(السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ) (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) (وَصَلَاتٌ وَسَلَامٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ) (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ)

بحث پیرامون آیه کنز و جایگاه مال در جامعه

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بسيارى از عالمان يهود و راهبان، اموال مردم را به ناحق مى‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‌دارند، و كسانى كه طلا و نقره را مى‌اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمى‌كنند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده.)

در محضر آیه سی و چهارم سوره توبه بودیم. در ادامه بحثی که در سوره نساء داشتیم، ذیل آیه ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ﴾ (و اموال خود را به سبك‌مغزان مدهيد) که جریان اینکه مال، [همش] مال همه مردم است و در مرحله بعد مالکیت‌ها تثبیت می‌شود و لذا نمی‌شود مالی در جایی راکت بماند. بنابراین شد با توجه به اینکه حضرت آقا سال را هم سرمایه برای تولید قرار دادند، بحث را عقبش را از جهت معرفتی قدری وسعت بدهیم. لذا در محضر آیه شریفه ۳۴ و ۳۵ سوره توبه هم هستیم و بعضی از آیات [دیگر نیز مرتبط با] این آیه شریفه که در محضرش هستیم.

تحلیل علامه طباطبایی درباره مفهوم “کنز” و تطور پول

ابتدا مرحوم علامه [طباطبایی] یک بحث تفسیری ذیل آیه می‌کنند که ان‌شاءالله این را بعداً می‌گوییم. یک بحث به اصطلاح خاص داشتند به عنوان کنز در اینجا که حقیقت کنز چیست است. داشتیم آن را در خدمت دوستان بودیم که (الكَلامُ فِي مَعْنَى الْكَنْزِ) در جلد به اصطلاح نهم المیزان صفحه ۲۶۱ کتاب ما. در آنجا بیان کردند مرحوم علامه که جوامع ابتدایی بدوی و حتی امروز شاید بعضی جوامع ساده در مقابل ارتباطی که با هم دارند، آن کالایی را که خیلی کثیر است در دستشان، مثل گندم و جو و نمک را اصل قرار می‌دهند. بقیه نیازهایشان که مثل نیازهای ضروری این‌ها نیست را فرع قرار می‌دهند و لذا کالاهای مختلف زندگی‌شان را برای تأمینش در قبالش محاسبه می‌کردند که چقدر از گندم و جو یا نمک بدهند تا آن کالا را بگیرند. حالا ممکن بود کالای دیگری را هم بدهند اما قیمت‌گذاری همه آن کالاها با چه چیزی بود؟ گندم و جو و نمک بود که ابتدائاً [رایج بود].

بعد از این جوامع یک خورده که دقیق‌تر شد، نقدین را به عنوان طلا و به اصطلاح نقره را به عنوان کالایی که کمیاب است، ببینید قبلی وفور داشت، راحت بود، در دسترس بود و نیاز ضروری هم بود یعنی نان مردم، سنگ بنای زندگی مردم بر گندم و جو و نمک استوار بود اما در این زندگی بر طلا و نقره استوار نیست، ولیکن به عنوان یک کالایی که کمیاب است در مقابل آنچه قبلاً پر‌یاب بود و فراوان بود، این کمیاب بودن که ارزش ویژه‌ای پیدا می‌کرد، به خصوص این کمیابی که مطلوبیت ویژه هم داشت مثل طلا و نقره که در زینت و خلاصه کارهای دیگر هم استفاده می‌شد، این را به عنوان معیار قرار دادند برای سنجش بقیه به اصطلاح چی؟ کالاهای دیگر.

ظهور اوراق بهادار و بی‌اعتباری پول کاغذی

که بعد از آن خب آمد اوراق بهادار جای این را تا حدودی پر کند که مثل پول‌های رایج اسکناسی که از مصادیق اوراق بهادار است. طلا و نقره خودش مالیت داشت، قیمت داشت به جهت این قیمت داشت که این طلا و نقره کمیاب بود و مطلوب بود. البته فرض اینکه اگر در جایی معدنی پیدا شود یا معادنی که طلای فراوان زیادی را به بازار عرضه کند به طوری که طلا مثل مس شود از جهت فراوانی [و] جهت در دسترس بودن، قطعاً در آن حالت قیمتش چی می‌شود؟ کاهش پیدا می‌کند. اگر مقدارش زیاد شد و در دسترس خب تحصیلش هم سخت نبود. یعنی طلای مثال مثلاً با عیار بالا تحصیلش، به دست آوردنش سخت نباشد، فرض مسئله است. هرچند در طول صدها سال چنین مسئله‌ای پیش نیامده و طلا آن فرض کمیابیش و گران‌قیمتیش را حفظ کرده. در هر صورت طلا و نقره مالیت دارند. در کنار این مالیت، ملاک مالیت اشیاء دیگر هم حساب می‌شوند. یعنی اشیای دیگر هم با محاسبه این‌ها قیمتشان تعیین می‌شود.

اما اوراق بهادار مالیت ندارد خودش. یعنی خودش فی نفسه قیمت ندارد. کاغذی است، یک به اصطلاح جسم مثلاً ساده‌ای است که حالا اگر می‌گویند مثلاً این ۱۰۰ هزار تومانی، ۲۰۰ هزار تومانی پول [ارزش دارد]، آن کاغذ یک چیزی نسبت به آن خود قیمت که الان برایش قیمت‌گذاری شده، اعتبار قیمت شده. اعتبار قیمت شده، درست است. این خیلی [پایدار] نیست. لذا اگر حاکمیتی مثل زمان انقلاب که حکومت اسلامی شد عوض شد و اسکناس‌های زمان شاه به مرور چی شد؟ مالیتش باطل شد. یعنی دولت پشتوانه مالی خودش را نسبت به اینکه این اوراق بهادار باشند برداشت و لذا مالیت آن‌ها هم نسخ شد و لذا آن پول‌ها هم چی شد؟ جمع شد و نسخ شد و از بین رفت و جای او پول دیگری قرار داده شد یا در بعضی از کشورها همین طور.

نمونه‌های تاریخی سقوط ارزش پول

خب [مثلاً] مرحوم علامه در ادامه بحث اشاره می‌کنند در جنگ جهانی اول که یک دفعه در جنگ‌های دو جنگ جهانی اول و دوم، مالیت بسیاری از اوراق بهادار به شدت سقوط کرد به طوری که آلمان مثلاً مارک آلمان در آن دوره آنچنان سقوط کرد بعد از اینکه توسط متفقین بمباران شد و سقوط کرد، آلمان پولش، مالیتش بالکل از دست رفت. یعنی میلیاردهاش مطابق خلاصه آنچه ممکن بود قبلاً ۴ یا ۵ مثلاً مارک ۱ دلار محسوب می‌شد، در آن دوره یک دفعه رفت به یک رقم‌هایی که غیر قابل تصور بود که با فرغون مثلاً پول را می‌بردند تا بتوانند چیزی بگیرند. به حدی رسید دیدند مثلاً طرف می‌گوید من مغازه شده‌ام [یعنی ورشکست شده‌ام]. حالا این‌ها در داستان‌های مسئله برای بی‌اعتباری است. بدانید از این‌ها در تاریخ بوده به طوری بود که وقتی که طرف قیمت می‌کرد یک چیز را تا بخرد که اگر ۲ دقیقه فاصله بود قیمت تغییر می‌کرد. می‌گوید رفتم خلاصه قهوه بخورم ۴۰۰ مارک بوده، وقتی خواستم حساب کنم ۹۰۰ مارک شد. یعنی یک دفعه از وقت ریختن تا خوردن قیمت این چی شد؟ دو برابر هم کمتر، یعنی از جهت ارزش مالی پول دو برابر هم ارزشش کمتر شد. یک طوری بودش که حالا قصه‌هایی که نقل می‌کنند، قصه‌ها اگر آدم بخواند یک خورده امیدوار می‌شود که بالاخره آنجوری نیست اوضاعی که آن قدر آنجا به هم ریخته شده بود. به طوری که مردم دیگر مأیوس شدند، دوباره برگشتند به زمان‌های قدیم، دیدند این نمی‌شود. حقوقشان را حتی مثلاً به یک کالاهایی می‌دادند. حقوق مردم را با کالا می‌دادند. من سوسیس می‌دادند، کالباس می‌دادند، تخم‌مرغ می‌دادند. حقوقشان را اینجوری می‌دادند. یعنی این هم چون دیدند آن پول هیچ ارزشی ندارد و همچنین مثلاً پول مربوط به شوروی در زمان تزار که یک دفعه سقوط کرده.

اعتبار پول و نقش دولت

خب این به اصطلاح اعتباری که پشت این اوراق بهادار است، اعتباری است که دولت ایجاد می‌کند برخلاف طلا و نقره که ممکن است تا حدودیش دست دولت‌ها و اعتبارات آن‌ها باشد اما کامل نیست چون خودش ارزش چی دارد؟ ارزش دارد. لذا حتی اگر یک دولتی پشتوانه‌اش را از آن مسکوکش یا طلای آن کشور بردارد، مالیت این طلا از بین نمی‌رود. یعنی الان سکه‌های زمان شاه هم با اینکه دولت دیگر به آن‌ها اعتنا به عنوان مسکوکات رسمی ندارد اما عین حال چیست؟ ارزش آن پول محفوظ است. بله. ممکن بود اگر اعتبار مسکوک داشته باشد یک قدری اعتبار از حد قیمت متعارف خود طلا چی باشد؟ بالاتر باشد. چنانچه الان می‌گویند مثلاً سکه حباب دارد. به لحاظ مسکوک بودنش خرید و فروشش آسان‌تر است. لذا قیمتش از قیمت گرم طلا بالاتر است. اگر طلای ذوب شده را حساب کنید، سکه قیمتش از او بالاتر است چون یک اعتبار دولتی هم پشتش قرار گرفته اما تمام اعتبارش این نیست. قسمتی از اعتبار ممکن است به مسکوک بودن برگردد.

طلا و نقره به عنوان مظهر مالیت

خب حالا این‌ها را برای چه داریم می‌گوییم؟ اینکه اگر طلا و نقره به عنوان ذکر در این آیه شده، نه به عنوان خصوص طلا و نقره باشد که ﴿يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا﴾ جهت این است که در یک مقطع طولانی حتی تا امروز، مظهر مالیت و پول رایج برای داد و ستد و قیمت‌گذاری اشیای دیگر با این‌ها محقق می‌شد و لذا اگر روزی تغییر پیدا کند به طوری که مثلاً این اوراق بهادار و اسکناس‌ها پول بشود یا به طوری بشود که این رمز ارزها پول محسوب بشود، درست است باز همین کنز کردن این‌ها و به جریان نینداختن این‌ها همان حکم را پیدا می‌کند. این اصل به اصطلاح مسئله‌ای است که خواستیم توسعه‌اش بدهیم که این توسعه قطعی است. چون آن چیزی که قوام جامعه است، او در حقیقت گنج کردنش و کنز کردنش و از دسترس خارج کردنش ضربه به چی می‌شود؟ به ضربه به جریان مالی مردم می‌شود. پس هر چیزی که این حکم را پیدا کند، همین مسئله برای او هم سرایت می‌کند. اختصاصی به اصطلاح فضه و ذهب ندارد.

تکامل ابزار سنجش ارزش

این یک نکته اول است که قابل در حقیقت سیر است که مرحوم علامه هم فرمودند که به جایی رسید که شد گنج به اصطلاح طلا و نقره قیمت‌گذاری می‌شود. بعد ایشان فرمودند که داشتیم این را: (وَ لَمْ يَزَالُوا كَذَلِكَ حَتَّى ظَفَرُوا بِبَعْضِ الْفِلِزَّاتِ كَالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ النُّحَاسِ) (و پيوسته چنين بودند تا به برخى از فلزات مانند طلا و نقره و مس دست يافتند). مثل هم چون حالا نمی‌دانم شماها دیده بودید یا نه، برنج و مس هم جزو چی بودش؟ جزو مسکوکات بود. یعنی ما دیده بودیم درهمی زمان ما بودش. درهمی دیگر نه طلا بود نه نقره بود اما شاید برنج بود یا مثلاً مس بود. درهمی‌ها، سنارها. سنار هم ما خلاصه سنار را دیده بودیم. هرچند در دوران ما سنار خلاصه رواج نداشت اما خب بود، بقایاییش توی دست مردم هنوز بود. ولی درهم نقره بود، نه در حقیقت چی بود؟ نه طلا بود اما رایج بود. قیمت داشت خودش را. بعدها که بعدها که یک جریانات یک خورده پیچیده‌تر شد، این پول‌ها را می‌گرفتند آب می‌کردند. یعنی خود این پول‌ها چون مالیت داشت، سکه‌های همین سکه‌های رایج غیر طلا، همین سکه‌های رایج، همین‌ها را بعضی‌ها می‌گرفتند آب می‌کردند. از خلاصه آن فلزش می‌گفتند قیمتش بر آنچه که جریان دارد حتی بیشتر از [ارزش اسمی آن] می‌گرفتند. آب [‌شان] بعضی‌هایش، به خصوص مس مشهور بود. یک دفعه کمیاب می‌شد، جمع می‌کردند آب می‌کردند.

مقیاس شدن طلا و نقره برای سنجش ارزش

خب این نگاهی که به جای آن به اصطلاح کالاها، این‌ها قرار گرفت، آن وقت مقیاس هم شد این. مقیاس شدن مهم است. یعنی هر چیزی را قیمتش را با این می‌سنجند که این مثلاً ۱ [دینار] می‌ارزد، ۱۰ درهم می‌ارزد، ۱۰۰ درهم. درهم برای نقره بود و دینار برای طلا بود که این به طلا و نقره چقدر است؟ تمام ارزش‌گذاری‌های عمل‌ها، کاری که کسی انجام می‌داد، کار انجام می‌داد، قیمت این کار چی بود؟ ۱۰۰ درهم بود. یک کالایی داشت، قیمت این کالا این مقدار بود. پس هم کالا هم عمل سنجش با چی می‌شد؟ با در حقیقت این درهم و دینار و طلا و نقره.

حالا اگر این طلا و نقره که تمام معاملات و روابط انسان‌ها را روی دوش این آمده و این او را دارد حمل می‌کند. اگر کسی بگیرد این را جایی چه‌کار بکند؟ این‌ها را ذخیره بکند، از کار بیندازد، آن وقت یک دفعه به گردش مالی کل کشور چی می‌شود؟ تأثیرگذار می‌شود. اثرگذار می‌شود. صدمه ایجاد می‌شود. رواج این وقت چون محدودیت دارد، اینجور نیست که هرچه را بگذارند کنار، جایش یک جای دیگر بیاید به اصطلاح پر کند که حد دارد و چون این حد دارد، اگر قسمتی از چرخه جریان به اصطلاح جاری کشور خارج بشود، آن موقع به همین نسبت ضربه به کشور خورده. البته طلای مثلاً زینتی همیشه کنز محسوب می‌شده نه به عنوان گنج او محسوب بشود مگر از حد متعارف آن هم چی بشود؟ خارج بشود که کسانی بخواهند آنجا به اصطلاح چی درست کنند؟ گاهی می‌گویند چی می‌گویند؟ از این آلبوم‌های چی؟ کلکسیون‌های مختلف [با] قیمت‌های کلان. این‌ها را بخواهند ذخیره‌سازی بکنند. اصل کلکسیون‌سازی هم مثلاً نهی نشده اما مقداری که در این کلکسیون‌ها برود که طلای ذخیره شده محسوب بشود، البته آن هم خلاصه چی می‌شود؟ مورد نهی قرار گرفته.

نقش حیاتی پول در جامعه

خب تا اینجا این مسئله بود. بعد فرمودند که: (فَسُكَّتِ الْجَمِيعُ سِكَكاً مُلُوكِيَّةً أَوْ دُوَلِيَّةً فَصَارَتْ دَنَانِيرَ وَ دَرَاهِمَ وَ فُلُوساً وَ غَيْرَ ذَلِكَ مِمَّا يَتَرَقَّى خُرُوجُهُ مِنْ غَيْرِ الْفِلِزِّ إِلَى الْفِلِزِّ فَلَمَسَ النَّقْدَانِ حَتَّى صَارَا أَصْلًا فِي الْقِيمَةِ بِهِمَا أَصْلًا) (پس همه به صورت سكه‏‌هاى سلطنتى يا دولتى ضرب شد و دينارها و درهم‏‌ها و فلوس و جز آن گرديد، از اين رو خروج آن از غير فلز به فلز ترقى يافت، و دو پول نقد دست به دست گشت تا آنكه اساس ارزش‏‌گذارى با آن دو شد). اصلی‌ترین قیمت‌گذاری با این‌ها شکل گرفت که: (يَقُومُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَ يُقَاسُ مَا عِنْدَ الْإِنْسَانِ مِنْ مَالٍ أَوْ عَمَلٍ) (هر چيزى قيمت‏‌گذارى مى‏‌شود و آنچه انسان از مال و عمل دارد سنجيده مى‌‏گردد). هر عملی و مالی با این‌ها قیاس می‌شد و (وَ فِيهِمَا يَرْتَكِزُ ارْتِفَاعُ كُلِّ حَاجَةٍ حَيَوِيَّةٍ وَ هُمَا مِلَاكُ الثَّرْوَةِ وَ الْوُجْدَانِ) (و بر آن دو استوار است برآورده شدن هر نياز زندگى و آن دو معيار ثروت و يافتن [نيازمندى‏‌ها] هستند). این ثروتمندی با این‌ها چی می‌شد؟ می‌گفتید فلان شخص ثروتمند است مثلاً چون ۱۰ گرم مثلاً چی دارد؟ طلا دارد. ثروتمند است چون مثلاً ۱۰۰ دینار پول دارد. این قبلاً در این تهران، در این طرف میدان خراسان یک کوچه‌ای دارد. کوچه ۱۰۰ تومنی‌ها. یعنی هنوز هم اسمش هست، ۱۰۰ تومنی‌ها. یعنی ۱۰۰ تومان در آن دوره آنچنان قیمت به اصطلاح مهمی بوده. نه ۱۰۰ میلیاردها، نه ۱۰۰ میلیون‌ها، ۱۰۰ تومان. این ۱۰۰ تومان خلاصه کسی ۱۰۰ تومان داشت دیگر این چی می‌شد؟ میلیاردر. بله. حالا ایشان ۱۰۰ تومان قیمت داشت بالاخره ثروتمند حساب می‌شدند با این نگاهی که این‌ها چی هستند؟ در یک جایی هستند که آن مالیت ۱۰۰ تومانی به این‌ها منتسب است. بالاخره این هم بالاخره در تاریخ دارد که الان بگویند ۱۰۰ تومانی دیگر واقعاً یک گدا هم که می‌آید آدم پیشش نمی‌داند ۵۰ هزار تومانی هم اگر می‌خواهد بدهد آدم همچین با خجالت و با یک خلاصه شرمندگی که خلاصه چه‌کار بکنم دارد می‌دهد. اینجور خلاصه سخت شده. من یک دفعه بود چند سال پیش بود یک خلاصه حالا آن موقع این قدر هم کم نشده بود. یک ۵۰۰۰ تومانی یک کسی آمد گدایی گرفت تا گرفت پرت کرد جلوی من خلاصه رفت. به‌نوعی کأنّهُ من جسارت کردم بهش. حالا برای ما ۵۰۰۰ تومان خیلی بود آن موقع هم ولی آن بنده خدا تلقی جسارت [کرد]. بعضی‌هایشان هم که دیده‌اید با کیف سامسونت و خیلی لباس [شیک]، آدم قیمت لباسشان فقط یک کتشان از تمام قیمت ما بالاتر است اما می‌فرمایند حاج آقا ما مثلاً خلاصه… حالا این هم بالاخره نمی‌داند به این چی بدهد. یعنی همان باید شمش طلا داد تا بالاخره یک تناسبی ایجاد کند. حالا آن کوچه [۱۰۰ تومنی‌ها] بله. حالا دیگر دستگاه کارتخوان هم دارند اخیراً. بله دستگاه کارتخوان هم دارند. بله منتها کارت‌های ما چیزی در آن نیست، آخر چه‌کار [کنیم]؟ آن هم خلاصه مشکل است. بله ما حاضریم کارتش و رمز آن را با هم به او بدهیم که جای دیگری نخواهد آنجا هم بزند فلان. بله.

وابستگی معاملات به جریان پول

بعد می‌فرماید که: (إِذَا جَرَى فِي سُوقِ الْمُعَامَلَاتِ جَرَتِ الْمُعَامَلَاتُ وَ إِذَا وَقَفَ وَقَفَتْ) (هرگاه در بازار داد و ستد جريان يابد، معاملات جريان مى‌يابد و هرگاه از جريان بايستد، معاملات مى‌ايستد). به جریان می‌افتادند معاملات و اگر این‌ها را کنار می‌گذاشتند معامله متوقف بود. اگر این‌ها در جریان می‌افتاد معامله به جریان می‌افتاد. پس معاملات و جریان ارتباط مردم در اقتصاد در گروی چی بود؟ جریان طلا و نقره بود. لذا اگر این‌ها راکت می‌شد معاملات راکت می‌شد. زندگی به خطر می‌افتاد. این قدر این چی شده؟

تأثیر اختلال اقتصادی بر ابعاد دیگر حیات انسانی

آن وقت این هم در نظر بگیرید. ببینید مسائل اقتصادی در اجتماع از مسائل معنوی در اجتماع به اصطلاح مبتلا به تر است به لحاظ عموم مردم. یعنی اگر حالا همین آیه که داریم بعد بیانش را می‌کنیم که این قدر این مسئله را سد از سبیل الله به واسطه همین ذخیره‌سازی یا در حقیقت عدم خرج صحیح اموال مردم را از سبیل خدا سد می‌کردند. چون مردم چشمشان عمدتاً و عموماً به همین مسائل اقتصادی است و اگر مسائل اقتصادی دچار اختلال بشود، از همه چی حاضرند عموم [مردم] – ما می‌گوییم نه به اصطلاح مؤمنان – عموم برگردند و برایشان چیز دیگری مهم نباشد. این باشد بقیه چیزها را حاضرند داشته باشند. این نباشد به بقیه چیزها ممکن است چی بشوند؟ به سادگی پشت بکنند. این‌ها روایات هم می‌فرماید. لذا اگر اینجا اختلال ایجاد بشود، یک دفعه اختلال در تمام ارکان حیات انسانی است. نه فقط نظام اقتصادش بلکه در نظام اخلاقش هم چی شده؟ اختلال ایجاد شده. اعتقادش هم اختلال ایجاد شده. عموم مردم البته داریم دائماً قید می‌زنیم که عموم مردم.

مسئولیت طلا و نقره در جامعه

(وَ قَدْ قَامَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْوَظِيفَةِ الْمُحَوَّلَةِ إِلَيْهِمَا فِي الْمُجْتَمَعَاتِ الْإِنْسَانِيَّةِ مِنْ حِفْظِ قِيَمِ الْأَمْتِعَةِ وَ الْأَعْمَالِ) (و وظيفه‏‌اى كه در جوامع انسانى از حفظ قيمت كالاها و كارها بر عهده آن دو محول شده، انجام گرفته است). پس معلوم شد که چه وظیفه بار سنگینی به دوش این دو چی آمده؟ این دو به اصطلاح نقدینگی که طلا و نقره است آمده. در مجتمعات انسانیه من حفظ قیم الامتعه و اعمال. همه کارها و همه مطالب با این‌ها قیمت‌گذاری می‌شوند و اگر این را کسی دست بگذارد، این‌ها را از چرخه جریانشان کم بکند یا زیاد بکند، این اثرش چی می‌شود؟ اثرش بالا رفتن و پایین آمدن قیمت‌ها می‌شود. ضررها و نقمت می‌شود. درست است؟ لذا مراعات این و در چرخه درست و صحیح افتادن این‌ها یکی از شرایطی است که دولت‌ها و حاکمیت‌ها و نظامات اجتماعی باید داشته باشند چون همه مسائل بشر که حیاتی هم است، روی دوش این دو تا افتاده و این دو تا دارند این بار را به دوش می‌کشند.

ارزش اعتباری اوراق رسمی و مقایسه آن با طلا و نقره

بله و تشخیص نسب بعضها الی بعض. (وَ الْأَوْرَاقُ الرَّسْمِيَّةُ الْمُتَدَاوَلَةُ الْيَوْمَ فِيمَا بَيْنَ النَّاسِ كَالْبَنْدِ وَ الْبُونْدِ وَ الدُّلَارِ وَ غَيْرِهَا وَ الصُّكُوكُ الْبَنْجِيَّةُ الْمُنْتَشِرَةُ فِيهَا تُمَثِّلُ شَيْئاً مُنْتَزَعاً مِنْ عَيْنِيَّةٍ لَهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ لَهَا قِيمَةٌ فِي نَفْسِهَا فَهِيَ قِيَمٌ خَالِصَةٌ مُجَرَّدَةٌ قَرِيباً مِنَ الْفَرْضِ فَتَحُلُّ فِي مَكَانَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الِاجْتِمَاعِيَّةِ بِمَا هُمَا نَقْدَانِ حَافِظَانِ لِلْقِيمَةِ وَ مِقْيَاسَانِ لِلْأَمْوَالِ بِمَا لَهُمَا مِنَ النِّسَبِ الدَّائِرَةِ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهَا وَ إِنَّمَا يُنَوِّرُ أَنَّهُمَا مُمَثِّلَانِ لِنِسَبِ الْأَشْيَاءِ بَعْضِهَا إِلَى بَعْضٍ) (و تشخيص نسبت‏‌هاى برخى به برخى ديگر. و كاغذهاى رسمى متداول امروز در ميان مردم مانند بند و بوند و دلار و غير آن، و صكوك بانكى منتشر در ميان آنها، چيزى است گرفته شده از عينيتى كه دارند، بدون آنكه خودشان فى نفسه ارزشى داشته باشند، پس آنها ارزش‏‌هايى خالص و مجردند، نزديك به فرض [اعتبارى‏]، و در جايگاه اجتماعى طلا و نقره قرار مى‏‌گيرند، بدان جهت كه آن دو، دو پول نقد حافظ ارزش و دو معيار براى اموالند، به دليل نسبت‏‌هايى كه ميان آن دو و ميان آنها [با اشياء ديگر] رواج دارد، و آنچه روشن مى‏‌سازد اين است كه آن دو، نماينده نسبت اشياء به يكديگرند).

اوراق رسمی متداوله امروز. آن وقت به طوری شد که حالا اوراق رسمی متداوله امروز فیما بین الناس، مثل لیره و پوند و دلار و غیرهما و صکوک و بنجک بانکی المنتشره فیها تمثل. آن‌ها دیگر خودشان عینیت نداشتند، قیمت نداشتند خودشان بلکه اعتبار بانک بود دیگر برای این‌ها. من غیرم عینها قیمتا فی نفسها. فهی قم خالصه مجرده قریب تقریباً. فقط خودشان قیمت بودند، قیمتی نداشتند. اعتبار قیمت برایشان بود. فتل فی مکانة الذهب و فضت الاجتماعیه بما هما بما هما نقدان حافظان للقیم و مقیاسان هوال بما من النسب الدائره بینهما بینها این تنور انهما آشکار می‌کند، روشن می‌کند انهما ممثلان نسب الاشیا بعضها الی بث.

نسبت‌سنجی در نظام هستی و نظام مالی

همه را ببینید اگر ما در نظام حقایق وجودی چیزی را پیدا کنیم که هر چیزی با او قیمت پیدا می‌کند. مثلاً می‌گوییم در نظام الهی، ولی الهی. انتصاب بهشت و دوری بهشت و نزدیکی بهشت، قرب و بعد این شخص را در نظام کمالی ایجاد می‌کند. درست است؟ معیاری می‌شود دوری و نزدیکی به ولی الهی برای چی؟ قرب و بعد حقیقی. قرب و بعد حقیقی را این به دنبال دارد. مثل در حقیقت آنچه که همه نسبت‌های دیگر را آن وقت با این می‌سنجیم. می‌بینیم هر چیزی را می‌خواهیم ببینیم چقدر برای ما ارزش دارد و چقدر به این کار و جریان ولایت مؤثر است، مرتبط است و سوق می‌دهد. هر چیزی که سوق دهد، چه عمل چه اشیاء چه ذوات، ارزششان [معین می‌شود]. لذا اگر عالم ارزشمند است چون سوق به ولایت می‌دهد. اگر نماز ارزشمند است چون سوق به ولایت می‌دهد. ارزش کارها در شدت ایجاد ارتباط است. هر کاری هر چقدر این نسبت و سرعت سیر آن [در رساندن] قوی‌تر شود، ارزشمندتر می‌شود. در آن نظام. درست است؟

در نظام مالی هم این نگاه که طلا و نقره نه فقط خودشان قیمت دارند بلکه منشأ قیمت‌گذاری‌ها و تمام نسبت‌ها و ارزش‌گذاری‌ها قرار می‌گیرند، خیلی مهم است. نمی‌دانم توانستم عرض را برسانم یا نه. یعنی این نگاه که تکوین ما با تشریع ما جدی در آن است. اگر بتوانیم این نسبت‌ها را پیدا کنیم، از تشریع می‌توانیم به تکوین برسیم و از تکوین می‌توانیم به تشریع برسیم. برخی افق‌ها را تشریع باز می‌کند. برخی افق‌ها را تکوین باز می‌کند. وقتی این دو را توانستیم به هم مرتبط ببینیم، آن وقت افق‌هایی که باز می‌شود از هر کدام نسبت به دیگری غیر قابل تصور می‌شود. یک باره خیلی باز می‌شود مسئله و چیزهایی گشوده می‌شود که انسان می‌تواند آن وقت به اصطلاح به مسائل و فروعات زیادی دست پیدا کند.

ارتباط نظام مالی با نظام ولایی

بله، داریم همین را عرض می‌کنیم دیگر. یعنی آن روابط ایمانی که بین جامعه ایمانی در ارزش‌گذاری‌ها شکل می‌گیرد، در ارزش‌گذاری‌های وجودی می‌توانیم مدل بگیریم برای چه؟ در جامعه اقتصادی و اعتباری برای ارزش‌گذاری‌هایی که ممکن است آنجا بخواهیم شکل دهیم که هر چقدر این انطباقش با او بیشتر شود، ماندگارتر و ماناتر است و نزدیک‌تر به واقع است. لذا خدای سبحان عالم به اصطلاح طبیعت را نازله عالم ملکوت و جبروت قرار داده است و این‌ها هرچه که در اینجا است، در بالاتر قطعاً است که «إِنَّ فِي الْعَرْشِ تِمْثَالَ جَمِيعِ مَا خَلَقَ اللَّهُ» (به راستى در عرش، تمثال همه آنچه خداوند آفريده، است). و روابط هم از سنخ مخلوقات الهی است. مخلوقات الهی فقط ذوات نیستند، بلکه روابط هم [جزئی از مخلوقات هستند] که ﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾ (و خداوند شما و آنچه را كه عمل مى‌كنيد آفريده است). عمل ما، روابط ما است که این روابط در این نگاه این مرتبه را پیدا می‌کند که اگر توانستیم نسبت‌ها و تناسب‌ها را ببینیم، آن موقع اعتبارات ما به واقعیات نزدیک می‌شود. منشأ واقعیت پیدا می‌کند. مهم‌تر این می‌شود. تأیید مؤکد آن نظام قرب حقیقی هم می‌شود و آن هم این را تأیید می‌کند. این دو با هم بی‌ربط نمی‌شوند، مرتبط می‌شوند. یعنی انسان در همان حینی که دارد معاملات و روابط و کارهای اقتصادی می‌کند، در همان نسبت دارد انتقال به آن نظام ارتباط ولایی هم پیدا می‌کند که این بله، دیگر این بحث از آن بحث‌هایی است که باید قدری اجتهادی‌تر در آن وارد شد.

خاتمه و معرفی کتاب

آخر بحث گفتیم که دیگر خیلی خلاصه فرصت چون و چرا یا دعوا نداشته باشد.

(السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ)

اللهم صل… متوجل فرج… ولی خب نکته نکته شاید بدیعی باشد. روی آن باید فکر کرد. یعنی خیلی روی این گفتگو [باید فکر کرد]. این شاید کمتر [اتفاق افتاده باشد]، من حالا ندیده‌ام، شاید [اتفاق] افتاده [باشد]، من ندیده‌ام ولی روی آن باید فکر کرد. قاعده با آن سازگار است. یعنی استحسان نیست. قاعده با آن سازگار است. فقط باید اطراف آن را و قواعد آن را کشف کرد. ان‌شاءالله. التماس دعا.

این کتاب، در عین [حال]، این کتاب حضرت آقا «روایت تولید» کتاب خوبی است. در این مسئله می‌تواند به دوستان کمک کند که در چند فصل آمده است. یکی از فصول آن چون فصل‌های مختلفی دارد، خودکفایی اقتصادی یک فصل آن است. اقتصاد مقاومتی، کار و اشتغال، اقتصاد بر مدار کار و تولید که به ما مرتبط می‌شود و به خصوص این فصل به اصطلاح «بازار و توسعه تجارت» نکات خیلی زیبایی را ایشان آنجا آورده است که بدیع و جالب است. یعنی آدم اگر بخواند نکات خیلی خوبی است. یک فصل دیگر هم دارد، اصلاح الگوی مصرف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *