بسم الله الرحمن الرحیم
نگرشی دقیق در کسب فیض از معصومین(ع)
تسلیت عرض می کنیم أیام شهادت یا وفات حضرت فاطمه معصومه(س) را خدمت شما عزیزان، اگر أخذمان بواسطه حضرت معصومه(س) باشد، هر جا برویم این برقرار است. چون نظام روحی آن ها، زمان و مکان محدودش نکرده است. اما اگر اینجا باشیم و این باور را نداشته باشیم، اینجا هم محروم هستیم. اگر توجه به این نکته داشته باشیم، نتایج را برای ما خیلی بیشتر قرار میدهد و مقام شفاعت آن ها در إعطای علم و عمل برای ما بیشتر میشود. هرچقدر باور ما به این بزرگواران بیشتر باشد، بهره مندی ما بیشتر میشود. و هر چقدر حدّ بزنیم، بهره مندی کم میشود. اجابت از طرف آن ها مطلق است. ما در گرفتن حدّ میزنیم. این از بیچارگی های ماست که محدود میکنیم. بعداً اگر چشممان باز شود که ببینیم چقدر ما اطلاق ها را حدّ زدیم و محدود کردیم، آن وقت غصّه ها و حسرت ها فایده ندارد. امروز باید باور به این داشته باشیم که أخذ آن ها از خدای سبحان، به اندازه سعه وجودی شان و اعطایشان به اندازه کرامتشان است، نه به اندازه حدّ ما. ولی ما آن را حدّ میزنیم. اگر ما آن سعه دید را نداریم، اما باید این نگاه را داشته باشیم که این قدری که میگیریم، آخرین مرتبه نیست، باور کنیم که بالاتر از این امکان پذیر است، و این مقداری که می گیریم مقداری از أخذ است. با این نگاه حدّ زده نمیشود و راه بسته نمیشود و «لدلینا مزید» هم نسبت به مراتب صدق میکند. یعنی اولیای الهی هم که به ما اعطا میکنند، « لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ»[1] است. خدای سبحان نسبت به بهشتیان در بهشت میفرماید « لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ»[2]. هرچه میخواهند محقّق است. «وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ». چیزی است که خدای سبحان إعطاء میکند، اما اراده، علم و فهم این ها به آن موطن نمیرسید. ولی چون راه را نبستند و حدّ نزدند، خدای متعال إعطاء میکند. مؤمن یاد گرفته است که حدّ نزند. همین نسبت در ارتباط با اولیای الهی هم هست. آنچه میفهمیم، میخواهیم و آن ها إعطاء میکنند. اما مراتبی هست که ما نمیفهمیم، امّا انکار نمیکنیم، حدّ هم نزدیم. میدانیم یک چیزهایی هست که ما خبر نداریم. همین که باز میگذاریم و «لدینا مزید» از جانب آن ها صدق میکند. جاذبه ها و جَذبه هایی که در خیال و فکر ما نمیگنجیده است. ان شاء الله بهره مندی مان از حضرت معصومه سلام الله علیها روز به روز بیشتر بشود به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
موقعیت زمانی و مکانی مباهله
بحثمان در آیه مباهله بود. نکات زیادی را در دو جلسه مطرح کردیم.
بحث مباهله، از جمله نکاتش این است که در بیست و چهارم و بیست و پنجم ذی الحجّة مباهله انجام شده است و در دو کیلومتری مسجد پیامبر(ص) بوده است، آن موقع خارج از شهر بوده و فضای بازی بوده است، هرچند الان داخل مدینه است و مسجدی هم آنجا به نام «مسجد الاجابة» به پا شده است که از همین مسأله مباهله اخذ شده است.
مباهله و نقش اجتماعی زنان
یک نکته دیگر این است که بیان آیه مباهله به این است که زنان و فرزندان هم میتوانند
در جریانات اجتماعی عظیم، نقش آفرین باشند. خود این خیلی مهم است که برای یک جریان مهم اجتماعی که غلبه اسلام بر نصاری بود، پیامبر اکرم فاطمه(س) و حسنین(ع) و امیرمؤمنان(ع) را به همراه خودشان بردند. این یک نقش اجتماعی است. البته این کار، در عین محجوب بودن و حفاظی است که برای حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) که در آن زمان فرزندان کوچکی بودند و حدود شش یا هفت سال سن داشتند، بود.
مباهله و جایگاه خانواده
نکته دیگر این است که موضوع مباهله، غیر از اینکه زنان و فرزندان و نقش اجتماعی شان را با این اهمیّت بیان میکند، موضوع خانواده را نیز تبیین می کند. این ها خانواده پیامبر(ص) محسوب میشدند و مباهله یکی از مباحثی است که می توان در جریان خانواده و گسترش آن، از آن استفاده کرد. هر کدام از این مباحث، جای گفتگو بیشتری دارد.
مباهله، عملی با باور و یقین
یک نکته دیگر این است که جریان مباهله چون لعن و دوری از رحمت حقّ بود و این نفرین می توانست سبب مرگ کسانی که همراه بودند باشد، با این حال، پیامبر اکرم(ص) با شدّت باور، ایمان و علم به این که حقّ است، بهترین هایش را همراه خود بردند و این خودش یک الگو و نشانه است که جریان مباهله، بر اساس باور شکل میگیرد. هرچقدر باور قوی تر باشد، اثر گذاری او بیشتر است. لذا میبینید که نزدیک ترین هایش را، بهترین هایش را همراهشان بردند. حضرت فاطمه (س)، حَسنین(ع) و امیرمؤمنان(ع)، کسانی بودند که دل پیامبر(ص) را برای محبت میبردند. این هم یک نکته است که پیامبر(ص)، این ها را جلو انداخت.
خود این حرکت، در مقابل دشمن، یک تاکتیک به حساب می آید. هر چقدر هیبتی که ایجاد میشود و ساختاری که ایجاد میکنیم، نشان دهنده باور بیشتر باشد، عقب نشینی دشمن شدیدتر است. لذا وقتی نصارای نجران داشتند گفتگو میکردند، گفتند اگر قومش و مؤمنان را آورد، خیلی مهم نیست، مباهله میکنیم. اما اگر خانواده اش را آورد، مباهله نمیکنیم. این در حرکت های اجتماعی که مقابل دشمن شکل میگیرد میتواند یک مدل، نمونه و الگو باشد. در این زمان، نام این نوع حرکت را «مدیریت ادراک» می گذارند. مدیریت ادراک و اذهان، هم در جبهه خودی و هم در جبهه غیر خودی وجود دارد. این نگاه اثر خاص دارد. وقتی مسئول ما، با باور چیزی را بیان کند و کاری را که به یقین رسیده، مطرح کند، تاثیر گذاری این غیر از جایی است که خودش باور ندارد و به یقین نرسیده است، اگرچه کلامش از جهت ظاهری خیلی باورآمیز هم باشد، ولی آن تأثیر را ندارد.
مرحوم علامه در جلد ششم المیزان[3] میفرمایند: «لفظ دلالت بر یقین و باور میکند، اما إلقائات وجودی هم هست. آن کلام سّر و باطنی است. آن کلام سرّ تکذیبش میکند.»
نقش باور در انجام مسئولیت
لذا یکی از چیزهایی که میتواند در جامعه آرامش و طمأنینه ایجاد کند، این است که مسئول خودش به کاری که میخواهد انجام دهد، طمأنینه و باور داشته باشد. چون پیامبر اکرم(ص) با باور تمام وارد شدند، حرف و عملشان تأثیر گذار بود. همین اثر در ارتباط با دیگران و نصارای نجران بود و دیدند که یک یقین و باور پشت این است. درست است که پیامبر(ص) یقین و علم حضوری داشت، اما آن ها که این نگاه را نداشتند بلکه آن ها این موضوع را در این ظاهر دیدند. آن را در این ساختاری که پیامبر(ص) ایجاد کرد، دیدند.
پس باید علاوه بر اینکه انسان در درونش به یک حرفی باور دارد، ظهور این هم طوری باشد که با باور باشد. دیگران هم که درون این را نمیشناسند، علاوه بر اینکه آن درون تاثیر گذار است، از آن ساختار و ظاهر، این باور را احساس کنند. حتی اگر خیلی اهل ظاهر و ظاهر گرایی هستند، این نکته را بفهمند. این هم یک نکته زیبای دیگری است که از فعل پیامبر(ص) احساس میشود.
اگر انسان میخواهد در خانواده اش یا اجتماع یا جامعه جهانی کاری کند، باید به این نکته توجه داشته باشد.
جایگاه «أنفسنا» نسبت به «نسائنا» و «أبنائنا»
نکته دیگر این است که «أنفسنا»، نزدیکی اش به پیامبر(ص) از «أبنائنا» و «نسائنا» بیشتر است. این خودش خیلی حرف زیبایی است. در عین اینکه نسائنا، حضرت زهرا(س) است، ابنائنا، حسنین(ع) هستند، اما در عین حال أنفسنا، از نسائنا و أبنائنا که یک مرتبه انفصال دارند، قوی تر است. لذا با همه بزرگواری که برای حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) هست، نزدیکی میرمؤمنان(ع) به پیامبر(ص)، بالاتر است.
ممکن است کسی بگوید این به لحاظ مأموریت است، اما در عین حال أنفسنا بالاتر است. توجه به این نکته میتواند در نگاه ما تاثیر گذار باشد. امیرالمومنین(ع) برای حضرت زهرا(س)، امامت و حجیّت دارد. این جای باز شدن بیشتر در نظام کلامی دارد.
حتی اگر داریم که فاطمه(س)، أمّ ابیها است، اما أنفسنا بالاتر است. حتی تعبیر «بَضْعَةٌ مِنِّي» [4]. حتی «لَحْمَكَ لَحْمِي» [5]. «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»[6]. هم داریم. أنفسنا، یک اطلاق و هیمنه ای بر همه این تعابیر دارد. پیامبر اکرم(ص) چون بر همه انبیای دیگر برتری دارد، امیرالمومنین(ع) هم به دلالت تعبیر أنفسنا، بر همه انبیاء و اوصیاء برتری دارد. و همچنین به دلیل تعبیر «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض» [7]، امیرالمومنین(ع)، با قرآن کریم متّحد است، و از طرفی می دانیم قرآن کریم، مُهیمن بر همه کتب است و کتب هم عین انبیاء است، پس امیرالمومنین(ع) بر همه انبیاء، مُهیمن است.
اهل تسنّن نمیپذیرند که امیرالمومنین(ع)، بر انبیاء و مخصوصاً انبیای اولوالعزم، برتری داشته باشد.
با این دو دلیل میتواند این برتری را ثابت کرد.
حضور خانواده و فرزندان در مجالس دعا
نکته دیگری که میشود استفاده کرد، این است که در جلسات دعا خوب است که انسان خانوادگی حضور داشته باشد. بچه ها و خانم ها را در مجالس دعا ببریم. دعای بچه ها در اجابت تأثیر دارد. پیامبر(ص)در جریان مباهله یاد دادند که ما دعا میکنیم ،بچه ها آمین بگویند. وجود این ها فقط ظاهری نبود، مانور نبود، تأثیر در دعا داشت.
جایگاه برهان عینی
یک نکته دیگر هم که نکته بسیار خوبی است این است که حتما مباهله و برهان عینی، اقامه اش بعد از برهان علمی است. اول حرف و استدلال و حجّت بیان میشود، بعد، برهان عینی برای اثبات این که اگر کسی نپذیرفت، اقامه میشود. یعنی اگر یک موقعی در همان جریان مباهله که امام صادق(ع) فرمودند عمومیت دارد و برای زمان های بعد، به بعضی یاد داد که پس از نپذیرفتن استدلال، مباهله بنید. این مباهله، حتماً بعد از اقامه برهان علمی است.
جواز مباهله برای غیر از اهل بیت (ع)
روایتی که مباهله را برای سایرین هم جایز میداند:
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نُكَلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي أُمَرَاءِ السَّرَايَا فَنَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي قُرْبَى الْمُسْلِمِينَ قَالَ فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً مِمَّا حَضَرَنِي ذِكْرُهُ مِنْ هَذِهِ وَ شِبْهِهِ إِلَّا ذَكَرْتُهُ فَقَالَ لِي إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ [8]
اگر اینطور شد که در مقام استدلال علمی هرچه گفتی طرف انکار کرد و خواست نپذیرد، فادعهم الی المباهله. به حجّاج بن مسروق دستور میدهد.
آداب مباهله
قُلْتُ وَ كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ أَصْلِحْ نَفْسَكَ ثَلَاثاً وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ صُمْ وَ اغْتَسِلْ وَ ابْرُزْ أَنْتَ وَ هُوَ إِلَى الْجَبَّانِ[9]
چطور مباهله کنیم؟ فرمودند: سه روز، روزه بگیرید و غسل کنید. بعد آداب مباهله را بیان میکنند.
بروید به صحرا. جای سرپوشیده نباشد. دست همدیگر را به نحو مشبّک بگیرید. یقین و باور شما موجب می شود آن کس که باور ندارد، از طریق وجود شما آن طور به او منتقل بشود که بترسد. چون در روایت آمده که رحِم، وقتی به هم میرسند، وقتی با هم تماس پیدا میکنند، مصافحه میکنند، رحمت میجوشد. باور در این ارتباط به او منتقل میشود و همین سبب متزلزل شدن آن میشود. خیلی وقت ها وقتی طرف مقابل از شما یقین و باور ببیند، متزلزل میشود، این یقین و باور حتی از طریق بدن منتقل میشود و طرف را به عجز و تسلیم در میآورد.
فَشَبِّكْ أَصَابِعَكَ مِنْ يَدِكَ الْيُمْنَى فِي أَصَابِعِهِ ثُمَّ أَنْصِفْهُ وَ ابْدَأْ بِنَفْسِكَ [10]
اول لعن را بر خودت قرار بده که اگر من کاذب هستم، لعن شامل حال من شود. روش را ببینید چقدر زیباست. هر کدام را دست میزنید، نشانه یقین و باور است. تمام این ها آداب تربیتی و تأثیر هدایتی در آن هست. قصد این نیست که او را نابود کنی. قصد این است که او در مراتب کار هدایت بشود. همچنان که نصارای نجران در مراتب کار هدایت شدند و دست از کار برداشتند. نصارای نجران گفتند از امشب تا صبح هر حکمی در مورد ما بکنید، ما مطیع هستیم. نگفتند گفتگو کنیم. گفتند حُکم، حُکم شما باشد. یعنی در ارتباطی که ایجاد شد، آن چنان انصاف را در وجود پیغمبر(ص) دیدند، نگفتند لعنت من بر شما، بلکه فرمودند لعنت خدا بر کاذب. نگفت من حق هستم و شما باطل، لعنت بر شما باشد. نه، لعنت بر کاذب باشد. این ها خیلی زیباست. تک تک این روش ها و قالب ها را باید در بیاوریم و روی این ها کار کنیم. بسیاری از این ها در روش های دیگر هم اثر دارد و منحصر به مباهله نیست. مباهله یکی از قالب هاست. اگر روش را در آوردیم میتوانیم در جاهای دیگر هم از این روش استفاده بکنیم.
وَ قُلِ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِيمَ إِنْ كَانَ أَبُو مَسْرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَيْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِيماً «1» ثُمَّ رُدَّ الدَّعْوَةَ عَلَيْهِ فَقُلْ وَ إِنْ كَانَ فُلَانٌ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعَى بَاطِلًا فَأَنْزِلْ عَلَيْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِيماً ثُمَّ قَالَ لِي فَإِنَّكَ لَا تَلْبَثُ أَنْ تَرَى ذَلِكَ فِيهِ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً يُجِيبُنِي إِلَيْهِ «2».[11]
ندیدم کسی بتواند در مقابل این ایستادگی بکند. یعنی معلوم میشود که به مباهله نکشیده است. همین مقدار که میبیند این طرف آماده است، چون طرف مقابل میدانسته از روی جَحد و انکار بوده است، آن موقع عقب میکشیده است. و لذا مقابل من اجابت نکرد و نیامد. ما از ظرفیت های دینمان استفاده نمیکنیم.
در طول تاریخ عالمانی داریم که وسط آمدند و طرف مقابل عقب کشید. غیر از یکی دو موردی که در زمان پیغمبر(ص) بود، که کسی خودش آمد و گفت: اگر این راست است، سنگ از آسمان ببارد و سنگ بارید و مُرد. در نظائر این مسئله، تا پای مباهله پیش رفتند ولی طرف مقابل تا آخر نایستاده است. یعنی یک کار خیلی عظیم در هدایت گری است.
در جنگ ها، رحمت الهی آشکارتر از صلح است. اگر ما در نظام اسلام، آداب و احکام جنگ را ببینیم، متوجه می شویم که در جنگ ها رحمت الهی، از زمان صلح آشکارتر است. چون آنجا جای فَوران غضب است، خدای سبحان احکام را طوری قرار داده که شدّت رحمت بجوشد. چون عذاب از طرف خدای رحمان است. اگر قرار است آن جا هم جنگی صورت بگیرد، قِتالی صورت بگیرد، حذفی صورت بگیرد، باید آخرین مرتبه رحمت إشباع شده باشد.
«بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِ» [12]. این نه فقط در آن سوره است، بلکه در همه احکام دین است. این غیر از حرفی است که اسلام، رحمانی است و هیچ غضب و قتال و عذاب ندارد. میگوید قتال هست، ولی قتالش از رحمت است. قهر هست، اما سبقت رحمت بر غضب است. قهر و جنگش هم برای هدایت گری است.
إفراطی و تفریطی معنا نکنیم. یا بگوییم همه اش جنگ است، یا بگوییم هیچ جنگ ندارد. پیامبر(ص)، رحمة للعالمین است، اما در عمرشان هفتاد و پنج جنگ داشتند. اگر در یک عمر ده یا یازده ساله، تقسیم کنیم، ببینید سالی چند تا جنگ میشود؟ کوچک و بزرگ داشته است. اما در جنگش هم هدایت گری بوده است. رفع مانع توحید بوده است.
پس می توان نتیجه گرفت که مباهله مانند آخرین سلاح است که باید عظمت و هیبتش حفظ شود. نباید در مورد هر امر کوچکی به کار برد، تا کوچک و سبک شود.
مباهله را برای جاهل و قاصران هم نباید استفاده کرد، بلکه باید برای عالِم به کار برد، که إنکار و لِجاج دارد. مباهله، یک امر علمی است که برای مقابله با عالمان مُنکر و عَنود، به کار برده میشود.
مباهله، در مقام إقامه دین، در مقابل یهود و نصاری است، امّا در مقام إقامه اخلاص در دین هم میشود در مقابل علمای اسلام استفاده کرد، امّا خوب است که اینجا احتیاط شود. هرچند ملاک، إنکار و لِجاج است.
پس اصل این است که انسان باید برای کسی که ظرفیت قبول رحمت را دارد، رحمت بخواهد، امّا کسی که برای خودش زرهی ایجاد کرده است و رحمت به او نفوذ نمیکند، بلکه جلوی قبول رحمت دیگران را هم گرفته است، باید او را لعن کرد.
امروزه این بحث ها را زیاد مطرح میکنند که همه جا فقط باید رحمت باشد و برخوردها رحیمانه، حتّی بعضی روحانیون، خیلی از رحمت صحبت میکنند و می گویند که اصلاً غضب و شدّت چه معنا دارد؟ باید به آن ها بگوییم اگر مال خودتان را ببرند یا به خانواده شما تعرّض کنند، باز هم مینشینید و رحمت طلب میکنید؟
شراکت اهل بیت پیامبر (ع) در إدّعای ایشان
یک بحثی را مرحوم علّامه طباطبایی(ره) مطرح می کنند که پیامبر(ص) که این چهار نفر را با خودشان بردند، قطعاً همه این ها، در این دعوت و إدّعا شریکند. همان طور که در طرف مقابل، تمام کسانی که میآیند در دعوت و إدّعا شریکند. این ها به عنوان مُدّعی حاضر هستند، نه به عنوان آمین گو. این بحث را مرحوم علاّمه(ره) ادّعا میکند، البته چند اشکالی که دیگران آورده اند را جواب میدهند و به عنوان یک بحث دقیق نشان میدهند که نه فقط «أبنائنا و أنفسنا و نسائنا»، یک شرافت بزرگ است، بلکه شراکت در دعوت، شاید فضیلت و شرافتش کمتر از این عناوین نباشد، به طوری که مؤمنین دیگر، شراکت در این دعوت نداشتند و آن ها را همراه خود نبردند، بلکه شرافت در دعوت، برای خصوص این چهار نفر، در کنار پیغمبر اکرم(ص) است.
انشالله ادامه این بحث را در جلسه آینده ادامه خواهیم داد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] ق 35
[2] همان
[3] الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص: 260
[4] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص 30 | من لا يحضره الفقيه ج2 ص 583 و 585 | الأمالي( للصدوق) النص، ص 104 | الخصال ج2 ص 573 | مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج3 ص 332 | الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ج1 ص 262 | وسائل الشيعةج 20 ص 67 | بحار الأنوار (ط – بيروت) ج23 ص 234
[5] كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ، النص ، ص 109 | بحار الأنوار (ط – بيروت) ج38 ص 248 | بحار الأنوار (ط – بيروت) ج99 ص 106
[6] ابن قولویه، چ1356، نص، ص52،53| كامل الزيارات النص ، ص 52 | بحار الأنوار (ط – بيروت) ج43 ص261 | بحار الأنوار (ط – بيروت) ج45 ص 314
[7] حدیث ثقلین | محمّد بن حسن، صفّار؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد (ص). ج 1، ص 413 و ابو صادق سلیم بن قیس، هلالی؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی(اسرار آل محمّد (ص))، ج 2، ص 647 | الخصال ج1 ص 65
[8] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ج12 ص 185 | شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج10ص 266 | الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 514
[9] همان
[10] همان
[11] الکافي ج۲ ص۵۱۳ | عدة الداعي ج۱ ص۲۱۴ | الوافي ج۹ ص۱۵۴۱| بحار الأنوار ج۹۲ ص۳۴۹
[12] حدید 13
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 744” دیدگاه میگذارید;