بسم الله الرحمن الرحیم
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
بحثی که در خدمت دوستان بودیم، بحث در رابطه با معجزه بود که تحدی قرآن به بلاغت گذشت و اینکه آیا قرآن سنت علیت را، قانون علیت را قبول دارد گذشت و اینکه تطابق با آنچه که در علم استدلالی، فطرت، علم طبیعی، نظام در حقیقت قرآنی، طبیعت و همه ی اینها که 4، 5 طریق بود اینها با هم تطابق دارند گذشت این بحث.
بحث رسیدیم به اینکه در ادامه ی آن بحث دیروز که رواج آن چه که به عنوان خلاف عادت محقق می شود و خارق عادت محقق می شود که طیف وسیعی را شامل می شود از آنچه که مرتاضان و کسانی که در حقیقت اهل ریاضت اند تا آنچه که انبیا می آوردند که به عنوان معجزات تلقی می شود. آن قدر زیاد است که علم از انکار او در حقیقت چه هست؟ عاجز است؛ لذا انکار نمی کند اینها را؛ چون کثرت وقوع دارد، تحلیل ندارد برای آن گاهی که چطور محقق شده، علت علمی اش را نتوانسته بیابد؛ اما انکارش هم نمی کند. همین قدری که انکار نمی کند که عقلا در طول تاریخ، سنت های انبیا، معجزات انبیا را انکار نکرده اند، این خوارق عادت را انکار نکردند، این افعال اهل ریاضت را انکار نکردند هرچند توجیهی هم برایش نتوانستند از جهت علمی پیدا کنند درست است؟ این عدم انکار باعث شد که روان شناسان امروزی که به عنوان علم رایج امروز است بیایند برای تحلیل این قدمی بردارند و نیروهایی را در وجود انسان شناسایی بکنند حالا یا به عنوان نظریه و تئوری یا به عنوان یک حقیقت که بعضاً بعضی از اینها حقایقی هم هستند که تأیید دین را به همراه خودش دارد و با واقعیت هم تطابق دارد. بعضی هایش هم در حد فعلاً تئوری و نظریه است؛ ولی بالأخره قابل بحث است به عنوان علم امروزی که غیر از آنچه که به عنوان نظام ماده ما می شناختیم که نظام ماده آن قواعد خاص خودش را داشت، حالا در فیزیک اسمش را می گذارند مثلاً گاهی بعضی از نتایج مربوط به مکانیک که حرکت است، بعضی از نتایج مربوط به چه هست؟ نظام غیر مکانیکی. حالا اسمش را می گذارند ذرّی و موجی. ذرّی مربوط به مکانیک است مثلاً تعبیر اینگونه و موجی نزدیک به غیر مکانیک که حالا مثلاً تئوری های انرژی ها، انرژی های گرانش که جاذبه باشد یا مغناطیس یا الکترومغناطیس یا در حقیقت حالا تعبیرهای دیگری که انرژی های چهارگانه را نمی دانم هم کنش های ضعیف، هم کنش های قوی یا مثلاً تعبیراتی که می کنند از انرژی ها که اینها هم مادی هست؛ اما مرتبه لطیف عالم ماده است که قابل حس و گاهی شهود عینی چشمی و بصری و لمسی گاهی نیست؛ اما نتایجش دیده می شود مثلاً ما جاذبه را احساس نمی کنیم با چشممان درست است؟ اما نتیجه اش را می بینیم که یک سیب که در هوا رها می شود، یک شیء که در هوا رها می شود به سمت زمین حرکت می کند. این را می یابیم اثرش را؛ اما خود جاذبه را چه هست؟ قابل رؤیت نیست. در حالیکه در حرکت های مادی و یا ذری آن حرکت ذره دیده می شود. آن شیئی که در حقیقت محرک است دیده می شود. شیء متحرک دیده می شود؛ یعنی در حقیقت می توانیم بعضی از اینها را چه کار بکنیم؟ با چشم رصد کنیم؛ اما در آن حرکت های غیر ذری که موجی باشد، با چشم غیر مسلح دیده نمی شود؛ ولی نتایجش را پیدا می کنیم. اینها هم مادی است؛ لذا لطیف تر است. عالم انرژی که لطیف تر از عالم ماده به معنای ذری است؛ لذا در آنجا به معنای موجی حرکت ها [است] حالا چه در مرتبه ی آن هم کنش های ضعیف چه هم کنش های قوی چه مغناطیس چه گرانش. البته هر کدام از اینهایی که در حقیقت ذکر کردند انرژی های مختلفی که ذکر کردند که بحث جالبی هم دارد. بد هم نیست دوستان این بحث ها را در کنار این بحث ها داشته باشند، ببینند؛ چون به کار می آید که حرف های جدیدی که زده شده در رابطه با این مسائل خیلی کاربردی است برای آن نگاه هایی که ما به خصوص در بعضی از مسائل دین مجبوریم به موضوع شناسی، مجبوریم تا اینها را خوب بشناسیم تا بتوانیم دقیق تبیین بکنیم؛ لذا جمع شدن بین کسانی که از فلسفه الهی اطلاع دارند و کسانی که از علوم روز اطلاع دارند و این با همدیگر به گفتگو پرداختن و تطبیق کردن بین این موضوعات خیلی می تواند کمک بکند هم به آنها هم به ما؛ لذا این لجنه ها باید شروع بشود در نظام ما یکی از آن مسائلی است که عنوان تولید علم را به دنبال خودش دارد، جمع شدن نیروهایی است که کسانی است که متفکر در فلسفه علم هستند در مسائل مابعدالطبیعه هستند و کسانی که در نظام طبیعی کار کردند آن هم با علوم مختلف طبیعی، آن هم با علوم مختلف مابعدالطبیعی. جمع شدن اینها و نظریه پردازی ها خیلی می تواند مؤثر باشد. مثلاً ببینید ما با اینکه نظام علمی مان خیلی قوی تر از مسیحیت است، خیلی قوی تر است؛ اما در بعضی از این مسائل آنها الآن از ما پیشگام ترند. سال شاید 1987 کلیسا پاپ یک لجنه علمی قوی از سرشناس ترین فیزیک دانان عالم، تنها هم فیزیک دان ها نه، کسانی که در حقیقت در رشته های مختلف علوم، چند تا رشته را فیزیک و فلسفه و الهیات سه رشته اساسی شان بود. هر کسی که در یکی از اینها تخصص داشته باشد در یکی دیگر هم اطلاع داشته باشد. جمع کردند یک هفته اعتکاف علمی کردند؛ یعنی در یک روستایی در حقیقت دور از ارتباطات بیرونی و اشتغالات بیرونی اینها جمع شدند راجع به ارتباط این سه موضوع با همدیگر چه کار بکنند؟ ارتباط این سه موضوع به همدیگر گعده داشته باشند. گپ علمی داشته باشند و تعمق داشته باشند و رابطه ایجاد کنند البته نتیجه اش هم یک کتابی چاپ شده به اسم «فیزیک، فلسفه، الهیات» کتاب خیلی خوبی هم هست که اولش هم با تبلیغ خلاصه مسیحیت نمی خواهیم بکنیم؛ اما می خواهیم بگوییم که باید از آنچه که در حقیقت درست است آدم استفاده ی صحیح بکند. ببینیم این کار ها روش هاست که نتایج زیادی بر آن مترتب است. ما نباید صبر کنیم 20 سال دیگر، 30 سال دیگر. چرا از امروز این کار را نکنیم و چرا در حقیقت این قدر مقام معظم رهبری از بحث تولید علم در حوزه های مختلف از جمله علوم انسانی ایشان این قدر اصرار دارد در حوزه های مختلف چرا ما در حقیقت پیشگام نباشیم اگر ادعای تبعیت می کنیم اقلاً قدم های اولیه اش را برداریم در این مسئله. ارتباطاتمان با نظام دانشگاهی بتوانیم این رابطه ها را پیدا بکنیم، ارتباطات را میسور بکنیم. آمادگی در خودمان ایجاد بکنیم. اقلش این است که خودمان یک سری مطالعات را باید برای آشنایی شروع بکنیم داشته باشیم تا بتوانیم ارتباط ایجاد بکنیم.
حالا داشتم این را عرض می کردم که اینها روان شناسان آمدند تبیین کنند این امور خارق عادتی را که از بعضی از مرتاضها، بعضی از در حقیقت افراد سر می زند، با نظام در حقیقت علل علیتی که بخواهند علت برایش درست بکنند؛ لذا آنجا آمدند به نیرو و انرژی قائل شدند که او ورای بحث ذری در نظام موجی تأثیر دارد؛ لذا در نظام موجی به بحث الکترومغناطیس یا بحث های مغناطیسی در حقیقت انرژی مغناطیسی به اینها پرداختند که می گویند بعضی از افراد درونشان قوایی دارند بالفعلش می کنند یا اینکه از قوایی از بیرون از خودشان استفاده می کنند. دوتا مرتبه است یا اینکه در درونشان بعضی از این انرژی ها هست مسلط به آن می شوند در استفاده یا اینکه قدرت استفاده ی از این قوه را از بیرون از خودشان دارند که حالا ایشان تعبیر به تملک و مالکیت و تحت سیطره داشتن یا مصاحبت. مصاحبت دومی بود که می توانند در حقیقت او را از آن است بکنند. حالا بعضی از آن مسائلی که عنوان تسخیر جن هم هست در بعضی از به اصطلاح نظامات اینجوری، آن هم داخل در این می گنجد که جن هم از قوای مادی عالم محسوب می شود و تصرف در جن و و قدرت استفاده از جن هم مثل مصاحبت با او می ماند که استفاده کردن از قوه ی آن است، ضمیمه کردن قوه ی خودش به قوه ی آن است؛ لذا می شود همچنین قوایی را در درون … ماها همه مبدأ و منشأ این قوا را در درونمان داریم اما بعضی ها این مبدئیت در آنها نزدیک به فعلیت است و زودتر خودش را بارز و آشکار می کند بعضی ها دورتر است. در بعضی ها این قوه علاوه بر اینکه نزدیک به فعلیت است، علم به آن هم حاصل می شود برایشان؛ لذا به کار می گیرند. در بعضی ها ممکن است تا آخر عمرشان هم از دنیا بروند اصلاً علم به آن در درونشان چه؟ پیدا نشود نفهمند یک همچنین توانی [دارند]. شاید توانش هم بیش از او یکی باشد که آشکار شده؛ اما نتوانسته این را به فعلیت برساند؛ لذا آشنایی ما با این علوم تا حدی که برای ارتباط با افراد لازم است، برای ما اطلاع اجمالی لازم است که بدانیم اینها چه آثاری می تواند داشته باشد. تفکیک کنیم بعضی از امراض روحی را با بعضی از امراض روانی با بعضی از امراض بدنی. اجمالاً تفکیک کلی اش نه به عنوان پزشکی و روان شناسی، به عنوان یک نگاه کلی و جامع این یک کار در حقیقت چه هست؟ کسی است که به هر سه موطن آگاه است و مطلع است. اجمالاً باید بین اینها یک اطلاعی داشته باشد نه تکذیب بکند اینها را به راحتی نه تأیید بکند با سادگی که تأیید با سادگی هم خودش عوارض چه دارد؟ عوارض بدی در مردم ایجاد می کند؛ لذا می گوید روان شناس ها اینجا آمدند این از راه بحث آن انرژی مجهول الکتریسته ای که در درون افراد هست یا الکتریسته و مغناطیسی که در درون افراد هست توجیه این اعمال را کردند که اینها می توانند با تسلط بر او بعضی از کارها را چه کار بکنند؟ به صورت موجی نه به صورت ذری. در ذری رابطه های چه می خواهد؟ در ذری رابطه های حرکتی می خواهد، رابطه های مکانیکی می خواهد اما در موجی رابطه های مکانیکی نمی خواهد؛ بلکه ممکن است شخص در اینجا باشد، انرژی به سادگی در موطن دیگر و مکان دیگر تأثیر بگذارد؛ اما در رابطه های ذری حتماً باید چه باشد؟ حتماً باید محاذات باشد، حتماً باید رابطه باشد، حتماً باید تحریک و تحرک بیرونی و اینها؛ لذا می فرماید چون این اسباب برای ما خیلی شناخته شده نیست، روان شناس ها تبیین این خوارق عادت در حقیقت مرتاض ها و اینها را از این راه می کنند که می گویند این انرژی هم در درون انسان هست. با این هم می تواند در حقیقت کارهایی را انجام بدهد که خلاف آن حرکت، خلاف آن به اصطلاح نظام عادی ای بود که ما در نظام ذری می شناختیم. حالا این یک بحثی است که البته تفاوت بین نظام ذری و موجی، نظام در حقیقت مادی و و انرژی، مادی که می گوییم در مقابل انرژی نه آن مادی به معنای عام که انرژی را هم شامل می شود، اینها در حقیقت چه هست؟ اینها جای خودش را بیشتر می طلبد.
ایشان اینجا اشاره کرده «هذا هو الذی الجأ الباحثین فی الآثار الروحیة من» این روحیه یعنی چه؟ باحثین فی الآثار الروحیة یعنی روان شناس ها. روحیه نه به معنای روح در مقابل جسم؛ بلکه روح به معنای روان در اینجا. همان که در مرتبه لطیف جسم دقت می کنید؟ که روان شناس ها هم علمای طبیعی هستند؛ منتها جزو علمای طبیعی که با مرتبه لطیف طبیعت ارتباط دارند که روان انسان است. روان انسان به معنای چه هست؟ همان فعل و انفعالاتی که در مرتبه ی مادی؛ منتها با آن لطافت خاصش که عرض کردم محقق می شود.
[یکی از حضار] به معنای نفس می شود؟
استاد: نه عرض کردم نه نفس هم نیست؛ یعنی آن نفسی که ما می گوییم نفس تجرد دارد دقت می کنید؟ نفس درست است که جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء است؛ اما تجرد دارد؛ یعنی در افعالش تعلق به ماده دارد؛ اما در خلاصه ذاتش تجرد دارد؛ اما این روانی که اینها می گویند تجرد ندارد. مرتبه ی لطیف عالم ماده است که مقدماتش را از ابتدای بحث تا الان اجمالاً اشاره کردیم که ارتباط اینها با چه مرتبه ای از بدن انسان می شود.
[یکی از حضار] در فلسفه ی ما … نامفهوم 14:04
استاد: بله چرا ما در بحث فلسفه مان در حقیقت مبادی برای این بحث داریم مثلاً ما بحث روح بخاری، بحث مزاج، بحث در حقیقت مباحثی از این سنخ که به مرتبه ی لطیف ماده مرتبط می شود به خصوص بحث روح بخاری که آن مرتبه ی حرارت و گرما هم از آن استنتاج می شود و مرتبط می شود و بحث های نظیر این که به مراتب بحث نفس نمی رسد اما از مرتبه ی بدن چه می شود؟ بدن عادی بالاتر می رود. در بحث مباحث نفس به اصطلاح کتب ما مرز بین اینها خیلی آشکار شده؛ اما البته به صورت یک علم مفصل جدا قبلاً نبوده، این بحث چه شده؟ بعدها [جدا شده]. ممکن است در مسفورات قوم و فلاسفه و اخلاقیون بحث های روان شناسانه کاملاً رگه هایش پیدا باشد چنانچه کتاب هایی هم در این زمینه برای تبیین این موضوع نوشتند که در آثار کی و کی در حقیقت مباحث روان شناسی کاملاً موجود بوده؛ اما این علم تفکیک شده البته نبوده، تفکیک شده اینجوری نبوده؛ اما بوده، مبادی بحث هست. بین اینها تمییز قائلند اما اینکه این را یک علم جدایی روی آن بحث کنند نه این متأخر است؛ لذا «الجأ الباحثین فی الآثار الروحیة» روان شناسان «من علماء العصر ان یعللوه» اینها ببینید اصلاً بحثشان هم در تبیین مباحث روانی باز هم بر می گردد به ماده؛ اما ماده ی لطیفه دیگر که اینها آمدند تعلیل کردند به جریان امواج مجهوله الکتریسیته مغناطیسی که دیگر حالا اینجا عرض کردم که منظور در مقابل آن حرکت های چه هست؟ حرکت های ذری. موجی در مقابل ذری که اینها بحث مباحث موجی را مطرح کردند که از جمله ی آن مباحث موجی ، امواج الکتریسیته است که امواج الکتریسیته مبحث لطیف ماده است. مادی است؛ اما بحث انرژی مبحث لطیف ماده است و خیلی آثار هم دارد که حالا دیگر مقدمتاً اجمالاً یک اشاراتی کردیم که در انرژی ها اقسامش چندتاست و چه ارتباطی پیدا می کنند.
«فافترضوا» اینها به این نتیجه رسیدند که، فرض کردند که «ان الارتیاضات الشاقة» ارتیاضات سخت درست است؟ این ریاضات سخت «تعطی للانسان» تمرکزی به انسان می دهد، توحدی به انسان می دهد که این تمرکز و توحد انسان را سلطه بر چه پیدا می کند با این تمرکز؟ بر تصریف امواج مرموزه ی قویه. بر این حرکت های موجی، بر این در حقیقت آن به اصطلاح حالت لطیف ماده که حالت امواج است، سلطه پیدا بکند و قدرت به کار گیری آنها را پیدا بکند «علی تصریف امواج مرموزة قویة» که اینها را بتواند به کار بگیرد حالا «تملکه او تصاحبه» که این را عرض کردیم. گاهی از درون خودش در حقیقت این ایجاد امواج می جوشد و قدرت دارد بر ایجاد آنها؛ لذا مالکشان هست؛ لذا از درون این نشئت می گیرد که انسان این مبدئیت در وجودش هست که بعضی از انرژی ها موجی را از درونش ایجاد بکند یا اینکه تصاحبه یا اینکه نه خودش ندارد؛ اما قدرت پیدا می کند بر تصرف بر آنها که آنها را همراه بکند با خودش که عرض کردم آن هم انواعی دارد از جمله یکی از انواعش خود همین تصرف امواج در بیرون است با تمرکز که می تواند جهت بدهد به حرکت اینها با اراده و شعور خودش یا تصرف جن که آن هم در حقیقت چه هست؟ از نظام عالم مادی هست و قدرت تصرف پیدا می کند و از طریق آن می تواند چه کار بکند؟ بعضی از کارها را انجام بدهد بدون اینکه رؤیت بشود، بدون اینکه حرکت مادی صورت بگیرد، بدون اینکه از نظام مکانیکی استفاده بکند. دقت می کنید؟ بلکه در مقابل نظام مکانیکی از نظام موجی استفاده می کند. حالا موجی امواج که شناخته شده برای علم امروز هست یا امواج غیر از اینکه اینها ممکن است هنوز شناخته شده نباشد که در نظامات روحی و روانی انسان اینها در حقیقت چه هست؟ جرقه ها و فرض هایی از وجودش در نظام امروز روان شناسی هست. در نظام الهی هم یک سری مباحث این جوری اش هست که انسان قدرت بر ارتباط با …
این سازگار است با آن بحثی که قدرت انسان در تسخیر همه ی عالم سماوات و ارض است. درست است؟ یعنی هر آنچه در نظام بیرونی هست تسخیرش برای انسان امکان پذیر است. اگر بخواهد تسخیرش برای انسان امکان پذیر باشد، باید مبدأ درونی برای انسان برای این باشد که مشابهت با او داشته باشد و الّا اگر مبدأ درونی که مشابه با او باشد در درون نظام وجود انسان نباشد تسخیر امکان پذیر نیست. اگر بیگانه باشد با انسان این قوا؛ یعنی مبدأ درونی در وجود انسان نباشد، امکان تصرف، مصاحبت یا مالکیت نیست. پس انسان هر آنچه که در بیرون هست به تأیید نظام در حقیقت قرآنی و تأیید قرآنی که می فرماید ﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[1]. درست است می فرماید این نشان می دهد مبدأ درونی همه ی آنچه که در آسمان و زمین هست در وجود انسان هست. این به معنای علم حصولی نیست فقط که بخواهد بگوید علم مفهومی پیدا می کند. علم مفهومی غیر از تسخیر است. دقت می کنید؟ تسخیر به کار گیری است. یک موقع هست که ما چیزی را فقط صورتی از آن در ذهن ما میفتد این علم مفهومی است؛ اما یک موقع هست که می گوییم غیر از اینکه این صورت میفتد من قدرت به کار گیری آن را دارم. این رابطه است. این باید ارتباط در درون مبدأ درونی داشته باشد تا قدرت به کار گیری باشد. اینها هم که روان شناسان می گویند؛ یعنی تصدیق کردند به ارتباطات درونی حالا به نحو مالکیت یا به نحو مصاحبت. باید این در درونش باشد. پس تبیین کردند اینها را که اینها باعث می شود.
«وبذلک یقدر علی ما یأتی به من حرکات و تحریکات و تصرفات عجیبة در ماده» که از طریق همین امواج مجهوله ی الکتریسیته ی مغناطیسی اینها چه کار می کنند؟ تصرف در ماده ایجاد می کنند. این تصرفات در ماده سبب حرکت می شود. سبب قبض می شود. سبب در حقیقت بسط می شود. سبب در حقیقت بازشدن، رفتن، آمدن می شود. جذب و دفع می شود. همه ی اینها با همین امواج الکتریسیته بدون اینکه مشهود باشد، چه می شود؟ مثل همان حرکاتی که گاهی سحره ی فرعون یا با سحر در حقیقت چه کار می کنند؟ آن هم یکی از قوای وجودی انسان است که ﴿يُخَيَّلُ [إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ] أَنَّهَا تَسۡعَىٰ٦٦﴾[2] خودش چه هست؟ یک حرکت و یک فعل است. یک حقیقت است تحتش که «یخیل انها تسعی» ؛ یعنی کاری کردند که آنها فکر می کنند اینها دارند حرکت می کنند. خود این یک تصرف است دیگر. این تصرف گاهی تصرف در همین نظام موجی است در مقابل نظام ذری که نظام ذری مکانیکی قابل شهود است. نظام موجی قابل شهود نیست به راحتی. هر چند نظام ذری هم در نهایتش به نظام موجی برمی گردد؛ البته در زیر اتم ها وقتی که بروند در حقیقت پایین تر از اتم ها گاهی کم کم آن را به نظام موجی بر می گرداند نظام ذری را. پس در حقیقت، حقیقت عالم برمی گردد به یک علت. اینجا که نظام الکتریسیته یا موجی را هم بیان می کنند که خوارق عادت به آن تبیین می شود خوارق عادتی که مرتاضان بیان می کنند، این هم برای خودش یک نظام علیتی دارد. این هم برای خودش قواعد علمی دارد که بعضی شان ممکن است الآن بشر به آن رسیده باشد بعضی دیگر هم هنوز نرسیده باشد چنانچه در قواعد عالم مادی هم این جوری است. با این نگاه حتی آن خوارق عادت آنها هم نظام علّی دارد؛ اما نظام علّی غیر از نظام علّی محسوسی است که ما می شناختیم. درست است؟ ایشان با این بیان می خواهد این را [بگوید].
«و هذه الفرضیه لو تمت و اطردت من غیر انتقاض» اگر ثابت شد و نقض نشد این فرضیه ای که اینها کردند که بر اساس امواج مرموزه الکتریسیته است اگر ثابت شد و نقض نشد این را به عنوان اصل موضوع ما می گوییم دیگر. اگر اینها توانستند اثباتش بکنند و نقض هم نشد «لأدت الی تحقق فرضیة جدیدة وسیعة تعلل جمیع الحوادث المتفرقة» حالا با این نگاه دیگر تمام حقایق متفرقه ای را که قبلاً علم از تصویرش و نظام علیتش و تبیینش عاجز بود با این نگاه حالا می تواند چه کار بکند؟ راه برای تبیین پیدا بکند با اینکه مشهود نیست محسوس نیست؛ اما چه هست؟ با آثارش می توانیم بفهمیم این هم نظام علّی دارد. تعلل جمیع حوادث متفرقه ای را که «کانت تعللها جمیعا» که خیلی از اینها را یا همه اش را قبلاً جور دیگری تبیین می کرد با نظام علّی اش یا بعضی هایش را قدرت تبیین و تعلیل داشت و بعضی اش را هم نداشت «او تعلل بعضها الفرضیات القدیمة علی محور الحرکة والقوة» محور الحرکة و القوه همان نظام چه؟ نظام در حقیقت مکانیکی و نظام حرکت ذری که آنجا از درون شیء قوه و استعدادی هست که شیء دیگری را که با او رابطه برقرار می کند از طریق آن استعداد و قوه او را می تواند به حرکت وادارد که حرکت و محرکی که در نظام بیرونی قابل مشاهده بود ؛ منتها حالا ذری اش یا در حقیقت چه؟ ماکرویی اش. تفاوت نمی کند دیگر محاسباتش حالا چه در نظام ذری اش چه در نظام ماکرویی اش که علی محور الحرکة و القوة بود در قبلاً؛ ولی الآن اینجا می گوید که چه هست؟ اینجا می گوید بعضی از اینها بر اساس نظام موجی تبیین می شود. آنهایی که قبلاً قابل توجیه نبود یا آنها که قبلاً توجیه می شد؛ اما قانع کننده نبود. یک جاهای مجهولی داشت. اینها بر اساس نظام ذری قابل توجیه است.
«و لساقت» اگر اینجوری شد «جمیع حوادث مادیه الی التعلل والارتباط بعلة واحدة طبیعیة» نظام موجی هم همراه نظام ذری دو مرتبه از نظام طبیعت اند. درست است؟ لذا این دوتا با هم دیگر تحت یک قاعده و یک نوع علت طبیعی چه می شوند؟ می گنجند که آن نظام بر آنها حاکم است هر چند ممکن است در بروز و ظهور با همدیگر در نظام ذری و موجی تفاوت هم داشته باشند؛ اما در نظام حاکم بر آنها یک نظام حاکم است بر آنها. درست است؟ تا اینجا اشکالی ندارید که؟ چون اینجا ایشان خیلی مختصر و موجز بیان کرده اگر این توضیحات بیرونی نباشد، اینکه همه بر محور حرکت و قوه است بعد خلاصه تبیین می شود با اینکه قبض و بسط در نظام الکتریسیته مغناطیسی چطور می شود، این را یک کمی دیگر ایشان به ایجاز تام اینجا … تسلط هم یکی از آثار تسلط این است که خود طرف کاملاً مسلط با کمترین جمله و بیان می تواند بیشتر گفتار را داشته باشد و اگر کسی مطلع باشد می گیرد. اگر کسی مطلع نباشد البته کارش زار می شود.
«فهذا قولهم و الحق معهم فی الجملة» که قول اینها این است و حق هم با ایشان است که «اذ لا معنی لمعلول» این یک قاعده است. هم طبیعیون این را پذیرفته اند هم الهیون. «اذ لا معنی لمعلول طبیعی لا علة طبیعیة له مع فرض کون الرابطة الطبیعیة محفوظة» با فرض اینکه رابطه طبیعیه باشد یا مع فرض کون الرابطه طبیعیةٌ این در حقیقت باید حتماً چه باشد؟ حتماً باید علت طبیعی باشد؛ یعنی معلول طبیعی با علت طبیعی خودش، معلول طبیعی علت طبیعی می خواهد اگر رابطه طبیعی است. معلول طبیعی علت طبیعی می خواهد اگر رابطه طبیعی است. البته معلول طبیعی گاهی رابطه ی غیر طبیعی دارد؛ یعنی با ماوراء طبیعت آن بحثش جداست آنجا علت طبیعی نمی خواهد. اگر رابطه طبیعی است حتماً طرفین این رابطه باید در حد هم باشند. در حد هم از جهت نظام عالم وجود. اگر یکی طبیعی است رابطه هم طبیعی است دیگری هم حتماً طبیعی است. دقت می کنید؟ اگر یکی طبیعی است رابطه هم طبیعی است دیگری هم حتماً چه هست؟ طبیعی است. این فرض خیلی عالی ای است که همه ی ارتباط همه ی نظام عالم مادی با همدیگر را می رساند که با همدیگر آنها با هم چه هستند؟ تأثیر و تأثر دارند. اگر اینجوری هست، باید علت طبیعی داشته باشند، پس باید برسیم به یک علت طبیعی واحدی که منشأ باشد برای همه ی این علل؛ چون نمی شود که دوری باشد. می شود دوری باشد؟ این علت برای آن باشد، آن علت برای این باشد و این دوباره علت باشد برای اولی. نمی شود که. این دور می شود. درست است؟ پس باید اگر دوری نیست این سلسله علل طبیعی برسد به یک علت طبیعی واحد. در رابطه های طبیعی اش هست. در رابطه های طبیعی اش باید برسد به یک علت طبیعی واحد. آن علت طبیعی واحد منشأ برای همه ی اینها می شود. این هم درست است. ایشان می فرماید این حرف، حرف کاملاً دقیق و متینی است. آن علت طبیعی با همه ی اینها رابطه ی طبیعی برقرار می کند. هر چند ممکن است خود این علت طبیعی چه باشد؟ معلول علت غیر طبیعی باشد؛ چون آنجا رابطه اش طبیعی نیست.
[یکی از حضار] خداوند چه می شود این علت واحده ای نامفهوم 27:37
استاد: علت طبیعی همان علتی است که تمام حقیقت به اصطلاح انرژی و ماده می تواند از آن نشئت بگیرد، می تواند آن ماده ی اولیه باشد که خودش مثالی است یا صورت باشد؛ چون بالأخره ما در بحث انرژی هم ماده و صورت دارند می دانید که؟ انرژی هم ماده و صورت دارند؛ اما ماده و صورت لطیف تر از ماده و صورت عالم مادی در مقابل انرژی است. دقت می کنید؟ که آنجا حالا ایشان هم می فرماید می گوید قرآن اشاره ای به آن علت طبیعی واحده نکرده. علت هم دارد؛ چون نمی خواسته بحث علم را مطرح بکند؛ اما به آن تمکین کرده و قبول کرده و آن را تصدیق کرده؛ ولیکن تبیینش نکرده. حالا در کلامات امیر مؤمنان علیه السلام گاهی به این مبدأ طبیعی واحد گاهی در خطب نهج البلاغه اشاره شده که در حقیقت حالا اگر رجوع بکنید در مباحث خطبه اول و بعضی از خطب دیگر که مبدأ وجود عالم را چگونه تبیین می کند به آن علت طبیعی اولی گاهی اشارتاً اشاره کردند؛ اما در حقیقت تبیین تامی در این مسئله در نظام الهیات نخواسته صورت بگیرد اشکالی هم ندارد. اگر نظام علمی رسید به این، هیچ اصل مسئله که باید در نظام هر معلول طبیعی در رابطه ی طبیعی اش علت طبیعی می خواهد این مسلم است و این منجر می شود به یک علت طبیعی واحد.
[یکی از حضار] شاید رابطه طبیعی واسطه ی غیر طبیعی داشته باشد. دو تا چیز که رابطه ی طبیعی با هم دارند هر کدامشان با یک شیء سومی که …
استاد: حالا عرض می کنیم که در روابطی که در عالم ایجاد می شود، روابط طبیعی رابطه ی یک شیء با یک شیء فقط نیست؛ چون همه ی عالم مرتبط با همدیگر است، هر تأثیری که می خواهد گذاشته بشود با تمام تأثیرات و روابط اشیاء دیگر مرتبط اند. دقت می کنید؟ یک رابطه مجموعی است. یک رابطه ی بسیار عظیم است؛ لذا تغییر در آنها امکان دارد تغییر در علل را؛ لذا یکی از تبیین مسائل خارق عادت تصرف در همین نظام است که تنها یک راه نیست. ما فکر می کردیم تا به حال یک چه هست؟ چون فقط این دوتا رابطه را می دیدم بین این شیء و آن شیء، فکر می کردیم این مؤثر است در آن هست فقط و فقط؛ لذا هر جا آتش باشد چیست؟ یقین داریم که حرارت هم هست و هر جا حرارت باشد، یقین داریم که مبدأ حرارت که حالا اصطکاک است یا آتش است یا در حقیقت مثلاً خورشید و تابش است مثلاً یکی از این سه تا باید باشد. درست است؟ از آن طرف آتش باشد حرارت هست حتماً. از این طرف حرارت باشد یکی از آن سه تا اقلاً باید باشد دیگر؟ دیگر نمی شود بگویی یکی اش هست. یکی از آن سه تا باید باشد. درست است؟ یا اصطکاک یا تابش است یا در حقیقت چه هست؟ آتش مثلاً، نار حالا به عنوان حصر عقلی هم نیست. به عنوان این است که علل متعدده ای می توانند معلول واحدی داشته باشند؛ منتها یکی از آنها علی البدل باید باشد.
حالا در این نگاه، ما این نگاه را داریم؛ اما بیان الآن علم هم بر این تعلق گرفت که یک شیء وقتی که می خواهد محقق بشود در همین نظام رابطه ی طبیعی اکثر در حقیقت موجودات عالم طبیعی نترسید بگویید همه موجودات عالم طبیعی در این تحقق و در این تأثیر چه کان تامه اش چه کان ناقصه اش به خصوص در کان ناقصه اش حالا کان تامه اش یک خرده حرف دارد به خصوص در کان ناقصه است؛ یعنی شیء از حالتی به حالت دیگر بخواهد دربیاید. اگر این شیء بخواهد از حالتی به حالت دیگر دربیاید، تمام نظام موجودات عالم ماده در او تأثیر دارند. هر تغییری در آن منجر می شود به اینکه این محقق نشود. خیلی سخت می شود. ارتباط همه ی عالم با همدیگر در تحقق و تغییر، در هر تغییری؛ لذا همه دخیل اند؛ لذا ما فکر می کنیم که الآن نوع گردش آسمان ها و ستارگان و سیارات، منظومه ها، کهکشان ها به دور همدیگر و این حرکتشان این با یک مرکز واحد امکان پذیر است. حالا مرکز واحد نه مرکز دایره، یک مرکز واحدی که اینها با این نسبت دارند می چرخند و چرخش به غیر این صورت تلاشیِ همه را در پی دارد. ما این نگاه را داریم دیگر. در حالیکه غیر از این هم ممکن است باشد. چرخش در غیر این حالت و غیر این مرکز؛ منتها با محاسبات دیگر؛ یعنی اگر می خواهد بچرخد قطعاً با این چینش همین چرخش امکان پذیر است؛ اما کافی است با یک تغییر چینش همین نظام در حقیقت چرخش دیگر و سرعت و بطئ دیگری داشته باشد. توانستم عرض را برسانم؟ یعنی آن هم قابل محاسبه ی خودش است؛ لذا اگر یک موقعی مثلاً می فرمایند در زمان ظهور، سرعت حرکت افلاک تغییر می کند، بطیئ می شود، یک نگاه ماوراء طبیعی دارد این بحث سر جای خودش محفوظ است که هر چه یقین مضاعف می شود حرکت چه می شود؟ کند می شود در نظام طبیعت حرکت با یقین در نظام معارف کند می شود. حالا آن بحثش خیلی عالی است. این یک نگاه ماوراء طبیعی که بحث هم سر جای خودش دارد. یک نگاه طبیعی دارد که چینش عالم با در حقیقت این چینش، این سرعت و این حفظ را در پی دارد. آیا چینش دیگری با سرعت دیگری امکان پذیر نیست؟ چرا. کی گفته امکان پذیر نیست؟
[یکی از حضار] نامفهوم 32:49
استاد: حالا آن بحث را عرض می کنم هر کدام از اینها باید چه باشد؟ سرجای خودش بحث بشود. الآن وقتش نیست؛ اما بدانیم که چینش این چینش با این سرعت قطعی و لازم است؛ اما اگر می خواهد سرعت تغییر بکند یا چینش باید تغییر بکند، در حقیقت یا مجموعه ای از این عوامل باید تغییر بکنند البته امکان پذیر است؛ چون تنها راه برای تحقق و بودن این واقعیت این راه نیست. تنها راه این راه نیست. دقت می کنید؟ این یک راه از آن راه هاست. این یک راه است؛ لذا این معلول یک علت دقیق هم هست؛ اما تنها این نیست که هر گاه ما این معلول را دیدیم بگوییم آن علت در حقیقت که من منظور مبدأ این چینش با این سبک است فقط هست. گاهی ممکن است مبدأ دیگری در کار باشد؛ ولی همین در حقیقت معلول محقق شده باشد. دقت می کنید؟ توانستم عرضم را برسانم؟
پس نظام علیت تثبیت می شود با چینش های مختلف هم؛ منتها این نظام علیت، سعه پیدا می کند. یک خرده حرف خلاصه سنگین و دقیق است. قابل تأمل است. حالا روی آن تأمل بکنید تا ما هم برسیم این بحث را بخوانیم. اگر راجع به این بحث سؤال دارید بگذارید باشد که … من دوست دارم من بعضی حواشی را هم اینجا نوشتم قلقکم می آید که بگویم؛ اما منتها خودم را کنترل می کنم که اینها را نگوییم که بالأخره بتوانیم یک خرده جلو برویم، بحث از آن حالت اتصالش محفوظ بماند و الّا ….
[یکی از حضار] درباره ی عبارت سؤال دارم.
استاد: عبارتش را بفرمایید. می گوید مربوط به ماده ی قانونی است خلاصه در مجلس تذکر قانون اساسی دارد.
[یکی از حضار] من احساس کردم این طبیعی که معلول طبیعی لا علة طبیعیه این را به معنای فلسفی اش نامفهوم 34:34 یعنی علت طبیعی ای که در فلسفه می گویند یا منظورتان علت مثلاً فاعلی و تام و اینها بود؟
استاد: نه علت طبیعی یعنی همان علت طبیعی ای که در فلسفه می گوییم؛ یعنی علت مادی؛ یعنی جایی که معلول مادی هست رابطه هم ببینید رابطه هم مادی هست علت مادی می خواهد. رابطه را حفظ بکنید و گرنه ما در فلسفه می خوانیم که علیت فقط در نظام عالم مثال با عالم ماده است اگر یادتان باشد. در فلسفه می خوانیم که بین اشیاء طبیعی علیت نیست چرا؟ چون علیت باید اشرف باشد از مرتبه ی معلول درست است؟ یعنی علت اطلاق دارد نسبت به معلول. درست است؟ آنجا آن بحث علیت بحث دقیق دیگری است با این مخلوط نشود. اینجا می گوید علت معلول طبیعی در رابطه طبیعی اش علت طبیعی می خواهد. اگر این شیء می خواهد از اینجا بیاید اینجا درست است؟ این معلول طبیعی است، رابطه حرکت است طبیعی است، این یک علت طبیعی می خواهد که این را تکان بدهد. دقت می کنید؟ این علت طبیعی، رابطه ی طبیعی، معلول طبیعی؛ اما اینکه رابطه طبیعی نباشد دقت کردید؟ رابطه طبیعی نباشد البته علت طبیعی نمی خواهد مثل خود اصل ایجاد شیء. اصل ایجاد شیء که از لا من شیء محقق بشود نه من لا شیء. من لا شیء غلط است دیگر. من لا شیء از عدم، موجود محقق نمی شود. لا من شیء تعبیر روایت. لا من شیء در حقیقت وقتی که می خواهد چیزی محقق بشود، این در حقیقت لا من شیء که می خواهد محقق بشود این نظام حرکت عالم مادی نیست؛ چون تغییر مادی نیست. دقت میکنید؟ حالا این بحث البته دقیق است. یک خرده احساس می کنم دوستان خسته شدند. خیلی به آن نپردازیم که خستگی دوستان مضاعف نشود. هر چند بحث خیلی عالی ای است. باید یک قدری در این مباحث هم کار بکنیم و اطلاع داشته باشیم.
ایشان می فرماید «فهذا قولهم و الحق معهم فی الجمله اذ لا معنی لمعلول طبیعی لا علة طبیعیة له مع فرض کون الرابطة طبیعیة محفوظة و بعبارة اخری انا لا نعنی بالعلة الطبیعیة» حالا بیان می کند «لا نعنی بالعلة الطبیعیة الّا ان تجتمع عدة موجودات طبیعیة مع نسب و روابط خاصة» درست است؟ نسبت و رابطه های خاص پیدا بکنند عده ای از موجودات طبیعی تا اینکه این نسبت خاص و رابطه ی خاص با همدیگر، چه نتیجه بشود؟ «یتکون منها عند ذلک موجود طبیعی جدید حادث متأخر عنها» متأخر از او از جهت چه؟ زمانی. متأخر از اوست از جهت چه؟ زمانی. آنها مقدم اند بر این از جهت زمانی. این متکون از آنهاست از جهت زمانی. دقت می کنید؟ حالا این بحث منافات بعد با آن بحث های دقیقی که تکون و ایجاد در نظام رابطه های مادی نیست؛ اما رابطه های مادی معدّ برای تکون هستند. پدر و مادر باید باشند تا فرزند به دنیا بیاید. درست است؟ این در حقیقت تکون فرزند بعد از پدر و مادر است، متأخر از آنهاست. «مربوط بها بحیث لو انتقض النظام السابق علیه» اگر آن نظام سابق نقض بشود، این پدر و مادر این فرزند فرض بکنیم نباشند، نبوده باشند قطعاً این فرزند به دنیا نخواهد آمد. این در پدر و مادر و فرزند خیلی محسوس است، در تمام نظام عالم مادی که نسبت های قبلی مؤثر بودند در بعدی همین مسئله هست که اگر هر کدام از آن نظام علیت ها معدّات و شرط و هر کدام از اینها نباشد چه هست؟ آن مشروط نیست. با نبود شرط مشروط نیست. درست است؟ حتی اگر به نحو شرط باشند.
«و اما القرآن الکریم فانه و ان لم یشخص هذه العلة الطبیعیة الاخیرة» این طبیعیه را دارد مال شما هم؟ «العلة الطبیعیة الاخیرة» اگر چه این علت طبیعی آن علت واحدی که هم انرژی را هم ماده را شامل می شد، علت طبیعی آخری که علت واحده بود. آنجا گفت که «بعلة واحدة طبیعیة» این همان علت واحده طبیعی است. می گوید اگرچه مشخص نکرده آن علت طبیعیه اخیره را که همان علت آخری بود «التی تعلل جمیع حوادث مادیه ی عادیه» چه مادیه عادیه چه خارق عادت را که با نظام قابل تبیین بودند، این خارقة للعادة «علی ما نحسبه» بنا بر اینکه ما خارق عادت می بینیم و الّا آن خارق عادت نیست در نظام علّی خودش. چیزی که نظام علّی دارد خارق عادت نیست. خارق عادت به لحاظ فهم ماست نه خارق عادت به لحاظ طبیعت، به لحاظ وجود؛ چون یک عادت مربوط به آن چیزی است که ما انس داریم به آن، عادت ماست، یک عادت برای آن که سیر عالم است. این می گوید خارق عادت است به لحاظ فهم ما نه به لحاظ آنچه که در خارج است. دقت می کنید؟ این عادت خارجیه نیست عادت فهم ماست. «علی ما نحسبه بتشخیص اسمه و کیفیة» این را بیان نکرده تشخیص اسمش، کیفیت تأثیرش این را بیان نکرده چرا؟ «لخروجه عن غرضه العام الّا انه» غرض عام خدا بیان علم نیست؛ بلکه بیان هدایت است؛ لذا این را هم اصلش را قبول کرده، بیان کرده؛ اما اینکه این چه هست و چگونه هست را به آن نپرداخته؛ چنانچه خیلی از چیزهای دیگر هم اینطوری بیان نشده. «الّا انه مع ذلک یثبت لکل حادث مادی سبباً مادیاً باذن الله» اما برای هر شیئ مادی، حادثه مادی، سبب مادی قرار داده به اذن الله و بعبارة اخری در قرآن برای هر حادث مادی، مستندی در وجودش در حقیقت الی الله قرار داده. مستندی در وجودش الله قرار داده یعنی چه؟ یعنی سببی برای او که آن سبب علت برای این است و آن سبب مستند به خداست. حالا آن سبب مستقیماً بی واسطه یا با واسطه. درست است؟ پس هر شیئی مستند به خدا دارد؛ منتها مستند بی واسطه یا با واسطه این نظام را قبول کرده. «و الکل مستند» در حالیکه همه هم استناد دارند «مجری مادیاً و طریقاً طبیعیاً به یجری فیض الوجود منه تعالی الیه» که این طریق طبیعی و سببیت طبیعیه مجرای فیض خداست. پس «ابی الله ان یجری الامور الّا باسبابها»[3] این مجراست؛ لذا این سببیت فعل خداست؛ لذا این سببیت در قبال فعل خداست، در قبال خدا نیست؛ البته بحث حالا از این هم دقیق تر می شود.
«و من یتق الله» حالا ایشان می فرمایند این یک نظام بود «و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب» از این طرف خدا می فرماید کسی که تقوا پیشه کند خدا برای او گشایش قرار می دهد و از آن حیثی که حساب نمی کند روزی اش می دهد «و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا»[4] کسی که توکل کند بر خدا، خدا برای او کافی است؛ اما ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً «فان صدر الآیة یحکم بالاطلاق من غیر تقیید» صدر آیه اطلاق دارد که «من یتق الله یجعل له مخرجاً» این نظام سببیت را انکار می کند این صدر با اطلاقش. درست است؟ یعنی خدا بی واسطه متکفل می شود. «و من یتق الله یجعل له مخرجاً» این اطلاق دارد «ان کل من اتقی الله و توکل علیه و ان کانت الاسباب العادیة المحسوبة عندنا اسباباً تقضی بخلافه و تحکم بعدمه» اگر چه مخالف باشند «فان الله سبحانه حسبه فیه و هو کائن لا محالة کما یدل علیه ایضاً اطلاق قوله تعالی: «اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان»[5] یا اینکه «ادعونی استجب لکم»[6] نشان می دهد که این اطلاق دارد دیگر؛ یعنی اگر بخوانید من اجابت می کنم چه اسباب موافق باشند چه اسباب موافق نباشند و هم چنین «الیس الله بکاف عبده»[7] آیا خدا کافی نیست برای بنده اش؟ همچنین جمله ی تالیه ی این جملات اولی که «ان الله بالغ امره» یا اینکه می فرماید ﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢١﴾[8] این هم مطلق است «و هذه جملة مطلقة غیر مقیدة بشیء» این دو تا اطلاق را چه جوری با هم جمع کنیم؟ آنجا می گوید خدا کافی است، خدا مخرج است، درست است؟ خدا در حقیقت کفایت می کند. اینجا می گوید خدا «ان الله بالغ امره» از جمله ی امر الهی است نظام سببیت هست یا نیست؟ اگر بخواهد نظام سببیت استثنا بخورد بالغ امره نیست. قد جعل الله لکل شیء قدراً چه شده؟ استثنا خورده. نه این قابل استثناست نه آن قابل استثناست. هم آن اطلاق دارد هم این اطلاق دارد. پس اگر این جوری شد «فهذه جملة مطلقة غیر مقیدة بشیء البته فلله سبحانه سبیل الی کل حادث تعلقت به مشیته و ارادته و ان کانت السبل العادیة و الطرق المألوفة مقطوعة منتفیة هناک» این ثابت می کند خدا راه دیگری هم به سوی اشیا در نظام علیت دارد غیر از آن نظام علّی که ما می شناسیم که آن هم در حقیقت علّی است، که آن هم قاعده مند است، آن هم استثنا پذیر نیست؛ همچنانکه این استثنا پذیر نیست. این بحث را باید «و هذا یحتمل وجهین»[9] جمع می کند.
والسلام علیکم ورحمة الله.
[1] . [الجاثية: 13] ، [لقمان: 20]
[3] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۶، الک، افي ، ج۱، ص۱۸۳، الوافي ، ج۲، ص۸۶، الفصول المهمة ، ج۱، ص۴۸۶، الفصول المهمة ، ج۱، ص۶۴۶، اثبات الهداة ، ج۱، ص۸۱، بحار الأنوار ، ج۲، ص۹۰، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۶، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۵۰۵، مختصر البصائر ، ج۱، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۲، ص۹۰، بحار الأنوار ، ج۲، ص۱۶۸، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۲۸۶
[9]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص76 و 77.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 47” دیدگاه میگذارید;