سلام علیکم. (بسم الله الرّحمن الرّحیمالحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و وَالْلعَنْ علی أعْداءَهُم أجْمَعِینَ الی یوم الدین) در خدمت قرآن کریم سوره آل عمران آیات ۱٧۶ به بعد هستیم.

 نکته کوچکی از روایات سابق باقی مانده بود که قرار شد روایات باقی مانده را دوستان مطالعه کنند، این بود که مرحوم علامه طباطبایی اسماء شهدای جنگ احد را نقل از کتاب سیره ابن هشام ذکر می کنند. آنجا 70 نفر را تک تک به اسم ذکر می کنند. چهارنفر اول را که ذکر می کنند، می فرمایند (یعنی همان نقل از سیره ی ابن هشام): «هولاء الاربعة هم الشهدا من المهاجرین»؛ این چهارتا شهدای مهاجرین هستنداینها مار ویراستاره که ترتیب اثر بده و بقیه که 66 نفر هستند از شهدای انصار هستند که سیره ابن هشام بر این موضوع تاکید دارد که چهار نفر از مهاجرین در بین شهدا بودند و 66 نفر از انصار بودند. همین نسبت در مجروحان هم بوده؛ اما نسبت فراریان از جنگ برعکس بوده؛ یعنی آن هایی که فرار کردند، ازمهاجرین نسبتشان بیشتر از انصار بوده و این بحث جامعه شناسی دقیقی را در صدر اسلام و ادامه اش در ایام بعد و حاکمیت های بعد می طلبد و جریان سقیفه را هم بعدا باید با این نگاه تحلیل دقیق شود تا بعدی ها. این نکته ای بود که بعضی دوستان سوال کرده بودند که چهار نفر و 66 نفر کجا ذکر شده است. پاسخ این است که مرحوم علامه در اینجا ذکر کردند.

وارد آیه بعد می شویم با اینکه روایات و نقل های تاریخی باقی مانده نکات خوبی داشت؛ اما در آن آیات مدت طولانی بودیم. بعد از اینکه آیات مربوط به کسانی که شهید شدند، بعد آیات مربوط به مجروحانی که جنگ حمراء الاسد را شکل دادند که اینها از ربیون پیغمبر بودند، کسانی که مجروح شدند و همراه پیغمبر برای جنگ حمراءالاسد آماده شدند که با شعار ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣ ﴾ اینها و لایزداد وقتی گفتند که کافران در مقابل شما جمع شدند، اینها بیانشان این بود که ایمانشان مضاعف شد و زیادتر شد. دیدند که همه مردم در مقابل آن ها مشرکان جمع شدند، ایمان اینها مضاعف شد با این نگاهی که در این دو دسته آیات توضیح داد، حالا بیان آیات قرآن کریم در مورد منافقینی است که اینها از درون جامعه ایمانی به سمت کفر حرکت سریعی داشتند.

یک موقع است که شبهات و لغزش‌ها انسان را به سمت کفر سوق می دهد. این طبیعی است و همیشه بوده و در هر حالتی هم امکان پذیر است و هر معصیتی مرتبه ای از کفر را  وجود انسان ایجاد می کند؛ البته این کفر عملی است، نه کفر اعتقادی؛ ولی ممکن است این کفر عملی به کفر اعتقادی هم در نهایت منجر شود؛ اما یک سیر خاص عادی را دارد؛ ولی در بعضی از حوادث که یکدفعه این حادثه مثل یک زلزله ایجاد می شود، فرصت‌ها در ریزش ها و رویش ها بسیار متفاوت می شود. هم سرعت در کفر ممکن است ریزش ها زیاد شود و نیز سرعت در ایمان که رویش ها است، زیاد تر شود. همان طور که آیات قبل سرعت در رویش ها را بیان کرد که وقتی اینها در مقابل اینکه «﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ ﴾ همه در مقابل شما جمع شدند؛ پس بترسید، فرار کنید و جلوی اینها نایستید. می گوید تعبیر برخی نقل ها این است لشگر آن ها اگر بیاید اینجا مثل شب می شود. از بس سیاهی لشگر زیاد است برای مبالغه و اغراق در بیان تعبیر این است که این بیابان مانند شب می شود اگر بیایند برای ایجاد ترس؛ منتهی اینها وقتی می شنوند همه در مقابلشان جمع شدند « فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا » این رویش است، اوج در کمال است که در حالت عادی ایجاد نمی شود. دانشگاه دفاع مقدس بود که باعث شد که این سرعت در کمال برای کسانی که در این دانشگاه شرکت کردند ایجاد شود؛ لذا می بینیم که با قبل از او و بعد از او بسیار متفاوت می شود. رویش در زمان آن جریان ها و چالش ها هم رویش ها و هم ریزش ها زیاد می شود؛ لذا اینجا ابتدا به رویش ها پرداخت که  «فزادهم ایمانا و قالو حسبنا الله و نعم الوکیل»[1]؛ ما فقط به خدا توکل داریم؛ یعنی این اوج ایمان است که مومن عمل را از خودش نمی بیند. وظیفه اش را انجام می‌دهد، اما عمل را به خدا منسوب می دهد؛ حسبنا الله و نعم الوکیل او کاره است و ما چه کاره هستیم؟ در مقابل قدرت نامتناهی حق هم اگر همه عالم هم بایستند، قدرت مقابله بر حق پیدا نمی کنند؛ چه برسد به عده ای از مشرکین؛ چه صحرا را سیاه بکنند؛ چه صحرا را سیاه نکنند، چه جمعشان قلیل باشد؛ چه جمعشان کثیر باشد. قلت و کثرت در مقابل نامتناهی صفر است. قلیلش صفر است، کثیرش هم صفر است. هر عددی نسبت به نامتناهی صفر است و قابل ذکر نیست؛ لذا وقتی کسی متوسل و متکی و مرتبط و متصل به نامتناهی است، این قطعا به یک حقیقتی که قلیل و کثیر مقابل او بخواهند متفاوت باشند، نیست. دیگر برای او فرقی نمی کند.

 این اوج رویش است که حسبنا الله و نعم الوکیل. آن را هم خدا نقل می‌کند. یک موقع ما با لفظ حرف می‌زنیم؛ یعنی دلمان لرزیده و حالمان منقلب است و جرات را از دست دادیم؛ اما در لفظ برای اینکه جلو دیگران خود را نبازیم می گوییم حسبنا الله و نعم الوکیل؛ اما اینگونه نیست که در درون ما صدق باشد؛ اما اینجا خدا از اینها نقل می کند؛ خدا گزاف نمی گوید، مبالغه در بیان ندارد، نمی خواهد دیگران را با کلام اینها بترساند که بگوییم جای اغراق و مبالغه است؛ بلکه الان دارد واقعه را بعد از وقوع نقل می کند که وقتی این خبر به اینها رسید، بیانشان وجودا این بود این هم قال لفظی نیست؛ یعنی اینگونه نیست که در لفظ این بیان را کرده باشند که بگویند حسبنا الله و نعم الوکیل؛ بلکه حال وجودیشان است که وقتی اینها در مقابل این جمعیت قرار گرفتند، خدای سبحان آنجا نقل می کند که حال وجودی اینها حسبنا الله و نعم الوکیل بوده. این بسیار زیباست که صدق محض است و هیچ مشکلی دیگر این نیست که کم و زیاد دارد؛ خدا به تمامه نقل می کند.

 بحث رویش ها تا اینجا بود و ادامه اش که ﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ ﴾[2] این ها همه رویش ها است؛ یعنی همه آنچه که برای اینها در اینجا محقق شد؛ هم در نظام نیات و اهداف‌شان و هم در نظام عملی‌شان محقق شد. دوباره اینجا دارد که با آن آیه وسط که «﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾ شیطان قدرت دارد که با اولیائش مومنان را بترساند. یخوف باولیائه؛ یعنی با اولیایش می خواهد مومنان را بترساند. لذا خدا خطاب می کند « فَلَا تَخَافُوهُمۡ » ؛ شما از اولیای آن ها و شیطان نترسید « وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧٥ »[3] از من بترسد. بعد این حد وسط که بیان می شود، وارد این دسته آیات می شویم که این دسته آیات مربوط به ریزش ها است و ریزش ها بحث دیگری را ایجاب می کند.

 خطاب به پیغمبر اکرم است که «﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ ﴾[4]؛ ای پیغمبر اگر می بینی حادثه احد که یک چالش جدی و زلزله عظیمی در اعتقادات و تفکرات و عمل مردم ایجاد کرد؛ به طوری که عده ای را به اوج کمال و حسبنا الله و نعم الوکیل رساند، عده ای را هم به سمت کفر؛ آن هم نه حرکت عادی، بلکه با سرعت؛ یعنی می بینید که آن سرعت حرکت به سمت خروج از ایمان و مراتب ایمان (هر دو را شامل می شود)؛ گاهی خروج از اصل ایمان است، گاهی خروج از مراتب ایمان است؛ یعنی زلزله ای که در جامعه ای ایجاد می شود (منظور فقط زلزله زمینی بیرونی نیست؛ یعنی چالش و بحران، مقصود از زلزله بحران است) یک بحران که ایجاد می شود، مانند شکستی که در احد ایجاد شده است، یکدفعه عده ای که تا حالا ظهور کفرشان فرو خفته بود یا زمینه اش را داشتند؛ اما جایی بروز نکرده بودند یا امیال درونی در وجودشان ذخیره شده بود؛ هرچند اهل ایمان به ظاهر بودند، در یک چالش یکدفعه کفه کفر در وجوشان می چربد. این جریان یسارعون فی الکفر است؛ سرعت در کفر است.

 یک موقع می گوییم: «﴿۞ وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ﴾[5]، سرعت إلی است. سرعت إلی یعنی مقصد را می بینند، حرکت به سمت مقصد است؛ اما یک موقع که اینجا می فرماید: «فی الکفر». فی که می آید، مسیر را نشان می دهد. إلی مقصد است. آنجا سارعوا الی مغفرة سرعت در نگاه مقصد و حرکت به سوی مقصد است؛ اما اینجا یسارعون فی الکفر است؛ یعنی اینها در مسیر سریع حرکت کردند. پس یک موقع سرعت به لحاظ مقصد است و یک موقع سرعت در مسیر است. سرعت در مسیر هم به حرکت و سرعت الی مقصد منجر می شود؛ اما هر یک از اینها یک اثری دارند. این نشان می دهد آنچه اینجا واقع شد، حرکت سریع در کفر است، در مسیر کفر است؛ لذا اینها عمدتا مومنان… (مومنان که اطلاقش غلط است) منافقانی است که در بین مومنان بودند که با این چالش و بحرانی که در جنگ احد پیش آمد سرعت حرکت به سمت کفر در وجود اینها آشکار شد؛ یعنی اگر قرار بود جریان اینها مثلا سه – چهار سال دیگر جریان اینها آشکار شود، وقایع سریع که می شود، آن چیزی که قرار است چند سال دیگر به تدریج اتفاق بیفتد و از اینها آشکار شود، یکدفعه در حال محقق می شود؛ همانطور که در نظام ایمان هم اینگونه است وقایع و چالش ها آنچه که قرار است چند سال دیگر و به تدریج آشکار شود، یکدفعه در اثر یک چالش و بحران سرعت تصمیم گیری ها و سرعت انقلاب‌های درونی اوج ایمان را در اینها محقق می کند؛ چنانچه امام (ره) می فرمودند شهیدان حرکت صدساله را یک شبه طی کردند. اینکه حرکت صدساله را یک شبه طی کنند یا اینکه می فرماید: «﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ … لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[6] که شب قدر از هزار ماه بهتر است؛ یعنی حرکت سریع در یک شب مطابق هزار ماه محقق می شود؛ یعنی هزار ماه یک عمر است که این یک شب توان، استعداد و اقتضای حرکت یک عمر را در آن شب دارد.

 خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند که می فرمایند دلیل این روایت شریف که می فرماید، رهبانیة امتی صلاة اللیل[7]  است، خدا وقت نماز شب تصرف در زمان کرده؛ به طوری که زمان محدودی که برای نماز شب صرف می شود، اثرش مانند 24 ساعت مراقبه است؛ چون رهبانیت مراقبه و وقف 24 ساعته برای خدا بود که خدا قرار نداده بود؛ اما ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا﴾ که خودشان قرار داده بودند، « مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ» ما ننوشته بودیم؛ اما خودشان قرار داده بودند، « فَمَا رَعَوۡهَا »[8]؛ آن را هم خودشان رعایت نکرده بودند. حضرت آیت الله بهجت فرمودند این روایت شریف تصرف در زمان که این زمان برای نماز شب اثردر 24 ساعتش مانند مراقبه 24 ساعته است. این تصرف در زمان است؛ چنانچه انا انزلناه اینکه شب قدر از هزار ماه بهتر است، تصرف در زمان است؛ چنانچه اینجا هم یسارعون فی الکفر یا یسارعون فی الایمان تصرف در زمان است؛ منتهی این تصرف در زمان در جانب کمال ایمان معلوم است. ابتدائی هم ممکن است باش؛ اما تصرف زمان در جانب کفر حتما جزایی است؛ چون فعل اینها عادی نبود… یک موقع من یک فعل لازم شخصی خود را در کفر انجام می دهم، حرکتم به سمت کفر حرکت شخصی است؛ اما در یک بحرانی است که این ضربه وقتی بر جامعه ایمانی وارد می شود، بر تمام جامعه این ضربه زده می شود؛ در یک وقت بحرانی و جدی است؛ لذا کارهای فعلی که در این زمان انجام می شود، مثل شب قدر است؛ چنانچه در شب قدر یک ویژگی دارد که اثر هزار ماه را به دنبال دارد، در یک وقت به خصوص و ویژه که ذهن ها دنبال یک تسلی است، یک نفر از اهل ایمان هم که از ایمان خارج شود و بپیچد، یکدفعه می بینی مردم کانه منتظر یک تلنگر دیگر بودند، این تلنگر که زده می شود، همین باعث می شود که یکدفعه بسیاری فرو می ریزند.

 چرا دشمن در جریان پارسال اینقدر برایش مهم بود که سلبریتی ها و شخصیت های دروغینی که ایجاد شده بود، دانه به دانه در زمان های متفاوت اعلام جدایی و مقابله کنند؟ چون در یک وقت خاص و ویژه و بحرانی بود که این وقت خاص که ایجاد شده بود که کشور در نظر آن ها انگار گسسته شده است، هر یک نفری که این اعلام را می کرد پشت سر هم کانه انگار ضربه نهایی را می خواست بزند؛ لذا این فعل با یک وقتی که یک نفر در حالت عادی ببُرد، بسیار متفاوت است. اینجا بریدن این یسارعون در کفر است؛ سرعت در کفر است. غیر از اینجایی است که حرکت کفر به صورت عادی انجام می شود در شرایط ویژه کسی که ضربه می زند فقط به خودش ضربه نزده است؛ بلکه ضربه به پیگر اجتماعی آن هم در یک وقت بحرانی زده است. یک ضربه ممکن است بسیاری را که لب مرز هستند آن علی شفیر لرزش و لغزش و بر لبه پرتگاه تصمیم گیری هستند را یکدفعه به این یا آن سمت بکشاند؛ لذا این گناه غیر از گناه عادی است که کسی در وقت عادی می برد. پس بریدن ها متفاوت است. گاهی حرکت به سمت کفر و گاهی سرعت به سمت کفر است؛ لذا در جریان جنگ احد اگر ترسیمش را کنیم طوری که برای ما نزدیک شود، جریان جنگ احد مرزی بود که اینها شایعه پراکنی می کردند که اساس اسلام و حاکمیت اسلام از بین رفته و دیگر قرار و ثباتی ندارد. با شایعه ای که پیغمبر به شهادت رسیده، بدویم و هر یک زودتر به ابوسفیان پیغام دهیم که ما تبری کردیم ما برگشتیم، ما دیگر با اینها نیستیم هر یک نفری که این شایعه را پخش می کرد یا به ابوسفیان این مساله را اعلام می کرد یا به اینکه ما دنبال این هستیم، یکدفعه یک جمع زیادی ریخته می‌شدند. این یسارعون در کفر است که ترسیمش را ما می توانیم ادراک کنیم که با جریانی که پارسال اتفاق افتاد. مومنان می دانستند که خبری نیست و این حاکمیت برقرار است و با این بادها نمی لرزد. اینها خودشان می لرزند فکر می کنند همه عالم می لرزد. می گویند وقتی آب به لانه مورچه می آید، احساس می کند آب همه عالم را گرفت و سیل همه جا را گرفته است؛ اما زیر پای خودش آب رفته است. اینها هم نگاهشان اینگونه بود؛ چون خودشان لرزیده بودند، احساسشان این بود که حاکمیت تمام شده است؛ اما این جریان برای عده ای متزلزل که گوششان به دهان آن ها بود، بسیار مهم بود که یک نفر هم هر بار ابراز اینکه حاکمیت به سرانجامش رسیده و پایانش است، این باعث می شود که برای او لرزش ایجاد کند برای آن کسانی که اهل نفاق بودند یا در دلشان نفاق بود یا زمینه را داشتن که منافق هم نبودند این لرزش زیر پای آن ها را خالی کند.

ببینید با این نگاه چقدر آیه برای امروز ما ملموس می‌شود: «ولا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر»؛ پس این مسارعه در کفر بحث دقیق و مهمی است. «انهم لن یضرالله»… حالا خدا به پیغمبر تسلی می دهد که تو نگاه نکن که بسیاری لرزیدند و بریدند و جدا شدند این لغزش ها و لرزش ها و جدا شدن ها آن هم سریع با سرعت… حالا این سرعت گاهی در تعداد است؛ یعنی تعداد زیادی ریزش پیدا می کنند؛ گاهی این سرعت در کیفیت است؛ یعنی کسی که در رتبه 2 یا 3 ایمان و اسلام بوده، یکدفعه صفر می شود؛ یعنی چند پله را یکجا و یکباره طی می کند. می گوید اگر چنین چیزی برای تو پیش می آید و می بینید «ولا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر انهم لن یضرالله شیئا». این را هم به عنوان یک قاعده بیان می کند که اینها نمی توانند به خدا ضرری بزنند؛ چون ایمان و کفر نسبت به خدای سبحان که اگر همه هم در مقابل خدای سبحان قرار بگیرند، ضرری به خدای سبحان نمی توانند بزنند. همه هرچه هستند از او کمترند که همه هرچه هستند از آن کمترند / که با هستیش نام هستی برند؛ چه برسد به اینکه بخواهند ضرری بزنند که عرض می کنیم خدایا برای تو علتی از جانب خودت نسبت به افعالت نیست که بخواهد برای فعل تو علت باشد، چه برسد که از جانب من بخواهد این علتی در کار باشد قطعا انفعال در خدای سبحان راه ندارد. قدرت مطلق و علم مطلق است و همه چیز تحت اختیار و اراده او است.

زیبایی اش این است که ابتدا می فرماید: لم یضر الله شیئا، بعد دنباله اش تبیین می کند که تمام اینها در نقشه الهی حرکت می کنند؛ یعنی اگر کافر به سمت کفر می رود و محض کفر می شود، این سنت خداست که در عالم محوضت محقق شود. این نمی داند. فکر می کند در مقابل خدا قد علم کرده؛ اما ندانسته دارد نقشه خدا را پیاده می کند که نقشه الهی این است که انسان به فعلیت تامه اش در نظام تکوین برسد. فعلیت انسان در نظام تکوین که همه قوایش به فعلیت برسد در نظام تشریع دو شاخه پیدا می کند. شاخه ایمان، فعلیت ایمان، شاخه کفر، فعلیت کفر. این دو شاخه باید به آن نهایت برسند. رسیدن به آن نهایت در جانب ایمان و کفر است؛ لذا این تقابل مسارعه در کفر مسارعه در محوضت است. یسارعون فی الکفر سرعت در محضوت است. اگر سرعت در محض شدن و فعلیت است، این سنت خدای سبحان است که به فعلیت در نظام تکوین برسدکه این فعلیت در نظام تکوین دو شاخه در نظام تشریع دارد؛ فعلیت در کفر و فعلیت در ایمان که در آیات بعد دنبالش می فرماید: ﴿لِيَمِيزَ ٱللَّهُ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ ﴾[9] یا اینجا ﴿ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ﴾[10].  این سنت محوضت باید محقق بشود؛ لذا می فرماید: «إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡـٔٗاۚ» ؛ اینها ضرری که نمی زنند، ﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا﴾[11]؛ یعنی اینها در اراده تکوینی حق حرکت می کنند؛ چون اراده تشریع حق و آن چیزی که خدای سبحان از همه خواسته این است که همه به سمت هدایت حرکت کنند؛ اما اراده تشریع تخلف بردار است چون امر کرده اختیار را به انسان داده؛ اما اراده تکوینی تخلف بردار نیست؛ اراده تکوینی محوضت است. دقت کنید اراده تکوینی محوضت و محض شدن است اما اراده تشریعی ایمان است. خدا ایمان را در اراده تشریعی خواسته؛ اما ایمان را با اختیار خواسته، نه ایمان را بدون اختیار؛ پس تخلف برداری در نظام تشریع امکان پذیر است؛ اما در نظام تکوین خدا محوضت را خواسته و تخلف هم در کار نیست. همه هم به سمت محوضت دارند حرکت می کنند؛ چه با بال ایمان، چه با بال کفر، البته دیگر بال کفر نیست آنجا که پر زدن نیست و سقوط است. چه با کفر به سمت محوضت می روند؛ چه با بال ایمان به سوی پرواز به سوی ایمان و آن محوضت دارند می کنند. پس اینجا می فرماید: «یریدالله الله الا یجعل لهم حظا فی الاخرة؛ چون «﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ ﴾[12]؛ در قیامت وزنه حق است. آنچه که وزن باقی می ماند، در قیامت حق است. اگر کسی حظی در آخرت نداشته باشد، یعنی وزنی ندارد. ﴿ مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ٦﴾؛ کسی که وزنه وجودی اش ثقیله است. «فهو فی عیشة:؛ او در آخرت در عیش و راحت است؛ اما آن کسی که «﴿وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ٨ فَأُمُّهُۥ هَاوِيَةٞ ٩﴾[13]؛ آن کسی که سبک است… سبک یعنی معصیت وزن ندارد؛ آنچه که ایمان و عمل صالح است، وزن دارد. وزن حق دارد. اینگونه نیست که دو کفه باشد و یک کفه سیئات و یک کفه حسنات. اگر به عنوان دو کفه ذکر می شود، مربوط به این است که حسنات وزن دارند، سیئات وزن این حسنات را کم می کنند. وزن و ثقل این حسنات را از بین می برند، وزن ایمان را از بین می برند. آن وزن مربوط به حق و عمل صالح و ایمان است. در اینجا هم می فرماید: «یرید الله الا یجعل لهم حظا»؛ این حظا یعنی وزنا؛ در آخرت وزنی نداشته باشند که دنبال وزن «فهو فی عیشه» می شود. آن حظ به وزن مربوط است که نتیجه وزن داشتن در آخرت حیات و بهره مندی و حظ در آخرت است. اگر اینجا به محوضت رسیدن، ﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا ﴾[14] نشدند، وارد آخرت که می شوند، محض و فعلیت کفر است و این عقاب برای کافر است یا فرصت است؟ این عقاب است که حظی در آخرت برای او باقی نماند؛ چون اگر حظی باقی می ماند، آنجا ممکن بود که قبلا هم بارها عرض کردیم که وقتی انسان به آخرت می رسد، اگر ذره ای از ایمان هم در کار باشد؛ چون عمل ناصالح و اعتقاد ناصالح اگر ذاتی نشده باشد برای بقایش امداد می خواهد، اگر امداد نشود، دائما رو به زوال و نقصان می رود.  عمل ناصالح و اعتقاد ناصالحی که ذاتی نشده باشد، در آخرت اگر امداد نشود و از دنیا به او دائم مدد نرسد، این کم کم رو به ضعف می رود و به جایی می رسد که همان ذره ایمانی که باقی مانده بود؛ چون او مطابق هستی و عالم است، ذره ای از او هم بقا دارد. آن ذره برای بقای خودش امداد نمی خواهد؛ لذا او باقی است، اما شر امداد می خواهد.  این بحث زیبایی است که ابن سینا در اشارات مطرح می کند، مرحوم خواجه هم در شرح اشارات تفصیل زیبایی در ذیل این بیان می کند و آنجا شش قسم می کند و این شش قسم را هر یک را مطابقش بیان می کند. عمل صالح، اعتقاد صالح، عمل صالح، اعتقاد ناصالح، اعتقاد صالح، عمل ناصالح و.. می رسد به جایی که اغلب دسته ها پیدا می کنند، منتهی با یک فاصله زیاد و یک سنت محوضت عمیق در برزخ و عقبات و مواقف آخرت مگر کسانی که ذات ناصالح پیدا کرده باشند که آن خلود برای آن ها نسبت به شقاوتشان مربوط به ذات ناصالح است که آنجا بیانش آمده است.

 اینجا می فرماید أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا في الآخرة. هیچ حظ و وزنی تا این به محوضت کامل برسند. نکته ای که در اینجا قابل ذکر است در ان لا یجعل لهم فی الآخرة حظا آیا اراده خدا به عدم تعلق گرفته است که ان لا یجعل لهم حظا؛ یعنی حظی را قرار ندهد. اراده به عدم تعلق می گیرد؟ نه اراده به عدم تعلق ندارد؛ چون اراده به وجود تعلق می گیرد. پس اگر لا یجعل لهم حظ آمده است معنایش این است که از اراده حق که سنت تکمیل برای اینها بود، تحت سنت عقاب قرار گرفتند؛ ان لا یجعل لهم فی الآخرة حظا یعنی خودشان با اراده خودشان اینها حرکتشان را در کفر مسارعه کردند، خدا هم اینها را در این مسارعه در کفر رها کرد؛ لذا لا یجعل لهم فی الاخرة حظا. مثل این می ماند که خدا برای اینها اراده کرده که حظی در آخرت نباشد؛ پس لا یجعل لهم حظا فی الآخره برگشتش به این است که اینها رها شده و ول شده هستند و تحت سنت عقاب الهی قرار گرفتند که همان سنت محوضت در کفر است ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٧٦﴾[15]؛ عذاب عظیم برای اینها است؛ چون کاری که اینها کردند، در یک وقت بحرانی بود. یک موقع است که بریدن کسی از دین در یک مرتبه عادی است که عرض کردیم، اما در یک وقت بحرانی بریدن و اظهار موضع کردن عذابش با وقت عادی محاسبه نمی شود. همین کلام را اگر کسی در وقت عادی بگوید یک طور عقاب می شود؛ لذا این در نظام آخرتی فقط نیست. این مطابق این حکم در دنیا هم باید مطابق این شکل بگیرد. قانون گذاری در دنیا هم باید مطابق این شکل بگیرد.  یک قانون گذاشته می شود که اگر کسی حرفی زد که جامعه را این حرف اذیت کرد، باعث ناراحتی جامعه شد، جرمش این است. در یک وقت عادی جرمش این است، اما در یک وقتی که جامعه هم در بحران است و تزلزلی دارد که وقتی این کلام را می گوید، آن تزلزل در جامعه شدت پیدا می کند، اوج پیدا می کند، در یک وقت غیرعادی است، حتما جرم او باید مطابق با او باشد، نه اینکه مطابق وضع شده باشد. در حالت عادی جزایش برای آن حالت باشد، بعد بگوییم در آن حالت هم باید همان جزا را مترتب کنیم! این به خصوص در نظام قضا وقتی رسیدگی به جرم می کنند، چون آن بحران خوابیده است، دیگر حالا افولش را طی کرده است، وقتی رسیدگی می کنند، اگر بخواهند در آن وقت و آن شرایط جرم و جزا را با هم تطبیق دهند نسبت به عملی که این داشته قطعا غلط است! نمی شود جرم و قضا را با حالا قرار داد. قاضی باید حال آن شرایط جامعه را کاملا ادراک کند، جرم این را در آن فضا بررسی کند. آنجوری برایش جزا قرار دهد، نه مطابق وقتی که جریان خوابید، همه چیز آرام شد، در وقت آرامش بخواهند این جزا را برای این جرم قرار داده باشند؛ لذا خدا می فرماید برای اینها عذاب عظیم. این عظیم بودن برای این است که یسارعون فی الکفر در وقت حساس در وقت آن تزلزل جنگ احد آن موقع عذاب اینها هم به لحاظ این برای عظیم است.

 این عذاب عظیم هم از دنیا آغاز شد، نه اینکه فقط مربوط به آخرت باشد. درست است که فرمود ان لا یجعل لهم فی الآخرة حظا؛ اینها حظ در آخرت ندارند، اما ولهم عذاب عظیم، این عذاب عظیم آغازش از دنیای اینها است؛ لذا مقابله ای را هم که پیغمبر کرد، اولین مقابله اش این بود که در جنگ حمراءالاسد اجازه نداد کسانی که فرار کرده بودند یا شایعات را پراکنده کرده بودند وارد شوند. این افراد از این محروم شدند. این نشان می دهد در دنیا آغاز خفت و خواری برای اینها بود که در این مساله به این مدال مفتخر نشدند؛ با اینکه جنگی دنبال حمراءالاسد محقق نشد؛ اما لشگرکشی شکل گرفت و دشمن شکست خورد و شکست به همان کسانی که حرکت کردند، منسوب شد؛ نه به کسانی که در مدینه بودند یا فرار کرده بودند؛ لذا بقای اسلام به حرکت اینها بر می گردد؛ در نظام اخروی و نیوی. اگر جنگی هم واقع می شد و اینها غلبه می کردند، آنچه غنیمت بود، مربوط به همین‌ها بود، نه کسانی که در مدینه بودند این نگاه در آیه شریفه با تطبیقش با امروز که چقدر مساله را برای ما روشن می کند که هر حرکتی که باید در چهارچوب جو آن زمان دیده شود.

سوال حضار:

استاد: یک موقع است که می بینید کسی به چهار اعدام محکوم شود؛ با اینکه یک اعدام ممکن است، اما می گویند این به چهار اعدام محکوم است، یعنی کسی که 10 نفر را شهید کند یا بکشد با یک نفری که یک نفر را بکشد، از جهت حکم فرقی نمی کند؟ همین فرق در همین نظام هم هست؛ یعنی آن جایی که این یک نفر را کشت؛ این یک نفر کشتن برابر یک نفر کشتن بود؛ اما در یک نقطه حساسی دو طایفه را با یک نفر کشتن به جان هم انداخت. جرم این یکی نیست، این جرم به جان هم انداختن آن‌ها هم دنباله جرم این است؛ یعنی هر عقابی که امکان دنیایی داشته باشد، برای جبرانش ضرر دنیایی امکان داشته باشد… در نظام اخروی که معلوم است … خدا امام را رحمت کند، فرمود ما شاه را چکار کنیم، اگر هم بگیریم یک اعدام می توانیم نسبت به آن انجام دهیم؛ اما این هزاران نفری را که او کشته، معلول کرده، اذیت و شکنجه کرده ما که نمی توانیم آن تقاص را از او بگیریم؛ اما در دنیا می توانیم یک تقاص را بیریم؛ اما همه اینها را اگر می توانستیم، می کردیم؛ یعنی محکوم به همه اینها هست؛ هرچند محدودیت دنیا مانع می شود که ما بتوانیم همه آن ها را در دنیا نسبت به آن محقق کنیم، اگر به هر دلیلی از اعدام اول رها شد، اعدام دوم و سوم گردن آن را می گیرد و آن عقاب های بعدی برای او محقق است.

سوال حضار: در جریان فتنه پارسال یک نفر را در خیابان کتک می زند … همین بقیه را تشویق کردند که آن ها هم بقیه را بزنند، آن ها را دیگر نگاه نمی کنند… نامفهوم 39:30

استاد:

حق الناس دائر مدار اراده نیست. پای من خورد به شیشه و شکست. حواسم هم نبود با ماشین رد می شدم، یک سنگ از زیر ماشین من رد شد به مغازه خورد و شیشه اش شکست، اصلا من نفهمیدم، آیا این حق الناس به گردن من هست یا نه؟ کسی که این کار را شروع می کند این کار سلسله وار و جریان وار مبدئیتش از این آغاز می شود، درست است که گردن هر یک را بگیرند، سر جایش محفوظ است؛ اما از بقیه ای که مبدئیت داشتند، ساقط نمی کند؛ لذا در جریاناتی که حق الناس هم هست، فاعل مباشر، فاعل معاون ان کسی که معاونت کرده و کسی مباشرت کرده، فاعل بعید و.. همه اینها دخیل هستند؛  یعنی اگر دست قانون به همه اینها برسد، هر یک جرم خود را دارد. بله، ما گاهی کار را ساده می کنیم و فقط همان فاعل قریب را می بینیم؛ لذا فاعلی که آمر بوده؛ لذا در جریانات منافقین یک بحث دقیق این است که در جریان نفاق آن منافقین حرفه ای دم لای تله نمی دادند و یک عده دیگری را جلو می انداختند؛ اما حقیقت جرم مربوط به چه کسانی بود؟! اما باید برای اجرا باید اثبات شود. اگر اثبات شد، حتما اجرا است.

خب یکی از دوستان هم می خواهد معمم شود، از سادات هم هستند، خانم ها هم برای دهه فجر و ایام میلاد شیرینی هم آوردند و همه اینها بر شما مبارک باشد.

دوستان بنشینند که در آنچه که به عنوان این حرکت که از ایشان بعد از این هر عمل صالحی محقق می شود، شریک باشیم؛ چون ما هم در این مبدئیت دخیل بودیم، ان شاءالله همین دو – سه دقیقه تا اذان می شود این جلسه هم با زیبایی برگزار شود. صلوات.

[1] . [آل عمران: 173]

[2] . [آل عمران: 174]

[3] . [آل عمران: 175]

[4] . [آل عمران: 176]

[5] . [آل عمران: 133]

[6] . [القدر: 1 و 3]

[7] . ر.ک: الکافي ، ج۳، ص۴۸۸، من لا یحضره الفقیه ، ج۱، ص۴۷۲، علل الشرایع ، ج۲، ص۳۶۳، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۸۲، تهذيب الأحكام ، ج۲، ص۱۲۰، الوافي ، ج۷، ص۱۰۴، وسائل الشیعة ، ج۸، ص۱۴۸، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۳۰۵، بحار الأنوار ، ج۸۴، ص۱۴۶، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۲۵۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۱۱۱

[8] . [الحديد: 27]

[9] . [الأنفال: 37]

[10] . [آل عمران: 179]

[11] . [آل عمران: 176]

[12] . [الأعراف: 8]

[13] . [القارعة: 6 و 8 و 9]

[14] . [التوبة: 102]

[15] . [آل عمران: 176]

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 920” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید