بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره آل عمران: آیات 102 تا 110

خب، خیر مقدم عرض می کنیم خدمت برادران عزیز و ان شاء الله خدای سبحان آغاز امسال تحصیلی را برای همه ی ما مبارک بگرداند و برای همه ی ما رضای خودش را در این سال تحصیلی ان شاء الله قرار بدهد [تا] بتوانیم با تبعیت از قرآن کریم و آگاهی و معرفت بیشتر به قرآن، ارتباط و انس بیشتر با قرآن راهمان را پیدا بکنیم و در تاریکی ها و فتنه و مشکلات ان شاء الله قرآن کریم هدایت گر همه ی ما باشد.

ایامی که گذشته است ان شاء الله برای همه ی دوستان ایام با برکت باشد – دو ماهه ی محرم و صفر – ان شاء الله اعمالمان مقبول باشد و مهر و امضای قبولی بر همه ی عزاداری ها و اعمالمان ان شاء الله از جانب حضرات معصومین علیهم السلام بر اعمال ما زده شده باشد.

خب، بحث ما در تفسیر المیزان بود و اواخر جلد سوم سوره ی آل عمران آیه ی 103 این سوره بودیم، پارسال اجمالاً آغاز کردیم اما قرار شد که امسال ان شاء الله از ابتدا در محضر این آیه باشیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».[1]

یکی از آیات مهم حیات اجتماعی در قرآن کریم همین آیه ای است که در محضرش قرار داریم، لذا ان شاء الله یک نکاتی را در مبحث اجتماعی قرآن در محضر دوستان در این آیه هستیم تا ان شاء الله به آیات بعد هم – که مؤکد این بحث هست – بیشتر می پردازیم.

در این آیه ی شریفه که خطابش به همه است وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا، همه ی مؤمنانی که در آیه ی قبل [2] [با عبارت] « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ…» مورد خطاب قرار گرفته بودند در این آیه امر شدند به اعتصام به حبل الله آن هم جمیعاً آن هم با و لا تفرقوا[؛ یعنی] چند قید آمده است، چون می شود اعتصام به حبل الله باشد اما هر کسی به حبلی تمسک بکند، مثل اینکه مثلا یک کسی به حبل نماز تمسک بکند، چنانچه در آن روایت شریف آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خطاب به اصحابشان ،که نشسته بودند سوال کردند که:[3] أي عرى الايمان أوثق؟ کدام یک از عُرو ها و ریسمان های ایمان محکم تر است؟ بعضی از اصحاب گفتند که: صلاة است، بعضی گفتند: زکات است، بعضی گفتند: حج است، بعضی گفتند: جهاد است، پیغمبر فرمودند که: همه ی اینها عرو های ایمان است اما محکم ترین ریسمان ایمان الحب في الله و البغض في الله است که حب و بغض في الله در راه خدا محکم ترین است، آن وقت این نکته که «محکم ترین» در نظام وجودی در عرض نیست؛ به این معنا که صلات و زکات و روزه و حج و جهاد و [امثال] اینها در عرضِ حب في الله و بغض في الله باشند، محکم ترین در نظام وجودی همیشه در طول است؛ یعنی او احاطه دارد به اینها، او مسلط و مسیطِر است بر اینها؛ به این معنا «حب في الله و بغض في الله» حاکم بر همه ی اعمال است؛ یعنی همه ی اعمال در راستای محبت في الله و بغض في الله می خواهد شکل بگیرد، پس اگر کسی کثرت صلات و صیام داشت، اما [این کثرت] او را به محبت در راه خدا و بغض در راه خدا نکشاند [این] نشان می دهد آن حقیقتش محقق نشده است، هر چند این قضا ندارند اما مقبولِ درگاه الهی هم قرار نمی گیرد، دقت بکنید چقدر ملاک پیدا کردن در روایات و آیات باعث می شود که روح آن اعمال دیده بشود، لذا در روایات هم می فرماید باز که: اگر کسی یک ساعت در کنار اهل بیتش باشد و با آنها خوش باشد مطابق یکسال عبادت است – البته یک سال عبادت مستحبی، واجب که سر جای خودش محفوظ است، تازه اگر [منظور عبادت] واجب هم باشد مقصود نتیجه اش است – ، در اینجا چقدر اثر دارد که این اثر محبت و بغضی که در ارتباط با اهل بیتش پیش می آید، اثر یکسال عبادتی است که می خواهد ایجاد بکند این را، نشان می دهد اساس رابطه ها بر اساس محبت و بغض است، پس اگر در اینجا می فرماید که: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» اعتصام به حبل که این حبل می خواهد منشأ ارتباط و اتحاد باشد [و] منشأ تجمع باشد، با آن کلام امیرمؤمنان علیه السلام که [می فرماید:][4] «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ»؛ آنی که مردم را کنار هم جمع می کند [و] باعث ارتباط می شود رضا و سخط است؛ یعنی رضا و سخط انسان را از مرز زمان و مکان عبور می دهد به طوری که کسی که امروز زندگی می کند با رضایت به فعل کسی که هزار سال پیش زندگی می کرد با او جمع می شود [و] با او مجتمع می شود، اجتماع فقط در دایره ی زمان و مکان نیست، بلکه انسان چون وجودش فوق زمان و مکان است بعضی از مراتب وجودش مثل بدنش در دایره ی زمان و مکان قرار دارد، اما حقیقت انسان در دایره ی زمان و مکان قرار ندارد، لذا اجتماع انسان می تواند به لحاظ بدنش در دایره ی زمان و مکان باشد [و] به لحاظ نفس و روحش فراتر از زمان و مکان باشد، لذا [امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:][5] «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيه مَعَهُمْ»[؛ یعنی] مجتمع است با آنها، یا هر کسی محشور می شود با آن کسی که [آن را] دوست دارد، که این حشر با کسی که دوست دارد حشر واقعی است، اجتماع است، فقط در قیامت نیست [و] در همین دنیا هم این حقیقت محقق شده است، لذا وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف میاورند آنهایی را که راضی به فعل گذشتگان از ظالمین و کافرین بودند، انتقام را از آنها می گیرد، بعضی که انتقاد می کنند به ایشان که آباء و اجداد اینها این کار را کرده بودند [و] اینها چرا باید تاوان آن را پس بدهند، حضرت می فرمایند: اینها راضی به فعل آنها هستند [و] چون راضی به فعل آنها هستند از آنها محسوب می شوند هر چند این حکم به جهت ظاهری امروز اجرا نمی شود احکامِ بر او، اما در زمان ظهور این حکم بر اساس همین احکام واقعی اش محقق می شود، پس اگر بخواهیم نکته را در اینجا خلاصه بکنیم بنا بر این است که اعتصام به حبل الله که می خواهد محقق بشود، این اعتصام اساسش و زیر ساخت و پایه اش محبت و بغض است که «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ» یک کلام بسیار حکیمانه ای است، اگر یک خانواده می خواهد استحکام پیدا کند بر اساس محبت بین آن خانواده استحکام پیدا می کند، اگر یک ملت و امت می خواهند با همدیگر استحکام پیدا بکنند محبت بین این ملت و امت آن ها را به هم پیوند می دهد و همچنین بغض های مشترک؛ یعنی محبت های مشترک و بغض های مشترک [باعث پیوند آنهاست]، بغض های مشترک نسبت به دشمنان و محبت های مشترک نسبت به اهداف درونی، لذا اگر بغض های بیرونی شکل نگرفت نسبت به آنجایی که دشمنان واحد هستند [و] دشمنانشان واحد نشدند [و] دشمنانشان مختلف شدند، اگر دشمنان مختلف شدند این امت امکان واحد بودنش از بین می رود، هر چند محبت های واحد دارند اما بودنِ بغض های واحد هم ضروری است برای اینکه استحکام در وحدت ایجاد بشود؛ پس اساس وحدت بر چه اساسی است؟ هر وحدتی که می خواهد شکل بگیرد بر اساس محبت و بغض مشترک است، چه در درون خود انسان که یک انسان اگر می خواهد واحد باشد حتما باید محبت ها و بغض هایش واحد باشند، اگر در درون این [انسان] محبت های متفرق شکل گرفت به گونه ای که این محبت ها با همدیگر سنخیت نداشتند و تعارض داشتند این وجودِ واحد واحد نیست، با اینکه از جهت ظاهری واحد است [و] یک بدن [و] یک نفس و روح دارد اما این متفرق است و متشتت است و لذا هر روزی میل پیدا می کند به سمت هر بادی که وزیده می شود، این ثبات و وحدت ندارد، مثل آن شجره ای می ماند که به تعبیر قرآنی [در] آن آیه ی شریفه می فرماید:[6] در مقابل شجره ی طیبه شجره ی خبیثه است،  که أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ در رابطه با شجره ی طیبه است، اما در رابطه ی با شجره ی خبیثه چیست؟ [7] مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ، هیچ قرار و ثباتی ندارد؛ چون وحدتی ندارد [و] اساسش بر تکثر است – دقت می کنید چقدر مسأله دقیق است؟ – پس اساس وحدت یک شخص هم بر محبت ها و بغض های واحد است، هر چقدر بتواند به این سمت حرکت بکند [در نتیجه] این شخص وحدتش قوی تر می شود [و] هر چقدر وحدت قوی تر بشود وجودِ این شخص سعه پیدا می کند و کمال این شخص بیشتر می شود، اساس اینکه انسان نمی تواند حرکت بکند به سوی خدا [و] نمی تواند کمال پیدا بکند برای محبت هایی است که مانع می شوند، لذا می بینید اگر که در بعضی از روایات یا آیاتی که در مسأله وارد شده است وقتی که این مطرح می شود نقل آنها خیلی زیباست که نشان می دهد اینها برای اهواء دنیا و محبت دنیا بوده است که باعث می شود اینها از آن طریق واحد جدا بشوند، مثلا می فرماید که: «وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ…» [8] وقتی آن حقیقت میثاقی را – که سبب وحدت و محبتشان بود از دست دادند – که خود انبیاء گرامی و کتب آسمانی بودند از دست دادند أَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ دشمنی و کینه بینشان ایجاد می شود، منتهی این دشمنی و کینه مشترک نیست، این دشمنی و کینه ای که در مقابل محبت باشد نیست، بلکه این دشمنی و کینه ای است که مخل به آن محبت است؛ یعنی محبت را هم متشتت می کند إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

یا در روایتی دیگر – خیلی زیبا – می فرماید: اینها بر اساس محبت هایشان به دنیا باعث می شود که اینها جدای از همدیگر بشوند…

مثلا یکی اش این است که آیه ی قرآن است:[9] وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ، اختلافشان چجور نشأت گرفت؟ اختلافشان بعد از اینکه أنبیاء آمدند: إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ، بغیا اینها در مقابل انبیائی که آمدند برای رفع اختلاف اینها قیام کردند؛ یعنی هوا و هوس خودشان و آن ستمکاری و بغی خودشان مانع شد یا حب دنیا.

[در آیه ی دیگری می فرماید:] [10] «وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ…»، بعد از آنی که به شما نشان دادیم که آن حقیقتی که باید محبت به آن داشته باشید چیست، اما مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا، بعضی از شما محبت دنیا عارضش شد وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ، آنی که محبت دنیا عارضش شد حالا دیگر با حقیقت امر در وجودش تنازعوا و تفشلوا ایجاد می شود در وجودش.

پس اساس ارتباطات وحدت بین یک وجود یا وجودات در یک جامعه بر اساس محبت و بغض واحد است، حتی اگر یک جامعه ای خواستند در مقابل دیگران وحدتی داشته باشند محبت و بغض واحد پیدا کردند، در یک مرحله ای این محبت و بغض نتیجه می دهد، اما وقتی حقیقت این محبت و بغض شکافته بشود؛ چون این محبت و بغض بر اساس خدا نباشد در نهایتش به تفرقه  و کثرت کشیده می شود؛ چون آن چیزی که مبنایش دنیا باشد در نهایتش دنیا جای تفرق و کثرت است [و] لذا تا اوجش نتیجه نمی دهد، ممکن است در یک مرحله ای باهم اتحاد پیدا بکنند اما یک خورده که بروند جلوتر [و] منافع درونی شان وقتی باهم اصطکاک پیدا می کند دیگر آنها با همدیگر قراری ندارند[، همانگونه] که [می فرماید:][11] تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى، ظاهرشان وحدت دارد، لذا اگر کسی با این نگاه در مقابل کسانی که مقابلِ حاکمیت الهی میایستند نگاه بکند و تحلیل بکند یقین دارد که اینها اساسشان بر اختلاف و تکثر است، هر چند به جهت ظاهری باهم متحد هستند و به لحاظ ظاهری صف واحد می آیند اما اگر کسی با نگاه فراتر از نگاه ظاهر به اینها نگاه بکند می بیند که [تا] یک کمی منافعشان اصطکاک پیدا بکند بلا فاصله در مقابل هم میایستند، مثلا همین الان وقتی جریان عدم ارسال سوخت روسیه برای اینها پیش می آید می بینید که منافعشان به خطر میافتد [و] اتحادشان مختل می شود، لذا زمزمه های اینکه باید این وحدت شکسته بشود و نمی شود بیشتر دارد صورت می گیرد، دقت بکنید اینها برای آن است که بر اساس نگاه الهی این اتحاد صورت نگرفته است که بگوید: ولو بلغ ما بلغ [باهم متحد هستیم]، ولو بلغ ما بلغ برای کسی است که تکلیف و الهیتش بر این [اتحاد] شکل گرفته [باشد و با خودش] می گوید: آخرش این است که جانم را می دهم عیب ندارد [چون] نظام نفس و روح من به ابدیت پیوند می خورد و حیات ابدی پیدا می کند، اما وقتی اتحاد بر اساس بدن ها شکل می گیرد آن اتحاد بر اساس ابدان به محض اینکه منافع ابدان یک کمی اصطکاک پیدا می کند اختلاف بین اینها پیش می آید، لذا اینجا که می فرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» این اعتصام به حبل الله؛ یعنی آن حقیقتی که تمام مراتب وحدت ذیل آن می تواند شکل بگیرد نه فقط وحدت در مرتبه ی ظاهر، بلکه هم وحدت در مرتبه ی ظاهر هم وحدت در مرتبه ی نظام نفس انسان و هم وحدت در رابطه با نظام روح انسانی، اگر کسی این نگاه را به نظام وحدت و ارتباطش با محبت پیدا بکند، آن موقع می بیند و حرکتش را می داند از کجا آغاز بکند و می فهمد چه چیزی باید مورد دقت قرار بگیرد.

نگاه بکنید دشمن ما به دنبال این است که همبستگی اجتماعی ما را به هر صورتی که هست بهم بزند، از یک طرف درون کشور ما اقوام و مذاهب را و [حتی] حکم یک مذهب را – ببینید اینها مراتب اختلاف است که ایجاد می کنند – بیایند بهم بزنند، هر چه این اختلاف و رو در رویی شدیدتر بشود [و] بغض ها و کینه ها در درون شکل بگیرد سبب وحدت ضعیف تر می شود، سبب وحدت که ضعیف تر شد این جامعه سست تر می شود و اگر جامعه سست تر شد نفوذ دشمن در آن و شکستن این جامعه ساده تر می شود و هر چقدر این ارتباط و اتحاد شدیدتر بشود شکست این جامعه سخت تر می شود، در قبال آن تزلزل هایی که ممکن است دشمن به جهات مختلف ایجاد بکند در بین مؤمنان و مسلمانان در یک جامعه یکی از راه های مقابله این است که: رابطه ی بین مؤمنانی که باقی مانده اند شدیدتر بشود تا محبت بین آنها قوی تر بشود تا [در نتیجه] ثبات جامعه بیشتر بشود و در ثانی نسبت به بقیه ی مسلمان ها سعه ی صدر و شرح صدر – به حدی که خطوط قرمز زیر سوال نرود – قوی تر شکل بگیرد که با جهل اینها… چون تعبیری که قرآن دارد این: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ»،[12] در جایی که جهل امکان پذیر است توبه امکان پذیر است، اما اگر کسی با عناد قصد این کار را کرد مثل کسانی که می دانند و این کار را می کنند و بغض و کینه دارند و این کار را می کنند قطعا توبه برای آنها قرار نمی گیرد «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ» هر چند توبه هم که صورت بگیرد حق الله برداشته می شود، اما حق الناس سر جایش محفوظ هست و آنچه که اذیت کردند و خسارت ایجاد شده است آنها باید تأدیه بشود، حق الناس سر جای خودش است و با توبه حق الناس برداشته نخواهد شد.

عرضم این است که ملاک وحدت در هر جایی – از شخص انسان تا اجتماع انسانی – بر اساس حب و بغض است، [همانگونه] که [می فرماید:] «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ»، این کلام را اگر ما به عنوان یک کلام کلیدی همیشه به آن نظر بکنیم که: سخط ها و رضاهای واحد است که وحدت ایجاد می کند نه کنار هم بودن ها [و] کنار هم بودن های ظاهری این [وحدت] را ایجاد نمی کند، آن موقع با اینکه این روایت می فرماید: «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ» و آیه می فرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» آن موقع اگر حبل الله را در روایات ما تفسیر کرده اند به قرآن کریم و نظام اهل بیت علیهم السلام یا پیغمبر اکرم یا سنت پیغمبر که [می فرماید:] «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»،[13] [که] این دوتا را به عنوان حبل الهی قرار دادند آن وقت نشان داده می شود که: نظام تولی و تبری در وجود ما چقدر در مذهب شیعه عظیم است در ایجاد محبت [و] اساس اسلام بر اساس محبت شکل گرفته است و شیعه در نظام اسلام مظهر آن حقیقتِ محبت و بغض است که می خواهد اوج محبت و بغض را آشکار بکند، با این نگاه روابط مؤمنین با همدیگر مظهر رابطه با امام می شود [بدین گونه] که اخوت ها رابطه با ولایت می شود، هر عملی و تکلیفی در نظام دینی تثبیت محبت است، اگر بخواهیم برای محبت یک تمثیلی در نظام ظاهری داشته باشیم می توانیم بگوییم که: اجزاء و روابط ساختمان مثل آجر و آهن و همه ی وسایل و ابزار این [ساختمان] با آن ملات است که به همدیگر پیوند میخورد و وحدت پیدا می کند، آن ملات آن محبتی است که ابراز می شود، هر چقدر این ملات محبت شدیدتر باشد و قوی تر باشد این ساختمان استحکامش و بقائش بیشتر میشود [و] هر چه این ملات ضعیف تر باشد امکان گسست با یک زلزله و یا سیل بیشتر می شود، پس برای اینکه روابط بین مؤمنین از آن حالت سردی و سستی تبدیل به یک حالت گرمی و شدت و قوت بشود باید محبت ها را بین مؤمنان تشدید بکنیم، نبود محبت ها و سردی باعث می شود که جامعه کم کم به تشتت کشیده می شود، یک خانواده اگر بین اعضایش اگر محبت رو به سستی رفت آن خانواده به سمت پاشیدن سوق پیدا میکند، یک اجتماع هم همینجور است.

لذا نگاهمان این باشد که: این جوانان – از ابتدا به عنوان اولی نه بعد از واقعه – فرزندان ما هستند و با این نگاه که: اگر فرزند ما ذهن و فکرش در اثر کوتاهی من باعث سستی و تزلزل و کم بود محبت می شود ما هم خودمان را دخیل در این ببینیم که باید جبران بکنیم تا این تزلزل پیش نیاید تا دشمن سوء استفاده بکند. ان شاء الله خدای سبحان همه ی ما راه به حقیقت محبت و بغض و اتحاد و وحدت ما را بر اساس محبت و بغض ان شاء الله بیشتر آگاه بکند تا بتوانیم بهره مند تر باشیم.

در قسمت اول و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

حالا من در خدمت دوستان هستم برای قسمت دوم بحث:

ما در قسمت اول بحث حالا به لحاظ جبری که ایجاد شده است که دوستان میخواهند ضبط بکنند مجبور هستیم که تطبیق در مسأله نداشته باشیم [و] بحث را از خارج القاء بکنیم، اما در قسمت دوم بحث ان شاء الله هم تطبیق بر کتاب داریم هم ممکن است بعضی نکات بحث را با سؤال و جواب [به صورت] تفصیلی تر در خدمت دوستان باشیم.

خب، بحثی که به عنوان اعتصام به حبل الله گفتیم از آن مسائل کلیدی قرآن کریم است، گاهی می فرمایند: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» گاهی در آیات دیگری مثلا می فرمایند که: «وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ»،[14] اعتصام بالله [و] اعتصام به حبل الله، اینها مراتب دارد البته که حالا ان شاء الله ادامه ی بحث بیشتر خدمت دوستان عرض خواهیم کرد، منتهی در اینجا ابتدا می فرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» این اعتصام که خودش وحدت است چطور جمیعاً را آورده است؟! عرض کردیم می شود اعتصام بالله باشد که هر حکم خدا مورد اعتصام و چنگ زدن عده ای قرار بگیرد [و] عده ای به نماز چنگ بزنند [و] عده ای [دیگر] به روزه اما اعتصام جمیع نشده است، می شود اعتصام جمیع به حبل واحدی صورت بگیرد اما ولا تفرقوا نباشد؛ یعنی همه به یک حبل چنگ زده اند اما مثلا مثال عرض میکنم: آمده اند در نماز جماعت همه شرکت کردند و همه در صف واحد قرار گرفتند و به یک امام هم اقتدا کرده اند و این اعتصام بحبل الله جمیعاً شکل گرفته است و همه دارند یک تبعیت را شکل میدهند، اما ولاتفرقوا [محقق] نیست، به این معنا که اینها با اینکه کنار هم هستند اما ارتباطات باهمدیگر ندارند، می شود وقتی این از اینجا خارج شد وقتی میروی از او بپرسی کنارت چه کسی [ایستاده] بود؟ می گوید: نه، من حواسم نبود؛ یعنی واقعا مثل دانه های شکر کنار هم قرار بگیرند پیوندی هم بینشان نباشد، این با روح «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» صدق نمی کند، آنجایی صدق می کند که رابطه ی بین افراد با همدیگر در اجتماع به حبل واحد رابطه شکل بگیرد، آن هم روابط نه فقط یک رابطه، هر چقدر این رابطه ها شدیدتر بشود [و] ارتباطات بیشتر بشود، اعتصام قوی تر شکل گرفته است، پس اعتصام به حبل الله یک امر تشکیکی است [و] مراتب دارد، آغاز و نهایت دارد [و] اینگونه نیست که به صرف اینکه جمع شدند کنار همدیگر [و] باهم ارتباط برقرار کردند [بتوانیم] بگوییم: اعتصام به حبل الله محقق شده است، [البته می توانیم بگوییم:] مرتبه ای از اعتصام به حبل الله محقق شد، اما اینکه این اعتصام دائماً باید رو به تزاید باشد…

شاگرد: …

بله، آن در رابطه با جمیعاً است عیبی ندارد، مثال ها را مختلف می شود زد؛ یعنی چه آنجایی که بگویید که: حتی در نماز اینها باهم جمیعا نیستند به یک معنایی، جمیع با مجتمع تفاوتش این است که جمیع یک روح واحدی برش صدق می کند؛ یعنی با آن روح واحد ظاهری همین حرکات واحد است که همه پی در پی مطابق امام شکل میگیرد، یک روح جمعی ظاهری بدنی ایجاد شده است اما روح جمعی حقیقی به لحاظ نظام نفس که بر اساس محبت و بغض شکل می گیرد؛ یعنی فرد کناری به بغلی اش محبتی پیدا نکرده است لذا انسی با او ایجاد نشده است [و] با او رابطه ای برقرار نشده است با او یک مسأله ای حل نشده است که با همدیگر مرتبط بشوند، اینها وقتی شکل نمی گیرد این جمیعاً صدق نکرده است و لا تفرقوا هم به فرمایش بعضی بزرگان می فرمایند: نحوه ای از وحدت است، که حالا مربوط علامه هم می فرماید [و] حضرت آیت الله جوادی هم می فرمایند که: ولاتفرقوا خودش یک بیانی دارد، که این هم ان شاء الله در ادامه ی تطبیق بحثش را خواهیم کرد.

اما بنا بر این است که اجتماع شکل بگیرد نه فقط در مرتبه ی ابدان، اجتماع در مرتبه ی ابدان مثل اجتماع در مرتبه ی دانه های شکر است که فقط در همانجا کنار هم است و در مشت من است [و] وقتی مشتم را باز بکنم همه ی اینها می ریزد و کنار همدیگر ارتباطی و اتصالی واقع نشده بود، آنی که دنبالش است اسلام – که اعتصام به حبل الله بشود و جمیعا باشد و لا تفرقوا باشد – ؛ یعنی پیوند های مکرر، مثلا شما بروید بین پیوندهای مولکولی که بین یک جسم شکل می گیرد آب مثلا پیوندهای مولکولی اش باعث شده است که نحوه از اعتصام به حبل واحد در رابطه با خودش شکل بگیرد جمیعاً شکل گرفته است باهم، درست است قابل تفرق است اما باید نیرو وارد بشود به این تا تفرق ایجاد بشود و مثل دانه ی شکر نیست که [وقتی] حافظش را برداری خودش متفرق بشود، مثل یک سنگ اگر حافظش را برداری سنگ متفرق نمی شود، آب هم اگر متفرق می شود تفرق نیست آب پهن می شود ولی با این حال پیوندهای مولکولی اش باهم برقرا است هر چند ضعیف تر از یک سنگ است که کنار هم سفت تر ایستاده است، پس اگر می گوییم رابطه؛ یعنی رابطه ای که اینها به هم ارتباطی پیدا می کنند که اگر میخواهد بینشان تفرقه ایجاد بشود حتما لازمه اش این است که یک نیرویی بر آنها وارد بشود تا بین اینها جدایی شکل بگیرد، هر چقدر این ارتباط بیشتر باشد نیرو برای تفرقه ی اینها باید شدیدتر باشد، لذا [می فرماید:] «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»،[15] «بنیان مرصوص»؛ یعنی غیر قابل نفوذ؛ یعنی حقیقت غیر قابل نفوذ اگر [محقق] شد این رابطه و اعتصام باعث می شود غیر قابل نفوذ باشد، لذا اینجا هر چقدر نیرو وارد بکنند این محکم تر می شود، آنجایی که رابطه بر اساس نظام الهیت و محبت خدا شکل بگیرد چون هیچ انرزی و نیرویی در مقابل محبت الهی قوی تر نیست [در نتیجه] هر چقدر انرژی وارد بشود سبب استحکام می شود، این را عرض کردم [تا به این نکته برسیم که:] با این نگاه جامعه ای که بر اساس محبت الهی پیوندهایشان شکل بگیرد دشمن هر چقدر فشار بر این جامعه وارد بکند، تحریم اقتصادی بکند، جنگ نظامی راه بیاندازد [و] هر فشاری را که وارد بکند سبب استحکام بیشتر این جامعه می شود؛ چون تازه صفات وجودی این جامعه متبلور می شود، صبوری در این جامعه به فعلیت می رسد، اما جامعه ای که از درون نفاق و شقاق و اختلاف توش ایجاد بشود آن موقع دشمن هم می تواند در یک بزنگاه با یک فشار بیرونی سبب جدا شدن این جامعه و از هم پاشیدن این جامعه بشود، اگر هم بعضی از افراد این جامعه دچار تشتت شدند راهکارش این است که: بقیه ی اعضای جامعه شدت ارتباطاتشان را بیشتر بکنند که این شدت ارتباطات باعث می شود جبران گسستی که در بعضی از جاها ایجاد شده است ایجاد بشود، لذا از درون خانه این شدت ارتباط باید بیشتر شکل بگیرد تا نظام جامعه بیرونی، لذا برادران مؤمن باید بعد از جریان و وقایع و فتنه هایی که سبب تکثرات بیشتر می شود باید روابط محبت آمیز را بیشتر بکنند بین مؤمنان [و] هر چقدر این رابطه بیشتر شکل بگیرد [و] سبقت در محبت همانجوری که در روایت شریف هم هست که می فرماید: «اذا التقی المؤمنان فتصافحا أقبل الله بوجهه علیهما و تتحات الذنوب عن وجوههما حتی یتفرقا»،[16] آن کسی پیش خدا افضل است که محبتش به برادر مؤمنش بیشتر است؛ چون این کسی که به برادر مؤمنش محبت می ورزد دارد سبب استحکام جامعه می شود؛ یعنی فقط یک امر فردی نیست بلکه یک امر اجتماعی است که: نسبت سبقت در محبت، سبقت در فضیلت عند الله است…

شاگرد: …

عرض کردم دو مرتبه دارد، اولین مرتبه این است که مؤمنین باید بین خودشان این محبت را شدت بدهند تا شدت این محبت در مرحله ی اول – که ساده تر است – باعث می شود اولا این مؤمن محبتی تر می شود، وجودش شدت محبت را چشیده است [و] قدرت ابراز محبت در او بهتر شکل گرفته است، تمرین محبت با کسانی که نزدیک تر هستند امکان پذیرتر و راحت تر است و این باعث می شود آماده بشود برای محبت های بالاتر است، مثل وزنه زدن است – برای وزنه بردارها – [به این گونه] که هر وزنه ای که زده می شود آماده می کند انسان را برای زدن وزنه ی بالاتر، این محبت بین مؤمنان که ساده تر است که از خانه هم آغاز می شود… لذا ببینید چقدر دین زیبا است، می گوید: شدت محبت را کجا داشته باشید؟ بین ارحام، بین پدر و مادر و فرزندان و خانواده و [عشیره]، اینجا شدت محبت را تمرین بکنید، در آنجایی که روابط لازم و واجب است محبت در آنجا اوجب است، آنجا واجب است، اگر بین مؤمنین محبت مستحب است در بین روابط ارحام محبت واجب است؛ چون آنجا خودش زمینه های بدنی و ظاهری هم در کار است [و] اسباب متکثر هستند، می گوید از آنجا شروع کنید بعد گسترشش بدهید به جامعه ی مؤمنین، [تا] بعد از آنجا بتوانید با این نگاه و با ایجاد این جامعه را مستحکم کنید و قدرت جذب برایتان نسبت به دیگران [ایجاد بشود]، من یادم نمی رود مثلا در دانشگاه که بودیم گاهی من به بچه ها می گفتم: بچه بیایید سفره بیاندازیم وسط خوابگاه ها یک جایی که خوابگاه های مختلف ببینند [که] شما نشسته اید سر یک سفره و دارید غذا میخورید، بعد سفره بزرگ بود مثلا شاید 50، 60 نفر سر این سفره نشسته بودند [و] داشتند غذا میخوردند، بچه ها بالاخره در خوابگاه ها یک کمبود محبتی بینشان هست؛ چون از خانواده ها گسسته شدند و روابط بر اساس یک روابط محبت سالم شکل نمی گیرد [و] وقتی می بینند یک جمعی خوش هستند، با محبت هستند، نشسته اند سر یک سفره اصلا دلشان لک می زند، می آمدند گاهی می گفتند: حاج آقا ماهم دلمان می خواهد با اینها باشیم [اما] رویمان نمیشود ما خودمان را از سنخ اینها نمی دانیم اما دلمان می خواهد با اینها باشیم… ببینید اگر روابط بین مؤمنین و محبت ها اگر درست شکل گرفت خودِ این جاذبه ایجاد می کند که این جاذبه سبب می شود محبت اینها دافع غیر نمی شود بلکه جاذب غیر می شود، محبت مثل مغناطیس است که اگر این مغناطیس هر چقدر قوی تر بشود آن ذرات نا خالص را هم بهتر به خودش جذب می کند، یک موقع است ذرات خالص به این مغناطیس جذب می شوند [خب طبیعتا] راحت تر جذب می شوند [در] ابتدا، اما وقتی که این محبت شدت پیدا کرد ذرات ناخالص هم کم کم به سمت این کشیده می شوند و جذب این می شوند و این مرکزیتِ این [مغناطیس] قدرت [جذب] دارد. لذا حضرات معصومین علیهم السلام تمام زندگی شان جذابیت بود و حتی کسانی که می آمدند ابتدائاً دشنام به حضرات می دادند با دوتا برخورد حضرت اینها از این رو به آن رو می شدند، بعد می فرمودند که: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»؛[17] [یعنی] خدا می داند که رسالتش را کجا قرار بدهد که آن [مکان قرار دادن رسالت] وجود شما [اهل بیت] است. این نگاه به محبت و ظرف محبت می تواند اعتصام را ایجاد بکند.

بحث اعتصام خیلی بحث گسترده ای است حالا اگر دوستان سوال دیگری دارند بفرمایند تا یک تطبیق اجمالی هم داشته باشیم.

شاگرد: …

احسنتم، مثال خوبی زدند ایشان، میگویند: بحث اربعین که یکدفعه مثلا 20، 30 میلیون جمعیت جمع می شود کنار همدیگر حتما از یک محبتی نشأت گرفته است… در جریان اربعین محبت تلألؤ و تجلی اش خیلی قوی است اما بغض در جریان اربعین با اینکه باید شدید باشد از جهت وجودی اربعین که اصلا اساس اربعین در مقابل بطلان حیله ی ظالمین شکل گرفته بود که زینب سلام الله علیها و کاروان اربعین او را رسوا کردند در جهاد تبیین که حیله های دشمن آشکار بشود، اما هنوز در حرکت های اربعین ما جریان آن بغض و کینه و دشمنی نسبت به دشمنان آشکاری اش کمتر است، ظهورش کمتر است [و] همین باعث می شود [در عین حالی که] محبت هست [و] کمال ارتباط محبتی بین مؤمنین شکل گرفته است [اما] چون دشمنی در کنار این [محبت] به فعلیت نرسیده است – نسبت به دشمنان – باعث می شود که اختلاف امکان پذیر می شود، چون دشمن به عنوان دشمن شناخته نشده است می تواند رسوخ و نفوذ بکند و لذا کارِ اعتصام به حبل الله یکی اش این است که محبت را شدت بدهد [و] یکی اش این است که بغض را شدت بدهد؛ بغض نسبت به بدی و محبت نسبت به خوبی، اگر بغض به بدی شدت پیدا نکند محبت به خوبی کفایت نمی کند؛ چون محبت کشیده می شود [و] بدی را هم جلوه ی خوبی می بیند، همانجوری که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید که:[18] کار دشمنان این است که حق و باطل را باهم چکار بکنند؟ «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ» قسمتی از این و قسمتی از آن را باهم مخلوط بکند آن وقت حق طلب به دنبال باطل می رود چون لباس حق بر تن باطل کرده اند [و] باطل شناس نمی شود، اگر دشمن شناسی قوی بشود باطل شناسی هم قوی می شود حتی اگر لباس حق بر تنش باشد، لذا در اربعینِ ما متأسفانه [این اتفاق نیافتاده است]، مقام معظیم رهبری یک تعبیری در جایی دارند – خیلی زیباست – [که] می فرمایند: حقیقت جریان امام حسین علیه السلام و این جلسات هیئت ها سه چیز را می خواهد زنده بکند: محبت بین مؤمنان، بغض با دشمنان و ارتباط با امام، که ارتباط با امام مصحّح این دوتا هم هست، که این سه حقیقت می خواهد آشکار بشود، هر چقدر محبت بین مؤمنان شدیدتر بشود محبت به امام شدیدتر شده است، هر چقدر بغض به دشمنان شدیدتر بشود محبت به امام شدید تر شده است، دقت می کنید؟ این حرکت مصداقی است؛ یعنی ما یک موقع در مفاهیم حرکت می کنیم [که در آنجا] بحث از محبت و بغض میکنیم، اما یک موقع حرکت مصداقی است [که در اینجا] با محبت و بغض راه میافتیم و جلو می رویم که [در اینصورت] محب و مبغض می شویم، اگر محب و مبغض شدیم این حرکتِ به امام رسیدن شکل می گیرد.

ان شاء الله خدای سبحان این حقیقت محبت و بغض را که در این جریان دو ماه برای ما اوجش در اربعین می توانست تجلی بکند ولی قسمت هایی از آن تجلی پیدا کرده است را روز به روز برایمان برکاتش را بیشتر قرار بدهد، حالا روز اول است یک قدری با تخفیف شروع می کنیم که ان شاءالله دوستان هم زود خسته نشوند، در جلسه ی بعدی شرح اصول کافی خدمت دوستان هستیم.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

شاگرد: …

هر دو؛ یعنی هم سعه ی انسان با محبت شکل می گیرد هم سعه ی انسان با بغض؛ یعنی این دوتا هر دو تأثیر [دارد]، منتهی یک نکته ی دقیق این است [که] بغض تبعی است[؛ یعنی] اصل محبت است [و] بغض تبعی است، چرا بغض تبعی است [و] محبت اصلی است؟ یک علت اصلی اش این است که در بهشت می گویند: «لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ»[19] در بهشت دیگر غلّ و تأثیم نیست بغض در آنجا نیست، اگر می خواست بغض هم اصلی باشد آنجا هم باید باشد در حالی که در بهشت بغض نیست، حرکت در بهشت بر اساس محبت است لذا [داریم] «سبقت رحمته غضبه» غضبش هم از محبت نشأت گرفته است…

شاگرد: …

ابتدای ورود چرا، اما پس از اینکه وارد می شوند در بهشت دیگر اصلا غافل از این هم هستند؛ یعنی دیگر در آنجا از این غافل هستند، نه اینکه غفلت [به معنای] نقص باشد [بلکه] اینقدر به نعمت توحید مشغول هستند دیگر اینها برای اوائل ورود به مواقف بهشت [و] موافق چیز هست، در آن مواقف نشانشان می دهند منزلشان را در جهنم که اگر شما نبودید آنجا بودید و می گویند این تنعم نبودِ در آنجا برایشان چقدر عظیم است، از اینها داریم در مواقف اما اینها برای مواقف است، آنجایی که وارد می شوند دیگر چیست؟ «لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ»[20] «إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا»[21] فقط در آنجا سلام هست، حتی ذکرشان هم چیست؟ «وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»،[22] حمدشان هم دیگر با تسبیح نیست حتی؛ چون تسبیح نفی حدود است لذا در آنجا حدی نمی بینند که بخواهند تسبیح بکنند…

شاگرد: …

وقتی انسان در گام اول با مؤمنان این رابطه را برقرار کرد گام دوم خود به خود حدود برایش آشکار تر می شود که در چه محدوده ای باید محبت بورزد، عرض کردیم آنجایی که ناخالصی ها هست… یعنی می تواند با این رابطه که در نظام اجتماعی ایجاد شده است حالا با یک قدرت و قوت و یقینی ارتباط برقرار می کند، یک موقع است انسان فرد است و عقبه ندارد، وقتی فرد است و عقبه ندارد با یک بادی متزلزل می شود و خودش هم میلرزد اما وقتی آن محبت ها باهم شکل گرفت [و] یک عقبه پیدا کرد این عقبه باعث می شود که اگر باد شدیدی هم می آید این مقاومت دارد، به [دلیل] پشتوانه ی عقبه ای که دارد [و] حافظ همدیگر هستند، تعبیری که مقام معظم رهبری دارند تعبیر بلندی است [می گویند]: کوهنورد ها با ریسمان خودشان را به هم می بندند که اگر یکی از اینها پایشان لغزید و افتاد بقیه به واسطه ی اینکه اینها ریسمان به آنها وصل است این را حفظ میکنند، در جامعه ای که ارتباطات باهم شکل بگیرد باعث می شود که محبت بین مؤمنان اگر حالا مواجه هم می شوند با اهل معصیت یا با دیگرانی که می خواهند جذبشان بکنند محکم هستند، او متزلزل نمی شود چون محکم است به دیگران و دیگران هم هوایش را دارند رهایش نکردند تنها نیست مراقبش هم هستند که این لغزیده نشود…

شاگرد: …

به این عنوان دیگر، پس باید کار اولش چه باشد – کسی که به این مرحله نرسیده است – ؟ رابطه های اجتماعی اش را قوی تر بکند محبت های بین مؤمنانش را [قوی تر بکند] اینها حرف های کاربردی است… (از دقیقه 45:57 تا 46:33 تایپ نشد)

شاگرد: …

اصلا راهکار همین است که اول جمع مؤمنان را شکل بدهیم، رابطه ها بین جمع مؤمنان قوی بشود، بعد این شعاع دایره هی یواش یواش وسیع بشود، مثل همان مغناطیسی که عرض کردم، وقتی اینها کنار هم قرار می گیرند هر کدام یک درجه جذب داشتند، وقتی 10 نفر کنار هم شدند 20 نفر کنار هم شدند قدرت اینها می شود 20، این 20 باعث می شود که هم جاذبه شان قوی تر می شود [و] اثر گذاری شان هم بیشتر می شود، تازه غیر از آنی که ما قائلیم روح جمعی هم در کار است، مجموعشان می شود 20، جمیعشان که به صورت روح جمعی است بیش از 100 هم می شود، همانجوری که در آیه می فرماید که: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»،[23] 20 تا 200 تا را حریف می شود! این راهکار برای همین مسأله هم هست، اگر 20 تا مؤمن کنار هم قرار گرفتند قدرت جذب 200 نفر را دارند، آنجا قتال با 200 نفر است، قتال با 200 نفر مقابله ی با آنها است اینجا قدرت جذبِ در اینجاست که این هم که این هم یک نحوه از قتال است که می خواهد صفات بدِ او را از او دور کند و صفات خوب را در او جای گیر بکند، اما اگر دیدید ایمانتان ضعیف تر است «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا»[24] دید شما آن مقدار قوی نیستید «فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»؛[25] اگر 100 تا بودید با 200 تا، این در نظام ارتباط مؤمنان با همدیگر است، پس این در همه ی مسائل اثر دارد به عنوان یک قاعده، این ارتباط مؤمنان با همدیگر هر چقدر شدیدتر بشود قدرت تأثیرشان شدیدتر می شود، اگر اینها در مرتبه ی صبر بالا بودند ده برابر اثر می کنند اگر در مرتبه ی صبر ضعیف تر باهم ارتباط داشتند – اما مرتبه شان ضعیف تر بود – دو برابر اثر می کنند؛ یعنی هسته ی مرکزی هر چقدر با همدیگر پیوندشان شدیدتر بشود و روابطشان قوی تر بشود قدرت تأثیر و شعاع وجودی شان فرا تر می شود، آن هسته ی اولی مهم است.

شاگرد: یعنی محبت واقعی باید جذب بکند نه دفع بکند، درست است؟

محبت واقعی جذب مؤمن بکند، اما دفع بدی را باید بکند، دقت کردید؟

شاگرد: …

این نشان می دهد که آن وحدتشان بر اساس محبت صرف نبوده است، محبت حد دار بوده است که آن حدش هم با این است [و] چون حدش است آن حدش دارد ایجاد مقابله با حد دیگری را می کند، حدی که مطلوب باشد بغض في الله است، بغض في الله ایمان را طرد نمی کند، هیچ جا مؤمنی با بغض في الله طرد نمی شود حتی اگر ایمان فطری طرف باشد؛ یعنی از فطرتش فقط باشد [و] هیچ عمل صالحی هم ندارد – اما فطرت را دارد – ، فطرت او را جذب می کند هر چند اعمال نا صالحش را دفع می کند.

شاگرد: …

بله، اینجوری شما بگویید که یک موقع هست که ما محبت را حول ایمان قرار میدهیم، یک موقع حول اسلام قرار می دهیم؛ یعنی آنجایی که تقیه است محبت حول اسلام قرار گرفته است، یک موقع با اهل کتاب هستیم محبت حول الله قرار می گیرد «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ»،[26] که این «الله» آن محور محبت می شود، اما همان هم خودش محبت و بغض دارد، اما وقتی اسلام است بر اساس «الله» و رسالت پیغمبر [این محبت] شکل می گیرد عیب ندارد این هم، منتهی کف محبت در نظام ایمانی بالاتر آمده است که محبت ولایت هم در کفِ ایمان آمده است، در کفِ اسلام محبت رسالت و توحید است، در کفِ توحید فقط محبت خدا شکل می گیرد.

بله، التماس دعا

[1] . آل عمران: 103.

[2] . آل عمران: 102.

[3] . «أي عرى الايمان أوثق؟ فقالوا : الله ورسوله أعلم ، وقال بعضهم : الصلاة وقال بعضهم : الزكاة وقال بعضهم : الصيام وقال بعضهم: الحج والعمرة وقال بعضهم : الجهاد، فقال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : لكل ما قلتم فضل وليس به ولكن أوثق عرى الايمان الحب في الله والبغض في الله وتوالي أولياء الله و التبري من أعداء الله». / کافی: ج 2، ص 126، ح 6.

[4] . 201: و من کلام له علیه السلام: «يعظ بسلوك الطريق الواضح أَيُّهَا النَّاسُ – لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه – فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ – وجُوعُهَا طَوِيلٌ – أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا والسُّخْطُ – وإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ – فَعَمَّهُمُ اللَّه بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوه بِالرِّضَا – فَقَالَ سُبْحَانَه * ( فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ ) * – فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ – خُوَارَ السِّكَّةِ الْمُحْمَاةِ فِي الأَرْضِ الْخَوَّارَةِ – أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ – ومَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِي التِّيه». / نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 319.

[5] . «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيه مَعَهُمْ – وعَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ – إِثْمُ الْعَمَلِ بِه وإِثْمُ الرِّضَى بِه». / نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 499، ش 154.

[6] . «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ». / ابراهیم: 24.

[7] . «وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ». / ابراهیم: 26.

[8] . مائده: 14.

[9] . بقرة: 213.

[10] . آل عمران: 152.

[11] . حشر: 14.

[12] . نساء: 17.

[13] . وسائل الشیعة (الإسلامیة): ج 18، ص 19، ح 9.

[14] . آل عمران: 101.

[15] . صف: 4.

[16] . کافی: ج 2، ص 182، ح 17. (در اینجا روایتی که استاد خواندند یافت نشد، اما بخش اول از صحبت ایشان با بخش اول از روایتی که انتقال داده شده مطابقت دارد / بررسی شود / دقیقه 33:20 – 33:30)

[17] . انعام: 124.

[18] . «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى». نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 88، خ 50.

[19] . طه: 23. (در اینجا استاد می فرمایند: «لا فیها غل و لا تأثیم» این عبارت یافت نشد / دقیقه 42:40 – 42:45)

[20] . طه: 23. (در اینجا استاد می فرمایند: «لا فیها غل و لا تأثیم» این عبارت یافت نشد / دقیقه 42:40 – 42:45)

[21] . واقعه: 26.

[22] . یونس: 10.

[23] . انفال: 65.

[24] . انفال: 66.

[25] . همان.

[26] . آل عمران: 64.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 800” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید