بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

تشکر از همه ی دوستان از باب اظهار محبت هایی که داشتند و لطفی که کردند چه پیام دادند چه دوستان در تهران شرکت کردند تشکر می کنم. ان شاء الله خدای سبحان اموات شما را مورد رحمت قرار بدهد و خودتان و خانواده تان را، نزدیکانتان را، مرتبطانتان را ان شاء الله مورد رحمت و ولایت خودش قرار بدهد و زیر سایه ی ولایت در دنیا و آخرت ان شاء الله باشیم.

در محضر آیات نورانی سوره ی آل عمران هستیم. آیاتی بود که بیان خصوصیات اولوا الالباب بود. در آیه ی 190 وقتی که بیان کرد که:

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏

بعد خصوصیات اولوا الالباب را شمرد که:

الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار

از اینجا 5 تا «ربنا» به دنبال هم می آید که «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»، «رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَه‏»، «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمان»، «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا»، «رَبَّنا وَ آتِنا».

5 تا «ربنا» که به دنبال این 5 «ربنا» خدا می فرماید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم‏» یعنی بلافاصله اجابت هم با همین اسم ربّ بیان می شود که در روایات آمده اگر می خواهید دعایتان به اجابت قرین بشود، اسم ربّ را برای خودتان شفیع و شافع و واسطه قرار بدهید که خدا را به اسم ربّ که حالا چه از «ربب» باشد که مالک و صاحب است که وقتی مالک و صاحب باشد بنده بیچاره است، فقیر است، عین ربط است، چیزی از خودش ندارد، چه از «ربی» باشد که به معنای پرورنده باشد و کسی باشد که انسان را پرورش می دهد. البته از «ربی» بودن هم «ربب» را نفی نمی کند اما آن با اسم ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾[1]، ﴿لِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[2] آن بیان می شود که در هر صورت ما ملک حقیقی خدای سبحان هستیم. چیزی از خودمان در قبال خدا نداریم که ما مالکیتی در عرض مالکیت حضرت حق نداریم بلکه مالکیتی در طول هم نداریم. اگر هم مالکیتی اطلاق می شود برای ما به اعتبار است. حتی مالکیت طولی هم نیست. چون مالکیت حضرت حق مالکیت حقیقی است و هر مالکیتی در قبال مالکیت حقیقی مالکیت نیست و در همان حال هم مالکیت حضرت حق باقی است.

این نکته که 5 تا «ربنا» در اینجاست از خصوصیات اولوا الالباب این است که حشرشان با اسم ربّ است. یعنی حالشان را دارد بیان می کند. چون قرآن زبان قال نیست، قرآن زبان وجود است. اگر دارد بیان حرف آنها را، قال آنها را، با «ربنا» بیان می کند یعنی آنچه که در وجود اینها تجلی پیدا کرده حقیقت ربوبیت حق است و آن حقیقت ربوبیت هم با «أ لست بربکم» حقیقتش آشکار می شود که «قالوا بلی»[3] که عهد ربوبیت را دارند. لذا به هر چیزی که می رسند یادآور عهد ربوبیت اند. «ربنا» یادآوری عهد ربوبیت است. این «ربنا» ها یادآور همان «أ لست بربکم» است که زبان فطرت اینها، وجود اینها به این سرشته شد و بعد هم انبیا آن را به فعلیت رساندند.

پس این «ربنا» ها «ربنا»های وجودی است که خدای سبحان دارد بیان می کند. لذا انسان باید به این سمت حرکت کند که حالش در هر واقعه ای که ذکر است، فکر است، نعمت است، قدرت است، هر چیزی او را به آن حال ربوبیت که وقتی ربوبیت را می بیند متضایف است ربوبیت با عبودیت. یعنی هر کدام از این «ربنا»ها که دارد در اینجا پنجگانه بیان می شود هر «ربنا»یی در مقابلش یک عبودیت است که خدایا من عبد تو ام. اقرار به عبودیت است در مقابل این بیان «ربنا» که عزت ربوبیت با ذلت عبودیت دائم با هم تناسب دارند. هر چقدر عزت ربوبیت بالاتر برود، ذلت عبودیت هم شدت پیدا می کند و ذلت عبودیت اظهار ربوبیت است. ببینید اینها متضایفین اند. یعنی اگر ربوبیت در وجودی قوی تر باشد اثرش این است که باید عبودیت در این وجود شدت داشته باشد. شدت عزت ربوبیت با شدت ذلت ربوبیت اینها با هم همخوانند، یکسانند.

اگر کسی شدت ربوبیت را اظهار کرد اما ذلت عبودیت در وجودش شدت پیدا نکرد، این نشان دهنده ی آن است که آن هم حرف است. اینکه اینها حالشان این است که دائماً «ربنا» و «ربنا» و «ربنا» می گویند در هر حالی با ربّ محشورند نشان می دهد حالشان حالت ذلت عبودیت است یعنی خودشان را در عبودیت می یابند. این یک نکته که نکته ی مهمی هم هست که انسان باید حشرش را با عزت ربوبیت و ذلت عبودیت خودش قرار بدهد. این حشر در وجود انسان این دو تا را بالا می برد. هر عزت ربوبیتی ذلت عبودیتی و هر ذلت عبودیتی عزت ربوبیتی را به دنبال می آورد.

اگر انسان این نگاه را پیدا کرد آن وقت می بیند چرا پشت سر هم اینها «ربنا»، «ربنا»، «ربنا» 5 «ربنا» بعد هم خدای سبحان «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم‏» آن هم اضافه ی به ربّ، «ربهم» رب ایشان. «ربهم» در اینجا اضافه اضافه ی قبول است که این «ربنا»های اینها قبول شد. وقتی دعای اینها با «ربنا» مستجاب می شود «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم‏» یعنی خدای سبحان عبودیت اینها را که با قبول ربوبیت همراه بود پذیرفت. این هم خلاصه یک بشارت دیگری است که در اینجا «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم‏» اثرش قبول عبودیت اینهاست نسبت به اظهار ربوبیتی که داشتند.

این هم یک نکته است که خدای سبحان گاهی به انسان می نمایاند، نشان می دهد که عبودیتش را پذیرفته. لزومی ندارد همیشه این طوری باشد چون نشان دادن این هم خودش یک اجر است لزومی ندارد. عبد آن است که حتی توقع این اجر را هم از خدا ندارد چون عبودیتش را لایق نمی بیند که مورد قبولی واقع بشود. این فقر است. اگر عبودیتش را لایق قبول دید خود این یک منیت است. یعنی انسان کاری را بکند، بعد بگوید خدایا به من نتیجه اش را نشان بدهد. خدایا نتیجه اش را به من نشان بده یعنی چه؟ یعنی خدایا من یک کاری کردم، یک کار خوبی کردم، یک چیزی بوده که ارزشی دارد. خود این که کار را خوب ببیند، ارزش ببیند، برایش نتیجه ای قائل باشد خود این یک مرتبه از منیت است. می گوید خدایا من انجام دادم اما می دانم که اینها ارزش ندارد که همان طور که مرحوم علامه وقتی به او گفته بودند پدر شما توقع داشت که مثلاً از ثواب المیزان … گفته بود مگر المیزان اجری دارد، پاداشی دارد؟ یعنی کتابی با این عظمت و دقت و چقدر مدت عمل، علامه برایش اجری نمی بیند که بخواهد اگر اجری داشت من هدیه بکنم. اجر نمی بیند. این نگاه عبودیت است. اینجاها دارد تمرین عبودیت را برای انسان شکل می دهد. بله برای عموم مردم باید گفت اجر را بخواهید. به آنها هم یاد بدهیم که از خدای سبحان هم بخواهند اجر را اما کسی که در مرتبه ی اولوا الالباب قرار می گیرد، در مسیر اولوا الالباب قرار می گیرد، باید نگاهش این طوری باشد که فقط عبودیت خودش را ببیند، آن هم نه عبودیت قبول شده ، نه عبودیتی که مورد قبول واقع بشود، خدا بشارت به او می دهد اگر این طور باشد که «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم‏» که من قبول کردم عبودیت تو را و اظهار ربوبیتی که نسبت به من داشتی و اقرار بر ربوبیتی که نسبت به من داشتی را پذیرفتم. این می شود تاج کرامت. این می شود یک ارزش.

حالا ببینید در اینجا باز نکته ی دقیق دیگری که در اینجا مطرح است، این است که وقتی اولوا الالباب را دارد معرفی می کند با چند صفت. «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» در همه حال. انسان یا قائم است یا قاعد است یا خوابیده است دیگر. ایستاده، نشسته، خوابیده. می گوید در همه حال اینها اهل ذکرند و همچنین اینها قبلش داشت که اینها چکار می کنند؟ «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ» این را دقت دارند که اینها را آیه می بینند.

دنباله ی این می فرماید «وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اینها تفکر در خلق سماوات و ارض [دارند]. اینها را دارم می گویم مهم است الآن دنباله اش که «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار». بعد هم که از خدا می خواهند که خدایا هر کسی را در آتش وارد کردی او خزیان دارد، او خذلان دارد، او اهل خزی است، او پست شده، چرا؟ چون قرب در ارتباط با خداست و هر دوری از خدا دوری از همه ی کمالات است. هیچ کسی در دنیا دوست ندارد به او بگویند که تو صفت بدی را داری. هیچ کس دوست ندارد چون خود این یک خزی است که انسان کمالی باشد این نداشته باشد. حتی اگر کسی که اهل علم و فضل نیست، بخواهی به او بگویی جاهل، بدش می آید. نباید هم این طوری گفت که تو جاهلی. جاهل صفت خزی است. خدای سبحان معدن همه ی کمالات است. هر کسی از خدا دور باشد از همه ی کمالات دور است. آن وقت کسی که در آتش وارد شد از خدا دور شده. حقیقت آتش بُعد عن الحق است. بُعد عن الحق یعنی همه ی پستی ها، همه ی نقص ها به او نسبت پیدا می کند. لذا می فرماید که اگر کسی وارد آتش شد حتماً چه هست؟ تعبیر «رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَه‏» … این دچار خزی شده چون همه ی [کمالات] …. دیگر جاهل به او صادق است، فاسق به او صادق است، کافر به او صادق است، هر کمالی را که در عالم ببینید، کسی که داخل در آتش شده از آن … البته مراتب دارد. اما کسی که داخل در آتش شد قرب ندارد. پس در مقابل خزی قرب است که اولوا الالباب دنبال قرب اند.

دنباله ی این بحث … چون این بحث یک رشته دارد می خواهم رشته اش را برسانم. دنباله اش می فرماید که «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا». از اینجا یک بحث دقیقی است چون فرصت هم محدود است باید این بحث را [بیان کنیم]. مقدمه بود این بحث های قبلی برای این. چون آیات قبل را گفته بودیم دیگر. در محضر این آیه بودیم. دنباله ی آن «ربنا»های قبلی که این سومین «ربنا» است: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا» ما می شنویم «مُنادِياً يُنادي لِلْإيمان‏» که «أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار».

یک بحث زیبایی است که اینجا این منادی کیست؟ [در] «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً» این منادی کیست؟ اینکه در روایات آمده گاهی این منادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، درست است اما آیا این منافی با این است که منادی فقط ایشان باشد کس دیگری نباشد؟ می گوید نه. در روایت دیگری دارد منادی امیر المؤمنین علیه السلام است. باز هم منافات ندارد. در بعضی از نقل ها هست که منادی قرآن است. در بعضی از نقل ها هست که منادی همه ی انبیای گذشته هستند.

اگر سیر این مسئله را ببینیم حالا ببینید آرام آرام مدام لطیف می شود. منادی در نگاه اول خود خدای سبحان است چون هر ندائی که این ندا به گوش ما می رسد، دعوت می کند حقیقتش از کجا نشئت گرفته؟ از خود خدای سبحان نشئت گرفته. منادی حقیقی و اصل در منادی خداست. به تبع او فرع در ندا می شود قرآن کریم، رسول گرامی، انبیای بزرگوار، کتب آسمانی، اهل بیت عصمت و طهارت، حتی به دنبال آنها عالمانی که ندا می کنند تا این دعوت به گوش ما برسد. عالمی که ندا می کند این دعوت به گوش ما برسد، آیا ادامه ی ندای رسول گرامی هست یا نیست؟ ادامه ی ندای قرآن کریم هست یا نیست؟ ادامه ی ندای خدای سبحان هست یا نیست؟

دقت بکنید که «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا». آیا قرآن برای هر عصری جریان دارد یا ندارد؟ مخاطبش در همه ی اعصار هستند یا نیستند؟ پس به عصر رسول گرامی اسلام منحصر نیست که «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا» منحصر باشد در کسی که ندای رسول خدا را مشافهةً با گوشش بشنود، از لبان مبارک پیغمبر، بقیه که خبر او برسد، اینها مخاطب نباشند نیست بلکه بقیه هم مخاطبند و وحی تا هرگاه به چشم ما بخورد یا به گوش ما برسد ادامه ی وحی است و هنوز وحی پایان پیدا نکرده است.

این نکته ی دقیق را حالا داشته باشید که تا اینجا چهار دسته منادیان ادامه پیدا می کنند. اول که او در طول نیست، اصل و فرع است، او حقیقت و بقیه بالتبع اند که آن حقیقت منادی خدای سبحان است. به تبع این ندا ابزار و وسایل رساندن این ندا می شود قرآن کریم، رسول گرامی اسلام، کتب آسمانی، انبیای گرامی، بعد می شود چه؟ این قرآن که کتب و بعد انبیا دوتا بعد از خدای سبحان. بعد از آن می شود اهل بیت عصمت و طهارت که در رده ی پیغمبر است، بعد می رسد به عالمان که در رده ی چهارم هستند که اینها همه منادی اند اما باز آیا منادی دیگری داریم؟ اینجا نکته ی دقیقی است در این مسئله.

ببینید سیری که چیده شده از کجا شروع شده؟ می فرماید «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ» آیه یعنی چه؟ آیه یعنی حرف دارد، گویش دارد، دعوت دارد، ندا دارد، انتقال می خواهد بدهد. این کسی که اولوا الالباب است وقتی به آسمان و زمین، اختلاف شب و روز نگاه می کند، احساس ندا را از آنها هم می کند چون تمام اینها مخلوق اند، تمام اینها مرتبطند، تمام اینها آیه اند. چون آیه اند آیه چیزی از خودش ندارد. تمام وجودش انتقال به ذو الآیة است. او را دارد نشان می دهد. این دعوت است. لذا دنباله اش می فرماید که اینها «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» یعنی آیات را که می بینند این انتقال برایشان، این دعوت برایشان، این ندا برایشان محقق می شود.

وقتی این دعوت برایشان محقق شد و «يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» آن دعوت آیات بدء را که می بینند، مبدئیت را که می بینند، به معاد پی می برند. خود دعوت به معاد یک ندا هست یا نیست؟ لذا از ندای بدء و مبدئیت به ندای عود راه پیدا می کنند. لذا وقتی به آیات آسمان و زمین، شب و روز و هر آیه ای نگاه می کنند ابتدا مبدئیت را و سپس معاد را مرتبط از اینها می شنوند، می یابند، ادراک می کنند. این خیلی زیباست. یعنی غیر از اینکه خدای سبحان از طریق قرآن و کتب آسمانی و انبیای عظام و اهل بیت عصمت و طهارت و همچنین عالمان دینی ندای خودش را بیان می کند، این ندا تکویناً هم در کجا محقق شده؟ در عالم وجود ندا محقق شده و به این قدرت ندا یابی داده است. یک موقع هست این در عالم وجود هست این قدرت یافت نداشته باشد. این زبان آنها را نفهمد و امکان ارتباط نداشته باشد. آن فایده ندارد برای این. همچنانکه انبیا و کتب آسمانی و عالمان حرف می زنند با او، برای او این ندا را می آورند به او قدرت فهم داده که بشنود و ایمان بیاورد آنچه را که در نظام تکوین قرار داده زبان دارد، گویا هستند ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡ﴾[4] که این ندای آنها را این امکان شنیدن باید داشته باشد و لذا «لا تَفْقَهُونَ» به کسی خطاب می شود که امکان فهم دارد و الا به دیوار نمی گویند نمی فهمد چون امکان فهم ندارد. اگر می گوید «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ» ‏عتاب است، ملامت است که چرا نمی فهمید؟ چرا توجه ندارید؟ چرا آیه را نمی یابید؟

حالا ببینید پس صدر این آیات که دارد در رابطه با آیه بودن آسمان و زمین و بعد هم تذکر اولوا الالباب در حالت ایستاده و نشسته و خوابیده به ذکر الهی و بعد هم یافت تفکری معاد در اینجا، اینها همه آن وقت مقدمه می شود برای «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا» که ما شنیدیم «مُنادِياً» که «يُنادي لِلْإيمانِ». این «مُنادِياً» حالا عام تر شد. این عمومیتش از جانب خدای سبحان در دو جانب تکوین و تشریع. یک جانب تکوین می شود تمام آیات وجودی که خلق شده، آیات تشریع می شود کتاب های آسمانی، انبیای بزرگوار، اوصیای گرامی و عالمان. این می شود زبان تشریع. آن شد زبان تکوین که «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا» که اولوا الالباب می گویند ما شنیدیم، این شنیدیم خیلی بار دارد با مقدماتی که آمده، خیلی اقرار بزرگی است که انسان می گوید خدایا من زبان عالم را شنیدم، خدایا من زبان تشریع را شنیدم. این شنیدن به دنبالش هم آمده که «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا» ایمان آوردیم.

اگر انسان این «فَآمَنَّا» را به دنبال این ندای بلند، ندای گسترده نه فقط ندای رسولان و کتب و اوصیا و عالمان بلکه ندای تمام هستی ببیند آن موقع این گویش اجابت «فَآمَنَّا» نسبت به او اقرار خیلی عظیمی است که «فَآمَنَّا» به این ندا. یعنی من الآن به در و دیوار عالم وجود نگاه می کنم، ندا را می یابم، می شنوم، شنیدم و ایمان آوردم که آن نظام فطرتی را که در درون خود انسان خدا قرار داده از جمله ی این زبان های گویای بر ایمان است که «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» آن هم از همین زبان است. زبان انبیا و اوصیا و کتب زبان بیرونی است که با زبان درونی تطابق دارد. آن «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏» حالا عظیم تر می شود با این نگاه. یعنی چه؟ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏» خدا هم با زبان تکوین با انسان سخن گفته که آنها ندا دارند و هم با زبان تشریع با انسان سخن گفته و آنها ندا دارند. انسان را در بین همه ی این نداها قرار داده تا هر جا رو می کند، هر جا نظر می کند، هر صدایی به گوشش می رسد، هر کاری را می خواهد انجام بدهد، مواجه با ندا باشد. خیلی زیبا می شود. نه فقط وقتی قرآن می خواند مواجه با نداست، نه فقط وقتی انبیا با او هستند، اوصیا با او هستند، عالمان با او هستند فقط منادی با او در حال گفتگوست و ندا را می شنود. نه، این در هر حالی در خلوتخانه ی خانه اش هم که باشد، در تاریکخانه و صندوقخانه هم که باشد وجود خودش را که می یابد، هوای تنفس کرده اش را که می یابد، آنجا هم آیات الهی که با او ندا دارند را می یابد.

این نگاه به ندا مطلوب انسان باید واقع بشود به طوری که انسان دنبال این ندای کلان که این ندای کلان هستی هم از راه آزمایش و تحقق آن نداهایی که ابتدا به گوش انسان از نظام تشریع می رسد آغاز می شود. از کجا آغاز می شود؟ از ندای تشریع. اگر انسان نسبت به ندای تشریع اجابت کرد، هر چقدر در آنجا جلو رفت، ندای تکوین هم برای او معنا پیدا می کند، زبانش باز می شود، رمزگشایی می شود که رمزگونه بودن تکوین بر اساس این است که انسان اطاعت در نظام تشریع را سر لوحه ی کار خودش قرار بدهد تا رمزگشایی بشود. پس این دوتا به هم مرتبطند. می شود کتاب تکوین کتاب تدوین. کتاب تدوین که قرآن است و انبیا هستند و اوصیا و عالمان هستند اینها همه دارند او را آماده می کنند برای زبان تکوین هستی که آن را هم بیابد.

آن وقت با این نگاه وظیفه ی عالمان هم سنگین تر می شود که عالمی که منادی است، او هم ندا دارد، آیه ای که می خواند، بیانی که می کند، هر چقدر این مجرا طاهرتر باشد زبان گویای به این ندا به گوش بندگان که می رسد از مجرای طاهر اثرگذار تر می شود، تأثیر گذار تر می شود. لذا همچنانکه قرآن طهارت است، طاهر است و انبیا و اوصیا طاهر بودند، عالم به مقدار نزدیک شدن به این طهارت است که منادی این ندا می شود. این ندا اگر از جان آلوده دربیاید آن وقت ندا را ما ضایع کردیم، ندا را ما محدود کردیم، ندا را ما ممزوج کردیم به غیر. آن طاهر است اما در وجود ما چه می شود؟ چنانچه ﴿وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[5]. هر مقدار ظلم یک مرتبه از خسران است.

این هم یک نکته که ندا عمومیت پیدا می کند. آن وقت انسان دیگر هر جا نظر بکند، هر جا چشم بیاندازد، صدایی به گوشش برسد، می یابد که همه آیات قرآن است دارد برای او چه می شود؟ آن وقت کسی که به مرتبه ی آیات قرآن رسید، می تواند آن آیات را در این حد بیابد. بدون قرآن نمی تواند آن را بیابد چون قرآن اوج آن مرتبه را دارد بیان می کند، انسان از طریق قرآن است، از طریق دعوت انبیاست که می توان آن مرتبه را بیابد. این هم یک نکته که یکی از آن مباحثی است که دنباله دارد. حالا اگر فرصتی بعداً بود.

بعد اینجا «سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي» بعد می گوید «فَآمَنَّا». ما در قرآن بعضی جاها داریم که ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾[6]. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» شنیدیم و عمل کردیم یک رتبه است، اما «سَمِعْنا فَآمَنَّا» مرتبه ی بالاتر است چون در آن جایی که ایمان باشد عمل حتماً هست اما در جایی که عمل باشد ازدیاد و تضاعف ایمان در کار نیست. اینجا می گوید «سَمِعْنا» ما بعد «فَآمَنَّا». یعنی ایمانمان بالاتر رفت. «فَآمَنَّا» یعنی ایمان بعدی، تفریع بر آن شنیدن اما «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» شنیدیم و عمل کردیم. این «أطعنا» در دایره ی «سمعنا» است اما «فَآمَنَّا» در دایره ی این است که «سمعنا» علت قابلی شد برای اینکه «فَآمَنَّا» برای این محقق بشود. زمینه شد برای اینکه «فَآمَنَّا» در وجود این محقق بشود.

این بحث در اینجا که آمده بالاتر از آن جایی است که می فرماید «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا». یعنی «سَمِعْنا فَآمَنَّا» عام است، «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» را دارد، به اضافه هم دارد. این هم یک نکته که اگر ردّ اینها را در قرآن بگردیم خیلی بحث دقیق می شود.

«یکی از حضار:» نامفهوم 30:03

«استاد:» نه دیگر. ایمان فقط علم نیست. اگر ایمان علم بود بله می گفتیم که اطاعت بعد از ایمان لازم است اما وقتی که می گوییم ایمان یعنی علم در آن محقق است. ایمان باور با عمل است. لذا مضاعف است در آن. بالاتر رفتن درجه ی ایمانی است. کی درجه ی ایمان بالاتر می رود؟ علم و عمل با هم آمیخته بشوند، باور ایجاد بشود، ایمان ایجاد می شود. لذا اینها به درجه ی بالاتر ایمان [می رسند] اما «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» ممکن است حفظ مرتبه ی ایمان باشد که اگر عمل انجام نمی داد مرتبه ی ایمانشان ساقط می شد. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» حفظ مرتبه ی ایمان است اما «سَمِعْنا فَآمَنَّا» اوج مرتبه ی ایمان است، رفع مرتبه ی ایمان است که این هم یک نکته که اینها به دنبال این هستند که نوع نگاهشان به ندا به گونه ای است که ایمانشان را مضاعف می کند. فقط اطاعت را به دنبال نمی آورد. این هم خیلی زیباست.

اینها برنامه می خواهد یعنی قرآن دارد افق نگاه ایجاد می کند. چگونه برخورد بکنید؟ دنبال چه باشید؟ فقط دنبال اطاعت؟ می گوید عیبی ندارد، در یک رتبه باید دنبال اطاعت بود اما کسی که به مرتبه ی اولوا الالباب می رسد اوج مرتبه اش این است که به دنبال رفع ایمان است نه فقط عمل. عمل دیگر برای او یک مرتبه ی نازل تری است.

«یکی از حضار:» نامفهوم 31:38

«استاد:» بله دیگر. اینها دارد افق نگاه در دستور سلوکی ایجاد می کند.

بعد دنبال این که می فرماید ….

خود این «مُنادِياً» هم که به صورت نکره آمد، تا آن عظمت ندایی را که بعدش می خواهد بیاید ایجاد می کند.

دنبال این می فرماید که «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا».

حیف می ترسم که یک خرده این سه فراز که «رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا» دو فراز «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار»[7] سه فراز. این سه فراز هر کدام نکته های خودش را دارد. الآن می خواستم با عجله بگویم که آیه تمام بشود ولی حیف است. ان شاء الله در محضر آیه در جلسه ی بعد هم هستیم که بعد از نماز ان شاء الله.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

[1] . [الفاتحة: 4]

[2] . [آل عمران: 189] ، [المائدة: 17] ، [المائدة: 18] ، [المائدة: 120] ، [النور: 42] ، [الشورى: 49] ، [الجاثية: 27] ، [الفتح: 14]

[3] . [الأعراف: 172]

[4] . [الإسراء: 44]

[5] . [الإسراء: 82]

[6] . [البقرة: 285] ، [النساء: 46] ، [المائدة: 7] ، [النور: 51]

[7] . [آل عمران: 190-195]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید