بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلواة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. واللعن الدائم علی أعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیات نورانی سوره آل عمران آیات ۱۶۵ به بعد بودیم. عرض شد که این آیات شریف که در رابطه با جنگ احد وارد شده و هنوز ادامه تحلیل جنگ احد است از زوایای مختلف؛ به این فراز رسیدیم که بسم الله الرحمن الرحیم، أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٦٥[1] وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٦٦ [2]. و ادامه آیات. نکتهای که دیروز عرض شد که ما یک اذن تکوینی داریم، یک اذن تشریعی. اذن تکوینی خدای سبحان که همان اراده تکوینی خدای سبحان است؛ همه هستی را شامل میشود. در آن نگاه خیر و شر از هم ممتاز نیستند. آن باب هستی عالم است؛ اما یک اذن تشریعی داریم که در اذن تشریعی، خیر از شر جداست و شر منهی است و اذن مامور است و لذا در اذن تشریعی اختیار مطرح است، امر و نهی مطرح است، ثواب و عقاب مطرح است؛ ولی در اذن تکوینی اینکه مثلا انسان ساختار وجودیش اینگونه است که انسان مختار است، آزاد است از جهت اینکه دو طرف یک مسألهای را هر کدامش را انتخاب کند این اذن تکوینی است. پس خدا اذن داده است که انسان اختیار داشته باشد؛ اما اینکه کدام طرف اختیار را انتخاب بکند، این میشود تشریع که اینجا حرام است جانب معصیت را انتخاب کند و واجب است جانب طاعت را انتخاب کند. پس در اذن تکوینی با اذن تشریعی حیطه آنها را دیروز گفتگو کردیم. اینجا بیانی که دارد، تعبیری که آمده، شمول بر هر دو را دارد. میفرماید که وقتی سوال میشود که «أَوَلَمّا أَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنّى هذا» از کجا به ما رسید این مشکل؟ چرا ما شکست خوردیم و شهید دادیم؟ «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» این «هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» یعنی چه؟ یعنی شما در نظام تشریع آن جانب غلط ر انتخاب کردید، تبعیت را انتخاب نکردید از پیغمبر اکرم و چون تبعیت نکردید، مخالفت کردید؛ این شکست و این جریان به اصطلاح شهدایی که پیش آمد بر شما از جانب انتخاب خودتان بود؛ «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» بود. حالا این «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» چه به لحاظ عدم تبعیت از پیغمبر باشد که تنگه احد را رها کردند؛ و یا از مدینه عدهای اصلا نیامدند با عبدالله بن ابی، هر کدام اینها که بگیریم؛ و چه «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» جریان چه باشد؟ جنگ بدری باشد که حالا آن فرار هم جزء همان اولی میشود، جنگ بدری باشد که وقتی هفتاد اسیر در کنار هفتاد کشتهای که از آنها داشتند گرفتند، آنجا پیش آمد که به پیغمبر خطاب شد از جانب خدا که الان وقت اسیر گرفتن نیست؛ اما اجازه داده شد که اگر مسلمانها این هفتاد اسیر را خواستند در قبالش فداء بگیرند؛ بگیرند ولی اگر این انتخاب را کردند، در جنگ احد هفتاد نفر از آنها شهید خواهند شد. حالا آنجا نگفت جنگ احد، در مقابلش هفتاد نفر بعد از این شهید خواهند شد و مؤمنان با انتخاب خودشون قبول کردند گفتند که ما الان چون نیاز مالی جامعه مسلمانها زیاد است و جریان مهاجرین و انصار و فشارها و سختیها بود؛ ما این هفتاد نفر را فداء میگیریم ولی بعد هم هر موقع در جنگ بعدی و جریان بعدی پیش آمد، هفتاد نفر شهید میشوند و به مقام اعلای شهادت میرسند، قبول کردند. آن وقت «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» یعنی چه؟ خودتان قبول کردید، خودتان اینجا گفته بودید و اینجا بر میگردد «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ أَوَلَمّا أَصابَتْكُمْ مُصيبَةٌ» به شهادت این هفتاد نفر. این هفتاد نفر که شهید شدند به خاطر انتخاب خودتان بود. این یک نکته دقیقی که مربوط به اینجاست. یک نکته دیگری که روابط بین اعمال بسیار زیاد است؛ اینجا خدا میفرماید شما این انتخاب را کردید درقبال آن انتخاب و آن جریان پیش خواهد آمد؛ اما هر رفتاری که ما داشته باشیم در قبال این رفتار، این معد میشود جریان آنچه که در آینده به ما میخواهد برسد متفاوت میشه؛ یعنی من اگر در این جریان امروز انتخابم را این فراز یا فراز دیگر، یا فراز دیگر قرار بدهم؛ هر کدام از اینها سلسه علل عالم را به سمت جریان بعدی میکشاند، که اگر من این را انتخاب کردم به ضمیمه قبلیها؛ میشود مثلا گزینه الف نتیجهاش، اگر آن دومی را انتخاب کردم با انتخاب خودم به ضمیمه قبلیها؛ میشود گزینه ب بدون اینکه من بدانم نتیجهی بعدی چگونه است؟ اما این جزء سنتها و قواعد الهی است و جزء سنتهای علل و اسباب عالم است که هر واقعهای به ضمیمه علل قبلی خودش متمم علت قبلیها میشود؛ که اگر این را انتخاب کردم به ضمیمه آن قبلیها که قبلیها حالا ممکنه بعضیهایش هم باز به انتخاب خود من بوده، بعضیهایش به مقتضای عالم بوده و انتخاب من هم دخلی در آن نداشته؛ اما همین که یکی از آن علتها و یکی از آن اجزای علت تامه به اختیار من برمیگردد که انتخاب امروز من بوده «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» صدق میکند؛ که شما باعث شدید که این جریان پیش بیاید. چه برسد به اینجا که تصریح شده بود به آن، و معلوم بود که اگر انتخاب آزادی اسرا را در اینجا انتخاب کردند و فداء گرفتن در مقابلش را؛ وعده الهی در اینکه این کار منجر به او خواهد شد. قبل از اینکه انتخاب بکنند به آنها گفت اگر این کار را کردید؛ منجر به این خواهد شد هفتاد نفر از مومنان در قبال این بعدا شهید خواهند شد. قبول کردند این را و لذا روایات باب هم در مساله هست که در اینجا روایات را من حالا دو تا روایت را اشاره میکنم. حالا دوستان إن شاء الله روایاتش را ببینند. روایات مساله زیاد است. «یکی از حضار:»
«استاد:» بله! نه کارشان خطا نبود لذا اذن الهی داشت. اینگونه نبود که معصیت باشد در این کار؛ اما در عین اینکه معصیت نبود ولی چه بود؟ انتخابی
بود که نتیجهاش معلوم بود و لذا در روایت آمده میفرماید که، دو تا روایتش را ما اینجا اشاره بکنیم میفرماید از امیرمومنان (علیه السلام): «جاء جبرئیل الی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال له یا محمد (اللهمصلعلیمحمد و آل محمد و عجل فرجهم) إن الله قد كره ما صنع قومك في أخذهم الأسارى، وقد أمرك أن تخيرهم بین أمرین» اینکه اسیر گرفتید کار خوبی نکردید از ابتدا؛ یعنی در جنگ وقتی داشتید میجنگیدید همان وقت جنگ آنجا دنبال اسیر گرفتن نباید میبودید، دنبال غلبه و پیروزی باید میبودید. حالا اینکه اگر اسیر گرفتند بکشند یا نه، بحث دومش است. میگوید در جنگ نباید اسیر میگرفتید. یک موقع هست همت انسان و نیروی انسان در وقتی که محدودیت هم دارد آنجایی هم که نیرویش محدود است، نیرویی است، مقداری صرف بشود در اینکه چکار بکنند؟ اسیر را بگیرند و سالم بخواهند برسانند به جایی که حفظ بشود؛ این میگوید الان که در اقلیت بودی، در ابتدای کار بودی جای این نبود که نیرویتان را صرف این کار کنید، میجنگیدید تا جلو بروید.
همین مقدار از جلو رفتن چه میکند برای شما؟ ایجاد در حقیقت مانع میکند، همین مقدار هم خب بعد میفرماید اما حالا که گرفتید
«یکی از حضار: »
««استاد: بله؟
«یکی از حضار:»
«استاد: بله؟»
« یکی از حضار»
«استاد:» آهان، مدرکش را میفرمایید؟ این روایت در جامع البیان جلد چهار، صفحه ۲۰۹، اینجا هم که من دارم از آن میخوانم؛ تسنیم حضرت آیت الله جوادی است جلد۱۶، صفحه ۲۴۵. بعد میفرماید که «و قد أمرک أن تخیرهم بین امرین» حالا بین دو امر در حقیقت مختارید: یک) «أن یقدموا فتضرب أعناقهم» اینها در حقیقت گردنهایشان زده بشود «و بین أن یاخذ الفداء علی أن یقتل منهم عدتهم» یا انتخاب کنند فداء را بگیرند؛ اما «علی أن یقتل منهم عدتهم» به همین عدهای از این افرادی که شما اسیر گرفتید، بعدا چه خواهد شد؟ از شما کشته خواهد شد. بعد اینجا « فدعا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الناس فذکر ذلک لهم» پیغمبر مردم را دعوت کرد و برای آنها گفت که یک چنین آیهای و یک چنین جریانی نازل شده از جانب جبرئیل، جریان از جانب جبرییل. بعد آنجا « فقالوا یا رسول الله عشائرنا و إخواننا» به پیغمبر عرض کردند اینها از عشیرههای ما هستند و برادران ما هستند. حالا فکر میکنید اینها را چه کسی گفته؟ انصار که خب در مدینه بودند، با قریش هم که یک به اصطلاح کینهی قبلی داشتند و بین مدینه و مکه سابق از این چه بود؟ یک رقابت جدی بود، غیر از دعوایی که در مدینه بین اوس و خزرج بود؛ بین مکه و مدینه هم یک تقابلاتی بود. اینها که میگویند «عشائرنا و اخواننا» میخورد از ظاهر این روایت که اینها چه کسی باشند؟ مهاجرین باشند، که اینها بالاخره از مکه هجرت کردند اینها عشائرشان هستند، اخوانشان هستند. منافاتی ندارد که اهل مدینه هم از این حرف زده باشند چنانچه در روایت بعد عرض میکنیم؛ اما به ظاهر اولی این است که «عشائرنا و اخواننا» کلام مهاجرین باشد که از این استفاده میشود.
«ولنأخذ فدائهم و نتقوی به علی قتال عدونا» ما پول را میگیریم در قبال اینها که آزادشان بکنیم، همین پول را سرمایه میکنیم برای جنگ با همانها و دشمنانمان. و هر چند اگر بعد از این ما عدهای از ما شهید شوند؛ «یستشهد منا عدتهم فلیس فی ذلک ما نکره». اگر از ما هم شهید شدند شهادت است دیگر. شهادت هم یک بالاخره فضیلت است که برای ما پیش میآید. خب «قال فقتل منهم یوم احد سبعون رجلا عدة اساری أهل بدر»[3] هفتاد نفر در جنگ احد شهید شدند، به اندازه اسیرانی که در جنگ بدر بود. یعنی همین هفتاد نفر مطابق آن هفتاد نفر بود. لذا « من عند انفسکم» به چه برمیگردد؟ به قبول خودتان. خودتان قبول کردید آنجا و آنجا این را گفتید ما حاضریم، پس چرا گلایه میکنید؟ پس چرا الان چکار میکنید؟ دارید ناله میزنید که « أنی هذا، قلتم أنی هذا» از کجا شد؟ و چرا اینگونه شد؟ خودتان، « قل هو من عند انفسکم» خودتان پذیرفته بودید.
در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام): «فلما دخلوا المدینة قال» این در تفسیر قمی است « فلما دخلوا المدینة قال اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) ما هذا الذی أصابنا» همین که در آیه فرمود که « أنی هذا» چرا اینجوری شد؟ بعد آنجا دارد «قد کنت تعدنا» به پیغمبر عرض کردند تو به ما وعده نصر داده بودی. « قد کنت تعدنا النصر فأنزل الله أولما أصابتکم مصیبة قد أصبتم مثلیها قلتم أنی هذا قل هو من عند أنفسکم و ذلک لأن یوم بدر قتل من قریش سبعون و أسر منهم سبعون» هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد نفر هم اسیر « و کان الحکم في الأساری» حکم اولی در اسیران «القتل»بود در آن موقع، چون اقلیت بودند و جای اسیر گرفتن نبود. « فقامت الأنصار إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» اینجا دارد انصار آمدند پیش پیغمبر. به انصار نمیخورد که آمده باشند و آنجا شفاعت اینها را کرده باشند. چنانچه در جریان کشته شدگان یوم احد در جنگ احد هم شصت و چند نفر از این هفتادتا از انصار شهید شدند. ۵ نفر یا مثلا حدود تا ۷ نفر، ۸ نفر از مهاجرین شهید شدند. یعنی این جریان شهادت عمدتا مربوط به چه کسی پیش آمد؟ چرا مربوط به انصار پیش آمد؟ چون انصار در پشتیبانی از پیغمبر کوشاتر بودند. چنانچه در خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم، آنجا خطاب میشود به انصار که شما که همیشه پشتیبان ما بودید؛ چگونه در این واقعه پشت ما را خالی کردید؟ یعنی خطاب به عموم مؤمنان نمیشود. خطاب به انصار میشود که ای جماعت انصار شما که همیشه پشت ولایت بودید، پشت اهل بیت بودید، نشان میدهد جریان انصار در آن دوره در حقیقت چه بوده است؟ آنها اهل پشتیبانی اهل بیت و اطاعت از پیغمبر بیشتر بودند. تعداد شهدایشان هم در جنگ بعد نشان میدهد آنهایی که زودتر فرار کردند چه کسانی بودند؟ مهاجرین بودند که زودتر فرار کردند و از انصار دیرتر اگر هم فرار کردند، فرار کردند. لذا اغلب شهدا که از هفتاد نفر، شصت و اندی از شهدا ذکر شده و نوشته شده، از انصار هستند؛ اما در اینجا دارد «فقامت الانصار الی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» ممکن است کسی بخواهد بگوید: چون انصار این پیشنهاد را کردند، از این باب آنجا هم شهید بیشتر دادند؛ اما این جریان چون آن پیشنهاد خلاف میل رسول خدا بود، نه خلاف معصیتی، خلاف آن میل در حقیقت ابتدایی رسول خدا بود؛ نمیخورد که این پیشنهاد از جانب انصار اصرار بر آن شده باشد. هر چند ممکن است انصار هم در آن پیشنهاد بوده باشند؛ اما میل مهاجرین به این جریان بیش از انصار بوده است. خب حتی جریانات دیگر دارد، مثلا حتی دارد که انصار در جریانی که پیغمبر اکرم، مهاجرین غیر از آن کسانی که قبل از پیغمبر مهاجرت کردند و پیغمبر بعد مهاجرت کرد به آنها رسید؛ همینگونه عده به عده ایمان که میآوردند از مکه میآمدند خدمت پیغمبر و بر مسجد پیغمبر وارد میشدند در مدینه و پیغمبر پذیرایی میکرد از اینها. لذا انصار عدهای از آنها جمع شدند آمدند خدمت پیغمبر، یک مقدار مالی را با آنچه که نداشتند و نصف کرده بودند با بقیه مهاجرین؛ مقداری مالی را تهیه کردند آوردند خدمت حضرت گفتند شما مهمان دائم برایت میآید از مکه و اینها را باید پذیرایی کنید و مکان بدهید، برای شما سخت است با این وضع فقری که در مدینه حاکم است ما این انبار را آوردیم برای شما در اختیار شما باشد که اگر میخواهید کاری، مصرفی داشته باشید دستتون باز باشد و دست بسته نباشید که یعنی همان را هم که داشتند؛ آورده بودند مقداری از آن را باز غیر از قسمت با مهاجرین که تقسیم کرده بودند خدمت پیغمبر تقدیم… لذا نمیخورد که آنها بیایند بگویند که پول و اسرا را ما بگیریم فعلا تا بعدا ببینیم که خلاصه چه میشود؟ از این جهت استبعاد دارد و این روایات هم که هر دو روایت آمده سند قوی نیست. سند روایات قوی نیست؛ اما در عین حال مضمون روایت در تفاسیر مقبول است. یعنی پذیرفتند این جریان را و طبق این آیه را تفسیر کردند و آن تفسیر دیگر را که «هو من عند أنفسکم» را زده باشند به جریان فرار و به جریان به اصطلاح تنگه را رها کردن و اینها ضعیفتر میدانند آن قول را؛ به دلیل ذیل آن، که «إن الله علی کل شیء قدیر»که این ذیل را با آیه بعدی که آمده مؤید همین قول میدانند. این هم حالا در تفاسیر ذکر شده است. بعد آنجا «فقامت الأنصار إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا یا رسول الله هبهم لنا» اینها را به ما ببخش «و لاتقتلهم حتی نفادیهم» تا اینها را ما در قبالشان فدا بگیریم «فنزل جبرئیل علیه السلام فقال إن الله قد أباح لهم» خدا اینها را برای اینها بخشید به اینها، مباح کرد برایشان. «أن یأخذوا من هؤلاء» تا در مقابل اینها فدا بگیرند و آزادشان بکنند. «و يطلقوهم على أن يستشهد منهم في عام قابل» در مقابل این سال آینده همین مقدار از اینها شهید خواهند شد. «أن يستشهد منهم في عام قابل بقدر من يأخذوا منه الفداء» به همین اندازه تعداد کسانی که فدا دارند از آنها میگیرند شهید خواهند شد. «فأخبرهم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بهذا الشرط» پیغمبر به مردم اعلام کرد که اگر این کار را بکنید آن در مقابلش هست. «فقالوا: قد رضينا به»[4] مردم گفتند ما میپذیریم که ما در سال آینده هفتاد نفر شهید را بدهیم و الان اینها را آزاد بکنیم و از مزایای به اصطلاح آن فدائی که میگیریم بهرهمند باشیم. البته روایت دیگری هم هست. روایت دیگری هم باز آمده، روایات دیگری هم در این مساله هست، همین دو، سه روایت نیست. خب این یک نکته که در اینجا عرض شد؛ نکته بعدی که در آیهای که در محضرش هستیم که « إن الله علی کل شیء قدیر» که خدای سبحان بر هر کاری قادر است، بلافاصله در آیه بعد میفرماید که آن عرض کردیم دیروز که این بحث را تکرار نمیکنیم. «إن الله علی کل شی قدیر» یعنی اجابت خدا مطلق است، چون قدرتش مطلق است. شما در گرفتن اجابت حد میزنید. شما محدود میکنید لذا از جانب خدا آنچه که نازل میشود؛ نصرت است، قدرت است، پیروزی و نصر است؛ اما رفتار شما باعث میشود از جهت علت قابلی نه علت فاعلی، آنچه که به علت فاعلی برمیگردد قدرت الهی و خیر است؛ آنچه که به شما برمیگردد که قابلیت شماست که باید این را بگیرید، این تبدیل میکند مساله را به ضعف و قید و حتی شکست. لذا معده انسان سالم غذای سالم که در این معده وارد بشود این تبدیل به چه میشود؟ قوت میشود، تبدیل به قدرت میشود؛ اما همین غذا که سالم است در معده ناسالم تبدیل به چه میشود؟ تبدیل به ازدیاد مریضی میشود. شدت مریضی را به دنبال دارد؛ چون معده مریض است، علت قابلی خراب است.علت فاعلی حالا اینجا علت فاعلی مسامحه است در غذا؛ اما علت فاعلی که غذا باشد آنجا با هم یکی بود اما در معده خراب تبدیل به سم میشود در معده در حقیقت سالم تبدیل به قوت و قدرت میشود. آنچه که از خدا نازل میشود مثل آن غذایی است که آن سالم است و خیر است؛ اما علت قابلی ما که ظرفیتهای ماست باعث میشود این خیر را تبدیل کنیم به شر، آن خیر وجودی بود، خیر تکوینی بود تبدیلش کنیم به شر یا تبدیلش کنیم به خیر. حالا نتیجهاش این میشود که آنچه که از جانب خدا نازل میشود خیر است حالا در آیه ببینید «و ما أصابکم یوم التقی الجمعان فبإذن الله» آنچه که در وقتی دو لشکر مقابل هم قرار گرفتند، «ما أصابکم» به شما رسید در آن روزی که دو لشکر مقابل هم بودند «فبإذن الله» چه رسیده بود به اینها؟ ابتدا پیروزی بود در اواسط تبدیل به چه شد؟ تبدیل به شهادت هفتاد نفر شد؛ چون تنگه را رها کردند و بعد عدهای فرار کردند و بعد در حقیقت در نهایت جنگ به ظاهر مغلوبه شد؛ اما بعد دوباره خدای سبحان با آن حمراء الأسد [نامفهوم: ۲۳:۰۵] جبرانش کرد. اینجا میفرماید آنچه که بر شما نازل میشود «و ما أصابکم یوم التقی الجمعان» در وقت مقابله دو لشکر مقابل هم در جنگ «فباذن الله» است. یعنی برای اینکه این شکست یا پیروزی؟ مسلمانها غلبه کردند یا کفار؟ آنچه که واقع شده چیست؟ «فباذن الله» است. این «اذن الله» همان اراده تکوینی است. اینکه آنجا میفرماید «من عند أنفسکم» در آنجا آن در حقیقت چه هست؟ جریان اراده تشریعی حق است، که در اراده تشریعی شما مقصر بودید. در اراده تکوینی همه چیز به اذن خدا است؛ که در آیه شریفهای که در خلاصه آیات سوره شاید اگر اشتباه نکنم الان اینجا ببینم که دقیقتر بگویم؛ در سوره نساء میفرماید، در سوره نساء میفرماید: ﴿ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ ﴾. میگوید: اگر حسنه برسد اینها میگویند که این از جانب خداست، اگر سیئه برسد به پیغمبر؛ میگویند: «هذه من عندک» این مربوط به تو بود، به پیغمبر. « قل کل من عند الله» نظام آنچه که در نظام تکوین است؛ همه چیز از جانب خداست. فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا٧٨[5] چرا اینها نمیفهمند؟ مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٧٩﴾[6]. هر چیزی که خیر است « من الله» است و هر چیزی که سیئه است «من نفسک» است؛ که این جریان دو تا را در کنار هم در دو آیه پشت سر هم آورده، که «قل کل من عند الله» حسنه و سیئه همه از جانب خداست. آنجا دیگر حسنه و سیئه به عنوان « ما اصاب» است. دیگر حسنه و سیئه نیست؛ بلکه آنچه که میرسد است. « و إن تصبهم حسنة یقولوا هذه من عند الله و إن تصبهم سیئة یقولوا هذه من عندک قل کل من عند الله» یعنی هر چه که هست، مثل اینجا که آیه فرمود چه؟ آیه فرمود که « و ما أصابکم یوم التقی الجمعان فبإذن الله» اذن خدا در این (است) همان « من عند الله» است این «اذن الله» همان چه است؟ «من عند الله». اما [نامفهوم ۲۵:۴۲] آیه دوم که « وما اصابک من حسنة فمن الله و مااصابک من سیئة فمن نفسک» که این قاعده دوم با آن منافی است؟ میگوید: نه؛ هر، اگر خیر است، امر خیر است؛ خیر، هم «من عند الله» است تکوینا و هم «من نفسک» است تکوینا.تو فاعل قریبی، تو آن معد نهایی هستی. انتخاب تو تاثیر دارد در این که تو چگونه بپذیری. انتخاب تو تاثیر دارد در اینکه این در وجود تو چگونه باشد؟ لذا « مااصابک من حسنة فمن الله». چون انتخاب تو مطابق اراده الهی بود «فمن الله» است. هم «من عند الله» هست هم «من الله» است درست است؟ اما در سیئه چه؟ میگوید در سیئه «من عند الله» است تکوینش از جانب خداست، واقعه به خدا منتسب است. ما اهریمن نداریم در مقابل اهورا که بگوییم بدیها به اهریمن منتسب است در نظام وجود، خیرها به اهورا منتسب است در نظام وجود. یک حقیقت بیشتر نیست که همه آنها چه هست؟ «فباذن الله» است یا « قل کل من عند الله» است. درست است؟ اما بدی خدا که بدی نمیرساند به انسان، آنجایی که بدی است یعنی قابلیت قابل در اخذ تبدیل کرد این خیر را به بدی؛ که این « من عند انفسکم» میشود. که اگر اینجا شکست بود این شکست از کجا بود؟ « من عند انفسکم » است. این قاعده است در زندگی فردی و اجتماعی، که هر چیزی در عالم پیش میآید، از جهت وجودی و علت وجودی به خدا منتسب است؛ اما آیا به خدا منتسب است من اختیار ندارم؟ میگوید چرا، منافات ندارد. انتخاب تو که خودت را تحت کدام سنت الهی قرار بدهی؛ اگر اینگونه انتخاب کرده که حسنه است؛ تحت سنت الهی که «فمن الله» است همه چیز از جانب خدا تطابق بین امر خدا در تشریع با اراده خدا در تشریع پیش آمده، درست است؟ اما اگر تو انتخابت را سیئه قرار دادی، عصیان در نظام تشریع قراردادی؛ انتخاب تو در نظام تشریع خلاف اراده الهی بود هرچند که در نظام تکوین «قل کل من عند الله» است از دایره و حیطه اراده خدا خارج نتوانستیم بشویم. کجا فرار کنیم؟ مگر میشود جایی باشد که خدا حاکم نباشد؟ و اراده خدا حاکم نباشد درنظام تکوین؟ لذا جزایش این است که شکست ایجاد میشود، چون تو انتخاب اینگونه کردی که اگر گونهای دیگر انتخاب کرده بودی؛ به طور دیگری برای تو تحت سنت دیگری از خدا قرار میگرفتی.تحت اراده دیگری از خدا قرار میگرفتی. خیلی دقیق و زیباست نمیدانم توانستم خلاصه مساله را ترسیم بکنم؟ که از یک سو همه چیز از جانب خداست، از سوی دیگری اراده انسان محفوظ است که خودش را تحت این سنت الهی قرار بدهد، خودش را به سمت جهنم بکشاند با انتخاب خودش یا خودش را به سمت بهشت بکشاند که خدا هر دو سنت را در عالم به لحاظ نظام تکوین در انتخاب انسانی قرار داده و این تفویض نیست؛ که رها شده باشد و جبر نیست که اراده انسان بیاثر باشد. لذا هم «من عندالله» است «کل»، هم در عین حال «من نفسک» است در نظام تشریعی. خب! این هم یک بحثی بود که جلسه گذشته هم به آن اشارهای شده بود تکمیلش را اینجا میخواست که آیات دیگر هم هست که من نوشتم ولی خب دیگر این آیات را خود دوستان رجوع بکنند. نکته دیگر این است که مرحوم علامه بین دو قولی که در رابطه با این مساله « هو من عند انفسکم » آمده؛ آن قولی که میفرماید که این به لحاظ فرار کردن اینها و رها کردن تنگه یک معنا بود « من عند انفسکم » یک معنا هم بود همان « من عند انفسکم» یعنی شما در جنگ بدر قبول کردید هفتاد نفر را آزاد بکنید؛ لذا الان « من عند انفسکم » بود که هفتاد نفر شهید دادید. قول دوم را با توجه به باصطلاح ذیل آیه و روایاتی که آمده ایشان ترجیح میدهد و این قول را مفسرین دیگر هم اغلب این قول را در حقیقت پسندیدند، بعضی هم قول اول را و منافات هم ندارد که اگر کسی قول دوم را پذیرفت که خودتان پذیرفته بودید هفتاد نفر را آزاد کنید و بعد خلاصه در قبال آن برایتان سال آینده هفتاد نفر شهید باشد؛ منافاتی نداره که این « من عند انفسکم » عامتر هم باشد، هم این را شامل بشود، هم آن تخطی اینها را و آن مشکلاتی را که خودشان پیش آوردند.خب! دنبال این، پس این نکته که هر انتخابی ما میکنیم در آن باصطلاح اقتضای بعدی و آن چیزی که برای ما پیش میآید، موثر است. پس اگر قرار شد ملامت بکنیم در یک جایی که مشکلی برای ما پیش میآید باید چه کسی را ملامت بکنیم؟ «لایلومن إلا نفسه»[7] خودش را باید انسان ملامت کند، که اگر من انتخاب دیگری داشتم نتیجه دیگری محقق میشد. همانگونه که نسبت به بهشت و جهنم در نظام اخروی این مساله ثابت است که اگر انتخاب من بهشت را یا جهنم را پیش خواهد آورد؛ درنظام دنیا و حوادث بعدی هم همینگونه است که انتخاب من در نظام… این ضمیمه میشود. این علتها باید میلیونها علت جمع شود تا یک فعلی محقق بشود. یکی از آنها هم اراده من است که اگر این اراده من نبود و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه تای آن بود، یکی از آن که اراده من نبود؛ این محقق نمیشد. اگر انتخاب من در حقیقت دیگری بود نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه علت دیگری ضمیمه میشد به این و این در حقیقت آن معلول بعدی را ایجاد میکرد. لذا تعبیری که در قرآن هم آمده ﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا١ وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا٢ وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا ٣ فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبۡقٗا٤ فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا٥﴾[8]. ملائکه الهی دسته دسته کنده میشوند و به سوی تدبیر عالم پیش میآیند. « والنازعات غرقا » که کنده میشوند « والناشطات نشطا » با نشاط برای تدبیر عالم به سمت عالم میآیند « والسابحات سبحا» مراتب عالم را طی میکنند آنجا بعد میفرماید که « فالسابقات سبقا فالمدبرات امرا» آن دستهای که سبقت میگیرند؛ مدبر امر میشوند. خب اگر آن دستهای که سبقت میگیرند یکی از آن جهات سبقت آنها چیست؟ جهت قابلی است که چه جهتی را این در حقیقت آماده کرد تا باعث سبقت بشود؟ که این ملائکه مدبر باصطلاح مدبر این بشوند یا آن ملائکه مدبره مدبر او بشوند؟! دقت میکنید؟ یک جهت آن قابلیت قابل است که اگر این انتخاب را کرده بود؛ قابلیت آن تدبیر آن دسته ملائکه را میطلبید. اگر این انتخاب را کرد؛ این تدبیر این دسته ملائکه را میطلبد. لذا هر فعلی که ما انتخاب میکنیم، هر کاری که از ما سر میزند، اگر نعوذ بالله نقصی باشد، این نقص چه هست؟ یکدفعه سیستم تدبیر را، نظام تدبیر را، متفاوت میکند؛ و آن هم فقط به یک عمل بعدی نیست، بلکه همین گونه که این سلسله علل که با هم ادامه پیدا میکنند چه میشوند؟ دائما اینها اقتضا، اقتضا نه جبر، دائما اینها اقتضای آن در حقیقت چه چیز خودشان را دارند؟ مقتضای خودشان را دارند؛ یعنی آنچه که این ضمیمه شد نعوذ بالله فعل سیئه من به ضمیمه همه اعمال سابق، از این به بعد استعداد قریب من برای فعلیت چیست؟ استعداد قریب. اینها را با دقت به کار میبرم.
«: یکی از حضار»
«استاد:» میگویم، عرض کردم « من عند انفسکم » به تنهایی دلالت بر هر دو دارد، به خصوص این شاید ظاهرتر هم باشد «من عند انفسکم»؛ اما در ترکیب آیه که «ان الله علی کل شی قدیر» خدا غلبه را میخواست اما شما نگذاشتید، به چه دلیلی نگذاشتید؟ با آن قبولتان، و الا وجه این بود که شما باید چه شوید؟ پیروز شوید «ان الله علی کل شی قدیر » عرض کردم هر دو وجه را میپذیرند؛ اما میگوید این وجه سازگارتر است با نظام آیهای است که ..میگوید اگر این را گفتیم «فمن الله» بودن خلاصه یک مقداری تفسیرش سخت میشود وجه اول را. «فمن الله» بودن موکد این است که خدا « ان الله علی کل شیء قدیر » است؛ اما شما در اجابتتان اجابت را چه چیزی قرار دادید؟ گفتید: ما این را میپسندیم که هفتاد نفر از ما هم شهید شویم. ما خودمان میپسندیم که هفتاد نفر از ما چه بشویم؟ شهید بشویم. این باعث انتخاب ….
« یکی از حضار:»
«استاد:» بله، بله دیگر، یعنی این نگاه حسن است، نگاه حسن است که تخطئه فعل اینها را هم اینجا نمیخواهد بکند. میخواهد بگوید خودتان انتخاب کردید که ما شهید هم میشویم و خلاصه الان هم شدید، پس چرا اعتراض میکنید؟ آن وقت این خطاب به چه کسانی میشود؟ اگر اینگونه شد، آن کسانی که داشتند سوال میکردند مومنین هم باشند، این شاملشان میشود؛ اما اگر آن اولی باشد « من عند انفسکم» باید بگوییم به آن منافقینی که فرار کردند به آنها دارد میگوید که « من عند انفسکم »؛ اما این « من عند انفسکم » که اینجا باصطلاح شهدا باشند که شهید شدند، کسانی بودند که قبول کردند همه اینها را شامل میشود و این ضعفی هم برایشان نیست. این از این جهت هم راحتتر میشود.
«: یکی از حضار»
«استاد:» بله، بله، کار …بله دیگر، انتخاب ما است دیگر انتخاب
«یکی از حضار:»
«: استاد»
حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام) مصیبت امت مصیبت اینها بود؛ یعنی آنجا هم دارد که آنجا که نسبت به پیغمبر میفرماید ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ﴾[9] پیغمبر میگوید… بعد میگویند این ذنب ندارد پیغمبر،گناه ندارد، یعنی گناه امتش بود. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام حسین برای اینکه امت برگردند، بیدار شوند این مصیبتها وارد شد بر آنها تا بلکه بیداری برای مردم ایجاد شود.
« یکی از حضار:»
«استاد:» بله، اجتماعی دارد، بله اصلا اصلش اجتماعی است بله، کار اصلا اجتماعی…بله ، بله یعنی امام میآید تا مردم بیدار شوند. چون مسیحیت میگویند حضرت مسیح فدا شد تا گناه امت آمرزیده شود، درست است؟ ما این را نمیگوییم؛ ما میگوییم حضرت زهرا (سلام الله) این مصیبت را دید تا مردم بیدار شوند، مردم بیدار شوند. امام حسین (علیه السلام) «شهید شد» تا مردم بیدار شوند. نه اینکه او شهید شد؛ خدا در قبال آن بگوید من شما را بخشیدم دیگر، خیر، بخشیدن وقتی است که بیدار شد، آن شهادت سبب بیداری بشود، بیداری سبب مغفرت بشود که این بحث کاملا عقلانی هم باشد و هیچ خلاصه تعبدی محض نیست عقلانی هم …در اینجا هم همینگونه است.
« یکی از حضار:»
«استاد:» به جهت امام است تا امام سبب بیداری بشود برای امت، برای بیداری امت.
«: یکی از حضار»
«استاد:» این نمیخواهد تخطئه کند شهادت را هم، بحث این نیست که بگوید ضعف؛ اما میخواهد بگوید یک اثر است. ما آثار را اصلا نمیشناسیم؛ یعنی اینکه این کار را اگر بکنید، این سنت هفتاد نفر بمانند، در نظام الهی این است هفتاد تا میروند توطئه میکنند و این توطئه باعث میشود لشکر جمع کنند؛ چون اینها سران کفار و مشرکین بودند، همین کار را هم کردند و اینها باعث میشوند دوباره به شما یک جنگ بزرگتری تحمیل بشود و در آن جنگ بزرگتر لازم این است که اگر شما بخواهید پیروز شوید هفتاد نفر هم شهید باید بدهید. دقت کردید؟
« یکی از حضار:»
«استاد:» یعنی این کاملا محاسبه شده است. [نامفهوم ۴۴:۲۰]اصلا محاسبه شده است این هفتاد نفر رفتند آنجا چکار کردند؟ تدارک جنگ دیگر را کردند. خدا دارد این را به آنها میگوید، میگوید اگر رهایشان کنید اینها چه هستند؟ میخواهند بروند چنین کاری را بکنند. نتیجهاش هم این است که جنگ بالاتر حتما شهادت را به دنبال دارد.
استعداد قریب من برای فعلیت که آماده است برای تحقق؛ آن چیزی است که ضعف دارد، نقص دارد، چون این با نقص ضمیمه شده بود و اگر این انتخاب من انتخاب قوی بود که خدا فرموده بود و اطاعت بود؛ انتخاب بعدی من را، استعداد قریبش که آن نزدیک است چه چیزی ایجاد میکند؟ اینکه قویتر انتخاب بشود. لذا همینگونه الی الأبدی که برای من تا در دنیا قدرت عمل دارم؛ هر انتخاب من این باقی میماند مگر اینکه توبهای و در حقیقت یک درئي نسبت… . ﴿ يَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ ﴾[10] یا سنتهای دیگر بر آن حاکم بشود.
خب! این هم یک نکته بود که « وما أصابکم یوم التقی الجمعان فبإذن الله و لیعلم المومنین» تا مومنان شناخته بشوند. لذا خدای سبحان برایش مجهول نیست همانگونه که دیروز عرض کردیم، علم فعلی حضرت حق، علم فعلی متن هستی است. علم ذاتی حق مبدأ هستی است. پس در نظام علم ذاتی حضرت حق، هیچ در حقیقت چیزی، انفعالی و هیچ جهلی و مجهولی نیست؛ اما در نظام علم فعلی نه اینکه جهل راه داشته باشد تبدیل به علم بشود؛ علم فعلی متن هستی است؛ یعنی آنجایی که خلقت محقق میشود، هستی باصطلاح محقق میشود، وجود در حقیقت آشکار میشود، همان متن علم است، همان علم حضرت حق است نه پس از او علم ایجاد میشود مثل ما، که ما باید ببینیم تا بعد برای ما علم ایجاد بشود. لذا آنجا در علم فعلی حضرت حق صدق و کذب در کار نیست چرا؟ چون صدق و کذب در جایی است که یک واقعی باشد، یک علمی باشد، ببینیم این علم مطابق آن هست یا نیست؟ اما آنجایی که خود وجود، علم باشد؛ آنجا صدق و کذب در کار نیست. لذا در علم حضوری آنجائی که علم حضوری است که خطا نبوده در آن، آنجا صدق و کذب نیست، در علم حصولی صدق و کذب در کار است که محاکات و حکایت از خارج است نه اینکه متن خارج باشد. لذا در خود خارج صدق و کذب نیست، در علم ما به خارج صدق و کذب راه دارد؛ و الا متن خارج که صدق و کذب ندارد، یا هست یا نیست، شک هم در خارج نیست، در خارج یا هست یا نیست. شک هم در خارج راه ندارد. شک در علم من است به خارج، که آیا اینگونه است، آنگونه است؟ یا شک دارم که این است یا آن است؟ این در علم من هست نه در نظام خارج. لذا میفرماید که «ولیعلم المؤمنین» تا خدای سبحان علم پیدا بکند، ببیند یا این علم پیدا کردن خدا که در اینجا میگویند مقصود عرض کردیم چه چیزی است؟ مقصود این است: آشکار شدن است لیعلم المؤمنین 166 وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ نَافَقُواْۚ[11] که اینجا هم عرض کردیم واو عاطفه است؛ یعنی خیلی حکمتهای دیگری دارد، از جمله این است، نه اینکه لذا ابتدای حکمت نیست « و لیعلم الذین» عطف به محذوف است که دیروز عرض شد و همچنین « و لیعلم الذین نافقوا » که آنها هم که اهل نفاق هستند با این باصطلاح جمله زیبا که مومنین را، اسم مومنین را آورد تا ثبات در آن « و لیعلم الذین نافقوا » را به صورت فعل آورد تا نشون بدهد آغاز نفاق است؛ یعنی نفاق تازه شروع شده، منافقین نفرمود اینجا در قرآن، فرمود « الذین نافقوا » لذا « الذین نافقوا » یعنی آغاز نفاق است و این هم زبان سبقت رحمت بر غضب است که خدا انتخاب کرده، تا امکان رجوع باز( باشد) و الا اگر میفرمود « و لیعلم المنافقین» اگر اینها را منافقین تلقی میکرد، اینجا دیگر برگشت برای اینها امکانپذیر نبود. از جهت الهی هم امکانپذیر (نبود). راه برگشت را هم باز گذاشتهاند و همچنین ادامه آیه که حالا دیگر فرصت گذشت. در اینجا خیلی بحثها معارفش از جهت دستور عملی هم همین سنتی که هر انتخابی ما میکنیم الی در حقیقت ابد این انتخاب دخیل در انتخابهای بعدی ما میشود؛ این خودش خیلی قابل مراقبه و دقت است که إن شاء الله خدای سبحان همه ما ر از سیئات اعمالمان حفظ بفرماید و توفیق اعمال حسنه به همه ما عنایت بگرداند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته..
«استاد:» سلام علیکم و رحمة الله، احوال شما؟خوب هستید؟ سلامت باشید.
« یکی از حضار:»
«استاد:» بله، بله، بله دیگر « إن الله علی کل شیء قدیر »علامه از آیه استفاده میکند.
«: یکی از حضار»
«استاد:» خیر دیگر، همین را میگوید که ایشان میفرماید که مرحوم علامه میفرماید از آیه استفاده میشود که این وجه دوم که « من عند
انفسکم » همان قبولشان در رابطه با باصطلاح چیز است میگوید از این در میآید.
«: یکی از حضار»
«استاد:» خیر، میگوید اگر این «من عند انفسکم »تنها بود در آیه آن وجه ترجیح داشت؛ اما چون «ان الله علی کل شی قدیر» آمده و بعد هم در آیه بعدی «باذن الله» میگوید این دوتا نشان میدهد که اصل در این بود که اینها پیروز بشوند، خودشان باعث شدند در قبولشان این در حقیقت تغییر کرد.
[3]. تفسير الطبري جامع البيان – ط هجر، الطبري، ابن جرير، ج6، ص219.
[4] . تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۹۴، تفسير القمی ، ج۱، ص۱۲۲، بحار الأنوار ، ج۲۰، ص۶۲، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۰۷، تفسير الصافي ، ج۱، ص۳۹۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۲۵۸، بحار الأنوار ، ج۲۰، ص۶۲، تفسير القمی ، ج۱، ص۲۵۶، تفسير الصافي ، ج۲، ص۲۷۱، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۶۵۰، بحار الأنوار ، ج۱۹، ص۲۴۴، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۱۲۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۵، ص۲۹۰
[7] . كشف الغمة ، ج۱، ص۵۵۴، كشف الغمة ، ج۱، ص۵۸۲، عوالم العلوم ، ج۱۱، ص۹۱۹
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 905” دیدگاه میگذارید;