سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی انبیا سید الانبیا و المرسلین حبیب اله العالمین ابالقاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم والعن دائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

در محضر آیات نورانی قرآن کریم با سختی از آیه صد و سوم سوره آل عمران دل می‌کنیم به این عنوان که بحث عبور کنیم ازش چند جلسه‌ای مهمانش بودیم و بر سر سفره این آیه شریفه بودیم و بهره‌مند شدیم که القرآن و مأدبت الله است سفره پهن الهی و به تعبیری که شاید متخذ از روایات است حضرت آیت الله بهجت می‌فرمودند که خذماشئت لما شئت از این سفره باز الهی هرچه که می‌خوای برای هر کاری که می‌خو بهره‌مند شو اینقدر این سفره پهن است که همه چی بر سر این سفره الهی گسترده است یک خوان گسترده است برای همه نیازهای انسانی الی یوم القیامه اجابت شده است با این نگاه ما محرومیم در یک تنگنایی از عالم دنیا و زمان قرارگرفتیم و لذا مجبوریم که گاهی با سرعت طی کنیم بعضی از نکات رو عبور کنیم و به خاطر اینکه به بقیه برسیم و هر آیه‌ای برای وجود ما مثل غذایی است که این غذا آثار ویژه‌ای دارد و اگر از اون غذا بهره مند نباشی محروم شدیم از اون هم در کنار اینکه هنوز استیفای حق آیه قبلی رو نتونستیم به هیچ وجه حتی به نحو ظاهر داشته باشیم ولی با این حال با سختی از اون آیه عبور می‌کنیم و به آیه بعدی وارد میشیم انشالله خدا بهره ما در این آیات خودش بهترین‌ها قرار بده که برای اولیاش قرار میده و این آیات هر کدام اسراری از نظام الهی و سنت‌های خدای سبحان رو بیان می‌کند به اون کلید اسرار مطلع بشیم به عنوان جذب و محقق بشه در درونمان به عنوان عزم که همت بر تحققش هم علاوه بر علم‌ش پیدا کنیم وارد میشیم بر آیه صد و چهارم سوره آل عمران بسم الله الرحمن الرحیم رحیم ولتکن منکم امة منکم یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون بعد از اینکه آیه صد و سوم نظام اجتماعی اسلام را بر اساس اعتصام به حبل الهی اون هم به صورت جمعی و بدون تفرق که همه بر یک حبل جمع بشن و اون رو به عنوان یک نعمت محبتی که همبستگی مومنان را به دنبال میاره که اذ کنتم اعداء فألف بین قلوبکم مطرح فرمودند که این تالیف قلوب از جانب خدای سبحان با اون حمل محقق میشه و با این نعمت اخوان شدند که فاصبحتم به نعمته اخوانا که مفصل راجع به این‌ها گفتگو شد که نبود اون حبل الله اذ و کنتم علی شفا حفرة بود حفرة من النار که اونجا دشمنی‌ها و کینه‌ها حاکم می‌شد هر جایی که حبل خدا نباشد دشمنی و کینه هست حالا برای اینکه راه این اخوان بودن رو و راه این محبت رو روشش رو بیان بکند اونجا غایت رو اساس رو هدف رو بیان کرد در آیه قبل حالا در این آیه بعد راه رو بیان می‌کند که راه رسیدن به اون محبت چگونه است راه اینکه اون عداوت کنار گذاشته بشه چگونه است و چه راهی برای همبستگی اجتماعی در نگاه دینی ایجاد می‌شود که بیانش این است که ولتکن منکم امة باید این ولتکون امر است که حالا این وجوب عقلی‌ش می‌تواند برای اینکه اون حقیقت یه حقیقت همبستگی اجتماعی مطلوب همه فطرت ماست پس می‌تواند ولتکن چی باشه امر با وجوب عقلی باشد می‌تواند ولتکن بر اساس دستور شرع وجوب شرعی باشد به این عنوان که واجب کرد خدای سبحان بر شما برای اینکه اون همبستگی شرعی و ایمانی ایجاد بشود از این راه حرکت بکنید پس کشش اینکه ولتکن امر عقلی باشد که اگر حکم شرعی هم هست ارشاد به حکم عقل باشد می‌تواند حکم شرعی باشد برای ایجاد اون همبستگی جامعه دینی که اگر خلاصه کسی جامعه دینی رو امر الهی دید در آیه قبل به عنوان امر شرعی اینم خلاصه طریق شرعیشه برای رسیدن به او هر دو راه دارد اولی عام است دومی خاص میشه عیب نداره عموم خصوص مطلق است و اینجا با هر دو نگاه می‌تواند مجمع اقوال در اینجا باشد و جمع کند ولتکن پس امر است منکم این من آیا من بیانیه است یا من تبعیضیه است می‌تواند من تبعیضیه باشد چنان مشهور این رو بیان کردند که عده‌ای از شما این کارو باید بکنید مثل این اگر من تبعیضیه گرفتیم واجب کفایی می‌شود یعنی این تا وقتی محقق نشده همه امت چی هستند معاقب‌اند اما اگر به دست عده‌ای محقق شد عقاب از همه برداشته می‌شود اما ثواب و جزا و کمال مربوط به اون عده‌ای است که اینکار را کردند پس واجب کفایی در اینجا اگر من رو تبعیضیه گرفتیم عنوان واجب کفایی می‌شود واجب کفایی یعنی چی واجب کفایی یعنی این است که تا همه اقدام تا این اقدام محقق نشده باشد همه معاقب‌اند و اما اگر محقق شد عقاب برداشته شده اما جزا و ثواب مربوط به کسانی است که انجام دادند نه اونایی که ندادند عقاب از آنها برداشته می‌شود اما کمال و سعادت مربوط به اون کسی است که اینرو اقدام کرد و سبقت گرفت و انجام داد و از بقیه ساقط شد عقابش پس اگر من رو تبعیضیه گرفتیم که مشهور این است این معنا میشه اگر من بنا بر بعضی تفاسیر بیانیه گرفتیم واجب عینی می‌شود و بر گردن همه هست که این رو محقق بکنند و امر به معروف به عنوان یک واجب عینی بر تک تک افراد سرایت دارد و انجامش از دیگری ساقط از بقیه نخواهد کرد که این به عنوان واجب عینی می‌شود خوب اما مشهور واجب کفایی است در مسئله که وقتی هدف محقق شد اون موقع دیگه از بقیه ساقط می‌شود این اول آیه رو به صورت کلان معنا می‌کنیم بعد ایشالا مبانی مسئله و راه مسئله و غایات رو انشالله بیان خواهم کرد برای دوستان  خوب امة پس ولتکن منکم امة نشون میده که کسی که میخواد به این اقدام بکند و کسانی که می‌خوان اقدام بکنند اولاً باید جمعی باشد یه حرکت فردی نیست به خصوص با توجه به اینکه آیه قبل و اعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا بود یک حقیقت جمعی رو داشت در اجتماع معنا می‌کرد و بیان می‌کرد حالا میگه راه این است پس حرکت باید حرکت جمعی و مرتبط باشد نه اینکه جمعی انجام بدن بدون ارتباط همونجوری که اونجا وعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا بود که بر یک حبل همه با هم بدون تفر یعنی مرتبطاً اونجا پس وعتصموا ی اونجا ارتباط رو کاملا اشباع کرده بود اینجا هم ولتکن منکم امة امت یعنی گروهی که با یه قصد واحد حرکت می‌کنند پیوند دارند با همدیگه نه اینکه همه دارن به یک سو میرن کاریم به هم نداشته باشند اینجوری نیست بلکه همه دارن به یک سو میرن دائماً هم مراقب هم و مرتبط با همدیگر هستند یعنی مثل این میمونه که یه تشکیلاتی رو یک گروهی رو که این گروه مرتبطن با همدیگه و حرکت می‌کنند خبر دارند از همدیگه از حرکت‌هاشون اهدافشون روشن است چه امت هدف روشن را دارد که اون هدف روشنم به صورت گروهی محقق می‌شود نه به صورتی که هر کسی داره میره خود به خود اون هدف محقق بشه نه آگاهانه در ارتباط با هم این هدف داره چی میشه پیگیری می‌شود پس لازمش نشون دهنده تشکیلاته ولتکن منکم امة که این امت باشد یه تشکیلات چه به نحو وجوب کفایی بگیریم که عده‌ای به این کار قیام بکنند چه به نحو وجوب عینی بگیریم درهر دو صورت مثل وعتصموا به حبل الله جمیعاً ولا تفرقوا حتماً یک نگاه مرتبط اونم ارتباط تعاملی نه ارتباطی که هر کسی تو راه این کار داره کار خودشو می‌کنه ولیکن تو راستای یک هدف باشند نه کاملا ارتباط تعاملی حرکت کاروانی یک حرکت کاروانی یک روح جمعی که این‌ها رو چون توضیح دادیم دیگه اینجا تبیینش رو خیلی وارد نمیشیم تو حرکت کاروانی مثل همون جایی که عرض کردم به صورت فلشی وقتی که پرندگان حرکت می‌کنند به صورت یک فلش نوک فلش در حقیقت اون راس فلش درسته حالا فلش رو نمی‌دونم فارسیش پیکان میگن فارسیش میشه پیکان پیکان به صورت نوک پیکان که حرکت می‌کند او قوی‌ترین در نوک پیکان ایستاده جلوی جلو هست و بقیه به مقدار توانشان در کنار و اونایی که ضعیف‌ترند در درون فلش این حرکت کاروانی داره شکل می‌گیرد تو نظام امر به معروف هم همین حرکت کاروانی به صورتی که در نوک فلش امام جامعه قرار می‌گیرد در اطراف این در حقیقت افراد و خواصی که واردتر اند عالمانه‌تر واردن تو مسئله اما به تبعیت از امام در اطراف این فلش قرار می‌گیرند که به اصطلاح انرژی کمتری به نسبت نوک فلش بر اینها وارد میشه و اینها ولی دارند هوا رو میشکافن تو حرکتشون کسانی که به صورت پیکان داره حرکت میکنه این پیکان درسته اون جلویی بیشترین انرژی بقیه هم با انرژی کمتر اما اونا که درون این فل پیکان حرکت می‌کنند چی هستند با کمترین انرژی حرکتشون داره به صورت یک حرکت کاروانی شکل می‌گیرد تو جامعه دینی بنای اون اجتماع به صورت حرکت پیکان وار است که امام جامعه در نوک حرکت این پیکان است و خواص و عالمان در حقیقت کسانی که تو این رابطه تابعیتشون نسبت به امام قوی‌تره و با معرفت بیشتریه در دو طرف این پیکان نوک پیکان قرار می‌گیرند و بقیه مردم درون این پیکان این حفظ می‌شه و لذا اگر می‌خواستند تک تک حرکت بکنند همه باید به اندازه امام جامعه برای شکافتن هوا انرژی صرف می‌کردند اما امام جامعه این حرکت را انجام میده بقیه بقیه توانشون به جای اینکه صرف شکافتن این اصطکاک هوا و مقاومت بشه چی میشه صرف حرکت می‌شود کمال می‌شود و جلو رفتن میشه چون انسان وقتی میخواد حرکت بکنه اغلب یه ماشین که می‌خواد راه بیفته اغلب انرژی این ماشین صرف شکستن مقاومت ماشین و در حقیقت اصطکاک و مقاومت هوا میشه دیگه تا این ماشین بتونه حرکت بکنه لذا دنده یک سنگین‌ترین دنده‌ها و بیشترین مصرف را دارد هرچی جلوتر میره چون اون غلبه بیشتر محقق شده حالا امکان حرکت راحت‌تر میشه انرژی صرف چی میشه صرف حرکت میشه تو نظام حرکت کاروانی این در حقیقت امام است که در حقیقت که اون حرکت شکافتن اساس هوا را انجام میده تو نوک پیکان و بعد کناره‌هاش و بعد مردم و اون امت درون این پیکان همه انرژی صرف حرکت میشه چون امام راه رو باز با سرعت و توانی که او داره سرعت ایجاد کرده و اینها پشت سرش با تمام توانی که دارند چکار می‌کنه حرکت می‌کنند البته امام هم در حرکت نظرش به اضعف مامومین هست حواس هوای نوجوان و جوان و کودک را هم تو این حرکت دارد که استعدادی ضایع نشود که این هم پیر و جوان رو مثل امامت جماعت که وارد شده برای امام در نظام حرکت کمالی هم همین در حقیقت نگاه دیده شده و لذا یه امت حرکت می‌کند اون وقت همه حرکت‌ها وقتی به هم مرتبط شد اگر یکی از این جمع جدا بشه می‌بینید حالا نمی‌تونه مثل این جمع حرکت بکنه حتی اگر توانش بیشتر است این سرعت حرکتش به یه جایی میرسه چون با تمام توانشو با شکافتن هوا و مقاومت هوا حرکت بده این نمی‌تونه اون سرعت‌شرو توانشو صرف کمال بکند بیشترش صرف غلبه بر چی میشه اصطکاک و مقاومت‌ها و نزاع‌ها میشه دقت کردی چقدر این حرکت تو نظام اجتماعی زیباست و سرعت حرکت و کمال ایجاد می‌کند و انرژی‌ها و اون در حقیقت توان‌ها همش صرف چی میشه صرف در حقیقت کمال در جامعه ظهور این مسئله نهایت خودش رو نشون خواهد داد که اونجا امام در نوک پیکان ظاهرتر آشکار میشود اون خواص هم در اطراف پیکان ظاهرتر آشکار میشن و درون این پیکان حرکت کمالی مردم سریعتر صورت می‌گیره و مقاومت‌ها و اصطکاک‌ها در کمترین در حقیقت حد خودش قرار میگیره موانع بیرونی و درونی در حزیز و نازل‌ترین مرتبه محقق میشه لذا تعبیر این است که شیطان سر بریده می‌شود و عقول رشد می‌کند این تعبیر بسیار زیبایی است در اینکه اونجا حرکت کاروانی در اوج ارتباط محقق میشه هرچقدر این ارتباط اجتماع با هم قوی‌ و شدیدتر بشه این حرکت کاروانی چی میشه محقق‌تر میشه سرعت بیشتر می‌شود ولی هر چقدر این پیکان تشدتش بیشترباشد فاصله بین افراد بیشتر باشد مقاومتی که در مقابلشان صورت میگیره بیشترمیشه هر چقدر به هم نزدیکتر میشن ارتباطات بهم قویتر میشه شکستن هوا این مثاله برای اون حقیقت کاروانیا که این مثال خوب منتقل می‌کنه چون ما باور داریم که نظام عالم تکوین همش نازله عالم تشریعه و عالم تشریع هم تشابه کامل با عالم تکوین داره چون این دوتا به هم تناظر دارند می‌توانیم از مثال‌های عالم طبیعت و تکوین برای نظام عالم تشریع کمال استفاده را بکنیم برای اینکه بتونیم به اهداف خودمون بهتر تبیین کنیم برسیم لذا هیچ در حقیقت مشکلی نیست هر چقدر بتونیم قوانین حاکم بر عالم تکوین رو بهتر دست پیدا بکنیم بهتر می‌تونیم نظام تشریع رو حرکتش رو و سعادتش رو بشناسیم چون تناظر با همدیگه دارند یک خداست که عالم تکوین رو خلق کرده همون واحد حق است و قادر واحد است که نظام تشریع رو هم آورده قانون‌های حاکم برتکوین همون قانونهای حاکم بر تشریع است تشریع یعنی نظام دین نظام در حقیقت امر و نهی های الهی معارف و اخلاق و احکام الهی و تکوین یعنی عالم وجود همونی که در حقیقت آدم میبینه هستی قوانین حاکم بر هستی همون در حقیقت چی هستند قوانین نظام تشریع و دین هستند تناظر کامل با هم دارند لذا می‌بینیم که تو نگاه قرآنی خدای سبحان با افعالش با ما صحبت میکنه و همه هستی رو به عنوان دلیل بر حرکت تشریع قرار میده که حالا تو جای خودش که نگاه کردن رو و عبرت گرفتن رو از همین اساس قرار  میده خوب می‌فرماید پس ولتکن منکم امة پس این امة خیلی کلام توشه که به صورت تشکیلاتی هدفمند مرتبط تعاملی اونم نه فقط از طرف امام با مامومین بلکه امام با مامومین و مامومین با امام که امت پیوستگی شون  به اصطلاح ارتباطشون کامله لذا گاهی پیوندها در نظام مولکولی در عالم تکوین یک طرفه است یکی پیوند پیدا می‌کند گاهی پیوندها دو طرفه است پیوند دو طرفه پیوند کووالانسی که تو شیمی میگن محکم‌تر از پیوندی است که یک طرفه باشد این نیاز به اون دارد و او نیاز به این دارد وقتی طرفین به هم نیاز دارند گسست کمتر میشه منتها نیاز امام به مامون به نحوی است نیاز مامون به امام به نحوی است یکسان نیست این نیاز نیاز امام به ماموم که آشکار است که مامون امام می‌طلبد نیاز مامون به امام آشکار است اما نیاز امام به ماموم در گسترده شدن اون حقیقت و حاکمیت توحید است که این حاکمیت در همه جان‌ها چی بشه شکل پیدا کند و مامون نسبت به امام نسبتش بدن به روح است و نفس است همونجوری که نفس بدن رو می‌طلبد در نظام خود وجود امام هم نظام روحیش با بدنش نسبت کاملی دارد و بدن هم با نظام روح هماهنگی و اطاعت تامی‌ دارد او امر می‌کند و این اطاعت و این در اطاعتش اون نظام روح رو توسعه میدهد پس ببینید هر دو به هم مرتبطن چه در نظام فردی که نظام نفس و بدن امام است چه در نظام اجتماعی که اجتماع میشه چی بدن امام لذا آیه شریفه می‌فرماید و ما من نبی و لا رسول الا اذا تمنا الق شیطان فی امنی درسته که هرجا نبی و رسولی ما فرستادیم نبود مگر اینکه شیطان در امنیه و آرزوی اونها می‌دمید بعد اونجا دارد که خدای سبحان نسخ می‌کند اون القای شیطان رو و در حقیقت اون توطئه اون رو شیطان رو خنثی می‌کند آرزوی انبیا چی هستش آرزوی انبیا اون نقطه آرزوی در درون نیست که شیطان در او نفوذ بکند آرزوی انبیا تحقق جامعه توحیدی در بیرون است که تحقق جامعه توحیدی و حکم خدا در بیرون با اطاعت مردم نسبت به خدا و تسلیم مردم در برابر خدا شکل می‌گیرد شیطان اینو نمی‌ذا اما خدا نسبت میده که همین که مردم تمرد بکنند مردم تابع شیطان بشن الق الشیطان فی امنیته اون رسول و نبی چون اینا بدن میشن برای امام همچنان که بدنه برای امام معصوم است نسبت به امام به طوری که هیچ تخطی ندارد از امام درسته می‌خواد دست بیاد بالا میاد میخواد نگاه کند می‌بیند بدن هرکسی نسبت به هر کسی همین گونه است بدن امام نسبت به امامم اینگونه است در کنار این جامعه و اجتماع مومنین میشن بدن برای امام که خلق کرد قلوب مومنان را از ابدان اونها از ابدان حضرات معصومین  که اینها میشن قلوبشون و اوجشون میشه ابدان برا من این رو اگر در جاهای مختلف تکرار می‌کنم مال این است که قصدم این است یه تفکر تو وجود ما نهادینه بشه وقتی این تفکر نهادینه شد اون موقع می‌بینیم تو تمام جهات متعدد معارف دین این نگاه کاملا حاکم است گاهی از بعضی از تکرارها ملالت براتون ایجاد نشه اونجایی که یک نگاه اصلی و به اصطلاح اون قاعده مهم حاکم در همه جاست باید تو وجود نهادینه بشه و این باید تو هر جایی می‌رسیم به این برسیم و به تاکیدش بکنیم پس تو این نگاه به اینجا می‌رسد که امت وقتی که شد در نظام امت امت امام دارد امام با امت رابطه‌شون تعاملی است منتها همونجوری که ما نسبت به خدای سبحان میگیم الله ولی الذین آمنو از این طرف میگیم که در حقیقت چی هستند مومنین اولیا الله هستند الا ان اولیا الله لاخوف علیهم ولا هم یحزن هم مومنان ولی خدا هستند هم خدا ولی مومنان است اما مومنان ولی خدا هستند در عبودیت اما خدا ولی مومنان است در ربوبیت پس رابطه طرفینیه اما رابطه طرفینی از یک سو عبودیت هست نسبت عبد به رب است درسته پس ولی طرف دارد دو طرف دارد هر چند این تو نگاه کلان به تعبیری به اصطلاح میشه اضافه اشراقیه اما خیلی در حقیقت الان نمیخواهیم به اصطلاح وارد بشیم اگر چه می‌شود حقیقت ربطیه و اضافه اشراقیه از نسبت بنده به خدا میشه ربطیه و از نسبت خدا به بنده می‌شود اضافه اشراقیه اما در عین حال می‌خوایم بگیم که از جانب خدا ربوبیت است نسبت به این ولایت خدا ربوبیت اوست از جانب بنده عبودیت است نسبت به او نسبت بین امام و در حقیقت مردم و امت هم نازله همین نسبت است چون ولی و امام چی هستش ظهور همون اسم رب است که داره جامعه رو می‌خواد چیکار بکنه رشد بده به حرکت برساند پس از جانب امام نسبت با جامعه با امت به نحوی است و از جانب امت هم با امام به نحو… تعاملیه این نسبت‌ها و طرفین هر کدام وظیفه‌ای به عهده دارند منتها وظیفه‌ای که به عهده خدای سبحان است یا امام است در نظام خدا اسمش رو می‌گذاریم وجب نه اینکه ما واجب می‌کنیم ما بر خدا وظیفه قرار میدیم نعوذ بالله از اینکه ما بخواهیم این نگاه رو داشته باشیم اما میگیم تو نظام اصطلاح دقیق اسم این چی هستش وجب عنه هست یعنی از جانب خودش این چی شده واجب شده خودش این رو قرار داده خودش این رو در حقیقت به عنوان به اصطلاح تکلیف برای خودش قرار داده که اسمش میشه وجب که وجوب عنه از خود خدای سبحان نه وجوبی که ما برای خدا قرار داده باشیم وجب علیه نیست بلکه وجب عنه با وجب علیه خیلی متفاوته بر خدای سبحان وجب علیه اصلا نداریم اما وجب عن که از جانب خودش یک وعده‌ای داده شده باشد که وفای اون رو خودش لازم دانسته مانعی ندارد که از جانب خود خدای سبحان باشد که تمام نظام قواعد هستی بر اساس همون وجب عنه هست که خودش قرار داده و خودش وفای به اون رو چیکار کرده اوف به عهدی دارد که اگر شما وفای به عهد بکنید من هم اوف به عهدی که وفای به عهد دارم وفای دنبالش می‌فرماید که امة یدعون الی الخیر که این ها کسانی که امتی که یدعون الی الخیر دعوت می‌کنند به خیر این دعوت می‌کنن به خیر خیلی تعبیر زیبا و دقیقی است اولاً یدعون می‌خوانند اینکه می‌خوانند بخیر یعنی تو نظام اجتماعی ارتباط بین این امت با همدیگه به گونه‌ای است که این امت نسبت به بقیه امت اونایی که جلوترند یدعون در حقیقت به چی به خیر منتها وقتی می‌خواد دعوت کند بخیر اساس این است که خودش اول چی شده باشد به اون در حقیقت دعوت معتمر شده باشد محقق شده باشد چون می‌خواد نه با زبان یدعون الی الخیر بلکه می‌خواد چیکار بکنه با وجودش دعوت بخیر بکند با وجودش خیر رو آشکار بکند لذا این دعوت عام است منحصر به زبان نیست زبان هم یکی از مراتب شه پس اگر می‌فرمایند که دعوت به خیر کردن هم می‌تواند از راه نگاه قلبی باور باشد ابتدا باید باور قلبی شکل بگیرد که که این خیر است بعد از اون باید به جهات زبانی کشیده بشود بعد از اون باید یدی و اقدامی هم چی شده باشد که دنبال و اگر لازم باشد امکان‌پذیر باشد پس مرتبه یدعون الی الخیر گاهی در مرتبه قلب است فقط که این باور کرده شاید اونجا یدعون الی الخیر اونجا صدقش سخت‌تر باشد که فقط یه باور قلبی باشد اما پس از باور قلبی اون دعوت لسانی و زبانی است که شکل می‌گیرد بعد از باور قلبی و پس از او چی می‌شود اقدام یدی هم باید به دنبالش اگر لازم است انجام بشه امیر مومنان علیه السلام دارد که اگر کسی ما رو دوست دارد احب به قلبه و لسانه و یده اونجا اون وقت دنبالش می‌فرماید که حالا روایت همراهم نیست اونجا می‌فرماید که او فهو معنا کسی که با قلبش باور کرد محبت مار و با زبانش اظهار کرد محبت ما رو و با دستش اقدام کرد در راه محبت ما درسته این چی هستش فهو معنا او با ماست معیت دارد این معیت خیلی کلام بلندی است فهو معنا شاید به دنبالش فی درجات ناهم داشته باشد که این معیت با ما رو می‌رساند وقتی به سه موطن رسید پس اون امت تو طریق ارتباطشون با اون امامی که حقیقتش رو میخوان به سمت معیت با او برن فی درجاتنا اون معیت چه جوری دعوت شکل می‌گیرد باور قلبی بیان زبانی اقدام در حقیقت چی عملی این سه مرتبه باعث می‌شودچی بشه یدعون الی الخیر هر کدامش مرتبه‌ای از بیان را داشته باشد حالا الی الخیر یدعون الی الخیر خیر فرمود نفرمود در حقیقت به مثلاً اون عمل صالح یا مثلاً بفرماید که حق خیر فرمود خیر دنبالش که بیانش این است که یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر خوب خیر و بیان می‌کند که به دنبال اینکه یدعون الی الخیر خیر رو میخواد مطرح بکند چی هستش که یامرون بالمعروف امر می‌کنند این‌ها مردم رو بقیه رو به معروف خوب امر می‌کنند اگر کسی می‌خواد امر بکنه حتما امرپذیریش و ایتمار ش اول تو وجود خودش محقق شده تا امکان امر به دیگران در وجودش ایجاد بشه آیا سوال این است که اگر خودش ایتمار در نهایت برایش ایجاد نشده حق امر به معروف ندارد او که از جهت فقهی هیچ کسی این حرفو نزده اما قطعا کمال تأثیر در کجاست کمال و تاثیر در اینجاست که اول خودش معتمر به امر باشد و بعد در حقیقت امر داشته باشد می‌فرماید بالمعروف اینکه خیر رو یدعون الی الخیر دو شقه می‌کنند یه شقش این است یامرون بالمعروف که امر به معروف معروف می‌کنند یعنی چی یعنی اون جامعه‌ای که نگاه الهی درشون شکل گرفته اعتقاد درش شکل گرفته باور به دستورات نبی توش شکل گرفته تو ارتباط با هم معروف توشون معلومه اونی که در حقیقت بین شون شهرت دارد که این چی هستش این معروف این خیر است پس تعبیر در اینجا یه نگاه این است که معروف اونجایی است که تو جامعه یه چیزی به عنوان خیر و معروف محقق شده همه قبول دارند ممکنه عمل همه یکسان نباشد حتی ممکن است عده‌ای عمل نکن اما می‌دانند که معروف است عمل نمی‌کنند یه جامعه‌ای که معروف توش منقلب شده یعنی معروف منکر شده منکرمعروف شده باشد اون جامعه معیار و میزان را از دست داده وقتی میزان و معیار از دست بره اونجا نوع امر به معروف متفاوت میشه پس ابتدا داریم توی جامعه‌ای که سالم است از جهت نظام ارتباطی و معروف معروف است تو نگاه دینی اونچه که به عنوان به اصطلاح خیر هست در این جامعه به عنوان معروف است و تو همین جامعه خیر در نظام اونجایی که بد است به عنوان منکر است این جامعه یدعون الی الخیر درش چی هستش متعادل از هرچند عده‌ای عمل به معروف نکرده باشند و عمل به منکر کرده باشند و عاصی باشند نمی‌خواد بگه عاصی ندارد این جامعه ها دقت بکنید داره مرزهای اینکه نگاه دینی بر چه اساسی شکل می‌گیرد و هر کجا هدف باید چی باشه اگر جایی معروف و منکر جاشون عوض شد یعنی معروف شد منکر منکر شد معروف اینجا نمیشه مثل همون جامعه‌ای که معروف معروف بود و منکر منکر اقدام کرد یدعون الی خیر در این دو جا با هم متفاوت می‌شود تونستم عرض رو برسونم؟ ببینید از این کلمات که مرزهاش خیلی لغزان است بعضی به تساهل می‌افتند به خاطر همین مسئله بعضیا به افراط یعنی بعضیا به تفریط می‌افتند پس میگن اونجایی که معروف منکر شد و منکر معروف شد پس باید رها کرد ولش کن درسته پس ولش کن این جامعه دیگه معروف بینش معروف نیست که بعضی حرف می‌زنند اگر دید حجاب توی جامعه‌ای مثلاً ۵۰ درصد با ادعا اینجوری نیست که ۵۰ درصد نسبت به حجاب چی باشند بی قید باشند اما با ادعای اینکه اول برای خودش یه همچین قضیه‌ای رو اثبات می‌بین برای خودش ثابت می‌بیند حکمم به دنبالش هم اون قضیه صغراش غلط است هم کبرایی که بر او مترتب میکند و نتیجه می‌گیرد غلط است صغراش رو میگه جامعه توش چی شده میگه ۵۰ درصد بیش از ۵۰ درصد رعایت نمی‌کنند بعد کبرایی که به دنبالش میاره چیه میگه اونجایی که معروف معروف نیست منکر منکر نیست پس تو اون جامعه نمیشه در حقیقت امر به معروف و نهی از منکر کرد چون خلاف معروف جامعه است معروف جامعه چیز دیگری شده درسته پس اولا اینجا اون ۵۰ درصد صحیح نیست کی گفته این رو اثبات پذیر نیست به  این راحتی بسیاری از آمارها غیر از این است اونی که من یه دم یه مغازه‌ای رفته بودم بنده خدا میگفتش حاج آقا حجاب که از کل جامعه ایران دیگه برقرار نیست و خبری نیست و فقط تو همین قم هست اونم در حقیقت یه درصدی‌ شون گفتم تو خلاصه این تظاهرات‌ها این اجتماع‌ها این جلساتی که این همه برگزار میشه تو همه شهرها از تهران گرفته حضور نداشتی تا حالا گفت نه من که اینا رو نمیرم که گفتم اقلا تلویزیونم نگاه نکردی تلویزیونم ندیده که بالاخره تو تهران این همه جلسات که همه چادری اند محجب اند مانتو روسری کامل هستند حجاب دارند کاملا مقید اند می‌گفت نه اینا نیست اینا مال سابقه که نشون میدن مال جدیدی نیست یعنی گاهی انسان چشمش رو می‌بنده صم بکم عمی فهم لایعقلون اگر چشم رو بستی کور و کر و در حقیقت لال شدی خب معلومه لا یعقلون یعنی اگر انسان نگاه کرد اول تو همون صغرایی که می‌خواد به عنوان یه حکم بگی که این جمعیت اینجور اگر یه جمعیتی که هرگاه کار داره تو نظام اجتماعی ظاهر میشه بیکار دنبال چرخش نیست اما اون کسی که اساسش بر تبرج دیده شدنه خب میاد بیرون دائم می‌چرخه از صبح تا شب داره می‌چرخه ممکنه ده‌ها بار انسان به چشمش بخورد از صبح تا شب چون می‌خواد بچرخه اما اون کسی که تبرج ندارد در خانه است هرگاه کاری داره میاد بیرون کارشو انجام میده به قدر ضرورتش درحقیقت خب این دلیل نمی‌شود که اگر تو بیرون دیده می‌شود زیاد پس دلیل بر این است که نیست حجاب نه این دلیل بر این است که عده‌ای که تبرج دارند یا نسبت‌ش خیلی حساسیت ندارند دیده شدنشون بیشتره حرکت‌هاشون در آشکار شدن در جامعه بیشتر داشتم مثال عرض می‌کنم که اولاً اینجور نیستش که معروف منکر شده باشد این رو به راحتی باور نکنید که معروف منکر شده باشد که حجاب نه اینجوری نیست یه جمع قلیلی ولی با صدا پر سر و صدا دارن این رو جا میندازن که چی شده حتی اون جایی که کسی اگر شل حجاب است ولی خودش متاثر است که این در حقیقت چی هستش این غلطه این درست نیست اما من حالشو ندارم اما من مثلاً خجالت می‌کشم غیر از این باشم در هر صورت این هم جزو چی حساب میشه اون جامعه‌ای محسوب می‌شود که معروف توش معروفه و منکر توش منکر است چرا روایت می‌فرماید که من ساعته سیئة و سرته حسنه فهو مومن اونجایی که کسی بدی و گناه می‌کند اما از گناه بدش میاد گناه را انجام میده اما از گناه بدش میاد خوبی را انجام میده اما از خوبی فقط یه عادت نیست از خوبی خوشش میاد ساعته سائه با حمزه دیگه ساعت سائته سیئة بدش میاد از سیئه‌ش با اینکه سیئته سیئه خودش انجام داده اما بدش میاد یا سرته خوشش میاد مسرور میشه از حسنه ش که وقت عادت نیست که دیگه این توجه نداره عادت داره نه توجه دارد خوشش میاد میگه فهو مومن این هنوز در حقیقت تو مرز ایمان است توی جامعه این منکر و معروف رو میشناسد درسته پس این با خیلی از کسانی که حتی تو اون جمعی درصدی که حالشون حال در حقیقت شل حجابی است همون‌ها هم چی هستند می‌دانند که کار خوبی نیست و خیلی هاشون حتی ناراحت هم هستند که اینجوری هستند اما اراده و عزم مثلاً چنانچه خیلی از خود ماها خیلی از خوبی‌ها رو می‌دانیم اما عزم بر تحققش رو نداریم فقط که بحث حجاب نیست راستگویی رو همه می‌دونیم و باور داریم هم عقلاً هم شرعاً لازم است اما گاهی می‌بینید که مبتلا میشیم نعوذ بالله به اینکه کذبی از ما سر بزند امانت داری رو می‌دانیم اما تا جایی که اگرم محقق شد تو وجودمون می‌دانیم صدق خوب است می‌دانیم امانت داری خوب است حتی اگر ما امانت داری رو رعایت نکردیم اگر راستگویی رو رعایت نکردیم اما می‌دانیم تا وقتی این مرز هنوز تو مرز ایمانیم هنوز تو … نمیگم رعایت نکنیما اما می‌خوام بگم که اون به اصطلاح منکر و معروف بودن رو بشناسیم چون به جایی می‌رس انسان که کم کم از اون مرز در حقیقت معروف و منکر خارج می‌شود خوب این تا اینجای بحث رو ما حواسمون نبود که بالاخره یه خورده زودترم تمام بکنیم که این وعدمون بر ادامه بحث و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته صلوات از ساعت غافل شدیم باید یه خورده ۱۰ دقیقه‌ای زودتر این رو قطع می‌کردیم که وقت بقیه بحث حالا عرض می‌کنیم فعلاً داریم الان این مرز رو تو این مسئله بعد اونجا چیکار باید کرد باید اونجا حد امر به معروف و اینا خودش مهمه منتها مرز رو درست تبیین بکنیم پس تو اینجا می‌فرماید که ولتکن منکم امت یدعون الی الخیر که این خیر در حقیقت چی هستش یه عامی است که این عام چی هستش معروف و منکر رو شامل می‌شود که یدعون الی الخیر دعوت به خیر می‌کنند دعوت به خیر رو چه جوری انجام میدن با امر به معروف و نهی از منکر درسته که این دعوت به خیر شکل می‌گیرد که دعوت به خیر دو شق و دو در حقیقت شاخه پیدا می‌کند انسان یه فطرت فرار از نقص دارد یه فطرت شوق به کمال دارد فطرت شوق به کمال اون  است که انسان کمالی رو که می‌داند یا می‌بیند مشتاق بهش میشه تا به سمتش حرکت بکند این فطریه الحمها فجورها و تقواها که هم فجور رو می‌شناسد هم تقوا رو می‌شناسد تقوا اون شوق به کمال است فجور اون چی هستش فطرت فرار از نقص است یعنی انسان از نقص از عدم از بدی همه چی هستش که اینا ملحق به اعدام هستند بیزار است لذا می‌خواد از اینا بکنه و به دنبال این است که کمال رو در وجودش ایجاد بکند حرکت به سمت کمال با فطرت شوق به کمال و فطرت فرار از نقص هر شرکت کمالی حتما باید با کندن و رفتن همراه باشد کندن از رتبه قبل پیوستن به رتبه بعد نمیشه انسان رتبه قبل رو رو حفظ بکند به رتبه بعد برسد رتبه قبل باید شکسته بشه حدش تا چی بشه به رتبه بعد برسد اگر غذا می‌خواد تو بدن انسان جذب بشه حتماً باید حد وجودی قبلیش تو معده چی بشه اول با جویدن و بعد تو معده که هضم می‌خواهد صورت بگیره اون حد قبلی از او جدا بشود که حد قبلی او اگر این مثلاً آب است اگر شیر است اگر مثلاً سبزی اگر گوش هر چه که هستش حد قبلیش کنده میشه وقتی اون حد قبلی کنده شد تبدیل به یه شیره‌ای می‌شود که اون شیره حالا چی میشه قابل جذب برای همه بدن و اعضا و جوارح انسان می‌شود که این جذب پس از کنده شدن اون حداس اگر اون حدا کنده نشن اون جذ و به صورت التقاط میشه یعنی باید بیاد یه چیز بچسبد به بدن به این قسمت این در حقیقت هماهنگی و سنخیت ندارد تو نظام امر به معروف و نهی از منکر می‌خواد یه همچین مسئله‌ای محقق بشود بله حالا همین‌ها یکی یکی می‌خوایم توی تشریح مسئله یکی یکی اینرا رو … سوال ایشون این است که آیا سیره حضرات انبیا و معصومین علیهم السلام آیا بوده که یک گروه خاصی متکفل این امر بشن اینکه من عرض کردم گروه خاصی متکفل این امر بشن نه به این معنا که یه اسمی بگذاریم روشون و بعد این اسم در حقیقت جامع باشد بلکه یه عده ای که تعامل بیشتری با همدیگه دارند حتی اگر اسمی و جایی که کنار هم جمع بشن هم نباشد اما تناظر و تشابه و ارتباط دارند طراوت دارند با همدیگه ارتباط دارند اهداف همدیگرو می‌بینند می‌شناسند و رابطه برقرار است البته یه ظهورش به این است که یه تشکیلات بیرونی هم در کار باشد این رو انشالله توی ادامه بحث‌ها بیشتر ایشالا راجع به این می‌پردازیم که ببینیم سوق دادن اقلاً به این سمت اگر نبوده به لحاظ عدم بسط ید آیا سوق به این سمت دادن یا نداند بله بسیاری از مفسران اینجور گرفتند بله حالا اینا رو توی تفسیر بیشتر انشالله عرض خواهیم کرد که بسیاری از مفسران یدعون الی الخیر را عام گرفتند و یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر رو  با وجود واوی که در اینجا آمده چی گرفتن اون رو بیان برای یدعون الی الخیرگرفتند که دو شاخه یدعون الی الخیر میشه به عنوان عام دو تا خاصش می‌شه یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و غیر از این هم گرفتن اما حالا اینو ما به عنوان نگاه اول فقط از آیه برداشت اول بود حالا انشالله تفاصیل مسئله بله علامه هم مسئله رو دارند که تو یدعون الی الخیر ایشون اونجا می‌فرماید که بله اگر می‌فرماید که حالا ایشالا خدمت چیز هستیم که بیانشو می‌کنیم که هم علامه هم بله که بعضی از اینها مترتب بر همدیگه هستند حالا اینو بیشترشو بیان می‌کنیم حالا ببینیم بله اگه دوستان سوال دیگه‌ای دارن افراط تو افراط این است که تو هر جامعه‌ای نهایت امر به معروف و حتی اگر که معروف و منکر چی شده تفاوت کرده دقت کردید تساهلش به این است که میگن اگر که معروف و منکر تغییر کرده پس رها کنیم اونجام که میگن حتی اگر معروف و منکر تغییر کرده مثل همون جایی که تغییر نکرده عمل کنیم پس تساهل از تساه و افراطش در دو طرف هست در حالی که این مسئله چی هستش مسئله مراتبی دارد تو هر مرتبه‌ای تکلیفی به عهده ماست که باید او رو بشناسیم لذا مرحوم علامه می‌فرماید اگر جامعه ایمانی بود و جامعه ایمانی یعنی اونجایی که معروف و منکر توش آشکار بود این مسئله خیلی روشن است که منکر و معروف همونیست که متداول بین مردم است می‌شناسند جامعه مومنین نه نسبیتی که برمی‌گردد به هر جایی که معروف هرچی بود ما دعوت به او بکنیم و منکر هرچی بود از او در حقیقت نهی بکنیم حتی اگر یه جامعه‌ای به چی کشیده شده باشند به عدم مبالات در دستورات دین اکثری کشیده شده باشند و معروف و منکر درشون چی شده باشه اینی که الان عده‌ای میگن که اگر مثلاً نعوذ بالله همجنس بازی در یه جامعه‌ای ترویج پیدا کرده به طوری که دیگه قبیح نیست زشت نیست پس این میشه معروف تو اون جامعه و منکر نیست و دیگه دعوای با او و مقابله با او دین هم نمی‌پسنده این همون تسامحی است که عرض کردم بلکه فوق اون تسامح است بلکه ان تسامح میگه نکنیم اینجا میگه که اصلا نه تغییر نسبیت در ملاک‌ها اگر می‌فرماید معروف و منکر در جامعه متدینین که جامعه متدینین ملاک دارد ملاکش دین است هرگاه از نگاه دینی و ارتباط با دین دست بردارد این جامعه دینی نیست حتی اگر اکثریت باشد و اونجایی که اکثریت بر اساس دین با هم ارتباط برقرار نکردند اکثریت حکمشون و فهمشون و شناختشون ملاک برای دعوت دین نیست و الا انبیا لغو بود آمدنشون چون هر موقع انبیا اومدن وقتی بود که چی شده بود اکثریت به خلاف حکم دین بودند و تو اون جامعه‌ها معروف و منکر جاش چی شده بود عوض شد و اینا اومدن اینو تغییر بدن لذا امام حسین علیه السلام که میگه من قیام کردم برای چی قیام کردم تا اقامه امر به معروف و نهی از منکر بکنم تا اون معروف و منکری که داره تغییر میکنه رو چیکار بکنم با قیامم در حقیقت چیکار بکنم برگردونم به جایگاه اصلی‌ش پس جایگاه اصلی معروف و منکر فطرت هست و انبیا مدعیان فطرت اند که می‌خوان برگردونن اون فطرت محجوبه رو به فطرت مخموره به فطرتی که خمیره اصلی و خلقت بوده که الهمها فجورها و تقواها هست درسته این در حقیقت کار انبیا تو طول تاریخ بوده لذا امر به معروف و نهی از منکر اساسش برای همین مسئله است البته بحث امر به معروف و نهی از منکر این تفسیر اولی و برداشت اولی از آیه بود که عرض کردیم حالا انشالله در جلسه بعد مبانی مسئله رو که یک مبانی عظیمی است که شاید اگر عده‌ای جهاد رو از فروعات امر به معروف و نهی از منکر می‌دونند که اساس ولایت فقیه را هم از امر به معروف و نهی از منکر می‌کنن و جهاد رو هم مرتبط می‌بینند با اون نگاه عمیق به امر به معروف و نهی از منکر اونجا خودش خوب نشون میده که چقدر عظمت دارد و وفاق و هم بستگی اجتماعی با این نگاه چقدر میتونه چی بشه مهم باشد و به عنوان یه راهکار اساسی تو نظام دینی امر به معروف و یا نهی از منکر به عنوان عوامل همبستگی اجتماعی و پیوستگی اجتماعی اون هم بر اساس حب ذاتی که توسعه پیدا کرده ایشالا در جلسه آینده در خدمت دوستان هستیم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 805” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید