بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرین

«حضار» اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم

«استاد» و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین إلى يوم الدین

 در محضر آیات سوره بقره بودیم و بحث در آیات شریف صدقات بود. از 261 تا 274. بحث دیروز گذشت و الحمدلله یکی از بحث­هایی پر نفعی بود که در این مباحث بود که همه­اش الحمدلله نافع است. از جمله یکی از دوستان سؤالی کردند دیروز جای تذکرش در درس هم بحث خوبی بود که ایشان تفطن پیدا کرده بودند که آیه شریف یؤتي الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد أوتي خیرا کثیرا در ارتباط با آیات قبل که بیان کردیم دارد بیان آن نگاه حقیقت صدقات که چگونه انجام بشود حقیقتش چیست رابطه­هایش چیست وادی نیاتش چگونه است مصرفش باید چگونه باشد که من و اذی که همه اینها جزو حکمت بود که هم حکمت نتیجه انفاق بود هم انفاق نتیجه حکمت بود نکته را ایشان فرمودند نکته خوبی بود که با آیه قبل که آنجا فرموده بود که ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ﴾ رابطه این آیه شریفه با آن آیه هم میتواند نزدیکتر باشد که در همان راستا دو جهانبینی دو وادی که در آن آیه ترسیم شد که از جهت نگاه تفکری تفکر مادی که شیطان مظهرش است که الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء که اگر صدقه بدی در مالت کم شده و الله یعدکم مغفرة منه خدا وعده مغفرت… دو نگاه که این یؤتي الحکمة بیان همان دو نگاه و دو باور باشد که حکمت میشود باور به اینکه اگر کسی نگاه مادی داشت آن نتایج از آن در می­آید خود این باور باعث میشود انسان دور کند خودش را و باور به اینکه اگر نگاه الهی داشت نگاه الهی دنبالش این است که نزدیک کند یعنی یؤتي الحکمة خود این از مصادق حکمت است این دو باور که سراسر این آیات دارد این را اشاره میکند. این هم نکته خوبی است.

خب در آیاتی که امروز در محضرش هستیم که میفرماید که: بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠﴾[1] که این آیه شریفه و ما انفقتم من نفقة که هر نفقه­ای را که انفاق بکنی أو نذرتم من نذر… چون میدانید نذر آنجایی است که انسان بر خودش یک امری را واجب میکند قرار میدهد خدای سبحان واجب نکرده اما انسان برای خودش واجب میکند بیانش هم به این کرده­اند که نذر اساس و ریشه­اش از معنای ترس است. لذا انسان ممکن است از چیزی که کوتاهی کرده باشد یا مشکلی برایش پیش بیادی میترسد نذر برای جلوگیری از تحقق ترس است که آن ترس ایجاد نشود برای رفع آن ترس است یا رفعش یا دفعش هر کدام از اینها. که پیش نیاید یا اگر آمده جلوگیری بشود. اساس نذر برای این است که انسان یک ترسی واهمه­ای یا دارد یا ممکن است برایش پیش بیاید لذا آن نذر را انجام میدهد تا پیشگیری بشود یا درمان بشود هر دو. أو نذرتم من نذر بر خودش واجب میکند

فان اللّه يعلمه و ما للظلمين من أنصار: خدای سبحان میداند او را خب علم خدا هم که فان اللّه يعلمه از آن نذر و انفاق را خب معلوم میشود دیگر علم او مثل علم ما نیست که دست طرف دراز میشود یک چیزی را میدهد یا به قول امروزی­ها یک کلیکی بکند یک کلیدی رافشار بدهد یک پولی منتقل بشود. این نگاه ظاهری فیزیکی کار است. اما علم الهی به انفاق و نذر تا کنهش است. تا تمام مراتبش است.  لذا فان اللّه يعلمه با همان بحثی که از ابتدا تا الآن داشته که من و اذی نباشد ریا نباشد در آن حکمت الهی باشد جهانبینی­اش جهانبینی صحیح باشد. همه اینها مراتب علم است. فان اللّه يعلمه الله که می­آید آن هم با ان اللّه يعلمه که وقتی الله می­آید که جامع جمعی اسماء است. فَإِنَّ اللَّهَ با آن الوهیت و جامعیت يعلمه. یعنی سمیع هست بصیر هست خبیر هست لطیف هست. همه آن انواع علم و مراتب علم در این مسئله که دیده شده باشد برای خدا ان اللّه يعلمه میداند آن را

و ما للظلمين من أنصار: این نگاه اجمالی که داریم عرض بکنیمکه این را با تفصیلش مرحوم علامه بیان دقیقی دارند که چرا جمع آورد و نفرمود و ما للظلمين من نصیر چرا یاور ندارد فرمود انصار ندارد. این یک بحث زیبایی دارد که در ذیل آیات ان شاء الله همینجا بیان میکنیم.

قوله تعالی: و ما انفقتم من نفقة أو نذرتم من نذر: هر کدام از اینها که باشد حال نفقه که دیگر دوستان میدانند هم نفقه امر واجب را شامل میشود که نفقه­ای که به گردن انسان وجوبا هست یا نه و ما انفقتم من نفقة هر امر مستحب را هم شامل میشود نفقه­ای که میدهید انفاقی که میکنید. نفقه آن انفاقی است که انسان انجام میدهد میتواند هم واجب باشد هم مستحب باشد.

فان اللّه يعلمه که عرض کردم ذیل اینجا نکات زیبایی در رابطه با علم الهی مطرح میشود که البته با همه آن توصیه­هایی که تو آیات قبل کرده که مال طیب باشد من طیبات ما کسبتم باشد من و اذی نباشد ریا نباشد نگاه به اینکه وعده شیطان باور نفاق نباشد وعده شیطان … اینها در آن رعایت شده باشد. همه این مراتب را خدا علم دارد. یعنی همه آنچه که دستور داد تا الان این فان اللّه يعلمه دارد بیان میکند خدا همه اینها را توجه دارد. هر کدام از این شرایط رعایت نشده باشد من طیبات ما کسبتم نباشد بلکه از زوائدی باشد که دیگر ارزشی برایتان ندارد یعنی خبیثاتی که میخواهید دور بریزید حالا به اینجا میدهید. عرض کردم آنجا هم جای خودش را دار.  اما آن که انفاق اطلاق میشود من طیبات ما کسبتم است. والا نمیگوید آن را دور بریز و به کسی نده. برای تو فایده­ای ندارد. برای تو لباس مناسبی نیست آن را نمیخواهی ولی برای دیگری ممکن است مناسب باشد بلکه برای او خوب باشد. این را هم اسراف نکن دور نریز به او بده. اما برای تو انفاق نیست. فکر نکنی انفاق کردی آنکه نمیخواستی دادی. اگر آن را دور میریختی عقاب داشتی. اینکه به دست کسی رساندی این رساندن یک ثوابی است که گشتی پیدا کردی رساندی به دست کسی. اما انفاق بر آن اطلاق نکن که فکر کنی که یک چیزی از مالت کندی داده­ای به کسی. چون آن را اصلا نمیخواستی.

همه اینها را وقتی رعایت کردی ان اللّه يعلمه همه اینها را میدانند که این را با آن نگاه ببینید

«یکی از حضار» نامفهوم 44 : 8

«استاد»  بله آن هم هست آن هم دنباله­اش است فان اللّه يعلمه یکی از نتایج دیگرش این است که فکر نکن دادی تمام شد و رفت. کسی خبردار نشد یا مالت کم شد. نه این در نظام علم الهی تثبیت شد فان اللّه يعلمه. آن به لحاظ مبادی­اش است فان اللّه يعلمه همه آنها را باید رعایت کنی این هم به لحاظ نتایجش است فان اللّه يعلمه پس ان اللّه يعلمه هم به لحاظ مبادی است هم به لحاظ نتایج است. که بدان این به علم الهی که در آمد یعنی به ابدیت گره خورد و دیگر این فنا ندارد رفت در نظام علم الهی فان اللّه يعلمه اینطور نیست که فکر کنی که کسی خبردار نشد و مال من هم کم شد و تمام شد و رفت. نه ان اللّه يعلمه خدا میداند.

بعد میفرماید: أي ما دعاكم الله سبحانه إليه: همه آن انفاقی که خدا شما را دعوت کرد… و دعوتم أنفسكم إليه: آن ما نذرتم من نذر ترستان مشکلتان باعث شد که این را برای خودتان قرار بدهید که ما نذرتم من نذر پس یک چیزی را خدا قرار داده یک چیزی را خدا اجازه داده خودتان برای خودتان قرار بدهید ما نذرتم. چون اگر آن را هم خدا اجازه نداده باشد مثل آن جاهایی که نذر به مرجوح تعلق بگیرد نظر واقع نشده. اگر یادتان باشد بحث نذر باید حتمابه راجح باشد اگر به مرجوح باشد نذر بکنم اگر مثلا این حاجت من برآورده شد یک چک بزنم به گوش یتیم. خب این نذر واقع نمیشود چون این مرجوح است دیگر. این را خدای سبحان اذن نداده که این نذر اصلا محقق بشود. یا من نذر میکنم که اگر حاجت من برطرف شما پیاده بروید کربلا. بعد حاجت من برآورده شد به شما میگویم شما پیاده به کرلا بروید. پولش را هم نمیده میگوید نه من نذر کردم.

بعد میفرماید که: أو دعوتم أنفسكم إليه بإيجابه عليها: که خودش بر نفس خودش واجب بکند. بالنذر من بذل المال فلا يخفى على الله: بر خدا پنهان نیست. يثيب من أطاعه و يؤاخذ من ظلم: کسی را که اطاعت کرد ثواب میدهد و کسی را که اطاعت نکرد مؤاخذه میکند یعنی نذری را که خودت بر خودت قرار دادی اگر انجام ندی ظلم است دیگر. ایجاد واجب کردی بر خودت اگر انجام ندادی این عصیان محسوب میشود. لذا به ما گفته­اند که سعی نکنید خیلی بر خودتان چیزی را به راحتی واجب کنید و الا تخلف این خودش میشود یک تخلف از یک وجوبی که عصیان محسوب میشود. و این خودش عقاب دارد. لذا سعی کنید با عهد با خودتان با وفای به عده خودتان انجام بدهید نه واجب نذری بکنید. حال اگر آن از دستم در رفت نشد … البته یک موقع ممکن است کسی بگوید انگیزه­ام ایجاد نمیشود نذر که میکنم شیطان سراغم نمی­آید. نفی نکرده­اند نگفته­اند نکنید اما گفته­اند حواس انسان باشد که وجوب بیشتری را برای خودش قرار ندهد در عین اینکه خدا اجازه داده. اگر اجازه نداده بود میشد بدعت ﴿رَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا﴾ (بدعت گذاری کردند) مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ[2] (ما برایشان ننوشته بودیم) اما همان را هم رعایت نکردند. منتهی چون آن هم کاملا منفی نبوده هرچند مسائل منفی داشته چون اینها ازدواج را چه کار میکردند؟ نهی میکردند وقتی راهب میشد دیگر ازدواج نمیکرد بعد فشارات روحی می­آمد اینها را خدا نمیپسندد که کسی برخودش نذر بکند که من به هیچ وجه ازدواج نمیکنم. خب این چه نذری است. اگر فشار آمد به معصیت مبتلا شدی عقابش هم برای خودت هست و آن نذرت هم نذری شده که برای تو مرجوح بوده با اینکه نیاز داشتی ازدواج نکنی. البته در حدش.  مثلا یک کسی بگوید من روزه را نذر میکنم. اگر به سلامتی واقعا ضرر داشته باشد حالا نه بگوید ضرر دارد چون گشنه­ام میشود. این هم ضرر است دیگر میگوید روزه نمیگیرم چون برای من ضرر دارد. گشنه­ام میشود ضعف میکنم. خب روزه میگیرد که ضعف کند. ضرری که باعث مریضی بشود.

میفرماید: ففيه إيماء إلى التهديد: اینکه خدا میفرماید که فإن الله یعلمه میگوید این اشاره به تهدید هم دارد یعنی یثیب من أطاعه اما یؤاخذ من ظلم تهدید است دیگر. پس فان الله یعلمه هم بشارت برای اهل طاعت است هم تهدید برای اهل معصیت است. پس فان الله یعلمه این هم دو شق دارد تهدید هم هست یعنی اگر آدم دید واقعا در محضر علم حق است قطعا آن رفتار نامناسبش متفاوت میشود اگر این محضریت را ادراک کند. لذا اگر حضرات معصومین به مرتبه عصمت رسیدند مال این هست که این جانب حق را کاملا میدیدند شهود داشت. هر چقدر به این نزدیک بشود آن جهت ظلم و عصیان در انسان کمتر میشود. و يؤكده قوله تعالى: میگوید این تهدید را چه چیزی تأکید میکند: وَ ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ کسی که انفاقی را که باید میکرد نکرد نذری را که کرده بود رعایت نکرد ظالم است وَ ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ. حال ایشان اینجا یک بحث بسیار دقیقی را میفرماید که چرا فرمود وَ ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ با اینکه خدا … هیچ ناصری ندارد هیچ قسم از اقسام نصرت برایش نیست چون در قرآن نصرت­های مختلفی ذکر شده. چند قسم را ایشان ذکر میکند به عنوان نمونه.

میگوید توبه خودش یکی از ناصرهاست که انسان اگر به گناهی مبتلا شد توبه بکند و توبه او را نصرت میکند او را نجات میدهد از آن معصیت شفاعت یکی از ناصرهاست که اگر انسانی بدی داشت اما در وجودش خوبی­هایی هم بود نسبتی داشت با صاحبان شفاعت آنها شفیع این میشوند. اگر توبه کرده بود توبه نجاتش داده. اگر شفاعت آنها شامل حالش شد شفاعت ناصرش شده. بله ممکن است کسی توبه بکند گناهش آمرزیده بشود اما احتیاج به شفاعت برای رفتن به مرتبه بالاتر هم داشته باشه. این هم ممکن است هر دو باشند اما شفاعت دیگر به عنوان نجات از گناهش نیست. توبه به عنوان نجات از گناه است شفاعت به عنوان بالاتر بردنش است.  پس این سبب اثرش را میگذارد آن سبب اثر میگذارد در جهت دیگری.

 از طرف دیگری در قرآن میفرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ﴾ اگر شما از آن کبائر اجتناب کنید ﴿نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّـَٔاتِكُمۡ﴾[3] سیئات آن لمم را آن صغائر را از شما می­آمرزیم. این هم یک نصرت است که خدا قرار داده میگوید اما برای ظالم در انفاق هیچ کدام از این نصرت­ها نیست. چرا نیست؟ چون حق الناس است. آنها حق الله بود. اگر کسی معصیتی کرده توبه بکند توبه حق الله است معصیت هم حق الله بوده که رعایت نشده اگر تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه حق الله بوده اگر از آنها اجتناب کرد نکفر عنکم. اگر شفاعت بود شفاعت نسبت به حق الله است که رعایت نشده شفاعت محقق میشود. اما چون این حق الناس است این ظالم به لحاظ اینکه حق الناس است هیچ انصاری از هیچ کدام از … این نفی همه نوع نصرت میشود همه انواع نصرت میشود هیچ نصرتی برای آن نیست چرا؟ چون این در حق الناس کوتاهی کرده.

پس جریان انفاق اشد از جریان گناهان کبیره میشود به جهت اینکه حق الناس در آن است و آنجا فقط حق الله است. به این جهتش نه در همه جهات. به این جهتش چه است؟ لذا آنها ممکن است که با یک رعایتهایی توبه شفاعت نصرت شامل حال انسان بشود اما اینجا به هیچ وجه تا این باقی است نصرت شامل حال انسان نمیشود. مگر اینکه خدای سبحان به لحاظ اعمالی از اعمال این آن کسانی را که باید این انفاق میکرد و کوتاهی کرده بود خدای سبحان به دلائلی که آن هم برای خودش قاعده و قانونی دارد آنها را به گونه­ای جبران کند که از این راضی بشوند. ولی این را به عنوان اینجا ذکر نکرده به عنوان یک تخصیصی در اینجا نیاورده که شکسته بشود. این را به عنوان یک قاعده عام تا تهدید و این شدت کاملا جدی باشد. اما چون خدای سبحان وعیدش لازم الاجرا نیست بر خدا. حکیم در وعید لازم الاجرا نیست. در وعده لازم الاجرا است اما در وعید لازم الاجرا نیست میتواند با این سنت جبرانش بکند. باید آن هم جبران بکند مایه بگذارد یعنی راضی بکند آن حق الناس را بدون رضایت آن حقوقی که تلف شده هیچ نصرتی نیست اما خدای سبحان چون وعید لازم الاجرا نیست میتواند… اما اینجور لازم الاجرا نیست که شکسته بشود پس بگوییم خبری نیست پس بی­خودی است. نه اینطوری نیست. آن هم باید شرائطی در کار باشد

«یکی از حضار» نامفهوم 38 : 19

«استاد» نه من انصار نه اینکه جمعی با هم نصرتش نمیکنند تکی نصرتش میکنند یعنی شما بگویید ما للظالمین من انصار یعنی جمعی نصرتش نمیکنند این معلوم است که نیست. من انصار یعنی ناصر و ناصر و ناصر. ما للظالمین من ناصر در ان تجتنبوا، من ناصر در شفاعت، من ناصر در توبه. هیچ کدام از این انصاری که در قرآن ذکر شده هیچ کدام از اینها را ندارد. انصارهایی که در قرآن ذکر شده هیچکدام از اینها را ندارد.

«یکی از حضار» نامفهوم 30 : 20

«استاد» علتش این است که در قرآن انصار ذکر شده­اند، ناصر و ناصر ذکر شده چون ذکر شده میخواسته تفصیلا توجه بدهد که ببینید غیر از ظلم به حق الناس نصرتهایی است یک نوع نصرت نیست، نصرتهایی است. این نصرت و آن نصرت و آن نصرت هیچ کدام از اینها را این ندارد والا با ناصر هم همان بیان میشد که هیچ ناصری ندارد اما من انصار که می­آید تفصیل هم در آن هست. تفصیلش چیست؟ که انصاری ما قرار دادیم این آن. اینها در جاهای دیگر هست اما اینجا نیست

«یکی از حضار» نامفهوم 07 : 21

«استاد» حالا می رسیم. فإن الله یعلمه هرچند تو المیزان این را بحث نکرده در اینجا اما آنجا ان شا الله دنباله­اش میرسیم

 بعد میفرماید که: و في هذه الجملة أعني قوله: وَ ما لِلظّالِمِينَ:‌ ظالم هم که در اینجا که آمده یعنی به حق دیگران ظلم کرده چون نفقه یک حق اجتماعی است نذر برای ادای حق اجتماعی است در انظام حقوق مالیه است در اینجا. وَ ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ، دلالة أولا: على أن المراد بالظلم هو الظلم على الفقراء و المساکین: هرچند وقتی به آنها ظلم کرد به خودش هم برمیگردد اما اینجا دارد آن را بیشتر مصداق حق الناس ملاک باشد. والا هر گناهی ظلم به خود هم هست. اما اینجا که دارد میگوید وَ ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ این هم خیلی زیبا است چون این در دنیا دیگران را نصرت نکرد ما لِلظّالِمِينَ‌ مِنْ‌ أَنْصارٍ نصرت هم نمیشود. ﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦﴾[4]: اگر دقت بکنیم تمام جزاها در قرآن و در روایات ما کاملا… چون نظام تکوین علی است. ما یک موقع میگوییم عبور از چراق قرمز جریمه­اش صد هزار تومان است. این اعتبار ماست. ممکن است که پس فردا بگوییم سیصد هزار تومان نه چون حالا ارزش پول کم شده. اصلا تغییر بدهیم بگوییم صد هزار تومان نه سیصد هزار تومان. یا نه بگوییم عبور از چراق قرمز سد ضربه تازیانه. عیبی ندارد قرارداد است منتهی باید این قراردادها بالاخره یک منشأ عقلائی داشته باشد که بگوییم عبور از چراق قرمز اگر مثلا صد ضربه تازیانه است حال اگر یک جرم کمتری در راهنمایی شد بالاخره باید کمتر از این باشد دیگر. عقلائی باید باشد اما اینگونه نیست که یک علیتی بین این دوتا باشد. که اگر نبود نباشد و اگر بود باشد اینطوری نیست این اعتبار است قابل تغییر است میشود این را بگویند اسمش را چاپ میکنیم به عنوان فرد بی انضباط این جرم برایش سخت­تر بشود در جمع مردم بگویند که این آدمی هست که از چراغ قرمز عبور میکند. این برای شخصیت این … اعتبار است دیگر. هر کدام از اینها را میشود جعل کرد.

اما در نظام الهی ثواب و عقاب کاملا نظامش علی است لذا بین علت و معلول هم تسانخ است سنخیت است. حتما باید با هم سنخیت داشته باشند. لذا اینها به عنوان… بله بعضی جاها سنخیتش آشکار است ما میبینیم بعضی جاها سنخیتش برای ما آشکار نیست و الا همین را میشود گشت تا سنخیتش را پیدا کرد. چون سنخیت هست چون یقین داریم سنخیت هست بین عمل و جزا سنخیت تام هست آن هم سنخیتی. سنخیت تام هست یعنی عین همدیگر هستند یعنی جزا عین عمل است. یکی از جاهایی که میشود رساله نوشت و جای کار دارد در رساله نویسی این است که نشان داده بشود آن جاهایی که روایات ما آمده وفاق بودن بین جزا و عمل را عینیت بین جزا و عمل را و وفاق بودن را در مراتب پایین­تر بیان کرده را کد بگیریم نمونه بگیریم تا از این رمزگشائی بقیه رمزها جایی که رمزگونه بیان شده آن جاها هم رمزش باز بشود. این از طرف جزا است نسبت به عمل.

یک نکته دیگری هم هست که مصالح و مفاسدی هم که این عمل را واجب کرده باز نظام علی است یعنی آن مصالح و مفاسد باعث شده آن امر و نهی بیاید که بگویند این عمل انجام بشود  این امر و نهی در نظام مصالح و مفاسد عینیت دارد که آن مصلحت با این امر عینیت دارد و اين امر با آن جزا تحققش عینیت دارد. پس در دو طرف است این عینیت. یعنی اگر کسی مصالح و مفاسد عمل را ببیند، همین امر را خواهد کرد. اینقدر عینیت بین این دوتا است. لذا وقتی چشم باز بشود که امام معصوم از این منظر نگاه میکند به حقیقت هستی که چشمش باز است مصالح و مفاسد حقایق عالم را که میبیند امر و نهیش چه میشود. میشود همین اوامر و نواهی و نتیجه این است. آن وقت مرحوم علامه از این استفاده میکند. همچنان که مصالح و مفاسد واقعی هستند و علیت دارن برای این اوامر و نواهی و همچنان که بهشت و جهنم که نتیجه تحقق این اوامر و نواهی هستن واقعیت دارد پس یک حقیقتی که بین دوتا واقعیت قرار گرفته و این دوتا واقعیت را به هم مرتبط میکند، باید واقعی باشد.

«یکی از حضار» نامفهوم 03 : 26

«استاد» می خواستم همین را بگویم که اگر شما سؤال نکنید

«یکی از حضار» نامفهوم 10 : 26

«استاد» حل شد دیگر. گفتیم که آن اعتبار از چه چیزی نشأت گرفته؟ عرض کردیم این اعتباری که خدای سبحان با عنوان اوامر و نواهی اعتبار کرده از چه چیزی نشأت گرفته؟ از حقایق و چون از حقایق نشأت گرفته میتواند نتیجه­اش هم بشود حقایق. اگر یک اعتبار صرف بود نتیجه­اش هم اعتباری بود. اما اعتباری نیست. چرا اعتباری نیست؟ چون مبدأش اعتباری نبود. چون اوامر و نواهی از مصالح و مفاسد واقعی نشأت گرفته بود. و چون از آنها نشأت گرفته و آنها واقعی بودند نتایجش هم واقعی است. پس از این دوتا میفهمیم تازه این اوامر و نواهی هم که در نگاه اولیه ما اعتباری بود. چون مبتنی بر یک واقعیت است و منتج به یک واقعیت است خودش هم واقعیت است. این را گفتیم که دیگر سؤال شما تقریبا مرتفع بود. شما را دیدم گفتم یک جوابی بدهم که از کرامات ما محسوب بشود. بعد اینکه مردیم اینها را بگویید. جلو خودمان نگویید. اینطوری نگویید ریا میشود.

بعد میفرماید که: على أن المراد بالظلم هو الظلم على الفقراء و المساكين في الإمساك عن الإنفاق عليهم، و حبس حقوقهم المالية، لا الظلم بمعنى مطلق المعصية (در اینجا) فإن في مطلق المعصية أنصارا: اگر میفرماید و ما للظالمین من أنصار از اینکه میگوید ظالم انصار ندارد با قرینه اینکه در آیات دیگر میفرماید ظالم که معصیت کرده انصار دارد معلوم میشود که این ظالم تقیید دارد. کدام ظالم است؟ ظالم در حقوق مالی. در انفاق و نذر. اینها که حق الناس در آنها هست. فإن في مطلق المعصية أنصارا و مكفرات و شفعاء كالتوبة (مثل توبه که خودش یک نصرت است) و الاجتناب عن الكبائر (که یک نصرت است) و شفعاء يوم القيامة: این سومین نصرت است که این سه تا را ایشان تکرار میکند چند بار منتهی با چند عنوان. إذا كان من حقوق الله تعالى: وقتی که معصیت انسان از حقوق الهی بود ممکن است این سه تا شامل حالش بشود. هر سه با هم ممکن است بشود؟ ممکن است. تک تک اینها ممکن است بشود؟ ممکن است. هر کدام از اینها منتهی… اگر توبه کرد بخشیده شد. شفاعت نسبت به آن بردن بالاتر است. إن تجتنبوا کبائر ما تنهون حتی اگر توبه نکرد ولی از کبائر پرهیز کرد خدای سبحان صغائرش را میبخشد. سه تا آیه را هم میآورد در مقابل این سه تا که ذکر کرد لف و نشر هم مرتب است.

قال تعالى: «لا تَقْنَطُوا مِنْ‌ رَحْمَةِ‌ اَللّهِ‌ إِنَّ‌ اَللّهَ‌ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ‌ جَمِيعاً»: این مربوط به توبه است. إلى أن قال: وَ أَنِيبُوا إِلى‌ رَبِّكُمْ[5]: پس اگر اینطور است انبیوا توبه کنید بازگردید انابه. دومی­اش که بحث اجتناب از کبائر بود. إِنْ‌ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ‌ عَنْهُ‌ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ‌ سَيِّئاتِكُمْ‌. سومی­اش که شفعاء یوم القیامه بود. وَ لا يَشْفَعُونَ‌ إِلاّ لِمَنِ‌ اِرْتَضى[6]‌ مگر از آن کسی که… بعد یک تفطن زیبا هم که لا يَشْفَعُونَ‌ إِلاّ لِمَنِ‌ اِرْتَضى‌ پس این ها که گفت که این ها چه کار می کنند؟ ﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ﴾[7] یعنی اینها دنبال رضای رب بودند. لا يَشْفَعُونَ‌ إِلاّ لِمَنِ‌ اِرْتَضى‌ شفاعت شامل حال کسی میشود که مرضی باشد یعنی رضایت دارد و میرود بالاتر. پس اینجا هم مثل الذین ینفقون أموالهم إبتغاء مرضات الله چند آیه قبل بود دیگر. پس این هم همین طور: لا يَشْفَعُونَ‌ إِلاّ لِمَنِ‌ اِرْتَضى.‌ و من هنا يظهر: وجه إتيان الأنصار بصيغة الجمع (چرا به صیغه جمع آورد؟) فإن في مورد مطلق الظلم أنصارا: چون آن جا انصار است این جا هم در نفی انصار است از این ظلم خاص لفظ انصار به صورت جمع آورد.

و ثانيا: أن هذا الظلم و هو ترك الإنفاق: پس اولا این بود که مراد از ظلم ظلم بر فقراء و مساکین است. ثانيا: أن هذا الظلم و هو ترك الإنفاق لا يقبل التكفير: ترک انفاق تکفیر پذیر نیست یعنی نمیشود پوشیده بشود تمام شود. چرا؟ و لو كان من الصغائر: اگراین ترک انفاق از صغائر بود. لقبله فهو من الكبائر: خدای سبحان تکفیر را قبول میکرد چون گفت: إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عکنم سیئاتکم که آن صغائر باشند. پس معلوم میشود ترک انفاق از صغائر نیست. از کبائر است که تکفیر هم شامل حالش نمیشود براد. و أنه لا يقبل التوبة: توبه پذیرم نیست چرا اگر توبه پذیر بود باز نصرت داشت. و يتأيد بذلك ما وردت به الروايات أن التوبة في حقوق الناس غير مقبولةإلا برد الحق إلى مستحقه: مگر این که حق الناس را ادا کنه توبه آنجا پذیرفته می شود. و سومینش این است: و أنه لا يقبل الشفاعة يوم القيامة كما يدل عليه قوله تعالى «کل نفس بما کسبت رهینة إلا أصحاب الیمین: که این در سوره متدثر است. إِلاّ أَصْحابَ‌ اَلْيَمِينِ‌ فِي جَنّاتٍ‌ يَتَساءَلُونَ‌ عَنِ‌ اَلْمُجْرِمِينَ‌ ما سَلَكَكُمْ‌ فِي سَقَرَ قالُوا لَمْ‌ نَكُ‌ مِنَ‌ اَلْمُصَلِّينَ‌ وَ لَمْ‌ نَكُ‌ نُطْعِمُ‌ اَلْمِسْكِينَ و کنا نخوض مع الخائضین و کنا نکذب بیوم الدین: این ها خیلی ترساننده هست که لم نک اصلا از نمازگزاران نبودیم و لم نک نطعم المسکین اینطور نبود که گایی بکنیم و گاهی نکنیم. قائل نبودیم. لم نک یعنی قائل نیست. لذا دارد کسی که از همسایگان مسجد تارک نماز جماعت باشد میشود خانه­اش را بر سرش خراب کرد میشود خانه­اش را آتش زد چون این هیچ موقع نیامد اعتقاد ندارد. حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی میگفتند این فتوایفقهی هم هست و میشود به آن عمل کرد. روایت دارد آن فتوای فقهی هم هست. اطراف مسجد است هیچ موقع در مسجد حاضر نمیشود. حالا نرید. نرید خراب کنید. ولی خب اینقدر ترسانده­اند که معلوم میشود لم نک یعنی قائل به صلات جماعت نبوده. اگر گاهی آمده یک بار آمده دو بار آمده نه. لم نک من المصلین و لم نک نطعم المسکین و کنا نخوض مع الخائضین این سه خصوصیت. از مصلین نبودیم. اینگونه نیست که سه تایش در هر کدام اینها باشد. هر یکی از اینها باشد کفایت میکند یعنی ممکن است لم نک من المصلین بوده که درسقر داخل شده. ممکن است لک نک نطعم المسکین بوده که … یا کنا نخوض مع الخائضین. دو تایش حقوق ناس است یکی حق الله است.  منتهی چرا این حق الله را در اینجا در کنار این دو تا حق الناس آورده؟ چون نخوض مع الخائضین غیبت کنندگان نمامان سخن چینها. مردم را عیب یابی میکردیم. خوض یعنی فرو رفتن و عیب پیدا کردن. چون اگر میگوید لم نک یعنی آخرین سد ایمانی است وقتی این نبود دیگر از ایمان خارج میشود نه اینکه بگوییم اگر کسی نماز نخواند از روی تنبلی مؤمن نیست. اما این آخرین سد ایمان است. لذا ستون دین است لذا اینها اگر لم نک شد دنبالش میگوید و کنا نکذب بیوم الدین نتیجه اینها اعتقادی بود منتهی این تکذیب تکذیب عملی است. نه مثل کنا نکذب بیوم الدین که تکذیب اعتقادی باشد که اصلا قبول نداشتیم. این تکذیب تکذیب عملی است. فَما تَنْفَعُهُمْ‌ شَفاعَةُ‌ اَلشّافِعِينَ[8]:‌ اینها شفاعت شافعین چون نسبت ندارند سنخیت برایشان مطرح نیست شفاعت ندارند.

و ثالثا: أن هذا الظالم غير مرتضى عند الله إذ لا شفاعة إلا لمن ارتضى الله دينه كما مر بيانه في بحث الشفاعة، و من هنا تظهر النكتة في قوله تعالى يُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمُ‌ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ‌ اَللّهِ‌، حيث أتى بالمرضاة و لم يقل ابتغاء وجه الله: که هر کدام از اینها نکته­ای دارد که اینجا میگوید لا شفاعة إلا لمن ارتضى الله.

و رابعا: أن الامتناع من أصل إنفاق المال على الفقراء مع وجودهم و احتياجهم: گاهی کسی فقیر نیست انسان اطعام نکرده انفاق نکرده اینجا این اشکال نیست با وجود فقیر و محتاج این کار را نکرده. من الكبائر الموبقة، و قد عد تعالى الامتناع عن بعض أقسامه كالزكاة شركا بالله و كفرا بالآخرة: در سوره مدثر تعبیر آیه شریفه این است که کنا نکذب بیوم الدین در آیه دیگری هم دارد ویل للمشرکین الذین لا یؤتون الزکاة و هم بالآخرة هم کافرون[9]. خصوصیت مشرکین چیست؟ الذین لا یؤتون الزکاة منتهی شرک شرک عملی است الشیطان یعدکم این شرک است دیگر. این مطیع شیطان شده است. شرکش به لحاظ شرک عملي است یعنی خطاب به مؤمنین است. ویل للمشرکین الذین لا یؤتون الزکاة و هم بالآخرة هم کافرون. یعنی اینها جهانبینی­شان از یک طرف شرک در مبدئیت است از یک طرف کفر به آخرت است. هیچ کدام را قبول ندارند معاد را و مبدأ را منتهی عملا.

بعد میفرماید: سوره فصلت که این آیه ویل للمشرکین در آن بوده سوره مکیه است. و لم تكن شرعت الزكاة المعروفة: هنوز تشریع زکات نشده بوده آن زکات معروف. بلکه همین صدقاتی که باید به فقرها میدادند اینها را شامل میشده.

قوله تعالى: ﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَ﴾ که این آیه شریفه هم…

«یکی از حضار» نامفهوم 58 : 36

«استاد» این که مخصص نیست که این استفاده از شأن نزول نیست ببینید در ناسخ و منسوخ در بیان و تبیین ما استفاده میکنیم از اینکه در مکه نازل شده یا مدینه تا بفهمیم که کدام یک از اینها… میگوید این هنوز زکات به عنوان زکات به عنوان آن حکم تشریعی هنوز تشریع نشده بوده

«یکی از حضار» نامفهوم 35 : 37

«استاد» عرض ما را متوجه … نتوانستم بیان بکنم یعنی اگر آیه­ای آمده هنوز زکات تشریع نشده معلوم است به این زکات ناظر نیست

«یکی از حضار» شرایط نزولش به آن زکات ناظر نیست ولی الآن چه؟

«استاد» نه دیگر اصلا نگاه این هست که اگر بخواهیم از این آیه استفاده بکنیم این آیه قبلی آمده که این زکات هنوز تشریع نشده بود معلوم است مقصود آن این زکات نیست عام­تر است نمیخواهیم تخصیصش بزنیم عام­تر است. این را هم بعدا به عنوان عامش شامل میشود نه به عنوان زکات خاص. به عنوان زکات خاص شامل نمیشود ولی با عنوان زکات عام شامل میشود. لذا تخصیص نزنید به این. عام است نه اینکه همین زکات واجب است فقط. خطاب به همه افراد است.

«یکی از حضار» نامفهوم 27 : 38

«استاد» عرض کردیم دیگر شامل آن جایی که فقیر باشد، فقیر در سختی باشد مثلا الآن ببینید این آیات واقعاً، بگذارید در آیه بعد که بیشتر نظارت دارد

بسم الله الرحمن الرحیم آیه بعدی است.  قوله تعالى: إن تبدوا الصدقات فنعما هي[10] و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء اگر این را مخفی کردید و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم و یکفر عنکم من سیئاتکم والله بما تعملون خبیر.[11] خیلی لطیف است اگر یک ترجمه اجمالی بکنیم. إن تبدوا الصدقات آشکار هست فنعما هي کار خیلی خوبی است. که صدقات آشکار کار خیلی خوبی است. و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء حالا دارد از اینجا بیان روش انفاق است. یک بار روش انفاق را در خصوصیات اخلاقیش گفت که ﴿لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾[12] باشد. حالا اینجا دارد روش را عملی کاربردیش را میگوید. میگوید صدقه آشکار بدهیم یا صدقه مخفی؟ هر کدام از اینها یک کارکردی دارد. هر دو لازم است منتهی ببینید هر کدام از آنها… یک کسی است که صدقه میدهد یک کسی است که صدقه میگیرد گاهی این کسی که صدقه میدهد یک کسی است در چشم مردم. مردم او را میبینند میشناسند عنوانی دارد یک شخصیت حقوقی پیدا کرده. به قول امروزی­ها سلیبریتی شده. یک شخصیتی شده و حکمی پیدا میکنند.

یک موقع است آن کسی که به او میدهند یک شخصیت حقیقی دارد گاهی یک شخصیت حقوقی دارد. یعنی ما الآن یک موقع است به عنوان کمک به یک مسجد کمک میکنیم. کمک مثلا به یک مؤسسه­ای است که شخصیتی حقوقی دارد کمک میکنیم. یک موقع است یک شخصیت حقیقی دارد. آن جایی که شخصیت حقیقی دارد گاهی یک کسی مشهور به فقر است خودش ینادی بأعلی صوته که به من کمک کنید. یک موقع یک فقیر آبرومند است. ببینید هر کدام از اینها در روایات ما حکم پیدا میکند. اینجا کلیش را بیان کرده إن تبدوا الصدقات فنعما هي و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم. این تؤتوها الفقراء خیلی اثر دارد. یعنی در مقابل این، شخصیتهای حقیقی بودند. در آن اولی نداشت. إن تبدوا الصدقات آنجا الفقراء را نداشت اینجا شخصیتهای حقیقی در قبال این مطرح بودند. إن تخفوها و تؤتوها الفقراء با خفاء به فقرها دادید فهو خیر لکم. بعد یکفر عنکم من سیئاتکم که بیان میکند. میپوشانیم خطاهای شما را. این یکفر به صدقات علن میخورد یا به صدقات مخفی؟ به صدقات مخفی میخورد. که اگر شما پوشاندید و با خفا دادید ما هم یکفر عنکم من سیئاتکم. شما هم چیزهایی دارید که احتیاج به خفا دارد ما هم آنها را اخفا میکنیم. همان طوری که شما آبروی مردم را خریدید نگذاشید کسی بفهمد…

لذا صدقات علن یک نتایجی دارد صدقات خفا… لذا دارد که صدقة السر تطفیء غضب الرب[13] غضب الرب نسبت به این شخص. این شخصی که غضب رب را در اعمال دیگرش ایجاد کرده بود لذا اگر انسان خدایی نکرده مبتلا به یک معصیتی شد سعی کند به سرعت صدقه سر بدهد. این صدقه سر تطفیء غضب الرب یک صدقه سری داشته باشد که این تطفیء غضب الرب یعنی کاملا دارد کاربردی بیان میکند. در عین اجمالش در آن بیان دارد.

و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم و یکفر این دنباله همین است فهو خیر لکم برای شما بهتر است چرا؟ چون این باعث میشود که یکفر عنکم من سیئاتکم بشود و همچنین باعث میشود که به اخلاص نزدیکتر باشد از جهت وجودی خودتان. اما یک موقع هست که انسان صدقه علن میدهد این صدقه علن برای آن کسانی که میخواهند بهره­مند بشوند که آن شخصیت­های حقوقی هستند یا نه. مثل الآن سیل زدگان. انسان برای سیل زدگان یک شخصیت حقوقی است. یک فرد نیست که شخص… لذا صدقه علن اینجا عیبی ندارد جمع کنند بگذارند جلو چشم همه ظرف شیشه­ای بگذارند هرکسی می­آید و میرود عیبی ندارد این صدقه علن است. بله حالا اگر کسی هم در چشم بود وقتی این میدهد ده­ها نفر صدها نفر دیگر هم تشویق میشوند بدهند. فنعما هي برایتان خیراست برایتان خوب است

پس اگر جایی شخصیتی بود که جلوی چشم سنت­گذاری میشود با انجام این گفته­اند انجام بدهید این هم خوب است. همچنان که ما واجبات دارید و مستحبات. به ما گفته­اند که سعی کنید واجباتتان را علنی انجام بدهید اما مستحباتتان را مثلا نافله­هایتان را در خانه بخوانید واجباتتان را در مسجد بخوانید. اگر کسی بگوید که من در مسجد که میخوانم خیلی حواسم جمع نمیشود از امام و یعضی بزرگان دیگر سؤال کردند میگویند در مسجد بخوانید افضل از این است که در خانه با توجه بیشتری هم بخوانید در مسجد بخوانید واجبات را علنی. بعد برای حکم مسجد چقدر احکام آمده. که اگر میخواهید مردم را زن بدهید که دخترتان را به او بدهید ببینید مسجدی هست یا نیست؟ اگر میخواهید عدالت … یعنی تمام روابط را با مسجد تعریف میکنند. پس یک نفع عمومی در آن ایجاد میشود که حتی اگر نماز انسان توجهش در آن کمتر است میگویند عیبی ندارد آنجا بخوان ثوابش بیشتر است ارزشش بیشتر است. اما اگر تو میخواهی آن حالت توجه هم پیدا بشود نافله­هایت در خانه بخوان که آن توجهت را هم پیدا کرده باشی آنها را هم از دست ندهی.

همچنان که انسان روابط ضروری و روابط نافله دارد همچنان که واجبات دارد… اینها هر کدام جای خودش. روابط ضروری یعنی آن جایی که والدین هستند و آن جایی که دوستانی است که انسان میخواهد انتخاب بکند نافله هست دیگر آنها را میتواند انتخاب کند اما پدر و مادرش… همچنان که اعمال واجب… اینها هر کدوم در اینها مرتبط با همه است. ببینید احکامش با همدیگر تشابه دارد. اینها خیلی زیبا است ارتباط ایجاد کردن. ما اگر قدرت پیدا بکنیم یکی از کارهایی که نشده این است که جای کار دارد و واقعاً هم جای رساله هم دارد منتها یک رساله سطح چهار و بلکه بالاتر میطلبد که نظام توحیدی ایجاد کردن بین اعمال. ارتباطات بین اعمال را پیدا کردن آن رگه­های وحدت بین اعمال را پیدا کردن. مثل اینکه میگوید الآن اینجا صدقه واجب با صدقه مستحب روایت هم دارد. میگوید صدقه واجب را علنی بده. میگوید اگر کسی زکات واجبش را گذاشت روی دوشش و در خیابان راه افتاد پخش کرد، این خوب هست. اما صدقه زکات مستحبت را مخفی بده. چون آن واجب است. مثل نماز واجب است. تناسب دارد کاملا با نماز واجب. میگوید اینها با هم تناسب دارد. اینها را علنی کن.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

«یکی از حضار» نامفهوم 42 : 46

«استاد» عرض کردیم آنجا که شفاعت را نسبت به حق الناس میداند آنجا عرض کردم از باب این است که خدا سبحان میگوید من جبران میکنم

«یکی از حضار» نامفهوم 58 : 46

«استاد» بله وگرنه امکان ندارد در حق الناس

«یکی از حضار» نامفهوم 02 : 47

«استاد» چون وعید را باید مطلق بدهند اما وعید چون در حکیم لزوم اجرا ندارد میتواند بعدا تخلف بکند به این تفضلا

«یکی از حضار» این آیه در مقام بیان این هست که اگر صدقه در علن فایده دارد

«استاد» این خوب است اما آن میگوید فهو خیر لکم برای شما

«یکی از حضار» خود این آیه دلالت دارد بر اینکه صدقه علن اگر در جایی اثر دارد؟

[1] . [البقرة: 268-270]

[2] . [الحديد: 27]

[3] . [النساء: 31]

[4] . [النبأ: 26]

[5] . [الزمر: 54]

[6] . [الأنبياء: 28]

[7] . [البقرة: 265]

[8] . [المدثر: 38-48]

[9] . [فصلت: 7]

[10].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص396 و 397.

[11] . [البقرة: 271]

[12] . [البقرة: 264]

[13] . الخصال ، ج۱، ص۱۸۰، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۴۸۹، بحار الأنوار ، ج۷۳، ص۳،، دعائم الإسلام ، ج۲، ص۳۳۱، أعلام الدین ، ج۱، ص۲۹۴، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۷۲، وسائل الشیعة ، ج۹، ص۳۹۷، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۷۸، الکافي ، ج۴، ص۷، الکافي ، ج۴، ص۸، من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۷، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۴۳، الأشعثیات ، ج۱، ص۵۶، المقنعة ، ج۱، ص۲۶۱، شهاب الأخبار ، ج۱، ص۳۱، تهذيب الأحكام ، ج۴، ص۱۰۵، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۳۷، النوادر (للراوندی) ، ج۱، ص۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۴۵۱، ، الزهد ، ج۱، ص۳۸، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۴۶، الکافي ، ج۲، ص۱۵۷، سلوة الحزين ، ج۱، ص۱۲۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۰۴، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۳۲، ، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۲۳، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۰۳، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۴

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 552” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید