سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیات آخر سوره آل عمران هستیم و انشاءالله این سوره یک همسفری برای ما باشد در مسیر آخرت که «اقرأ و ارق»[1] که با این سوره و آیاتش خوانده باشیم و بالا رفته باشیم در دنیا و در آخرت هم بخوانیم و بالا برویم. انشاالله ما را بالا ببرند با این سوره. آیات آخر سوره آل عمران فشردهای از معارف سوره را در بر دارد که دارد تمام آن چه را که در این سوره در ضمن ۲۰۰ آیه این سوره بیان کرده فشرده و خلاصهاش را در این جا به عنوان عصاره سوره بیان میکند که میتواند یادآور معارف سوره باشد. در محضر آیات ۱۹۸ به بعد هستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ
خوب در دو آیه ی قبل که دفع دخلی بود از اینکه اگر بنا بر این بوده که خدا مومنین را بهرهمند میگرداند و آنها را وعده داده چطور کافران در دنیا بهره دارند و گاهی در رفاه هستند. دفع دخل بود که لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ اگر بهره میبینی از آنها میبینی آنها در حقیقت مدتی گاهی در زمانهایی احوالی بهرهها دارند این تو را گول نزند که فکر کنی خدا به آنها توجه کرده است. اولاً حیات دنیا بهرهاش هرچه که باشد عالیترینش هم قلیل است و در مقابل ابدیت و بهرههایی که در ظرف ابدیت ایجاد میشود هیچ قابل تصور نیست. حتی روایت شریفی هست که میگوید: مثل اینکه اگر کسی در اقیانوسی دستش یا انگشتش را در بیاورد آبی که این انگشت در مقابل آب اقیانوس تصور میشود این چقدر ارزش دارد؟ این قلیل بودن را تصویرش را با این زیبا بیان کردند که انسان انگشت دستش را در آب اقیانوس [فرو کند] و بعد در بیاورد چقدر آب به این انگشت چسبیده چقدر این آب بهره دارد نسبت به آن آب اقیانوس با آن عظمت میگوید دنیا و آخرت با همین نسبت است. تازه این هم از باب نسبتی است که ما بشناسیم چون نسبت ابدیت به متناهی نسبت نامتناهی است امکان پذیر نیست. با این حال اگر بخواهیم تصویرش بکنیم اینگونه است.
لذا میگوید لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ. این لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ تو را این بهرهمندی گول نزند فکر نکنی که اینها مورد عنایت حق واقع شدند. غیر از اینکه این بهرهمندیها همان طور که عرض کردیم چندین لایه دارد یک لایهاش این است که ممکن است اجر عمل خوبی باشد که گاهی کردند در همین دنیا چون قائلند فقط بهرهمند میشوند. گاهی ممکن است از باب استدراج باشد که اینها را رها کردند. گاهی املا باشد و سنتهای دیگر خدای سبحان که جلسه گذشته بیان شد.
بعد دنبالش بیان میکند که: لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ این هایی که تقوا پیشه کردند لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ همه آن خصوصیات را بیان کرده که این جناتی که از زیر آن ها آب ها جاری است و درختها پر کرده آنجا را و رودخانه جاری است این نزلا من عندالله است. نزلاً یک بحث بسیار جالبی دارد و دقیق است. میگویند وقتی که مهمان وارد میشود آنی را که صاحبخانه از قبل آماده کرده نه بعد از اینکه وارد میشود آماده میکند از قبل آماده کرده که مثل این میماند که پذیرایی است که از قبل پیش بینی شده است آن را میگویند نزل یعنی نازل شده که این وقتی از مرکب پایین میآید بلافاصله بهرهمند شود. این نزلا است. آنی است که این نازل میشود.
دنباله اش میفرماید وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ. اما یک پذیرایی دیگری هست که آن نزول نیست نازل شده نیست بلکه او و ما عندالله است یعنی بعد از اینکه مثل اینکه خستگی این در رفت حالش جا آمد حالا بالاتر او را بالاتر می برند. بالاتر که می برند و ما عندالله است. این قبلی نزلا من عندالله بود. از جانب خدا نازل شده بود.
آن وقت شاید بشود گفت شاید بشود گفت که نزلا من عندالله پذیرایی است که انسان به واسطه اعمالش ایجاد کرده است که در بهشت هم ﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ ٣٥﴾[2] است که آنچه که میخواهد به واسطه آن کارهایی که قبلاً داشته است لهم ما یشائون. چون شاء او محدود است خواستش محدود است تعبیر به نزلا من عندالله میشود. درست است که این از جانب خداست اما نزل است نازله است این پایین آمده. به واسطه اینکه عمل این هر چقدر هم عمیق و عظیم باشد این عمل نازله آن نظام فکری اوست و غیر از اینکه حد او در او جاریست حد دارد چون این در حقیقت انجام داده اما و ما عند الله خیر للابرار همان و لدینا مزید میشود. یعنی ابتدا با آن چه که مربوط به خود این بود و اعمال این بود پذیرایی میشوند. این پذیرایی ابتدایی است. اولی است. بعد از اینکه از این پذیرایی صورت گرفت آن موقع لدینا مزیدش و ما عند الله است خیر للابرار. شاید بشود از این استفاده کرد که دو مرتبه در اینجا کرده است.
آن وقت یک بیان خوبی میشود برای جاهای دیگر استنباط کرد که در جاهای دیگر که دو مرتبه را اشاره نکرده و فقط یک مرتبه را ذکر کرده آن عامی است که هر دو را شامل میشود. آن جایی که تفصیل آمده نشان میدهد که آن دو مرتبه را داشته جای تفصیلش بوده. اما آن جایی که یک مرتبه را اشاره کرده و گفته بهشت را وارد میشوند. چون میدانیم خود بهشت به قرینه مراتب دارد. گاهی ﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧﴾ است که آن جا در دنبالش میفرماید ﴿وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي٣٠﴾[3] در جنت من داخل بشوید. گاهی در بهشتی است که من تحتها الانهار خالدین فیها. این بهشتی است که رودها در او جاری است. این بهشتی که رودها در او جاری است هم توحید است. اما توحید وَ ادْخُلِي جَنَّتِي خیلی عالی تر است که بهشت مراتب دارد.
این نزلا شاید آن مراتب اولیه بهشت است که با اعمال انسان کسب میشود. اما بهشتی که با عقاید انسان کسب شود مرتبه بالاتری است. بهشتی که اعطای الهی است بدون اینها که لدینا مزید است آن فوق همه اینهاست که او در حقیقت دیگر دائر مدار عمل من نیست فکر من نیست بلکه او به کرم الهی است به جود و منت الهیاست که لدینا مزید. لدینا مزید یعنی برای این، آن شاء و اراده این نمیگنجد. لذا اگر در قرآن دارد که ﴿كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِي رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُ﴾[4] اگر اینجور بیان شده تشابه جزا است با عمل که مطابقت جزا با عمل است که این همان نزلا است که در اینجا آمده است که تشابه دارد با عمل این. اما آن جایی که اعطای الهی است لدینا مزید است بدون عمل است او فوق این است. لذا در جاهایی که جزا را میشمارند گاهی جزا مترتب بر عمل است حد دارد. لذا میفرماید در همان آیهای که در ارتباط با انفاق است. مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّـهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّـهُ واسِعٌ عَلِيمٌ[5]. این یضاعف از جانب خدا است لمن یشاء آن دیگر نسبت دیگری است.
حالا لمن یشاءش یعنی خداوند پارتی بازی میکند؟ نه! تازه آنجا واللَّـهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ بالاتر از چیست؟ چون ضعف هم مترتب بر این است که یک پایهای باشد که ضعف او باشد. مضاعف او باشد دنبالش میفرماید: واللَّـهُ واسِعٌ عَلِيمٌ که واللَّـهُ واسِعٌ عَلِيمٌ دیگر مترتب بر عمل نیست. اینکه عمل یک دانه بشود ۷۰۰ برابر بعد آنجا بشود یضاعف لِمَنْ يَشاءُ که آن ضعف پیدا کند… حالا ضعف هم دو برابر فقط نیست ضعف چند برابر شدن را هم معنا میدهد. اما چند برابر شدن هم یک پایه میخواهد یا نمیخواهد؟ یک پایهای میخواهد که ما بگوییم این چند برابر شد صد برابر یا هزار برابر شد. چنانچه خودش ۷۰۰ برابر را ذکر کرده است. میگوید آن ۷۰۰ برابر مضاعف شود. آن ۷۰۰ برابر هم تازه مضاعف شود. اما در انتها میفرماید والله واسع علیم تا میفرماید والله واسع علیم یعنی چه؟ دیگر اگر کسی اینجا بخواهد چانه بزند نفهمیده است. اگر بخواهد بگوید خدایا می شود بیشتر از این هم بدهی دیگر نفهمیده است. چرا؟ چون واسع علیم یعنی صفت الهی است. مبدئیت از آنجاست نه عمل من. دیگر اینجا حد ندارد اگر کسی حد ببیند او غلط دیده است و الا او حد ندارد.
که اینجا هم در دنبالش میفرماید و ما عندالله… و ما عندالله یعنی این را میبرند بالا. آن جایی که نزلا من عندالله است نتیجه را پایین آوردند. منتها نه پایین پایین که در دنیا باشد. این را از دنیا بردند در عالم آخرت است. اما با این حال بعضی بهرهها نزلا است بعضی بهرهها این رفته بالا حدش شکسته شده و ما عندالله خیر للابرار که باز این ابرار چون در اینجا مقابل ندارد مقابل به معنای مقربین، فقط ابرار در مقابل فجار است. یعنی در مقابل کسانی که اهل بر نیستند قرار میگیرد. هم مقربین را شامل میشود و هم اصحاب یمین را شامل میشود که اختصاص فقط به اصحاب یمین ندارد که اینجا عام میشود. مثل بحث قبلی که داشتیم که عام بود.
این آیه شریفه که وعده این جوری داده: لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّـهِ. آن هم خلود است تازه. یعنی مثل این میماند کانه یک مرتبه مربوط به بدن انسان است نزلا است یک مرتبه مربوط به نظام روحی انسان است ما عندالله است. میشود انسان هم از نزل بهرهمند باشد هم در آن حینی که از نزل بهرهمند است از عندالله هم بهرهمند باشد. میگوید میشود چون انسان یک حقیقت کشداری است که هم جسم دارد هم نظام مثالی دارد هم نظام عقلی دارد هم نظام فنایی دارد. پس میتواند در تمام اینها بهرهمند باشد؟ بله میتواند و این هم باز در اینجا مانعی ندارد. نه اینکه بعد از نزل میبرندش نه، ابتدا با نزل از او پذیرایی میکنند که کانه آن جزای بدن اوست. چنانچه انسان از نظام عالم دنیا هم میخواهد برود اول وارد عالم برزخ میشود و از برزخ وارد قیامت میشود که بعضی از نعمتها مربوط وادیها و مواقف قبل است. اما بعضی از نعمتها دائمی هست که خالدین در اینجا دارد؛ اما خلود در اینجا به معنای این است که این به مرتبه نازل این است. خلود هم هست اما مرتبه پایین است مرتبه عالی آن و ما عندالله است این هم یک نکته دیگری که شاید هم این باشد که این هم امکان پذیر است.
در آیه بعدی میفرماید: وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّـهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّـهِ ثَمَناً قَلِيلاً.[6] ۵ تا خصوصیت را برای اینها ذکر میکند. یعنی تا اینجا تخطئه اهل کتابی بود که در مقابل پیغمبر بودند چون تخطئه آنها را بیان میکرد تا این آیاتی که بود که مقابله آنها را تخطئه آنها را… اینجا میگوید همه اهل کتاب اینگونه نیستند. بلکه از اهل کتاب کسانی هم هستند که این خصوصیات را دارند. پنج خصوصیت را بیان میکند که که اینها ترتب دارند این پنج خصوصیت ترتب دارند. لذا اولش بیان این است که انَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ ایمان به بالله اینها که مبدا … ببینید همان جور که خدا منشا و مبدا و خالق هستی است ایمان به او هم مبدا همه ایمان هاست. معرفت به خدا هم مقدمه معرفت به همه چیز است. یعنی خدا نه فقط در خالقیت اول است و بقیه اسباب اسباب اوست که ایجاد کرده بلکه در معرفت به او هم ﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ﴾[7] معرفتی است که همه انسانها بر او تنیده شدند سرشته است فطرت است که الست بربکم آن جا هنوز چیز دیگر را بیان نکرده است. اما معرفت ربوبی اولین معرفت است. بعد همین جور ایمان به خدا هم اولین ایمان است یعنی اگر کسی میخواهد ایمان پیدا کند به مراتب دیگر باید ایمان به خدا شروع شده باشد تا مبدا باشد. این را به عنوان یک الگو نگاه بکنیم در هر چیزی. یعنی در هر کاری معرفتی قدمی هر چیزی حتماً آن ذکر این مسئله یاد خدا ذکرش هم اول باشد و بعد اذکار دیگر. این هم خلاصه یک مراقبه است. لذا دعاها با اللهم شروع میشود هرجا که ما میخواهیم دعا بکنیم حتی میخواهیم صلوات بفرستیم میگوییم اللهم صل علی محمد و آل محمد.
اینجا هم خدا اول آورده است لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ آنها ایمان به خدا دارند که مبدا بقیه ایمانها است و همچنین وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ آنچه که بر شما نازل شده است. ما انزل الیکم یعنی قرآن یعنی اینها ایمانشان به خدا به گونهای بوده با حالی بوده که ایمان به خدای این ها کشانده آنها را به ایمان آنچه که نازل شده بر شما. همچنان که قبلاً به شما امر کرده بود که ایمان به رسولان داشته باشید رسولان قبل در چند آیه قبل یادتان است؟ ایمان به رسولان قبل داشته باشید به اینها هم اینها در حقیقت رسیدند که به اینکه آن ایمان سابقشان که صحیح بود اینها را به ایمان به رسول خدا رساند مانع نشد. اگر ایمان صحیح باشد منجر میشود چون بشارتها در او بوده. آن بشارتها درباره اینها محقق شده است بقیه کتمان کردند با اینکه میدانستند ﴿يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُ﴾ [8] مثل اینکه فرزندانشان را میشناختند پیغمبر را از صفات و خصوصیاتی که در کتب آسمانی قبل بود میشناختند. اما این شناختشان را کتمان کردند نگذاشتند… اما اینها چه؟ و ما انزل الیکم آنچه که بر شما نازل شده است. چرا میگوید ما انزل الیکم؟ به سوی شما نازل شده حد میزند؟ تخصیص دارد؟ یعنی آیا اختصاص دارد این انزال به مسلمانان؟ میفرماید نه. انزال تخصیص ندارد که نزول خاص باشد. قرآن برای همه است اختصاص به طایفه ای دون طایفهای ندارد. اما ما انزل الیکم مسلمانها به عنوان مسلمانی که مهیمن بر همه ی ادیان هستند اسلام به عنوان هیمنه بر همهی ادیان در مقابل اهل کتابی که ایمان نیاورده بودند و ما انزل الیکم که آن ما انزل الیکم نه به لحاظ تخصیص باشد. لذا چون میخواهد بگوید بر خود اینها هم قبلاً کتاب نازل شده بود ما انزل الیکم را به عنوان شاخصه میآورد. لذا به دنبالش میفرماید وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ اینها ایمان دارند به خدا و ایمان دارند به آنچه که به شما نازل شده و آنچه که بر خودشان نازل شده بود و ما انزل الیهم.
آن هم صفت چهارم: خاشِعِينَ لِلَّـهِ. خشوع خیلی تعبیر زیبایی است. در آیه قرآن هم دارد که میفرماید: ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ﴾[9] وقتی زمین خاشع است یعنی آماده است که آب بر او ببارد خشوع یعنی یک آمادگی یک ویژگی. لذا در مقابل آن روایت شریفی که می فرماید که نجاشی وقتی که مسلمان شد و آن جریان تواضعش را بیان کرد در آن روایت شریف میفرماید… یا جریان حواریون را که عیسی علیه السلام وقتی که آب ریخت پاهای آنها را شست انتهای روایت میفرماید آن انتهای روایت خیلی زیباست که میفرماید که در زمین نرم است که زراعت میروید نه در زمین سخت. لا فی الجبل، فی الارض تنبت الارض لافی الجبل. یعنی در جایی که خاشع باشد آنجا تواضع باشد جای رویش است نه جایی که سخت باشد و سفت یک موقع در مقابل هوای نفس است میگوید کالجبل الراسخ است. بادها او را نمیلرزاند لا تحرکه العواصف[10] است. یک موقع در مقابل اخذ است و گرفتن است آن جایی که میخواهد حق را بگیرد آنجا خاشع هستند. این خاشع بودن را در این آیه تعبیر کرده به ارض. و مِنْ آياتِهِ اگر میخواهی ببینی خشوع چیست زمین را نگاه کن أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ میبینی زمین را… خیلی تعبیر زیبایی است. چون آمادگی دارد خشوع دارد. تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً خصوصیت خشوعش چیست؟ فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ. این آماده است برای اخذ. وقتی آماده است باران که میبارد حق را میگیرد. در مقابل حق مقاومتی ندارد. آن وقت وقتی انسان در مقابل حق مقاومتی نداشت، اهْتَزَّتْ هم به اهتزاز در میآید هم ربت رشد میکند و بالا میرود.
اینجا هم میفرماید: و ما انزل الیهم خاشعین لله در مقابل ما انزل ما انزل الیکم و ما انزل الیهم که از جانب خدا نازل میشود اینها خاشع هستند. یعنی در مقابل کلام حق اینها مثل زمینی هستند تعبیر خیلی زیباست مثل زمینی هستند تشنه که وقتی باران بر آن میبارد نازل میشود کاملاً میگیرند نمیگذارند یک ذره از آن حرام شود و از دست برود. این میشود خشوع اینجور انسان…
خدا رحمت کند آیت الله بهجت را ایشان میفرمودند انسان در دست باد اوامر الهی باید مثل یک پر باشد یا برگ خشکیده ایشان میفرمود که مانند یک برگ خشکیده باشد برگ خشک را ببینید یک ذره نسیم هم که میآید روی زمین جابجا میشود یا در روایت دارد نظیر این، کن کالریشه[11] مثل پر باش در مقابل اوامر الهی خشوع یعنی این. خشوع یعنی کن کالریشه مثل پر بودن که یک ذره هم نسیم میآید این پر تکان میخورد خشوع را خیلی زیبا توی این چند تعبیر در ذهنمان داشته باشیم. مثل پر بودن مثل برگ خشکیده بودن در مقابل باد این دوتا یا نسیم. مثل زمین بودن در مقابل باران و آب که اینجور آماده است. سنگ نیست که در این زمین فرو نرود و جریان پیدا کند. زمین خشک نیست. زمین خاشع است. زمین خاشع زمینی است که اهْتَزَّتْ و ربت میگیرد، به اهتزاز در میآید، زنده میشود با این آب حیات پیدا میکند خیلی زیبا تعبیر خشوع را. در این دو سه تعبیر آمده است.
اگر انسان از خودش مراقبت بکند که در مقابل الان… ببینید در نگاه مطرح شدن حرفهای مختلف است و نظرهای مختلف است انسان اگر حالش خشوع نسبت به خدا باشد نسبت به کلام حق باشد دنبال این است که ببیند حق چیست که آن کار را انجام دهد. اما من چه میپسندم این در مقابل خشوع است من چه میپسندم سفت شدن است. سخت شدن است. لذا میبینید که آن حقیقت بیرونی درون این وجود کاملاً تاثیر خودش را ایجاد نمیکند. به قدری که این ظرفیت دارد و به قدری که این مایل شود… لذا محبتها و بغضهایی که به لحاظ حق شکل نگیرد انسان را در مقابل خشوع قرار میدهد. اما محبت و بغضی که در راستای حق باشد انسان را (رشد میدهد).
روایتش را آوردید؟ روایتش مال حضرت عیسی علیه السلام است که وقتی به آن ها گفت حاجتی دارند آنها گفتند: قضيت حاجتك يا روح الله، فقام فغسل أقدامهم، فقالوا: كنا نحن أحق بهذا يا روح الله. ما اولی هستیم به این از شما که پای ما را بشویید. ما باید پای شما را میشستیم فقال: إن أحق الناس بالخدمة العالم. ما شنیدیم مردم باید به عالم احترام بگذارند این درست است. اما از این طرف به عالم چه خطابی کردند گفته اند: أحق الناس بالخدمة العالم. عالم هم باید خادمترین باشد یعنی از آن طرف به مردم گفتن به عالم احترام بگذارید تا رشد کنید از این طرف هم به عالم گفتند خدومترین باش. ان أحق الناس بالخدمة العالم. خدمت هم به این نیست که فقط بنشینی و دستور بدهی. میگوید بلند شده و پای اینها را شسته است. پا شستن یک عمل و یک کار است. آن هم یک کاری است که به ظاهر خیلی کار نازلی است. معمولا خدمتکاران خانه این کار را انجام میدهند. اما عیسی علیه السلام خودش این کار را کرده است. به دنبالش إنما تواضعت هكذا من اینجا تواضع کردم با شما لكيما تتواضعوا بعدي في الناس كتواضعي لكم. همان طور که من با شما تواضع کردم شما هم با مردم این طور رفتار کنید چون شما میخواهید نقش من را ایفا کنید نقش عالم را ایفا کنید. پس باید با مردم همین طور با مردم راه بیایید. یعنی گفتن اینکه ما نوکر مردم هستیم یک حرف است اما نوکری کردن کار دیگری است نوکری کردن یعنی آدم واقعاً ببیند وقتی دارد کفشی را جفت میکند افتخار کند وقتی میبیند جلوی مردم بلند میشود و احترام میکند با تمام وجود دوست دارد واقعا تمام وجودش است. از تظاهر نیست. بلکه تمام وجودش باشد.
بعد میفرماید: ثم قال عيسى عليه السلام: بالتواضع تعمر الحكمة لا بالتكبر، اگر جایی تواضع باشد حکمت عمران میشود و محقق میشود و نه به تکبر. كذلك في السهل ينبت الزرع لا في الجبل.[12] همه نکتهاش مال همین بود. در سهل زمین نرم، سهل زمین نرم است دشت است. نه کوه نه سفت. یک جایی که لم یزرع است آن جا را نمیگویند. فی السهل زمین نرم زمینی که آماده است. این انسان می گویند… انک تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ. که این اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ همان سهل است زمین نرم است که خشوع این است که در اینجا میفرماید اینها خشوع دارند خاشعین لله یعنی وجودشان در مقابل ما انزل الیکم و ما انزل الیهم کاملا نرم است در مقابل کلام حق. هر چند اینها در مقابل هر کلامی این گونه نیستند در مقابل کلام حق این قدر نرم هستند. اما در مقابل کلام باطل کالجبل راسخ هستند لا تحرکه العواصف هستند. در مقابل هوای نفسشان کالجبل الراسخ هستند. اما لذا میرود در یک مباحثه دو نفر دارند بحث میکنند اما تا به حال چون این یک حرفی را زده یک دفعه پیش آمده دیگر آدم احساس میکند کلام مقابل شاید درستتر باشد اگر خاشع باشد در مقابل حق بلافاصله قبول میکند و میگوید من تا حالا اشتباه میکردم حرف شما درستتر بوده است. الان باید در جریان انتخاباتی هم همین طور باشیم اگر خلاصه یک کلامی را حق دیده بودیم پایش هم ایستادیم بعد دیدیم که مثلاً نه این یکی (نظرش درست است) آدم بگوید خاشعین را بگوییم. حق را هرجا که دیدیم باشد انسان خودش را به حق ببندد نه به افراد نه به ظواهر دیگری که ممکن است آنها هم اظهار حق داشته باشند باطل هم… اما انسان باید خودش را به حق ببندد و الا ممکن است به افراد بستن انسان را… بالاخره افراد مصون از خطا نیستند معصوم نیستند چون معصوم نیستند و مصون از خطا نیستند ممکن است کلمه حق هم داشته باشند. اما در عین حال حدودشان ما را محدود کند به حقشان پایبند باشیم. اما به حدشان نه در وجودمان حدشان را قبول نکنیم.
این هم آیه شریفه خاشعین لله. لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّـهِ ثَمَناً قَلِيلاً. مقابل اینکه اینها قبلاً در چند آیه شریفه قبل داشتیم که فرمود که اینها کسانی هستند که (آیه ۱۸۷) وَ إِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ که لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ کتمان نکنید آنهایی را که میدانید فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً.[13] بی اعتنایی کردند به آن کلماتی که به آنها نازل شده بود. اینها در قبال دنیا طلبیشان بود. وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً نه اینکه پولی گرفتند. دنیا طلبیشان اشباع شد مقامشان حفظ شد. اینها همه وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً است. یعنی احترام اینها حفظ شد. یعنی یک دفعه طرف از عالم اهل کتابی که بوده ایمان بیاورد نسبت به این الان میشود ابتدای کار. لذا او مقامش را حاضر نبود از دست بدهد. لذا اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً. این خرید ثمن قلیل بود لذا مقابل آن آیه که آنجا تخطئه میکرد اینجا میفرماید: لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً. این ها یکی یکی خصوصیات خوبشان را دارد ذکر میکند خاشِعِينَ لِلَّـهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّـهِ آیات خدا را برای دنیایمان نخواهیم. آیات خدا را برای دنیایمان به معنای اینکه دنیایمان را بخواهیم با این حفظ بکنیم. خرج خودمان نکنیم. بلکه خرج حقیقتمان بکنیم. خرج دنیایمان نکنیم. این صدق دارد بر هر کسی هر طایفهای به گونهای. یعنی اگر من…. امام رحمت الله یک بیانی دارد زیباست ایشان میفرماید گاهی بعضی قرائت قرآن میکنند صدای خوش دارند و میخوانند اما برای اینکه صدایشان را نشان بدهند میخوانند با صدای خوش. قصدش این است که صدای خوشش را نشان بدهد. قصدش این نبود که قرآن را برساند. قصدش این بود که صدای خوشش را برساند. این هم اشتروا به ثَمَناً قَلِيلاً است. یعنی قرآن را فدای صدایش کرده است. صدا اصل است قرآن فرع است. ما که به عنوان مبلغ هستیم قرآن اصل باشد در تمام وجود ما و در بیان ما و گفتار ما. نه اینکه خودمان را بخواهیم نشان بدهیم از قرآن نقل کنیم. این اه امتحانات خاص خودش را هم دارد البته.
دنبالش میفرماید که: أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ. البته اگر این پنج خصوصیت در کسی بود آن وقت أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ. این عند رب اینها مأجورند. یعنی اجر اینها پایین نمیآید نزل هم نیست، در بعضی از آیات دارد مرتین به اینها جزا داده میشود. چرا؟ چون یک بار به دین عیسی ایمان آورده بودند قبل از اسلام که بودند و یک بار وقتی کلمه حق پیغمبر را شنیدند به اسلام ایمان آوردند. بعضی از روایات دارد که این در مورد نجاشی نازل شده اما شأن نزول حد نمیزند. نجاشی مسیحی بود و چون نجاشی مسیحی بود بعد از اینکه جعفر طیار و همراهانش رفتند و بعد مشرکین پیغام فرستادند که در مقابل هدایا اینها را به ما پس بدهید اینها از ما تمرد کردند نجاشی گفت کلامشان را بشنویم ببینیم اینها چه میگویند. وقتی کلام اینها را شنید آیاتی که خواندند اشک نجاشی درآمد. گفت این همان کلام عیسی است. بعد دارد در جنگ احزاب اگر اشتباه نکنم یک دفعه جعفر دید که نجاشی دنبال جعفر فرستاده و گفته بیایید با یارانت. گفت وقتی ما رفتیم دیدیم نجاشی نشسته روی زمین با یک پیراهن ساده نه جبه ی خلافت به تن کرده. تعجب کردیم که چه شده است این بر تخت ننشسته لباس ساده پوشیده. وقتی از او پرسیدیم چه شده یک بیانی داشت که عیسی به ما فرموده که هرگاه خداوند به شما نعمتی داد بر خودتان تواضع جدیدی را ببندید. بستن یعنی با سختی ایجاد کنید تا این… در شما محقق شود و من الان جاسوسهای من شنیدند و خبر آوردند که پیغمبر شما در مقابل جنگ احزابی که همه مقابلش ایستاده بودند پیروز شد و من برای اینکه این پیروزی را که برای خودم که رسیده بود به عنوان یک نعمت دیدم قدردانیاش را به این دیدم تواضع جدیدش را به این دیدم که دیگر بر تخت سلطنت ننشینم و بر زمین بنشینم و لباس ساده بر تن کنم و بعد دارد نجاشی وقتی از دنیا رفت که در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود پیغمبر دارد در آن جلوی چشم همه را باز کرد به طوری که مردم جنازه نجاشی را میدیدند و پیغمبر نماز بر جنازه نجاشی خواند که حالا میگویند این تمثل چگونه بود برایش حرف زده اند گفتگو کرده اند که آیا جنازه را حاضر کرد آیا زمین را مطوی کرد بین خودش و جنازه آیا پیغمبر خودش در آنجا حاضر شد آن بحثش این جا نیست. اما از آثارش این بود که پیغمبر بر جنازه نجاشی نماز خواند که کسی که این گونه ایمان آورد. در حبشه هم بود اما پیغمبر در مدینه بود. دارد که پیغمبر بر جنازه او نماز خواند. روایت هم دارد که بعضیها بعداً پیغمبر را مسخره کردند. فکر کردند نجاشی ایمان نیاورده و پیغمبر دارد بر کسی که مومن نیست نماز میخواند و تمسخر کردند پیغمبر را. آنجا دارد که عن جابربن عبدالله و ابن عباس نزلت این آیه فی النجاشی ملک الحبشه و اسمه اصحمة و هو بالعربیه عطیة و ذلك أنه لما مات وقتی از دنیا رفت، نعاه جبريل لرسول الله صلى الله عليه وسلم في اليوم الذي مات فيه، خبر وفاتش را جبرئیل به پیغمبر داد. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (اخرجوا، فصلوا على أخ لكم) به مردم خطاب کرد که همه از شهر بیرون بیایید. دارد که به بقیع وارد شدند یا دارد که نه به کناره مدینه وارد شدند که اخرجو فصلوا علی اخ لکم که مات بغیر ارضکم یکی از برادران شما که در غیر از مدینه از دنیا رفته. قالوا و من؟ قالوا: النجاشی فخرج رسول الله الی البقیع و کشف له من المدینه الی ارض الحبشه و برای او زمین مطوی شد من المدینه الی ارض الحبشه منکشف شد. حالا این منکشف شدن به چه صورتی است بحثش بماند. فابصر سریر النجاشی پیغمبر آن جنازه نجاشی را روی تختی چیزی بود آنجا دید. فابصر سریر النجاشی وصلی علیه. نماز خواند این هم از آن عجایبی بوده که شیعه و سنی به آن اقرار میکنند. یعنی اختصاص به شیعیان ندارد. اهل تسنن هم آن را نقل کردند. فقال المنافقون از این خواستند سوء استفاده بکنند. گفتند: انظرو الی هذا یصلی علی علج نصرانی بر یک کافر نصرانی نماز میخواند. این همه کمالی که رویت محقق شده و همه دیدند را نمیبینند اما چه را نگاه میکنند؟ منافقین است دیگر. به جای اینکه با این مسئله به این عظمت برایشان ایمانشان بیشتر شود، همین سبب ﴿وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[14] خدا نکند که آدم به این مریضی مبتلا شود که حق واضح محض را باز وارونه ببیند. میگوید فقال المنافقون انظروا الی هذا یصلی علی علج نصرانیٍ حبشیٍ لم یره قط که او ندیده هم و لیس علی دینه فانزل الله هذه الآیه.[15] خدا این آیه را نازل کرد که ان الله سریع الحساب که دیگر فرصت نیست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] . التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۵۲۲، بحار الأنوار ، ج۷۹، ص۲۲۱، مستدرك الوسائل ، ج۳، ص۷۷،، بحار الأنوار ، ج۸، ص۱۳۳، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۱۹۸، مستدرك الوسائل ، ج۴، ص۲۵۶، ، بحار الأنوار ، ج۷، ص۲۹۲، بحار الأنوار ، ج۷، ص۲۰۸، الکافي ، ج۲، ص۶۰۳، الوافي ، ج۹، ص۱۶۹۸، الکافي ، ج۲، ص۶۰۶، الوافي ، ج۹، ص۱۷۱۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۱۷۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۴۲۰، ، من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۲۶، الوافي ، ج۲۶، ص۲۲۹، وسائل الشیعة ، ج۱۵، ص۱۶۸، ، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۳۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۷۰، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۱۹۷، ، الکافي ، ج۲، ص۶۰۱، الوافي ، ج۹، ص۱۶۹۷، تفسير الصافي ، ج۱، ص۶۷، ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۲۹، وسائل الشیعة ، ج۶، ص۲۲۴، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۱۸۸،
[10] . تسلیة المُجالس ، ج۱، ص۴۹۵، المناقب ، ج۲، ص۳۴۷، من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۵۹۲، الوافي ، ج۱۴، ص۱۴۳۲، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۲۱، ، كمال الدين ، ج۲، ص۳۸۷، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۲۴۱، بحار الأنوار ، ج۴۲، ص۳۰۳، ، مصباح الزائر ، ج۱، ص۱۷۶، زاد المعاد ، ج۱، ص۴۸۰، المزار الکبير ، ج۱، ص۲۲۵، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۳۴، المزار (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۹۹، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۷۷، زاد المعاد ، ج۱، ص۴۸۵، الکافي ، ج۱، ص۴۵۴، الوافي ، ج۳، ص۷۴۱، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۳، ص۶۵، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۵۴، ، الکافي ، ج۸، ص۱۹۹، نهج البلاغة ، ج۱، ص۸۰، الوافي ، ج۲۶، ص۴۳۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۱۹۲، بحار الأنوار ، ج۵۶، ص۲۵۴، ، بحار الأنوار ، ج۳۹، ص۳۵۱
[11] . جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۵۰
[12] . الکافي ، ج۱، ص۳۷، منیة المرید ، ج۱، ص۱۸۳، الوافي ، ج۱، ص۱۶۵، وسائل الشیعة ، ج۱۵، ص۲۷۶، بحار الأنوار ، ج۲، ص۶۲، بحار الأنوار ، ج۱۴، ص۲۷۸، قصص الأنبیاء (للجزایری) ، ج۱، ص۴۱۳
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 950” دیدگاه میگذارید;