بسم الله الرحمن الرحیم
وصلّ الله علی محمّد وآله الطّاهرین
بحثمان رسید به آیه ی 104 سوره ی مبارکه ی آل عمران که فرمود ( وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[1])
در جلسات گذشته مباحث مختلفی را از منظر نظام وجدانی و فطری و الهی و همچنین از نظر توسعه ی من توضیح داده بعضی روایات را در مورد این مباحث عرض کردیم.
یک نکته ای را شهید مطهّری بسیار زیبا میفرمایند که این آیه ی(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) بعد از ایه ی (وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا[2]) واقع شده حکایت از این دارد که حتماً باید یک حالت جمعی و اجتماعی در اقامه ی امر به معروف ونهی از منکر شکل بگیرد و حتماً باید از قدرت مأخوذ شده باشد نه اینکه متوقف و موکول بر قدرت باشد ولی حتماً در مقدّمه ی این کار باید قدرتی شکل بگیرد که این تعبیر که می فرماید که (وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا) همه باید حول یک حقیقت جمع شوند و تفرّق هم نداشته باشند و سپس دنبالش میفرماید که (نشان میدهد که آن اعتصام جمعی و کنار هم جمع شدن , محورش علاوه بر محبّت و اخوّتی که مطرح کرده اند , پایبندی آن اخوّت چگونه امکان پذیر است و آن اخوّت چگونه محقق میشود ؟ آن با امر به معروف و نهی از منکر محقق میشود و تعبیر(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) که امر همیشه در آن حالت استعلا و قدرت و قوّت خوابیده است یعنی با این نگاه آن اعتصام جمعی …
نکته ای اینجا هست که آیا امر به معروف ونهی از منکر واجب عینی است یا واجب کفایی است ؟
یک اشاره ای داشتیم حال تکمیلش میکنیم (منکم )را در آیه عمدتاً تبعیضیّه گرفتند و واجب کفایی میشود با این حساب که وقتی مثلاً عده ای جلوی منکر ایستادند از بقیّه ساقط میشود ولی بحث در دو نکته است . یکی اینکه همه باید از منکر تنفّرداشته باشند یعنی اگر یک منکری محقق شده و عده ای هم قیام برای برطرف شدنش کردند آن عده ای که آن کار را کردند به فلاح میرسند طبق آیه ی شریفه که میفرماید :(اولئک هم المفلحون) امّا از بقیّه تنفّر را که سلب نمیکند بلکه اقدام راسلب میکند. اگر مرز اقدام وتنفّر معلوم نباشد بقیّه بی تفاوت میشوند در حالی که نباید بی تفاوت باشند بلکه باید نسبت به این منکری که محقق شده بود و یک عده ای برای برطرف کردنش اقدام کردند و برطرف شد , دروجودشان تنفّر قلبی داشته باشند وحتّی اگر در مرتبه ی لسانی اظهارش لازم است باید اظهار کنند همان طور که در بحث مربوط اصحاب سبت وقتی که عده ای گناه صید در روز شنبه را انجام دادند یک تعدادی آن ها را نهی از منکر کردند و گفتن که که این خلاف دستوری بوده که مامور بودید وعدّه ای هم به اینها اعتراض کردند که شما چرا حرف میزنید اینها را ول کنید و اینها به جایی رسیدند که نهی از منکر د رآن ها تاثیر نداردو چون تاثیر ندارد رهایشان کنید این ها جوابشان این است که (وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[3]) که ما قبول نداریم که بی تفاوت باشیم چون اگر خود ما با اینها مرزهایمان را معیّن نکنیم ما هم کم کم به آن منکر کشیده میشویم لذا ما باید بلند داد وفریاد زده و دائماً انکار قلبی و بیان زبانی را اظهار کنیم که اگر هم اثر ندارد اقلّش این است که معلوم باشد که ما مرزهایمان پررنگ است با آنها که تعبیری که در آیه آمده این است که (آنهایی که اهل نهی از منکر بودند هر چند به تعبیر دیگران, احتمال اثر نمیدادند ولی مرز خودشان را پر رنگ نگه داشتند تا خودشان کم کم با کلمه ی( قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ )که عذر داشته باشید پیش خدا, دنباله ی آیه این است که (لعلّهم یتّقون) که ما در مرتبه ی دوم قبول نداریم که امر به معروف و نهی از منکر اثر ندارد بلکه حتّی قومی که عذاب الهی نزدیک شده به آنها نازل بشود ولی به هر حال میگویند (لعلّهم یتّقون)یعنی امکان اثر دارد وممکن است کسی که منکر درجه ی 10 را انجام بدهد با نهی از منکر آن شخص اوی این منکر راتبدیل به درجه ی 9 یا 8 کند که با این حال بازهم منکر را انجام میدهد ولی مرتبه ی خفیفتر را انجام میدهد که این هم مرتبه ای از تاثیر است یا ممکن است که در آن لحظه تاثیر نباشد ولی بعد ها این تاثیر محقق میشود .
حال آیا اگر عده ای اقدام کردند به امر به معروف ونهی از منکر از گردن دیگران ساقط میشود ؟
اگر ما این را نسبت به منکر جزئی خاصِّ معلوم دیدیم , اینجا اقدام عده ای از دیگران تکلیف را ساقط میکند ولی بحث اینجا هست که منکر در عالم حدّی ندارد و آن منکری که درعالم محقق میشود هیچ جایی نیست که پایانی برایش باشد بلکه همیشه در عالم بوده و حتّی در زمانی که امام زمان (عج ) ظهور میکنند همان جا هم درست هست که علنی به منکر اقدام نمیکنند ولی هر جا که بتوانند معاندین راه نفوذی پیدا کنند منکر راانجام میدهند که د رآن وقت هم از درون دل ها و عناد درونی آنها منکر نشات میگیرد پس اگر به نگاه کل نگاه بکنیم وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر گردن همه میشود به این دلیل که هیچ جایی نیست که منکر به اتمام برسد منکرِ خاص بله ولی وقتی که منکر برداشته شد منکر های میلیونی زیادی باقی است که اینها هم باید اقدام بشود لذا هیچ کسی گردنش از زیر بار نهی از منکر خالی نمیشود ممکن است که گروهی به این منکر اقدام کنند و درست بشود و دیگرانی به منکرهای دیگر و دیگرانی به منکر های دیگر ….
وقتی ما نگاه جهانی داشته باشیم در این صورت , فقط یک نگاه خانه و محله و شهر و کشور نیست بلکه ما منکر جهانی داریم که وقتی که ظلم را عادی جلوه بدهند یا منکرهایی را که معروف جلوه بدهند خود مبارزه ی اینها در نظام جهانی هم وظیفه ی ماست و این منکر در داخل یک شهر و کشور و و… منحصر نمیشود بلکه در نگاه جهانی هم به خصوص با ابزار آلات و فضای مجازی و … قطعاًوظیفه ی ما سنگین میشودو قطعاً امر به معروف و نهی از منکر گردن گیر همه در این دهکده ی جهانی میشود و نمیتوانیم بگوییم که من اینجا نشستم و فلان گوشه ی عالم منکری میشودو من کاری ندارم!! لذاست که مقام معظّم رهبری مساله ی فلسطین را مساله ی اول جهان اسلام مطرح میکنند چون تحت این عنوانِ نهی ازمنکری که ظلم به این مردم مسلمان فلسطینی است , خیلی ارزش ها زنده میشودو نگاه جهانی به منکر و امر به معروف دیده میشود و افق ها گسترده تر میشود و چشم ها و دیده ها باز میشود و انسان خودش را موثّر درنظام جهانی میبیند و اگر کشوری و مردمی و گروهی خودشان را موثّر د رنظام جهانی دیدندو اقدام جهانی کردند, این ها نگاه اسلامی را محقق کردند و اینها آن جریان را که همه ی انسان ها از پدرو مادرواحد هستند را محقق کرده اند و این کار خودش توسعه ی من است یعنی این من انسان , با این نگاه , این مقدار توسعه پیدا میکند و من هرکسی ممکن است دریک گوشه ای باشد و در بدنش و خانه اش باشد ولی منِ کسی ممکن است که به نگاه جهانی باشد اسلام به دنبال این است که انسان همه را ببیند و قدرت نگاهش همه جا را فرا بگیرد.
اگر این مقدار فراگیر شد ,آن موقع ارزش هر چیزی هم درست در جای خودش معلوم میشود یعنی وقتی که انسان نگاهش و ارتباطاتش کوچک و حقیر است , یک چیزی در نظرش خیلی اهمّیّت پیدا میکند ویک چیزی که باید خیلی اهمیت پیدا کند در نظر او , کوچک میشود.هر چه این افق نگاه تصحیح بشود آنجاییکه انسان نگاه میکند ارزش گذاری ها متناسب تر میشود . فرضاً کسی در کوچه ایستاده و چند تا خانه را میبیند و شخص دیگر که به دامنه ی کوهی رفته , میتواند همه ی خانه ها را ببیند و تصمیمی که برای شهر سازی دارد (چون از افق بالا میبیند) , تاثیر گذارتر است از آن شخص اول و آن شخص اوّل شاید آبادی اش به قیمت تخریب خیابان بغلی قرار بگیرد و مثلا میخواهد خیابانی بزند , باعث بشود که دو تا خیابان قسمت دیگر کور شود چون در تصمیمش جزئی نگر است .
وقتی انسان در امر به معروف ونهی از منکر کلان نگر شد و افقش کلان شد, آن موقع , در هر جزئی بهای به آن جزدرست تر و به اندازه تر میشود که اسم این را میگذاریم تصحیح نسبت ها که نسبت هایی که ما پیدا میکنیم , صحیحتر صورت میگیرد . اگر ما نگاهمان به این شد که حجاب بالاترین منکری است که محقّق شده است امّا آن قدر به این مشغول شدیم که ظلم ظالمان را ندیدیم در حالی که گاهی همین ظلم ظالمان وترویج دشمنی دشمنان, سبب این بی حجابی شده است و اگر به حجاب چنین پرداختیم که تمام ذهن ما مشغول به این شد ,اثرش این میشود که ظلم ظالم سر جایش خوابیده است و علت باقی است و اگر هم توانستیم جلوی حجاب بایستیم, چون علتش باقی است دائماً امداد و تقویت میشود و به طور دیگری خودش را آشکار میکند بلکه سبب را باید به اندازه ی سبب و مسبب را باید به اندازه ی مسبب بَها داد البته نمیگویم که مسبب را رها کنیم و فقط به سبب بپردازیم بلکه به هر کدام به اندازه ی خودش. بله گاهی دشمن کاری کرده است که تمام حیله هایش را خلاصه کرده است که در آن رابطه اگر این سنگر فتح بشود , بقیه ی سنگرها به طریق اولی فتح میشود یعنی یک نقطه ی نفوذی است که تا عمق درون لشکر خودی , این پیشرفت صورت می گیرد که اگر این عمق صورت بگیرد دیگر مقابله در برابر بقیّه امکان پذیر نیست البتّه انسان باید آنجا مراقب این حیله باشد و بداند که اینجا خود سبب بارز و آشکار شده است (هرچند در قالب یک مسبب و معلول خودش را نشان میدهد) امّا این جا سبب هست که محقق شده است همانطور که بعضی از بغض ها را در نقشه ریزی ها که بیان میکنند , میگویند که ما اگر این سنگر را فتح کنیم سنگرهای دیگر خود به خود فرو میریزد یعنی کانّه که این توانسته است پشت آن را نگه دارد مثلاً اگر سنگر حجاب فرو ریخت به سرعت سنگر خانواده فرو خواهد ریخت و سنگر های روابط دیگر هم به سرعت فرو خواهند ریخت .(با حفظ همه ی اینها که داریم )
این یک بحث خیلی مفصّلی است وروایت زیادی هم دارد لکن چون باید از بحث بگذریم (باوجود اینکه خیلی روایت نوشتم و دوست هم داشتم که جلسات متعددی در مورد این باشد امّا احساس میکنم که آیات دیگری هم داریم که باید به ان بپردازیم ) فقط این را بدانیم که ایه ی (وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) با آیه ی 110 همین سوره که فرمود (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر[4])ِ این دو آیه مکمّل هم اند به این عنوان که آیه ی 110 میفرماید که شما بهترین امّت هستید که علّت بهترین امّت بودنتان این است که امر به معروف ونهی ازمنکر میکنید در آیه ی 104 نشان میدهد که (امّه منکم ) بنابر گفته ی مشهور مفسّران که من را من تبعیضیّه میگیرند نه من بیانیّه که (ولتکن منکم )بیان باشد , این نشان میدهد که دو جور امر به معروف ونهی ازمنکر لازم است که یک مرتبه ی آن مخصوص همه است یعنی همه ی مسلمان ها موظّف هستند به این که از بدی بدشان بیاید و از خوبی خوششان بیاید و به خوبی امر و به بدی نهی کنند ولکن هر کسی به اندازه ی معرفتی که دارد بله من یک جا ممکن است که بین خوبی و بدی خودم مبتلا بشوم و خودم نشناسم و نفهمم که معروف چیست و منکر چیست که در این حالت که تشخیص درست نداده ام یا حدودش را درست تشخیص نداده ام , موظّف هستم به شناخت و بعد امر به معروف واین به این معنا نیست که از او ساقط میشود بلکه موظّف است به این که بشناسد بعد امر به معروف ونهی از منکر کند لذا آنجایی که کاری موقوف بر علم است , اگر انسان به خاطر ندانستن , امر به معروف ونهی ازمنکر نکند دوچوب میخورد یک چوب به خاطر اینکه چرا علم پیدا نکردی و یک چوب به خاطر اینکه چرا آن کاررا که مطابق این علم بود انجام ندادی ولی اگر علم داشت و انجام نداد یک چوب میخورد پس این بار را از دوش بقیّه ای که عالم نیستند بر نمیدارد بلکه آن ها هم مرتبه ای از امر به معروف و نهی از منکر را که لازم است بشناسند , باید بشناسند .
داشتم عرض میکردم که آیه ی(ولتکن منکم)دلالتش خاص است و دلالت (کنتم خیر امّه )عام است وهمه را شامل میشود ولی آیه ی (ولتکن منکم ) خاص است و نشان میدهد که علاوه بر وظیفه ی عمومی باید یک عده ای متکفّل این امر باشند البته نه به این معنا که مثل تکلیف (کنتم خیر امّه )مکلّف بشوند که یک وظیفه ی عمومی بود خیر بلکه یک عدّه ای که چه در مرتبه ی شناخت علمی و چه در مرتبه ی اعمال قدرت قدرتمندتر هستند, مکلّفند به این شکل که در مرتبه ی شناخت علمی باید نظام آموزشی و بیان را برای شناخت معروف و منکر برای مردم آماده کنند تا آنها هم قدرت شناخت پیدا کنند و در مرتبه ی اعمال قدرت و رفع موانع این عده باید کاری بکنند و ستادی و گروهی و جمعی را تشکیل بدهند که این ستاد و گروه وجمع از آن امربه معروف و نهی از منکر عمومی که میخواست شکل بگیرد, رفع موانع کنند و این ها با نظام معرفتی و علمی از جهتی و با نظام قدرت و ارتباطات از طرف دیگری بتوانند زمینه ساز امر به معروف ونهی ازمنکر عمومی بشوند و آن موضوعات را و حیله های دشمن را رصد کنند که چگونه دشمن حیله میکند وچه چیزی را دستکاری میکند تا نظام فکری و عملی جامعه به هم بریزد این ممکن است که تشخیص برای همه مقدور نباشد ولی عده ای که این را رصد میکنند که (وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) که (تقدیم یدعون الی الخیر )خیلی نقش دارد که این ها قدرت دارند که خیر را بشناسند و دعوت به خیر بکنند که دنبالش هم امر به معروف ونهی از منکر است نشان میدهد که کار اینها فراتر و بیشتر و سنگین تر از بقیّه است این گروه وظیفه ی بیشتری را بر عهده دارند که این کار را باید انجام دهند حالا این گروه ها میتوانند متولیّان امر فرهنگی باشند مثل حوزه ی علمیه و گروه های فرهنگی یا متولّی امور حاکمیّتی جامعه باشند مثل ادارات وسازمان ها و مسئولین که اینها باید یک کار جدایی بکنند تازمینه ساز آن فرهنگ عمومی امر به معروف ونهی از منکر بشوند . پس جمع بین آن دو آیه که اینجا عدّه ای و آنجا همه جمعش به این شکل میشود که همه نسبت به همه ی مسائل باید حسّاسیّت داشته باشند واین عدّه ی خاص باید زمینه سازی و تعلیم و رفع موانع کنند و آماده سازی کنند و برای مردم منکر و معروف را تبیین کنند که در خود آیه بعداً بیشتر معلوم میشود .
دربحثی که مرحوم علامه بحث بسیار مهمی ذیل آیه مطرح میکنند از نقطه ی بسیار ریشه ای و اساسی شروع میکنند . بیان ایشان این است که تجربه ی قطعیه نشان میدهد که انسان آن معلومات و اطلاعاتی که برای خودش مهیّا و ذخیره کرده است ,( که البتّه چیزی را برای خودش آماده میکند که حتماًبرایش نافع باشد نه مضر) هر چیزی که بخواهد این را از بین ببرد را بیاد جلوی آن را بگیرد تا آن را تضییع نکند و هر چیزی را که بخواهد این را تثبیت کند باید محقق بکند تا این تثیبت بشود پس اگر نافع است باید جلوی زوالش را گرفت وبه دنبال اثبات و تثبیتش هم بود .
تعبیر ایشان این است که وقت یکه ( من ایّ طریقٍ هیّأها و بایّ وجهٍ ادّخرها ) هر طور که توانست بود که این را ذخیره کند, اگر این دائماً تذکّر داده نشود و عمل مداوم نسبت به آن صورت نگیرد فراموش میشود و این یک سنّت است در وجود انسان یعنی چیزی که در ذهن انسان شکل گرفته است و میخواهد این معلوم در وجودش بماند اگر دائماً بر خودش تذکّر داده نشود وعمل مطابق شکل نگیرد, کم کم فراموش میشود ودائم به عقب میرود , تا اینکه کم کم اصلاً از دسترس آن قدر دور میشود که خارج میشود که اگر عمل به اینها نشود و یادآوری مجدّدو مجدد نشود کم کم دورتر و دورتر میشوند تا اینکه از ذهن فعّال انسان خارج میشود به طوری که گاهی اگر بخواهد آن را به یاد بیاورد سخت میشود مثل روز اوّل که تازه میخواست آن را به دست بیاورد بنابر این باید ذکر دائم و تکرار بر عمل داشته باشد.
نکته ی دقیق را اینجا میفرماید که اگر چیزی بخواهد بر آن عمل بشود هر عملی متوقّف بر چند مقدّمه است ( یعنی انسان فاعل مختار است که اختیار و عملش مطابق علم شکل میگرد )ما میگوییم که اگر میخواهیم به یک چیزی عمل بکنیم اوّل باید تصوّرش بکنیم وسپس تصدیق به فایده اش بکنیم و اگر دیدیم که نافع است بعد از تصدیق به فایده شوق موکّد برای ما ایجاد بشود که این برای ما خیلی لازم است و هرچه قدر این شوق شدیدتر باشد دنبالش اراده که مرحله ی چهارم است شدیدتر میشود .
پس چهار مرحله شد که عبارت شد از تصور و تصدیق به فایده و شوق موکّد و اراده.
انسان فاعل مختار است و هر فعلی که بخواهد انجام بدهد در مقدّماتش, باید این سه مراحل را طی کند تا اراده دنبال اینها بیاید و بشود چهارمی و اگر یکی از اینها در آن اختلال به وجود آید مثلا ً تصوّر صورت نگیرد تصدیق به فایده قطعاً محقق نخواهد شد چون اصلاً تصوّری نیست برای مثال من احساس تشنگی میکنم و ابتدا آب خوردن را تصوّر میکنم و میبینم که آب خوردن برای من که عطش دارم فایده دارد و تصدیق به فایده میکنم و رفع عطش میکنم و این لذیذ است برای من سپس شوق موکّد در من ایجاد میشود که بروم آب را بردارم و سپس اراده شکل میگیرد و آب را میخورم .
حالا این چهار مرحله که باید محقّق بشود شیطان و شیاطین هم کاملاً این سیر را میشناسند و ابتدا در مرحله ی تصوّر دخالت میکنند یعنی ابتدا داده های کذب و دروغ و غلط را برای ما قرار بدهند تا مکرّر داده ی کذب داده شود تا جایی اینکه انسان احساس میکند که این داده صدق است به عنوان مثال شرحبیل کسی است که در تاریخ اسلام زمانی که بعد قتل عثمان , معاویه که میخواست که در برابر امیر (ع) قیام کند معاویه , دید که نیاز به لشکر دارد وکسی باید حرفش را قبول کند و شرحبیل آدم زاهد وقوی بود که در شامات بین همه ی قبایل نفوذ داشت معاویه گفت که اگر من بتوانم این شخص را قانع بکنم تقریباً تمام قبایل شام قانع میشوند وتمام لشکر شام قانع میشود معاویه دعوتش کرد با او گفت و گو کردکه علی عثمان را کشته و این کارها را کرده گفت نه من باورم نمیشه و من وارد این بازی نمیشوم .
معاویه از قبل پنجاه نفر را تدارک دیده بود ( چون میدانست که این شخص قبول نمیکند ) به این 50 نفر یک گزاره ی خاصی گفته بود که همه ی آن گزاره ی خاص دلالت داشت بر خون خواهی عثمان که مظلوم کشته شده و قرار شده بود که این چهل پنجاه نفر یکی یکی بیایند وقتی که او از قصر خارج میشود تا به جایی که از ان جا امده برود, هر کدام یکی یکی بروند و بگویند که شما بزرگ ما هستید! این چنین واقعه ای اتّفاق افتاده است ما چه کار کنیم؟! آیا ما در مقابل خون مظلوم حقّی ندرایم؟! اگر شما بگویید که چنین نیست ما حرفی نداریم به اوّلی گفت نه به دومی گفت نه به سومی و چهارمی ولی وقتی دید که تا پنجاه نفر یکی یکی آمدند و این طور سوال کردند, برگشت پیش معاویه وگفت که یا تو برای خون خواهی عثمان قیام میکنی یامن باشمشیر قیام میکنم که چرا تو قیام نکردی علیه عثمان؟!!! یعنی با 50 خبر دروغ به این شکل تغییر کرد….
جالب این است که معاویه هم در جواب او گفت که من چه کاره هستم آقا شما امر کن ما هستیم ما هم سرباز شماییم!!! …. ولی من لشکر ندارم شما بروید در شهرها یکی یکی بگویید که باید علیه علی قیام کنید و خون خواهی عثمان کنید او هم شهر به شهر چرخید وبرای معاویه سرباز جنگ جمع کرد و برای خون خواهی علی (ع)یک لشکر عظیمی تشکیل داد این لشکر عظیم از چند تا خبر دروغ شکل گرفت که برای این ابتدا یکی یکی داده ایجاد کرد تاآن اخبار دروغ کم کم تصدیق و قطعی شد و شرحبیل هم یقین کرد و با اینکه قبلاً میدانست که این طوری نیست , اول تصوّر کرد (داده های کذب و دروغ ها را ) سپس تصدیق به فایده کرد بعد شوق موکّد( که شمشیر کشیدن است ) آمد بعد هم اراده محقّق شد (لشکر تشکیل دادندو حرکت کردند )
بنابر این اگر دشمن بتواند, در تصوّر دخالت میکند و داده های دروغ را برای اینکه به تصدیق به فایده ی غلط منجر شود, ایجاد میکند که به دنبالش شوق و اراده است و اگردر مرحله ی تصور موفّق نشد ناامید نمیشود بلکه در مرتبه ی تصدیق به فایده دخالت میکند به طوری که گزاره های هم عرض به گونه ای قرار بگیرند که انسان درتصدیق به فایده ی ان امر صحیح, متزلزل بشود و احساس کند که معلوم نیست لذا میبینید کسانی که به تصدیق در فایده متزلزل میشوند سکوت میکنند و شیطان تشخیص را از اینها در مرتبه ی داده ها میگیرد و در تصدیق به فایده متزلزل میشوند و دشمن به این هم راضی است که این ها در لشکر حق نمانندو نماندن این ها در لشکر حق, جبهه ی حق را ضعیف و جبهه ی باطل را تقویت می کند .
یک شخصی است در جنگ بصره که معروف است می آید خدمت امیر المومنین (ع) و عرض مکند که من میتوانم که در جنگ جمل در لشکر شما باشم اما میتوانم کنار بکشم که اگر کنار بکشم همراه من چهار هزار نفر از جملیّون کاسته میشوند و آنها هم با سکوت من می آیند به طرف من حال چه کار کنم ؟اگر در لشکر شما بایستم یک نفر همستم و آنها نمی آیند و اگر بگویم که من نمیدانم و برای من روشن نیست و سکوت کنم چهار هزار نفر میتوانم از لشکر آنها بر دارم حال چه کا رکنم؟ چون نظام رحمت اقتضا میکند که آنها هم آنجا ضایع نشده و به قیام در مقابل امام ع کشیده نشوند , امیر ع اجازه داد که چهار هزار نفر از لشکر آنها بردارد و سکوت آن شخص هم اگر با اذن امام باشد ممکن است که سکوت نجات دهنده باشد ولی سکوت همیشه حیله ی دشمن است پس این طور نیست که انسان عذر داشته باشد و اینکه امیر المومنین فرمودند که در فتنه ها مانند شتری که هنوز به بلوغ نرسیده واز کودکی در آمده ولی هنوز به مرتبه ی استفاده نرسیده, باشید که نه باری به دوش شما بگذارندو نه شیری بدوشند , آقاجای دیگر هم فرمودند اگر کسی در فتنه آنجایی که باید حرف بزند ساکت باشد شیرش را میدوشند و سوارش هم میشوند.
یکی به بنده گفت که من در این جریانات حرفی نزدم و رعایت کردم ساکت بودم ..گفتم که کار خیلی غلطی کردی چون انسان وقتی میداند و عدّه ای هم او را میشناسند و این شناختن باعث میشود که آنها به جبهه ی حق بیاید نباید ساکت باشد ایت الله بهجت نزدیک بعضی ایام خاص که میشد مکرّر میفرمودند که گاهی جلسه ای تشکیل میشود و در آن جلسه گفتگویی و خنده ای صورت میگیرد و بعد از آن جلسه قتلی در جایی دیگری محقق میشود در روز قیامت پرونده اش را دستش میبیند که قتل در آن است میگوید این چیست میگویند این قتل ها نتیجه ی شرکت کردن د رآن جلسه بود که تو سکوت و خنده کردی ودیگران از آن استفاده کردند وجای دیگری قتلی محقق شد .
در یک شهری جلسه ای گرفته بودند و بزن و بکوب و…. بود و مدتی بعد یکی از کسانی که این سر و صدا را شنیده بود مادر این ها را به قتل رساند در این صورت مسئولیّت قتل مادر فقط به عهده ی قاتل نیست بلکه اگر این ها این کار را نکرده بودند آن مادر که به قتل نمیرسید یعنی اینجا فرزند در خون مادرش شریک است.
بنابر این گاهی شیطان در مرتبه ی تصور دخالت میکند تا به تصدیقی که میخواهد برسد لذا داده های زیادی را میدهد تا تصدیق را تغییر بدهد گاهی میبیند که نمیتواند تصدیق را تغییر میدهد در این صورت , داده هایی را به او میدهد که به سکوت و تزلزل کشیده بشود یعنی تصدیق به فایده ی طرفِ صحیح را انجام ندهد هرچند که طرف غلط را هم تصدیق نکند . این شاید استفاده اش از مورد اول زیاد تر است و همیشه در طول تاریخ در فتنه ها , تعداد سکوت کنندگان و تارکین امر به معروف و نهی از منکر بیش از گنهکاران بوده است لذا در قوم شعیب چهل هزار گنهکار بود و شصت هزار نفر ساکت بودند و آن شصت هزار نفر هم با این چهل هزار نفر عقاب شدند و در قوم موسی(ع) گوساله پرست ها محدود بودند و کسانی که ساکت شدند و در دلشان هم حتی گاهی راضی بودند ولی گوساله پرستی و اعتراضی نکردند , زیادتر بودند و این ها هم بعد اینکه موسی (ع) خواست که عقاب کند درعقاب جز گوساله پرست ها محسوب شدند . در جریان اصحاب سبت کسانی که گناه کردند محدود بودند ولی کسانی که ساکت بودند و تارکین امر به معروف زیاد بودند ولی وقتیکه عذاب بئیس نازل شدهمه ی این ها را شامل شد و فقط کسانی که ناهی منکر بودند نجات پیدا کردند البته مجازات بوزینه شدن مخصوص آنهایی بودکه آن گناه خاص را مرتکب شدند.
ان شا الله خداوند سبحان ما را از شر شیطان د رمرتبه ی تصوو تصدیق و شوق موکد و اراده حفظ بفرماید
در این نگاهی که تا اینجا بیان شد شیطان در هر مرحله مخصوصاً امروزه با این جریانات رسانه ها که پیش آمده است ,وهم کاملاً به جای عقل نشسته و داده های کاذب به جای داده های صادق نشسته و نقش داده ها در اراده ها کاملا آشکار است پس اگر ما در جریان اطلاع رسانی و جهاد تبیینِ صحیح قرار نگرفتیم (که آقا هم این همه در مورد جهاد تبیین فریاد میزنند ) و اگر داده های فراوان صورت گرفت و کذب و صحیح آشکار نشد در این صورت , تصمیم گیری یا به تصمیم غلط میرسد و یا اگر به تصمیم غلط نرسد به عدم تصمیم میرسد پس فکر نکنید که دشمن چرا حرف های غلط را میزند و بعدش هم غلط بودنش آشکار میشود و سپس باز هم آن حرف های کذب را ادامه میدهد! چون این ها تاثیر دارد دشمن ما اگر دروغش هم آشکار شد مقاومت میکند و حاضر نیست به هیچ وجه بپذیرد که خبرش کذب بوده و یک دفعه اساس اطّلاع رسانی را که میخواهد آن دروغ بودن را آشکار کند میبرد زیر سوال!! یعنی اساس نظام اطّلاع رسانی طرف مقابل را دروغ قلمداد میکند و میگوید که هرچه بگوید من باور نمیکنم و هر چه بگوید من طرف مقابلش برایم ثابت میشود و آنها کاملاً باهدفمندی و دقّت این کار ها را میکنند اگر کسی هم در میان دفاع کرد از چیزی برگشتن او به این راحتی نیست و احساس میکند که حیثیّتش د رکار است و یا مجبور است که نوعی مناقشه در جواب کند و یا اگر امکان مناقشه ندارد اساس جواب دهی را میبیرد زیر سوال ! الان این مسأله د رجامعه ی ما محقق میشود که یک عده ای میگویند که هر چیزی که از اخبار جمهوری اسلامی گفته بشود غلط است یعنی روی این مباحث کار کرده اند و جوانی که حرف آنها را باز گو میکند به راحتی از جوابش بر نمیگردد چون برگشتن از حرف خودش کار سختی هست و انسان ها به این راحتی این کار را نمیکنند .
شیطان کم کم کاری میکند که داده ها از درونی ترین لایه ی طرف شکل بگیرد و از بیرون دیده نمیشود ولی ما در مقابل دفاع مجبور هستیم که شخصی را که این مسائل برای او از درون شکل گرفته است از بیرون با او مقابله کنیم تا درون او را نسبت به آن داده بکوبیم تا اصلاح بشود که د راین صورت وی کاملاً احساس بیگانه میکند. تن ما نسبت به احساس بیگانه بر خورد جدی دارد ولی نسبت به سلول های خودی برخورد جدّی ندارد .
ویروس (اِچ آی بی )وقتی میخواهدوارد بدن بشود یک ویروس هوشمندی است و با وجود این که هسته ی ویروس اچ آی بی است ولی لایه ی بیرونی از سلول های خودی است که وقتی آنتی بادی های ما این را مورد آزمایش قرار میدهند, به آن متّصل میشوند و میبینند که خودی است ورهایش میکنند و این با هوشمندی میرود در مرکز تولید سلول های ایمنی مینشیند و وقتی آنجا نشست و آنجا را نابود کرد این مریضی اسمش میشود ایدز و بدن دیگر سلول ایمنی درمقابل بیگانه و غیر خودی ندارد و وقتی نداشت هر غیر خودیِ ساده ای را از پا در می آورد در نظام در ثانیه 43 عین این تکرار میشود یعنی وقتیکه …. گرفت و درونش بیگانه بود دشمن با این نگاه میتواند ما را از بین ببرد که از درون ما حرف خودش را بزند لذا میبینید که اگر هنرمندها یا بعضی از افکار دیگر را به کار میگیرند کاملاً هوشمندانه است و خودشان سعی میکنند که کمتر به این تصمیم مقابل برسند و آنها هروقت از مقابل آمدند پدافند ما قوی بوده ولی اگر از درون آمدند این پدافند ضعیف میشود لذااین کارها را از این به بعد بیشتر خواهند کرد .
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
[1] آیه ی 104 سوره ی مبارکه ی آل عمران
[2] آیه ی 103 سوره ی مبارکه ی آل عمران
[3] آیه ی 164 سوره ی مبارکه ی اعراف
[4] آیه ی 110 سوره ی مبارکه ی آل عمران
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 810” دیدگاه میگذارید;