نقد بکنی؟ اینها همه مرتبط با هم می‌شود، همه مرتبط با این است که هر کسی فرد بشود، هر کسی تنها بشود، هر کسی جدا بشود، حق نداشته باشد به دیگری نصیحتی، توصیه‌ای، ارتباطی، حق نداشته باشد. چکار داری تو به او؟ هر کسی خودش است و خودش. این هر کسی خودش است و خودش، تمام این آیات دارد با او مقابله می‌کند، دارد اینها را می زند.

آن وقت آن طرف ببین چقدر پررنگ آمده! حتی گاهی می‌بینید در تعلیمات فرهنگ ما هم با ضرب المثل های مختلف دارد تثبیت می‌شود، فرهنگش جا می افتد، به طوری که آدم اصلاً می‌گوید فضولی است اینها. یعنی در ذهنش می‌آید فضولی یک امر زشتی است، اما در عین حال می‌بینید که در آن کار صحیحی که عقاب دارد ترکش، اگر انسان حواسش به دیگرانی که با هم در یک کشتی نشسته‌اند نباشد، می‌گوید تو چکار داری او دارد کشتی را سوراخ می‌کند؟ بگذار بکند، او خودش آنجا نشسته دارد سوراخ می‌کند. نمی‌گوید اگر این سوراخ بشود کشتی همه غرق می‌شوند. همه غرق می‌شوند، نمی‌شود بگوییم این فضولی است چرا داری به او دخالت می‌کنی؟! آن فضولی یک امری است اما مطلع بودن همسایگان از همدیگر، شرکت در خلاصه غم‌ها و شادی‌های همدیگر، با همدیگر مرتبط شدن، همدیگر را کمک کردن، این‌ها فضولی نیست، این‌ها عین آن وجود توسعه یافته و منِ بزرگ شده است که منش منحصر در این تنش نیست، از این تنش عبور کرده، تن‌های دیگر را هم شامل می‌شود و آنها را هم دلش می‌سوزد همچنان که برای خودش می‌سوزد. خوشحال می‌شود از خوشی آنها همچنان که از خوشی خودش خوشحال می‌شود.

این‌ها را ببینید آن نگاه الهی که که منِ شامل جمع را می‌خواهد ایجاد بکند تا آن نگاهی که می‌خواهد من را تبدیل کند به تن، بگوید این تن تو فقط من است کاری به بقیه نداشته باش، هر چی مربوط به تن تو است مربوط به تو است، هر چی به غیر از این تن است به تو ربطی ندارد، تو چکار داری؟ این انسان را محصور می‌کند در این تن حد این می‌شود همین60 ، 70 کیلو. اما آن می‌خواهد انسان را بزرگ بکند به بزرگی همه هستی نه فقط تازه عالم مادی، این تفاوت دو تا نگاه است که انسان را هی هبوط بکند کوچک بشود، تصغیر بشود تا آن انسانی که هی بزرگ بشود حدود ریخته بشود همسایه‌اش را خودش ببیند، دوستانش را خودش ببیند، مومنان را خودش ببیند، انسان‌ها را خودش ببیند، هستی را خودش ببیند. این نگاه چه نگاهی است، آن نگاه! ببینید به تن انسان را… .

لذا ان جایی که انسان هبوط به تن کرد، منشأ آن همه‌اش دشمنی و کینه و عداوت و حسد و قلدری و زور و ستم و اینها است دنبالش. اما آن جایی که انسان بزرگ می‌شود، منشأ آن ایثار و گذشت و عفو و احسان و همه‌اش در حقیقت در آن نگاه است. چقدر تفاوت دو نگاه است که انسان را به کجا تا به کجا؟! آن وقت همه اینها آن مسیر حرکتش که انسان را در این مسیر می‌تواند رشد بدهد امر به معروف و نهی از منکر است. به خاطر همین است که دشمن این قدر به این حساس است تا این را از بین ببرد. این هم یک نکته‌ای بود که خدمت دوستان می‌خواستیم عرض بکنیم.

 یکی از نکات دیگری که اگر بخواهیم بگوییم که قوام یک جامعه را که جامعه می‌کند، جامعه را جامعه می‌کند به تعبیر بعضی از بزرگان همین در حقیقت چیست؟ امت را امت کردن با امر به معروف. چون امت خیلی سخت است؛ جامعه جمع شدن راحت است، اما امت شدن یعنی همه به یک هدف حرکت بکنند وحدت پیدا بکنند. قوام این وحدت که کثرت ها را به توحید می‌رساند، کثرت های اجتماعی، کثرت های سلوکی، کثرت های اقتصادی، کثرت های فرهنگی، همه اینها تبدیل بشود به وحدت قوامش به این امر به معروف و نهی از منکر است. اینها هر کدام جای چی دارد؟ استشهاد بحث‌های روایی، آیه‌ای که در..، فقط آنجا داریم کدهایش را می گوییم که. پس آن چیزی که کثرت ها را تبدیل به وحدت می‌کند که آن آرزوی همه است که کثرت ها به وحدت تبدیل بشود در سلوک اجتماعی، در سلوک فردی، در سلوک فرهنگی، در سلوک اقتصادی؛ یعنی حتی مسئله اقتصاد آن چیزی که  خلل و فرج را پر می‌کند کثرت ها را تبدیل به وحدت می‌کند بر پایه امر به معروف و نهی از منکر محقق می‌شود. این هم یک نکته که بله.

یک نکته دیگر این است که آیات قرآن می‌فرماید که کسی که در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته می‌شود، مثل انبیایی هستند که کشته می‌شوند. این هم مهم است! یعنی مقتول در راه امر به معروف و نهی از منکر مثل انبیایی هستند که در راه خدا مقتول و به قتل رسیده می‌شوند. آیه می‌فرماید که «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ»[13] کسانی که کفر به آیات خدا می‌ورزند و «وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ» به خطر این کفر به ایات الهی انبیا را می‌کشند «وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» مردم غیر از انبیایی را هم که امر به قسط داشتند را می‌کشند، همه اینها سه عذاب، «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ، يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ، يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» یک عذاب دارند «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» نشان می‌دهد کفر به آیات الهی، قتل انبیا و قتل آمرین به قسط در یک رتبه است با هم، در یک راستا است با همدیگر که کفر به آیات الهی، قتل انبیا، قتل آمرین «بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ». پس کسی که در راه امر به معروف و نهی از منکر به قتل می‌رسد به آن مقام و شرف و کمال رسیده که قتلش مثل قتل انبیا محسوب بشود و همچنین کسانی که در حقیقت اینها را کشتند مثل کافرین به آیات الهی هستند. این‌ها خیلی مهم است ها! بحث دقیق است ها! امروز ما ابتلایش برای ما امروز خوب آشکار می‌شود که نمی‌شود گفت که این یک کار ساده‌ای است؛ چون کسی را که امر به معروف و نهی از منکر دارد می‌کند حالا با مراتب امر به معروف و نهی از منکر دیگر، با همه آن گستردگی که ما برای امر به معروف و نهی از منکر داشتیم. اما مقام کسی که در این راستا قدم برمی دارد مثل مقام قتل انبیا است از جهت شرافت مثل انبیایی است مقتول شدند و مثل در حقیقت آن کسی که این را کشته. چون میدانید هر چقدر آن کسی هم که انسان را می‌کشد شرورتر باشد این نشانه طهارت وجودی آن چیست؟ لذا انبیا حتماً به دست اشرار از مردم، آن شرورترین‌ها کشته می‌شوند. لذا آمرین به معروف و ناهی از منکر هم، چون این دارد امر به معروف و نهی از منکر می‌کند وقتی کشته می‌شود به دست عده‌ای، نشان می‌دهد که این افراد در مقام وجودی به مقام اشرار رسیده‌اند، خدا رحم کند کفر به آیات الله دارند. حالا ممکن است این حال باشد درون‌شان، ممکن است ملکه باشد، این جدا است این بحثش.

اما قرآن این را می‌فرماید که اگر که..؛ خیلی اینها دقیق است ها! ببینید امروز اگر انسان این‌ها را ببیند آن وقت از یک طرف قیام در راه امر به معروف و نهی از منکر برایش خیلی عظیم‌تر می‌شود که این مقام مقامِ انبیایی است که مقتول در راه خدا شده‌اند. مقام انبیا است و قتلش مثل قتل انبیایی است که در راه خدا به قتل رسیده‌اند و از آن طرف هم کسانی که قاتل اینها هستند کسانی هستند که کفر به آیات الهی پیدا کردند که این آیه را یک بار دیگر بخوانیم «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» این «مِنَ النَّاسِ» را اگر نمی‌آورد می‌گفتیم شاید «يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ» همان انبیا باشند این قدر مهم است، این قدر عظیم است، برای ما اجازه پیدا نمی‌کردیم که آمرین به معروف را ملحق کنیم به آنها؛ اما بلافاصله می‌گوید «الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» این «مِنَ النَّاسِ» در مقابل انبیا است که از انبیا نیستند اینها ها! «مِنَ النَّاسِ» هستند ها! اما ««يَقْتُلُونَ» این‌ها هم در راه خدا در راه امر به معروف، اینها ملحق می‌شوند به خود انبیا و در حقیقت «فَبَشِّرْهُمْ» قاتلین اینها را «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»

استاد: «أُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ»[14] که دنباله این آیه 21 سوره (30:00) آل عمران که بحثش هم قبلاً گذشته. که دیگر حبط همه اعمال، یعنی کسی که چنگ بزند به کفر به آیات الهی یا به قتل انبیا یا به قتل آمرین بالقسط، تمام اعمال گذشته‌اش هم اگر داشته از دست رفته است، و نشان می‌دهد حبط با آن معنای دقیق که از اول اختلال در آن بود و الا اگر آن اعمال درست انجام شده بود به این موطن کشیده نمی‌شد که این هم یک بحث دقیقی است.

شاگرد: …

استاد: بله، امر به معروف و امر به قسط در حقیقت یکی است؛ چون از مصادیق معروف قسط است، از مصادیق معروف! یعنی امر به معروف عام است امر به قسط خاص است.

شاگرد: …

استاد: چرا! ببینید امر به معروف اقامه است؛ از جمله اقامه، از اقامه معروف قسط محقق می‌شود. یعنی وقتی معروف اقامه می‌شود از جمله‌اش قسط است. لذا اینجور نیست که قسط جدای از معروف باشد، از مصادیق معروف است. منتها ممکن است کسی بگوید که بله این قسمت معروف خاص است، آن هم قسط که در اینجا می گویند اگر…، به خصوص با آن آیه شریفه که می‌فرماید که «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[15] که قسط و عدل در مقابل چی قرار می‌گیرد؟ ظلم و جور. آن وقت ظلم و جور، ظلم همه انحاء انحراف را شامل می‌شود از جمله ظلم اقتصادی، از جمله ظلم اقتصادی! اینجور نیست ظلم سیاسی را شامل نشود، اینجور نیست که ظلم فرهنگی را شامل نشود، اینجور نیست که ظلم اجتماعی را شامل نشود. آنجایی که می‌آید قسط این نیست که فقط اقامه قسط یعنی مسئله حل اقتصاد. نه، قسط یعنی مقابله با هر نوع انحراف، وقتی هر نوع انحراف مقابله با آن شد، آنجایی که جامع در رفاه هم باشد اما معوج باشند، همه منحرف باشند آنجا هم قسط محقق نشده.

شاگرد: …

استاد: این را قبلاً صحبت کردیم، گفتیم که بحث اینکه یک موقع شما حجاب را به عنوان یک حکم جزئی فقط نگاه می‌کنید، اما یک موقع این را به عنوان یک، در نگاه کل نگاه می‌کنید که این هم یکی از جزئیات کل است. اگر یک کسی همه دغدغه‌اش شد فقط حجاب، هیچ چیز دیگر را کاری نداشت. اگر دید دارند همه کشور را غارت هم بکنند برایش مهم نباشد، این بگوید حجابت را درست کن فقط، این معلوم است منحرف شده از نظام آن نگاه جمعی، اما اگر کسی حواسش به همه بود این را هم در آن دایره می‌دید، این هم به همان نسبت عظیم می‌شود. هر انحرافی در آن نگاه، آن وقت با همدیگر به عنوان یک درخت معروف دیده می‌شود که این هم یک شاخه‌اش است. این قسط است اما آنجایی که یکی را ببیند بقیه را نبیند خود این در فکرش انحراف ایجاد شده، نتوانسته مجموعه ببیند، نتوانسته این‌ها را یک شجره ببینند. قبلاً راجع به این گفتگو کردیم. این هم یک نکته  به نظر من یک نکته مهمی بود که. حالا یک چند تا نکته  دیگر نوشتم من از اینها عبور می‌کنم.

روایات این بحث را، یکی دو تا از روایات را انشاالله بخوانیم در بحث روایی. در بحث روایی آنچه که راجع به آیات قبل بوده قبلاً خوانده شده، بعضی از روایاتی که در این بحث روایی داریم این است که به خصوص راجع به اختلافی که بعد از اسلام می‌شود «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا»[16] که آیه داشتیم، آنجا می‌فرماید همه امت‌ها به اختلاف مبتلا می‌شوند، و اگر..، امت من هم مبتلا می‌شوند پیغمبر می‌فرماید بعد در آنجا می‌فرماید اگر کسی در این اختلافها امام نداشته باشد این «مات میته جاهلیه»[17] که دسته‌ای از روایات. در آن روایت شریف « في تفسير القمي عن النبي ص» می‌فرماید که تمام سنن قبل «حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة»[18] همه آن‌ها، مو به مو برای شما محقق می‌شود. دنبالش می‌فرماید اگر حتی در امت‌های سابق کسی «دخلوا جحر ضب »[19] داخل در یک لانه سوسماری شده باشد « لدخلتموه » در امت شما هم این تکرار می‌شود و محقق می‌شود. «قالوا» بعد آنجا سؤال کردند « اليهود والنصارى تعني يا رسول الله » مقصودتان از اینکه تکرار می‌شود، مقصود امت یهود و نصارا است؟ حضرت می‌فرمایند « فمن أعني » چه کسی را پس مقصودم است؟ همین‌ها مقصودم است « لَتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ » که آن عروه های اسلام نقض می‌شود، شکسته می‌شود «عُرْوَةً عُرْوَةً » دانه به دانه شکسته می‌شود. یعنی دشمن به دنبال این است هر کدام از این عروه ها که سبب ارتباط امت با هم می‌شود را دانه دانه بشکافد، بشکند.

این هم خیلی زیبا است « فيكون أول ما تنقضون من دينكم »[20] آنی که اول شکسته می‌شود « الأمانة » حالا امانت از این امانت داری ظاهری شروع می‌شود تا « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ »[21] آن بالاترین مرتبه. یعنی نگاه دین این است: حقایق دینی از محسوس آغاز می‌شود تا عالی‌ترین مرتبه از این محسوس کشیده می‌شود. یعنی تعلیم در محسوس، منحصر در محسوس فقط نیست، بلکه این در همه مراتب نازله یک مرتبه عالی‌تر است. لذا امانتی که آن نظام ولایت و حمل اسما و خلافت بود، او حقیقت امانت است «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»[22] همه عالم از تحمل بار امانت نتوانستند، قدرت نداشتند « فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا » این «أَبَيْنَ » ابای تکوینی است نه ابای تشریعی، که بگویند نه نمی‌خواهیم. ابای تکوینی، قدرت نداشتند. آنی که امکان داشت برایش انسان بود «حملها الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا » که حالا بحث خودش را دارد که ظلوم و جهول بودنش به چه معنا است. اینجا می‌گوید که عروه عروه این‌ها را، اولین عروه‌ای که اینها نقض می‌کنند چیست؟ «الامانه». از همین امانت داری ظاهری هم شروع می‌شود.

شاگرد: …

استاد: آن دیگر نهایتش است. الامانه اگر در نقل دیگری الامامه است که در حقیقت چی می‌شود؟ آن همان مرحله عالی الامانه است که دارم عرض می‌کنم که این امانت از اینجا نقض آغاز می‌شود، این نقض‌ها را شروع می‌کنند این ساده است، آدم می‌گوید این که به جایی برنمی خورد که، اما نمی‌داند که این تا کجا می‌کشاند؟ کسی را که بد عهد در امانت داری شد نمی‌تواند امانتدار مرتبه بالا باشد. کسی که وزنه ۱۰ کیلویی را نتوانست بزند، حتماً وزنه صد کیلویی را هم نمی‌تواند بزند. پس در وزنه ۱۰ کیلویی دارند کار این را خراب می‌کنند تا هیچ موقع قدرت بر وزنه صد کیلویی نداشته باشد « وآخره الصلاة » دیگر آن سنگر آخری که انسان از دست می‌دهد در رابطه با عروه هایی که می‌خواهد نقض بشود، آخرین سنگر نماز است. که اگر نماز را انسان ترک کرد دیگر کانه تمام مراتب قبل ترک شده، این هم یک تهدید است که انسان بشناسد مراتب را. حالا بین اینها مراتب چگونه است، گاهی مراتب به لحاظ انسان‌های مختلف مختلف می‌شود که دومی کجا باشد سومی کجا باشد، اولی و آخری را برای ما معلوم کردند. حالا روایات از این دست هم زیاد است،

دسته‌ای دیگر از روایات می‌فرماید که بعد از اینکه زمان قیامت می‌شود، دوره قیامت می‌شود « يردن علي الحوض رجال ممن صاحبني»[23] اصحابم را دارند می‌آورند طرف حوض کوثر، پیغمبر می‌فرماید. بعد می‌فرماید «حتى إذا رفعوا اختلجوا دوني» تا دارند می‌آیند، به آن سمت می‌آیند یکدفعه این‌ها را می‌گیرند دستگیر می‌کنند می‌برند. آنجا می‌گوید «فلأقولن أي ربي أصحابي» این‌ها اصحاب من بودند. «فليقالن» خطاب می‌شود، گفته می‌شود «أنك لا تدري ما أحدثوا بعدك»[24] این‌ها سبب اختلاف شدند و اینها نگذاشتند، نمی‌دانی چه کردند بعدش، لذا دیگر اینها اصحاب تو نیستند. مثل جریان فرزند نوح که «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ»[25] خیلی تعبیر…، این‌ها اصحاب تو دیگر نیستند، این‌ها کاری کردند رابطه‌شان با تو منقطع

کردند. که باز روایات بعدی هم همین جور است که از این سنخ است تا در روایت بعدی می‌فرماید که «مَنْ خَرَجَ عَنِ الْجَمَاعَةِ قِيدَ شِبْرٍ»[26] اگر کسی از جماعت به اندازه یک وجب از جماعت خودش را دور بکند، این جماعت مؤمنین است، نه هر جماعتی و هر جمعی که تشکیل شد « مَنْ خَرَجَ عَنِ الْجَمَاعَةِ قِيدَ شِبْرٍ، فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ» این از اسلام خارج شده. یعنی بودن در جماعت بین مومنان، با مومنان بودن داخل در اسلام ماندن است. کسی که فردگرا شد خارج شد جدا شد « فَقَدْ خَلَعَ » خودش را خلع کرده «رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ » اسلام را از گردنش جدا کرده «إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ»[27] [39:57] مگر برگردد، مگر برگردد. (40:00) و «مَن ماتَ ولَيسَ عَلَيهِ إمامُ جَماعَةٍ»[28] إمامُ جَماعَةٍ جماعت مومنان امام است. اگر کسی امام جماعت نداشت «فإن موتته موتة جاهلية»[29] که این نظامی هم، که ببینید اگر دین را اینجوری نگاه کردیم آن وقت می‌بینیم حتی از امام در نماز، امام جماعت دارد انسان را آماده می‌کند برای پذیرفتن آن امام عالی نهایی. یعنی از اینجا منحصر در این نیست، متوقف در این نیست.

حالا روایت دیگر هم به همین نسبت زیبا است ولی دیگر فرصتمان نبود که، انشاالله خدای سبحان همه ما را در ربقه اسلام، جماعت اسلام و امامت امام مسلمان‌ها و مومنان حفظ بکند و انشاالله از ربقه اسلام خارج نشویم و آن «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ»[30] شامل همه ما انشاالله بشود. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

تا دقیقه 41:00

[1] آل عمران، آیه 110.

[2] آل عمران، آیه 110.

[3] آل عمران، آیه 103.

[4] توبه، آیه 67.

[5] آل عمران، آیه 111.

[6] نساء، آیه 145.

[7] مائده، آیه 67.

[8] مائده، آیه 3.

[9] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 3 ، صفحه : 376.

[10] آل عمران، آیه 110.

[11] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 3 ، صفحه : 376.

[12] نهج البلاغه، حکمت 189.

[13] آل عمران، آیه 21.

[14] آل عمران، آیه 22.

[15] كتاب سليم بن قيس، ص 429.

[16] آل عمران، آیه 105.

[17] كمال الدين صدوق/ج۲-ص ۴۰۹؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۴۶.

[18] من لا یحضره الفقیه ج1 ص203.

[19] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 12 ، صفحه : 110.

[20] همان.

[21] احزاب، آیه 72.

[22] همان.

[23] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 3 ، صفحه : 380.

[24] همان.

[25] هود، آیه 46.

[26] البدايه والنهايه – ط الفكر (ابن كثير) ، جلد : 2 ، صفحه : 52.

[27] همان.

[28] العقائد الاسلامية (مركز المصطفى للدراسات الإسلامية) ، جلد : 1 ، صفحه : 332، «وروى الحاكم في المستدرك ج ١ ص ١١٧».

[29] المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص150 . حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث مي گويد: هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و ذهبي نيز آن را تأييد كرده است: ج1، ص204.

[30] آل عمران، آیه 110.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 824” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید