بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدُ للهِ ربِّ العالمین،بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِنا محمد، صلی الله علیک و علی آله وسلّم وآله الطیبین الطاهرین المعصومینَ و لا سیّما بقیک الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائِهِم أجمعینَ إلی یومِ الدین

در محضر آیات سوره آل عمران بودیم در محضر آیه ی 105 که یک نکات تکمیلی باقی مانده بود انشالله و بعد آیات صدو ششم و هفتم انشالله در محضرشان باشیم.

بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[1] و همچنین آیه صد و ششم و صد و هفتم که يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرانَ [2] وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [3] بحثی که تتمه ای که باقی مانده بود از آیه صد و پنجم سوره ی آل عمران مرحوم علامه طباطبائی می فرماید که این نکته که تفرق و اختلاف غیر از آن که از عمل آغاز میشد و به اعتقاد کشیده میشد تفرق عملی به اختلاف اعتقادی عمدتا منشأ این تفرق نفاق است. این را به عنوان یک بیان دقیقی که نفاق سبب می شود،که تفرق عملی در جامعه ای شکل بگیرد و به دنبال این تفرق عملی اختلاف اعتقادی یعنی منافق یک برزخی است بین مؤمن و کافر که میخواهد پلی بشود که ایمان و اهل ایمان را به سمت کفر و در حقیقت آن شرک بکشاند لذا آن آغاز اگر در جامعه ی اهل ایمان فقط باشد و کفر نباشد و شرک هم واضح باشد دشمنی اش در مقابل،این جامعه از ایمان به کفر کشیده نمیشود.عمده ی این که مرزها به هم ریخته میشود، میل ها تحریک میشود مربوط به جایی است که منافقان در صحنه ی جامعه حضور دارند لذا تعبیری که ایشان میکند خیلی زیبااست می فرماید ببینید در دوره پیغمبر اکرم که چه در دوران مکه چه در حاکمیت مدینه دائما در قرآن کریم سخن از نفاق است و اهل نفاقی که در جامعه خلط بین ایمان و کفر می خواستند بکنند تا از این خلط آنها،ماهی خودشان را بگیرند،اما بلافاصله بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دوران پس از پیامبر خبری از نفاق نیست و دیگر می بینید رد پایی از منافقین در دوران بعد از پیامبر مطرح نمیشود تا جایی که امیرمؤمنان علیه السلام قیام میکنند و حاکمیت به دست امیرمؤمنان در حقیقت قرارداده میشود دوباره خط نفاق آشکار می شود. این سوال مهمی است که در این دوره چگونه بود که نفاق درون جامعه و در آن دوره بروز و ظهوری ندارد؟و چرا در دورانی که حاکمیت حق به پا میشود نفاق دورانی این قدر جلوه گر می شود؟ یکی در دوران پیغمبر اکرم و یکی در دوران امیر مؤمنان که سه جنگ امیرمؤمنان علیه السلام هرسه اش با چه کسی هست؟با اهل نفاق است که کسانی بودند که ناکثین،پیمان شکنان وقاسطین کسانی که از همین اهل ایمان بودند و در جرگه ی اهل ایمان محسوب می شدندد و در مقابل امیر مومنان قرار گرفتند و مارقین آنها هم که دیگر مظهر تام نفاق هستند،خوارج هر سه دسته به ظاهر اهل ایمان بودند و به ظاهر اهل اسلام بودند در مقابل امیر مومنان قرار گرفتند چنانچه در جامعه پیامبر با اینکه مبارزه پیامبر با کفر و شرک بود اما می بینید که جریان نفاق در سراسر آیات مدنی و بلکه مکی چه هست؟ کاملا آشکار است که اهل نفاق چه کارها میکردندد حالا ظهور مثلا جدی اش در جنگ احد بود که ابتدائا از هزار نفر لشکر حدود سیصد نفر بلافاصله با تجهیز لشکر برگشتند و جدا شدند به سرکردگی عبدالله ابن ابی اما فقط به این مسئله نفاق در این حد نبود بلکه منافقان حرفه ای درکار بودند که عنوان فی قلوبهم مرض [4]را یدک می کشیدند که این ها از ابتدای اسلام در مکه با نزول سوره ی مدثر که جزء اولین سوره های قرآن است به آنها در حقیقت گفتار در رابطه با فی قلوبهم مرض از آنها نقل می شود و دسته بندی جامعه ذیل فی قلوبهم مرض هم قرار می گیرد نشان می دهد از همان جا بودند خب این نکته که هرچقدر نفاق پنهان تر باشد احتمال انشقاق در این جامعه شدیدتر می شود، احتمال تفرقه عملی در این جامعه چه می شود؟ بیشتر میشود جامعه ای که موسای کلیم در حرکتش بعد از اینکه بنی اسرائیل را از دریا عبور داد بااو به اصطلاح مواجه بود جامعه اهل نفاق بود در درون جامعه بنی اسرائیل که کسانی مثل سامری مثل بلعم باعورا و بلکه طبق بعضی از اقوالی که قارون پس از این در حقیقت به هلاکت رسیده باشد قارون و امثال اینها که نطفه های نفاق در جامعه بنی اسرائیل به خصوص با اسباط دوازده گانه ای که رقابت جدی در خلاصه آن نظام حاکمیت داشتند باهم دیگر، نقطه های نفاق خیلی آشکار بود و واضح بود و لذا موسای کلیم با همه قدرت نمایی الهی که داشت کمتر توفیق محقق شد به واسطه ی عدم قابلیت مردم و تأثیرپذیری از نفاق بر اینکه یک حاکمیت الهی را چه کار بکند؟محقق بکند با اینکه از دست فرعون و جنود فرعون رها شدند اما موفق به تاسیس حاکمیتی هم نشدند نقص موسوی نبود بلکه این نقض مردمی بود که تن به نفاق داده بودند و منافقین درون آنها با اینکه در هر مرحله عده ای از این ها رسوا می شدند بعد از اینکه جریان رسیدن به آن طرف دریا یک عده ای گفتندد اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ[5] ما هم یک آلهه ی جسمانی میخواهیم خب این یک مرتبه از ظهور نفاق بود تا موسای کلیم مدتی را در جریان میقات ربّ رفتند آنجا گفتند نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً[6]ما خدا را می خواهیم ببینیم با این دو چشم هایمان. این هم یک مرتبه دیگری از نفاق بود. وقتی موسی در میقات بود مبتلا شد قومش به گوساله پرستی که دیگر این اوج عبور از نفاق و کفر بود،که این ارتداد قوم بود که این شدت نفاق بود که با غیبت موسی از قوم با اینکه هارون بود قوم به اصطلاح بنی اسرائیل به این مرتبه شدید نفاق و بلکه کفر آلوده شدند وقتی که موسای کلیم به آنها خطاب می کند که ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ[7] داخل در ارض مقدس بشوید که وعده الهی است که كَتَبَ اللَّهُ لکم [8]باز دوباره جامعه دچار نفاق می گویند در حقیقت ما چه هستیم؟ ما هیچ گاه نخواهیم آمد تا وقتی که آنها در آن شهر هستند عمالقه تو با خدایت بروید بجنگید فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ [9]ما اینجا نشستیم شما بجنگید و وقتی پیروز شدید آنها را بیرون کردید،این هم یک مرتبه دیگری از نفاق است اگر جامعه ای دچار نفاق بشود دچار درحقیقت آن بسط رحمت الهی و حاکمیت الهی و بهره مندی از آن ولی الهی نمیشود و محروم می شود و خود هر کدام از این بودن اهل نفاق در جامعه مرتبه ای از تیه برای جامعه است به خصوص اگر این اهل نفاق طوری بشود که در دستگاه حاکمیت نافذ باشد رفتار شان به طوری که بتوانند در آنجا نفوذ داشته باشند که ما خودمان در حاکمیت مان در سراسر این چهل و چند ساله گاهی دیدیم که بعضی از مسئولینی که مثل مثلا رئیس جمهور اولی که تو این کشور انتخاب شد بنی صدر در نهایت معلوم شد که یک عنصر در حقیقت نفوذی کامل بود و پناهنده شد به همان در حقیقت جاهایی که آمده بود اگر در جایی نفاق در نفاقش بماند این جامعه دچار سعادت نخواهد شد به سعادت نخواهد رسید اما اگر خدای سبحان اراده خیری به جامعه داشته باشد کاری میکند که در ضمن حوادث و وقایع اهل نفاق رسوا بشوند حالا رسوایی اهل نفاق به چند گونه است. یک گونه اش خیلی رایج است این است که برای خودشان قدرتی و سلطه ای و زمینه ای می بینند احساس می کنند از پوسته ی نفاق باید خارج بشوند و آن اهدافشان را که پنهان میکردندد آشکار کنند. اگر به اینجا رسید درست است؟ که یک ضعف در جامعه به لحاظ خود اینها،به نگاه اینها یک ضعفی در حاکمیت اقتدار جامعه دیدند که احساس کردند که حالا میشود سربلند کرد، میشود عریان حرف زد میشود آنچه که مکنون است را آشکار کرد اما این مکر الهی نسبت به آنان است که زمینه را این گونه ببینند گاهی زمینه این گونه نیست اما این ها اینگونه می بینند وقتی این گونه دیدند آن درون شان را آشکار میکنند آن زحمتی که گاهی بیست سال،سی سال در مخفی کردن آن کشیده بودند و یا دشمنان ما به واسطه این ها،این ها را سرمایه گذاری کرده بودند در مرحله ای میرسد که وقتی این ها احساس می کنند که کاردارد به نهایت و آن مقصود این ها ختم می شود در خیال و وهم شان حداقل حتی اینها خودشان را آشکار میکنند با اینکه خیلی اهل احتیاط بودند با اینکه سرمایه گذاری زیادی نسبت به اینها شده بود و اینها تک تک شان خرج کردن برای آنها، که چه مدت ها خرج شد تا این بماند که دانه دانه مصرف کنند اینها را یک وقت خاص این ها را به کار بگیرند تا نتیجه خاص پیدا بکنند اما می بینید در واقع در جریان یک دفعه جمع زیادی از اهل نفاق پرده از نفاق شان کنار می زنند. خب این هم تو جریانات تاریخی صدر اسلام خیلی مسئله آشکار بود،هم امروز برای ما این تطبیق خیلی آشکار است که وقتی این ها زمینه را برای خودشان حتی شده در رحم شان مساعد می بینند، احساس می کنند وقتی به کارگیری آن سرمایه ای است که سالیانی چه کار کردن سرمایه گذاری شده برای آنها،آنهم نه یک دانه یشان،یک دفعه جمع زیادی از اینها جامعه ای که به سمت محوظت برود یعنی اهل نفاق از آنها آشکار بشوند کفر شکل در مقابل ایمان قرار بگیرد این جامعه دارد در حقیقت دردایره ی امام رشدش قوی تر میشود،به امام نزدیکتر میشود. هرچقدر جامعه به سمت ظهور بیشتر نزدیک شود منافقین در او کمتر می شوند. اهل درستی که در ابتدای قیام حضرت هم نفاق نقش اصلی را دارد هنوز اما مرزهای نفاق خیلی پیچیده تر شده است از این چهزی که ما می شناسیم الان به عنوان نفاق غیر قابل تصور نسبت به این مرتبه است. یعنی این مراتب نفاق در آنجا آشکار است دیگر یعنی هی نفاق باید خودش را در نظام نفاق پيش پیچیده تر کند تا از چشم مومنانه بصیر و از چشم در حقیقت محک و نقد درست در امان باشد که زود محک نخورد. الان مثلا بعضی حرف هایی که ابتدای انقلاب ممکن بود که در دایره نفاق بگنجد و کسی نفهمد این منافق است وضوح نفاقش امروز خیلی آشکارتر است. همچنین امروز نسبت به فردا همین گونه است آنچه که امروز نفاق است فردا آشکار است که این نفاق نیست. پس با این نگاه عرض این است که از این که یک جایی نفاق پرده از روی خود کنار می زند و با توهم قدرت همه ی توان خودش را آشکار میکند. اگر انسان با نگاه الهی به صحنه نگاه بکند این را چه می بیند؟یک لطف ویژه الهی که اگر تک تک اینها می خواستند ضربه بزنند این ها هرکدام قدرتمند بودند در جای خودش که یک ضربه ی کاری به ما بزنند مثل اینکه مثلا شما حساب کنید یک منافق در درون مثلا حزب جمهوری می توانست یک حزب جمهوری را منفجر بکنند.که آن همه مومنان صالح مصلح را که کارآمد بودند را از بین ببرد اما یک موقع مثلا می بینید همین منافقان مدتی بعدش شاید فاصله دو سه ماه بعدش مثلا تو خیابان یک دفعه دویست نفر از آنها چه کار میکردند؟ می آمدند یک خیابان را می بستند حالا دونفریا سه نفر یا پنج نفر از مؤمنین را به شهادت می رساندند اما چه میشد؟ یک دفعه تمام دویست نفر با بستن خیابان دستگیر می شدند خب اینجا آن یک نفر توانست یک حزب جمهوری را منفجر کند اما اینجا دویست نفر توانستند پنج نفر را شهید بکنند از نیراهای ساده عمومی مثلا مومنین ما را اما دویست نفر از آنها  دستگیر شدند ببینید این خودش یک مکر الهی است که خدا در کاسه ی اینها قرار میدهد که اینها یک دفعه گله ای خودشان را رسوا بکنند. در این نگاهم ما هر یک نفری که از جامعه مومنین بخواهد جدا بشود برای ما غم انگیزاست وبرای ما این طور نیست که ساده باشد چون یک نیروی انسان است و انسان میتوانست تا عالی ترین مراتب هدایت،هدایت بشود و کمال پیدا بکند. اما اگر کسی خودش را با اختیار خودش در دایره ی شقاوت قرار داد اینجا مکر الهی این آشکار میشود وَمَكَراا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ [10] یک دفعه جمع زیادی از اینها که در جاهای مختلف هم نافذ بودند خودشان را به گونه ای آشکار میکنند که اگر ما قبلا می دانستیم هم این اهل نفاق باشد اطلاع هم داشتیم اما اگر میخواستیم را حذف بکنیم اگر می خواستیم این را جدا بکنیم قطعا قیمت خیلی گزافی را باید پرداخت می کردیم و چون بصیرت خیلی زیاد نبود در بین مردم مقاومت در برابر حذف این خیلی زیاد بود و نمی پسندیدند مردم چون نمی دانستند اما در این واقعه یک دفعه می بینید که جامعه از این ناخالصی عمده به خصوص در جهت سران نفاق که در جاهای مختلف این ها کمین داشتند نفوذ داشتند. اینجا به عنوان سر بعضی مجموعه ها محسوب می شدند،حساب کنید یک دفعه همه با هم خودشان را چه کار بکنند؟ داد بزنند که ما اهل نفاق این پرچم شان را بلند کنند و آن پرده جلوی رو را کنار بزنند.

 این از این نگاه چقدر برای ما نعمت است که اینکه می خواست در طول برهه ی مثلا زمانی گاهی بیست،سی سال با ضربه های کاریی مختلف تک تک اینها به ما بزنند تا حذف شوند، یک دفعه در واقعه ی چند روزه با یک مقداری از صدمه که ما هر یک نفر شهید برای ما خیلی سنگین است اما قطعا جامعه ارزشی می پسندد که با بعضی در حقیقت از صدماتی که وارد میشود،بپذیریم این صدمات را تا جلوگیری بشود از صدمات بالاتری که اینها می توانستند انجام بدهند و ایجاد بکنند تا این جامعه محفوظ بماند و به سمت موضع بهتر حرکت بکند.

 با این نگاه به جریانات نگاه بکنید ببینید چقدر حال انسان متفاوت میشود که خدای سبحان چه شرّ ی را به واسطه ی یک شر کوچک چه شهرهای بزرگی را از ما دفع کرده است این نگاه را اگر کردیم با این در حقیقت توجه آن موقع قدرت الهی را در اینجا آشکار می بینیم،که می بینیم اینها دچار مکر خدا شدند با اینکه به نگاه خودشان این است که دارند مکر میکنند دارند اینجا مکاری خودشان را آشکار می کنند اما ناخودآگاه در مکر الهی افتادند و اگر نکنند چه کنند؟ یعنی اینها مضطر هم هستند به این خدای سبحان همانطوری که برای مؤمن توفیق ایجاد میکند که به واسطه اینکه عمل صالحی انجام میدهد اعمال صالح دیگر برای او آسان می شود و در سر راه او قرار می گیرد، اگر معصیتی بکند نعوذبالله،خزلان الهی شامل حال او میشود،که راه معاصی برای او آسان میشود جلوی راهش قرار می گیرد چاره ای از معصیت بالاتر ندارد یک معصیت انسان را گاهی به معاصی مکرر بعدی می کشاند. درست است؟ اینها هم به یک جایی میرسند  می بینند اگر بخواهند به روش سابق با آن نفاق سابق ادامه بدهند زحمت هایی که کشیدند به ثمر نمیرسد نمی نشیند و اگر بخواهند آشکارو علن به پا خیزند باید همه ی قوایشان را در صحنه بیاورند تا آشکار شوند. اینها از آن راس تا بدنه بسیاری از قوا چه شده است؟ برای مؤمنان از جهت نفاق آشکار شده است و این جامعه ای که این گونه نفاق ازش جدا بشود مثل یک بدن سالم می ماند که قدرت و قوت این بدن باعث می شود اقتدار نظام ایمنی بدن باعث می شود که آن میکروب ها و ویروس ها از حالت خفا آشکار بشوند و دفع بشوند، این بدن سلامتش در حقیقت تضمین می شود البته باید انسان مراقب باشد که این نگاه از آن طرف مارا نیندازد که عیب هایمان را هم نبینیم درست است که دشمن وقتی که اقتدار را به تعبیر آقا می بیند باعث میشود که ببیند اگر این اقتدار دارد دوام پیدا میکند،دوامش به گونه ای می شود که چاره ای دیگر از پذیرش دایمی او نیست،مجبور می شود در این مرحله مجبور شده است یعنی اختیار دشمن ما نبود که این کارا کرد بلکه این چه بود جبر بود که به اینجا کشاند اینها را اینها خیلی زیبااست اگراین نگاه ها را درست با هم کنار هم قرار بدهیم آن وقت انسان در عین دیدن سختی ها یک سرور قلبی الهی برایش ایجاد می شود یک حالت طمأنینه و آرامش الهی که آقا در وجودشان به شدت وجود دارد میبیند از یک منظر دیگر که اینها مجبور شدند این طور توانشان را به صحنه بیاورند و الا این گونه هم نیست که ندانند این کاری خودکشی است یک انتحاراست اما جبر اینها را به این کشاند و این جبر هم از اقتدار نظام نشأت می گیرد که به آن اقتدار الهی پیوسته است و از آن عزت الهی نشأت گرفته است خب پس مرحوم علّامه می فرماید این تفرق از کجا آغاز می شود؟ ازنفاق،هرگاه نفاق در جامعه آشکارتر بشود بیشتر رسوا باشد آن جدا شدن عملی چه میشود؟کمتر میشود پس ما باید بدنبال این آشکار شدن نفاق در این برهه به دنبال پیوستگی اجتماعی قوی تری باشیم تا با تعریف کارهای دقیق تر آن قدرت جریان نفاق را که الان به رو به ضعف و آشکار شدن نفاقشان رفته است او را در حقیقت به چالش جدی و همچنین به یک طرد دائمی بکشانیم. یعنی کاری بکنیم که این قدرت نفاق دوباره نتواند خودش را جمع و جور کند و عناصر دیگرش بخواهند به صحنه بیایند این یک صحنه برای اهل ایمان است.

خب تا اینجا این بحث را ایشان به اصطلاح مطرح میکنند نکات دیگری را هم من اینجا نوشتم ولیکن خب نفاق از این نکتش دقیق است که نفاق از با اینکه در جامعه ظاهر و باطن کارش شخص است اما حقیقتش برمی گردد به درون شخص یعنی از ابتدا باطن و ظاهر یک کسی دچار نفاق می شود و بعد این باطن و ظاهر درونی شخص به نظام بیرون در ارتباط با مردم هم کشیده می شود که دو چهره میشود این که با بعضی اینگونه است و با بعضی گونه ی دیگر این پس باید ریشه نفاق را در درون خودمان خشک کنیم. همیشه تا صحبت از نفاق میشود نگاه ما به یک اشخاص بیرونی نباشد بلکه نگاه ما به چه باشد؟ به نگاه درونی خود ما که استعدادهای نفاق نطفه های نفاق،آغاز نفاق، نقطه های شروع نفاق در خود ما کجا ممکن است باشد؟ اینها را در حقیقت وجودمان چه کار بکنیم؟ اینها را از بین ببریم با اینها مقابله بکنیم تا وقتی که جامعه ای به سمت ایمان حرکت می کند و قصدش این است که در درون خود افراد این نفاق از بین برود این جامعه به سمت سلامت حرکت میکند اما اگر ما دنبال گرفتن دزد بودیم به گونه ای که خود دزد هم بگوید کو دزد!! این چه میشود دزد گرفتار نمی شود این خود دزد ندای دزد می دهد پس باید حواس مان باشد که اگر ما می گوییم که در جامعه باید به سمت ایمان بالاتر برود اول از کجا آغاز کنید؟ از درون خودمان که نفاق در درون خودمان را هر لایه ی ضعیفش هم هست را ریشه کن بکنیم نیست کسی مگر اینکه بالاخره لایه هایی از لایه های نفاق ممکن است در درونش،استعدادش حداقل،استعداد قریب به فعلیّت باشد.

 این هم یک نکته که بالاخره

سوال:(نامفهوم:25:48)

إلّا وهم مشرکون [11]هم شرک است نفاق هم لایه ای بین ایمان و شرک است خطرناک تر از آن است بله خب

ببینید اگر حرمت ها که شکسته می شود که عرض کردیم که آن روایت شریف که یک کسی پیغمبر اکرم فرمودند که سوال کرد که لاإله إلّا الله باعث دخول در جنت می شود؟حضرت فرمودند: بله به شرطی که مورد اهانت قرار نگیرد.بعد آن شخص گفت که مگر میشود کسی به لاإلله إلّا الله اهانت بکند؟ حضرت فرمودند: بله آنهم مؤمن چطور ؟حضرت فرمودند: بله اگر که کسی میبیند گناهی در جامعه میشود بی تفاوت بگذرد این به لاإلله إلّا الله اهانت کرده است چون حکم خدااست آن حکم خدا توحید لاإلله إلّا الله گسترده شده است تا مرتبه ی تمام اعمال است اگر این مرتبه عملی اهانت به او شد و انسان بدون در حقیقت به اصطلاح هیچ واکنشی از او عبور کرد،این اهانت به لاإلله إلّا الله شده است اما دشمن جایی می آید  اهانت به مقدسات میکند که ناامید شده است از این که از درون قدرت پیدا بکند بدون این تحریک به اصطلاح چه بشود؟ موفق بشود چون وقتی اهانت صورت میگیرد قوای وجودی مومنان به دنبالش باید چه بشود ؟تحریک و انگیزه و بعث جدی تر پیدا بکند تا با این بعث و انگیزه جدی تر عمل انجام بدهد میدانید دشمن دائما مراقب این است که عملش به انگیزه سازی جدید مؤمنان به اصطلاح چه نشود؟ منجر نشود اما وقتی به اینجا میرسد که مجبور اهانت بکند عکس العمل ما با چه باشد؟تا جبران بشود این حقیقت عکس العمل ما چه باشد؟چگونه باشد؟ تا این اهانت چه بشود؟یک سرمایه باشد برای ما در رشد چه باید باشد؟ انگیزه ی بالاتر در تحقق احکام الهی در روشنگری در غیرت مندی نسبت به دین خدا این اگر ایجاد شد نه فقط دشمن در آن اهانتی که کرده است، نتوانست مقدسات را بشکند بلکه مرز مقدسات در وجود مؤمنان پررنگ تر شده است هرچقدر مرز مقدسات انگیزه اش ،احساسش،عاطفه اش حرکت است نسبت به آن چیزی که آنها در حقیقت ایجاد اهانت کردند شدیدتر بشود. این عدم موفقیت دشمن و موفقیت اهل ایمان است لذا خدای سبحان پیغمبر اکرمش را آن در حقیقت شکمبه ی گوسفند را بر سرش می انداختند یا خاکستر بر سرش می ریختند اما همین باعث این شدکه اهل که اهل ایمان چه بشوند؟شدت ایمان پیدا بکنند دیگر این از آن مسأله قوی تر و سنگین تر نیست خدا می توانست نگذارد اما چه بود خود این خود این محکی بود برای اهل ایمان که آیا انگیزه بالاتری پیدا می کنند پس اگر ما می خواهیم جبران بشود راهش این است که خودمان و دیگران را در انگیزه،یعنی امر به معروف مرتبه اش همین است در این انگیزه سازی در این شناخت منکر و زشتی و انگیزه در مقابله با زشتی حرکت ما قوی تر بشود. بعثمان بالا تر بشود یعنی یک نحوه ی بعثت در بین مردم ایجاد بشود که بعثت پیغمبر به تعبیر مقام معظم رهبری یک بعثت بود، بعثت مردم هم ایجاد انگیزه در مردم هم یک مرتبه دیگری از مراتب تحقق بعثت است که باید این انگیزه در آنها ایجاد بشود. خب این میگم حالا به اصطلاح بحث های زیادی بین این مسئله است من هم نکات زیبایی را نوشتم اما حالا دیگر ازش عبور می کنیم و وارد آیه ی بعد میشویم

 در آیه ی بعدی که در محضرشان هستیم می فرماید که. يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرانَ [12] این آیه در کنار دو آیه ای که در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر و واعتصموبحبل الله [13]آمده است در این مجموعه سیاق آمده است معنای خاص پیدا می کند می فرماید: روزی که تبیض وجوه،بعضی از وجود سفید رو هستند روشن و نورانی هستندوتسود  وجوه و بعضی از چهره ها چه هستند سیاه رو هستند فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ کفر بعد ایمان داشتند که باعث سیاه رویی این ها می شود و فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرانَ بچشید عذاب را ذوقوا،ذوق چشیدن است یک موقع هست که آدم غذا را میچشد، چشیدن غذا برای اینکه طعم آن را بدانند یک موقع غذا را می خورد درست است؟ خوردن در آن جایی است که نشستن و کاملا با سلطه آن را در حقیقت خوردن است اما چشیدن یک مز مزه کردن است در رابطه با عذاب مزه آمده است ببینید در خوردن ممکن است ابتدا وقتی انسان میچشد طعم غذا را ابتدا خوب میفهمد که این طعمش چه هست ولی وقتی در ادامه میخورد آن طعم عادت می شود و عادت باعث میشود آن لذت در طعم دیگر الان این قدر شدید نیست آن لقمه ی اول ،چشیدن اول خیلی در این که من را،نگاهم را نسبت به این غذا چگونه قرار بدهد تاثیر دارد. نمی گویم اثر از بین می رود اما چه میشود؟ کم رنگ تر میشود مثالش مثل نگاه اول و نگاه های دوم ببینید شما وقتی وارد یک محوطه ی جدید می شوید یک سالن ،اتاق جدیدی وارد می شوید ابتدا در و دیوار و چینش آنجا برای شما مهم است نگاهی می اندازید هر چیزی نگاه اول،اولین بارهست دارید می بینید توجهتان را جلب میکند اما اگر که شما چندین روز رفت و آمد بکنید به آنجا دیگر نگاه های دوم و سوم کم کم عادت غلبه میکند اصلا می آیید و می روید واگر ازشما بپرسند مثلا فلان جا چه بود؟ میگویید دقت نکردم،حواسم نبود چون حجاب عادت نگاه را تبدیل میکند در حقیقت به نگاهی که دیگر آن نگاه،نگاه اول نیست برای انسان دیدن نیست با این که در چشم منعکس شده است اما دیدن هم محقق نشده است در رابطه با فذوقوا شاید یکی از مصادیقی که میشود برایش گفت این است که عذاب در وجود کفار هیچ گاه تکراری نخواهد بود. همیشه این عذاب مثل همان اولین نگاه،اولین چشیدن است که محقق می شود و برای اینها این عذاب،مثل لحظه اول است که این عذاب شدتش و آن تلخی اش برای اینها در اوج است فذوقوالعذاب، اگر این عذاب را کسی در برزخ می گرفت ممکن بود بگوییم که در برزخ بحث در این است یا مثل قبر که روایاتی که دارد که إِنَّ اَلْقَبْرَ إِمَّا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ اَلنَّارِ[14]. یک نازله ای از قیامت باشد در برزخ یک نازله است. لذا می گویند ریح در حقیقت خوش بهشت بر مؤمن در قبر می وزد اما بهره مندی اش در قیامت است کامل یا در حقیقت آن حرم سوزان آتش به در حقیقت کسی که کافر است در قبر میرسد نه آتش کامل به او برسد. کشش قبر بر این نیست، برزخ بر این نیست درست است؟ اما از ظاهر این آیات،سیاق آیات در اینجا به قرینه آن انتهای آیه می فرماید که: فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [15] که مومنان در این به اصطلاح نورانی بودن وجودشان در رحمت خالد الهی هستند،نشان میدهد این خلود خلود قیامتی است نه خلود برزخی،پس مقابلش هم که آن عذاب،عذاب چه هست؟قیامتی است نه عذاب برزخی که ذوقوا را بر آن نازله حمله کنیم بلکه ذوقوت بر آن کامل حمل میشود. اما با همان بیانی که عذاب در قیامت مانند نعمت هیچ تکراری در او نیست و هیچ دو لحظه یکسان نیست. انگار هر لحظه انسان دارد جدید می چشد او راچشیدن است،نه خوردن فقط که آن خوردن چه میکند؟ عادت را ممکن است ایجاد بکند.خب بعد ایشان بفرمایید ببینید شروع این آیه یوم تبیض وجوه است با یوم تبیض آغاز کرد و دنبالش و تسود وجوه درست است؟ پس اول رحمت را اصل قرار داد که زمینه ی آیات سبقت رحمت بر غضب است که باید یوم تبیض وجوه آغاز کرده است و با تسود وجوه ادامه داده است که ادامه می شود در حقیقت تبع پس اصل با رحمت است اما به اصطلاح لف و نشر،لف و نشر چه هست؟ غیر مرتب است چرا؟بلافاصله بعد از این که می فرماید یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ کسانی که اسوداد وجه دارند را صفت شان را آغاز می کند چرا؟ چون آغاز با یوم تبیض وجوه است و پایان آیه فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ است یعنی هم آغاز رحمت است هم پایان رحمت است،پیچیده شده در رحمت است. اما در حقیقت اهل اسوداد تبعی و عرضی در وسط مطرح شدند هم نامشان،هم خصوصیاتشان،هم عذاب شان که در این وسط است نه آغاز و نه پایان که نشان میدهد سیاق این آیات سیاق رحمت است .نگاه این آیات با آن در حقیقت سلطه رحمت دارد آغاز میشود.

 نکته دیگر این است که اینجا می فرماید که بیاض وجه و سواد وجه دقت بکنیم در قرآن گاهی به عنوان بیاض و سواد وجه مطرح میشود، گاهی به عنوان اصفرار وجه واغبرار یعنی اغبرّ، آن در حقیقت غبر که به اصطلاح آمده است آن خاک آلوده گی و اصفرار گاهی ناظر که با صاد،ضاد آمده است که نظرة إلی ربّهم واینها،با خوشی نگاه میکنند،گاهی با قَطَرَ که با تاریکی و سیاهی است،ببینید اینها نماد های مختلفی است در بیانی که در آیه آمده است که هر کدام در قبال در حقیقت نگاه حق یک مقصود ی است.

نکته دیگر این است که چرا اینجا ابیضاض وجه و اسوداد وجه را مطرح میکند؟ عمدتا بحث در حقیقت اسوداد و ابیضاض در کجا مطرح میشود؟در نگاه اجتماعی و ارتباطی که دیگران دارند انسان را می بینند که این برای انسان حیثیتی میشود چون آیات،آیات اجتماعی بود.مطرح شدن این مسئله هم به صورت اجتماعی است.که این نگاه اجتماعی است لذا در حقیقت بیاض وجه و سواد و این بیاض و سواد غیر از بیاض و سواد خلقتی است که او در دست شخص نبوده و اینجا بیاض و سواد به صورت چه هست؟ کسب این شخص است که اگر کسب این شخص باشد او میشود ارزش یا ضد ارزش،این بیاض و سواد کسبی است نه بیاض و سواد خلقی که یک کسی سیاه خلق شده است وکسی سفید خلق شده است.نه این سفید ارزش است،ونه سیاه ضد ارزش است اما سیاهی و سفیدی که از آن نگاه باطنی و درونی که نور از بین رفته است او در حقیقت ارزش و ضد ارزش را روشن میکند.

نکته دیگر این است که این بیاض و سواد هم پایه بودن با نظام وجود است، یعنی عالم تکوین و عالم تشریع تطابق دارد.کسی که در راستای تشریع، در راستای تکوین حرکت میکند در تشریع این بیاض وجه و نورانیت وجه پیدا میکند. کسی که در مقابل هستی که خالق هستی و خالق دین حقیقت آن است که در مقابل هستی حرکت می کند در مقابل دین حرکت میکند این سیاهی را به دنبال دارد. چرا؟ چون اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ [16]خدا نور آسمانها و زمین است،کسی که در مقابل این نور حرکت میکند, مبتلای به چه میشود؟ به تاریکی وجه و قبره ی وجه میشود و کسی که در راستای عالم حرکت میکند آن به دنبالش است اصفرار وجه،روشنی وجه است و آن نَظرَ و روشنی و سرور وجه را به دنبال دارد.

ظاهرش این است که اگر ادامه بحث را میشد انجام داد،این است که این ذوقوا العذاب در حقیقت می فرماید که فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون در حرکت های اجتماعی این چشیدن در دنیا رسوا شدن است، حتی اینکه ابیضاض و اسوداد مطرح میشود،این است که در نهایت در عالم دنیا نفاق رسوا میشود. حالا ممکن است یک کسی کارش یک نگاه اجتماعی دامنه دار به اصطلاح در زمان های مختلف باشد. در زمان خودش رسوا نشود این وجهه اما این شخصیت از جهت حقوقی در زمان های آینده چه میشود؟کاملا رسوا و درحقیقت سرفکنده است، هرچند خودش به نحوه حیات مادی اش حضور ندارد. توانستم عرض را برسانم؟ که این فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون که اولا نسبت به کفر میدهد اینها را و بعد هم در حقیقت چه هست؟ اسوداد وجه اینها را نشان میدهد که این یک نحوه رسوایی است اسوداد وجه و از آن طرف هم  اگر کسی در پنهانی هم کاری ایمانی انجام بدهد در خلوت هم خدای سبحان به روایاتی که برای ما فرمودند  داعی دارد که در نهایت آن را آشکار بکند و باعث آن نظره ی وجه در دنیا نسبت به او باشد.

انشاءالله خدای سبحان روی ما را در عالم دنیا و آخرت سفید و نورانی قرار بدهد و از هر سیاهی ما را حفظ بکند.ولی این را بدانیم که سیاهی و سفیدی فقط دو طرف نیست بلکه بین اینها إلی ماشاالله مراتب سیاهی و سفیدی است که انسان ممکن است با یک معصیت به سمت سیاهی حرکت بکند،هر چند که اهل ایمان باشد و با یک طاعت از کفر به سمت نور بیاید هر چند که ممکن است ابتدا اهل کفر بوده باشد ولی موفق به ایمان بشودپس به دنبال سیاهی و سفیدی فقط در دو حاشیه نباشیم بلکه مراتب تشکیکی دارد و سلام علیکم رحمت الله وبرکاته

[1] سوره ی آل عمران،آیه ی 105

[2] سوره آل عمران،آیه 106

[3] سوره آل عمران،آیه 107

[4] سوره بقره،آیه 10

[5] سوره اعراف،آیه 138

[6] سوره بقره،آیه 55

[7] سوره مائده،آیه 21

[8] همان

[9] سوره مائده،آیه 24

[10] سوره آل عمران،آیه 54

[11] سوره یوسف،آیه 106

[12] سوره آل عمران،آیه 106

[13]سوره ی آل عمران،آیه 103

[14] تفسیر نورالثقلین،جلد3،صفحه 553

[15] سوره آل عمران،آیه 107

[16] سوره نور،آیه 35

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 817” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید