بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین الی یوم الدین.
در محضر قرآن کریم سوره آل عمران آیات 176 به بعد هستیم همانطور که آیات تلاوت شد این آیات شریف یک پنجره دیگری به تحلیل جریان احد است. خدای سبحان از منظر دیگری جنگ احد را در این دسته آیات تحلیل می کند و این تحلیل هر یک در عین اینکه از زاویه یک دوربین است و یک نگاه است؛ اما تحلیلی الهی است؛ لذا به ما غیر از اینکه جنگ احد را تحلیل می کند و جریان احد را از زوایای مختلف بیان می کند، روش تحلیل را هم یاد می دهد که چگونه یک مساله را از زوایای مختلف نگاه کنیم، چگونه سنت های حاکم را از چشم مومنان، نگاه کافران و چشم خدا و پیغمبر خدا که ولی الهی زمان است، از چشم دیگرانی که خارج از صحنه هستند، از چشم آیندگان، از چشم تاریخ، از زوایای مختلف… ببینید خیلی زیبا هر یک از تحلیل ها به یک زاویه نگاهی برمی گردد که مکمل هم است که مجموع این زوایای نگاه یک واقعه را کاملا آشکار می کند، در حالی که ما عادت کردیم، در بسیاری از اوقات یک صحنه را فقط از یک زاویه نگاه می کنیم؛ حالا یا زاویه ای که خودمان در آن قرار داریم یا زاویه ای که دیگری برای ما نقل کرده فقط او را می بینیم و از زوایای دیگرش غافل هستیم. همین باعث می شود تحلیل ما ناقص می شود، حتی گاهی نتیجه معکوس می دهد.
این روش تحلیل و این نگاه تحلیل را که تاکنون قرآن کریم داشته با این زاویه نگاه ببینیم که می خواهیم این نوع نگاه را در تحلیل وقایع مختلف هم به کار بگیریم. ببینیم این قسمت با آن صدماتی که خورده از این منظر بر مومنان وارد می شود. یک جای دیگر از پیروزی هایی که به دست آمده تحلیل می کند، یعنی آن را برای اینکه او فرصت شود سرمایه می کند. یک جا آن چیزی را که به دست آمده را نشان می دهد که همین می تواند برای از دست دادن های بعدی تهدید باشد. بسیار زیباست…
می توان گفت شاید روش تحلیل واقعه احد (به این گستردگی) نسبت به وقایعی که در قرآن کریم پیش آمده (اینکه در یک واقعه خاص این همه زوایای تحلیل به کار گرفتند) یا بینظیر یا کم نظیر است؛ لذا به عنوان یک واقعه عظیم در قرآن کریم که جای کار بسیاری دارد… الان به اواخر بحث آیات می رسیم؛ اما اگر برگردیم و دوباره این نگاه ها و روش را در بیاوریم، نسبت به وقایع مختلف قدرت تحلیل پیدا می کنیم. اولا قدرت نگاه پیدا می کنیم که زوایای نگاه را پیدا کنیم، بعد از هر زاویه چگونه تحلیل کنیم؛ یعنی خود اینکه انسان قدرت زوایای نگاه پیدا کند یک قدرت عالی است که برای ما این کمتر تمرین و تجربه شده است. ما حداکثر از یک یا دو زاویه به مساله نگاه می کنیم؛ اما اینکه زوایای نگاه یا به قول امروز دوربین هایی که در جاهای مختلف تعبیه شده و این باعث شده که از هر زاویه دوربینی که این صحنه دیده می شود، یک جور به نظر بیاید و یک جور تحلیل را بخواهد؛ اما کسی که یکدفعه یک دوربین را در بالای صحنه و محیط بر صحنه است، نشان می دهد، می بینیم که اینها همه زوایای یک حقیقت واحد بوده که از جاهای مختلف به آن نگاه می شد و ممکن بود که انسان فقط به همان معتقد باشد؛ نه غیر او؛ اما این نگاه ایجاب می کند که همه را به هم مرتبط کند و این ارتباط نگاه جامع ایجاد کند که فرامکانی و نیز فرازمانی است، فرادید بشری و در عین حال از دید بشر است، از منظر نگاه کفار و هم از منظر نگاه ایمان است، از منظر از دست دادن ها و هم از نظر پیروزی ها است، همچنین از منظر فوق پیروزی و شکست هاست. خیلی زیبا می شود که همه اینها را در این فرازهایی که گذشته کاملا مورد دقت و تحلیل قرار داده است. دوستان جریان جنگ احد و آیاتی که مدتی است در محضر آن هستیم را قدر بدانند. این بحث از پارسال شروع شد و به امسال کشیده شده و ان شاءالله به سرانجام برسد، این به عنوان یک روش در تحلیل دیده شود؛ نه فقط به عنوان یک واقعه؛ بلکه قاعده و روش دیده شود، مفید تر می شود.
اینجا نگاه به جریان این کفار است که مومنین می دیدند که فرصت ها و پیروزی هایی که برای کفار پیش آمده، سوال برانگیز می شد که اگر خدای سبحان حاکم و آن غالب غیر مغلوب و قاهر غیر مقهور است؛ پس کفار چطور در اینجا پیروزی و سرفرازی و خوشنودی به دست می آورند. این چطور با غلبه الهی سازگار است؟! در این دسته آیات نوع تحلیل بیان این نگاه است که شما نگاه نکنید که کفار با خرسندی به مکه برمی گردند و با حال پیروزی برمی گردند؛ بلکه اساس این سرعت در کفر و سنت محوضت خداست که خدا یک سنت تکمیل و محوضت دارد که کافر باید در کفرش به فعلیت تمام برسد. سنت امهال و استدراج است؛ یعنی اینها قواعد حاکم بر عالم است. از آن ﴿عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ٢٣٩ ﴾[1] ها است؛ یعنی در نگاه اولیه تحلیل ما برای ما این غیر قابل توجیه است که چرا قدرت شیطان بزرگ به ظاهر روزافزون شود؛ اما خدا وقتی می آید از چشم خدا و سنت های حاکم بر جهان تحلیل می کند؛ می گوید همانطور که در نظام مادی علت و معلول هایی در کار است، خدا در نظام کلان و کل هم سنت هایی حاکم دارد که آن ها سنت حاکم است که محوضت از سنت های حاکم بر همه سنن مادون خودش است که نگاه می کنید غلبه ها و شکست های مومنان و غیرمومنان زیرمجموعه یک قاعده کلان تری است که آن قاعده کلان به محوضت رسیدن است؛ یعنی گاهی مومنان شکست می خورند تا به محوضت ایمان برسند، تا به محوضت ایمان برسند، کفار گاهی شکست می خورند که به محوضت ایمان برسند گاهی پیروز می شوند…. هر یک از اینها قواعدی دارد.
این قاعده را با این کلامی که به کار بردند ﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ ﴾؛ اینها سرعت در کفر تحلیل می کند… ببینید تحلیل را بر این نگاه قرار داد که کار اینها که به ظاهر در جنگ احد پیروزی کردند، این سرعت در کفر است. سرعت در کفر از ابتدا تابلو را نشان می دهد. نمی گوید این پیروزی یا غلبه است. تحلیل و عنوان گذاری می کند؛ این سرعت در کفر است؛ یعنی خدای سبحان به اینها مهلتی را می دهد که این به سمت کفر با همه قدرت حرکت کند. مومن از ابتدا وقتی که این تابلوی حرکت به سمت کفر با همه قدرت را می بیند، می فهمد که این یک نقصان در کفار است. یک موقع می گوید پیروز شدن کفار ممکن بود توهم و احتمال غلبه را دیده شود. یک نعمت برای آن ها تلقی شود، فرصت برای آن ها تلقی شود؛ اما وقتی می گوید یسارعون فی الکفر؛ یعنی سقوط؛ کفر از نظر مومن سقوط؛ یعنی سرعت در سقوط است. خدا از اول با این تابلو و منظر و دوربین دارد تحلیل می کند تا برای مومن هم نگاه و توجهش را به این جلب کند؛ از آن نگاهی که یحزنک… (چون این مومن را محزون می کرد که ما شکست خوردیم و آن ها پیروز شدند)؛ اما تابلو را می گوید لا یحزنک! اگر نگاهت را تصحیح کنی، حزن هم نداری. درست است که خطاب به پیغمبر اکرم است؛ اما به لحاظ شبهه ای که برای مومنان ایجاد شده بود؛ والا این شبهه و مساله برای پیغمبر اکرم مطرح نیست؛ اما وقتی خطاب را به پیغمبر می کند؛ به خصوص در جایی که شبهه یک امر منفی در ذهن مومنان بوده خدای سبجان با التفات بر اینکه پیغمبر را مورد خطاب قرار می دهد؛ کانه خدا از این شبهه خوشنود و خرسند نیست که در دل مومنان ایجاد شده؛ لذا خطابش را به پیغمبر می کند: «لا یحزنک یسارعون فی الکفر» مثل اینکه کسی ببیند از یک من منظر بالاتری کسی دارد به سمت دره سقوط می کند، دیگری نبیند که سقوط می کند، بلکه ببیند او چه قدرت و سرعتی دارد؛ او که قدرت می بیند، برایش اعجاب برانگیز و سوال برانگیز است؛ اما آن کسی که کامل نگاه می کند، برایش رقت انگیز است که این با چه سرعتی خود را هلاک می کند. دو نگاه کاملا متفاوت می شود، وقتی انسان نگاه رقت انگیز کند، این دلسوزی نسبت به او برایش پیش می آید؛ حتی گاهی می گوید این بیچاره نمی داند که به کجا می افتد؛ و الا قطعا این سرعت را نداشت… لذا این احساس غلبه بر او نمی کند و برای او احساس اعجاب پیش نمی آید، اما آن کسی که فقط سرعت و مستی او را می بیند، می گوید، خوش به حال او که با این قدرت و توان حرکت می کند؛ لذا خدا می گوید، لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر. اینها دارند می دوند و با یک اعجابی جلو می روند؛ اما اگر دقت کنید این سرعت و در کفر و سقوط است و آن سنت تکمیل و محوضت است که محض کفر می شوند. اگر آدم ببیند اینها دارند به محوضت در کفر می رسند؛ آنجاست که دلش برای آن ها می سوزد که کاش من یک راهی داشتم این را نجات می دادم؛ نه اینکه حسرت بشود که کاش ما هم همراه آن ها بودیم. یک موقع انسان می بیند این سرعت اعجاب برانگیز را دارد می گوید کاش ما هم همراه او بودیم؛ اما وقتی سرعت در سقوط می بیند، برای او دلسوز می شود و می گوید کاش می توانستم او را نجات دهم. این آن لفظی که خدا به کار برده، چقدر نگاه را تغییر می دهد؛ ولا یحزنک یسارعون فی الکفر. تو فکر نکن اگر اینها در کفرشان با این سرعت می روند، در مقابل خدا می توانند نقشه خدا را تغییر دهند و ضرری به نقشه الهی بزنند؛ «انهم لن یضروا الله شیئا.» آن هم با انهم. قطعا بدان که اینها هیچ ضرری نمی توانند به خدا بزنند؛ چون اینها مقهور هستند. اینها فکر می کردند که قاهر هستند و مومنان فکر می کردند که کفار در یک حالت غلبه و قاهریت قرار گرفتند و خدا با مومنان عقب نشستند (ببینید این ها صحنه ها است که در ذهن ما هم می آید. یک صحنه می بینیم، احساس می کنیم که انگار خدا اینجا عقب نشسته و یک عقب نشینی انفعالی کرده)؛ لذا با این نگاه که دلسوزی برای مومنان که مومنان مجبور شدند با خدا عقب بنشینند و یک سنگر عقب تر بیایند، می گوید: «انهم لن یضروا الله شیئا». اینجا در آنجا که مظهر قدرت و غلبه شان است، اولا سرعت در کفر و سقوط است. ثانیا این سرعت در مقابل خدا هیچ غلبه و قدرت و قهری نیست که نقشه خدا عوض شود. «لن یضروا الله شیئا یریدالله الا یجعل لهم حظا فی الآخرة». ببینید هر فرازش را چقدر زیبا تحلیل می کند… خدای سبحان اراده کرده است تا اینها به محوضت در کفر برسند. هیچ بهره از ایمان و عمل صالح در وجود اینها نمانده باشد؛، هیچ نقطه ای که استعداد عدم فعلیت باشد در وجود اینها باقی نمانده باشد. دو مرتبه است؛ یه موقع این است که هیچ عمل صالح و اعتقاد مومنانه ای در وجودشان نمانده باشد که اگر سابق از این سابقه ایمان داشته اند. اگر سابقه عمل صالح داشتند (مثل منافقان) اگر اینها در بین اهل ایمان بودند؛ ولیکن به آن ها ملحق شدند، این سرعت در کفر برای اینها تصفیه همه آن سابق را ایجاد می کند. هیچ چیزی از سابق برایشان باقی نماند. در کفرشان به مرتبه اعلی و کمالش برسند تا همه گذشته خود را کتمان و انکار کنند، قطع رابطه کنند؛ یعنی یک موقعی است که منافق عقبه ای نگه می دارد تا برای روزی به کارش بیاید؛ اما اگر احساس غلبه کامل در کفر را بکند؛ مانند سال 88 یا پارسال که برای عده ای پیش آمد، احساس می کنند که کار دیگر تمام است؛ به همین دلیل هم برای اینکه عقب نمانند و بعدا بهره بردار بالاتری باشند، سرعت در انکار گذشتهشان را بیشتر دارند؛ لذا وقتی سرعت در انکار داشتند و نشان دادند که عقبه قبلی اینها اگر ظهور ایمان یا عمل صالحی هم بوده، دیگر دارند او را انکار می کنند. خودشان با دست خودشان قطع رابطه می کنند؛ لذا «یرید الله الا یجعل لهم حظا فی الآخرة» می شود. در آخرت نگویند ما یک چیزهایی هم داشتیم آن ها را چطور جواب می دهید! این محوضت است که الا یجعل لهم حظا فی الآخرة و ادامه آیه: «و لهم عذاب عظیم»[2] این فراز چهارم یعنی دیگر این محوضت است. عذابشان وقتی کفر محض شد، وقتی کفر به محوضت رسید، عذاب هم به عظمت خود منجر می شود؛ به خصوص مقصود از عظمت این عذاب این است که اینها در بین مومنان بودند و بین مومنان جایگاهی داشتند، وقتی که از بین مومنان رفتند، تزلزل در بین بعضی از مومنان ایجاد کردند، فقط کفر فردی نبود؛ بلکه کفری بود که اثرش مسری بود. تزلزل در نظام ایمان عده ای دیگر ایجاد کردند. آن تزلزل هم فعل اینها است؛ لذا عذاب باید عذاب عظیم باشد تا جزای این عمل باشد.
یک موقع است عمل فرد است و یک موقع هم عمل مربوط به نظام اجتماعی است؛ چون این عمل مربوط به نظام اجتماعی و فعل اجتماعی و اثر اجتماعی می شد، این عذاب هم در مقابل این عذاب عظیم است. همه کلماتی که به کار گرفته شده در تحلیل صحنه کاملا معکوس بر آن چیزی است که مومن در ابتدا نگاه می کرد، تحلیل کرده است. منظور از مومن مومنان عمومی و مومن در مرتبه ایمان متوسط است که در جنگ احد به تزلزل فکری و ایمانی رسیده بودند.
ببینید این صحنه را چطور در روابط خودمان و نوع به کارگیری الفاظمان اگر یک موقع دشمن ما غلبه ای به ظاهر پیدا می کند نوع تحلیل را به گونه ای کنیم که هم در ذهن خودمان هم در ذهن مومنان کاملا نسبت به دشمن تحقیرآمیز و رقت انگیز باشد. این الفاظ و تحلیل چقدر می تواند متفاوت و تاثیر گذار باشد. (قبلا در خدمت این آیه شریفه بودیم)
آیه بعد می فرماید: «﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡـٔٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٧٧﴾[3]. در این آیه دوم حرف جدید نسبت به آیه قبل از جهت بیان ندارد؛ الا اینکه آمده یک واقعه را که جنگ احد است و تحلیل کرد، حالا به عنوان یک قاعده سرایت می دهد، می گوید این را که در اینجا ما در تحلیل جنگ احد داشتیم، بدانید یک سنت عظیم خداست و یک نظام علی در عالم است که تغییر ناپذیر است و این یک فرد یک مصداق از مصادیق یک قاعده است که آن قاعده این است « ان الذین اشتروا الکفر بالایمان» کسانی که کفر را خریدند در مقابلش چه چیزی را پرداخت کردند؟ عوضی را که در مقابل کفر پرداخت کردند ایمانشان بود. این مراتب بسیاری پیدا می کند؛ ان الذین اشتروا الکفر بالایمان؛ کسانی که کفر را به قیمت ایمانشان می خرند. حالا این ایمان از ایمان عملی آغاز می شود، یک عملش را حاضر است بدهد تا درجه ای از نظام کفر و محبتی از کافران، قربی به کفار و.. پیدا کند. همه اینها اشتروا الکفر بالایمان است. اشتروا الکفر بالایمان فقط این نیست که از ایمان خارج شود. مرتبه و درجه ای از ایمان، حتی عمل صالحی… عمل صالحش را انجام می دهد برای اینکه کافری خوشحال شود. حالا تازه آن کافر هم کافر فقط ایمان نظری نیست؛ بلکه اینقدر این سعه پیدا می کند، مراتبش هم مراتب جزا را هم دارد. می فرماید، حتی اگر کسی ثروتمند یا صاحب مقامی را به خاطر مقام و ثروتش اکرام کند، دوسوم ایمانش را از دست داده است؛ ثلثا ایمانش را از دست داده است. این اشتروا الکفر بالایمان است؛ منتهی کفر عملی است. این هم کفر عملی است به ایمان عملی اش. عملش را هزینه کرد؛ یعنی مراتب مقابل اخلاص مراتبی که مقابل مراتب اشتروا الکفر هستند. آیا دامنه اشتروا الکفر بالایمان بسیار وسیع است. یک قاعده فراگیر است. ممکن است بسیاری از مومنان در مراتب ایمانشان هم مبتلا به این باشند؛ اما در عین حال یک فرد شاخص دارند. آن فرد شاخص را هم در آیه قبل بیان کرد که کسانی بودند که از پیغمبر گریختند و به کفار ملحق شدند؛ اما در عین حال در آیه بعد آیه 177 می گوید این یک قاعده کلان است. درست است او یک فردش بود… ببینید چقدر قبیح است… افراد جزئی هم اینها مقدمات است تا به آن منجر شود؛ یعنی گاهی انسان نسبت به فرد شاخص بغض و کینه و عدم قبولش جدی است. می گوید من هیچ گاه حاضر نیستم ولایت اهل بیت را رها کنم تا به ولایت کفار و طغات پناه ببرم؛ اما می بیند در نظام عملی این تعبیر کذب من زعم أنه معنا و هو متعلق بفروع غیرنا[4]؛ حضرت فرمودند دروغ می گوید؛ آن کسی که می گوید ما با شماییم؛ اما در شاخه ها و فروع به شاخه ها و فروع دشمنان ما چنگ زده است. این هم اشتروا الکفر بالایمان است؛ کفر را با قدمت ایمانش خریده است؛ اما این کم کم منجر به این می شود که انسان به جایی می رسد که دیگر برگشت پذیر نباشد تا یک جا جاده دو طرفه است؛ یعنی دوربرگردان هم دارد، دست انداز هم برای سرعت کم کردن دارد؛ اما یک جا می رسد که اتوبانی می شود در هر جهتی یک طرفه، دست اندازی هم ندارد؛ لذا یسارعون فی الکفر؛ همچنان که یسارعون فی الایمان سارعوا الی مغفرة من ربکم… آنجاها که سرعت زیاد می شود، گاهی در مقابلش دست انداز هم نیست. این می شود صراط در ایمان. گاهی سبل است؛ دست انداز هست، جای تند رفتن هم نیست. یک جاهایی انسان مجبور است توقف هایی هم بکند… آنجا هنوز راه بازگشت در کار است؛ لذا می فرماید: «ان الذین اشتروا الکفر بالایمان لن یضروالله شیئا»؛ حتی اگر همه هم در مقابل این مسیر اراده تشریع الهی قرار بگیرند، لن یضروا الله شیئا. حقیقت و جانب خدا بی نیازتر از آن است که محتاج کسی باشد؛ یعنی اگر از این جهت هم گامی در جهت ایمان بر می داریم، پیش خودمان فکر نکنیم که نفعی به خدا رساندیم! همچنان که اگر همه مقابل خدا قرار بگیرند، فکر نکنند که توانستند ضرری به خدا برسانند. همه هم اگر جانب ایمان قرار بگیرند…. فکر نکنیم اگر همه ما در جانب ایمان قرار گرفتیم یا توانستیم جایی از احکام الهی پشتیبانی کنیم، بعد احساس کنیم ما یک نفعی به خدا رساندیم و کاری برای خدا کردیم. بله؛ من اینجا نفع بردم با این اطاعتم من نفع بردم. من قرب پیدا کردم، به من چیزی رسیده… می گوید خدای سبحان در تعریف دعای عرفه آمده که خدایا تو از او برتری که بخواهد علتی از خودت برای خودت باشد؛ چه برسد به اینکه علتی از جانب ما برای تو باشد که فعل ما اثری در تو بگذارد. خدای سبحان از این برتر است که بخواهد چنین اثری ایجاد شود. این نگاه که می فرماید: «ان الذین اشتروا الکفر بالایمان لن یضروا الله شیئا و لهم عذاب الیم» در محضر آیه بعد قرار می گیریم ان شاء الله این آیه در محضر آیه بعد هم این اثر را هم دارد که ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٧٨﴾[5] این فراز هم دوباره …
سوال حضار: الهی تقدست…
استاد: الهی تقدست رضاک عن تکون له علة منک؛ فکیف یکون له علة منی[6]؛ از اینکه خودت برای یک جهتی.. تقدست رضاک عن تکون له علة منک، رضای تو از تو باشد؛ چه برسد به اینکه فکیف یکون له علة منی که بخواهد از راه من علتی داشته باشد که این از او برتر است.
آیه بعد می فرماید: «ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین». دوباره باب دیگری را در همین نگاه، ولی یک منظر دیگری از این نگاه… یعنی خود این نگاه ها چند منظر دارد. آنجا یسارعون فی الکفر بود (از منظر مومنان بود)، اینجا می گوید، مهلت دادن و زمان پیدا کردن اینها و موفقیت های اینها فکر نکنند (خطاب را به از خود کفار می گوید) نگاهتان این نباشد که اگر کار زشت و غلطی کردید و بعد دیدید فرصت دارید، ببینید خدا هم با ما است و خدا هم ما را قبول کرده (همین فعلی که معاویه انجام داد حالا جریانش بسیار زیباست که وقتی یزید به مجلسی که حضرت زینب سلام الله علیها بودند وارد شد، فرمود: «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء»؛ اگر فکر کردی همه راه ها را بر ما بستی، «فاصبحنا نساق کما تساق الاسرا»؛ ما را مثل اسرا سوق دادی، «ان بنا هوانا علی الله»؛ فکر کردی ما پیش خدا خوار شدیم «و بک علیه کرامة»؛ و تو پیش خدا مورد اکرام بودی که اینگونه شد؟ «و ان ذلک لعظیم خطرک عنده»؛ فکر کردی خدا تو را بزرگ کرده که این را باریت قرار داده؟ «و شمخت بانفک»؛ حالا اینطوری فکر کردی سرت را بالا گرفتی، باد به دماغت انداختی! «و نظرت الی عطفک جذلان سرورا»؛ داری اینطور شادمانی می کنی «حیث رایت الدنیا لک مستوسقة و الامور مستقة»؛ همه امور انگار در مسیر تو قرار گرفته «حین صفا لک ملکنا و سلطاننا؛ خدا آن کسی را که حق ما بود و برای تو سلطنت قرار داده و (صفا لک) بی منازع دیگر کسی منازع نداری…، فمهلا مهلا! اینگونه نیست. انسیت قول الله (یکدفعه پوزه اش را به خاک مالید) « ولا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین»؛[7] ما فرصت دادیم تا کفرشان کامل شود تا عذاب محض بشود؛ آن هم عذاب خواری در مقابل اینکه این احساس عظمت و سرفرازی می کرد، عذاب مهین است ما فرصت دادیم تا کفرشان کامل شود؛ تا عذاب محض شود؛ آن هم عذاب خواری در مقابل اینکه این احساس عزت و سرفرازی می کرد، عذاب مهین است. عذاب خوارکننده؛ یعنی آن احساس عزت که به ظاهر بود با عذاب مهین که محوضت در کفر است، جبران می شود. ببینید چقدر این را زیبا به کار رفتند…. اینجا همین آیه است در جنگ احد برای مومنان سوء تفاهم پیش آمده بود، با آیه قبل حل کرد. برای کفار این پیش می آید با این بیان که که ولا یحسبن الذین کفروا؛ کافران فکر نکنند که انما نملی لهم ؛ اگر ما به آن ها مهلت و فرصت دادیم، (نملی همان امهال است؛ فرصت دادن است؛ حتی کشته نشدند، از بین نرفتند، زنده ماندند، حتی شاید ملکشان بی منازع تر شده است که انما نملی لهم خیر لانفسهم.
خیر در قرآن به معنای اخیر بسیار به کار رفته است. اگر خیر به معنای اخیر باشد، آن موقع مقابلش چه می شود؟ اخیر. مقابل خوب تر می شود خوب. این انما نملی لهم خیر نه اینکه این فرصت برای اینها بهتر نیست و فقط خوب است؛ نه این خیر مقابل شر است. در اینجا می گویند می گویند خیر گاهی نسبی و گاهی نفسی است. اگر نسبی باشد، مقابل شر است، اگر نسبی باشد، مقابل خوب تر خوب است. انما نملی لهم خیر؛ یعنی مقابل آن «بل شر» است؛ نه اینکه اخیر باشد که بل خوب مقابلش باشد ؛ نه.. انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم؛ ما مهلت دادیم… آن هم با انما که در حقیقت انما نملی (ما، دستگاه الهی، قدرت، عظمت، املایی که با متکلم مع الغیر آمده است) انما نملی لهم لیزدادوا اثما ما با تمام قدرت و عظمتمان این مهلت و املا را دادیم (تحقیر طرف مقابل است) که راه را جلویشان هموار کردیم، دست اندازی نگذاشتیم… این انما نملی لهم لیزدادوا اثما بیان اخرایی است که برای مومنان کرد که آن بیان اخری یسارعون فی الکفر بود که اینها سرعت در کفر پیدا کنند؛ یعنی راه را باز گشتیم تا سرعت در کفر و سقوط پیدا کنند؛ اینجا می فرماید لیزدادوا اثما. اما آیا خدا سبب گناه می شود که تا اینجا می فرماید انما نملی لهم لیزدادوا اثما؟ نه، خدای سبحان مهلت می دهد. مهلت یک امر وجودی است. فرصت یک امر وجودی است و نعمت یک امر وجودی است؛ اما معده کافر همین نعمت و فرصتی را که می توانست سبب برگشتن و رجوع و جبران باشد، سبب سرعت در کفر می کند؛ پس انما نملی لهم کار خدا است؛ املا کار خداست امهال کار خداست؛ اما لیزدادوا اثما چطور؟ اینکه زیادت در گناه پیش بیاید چطور؟ لیزدادوا… (خودشان گناه را زیاد کنند)؛ چون معده اینها معده خرابی است، لیزدادوا اثما و به دنبال آن «و لهم عذاب مهین». این آیه شریفه نکات زیبای دیگری دارد که این بیان کلی آن بود و نکات زیبای دیگر آیه را در جلسه آینده خدمت دوستان خواهیم بود و بهره می گیریم تا آیه بعدی که اساس سنت محوضت را به دنبال این دو – سه آیه آن قاعده کلان محوضت را ان شاءالله بیان می کنند و بهره مند می شویم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
سوال حضار: عذاب عظیم و عذاب مهین هر دو مترادف گویی است؟
استاد: نه، هر یک به مناسبت… عذاب مهین عذاب عظیم، عذاب الیم… هر یک نسبتی است؛ یعنی عذاب عظیم من باب این بود که اینها اثر در دیگران هم داشتند. عذاب الیم و عذاب مهین را ان شاءالله در جلسه بعد بیان کردیم، نشان می دهد که سه تنوع عذاب دارند؛ نه اینکه این سه مترادف گویی باشد؛ نه مترادف گویی نیست.
سوال حضار: این نشان می دهد که سنت اهال مخصوص کفار است؟
استاد: نه، اینگونه نیست. حالا بحث اینکه آیا سنت امهال مخصوص کفار است یا مومنین… در مورد مومنین هم هست؛ یعنی مومنینی که مبتلا به گناه می شوند، اینجا یکی از مصادیق را بیان می کند. به عنوان این مصداق بیان می کند… انما نملی لهم؛ نمی گوید املا فقط این است. می خواهد بگوید وقتی به اینها سنت املا داده می شود لیزدادوا اثما است؛ اما برای مومنین برای برگشتن است. در نظام املا بحث آن هست.
سوال حضار: نامفهوم40:26
استاد: نه؛ متاسفانه نیاوردند. در همین نظام جزایی است که در روایات باب معاد بحار آمده؛ حالا اگر توانستم آدرسش را پیدا کنم، بعد خدمتتان عرض می کنم.
سوال حضار: نامفهوم40:43
استاد:نصرت الهی در اینجا به این معنا است که تحقق دین خدا را نصرت بدهید؛ لذا ینصرکم یعنی خودتان را نصرت دادید. ان احسنتم احسنتم لانفسکم. این همان بیان است که ان تنصرالله ینصرکم هم همان ان ﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ﴾[8] است؛ پس هر خوبی و بدی به خود ما بر می گردد. اگر هم خدا می فرماید ان تنصروالله ینصرکم، حقیقتش ان احسنتم احسنتم لانفسکم است.
سوال حضار: نامفهوم 41:25
استاد: یعنی تنصرالله از باب آن است که ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ ﴾[9] ؛ یعنی بهره ما از خدا است.
سوال حضار:
نه؛ اصلا ندارد…آن رضای فعلی حضرت حق است؛ نه رضای ذاتی؛ لذا رضای فعلی متن عالم جود است. آنجایی که ان تنصروالله ینصرکم رضای متن عالم وجود است، والا آن رضای الهی به معنای ذاتی هیچ اثری از او در کار نیست.
سوال حضار: این به بحث اخلاص هم می خورد که این را خدا انجام می دهد، در حالی که به خود ما بر می گردد.
استاد: بله؛ ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها؛ یعنی این را تابلوی حاکم بر اینها قرار دهید بعد اگر اخلاص محض خدا می شود؛ یعنی من در حرکت به سوی خدا محوضت پیدا کردم. از اغیار بریدم، دیگران در نظرم برای عملم ارزش محسوب نشدند؛ بلکه نگاه الهی.. البته نگاه الهی مومنان را اکرام کردن است و…، منتهی از چشم خداست دیگر…
سوال حضار: رضای فعلی که فرمودید، خیلی جاها که خدا کمک می کند…
استاد: بله؛ ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾[10]…
سوال حضار: یا اینکه به خدا قرض می دهید و… اینها همه رضای فعلی است؟
استاد: بله؛ همه اینها رضای فعلی است و همه اینها رضای فعلی می شود متن فعل هستی که رضای مومنان رضای خدای سبحان می شود، رضای ولی خدا رضای خدای سبحان می شود. این رضای فعلی است.
حضار: در واقع خدایی که در جریان هستی است و همه سلول های هستی هست، این را به عنوان رضای فعلی می گیریم.
استاد: بله؛ این متن عالم رضای فعلی می شود.
سوال حضار: این دو جدا هستند نامفهوم 43:23؟
استاد: بله؛ این می شود ولی الهی؛ مرتبه مشیت حق می شود. مشیت حق می شود ولی الهی؛ لذا رضانا رضا الله[11] می شود؛ رضای ما رضای خداست.
سوال حضار: در قرآن چطور تشخیص دهیم که رضای فعلی است؟
استاد: هرجا که تاثیری از مومنین شده یا خدای سبحان فعلی را از مومنین برای خودش خواسته؛ مانند ﴿ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [12]، ﴿ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ﴾[13]، ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ﴾ و…؛ همه اینها فعلی الهی است.
سوال حضار: اقامه دین از این باب به خودمان بر می گردد…
استاد: بله؛ اقامه دین است که نفعش به خودمان می رسد؛ یعنی اقامه دین احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم…؛
سوال حضار:
استاد: ولی الهی و مومنین؛ لذا رضایت ولی الهی رضایت خداست؛ لذا در رضایت خدای سبحان انفعال نیست.
[4] . الکافي ، ج۸، ص۲۴۲، شرح الأخبار ، ج۳، ص۹، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۲، الوافي ، ج۵، ص۱۰۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۳، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۳
[6] . إقبال الأعمال ، ج۱، ص۳۳۹، بحار الأنوار ، ج۹۵، ص۲۱۶
[7] . تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۳۸۸، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۳۲، اللهوف ، ج۱، ص۱۷۴، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۴۳۳، مثیر الأحزان ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۵۷، عوالم العلوم ، ج۱۱، ص۹۶۹، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۴۰۲، الاحتجاج ، ج۲، ص۳۰۷
[10] . [المائدة: 119] ، [التوبة: 100] ، [المجادلة: 22] ، [البينة: 8]
[11] . ر.ک: تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۲۳۰
[12] . [آل عمران: 52] ، [الصف: 14]
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 922” دیدگاه میگذارید;