سلام علیکم. بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری بفرستید.

بحث قرآنی نشئه برزخ و تجرد نفس

الحمد لله تا به حال مباحث مختلفی را در خدمت آیات شریفه قرآن کریم بودیم و از تاملات و تدقیقات مرحوم علامه هم استفاده کافی را بردیم. در خدمت آیه 154 هستیم که هنوز بحث‌هایی که تتمه این آیات به عنوان بحث‌های مختلف بود، در خدمت تتمه این بحث‌ها هستیم. از جمله تتمه‌ای که برای این بحث باقی مانده بود، نشئه ی برزخ که تقریبا آیاتش برای دوستان و اصل اینکه یک حیات اینگونه داریم اجمالا بیان شد. بحث تجرد نفس را در خدمتش هستیم. خوب فقط آن دو آیه‌ای که تتمه بحث نشئه ی برزخ باقی مانده بود را من اشاره بکنم که قرار بود دوستان دیگر خودشان ببینند؛ اما در عین حال آیات کریمه تذکرش هم برای انسان نافع است. می‌فرماید: و من الآیات قوله تعالی: ﴿وَحَاقَ بِـَٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾[1]. در این آیه شریفه می‌فرماید که این آل فرعون، سوء عذاب در حقیقت برایشان تحقق پیدا کرده و برای آنها محقق شده و آنها فرو رفتند در آن. النار یعرضون علیها غدوا و عشیا. ببینید این یک قاعده است در قرآن کریم که هرگاه غدو و عشی، ﴿بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا﴾[2]، انواع اینها مطرح می‌شود ناظر به این است که این قیامت نیست. روایتی هم ناظر به این است. روایتی هم این را می‌فرماید. هرگاه بکره و عشی، صبح و شام، نمی‌دانم غدو و أصیل، نمی‌دانم از این سری عباراتی که تغییر را بیان می‌کند، تدریج را بیان می‌کند، این مباحث از داخلش بیرون می‌آید که تعلق به زمانی در آنجا احساس می‌شود، این تعلق به زمان، چون در برزخ هم زمان نیست، مثل دنیا نیست که زمان داشته باشد؛ چون زمان دائر مدار بودن ماده است و حرکت ماده است. در آنجا زمان نیست که ماده نیست. اما یک تعلقی به ماده است که انسان از دنیا برده بوده با خودش، آن تعلق به زمان باقی است. حالا نحوه آن، حقیقت آن را ان شاء الله یک بار یک آیه‌ای که بیشتر ناظر به آن است عرض خواهیم کرد و ان شاء الله بیان می‌شود. اما اصل این مساله است که هرجا زمان در قیامت ذکر می‌شود که آن زمان هم مثل زمان گذران صبح و شام است، اینها است، همه اینها از سنخ مواقف برزخ است. از سنخ حیات برزخی است. لذا در اینجا می‌فرماید که: النار یعرضون علیها غدوا و عشیا. غدو و عشی، صبح و شام بر اینها نار آن هم یعرضون، عرضه می‌شود. یعنی دخول در نار هم تازه اینجا ذکر نشده. فرموده چه؟ عرضه این. در حالی که در قیامت چه؟ در قیامت می‌فرماید که: و یوم تقوم الساعه. دنباله خود آیه می‌فرماید: و یوم تقوم الساعه. وقتی قیامت به پا بشود، آنجا می‌گویند أدخلوا آل فرعون أشد العذاب. پس این کاملا نظارت دارد بر اینکه یک دورانی است غیر از دوران دنیا و غیر از دوران آخرت، آن حیات آخرتی که بینا بین این دو است؛ که لذا اسمش را می‌گذارند برزخ که بعضی از احکام دنیا در آن حاکم است بعضی از احکام آخرت. نه همه احکام دنیا در آنجا است که دنیا باشد. نه همه احکام آخرت هست که آخرت باشد. لذا بعضی‌ها تتمه حیات دنیا دانستند آن را به این جهت. بعضی‌ها آغاز حیات آخرت دانستند. هر دو هم صحیح است. چه در روایاتی که برزخ را تتمه حیات دنیا دانستند، چه روایاتی که برزخ را آغاز حیات آخرت دانستند. چون در هر دوی اینها بعضی از احکام آن نشاه هست و بعضی از احکام آن نشاه نیست. لذا به اعتبار آن احکام نشاه که هست، می‌توانیم بگوییم مربوط به آن نشاه است چه دنیا چه آخرت. و به اعتبار آن احکامی که از او در او نیست، می‌توانیم بگوییم از آن نیست و از دیگری است. دقت می‌کنید؟ این تعبیراتی که شده در رابطه با برزخ، اینها همه در جاهای مختلف به کار می‌آید؛ که گاهی تعارضی که آدم در ابتدا بین بعضی از روایات احساس می‌کند برداشته می‌شود. مشکلی ندارد. چون برزخ است. برزخ یعنی یک دالانی است که هنوز نه این تمام شده نه آن آغاز شده کامل. بلکه یک چیزی است که تتمه‌ای از این و آغازی از آن. یک احکامی از این و یک احکامی از آن. چون این تدریج در وجود انسان قطعی و ضروری است. و الا اگر انسان می‌خواست یک دفعه از حیات دنیا به آخرت برود، یک آمادگی بسیار زیادی را می‌خواست که انسان‌ها تحمل این آمادگی را نداشتند. خدای تبارک و تعالی از باب رحمت رحیمیه‌اش به خصوص با توجه به اینکه برزخ هنوز یک دورانی است که نظام تطهیری داخلش حاکم است هرچند باب عمل مفتوح نیست اما نظام تطهیری داخلش جاری است. یعنی بعضی از اقتضائات اعمال سیئه انسان در آنجا جزا داده می‌شود. و آن جزائش باعث می‌شود که آنها تمام بشوند. تمام‌شدن آنها باعث می‌شود که اعمال صالحه که بقا دارند بتوانند بروز و ظهور بهتری پیدا بکنند. لذا آن عذاب و یا سختی‌هایی که در دوران برزخ ایجاد می‌شود، نظام تطهیری ایجاد می‌کند که آن نظام تطهیر، یعنی اعمال ناصالح ما چه می‌شود؟ جبران شد با این. جزا داده شد با این. در آنجا و آن ابدیت انسان از آن اعمال منزه است. از جزای آن اعمال منزه می‌شود. لذا دوران تطهیر برای مومن بسیار دوران پربرکتی است. دوران برزخ بسیار دوران پربرکتی است تا او را بکند… برای اینکه چون تعبیر روایت این است اگر کسی ذره‌ای از ایمان در وجودش باشد داخل در نار نمی‌شود. داخل در نار قیامتی. اما در برزخ چه؟ در برزخ ممکن است عرضه نار بر او [باشد] یا در حقیقت آن حالتی که احساس بکند که می‌خواهد داخل در نار بشود. همه اینها آن عذابی را که برای او ایجاد می‌کند او را تطهیر می‌کند. همه اینها باعث می‌شود او تطهیر بشه یا بعضی از چشیدن‌ها حتی در برزخ برای او تطهیر ایجاد می‌کند. لذا بعضی‌ها در برزخ الم دارند. سختی‌ها دارند. و اگر تعبیر بعضی از روایات این است که در برزخ شفاعت ما نیست و در آخرت هست، یک تعبیر و تفسیری بر همین مساله دارد. ان شاء الله آن را یک جای دیگری خدمت دوستان عرض خواهیم کرد.

يكي از حضار: نامفهوم 7:55

استاد: در نظام تطهیری برای کافر تطهیر عنوان نمی‌شود. اما برای کافر ممکن است بعضی از بهره‌مندی‌هایش در وقت مرگ یا دنیا یا وقت مرگ یا در برزخ او را از طلبی که در رابطه با آن اعمال صالحی اگر از او سر زده بود یا کمک به مومنینی اگر از او سر زده بود که ایمان ندارد و قائل به قیامت نیست؛ اما جزای آنها را در این جاها داده می‌شود و طلب‌کار نمی‌ماند. یعنی برای او تطهیر نمی‌شود نظام تطهیری. دقت می‌کنید؟ بلکه برای او چه چیزی هست؟ نظام جزای اعمالش را ممکن است که مشرکی کافری راحت از دنیا برود. یا در برزخ از الیم عذابی که برخی دیگر از کفار بهره‌مندند این بهره‌مند نباشد. دقت می‌کنید؟ جزای در حقیقت اعمالی باشد که کمک کرده بوده به دیگرانی در حدی نبوده این کمک که نجات‌دهنده برایش باشد. چون اعتقاد هم ندارد به قیامت برای او قیامتی نیست. برای او قیامتی به معنای اینکه نجات باشد نیست. بلکه در حقیقت باید هرچه که هست در همین‌جا [باشد]. لذا خدای تبارک و تعالی هیچ عملی را بدون جزا نمی‌گذارد. حتی اگر این عمل از غیر مومن سر زده باشد. منتها جزایش را مطابق اعتقادش می‌دهد آن شخص را. اگر آن شخص فقط به دنیا معتقد است جزای او را فقط در دنیا می‌دهد. گاهی سیئه‌ای می‌شود ازش. گاهی شدت بعضی از عذاب‌ها ازش کم می‌شود. دقت می‌کنید؟ یعنی این بالاخره جبران شده است که حجتی برای او علیه خدا باقی نماند که من فلان کار را کردم دیگر از شیطان که آن ملعون لعین است وقتی که اخراج شد از جنت به خدای تبارک و تعالی عرض کرد که خدایا جزای آن عباداتی که کردم را می‌خواهم که آن جزایش شد همان بقاءش الی یوم الوقت المعلوم. و همچنین چه؟ آن توانایی‌هایی که از خدای تبارک و تعالی خواست در آن روایات شریف و به او داده شد. در آیات بعدی می‌فرماید: و الآیات التی تستفاد منها هذه الحقیقه القرآنیه أو تومئ إلیها کثیره. آیات خیلی زیاد است. منتها اینجا ما نمونه ذکر کرده بودیم که هر کدام نمونه باشد. کقوله تعالی: ﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٦٣﴾[3].[4] که این هم تعبیر خیلی جالبی است که می‌فرماید: تالله لقد أرسلنا إلی أمم من قبلک. ما برای امم قبل تو هم رسولانی را فرستادیم. فزین لهم الشیطان أعمالهم. اینها شیطان اعمالشان را برایشان تزیین کرد. فهو ولیهم الیوم. شیطان امروز ولی آنهاست. امم من قبلک‌اند اینها. یعنی امت‌هایی که رسولان قبلی بودند. از آنها کسی باقی نمانده. از امت‌های قبلی که رسولان برایشان فرستاده شده بودند. یعنی الان آنها مردند. نیستند. درست است؟ اما می‌فرماید: فهو ولیهم الیوم. امروز شیطان ولی آنهاست. در حقیقت یک دوران حیاتی را دارند. با اینکه نیستند. با اینکه از دنیا رفتند. با اینکه در دنیا نیستند. درست است؟ اما شیطان مستولی است بر آنها و ولایت دارد. و لهم عذاب ألیم. و بعدا هم برای ایشان عذاب الیم خواهد بود. درست است؟ که این عذاب الیم مربوط به قیامت است. مثل همین آیه قبل. و این فهو ولیهم الیوم مربوط به امروزی است که در برزخ شیطان قرین بر کفار است. شیطان قرین بر فجار است. که بئس القرین. که با آنهاست. هم و أزواجهم در حقیقت اینها با ازواجشان در آتش داخل می‌شوند. که زوج همیشه در قرآن به معنای اینکه انسان همسر داشته باشد نیست در قرآن. از جمله آنجایی که می‌فرماید: هم و أزواجهم اینها در نار هستند زوجیت، اعمال انسان است. یعنی آنها و اعمالشان در نار قرار دارند. که این هم تعبیر بلندی که اعمال با انسان زوج می‌شوند. همراه می‌شوند. و با انسان باقی می‌مانند. و اعمال سوء می‌شوند زوج انسان کافر و در حقیقت انسان مشرک.

یکی از حضار: نامفهوم 12:18

استاد: آنها نیست. چون اینها اعتبار است. بدنامی ببینید اعتبار است. یعنی آن عذاب نیست. بلکه در حقیقت آنجا -قبلا هم فرمود-، خوش‌نامی حتی آن اعتبار است. چه برسد به بدنامی. اینها اعتبار است. او به میت کاری ندارد. او با او ارتباطی ندارد. شما نگاه نکنید به ورثه میت کسانی که هستند ممکن است بدنامی او برای اینها سخت باشد. او به او ربطی ندارد. لذا در حقیقت این آیات در عالم حقایق[است]. آیه قبل صریح بود. آیه‌ای که الان آمده اینجا می‌گوید تستفاد. نه آن آیه قبل. این تستفاد هم به خاطر اینکه در اینجا می‌فرماید که: فهو ولیهم الیوم، تعبیر ولی آنهاست امروز. و لهم عذاب ألیم. ممکن است کسی بگوید که و لهم عذاب ألیم آینده منظور نباشد. و لهم عذاب ألیم. یعنی شیطان بر آنها مستولی است ولایت دارد و برای آنها عذاب الیم هم هست. یعنی دو تا حیات استفاده نشود به آن معنایی که ابتداء کردیم. ولیکن از ظاهر آیه با توجه به قرائن آیات دیگری که دیگر خیلی صریح می‌شود به خصوص با کنار آیه قبل آمدن، آیه قبلی، که برای اینها در حقیقت می‌فرماید که: یوم تقوم الساعه أدخلوا آل فرعون أشد العذاب.

خوب در بحث تجرد نفس…

یکی از حضار: نامفهوم 13:51

استاد: آنها برزخ است بله. همه آنها مربوط به برزخ است. شاهد هم آوردیم اینجا که شاید در آیات اینجا بود. نبود؟

یکی از حضار: نامفهوم 14:03

استاد: چرا دیگر آیات بود دیگر. آیه سومی که آورد ﴿لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كـَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾[5]. این همان و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون [است] که در حقیقت این آیه قبلا ذکر شد.

یکی از حضار: نامفهوم 14:21

استاد: خوب آن هم همین‌طور است. یعنی آن عرض کردم علامه می‌فرماید آیات زیادی دلالت دارد. بعضی شاید اصرح از این هم باشد که در اینجا علامه آورده. اما در عین حال همه اینها چه هستند؟ منتها بعضی از آن آیات صراحتش زیاد است. مثل: ﴿ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ﴾[6]. دیگر هیچ راهی برای توجیهش مگر اینکه حیات برزخی را قائل بشوند ندارند. مگر بحث را اعتباری بگیرند که آن اعتبار در اینجا راه ندارد. خوب در بحث تجرد نفس؛ البته کسی زحمت بکشد آیاتی که دلالت بر برزخ دارد را در بیاورد. تبیین بکند. یک کلیدهایی از داخلش بیرون بیاورد، جا دارد. و خصوصیاتی برایش پیدا بکند. قواعدی را از آنها استیاد بکند. روایات ذیلشان را با توجه به نظارت بر این مساله تبیین بکند، جا دارد. یعنی از آن مباحثی است که می‌تواند آثار تربیتی بسیار زیادی در دنیا داشته باشد. حیات برزخی. چون قرآن هم به آن خیلی توجه کرده. و به خصوص برای اینکه در آنجا قواعدی است که اگر انسان بداند آن قواعد را که در روایات و آیات ذکر شده دانستن آن قواعد سبب می‌شود که انسان در دنیا بداند که چه کار بکند که تحت شمول آن قواعد هدایتی و تربیتی قرار بگیرد؛ و چه کار بکند که از آن قواعد و به اصطلاح قوانینی که ناظر می‌توانند به ضلالت او باشند در آنجا؛ بازشدن اینها بازشدن این اعمالی که در اینجاست می‌تواند آنها برای این تنبه‌آور باشد. لذا بحث برزخ خیلی کار می‌رسد اگر کسی بخواهد دنبال کار به اصطلاح کاری که بتواند اثرگذار باشد. کاری که موثر باشد. یک کار تربیتی و معرفتی. کار معرفتی و تربیتی بحث برزخ از آن بحث‌هایی است که کار می‌رسد. و در حیات انسان‌ها هم خیلی اثر دارد. بحث کمالات و تکامل برزخی‌ای که ایجاد می‌شود طبق آیاتی که هست، چگونه می‌شود با اینکه باب عمل بسته است و برای انسان هیچ عملی امکان‌پذیر نیست جدید برای خودش، اما تکامل برزخی امکان‌پدیر است. یعنی چه؟ با اینکه آنجا استعداد در کار نیست چون ماده نیست چطور می‌شود کمال بعد کمال؟ با اینکه در برزخ بحث زمان نیست چطور می‌شود انسان تدریج معنا می‌دهد؟ بکره و عشیا، با اینکه آنجا زمان نیست. آنجا تدریج نیست. چطور می‌شود؟ ورود افراد به برزخ با توجه به اینکه دنیا زمانی هست. در خروج مردم زمانی‌اند. اما در ورود به برزخ زمان نیست. همه آنهایی که داخل در برزخ می‌شوند، اینها اینطور نیست که یکی زودتر یکی دیرتر. اما بعضی از آیات و روایات این هست که چه هست؟ بعضی از آنهایی که قبلا رفتند و منهم من ینتظر. بعضی از اینها در حقیقت و منهم من قضی نحبه. و منهم من ینتظر. یا آنها وقتی که کسی وارد می‌شود از او سوال می‌کنند که از فلانی چه خبر؟ از فلانی چه خبر؟ روایات و آیاتی که ناظر به اینها[است]، جمعش چگونه امکان‌پذیر می‌شود؟ با توجه به قواعد حاکم بر آنجا. و هر کدام از اینها کلید دارد. مباحث دقیق دارد. که روایات ناظر به همدیگر و آیات ناظر به همدیگر کاملا با هم جمع بشوند. تحافتی نباشد. و بتواند حل مساله کند. این خیلی بحث برزخ بحث قوی و جای کار دارد. آن هم به خصوص با نگاه تربیتی. اثرگذاری در دنیا. که در دنیا چه تاثیری می‌تواند داشته باشد. خوب بحث تجرد نفس از مباحثی است که با اینکه در اینجا مختصر وارد شده اما خیلی بحث را کلید بحث را اینجا ایشان جرقه‌اش را زده. برای کسانی که علاقه‌مند بیشتر باشند می‌توانند ان شاء الله با این کلید ورود پیدا بکنند به قوی‌تر بحث. و جاهایی که مفصل‌تر بحث وارد شده. ایشان می‌فرماید که در بحث تجرد نفس: و یتبن بالتدبر فی الآیه، همین آیه‌ای که به آن می‌گوییم 154. کیف تکفرون بالله. بعد: و سائر الآیات التی ذکرناها حقیقة أخری. این آیات برزخ دیگری که در اینجا ذکر شد یک حقیقت اخرایی آشکار می‌شود أوسع من ذلک[7]. أوسع من ذلک یعنی أوسع از چه؟ أوسع از اینکه حیات برزخی است. یعنی از حیات برزخی دلالتش اوسع است بر چه اوسع است؟ چون دارد یک حقیقتی را تبیین می‌کند که تبیین آن حقیقت تجرد نفس را سبب می‌شود. که تجرد نفس در حیات قیامتی هم راه دارد. یعنی آغاز نشان‌داده‌شدن و ظهور تجرد نفس است. آغاز ظهورش هست نه ایجادش. آغاز ظهورش است. یعنی استدلال بر مساله قوی‌تر می‌شود. ظهور مساله بیشتر است. آشکاتر است. لذا این آیات دلالت بر تجرد نفس هم می‌کند که این تجرد نفس اعم از حیات دنیایی، حیات برزخی و حیات قیامتی است. منحصر به حیات برزخی نیست. بهترین جایی که آیات تجرد نفس را آشکار می‌کند آیات برزخی است. چرا؟ چون در اینجا بدن نیست اما او هست. چون در دنیا بدن همراه با انسان است و در قیامت که بحث می‌شود دوباره اینها در حقیقت ابدان دارند در یک دورانی است که بدن نیست. آشکار بودن اینکه این حقیقت باقی است این توفی شده و تمام است و حیات باقی است و هست، اما بدن نیست که به اتفاق همه در برزخ بدن نیست به معنای بدن جسمی، به اتفاق همه بدن نیست در برزخ، با اینها این حیات در حقیقت که بدن نیست؛ این دوران حیات رهزن نمی‌شود که اینجا در حقیقت آن حیات را مربوط به بدن ببینیم. می‌توانیم آنجا آشکار حیاتی را ببینیم که بدون بدن آن حیات چیست؟ بقاء دارد. آن‌وقت این را می‌توانیم توسعه بدهیم به حیات دنیا، و توسعه بدهیم به حیات آخرت؛ که از اینجا تجرد نفس خیلی روشن‌تر می‌شود. همچنان که در دوران تکون روح، وقتی که بدن از مضغه و علقه و در حقیقت آن مراحل نطفه و مضغه و علقه اینها در حقیقت عبود می‌کند، می‌رسد تا به جای که ﴿ ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ ﴾[8]. یعنی دورانی بوده بدن بوده؛ اما روح نبوده. درست است؟ روح نبوده. به یک جایی می‌رسد که ﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي ﴾[9]. نفخ روح در او محقق می‌شود. یا أنشأناه خلقا آخر. آن دوران بدن بود و روح نبود. درست است؟ از اینجا حیات در آن دمیده می‌شود. منتها باز هم آنجا یک مقدار از اینجا سخت‌تر است. از اینجا به اصطلاح مبهم‌تر است. واضح‌ترین بحث بر تجرد نفس برای فهمیدن تجرد نفس حیات برزخی است که اینجا ایشان می‌فرماید که: حقیقه أخری أوسع من ذلک و هی تجرد النفس. بمعنی کونها أمرا وراء البدن. ایشان چقدر زیرکانه تجرد نفس را اینجا منعقد کرده بحثش را. که قشنگ اینکه این بحث در اینجا آشکارتر است را بدون اینکه بخواهد ذکری برایش بیان بکند اینجا منعقد کرد تا اینجا در حقیقت خودش یک جایگاهی باشد برای شناخت بهتر این مساله. لذا می‌فرماید که: بمعنی کونها أمرا وراء البدن. و حکم این نفس غیر حکم بدن است و سائر ترکیبات جسمیه. لها، این شاه‌غزل این بحث را در همین چند کلمه‌ای که الان می‌آید ایشان بیان می‌کند. لها برای نفس، نحو اتحاد بالبدن تدبرها بالشعور و الإراده و سائر الصفات الإدراکیه. رابطه نفس با بدن چگونه است؟ رابطه نفس با بدن رابطه تدبیری است. آن هم چه رابطه تدبیری‌ای؟ با شعور و اراده. یعنی نفس از طریق شعور و اراده با بدن رابطه برقرار می‌کند. و بدن تابع این شعور و اراده می‌شود. پس مرتبه و آن جایی که نفس اشغال می‌کند مکانی نیست که بدن اشغال کرده. نفس در بدن نیست. که اگر نفس نفخ شد در بدن، وزن بدن اضافه بشود. و اگر جدا شد از بدن، توفی شد، بدن وزنش کم بشود. بلکه رابطه بدن که یک حقیقت تجردی است رابطه شعور و اراده است. تدبیر با شعور و اراده است. که این حقیقت خودش مکان ندارد. در ظرف مکان قرار ندارد. چون جسم نیست. ولی رابطه دارد. ممکن است این حقیقت نفس به پهنای نظام تجردی کل عالم وجود باشد. اما در این بدن باشد. مثل نفس نبی ختمی(ص). همه عالم وجود پر شده از تدبیر او. چون تعلق تدبیری‌اش به کل عالم است. لذا السبب المتصل بین الارض و السماء[10] می‌شود امام معصوم. درست است؟ بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض[11] می‌شود به واسطه امام معصوم. اگر این حقیقت نوع ارتباطش با بدن را خوب بشناسد انسان، آن موقع نحو جداشدنش، نحوه تعلقش در ابتدا که نفخ می‌شود، نحوه جداشدن در وقت توفی، و نحوه آثار و صفاتی که به نفس نسبت داده می‌شود، و نحوه اینکه من کیستم، از اول من کیستم، اینها همه خوب آشکار می‌شود. چون آن حقیقت باقی می‌ماند و این بدن می‌افتد. و هرچه که به این بدن و حیاتی که مربوط به این بدن است متعلق است همه آنها باقی می‌مانند؛ جا می‌مانند؛ اما او باقی است. او هست. این می‌تواند خوب آشکار بکند که اینجا ایشان با یک جمله چند کلمه‌ای این بیان را کرده که اتحاد با بدن دارد؛ منتها اتحاد نه به معنای اتحاد مزج شیر و شکر؛ که دو جسم‌اند که با یکدیگر چه شدند؟ مخلوط شدند؛ اتحاد نیست این. این مزج است. درست است؟ آنجا می‌گوییم اتحاد است. یعنی مثل ماده و صورت که حقیقت ماده و صورت، صورت فعلیت محض است، ماده قابلیت محض است. هیچ فعلیتی را کسی به ماده نسبت نمی‌دهد. همه فعلیت‌ها مربوط به صورت است. اینجا همه کمالات مربوط به کیست؟ به نفس است. و بدن یک قابلیت بود برای اینکه این قابلیت ارتقاء نفس را به دنبال داشته باشد. لذا نفس حقیقتش مجرد است اما افعالش به واسطه ماده محقق می‌شود. حالا ایشان بیان می‌کند که: لها نحو اتحاد؛ عرض کردم این را داشته باشید در ذهنتان که به عنوان یک جمله کلیدی در بحث تجرد نفس، بعدا خیلی کار می‌رسد. این اصل را در ذهنتان حفظ بکنید که برای نفس است نحو اتحاد بالبدن تدبرها؛ این نفس تدبر البدن را، بالشعور و الإراده؛ تدبرها یعنی تدبرالنفس بدن را بالشعور و الإراده. نحوه ارتباط و اتحادش در دائره این است که این فاعلیت دارد و او قابلیت؛ این امر می‌کند و آن اطاعت. دقت می‌کنید؟ که اگر این حقیقت خوب شناخته بشود آن موقع نفس کل عالم و اینکه ما همه با همه ارواحمان می‌شویم ابدان برای او، آن وقت خودش را خوب نشان می‌دهد. که آن یک بحث عمیقی دارد. اینجا نفس و بدن اگر خوب شناخته بشود، آن وقت نفس کل عالم و اینکه همه ما با ارواحمان و نفوسمان می‌شویم برای او بدن. تابع. به خصوص این حقیقت در قیامت آشکار می‌شود که آنجا یک حقیقت می‌شود، آن وقت آنها خودش را بیشتر آشکار می‌کند. بالشعور و الإراده و سائر الصفات الإدراکیه. مثل حیات. مثل قدرت. مثل علم. اینها در حقیقت چه هستند؟ سائر الصفات الإدراکیه. که اینها ادراکی هستند. نه جسمی. یعنی از آثار ادراک‌اند. قدرت، علم، حیات، همه اینها چه هستند؟ قوای ادراکیه هستند. و التدبر فی الآیات السابقه که در بحث برزخ ذکر شد یجلی هذا المعنی تفيد أن الإنسان بشخصه ليس بالبدن. اینطور نیست که انسان شخصش و حقیقتش بدن باشد. به بدن نیست این شخصیتش. چرا؟ چون می‌گوید بدن می‌ماند؛ درست است؟ و او هست. یتوفاکم، شما توفی می‌شوید؛ اما او اضلال در ارض. در حقیقت در ارض گم می‌شود. أإذا ضللنا… آیه چیست؟ ﴿أَءِذَا ضَلَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدِۭۚ ﴾[12]؛ آیا ما در خلق جدید قرار می‌گیریم وقتی آن بدنمان گم شد در زمین. اجزائش پوسید و در حقیقت پراکنده شد؛ ضللنا فی الأرض؛ پوسیده شد و اجزائش گم شد در زمین. أإنا لفی خلق جدید؛ آیا ما در یک خلق جدیدی قرار می‌گیریم؟ چون فکر می‌کرده همه هستی‌اش چیست؟ همان بدن است. وقتی که این پوسیده شد و پراکنده شد و از بین رفت، می‌گوید اگر بخواهد برگردد یک خلق جدید است. آنجا می‌گوید: ﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ﴾[13]. آن حقیقتی که ملک الموتی که همین جا در آیه‌ای است که در پیش داریم؛ این در حقیقت ملک الموتی که وکل بکم شما را توفی می‌کند. اخذ می‌کند بتمامه. آن چیزی که گم می‌شود آن چیزی که پراکنده می‌شود را نفی نمی‌کند که آن پراکنده شده؛ اما می‌گوید تو آن نیستی. آن چیزی که تو هستی، توفی شدی. آن چیزی که تو هستی باقی است. آن چیزی که تو هستی از بین نرفته. تعبیر خیلی تعبیر دقیق و زیبایی است. می‌فرماید که: أن الإنسان بشخصه لیس بالبدن. لا يموت بموت البدن، و لا يفنى بفنائه، و انحلال تركيبه و تبدد أجزائه؛ اینکه ترکیب بدن از بین می‌رود، و اجزائش پوسیده می‌شود، و أنه يبقى بعد فناء البدن، و این نفس انسان یبقی. روح انسان یبقی، یا انسان یبقی، اگر می‌خواهید ضمیر را به انسان [برگردانید]. أنه انسان یبقی بعد فناء البدن في عيش هني‏ء دائم، و نعيم مقيم، -اهل جنت-. أو في شقاء لازم، و عذاب أليم-اهل جحیم- و أن سعادته في هذه العيشة، و شقاءه فيها مرتبطة بسنخ ملكاته و أعماله.[14] حقیقت این عیش هنیء، حقیقت این در حقیقت شقاوت سخت، مربوط به چه هست؟ به اعمال انسان است. نه اینها به بدن انسان باشد. که اگر بدن نداشت در برزخ چه باشد؟ اگر بدن نداشت پس بگوییم این عیشی ندارد. اگر بدن نداشت در برزخ بگوییم این شقاوت و سختی و المی ندارد. در حالی که در برزخ بدن ندارد بدن مادی؛ اما شقا و سعادت در برزخ باقی است. در حد برزخ آن مساله باقی است. این تعبیر دقیق است. ببینید در بحث معاد این بعدا کمک‌کننده هست. یعنی حیات انسان و حقیقت انسان باقی است در برزخ؛ و انسان آنجا عیش دارد؛ آنهایی که اهل صلاح هستند. و هم شقاوت دارند و حجیم دارند؛ منتها جحیم برزخی؛ آنهایی که اهل شقاوت هستند. این در آنجا باز با اینکه بدنی در کار نیست. بدن به معنای بدن مادی. بدن مثالی در آنجا هست [یا نه] یک بحث دیگری است. بدن مادی در کار نیست. این بدنی که پوسیده. این بدنی که ما الان با چشم می‌بینیمش. قابل لمس است. این بدن در برزخ به اتفاق همه در کار نیست. اگر می‌گویند بدن مثالی، بدن مثالی دیگر با چشم دیده نمی‌شود. رؤیت چشمی ندارد. حس در حقیقت لامسه او را درک نمی‌کند. دقت می‌کنید؟ آن بدن بدن مثالی است. آن البته برای انسان در برزخ آن بدن است.

یکی از حضار: نامفهوم 30:11

استاد: شما بگویید که این نفس‌کشیدن که برای انسان داره نفس کشیده می‌شود و حیات بدن به جریان خون هست، ارادی به معنای اینکه بقا را به صورت کاملی می‌خواهد این، این فعل اختیاری من نیست. یعنی روح چون بقای خودش را می‌خواهد بقای بدن را تضمین کرده. بدون اینکه من بخواهم اختیاری بکنم. اما برای آن حقیقت چیست این؟ این حقیقت ارادی است. هرگاه از این بدن -حالا تعبیرات مختلف فلسفه‌های مختلف است- خسته بشود به گونه‌ای که دیگر احساس بکند این بدن به کارش نمی‌آید در فعلیت بعد فعلیت، او را رها خواهد کرد. آن هم اختیاری من نیست. به نحوی که ما الان می‌شناسیم. اما چه می‌شود آن؟ آن فعلیت‌هایش اگر برایش تام شد در آن حدی که برای او بود دیگر این بدن را رها خواهد کرد. توانستم عرض را برسانم؟ این بدن جدا می‌شود از آن. لذا اگر می‌گوییم بالشعور و الإراده دارد این را اداره می‌کند و تدبیر می‌کند، یعنی تدبیرات. تدبیرات یعنی اینکه غذاخوردن. حرکت‌کردن. دست را بالاآوردن و پایین‌بردن. تمام آن تدبیرات. هضم غذایی که در بدن ما دارد انجام می‌شود. منتها این با آن اختیاری که شما تصور و تصدیق و شوق موکد و حرکت و فعل بعدش محقق می‌شود، این اعم از آن است که اختیار است. آنجا ارادی است. اما ارادی به معنای اختیاربودن، اختیار اخص از آن است. که اعمال انسان یک سری از آنها اختیاری است. البته. اختیاری‌بودن آن است که تصور و تصدیق باشد. ما به هضم غذایمان تصور و تصدیق نداریم. البته. اما فعل اختیاری نفس است. نسبت به نفس ما این دارد اختیارا محقق می‌شود. هرگاه این رابطه قطع بشود و دیگر محقق نشود برای نفس؛ منتها اینطور نیست که من بخواهم نشود. دقت می‌کنید؟ من بخواهم نشود نه. آن اراده در حیطه تکوین است. یعنی آنجایی که نفس برسد به اینجا. نفس نه یعنی اختیار من. آنجایی که برسد به اینجایی که فعلیتی دیگر از این بدن برایش ایجاد نمی‌شود. آنجا رها می‌کند این بدن را. مردن یکی از آن همین است. که رهاکردن بدن است. یک تعبیر است. طبق یک فلسفه حالا.

یکی از حضار: نامفهوم 32:40

استاد: نگفتیم ما اختیار نداریم. نه عرض کردم هضم غذا فعل اختیاری من نیست. یعنی وقتی من غذا را می‌خورم اختیاری من خوردن غذا هست. اما هضم غذا به معنای اینکه من اختیار بکنم دلم بخواهد این غذا زود هضم بشود؛ دلم بخواهد آن غذا دیر هضم بشود. دلم بخواهد حالا هضم نشود. اختیاری من نیست. من تا اینکه بخورم این را، اختیاری‌ام هست. بله می‌توانم یک دارویی را بخورم روی این که این هضم نشود برگردد؛ اینها اختیاری است. اما در این جهاز هاضمه این نفس من در کار است دارد اینها را یکی یکی به کار می‌گیرد. قوه هاضمه تحت تدبیر نفس است. لذا هرگاه نفس نباشد هاضمه در کار نیست. لذا اگر نفس نباشد بدن باشد، بدن هاضمه ندارد. با اینکه آن آلت را دارد. آلت هضم را دارد. اما هاضمه ندارد. هاضمه ایجاد نمی‌شود. همه اینها وقتی که می‌میرد دیگر آنها در کار نیست. دقت کردید منظورم چیست؟ یعنی بدن دارد اینها را به کار می‌گیرد. منتها این هم نحو شعور است. تا ما می‌گوییم شعور و اراده همیشه ذهنمان می‌رود به شعور و اراده چه؟ به شعور و اراده تشریعی. که یک چیزی را نمی‌دانستیم پیدا کردیم. یک کاری را انجام نداده بودیم حالا می‌خواهیم انجام بدهیم. خوب این هم یک نحوه از شعور و اراده است. که این شعور و اراده خاص است. اما شعور و اراده در نظام وجود، در حیوانات هست؛ در ملائکه الله که مجردند این هست؛ اما هر کدام از اینها نوعی از شعور و اراده هست. تعلق نفس به بدن در حیوان هم هست. تعلق نفس به بدن و این تدبیر بدن در حیوان هم هست. در آنجا هم به همین نحو است. منتها در آنجا ذهن نیست به معنای اینکه تصور، تصدیق به فائده، شوق موکد، این مراحلی که برای انسان با علم حصولی به این نحو تفصیل محقق می‌شود برای حیوان به این نحو نیست. البته که بسیار در حقیقت غریضی و جزئی و خیلی ساده و ابتدائی هست. اینگونه نیست. اما آنجا ارادی است. این دارد ارادیا چه کار می‌کند؟ بدن را تدبیر می‌کند. منتها این اراده ما تا می‌گوییم اراده یعنی تحت آن چیزی که من می‌خواهم. درست است؟ آن نیست.

یکی از حضار: نامفهوم 35:03

استاد: بله البته یک کمال بالاتری که سلطه بر نفس ایجاد بشود البته. آن سلطه بر نفس می‌خواهد البته. یعنی آن یک مرتبه کمال ویژه است. در حالت عادی برای افراد نیست نه. حتی ممکن یک کسی با ریاضت به مرتبه این سلطه برسد. البته. با ریاضت‌های غیر شرعی. یک غیر مومن ممکن است با یک تمرکزی بر این مساله برسد؟ البته امکان‌پذیر است. لذا می‌بینید که بعضی از اعمالی که مرتاضین انجام می‌دهند یک نحوه سلطه بر بدن است. این سلطه بر بدن ایجاد می‌شود. مثلا سیخ را فرو کند در بدن، خون نیاید. امکان‌پذیر است. یعنی یک نحوه سلطه بر بدن است. چون از راه تدبیر این دارد در حقیقت چه کار می‌کند؟ یک مرتبه از او را. اما نفس اوسع از این مسائل است. این هم یک مرتبه آن است. امکان‌پذیر است. تا برسد به آن کسی که از راه الاهیت عالم سلطه پیدا بکند. البته. او دیگر بدن در اختیارش می‌شود. طی الارض می‌خواهد بکند. طی الزمان می‌خواهد بکند. همه اینها برایش چه می‌شود؟ بدن تابع است. همچنان که در نظام آخرت بدن تابع نفس است. در آنجا بدن تابع نفس است. ولی اینجا اینطور نیست. ما اقتضائات بدن را نفس رعایت می‌کند. چون بدن در عالم ماده است. اقتضائاتی دارد. اقتضائش را اگر توانست قدرت پیدا کند سلطه‌اش تام بشود هر چقدر سلطه‌اش… لذا اگر کسی سلطه‌اش بر بدن تام بشود می‌گویند بدن … پیدا می‌کند. بدن روحانی می‌شود. اما کسی که روحش تابع بدن بشود بیشتر و این سلطه‌اش قوی‌تر بشود می‌گویند روحش تجسم پیدا می‌کند. تجسد پیدا می‌کند. یعنی آن حقیقتی که روحی بود مادی می‌شود. به سمت مادیت گرایش [پیدا می‌کند]. نه مادی بشود. به سمت مادیت، احکام ماده بر آن غالب می‌شود. دقت می‌کنید؟ اینها البته بحث نفس خودش یک بحث مفصلی است ان شاء الله در جای خودش. ما فعلا همین مقدار اینجا باید بیاییم. بیشتر هم بیاییم از حد جلسه خارج می‌شود و ما هم شاید بلد نباشیم.

یکی از حضار: نامفهوم 37:02

استاد: حالا اینها خیلی ورود بهش پیدا نکنید. چون یک بحث تخصصی می‌شود الان. چون این بحث خیلی شیرین است و در عین حال انسان احساس دوشخصیتی می‌کند انگار. انگار یکی دیگر هم آنجا دارد اراده می‌کند. یکی دیگر هم این‌طرف دارد اراده می‌کند. این را فعلا… بعد انسان احساس دوشخصیتی [می‌کند]. پس اراده آن با اراده من تعارض پیدا می‌کند. نه اینها یک حقیقت واحده است. حالا دو مرتبه ظهور دارد. اینها یک حقیقت واحده است. خیلی در این دقیق حالا نشوید.

یکی از حضار: نامفهوم 37:35

استاد: حالا آن یک بحث دیگری است. این الان تجرد نفس را اثبات بکنیم. بعد اینکه نحوه اینکه اگر از این فعلیت عبور کرد و این اقتضاء و فعلیتی را که این بدن کشش داشت محقق شد، بعدا بدن به معنای قوه و بالقوه و قابلیت در آنجا دوباره ایجاد می‌شود؟ یا در حقیقت نحوه دیگری است. آن را در بحث‌های ان شاء الله بعدها این بحث معاد که مطرح می‌شود آنجا ان شاء الله این بحث را [می‌کنیم]. چون این خودش یک بحث بسیار ریشه‌ای و اساسی است. که رابطه حقیقت بدن در قیامت به چه معناست. اینجا شما دارید فعلا این طرفش را می‌آیید که می‌گوییم آیا نفسی داریم یا نداریم؟ ما بدن را می‌بینیم داریم. درست است؟ نفسی داریم یا نداریم؟ حالا داریم این را درست می‌کنیم. شما می‌گویید بدن در آنجا چه می‌شود پس؟ آن ان شاء الله همین مقدمات اگر خوب اینجا تبیین بشود، آن وقت بدن در قیامت هم بهتر آشکار می‌شود کم کم که بدن هست؛ اما این حقیقت بدن در قیامت چه معنایی دارد؟ چگونه است؟ و آن گونه‌ای که روایات شریف می‌فرماید و آیات در حقیقت بیان می‌کند که: ﴿بَلَىٰ قَٰدِرِينَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ٤﴾[15]. که بنانش را هم ما قادریم بر اینکه همان گونه که در دنیا بوده در حقیقت بیان بکنیم. یا: ﴿۞ مِنۡهَا خَلَقۡنَٰكُمۡ وَفِيهَا نُعِيدُكُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُكُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ٥٥﴾[16]؛ که اینها بیان می‌شود به چه معنا می‌شود؟ ان شاء الله در بحث‌های آینده ذیل آیاتی که بیان این مساله را می‌کند ان شاء الله می‌رسیم. حالا این بحث‌ها را هم در پیش داریم.

  لا بالجهات الجسمانية و الأحكام الاجتماعيه؛ حقیقت انسان به جهات جسمانیه‌اش و احکام اجتماعیه‌اش باقی نیست. بلکه به چه باقی است حقیقت انسان؟ به اعمالش و ملکاتش و اعتقاداتش. یعنی آن چیزی که حیات طیب می‌سازد، عیش هنیء ایجاد می‌کند، یا شقاوت ایجاد می‌کند اعمال و ملکات و اعتقاد است. نه مقامات اجتماعی. احکام اجتماعیه که می‌شوند مقامات اجتماعی. مال و ثروت و … . اینها در نظام برزخ به کار نمی‌آید. یعنی در نظام برزخ هیچ کسی را شرافتی به لحاظ اینکه مالی داشته یا مقامی داشته نه محاکمه‌اش متفاوت می‌شود؛ بله به لحاظ اینکه این مال را از کجا آورده‌ای مورد مواخذه قرار می‌گیرد. در این مقامی که بودی درست انجام وظیفه کردی یا نه؟ یعنی شدیدتر مورد مواخذه قرار می‌گیرد. شدیدتر مورد حساب و سوال قرار می‌گیرد. به لحاظ اینکه این هم از راه عمل کسب کرده بوده. این هم یک نسبتی که با او پیدا کرده بوده عمل او محسوب می‌شود. اما این به او شرافتی نمی‌دهد. بلکه این باعث چه می‌شود؟ لذا دارد آنهایی که ثروت‌مندانی که ثروت زیادی دارند مواخذه‌شان و سوال و جوابشان بیشتر طول می‌کشد از کسانی که راحت‌ترند چیزی ندارند. خوب این دیگر حسابش پاک است دیگر. منتها این به لحاظ شخص این طرف است نه آن طرف. و الا دارایی و نداری، آن طرف، سرعتش زمانی نیست که بگوییم بیشتر دارد، حالا باید محاسبه‌گرها بنشینند پای کامپیوترهای ابر کامپیوتر، اعمال این را ضرب در هم [بکنند]. اینطور دیگر نیست قطعا. آن طرف نظام تجردی است. اما به لحاظ این طرف سرعت معنا می‌دهد. لذا این هم خودش یک عقاب است. این هم خودش یک جزایی است. مگر کسی که آنچنان محاسبه کرده باشد خودش را در دنیا با همه دارایی‌هایش که یک لحظه هیچ چیز برای او باقی نمی‌ماند. چون همه چیزش محاسبه شده است برای او. مثل کسی که پرونده نظام اقتصادی‌اش آشکار باشد، آن مامور مالیات که می‌آید چیست؟ نگاه می‌کند می‌بیند همه چیز درست است دیگر خودش حسابرسی [نمی‌کند]. اما یک کسی که به‌هم‌ریخته است باید بنشینند یکی یکی تازه حساب کنند. حالا اینها تمثیل است به دل نگیرید. می‌فرماید که: فهذه معان تعطيها هذه الآيات الشريفة، و واضح أنها أحكام تغاير الأحكام الجسمانيه، این احکامی که برای نفس است با احکامی که برای جسم است کاملا متفاوت است. و تتنافى الخواص الماديه الدنيويه من جميع جهاتها، تمام احکام مربوط به بدن در آنجا که بدن نیست ملغی است. اما احکام انسان باقی است. اینجا هم ما یک سری احکام مربوط به انسان است یک سری احکام مربوط به بدن است. اگر بتوانیم در دنیا احکام بدن را از احکام انسان جدا بکنیم احکام بدن در برزخ باقی نیست. با قیاس در آنجا که چه احکامی باقی است می‌توانیم بفهمیم چه چیزی ما هستیم چه چیزی ما نیستیم! آن چیزی که احکامی که در برزخ باقی است ما هستیم. ولی آن چیزی که در اینجا هست ولی در برزخ نیست ما نیستیم. آنها وهم است. آنها سراب است. آنها در حقیقت، حقیقت ندارد. لذا باقی می‌ماند در اینجا و از اینجا عبور نمی‌کند. مگر مرتبط با او یک عملی محقق شده باشد که آن عمل باقی است. بر اساس این وهم که یک مقام بوده من عملی مرتکب شدم. عمل باقی است آن عمل. اما آن وهم باقی نیست. لذا این خودش عذاب بیشتری است. فرزند من نیستم. مال من نیستم. مقام من نیستم. همه اینها اینجا باقی می‌ماند. حتی همسر من نیستم. اما اگر عملی از من نسبت به اینها محقق شده باشد، حقوقی ضایع شده باشد، یا حقی ایفاء شده باشد، دقت می‌کنید؟ این عمل من است. این عمل در حقیقت باقی است. اما زوج من، من نیست. فرزند من، من نیست. به من بگویند تو چه کردی این پول را برای چه؟ می‌گویی برای بچه‌هایم درآوردم. می‌گویند بی‌خود درآوردی. بچه تو تو نیست. او حسابش جداست. تو حسابت جداست. آن هم حسابش جداست. دقت می‌کنید؟ حساب همسر من، فرزند من و من [جداست]. لذا ما اینجا خودمان را یکی می‌بینیم. این یکی‌دیدن یک احکامی دارد. یک روابطی دارد. خدای تبارک و تعالی هم بر این اساس احکامی را جلب کرده. حقایقی را [قرار داده] برای کمال انسان. اما از اینجا که عبور کردیم و لقد جئتمونا فردی. نه مال در اینجا با شما می‌آید. نه مقام با شما در اینجا می‌آید. نه فرزند با شما در اینجا می‌آید. نه همسر نه عشیره نه کسی. آنجایی که حقیقت عمل من رابطه ایجاد می‌کند با من آنجا البته مقام شفاعت یک بحث دیگری است. او دیگر در این رابطه عمل است. او در رابطه اعتقاد است. نه در رابطه این عالم دنیا. توانستم عرض را برسانم؟ اگر کسی این دو جهت را خوب بشناسد می‌تواند بفهمد که حقیقت خودش چیست. خودش را کجا باید خرج بکند. اگر دارد برای همسر و فرزندانش کار می‌کند زحمت می‌کشد تا آنها راحت زندگی کنند امر الهی باشد می‌شود یک عمل عیش مهنا برایش. اما اگر نه این دارد حلال و حرام را با هم[می‌کند] تا شکم اینها را سیر بکند؛ خوب می‌گویند شکم اینها را سیر کردی اما خودت هم بیا برو در جهنم. تو دیگر شکم اینها را سیر کردی، این در حقیقت عمل تو به لحاظ غریزه تو بود که می‌خواستی شکم اینها را [سیر کنی]. نه به لحاظ اطاعت الهی. اگر اطاعت الهی کرده بودی همین شکم‌سیرکردن با اطاعت الهی می‌شود قرب الی الله. توانستم عرض را برسانم؟ لذا احکام بدن غیر از احکام… . اگر کسی بتواند یکی یکی حکم‌ها [را بشناسد]. حتی زیبایی جزء احکام بدن است یا احکام روح؟ حمایت از فرزند، حمایت از همسر فی نفسه، جرء احکام بدن است یا احکام روح؟ احکام نفس؟ جزء احکام بدن است. چون حیوان هم این را دارد. با ما مشترک‌اند. آن چیزی که اختصاص انسان است و مربوط به او می‌شود اعمال انسانی انسان است. لذا می‌بینید یک مرغ نسبت به جوجه‌هایش خودش را در خطرناک‌ترین هول می‌اندازد حاضر است زخمی بشود کشته بشود دفاع بکند. خوب یک انسان هم اگر از فرزندش دفاع کرد حداکثرش اینکه از فرزندش دفاع کرد به عنوان فرزندش این یک عمل در مرتبه حیوانیت انسان است. اگر زیبا کرد در مرتبه نباتیت انسان است. یک شجر خودش را، یک گل چه طور خودش را می‌آراید؟ چقدر زیبا می‌آراید این گل خودش را. انسان دیگر از آن زیباتر که خودش را نمی‌تواند آراسته بکند. این در مرحله نباتیت انسان [است]. آراستن انسان خودش را در مرحله نباتیت انسان است. آن دفاع در مرحله حیوانیت انسان است. اگر در همین فقط بماند. اما یک موقع هست امر الهی می‌بیند در دفاع. این می‌شود یک حقیقت انسانی. لذا می‌فرماید که باید احکام اینها را غیریت‌هایش را شناخت. و تتنافى الخواص الماديه الدنيويه من جميع جهاتها فالنفس الإنسانية غير البدن. [17] اگر این تغایرها شناخته بشود؛ آن وقت از اینجا ایشان وارد آیات می‌شود که ما فکر کردیم بحث تجرد نفس امروز تمام می‌شود.

ان شاء الله خدای تبارک و تعالی حقیقت انسان را به انسان در اینجا بشناساند تا از آنچه که وهم و سراب است و باعث خسران انسان می‌شود بتواند خودش را حفظ بکند. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

[1] . [غافر: 45 و 46]

[2] . [الفرقان: 5] ، [الأحزاب: 42] ، [الفتح: 9] ، [الإنسان: 25]

[3] . [النحل: 63]

[4]الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص350.

[5] . [المؤمنون: 99 و 100]

[6] . [غافر: 11]

[7]الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص350.

[8] . [المؤمنون: 14]

[9] . [الحجر: 29] ، [ص: 72]

[10] . المزار الکبير ، ج۱، ص۵۷۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۴۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۰۴، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲۹۵، زاد المعاد ، ج۱، ص۳۰۳

[11] . من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۰۹، عيون الأخبار ، ج۲، ص۲۷۲، تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۹۵، المزار الکبير ، ج۱، ص۵۲۳، المحتضر ، ج۱، ص۲۱۵، الوافي ، ج۱۴، ص۱۵۶۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۲۷، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۹۶، الأمان ، ج۱، ص۷۴، مهج الدعوات ، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار ، ج۹۱، ص۳۵۴، مصباح المتهجد ، ج۱، ص۱۲۷، مصباح المتهجد ، ج۲، ص۶۵۹، بحار الأنوار ، ج۸۸، ص۲۹، مستدرك الوسائل ، ج۶، ص۱۵۴، مصباح المتهجد ، ج۱، ص۴۱۶، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۲۳، المزار الکبير ، ج۱، ص۲۴۴، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۴۲

[12] . [السجدة: 10]

[13] . [السجدة: 11]

[14]الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص350.

[15] . [القيامة: 4]

[16] . [طه: 55]

[17]الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص350 و 351.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 203” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید