سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن الدّائم على اعدائهم اجمعين من الان إلی قيام يوم الدّين

لزوم وجود عزم راسخ در شروع هر فعالیت

در محضر آیات نورانی ۱۵۷ به بعد سوره‌ آل عمران بودیم {وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ* وَ لَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ* فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ}[1]. این آیات شریفه ۱۵۷ و ۱۵۸ در ادامه آیات جنگ اُحُد بود و بر همان شبهاتی که منافقین مطرح کرده بودند که از قول و اعتقاد کفار و بلکه از آن اعتقادی که دنیا را اساس و محور می‌بیند، نشأت گرفته بود و لذا قتل و موت برای کسانی که به جنگ رفته و به شهادت رسیده بودند، برای این افراد غیر قابل توصیف بود و آن شبهه در بین مؤمنین هم از شیوعی که منافقین ایجاد کردند، رسوخ کرده بود. همین باعث ایجاد تزلزلی در بین مؤمنین شد که ای کاش این جنگ صورت نمی‌گرفت و یا با توجه به مبدأیی که برای خروج از مدینه شکل گرفت، در مدینه می‌ماندند. مشاوره‌ پیامبر اکرم(ص) با مؤمنان در رابطه با اینکه در مدینه بجنگند یا از مدینه برای جنگ با کفار و مشرکین خارج بشوند، بود و نظر ابتدایی خود پیامبر اکرم(ص) طبق آنچه نقل می‌کنند، جنگ در مدینه بود اما احساس جوانان پرشور، این بود که از مدینه خارج بشوند و به حالت تهاجمی با دشمن برخورد بکنند[2] و هر چند عده‌ دیگری هم ماندن در مدینه را پیشنهاد دادند اما پیشنهاد آنها از باب نگاه پیغمبر(ص) و نگاه پرشور جوانان نبود بلکه آنها چون ارتباط با کفار داشتند و برای اینکه دشمن گاهی بتواند در درون مدینه راه پیدا بکند و ایشان هم بعداً مفر و اثرگذار برای دشمن در درون خانه باشند، پیشنهاد ماندن در مدینه را می‌دادند. وقتی که جنگ با نگاه اکثریت جوانان پر شور و پذیرش نظر این جوانان در مشاوره توسط پیامبر(ص) شروع شد و حضرت(ص) نیز لباس رزم برای خروج از مدینه بر تن کردند، این جوانان مؤمن عرض کردند که اگر ما پیشنهادی دادیم، در مقابل پیشنهاد شما نبود بلکه اگر نظر شما این است که در مدینه باشیم، ما هم پیشنهاد شما را می‌پذیریم و چون شما فرمودید که نظر بدهیم، نظرمان را از باب اطاعت امر شما عرض کردیم. پیامبر(ص) فرمودند که وقتی که نبی لباس جنگ بر تن بکند و عزم جنگ داشته باشد، دیگر برگشت پیدا نمی‌کند؛ پس حرکت می‌کنیم. جنگ احد با این مبدأ از ابتدا با اختلافی در رفتن یا نرفتن شکل گرفت چون باید در جنگ، سراسر عزم و همت و یقین باشد تا مقاومت به اوج برسد. اگر در جایی، اختلال در تصمیم ایجاد شود، خودش منفذی می‌شود که دشمن از آن، سوء استفاده‌ بکند و اگر جنگ نعوذ بالله به شکست منجر شد، این در تحلیل و سرکوب و یادآوری، باعث می‌شود که تأسف و تأثر ایجاد بشود که چرا ما از مدینه بیرون رفتیم زیرا دو راه داشتیم و همین که دو راه در مقابل خودشان می‌بینند، این دو راهی شدن، باعث می‌شود که عزم بر آن کار شکل نگیرد. چنانچه امروز می‌بینیم وقتی که جریان غزه پیش آمده است، ابتدای کار که یک پیروزی بود، همه “به به و چه چه” می‌گفتند اما وقتی که خسارت‌ها، شهادت‌ها و مصیبت‌ها کنار آن می‌آید، عده‌ ای تشکیک می‌کنند که چرا شروع شد و چرا اینها ابتدا کار را شروع کردند. چرا یعنی دو راهی را می‌دیدند که اینها آغاز بکنن یا نکنند و چون یک دو راهی می‌بینند، آن‌وقت به سرعت یک مصیبت، انسان را به این سمت می‌برد که چرا راه دیگر را انتخاب نکردیم و این راه دیگر، شاید مصائب و سختی‌های آن حتی اگر تحقیر می‌بود اما شهادت کمتری داشت. به این نتیجه می‌رسند که حاضر می‌شوند تحقیر و تعبد و {فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ}[3] را هم بپذیرند، اما قیامی نکنند. لذا وقتی موسی(ع)، بنی‌ اسرائيل را حرکت داد، بعد از آن جریانی که گاهی می‌گویند در کنار دریا و گاهی می‌گویند بعد از دریا، مشکلاتی پیش آمد یا بعضی می‌گویند در همان مصیبت‌هایی که در دوران چهل ساله‌ قبل از عبور از دریا، به موسی(ع) عرض می‌کردند ما به تو ایمان آوردیم و بعد از اینکه به تو ایمان آوردیم، مصیبت‌های ما کمتر از آن دورانی نیست که به تو ایمان نداشتیم.[4] یعنی مصیبت‌های دوران موسی(ع) را با مصیبت‌های دوران قبل، یکی می‌دانستند. اگر دوران موسی(ع)، جریان تحریم فرعونیان نسبت به بنی اسرائیل بود، اما همراه با عزت مندی بنی‌ اسرائیل در آن دوره بود و در همان دوره، فرعون از بنی اسرائیل، هراس داشت در حالیکه قبل از آن دوران، اینها مثل موم در دست فرعون، عقد فرعون و مِلک فرعون بودند. این دو دوران را یکی می‌دیدند؛ یعنی سختی که در کنار عزت باشد با سختی که در کنار عبودیت و رقیّت نسبت به فرعون باشد. می‌گفتند ما قبل از اینکه به تو ایمان بیاوریم، دچار سختی بودیم و هم بعد از ایمان به تو، دچار سختی شدیم کأنه توقع شان این بود که به محض اینکه ایمان آوردند، در راحت و گشایش قرار بگیرند. پس هر کجا در مبدأ کاری که انسان بخواهد انجام بدهد، یک تحیر یا دو راهی باشد، آن دو راهی، از ابتدا یک اختلال در مسیر و ادامه ایجاد می‌کند. پس انسان باید از ابتدا سعی کند وقتی می‌خواهد تصمیم بر کار بزرگی بگیرد، عزم، محقق بشود که اگر عزم، محقق شد و دو راهی‌ ها بود، دوراهی‌ ها را تا قدر ممکن و میسور، تبدیل به یک راهی می‌کند و عزمش را بر آن قرار بدهد و با این عزم، ادامه مسیر نماید. والا اگر با تحیّر و تردد، شروع کرد، این تردد و تحیر دائماً در مسیر، وبال گردن او خواهد شد و دائماً او را متزلزل می‌کند و نمی‌تواند تا آخر مسیر، تحمل سختی‌های آن را داشته باشد. این، در هر تصمیم فردی هم همین گونه می‌باشد؛ یعنی وقتی انسان برای کاری تصمیم می‌گیرد، اگر با تحیر و تردید تصمیم بگیرد که می‌خواهم فلان کار را انجام بدهم ولی این را به عزم و یقین نرساند، به سرعت شکسته می‌شود و بعد می‌بینید که عزمش، ادامه پیدا نمی‌کند. اولین موانع به همین عنوان که راه دیگری هم در کار است، باعث می‌شود که قدرت بر ادامه را از دست بدهد. پس در تصمیم، چه تصمیم‌های اجتماعی و چه تصمیم‌های فردی، ابتدا انسان، مشکلات و مصائب و سختی‌های راه دیگر را باید بگونه‌ ای با خودش بازگو و تحلیل کند که یک طرف، کاملاً کنار گذاشته شود و یک طرف در مسیر قرار بگیرد و لذا پای مصیبت‌ها و سختی‌ها هم می‌نشیند چون احساس می‌کند که عزت در این است. آن ذلت با مصیبت کمتر، اگر هم باشد چون معمولاً مصیبت ذلت، حتماً بیشتر می‌شود منتهی گاهی مصیبت انسان، فاجعه‌ آمیز نیست. مثلاً در دوران فشار بر فلسطینی‌ها، عده‌ زیادی دائماً روزانه از دنیا می‌رفتند که اگر جمع اینها را حساب می‌کردند، کمتر از این بمباران‌ها نبودند اما در بمباران، چون در یک مدت کم، تعداد زیاد محقق و آن هم بصورت فاجعه بار محقق می‌شود، فشار روحی زیادی ایجاد می‌کند و تحمل این فشار روحی، قوت و عزم و یقین زیادی را می‌طلبد که بتوانند پای آن بایستند. وقتی فرد، آن جراحت‌ها، مصیبت‌ها، قطعه‌ قطعه‌ شدن بدن‌ها، زیر آوار ماندن‌ها را می‌بیند، انصافاً اگر انسان، مؤمنان را برادران و خواهران و پدران و مادران و فرزندان خودش ببیند، تحمل این حوادث برای او، بسیار سخت می‌شود ولی باید یک عزمی باشد که آن عزم بتواند تحمل اینها را بدنبال داشته باشد. اینجا در قرآن، همان عزل سازی را دارد ایجاد می‌کند. می‌گويد شما به شهادت رسیدید و فکر نکنید که اگر در خانه می‌ماندید، سالم می‌ماندید که آیات قبل، این را متکفل شد و بیان کرد. اینجا می‌فرماید {وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ}[5]. این انسان در طریق عادی، مردن پیش روی او است و هیچ کسی ابدی نیست و ممکن است دیر و زود داشته باشد اما اینطور نیست که دیگر نباشد. نبود آن، ممکن نیست اما دیر و زود شدن دارد. اما مردن عادی کجا و مردن و شهادت در راه خدا کجا!

مغفرت و رحمت بی نهایت در قبال مرگ در راه خدا

اگر مردن و شهادت در راه خدا محقق شد، {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} است. هم مغفرت و هم رحمت را بصورت تنکیر آورده است که کنایه از بی‌ حدی این مغفرت و رحمت باشد. یعنی همانطور که کسی در راه خدا، تعلقات و به خصوص جانش را گذاشت که جانش، تمام هستی و دارایی او است و وقتی جانش را فی سبیل الله و در طبق اخلاص گذاشت، چه به شهادت برسد و چه در راه خدا از دنیا برود، این مغفرت که وعده عظیمی است که خدا دارد می‌دهد، شامل حال او می‌شود. یک موقع ما می‌گويیم شما مثلاً اگر فلان کار را بکنی، من از یکسری موارد مربوط به شما، چشم‌ پوشی می‌کنم. این، در حد من است و آنچه من، توانش را دارم و آن چیزی که من می‌توانم بگذرم و بسیار چیزها در اختیار من نیست؛ اما خدا {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ} و بدنبالش {وَ رَحْمَةٌ} را می‌فرماید. هم مغفرت و هم رحمت در اوج است. یعنی اگر تو، همه‌ هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتی و در راه من، سرمایه‌ گذاری کردی، من هم با تمام مغفرت و رحمت ام، با تو برخورد می‌کنم. این، دوباره از یک منظر دیگر است. آن منظر قبلی و در آیات قبل، این بود که چنانچه شهدا در اینجا هم شهید نمی‌شدند که منافقین گفته بودند {لَّوْ کَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَ مَا قُتِلُوا}[6] که در آیه قبلی می‌باشد، خدا در مقابل اینها پاسخ داد که اگر اینها در غری و آن قلعه‌ ها هم بودند، آن مرگ برای آنها، وقتی مقدر بود، به آن مرگ می‌رسیدند و او، محقق می‌شد. اما اینجا از یه زاویه‌ دیگری می‌فرماید که تحلیل مادی نکنید و نگاه تان، نگاه مادی نباشد زیرا بدنبالش می‌فرماید {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ}[7]. این {خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ}، نسبت به آن چیزی است که کفار، جمع می‌کنند. {مِّمَّا یَجْمَعُونَ}، آن نگاه دنیایی و جمع امور دنیایی است که می‌تواند اموال یا اولاد و زندگی یا حفظ بدن باشد که از جمله {مِّمَّا یَجْمَعُونَ}، حفظ خود بدن و دارایی بدن است. دارایی این بدن، یک دارایی است اما این دارایی، نسبت به دارایی {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ}، غیر قابل قیاس است. آیا {خَیْرٌ} در اینجا، به معنای اخیریت است؟ عرض کردیم چنین نیست که این، بهتر از آن باشد و او، خوب و این، خوب تر باشد؛ بلکه {خَیْرٌ} به معنای اطلاقی و بهترین است که اصلاً بقیه در کنار این، مطرح نیستند. این {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ} هم اطلاق دارد و هم قید {مِّنَ اللهِ} آن را به یک عظمت نامتناهی متصل می‌کند و مغفرت نسبت به مؤمنان و از جانب مؤمنان و مغفرت پیامبر(ص) نسبت به مؤمنان نیست. مغفرت، بصورت نکره و با قید {مِّنَ اللهِ} بیان شده است که نشان می‌دهد این مغفرت، حد و پایان و انتهایی ندارد و تا انسان، انسان است و عالم، باقی می‌باشد، این مغفرت برای او قرار داده شده است. لذا حرکت و هجرت در راه خدا چه به نحو سفر الی الله و چه به معنای قتل فی سبیل الله، بدنبالش {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} است که بدنبال این هم در مرتبه بالاتر، رحمت است که محقق می‌شود. وقتی بعد از مغفرت، رحمت می‌آید، رحمت رحیمیه می‌باشد که {بِالْمُؤْمِنِينَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ}. این، رحمت رحیمیه است که بالاتر از مغفرت می‌باشد که خود مغفرت، یک اوج و پوشاندن همه‌ آن نقص‌ها و نه فقط گناهان است که گاهی نقص، گناه نیست بلکه حد وجودی من است و من، بیشتر از این، استعداد و کشش در این مرتبه نداشتم. مغفرت، گناهان و نقص‌ها و حدود را می‌پوشاند و پوشش می‌دهد و آن‌وقت، رحمت شامل می‌شود. وقتی مغفرت، این پوشش را ایجاد می‌کند، رحمت شامل می‌شود که این رحمت، رحمت رحیمی‌ است که بی حد می‌باشد و شامل می‌شود. {رَحْمَةٌ} هم بر تنکیر و نکره بودن رحمت و هم {مِّنَ اللهِ} بودن آن دلالت دارد و در ادامه جمله پیشین است و آن‌وقت شدت و عظمت این مغفرت و رحمت در سفر الی الله تحقق می‌یابد؛ چون کسی که این جانش را در راه خدا داد، همه چیز خود را داده است و خدا هم با همه‌ رحمت و مغفرتش از او پذیرایی می‌کند. پس اینجا می‌فرماید که این قتل فی سبیل الله، ضرر نبوده است و نگاه نکنید که خسارت‌ها و شدت‌ها ایجاد شد بلکه اینها، به مغفرت و رحمت حق دارد ملحق می‌شوند. حضرت آیت الله خوشوقت(ره)، کسی که از دنیا می‌رفت، یک چنین جمله ای می‌گفتند که به رحمت خدا رفت و همین که می‌گفتند به رحمت خدا رفت، انسان، یکدفعه احساس می‌کرد که شامل رحمت شدن آن فرد را می‌بیند و احساس می‌کرد که وارد یک وادی شده که سراسرِ رحمت است و این، غیر قابل توصیف می‌باشد. انسان، یک احساس و خنکای ورود به رحمت را برای آن شخص و نه برای خود پیدا می‌کند چون ما که این حرکت را انجام ندادیم.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: بله! اینها تقاضاهایی است که در {هُدًی وَ رَحْمَةٌ}، رحمت، جزء آن آخرین مقاماتی است که به انسان، عطا می‌شود که هدایت، {هُدًی وَ رَحْمَةٌ} است و رحمت، بعد از همه اینها می‌آید و لذا یک مقام نامتناهی می‌باشد که حد و حصر ندارد و دائماً فزاینده و زیاد شونده است و اینطور نیست که متناسب با استعداد شخص در آن موقع باشد بلکه این، همانطوری که در رابطه با قتل فی‌ سبیل‌ الله، آماده شد و جانش را داد، اگر مصیبت‌ها و مجاهدت‌ها لازم بود که ادامه پیدا بکند، این فرد چون تا مرتبه‌ قتال و دادن جان آماده بود، دائماً آماده‌ این مجاهدت بود. چون این فرد، اینگونه است، دائماً حدش شکسته می‌شود و حد بعد از حد، شکسته می‌گردد و از مغفرت و رحمت، یکی پس از دیگری، دائماً بهره‌ می‌برد. لذا این مغفرت و رحمت در وجود این فرد، نامی است و نمو دارد که «صَلَاةً نَامِيَةً»[8] هم صلاة است که دارای نمو و رشد می‌باشد. از جمله در اینجا، اینگونه است {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ}؛ هر مغفرتی از جانب خدا به او، ظرفیت جدید می‌دهد و دوباره آن ظرفیت جدید، مغفرت بالاتر را طلب می‌کند و این عمل دنیایی، منشأ آن بود و حتی با اینکه در دنیا نیست، اما این حرکت کمالی و تکاملی در برزخی ادامه دارد منتهی ناشی از آن حرکت در دنیای این فرد است که اینجا حد شکنی کرد و جانش در راه خدا داد و آنجا هم خدا برای او حد شکنی می‌کند و مغفرت و رحمت خود را یکی پس از دیگری، شامل حال وی می‌کند تا با وجود او در این مرتبه، رشد بکند.

تقرب شهدا و اموات مسیر الهی

در آیه قبلی، وقتی فرمود {وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ}، بصورت خطابی اما وقتی که {خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ} را فرمود، بصورت غیابی است. کسانی که مصداق {مِّمَّا یَجْمَعُونَ} بودند که همان کفار و منافقین محسوب می‌شوند، حتی لایق خطاب نیستند. اینکه لایق خطاب گفتاری نیستند، فقط در بحث گفتار نیست زیرا گفتار حق، فعل خدا است «یَا مَنْ فِعْلُهُ قَوْلٌ»[9]. لذا با اینها در یک مقام قله فلول خدا فعل خداست لذا با شهدا و کسانی که در راه خدا حرکت کردند، در یک مقام قرب است و تخاطب می‌کند اما با اهل نفاق و کفر، در مقام بُعد از وجودش تخاطب دارد و لذا گفتار مطابق با وجود است و نه اینکه فقط در حد گفتار باشد و خود این، فقط یک عذاب باشد. آیه دارد حکایت از واقعیتی می‌کند که اینها در مقام بُعد هستند لذا باید با اینها بصورت غائب صحبت کرد و اینها در مرتبه‌ حضور در محضر رب و مخاطبه با رب، حاضر نیستند و ظرفیت این را ندارند و وجودشان، چنین کششی ندارد. این را دوباره در آیه بعد ببینید {وَ لَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ}[10]. دوباره نحوه جمله، خطابی است و خطاب به مؤمنان می‌شود که اگر {وَ لَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ}، آنگاه {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ}[11] محقق می‌گردد. خطاب در اینجا نیز ادامه پیدا می‌کند که شما بسوی خدا شما دارید محشور می‌شوید و در اینجا هم غیابی نشد؛ با اینکه اینجا بعد از {مِّمَّا یَجْمَعُونَ} است و باید بظاهر، سیاق و ردیف آیات، رعایت شود و فعل، بصورت غایب بیاید، اما بلافاصله {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ} را می‌فرماید چون معنا، غالب بر ظاهر است. بصورت {لَإِلَی اللهِ} هم بیان شده است؛ {اِلی اللهِ}، به معنی بسوی اسم جامع “الله” و نه یک اسم از اسماء است؛ چون آن شخص، تمام وجود و خصوصیات خود را می‌دهد، دادن وجود،‌ تنها یک اسم و صفت و فعل نیست بلکه دادن جان است که مبدأ همه‌ صفات و خصوصیات می‌باشد و به همین دلیل، بدنبالش {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ} می‌آید. یعنی شخص بسوی الله که اسم جامعِ جمیع اسماء و صفات است، حرکت و حشر پیدا می‌کند. اینها ظرافت و زیبایی زیاد قرآن است که کلمه به کلمه آن اینگونه می‌باشد! این {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ}، حشر و جمع شدن و حرکت بسوی خدا، بسیار ظرافت و زیبایی دارد که آن کسی که جانش را در راه خدا داد، به چنین سرمایه‌ ای که {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} و از طرفی {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ} می‌باشد، می‌رسد که یک مدال عظیم است که غیر قابل قیاس با آنجایی می‌باشد که جان از انسان، گرفته می‌شود و نه اینکه خودش جان بدهد. آنجایی که شهادت و مردن در راه خدا و مهاجرت فی سبیل الله باشد {وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ}[12]، اجرش نیز بر الله است و لذا بسوی خدا، حشر صورت می‌گیرد {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ}. اما کسی که زندگی اش را یکنواخت گذراند و بدنبال زندگی عادی بود، او هم {وَ إِلَی اللهِ الْمَصِیرُ}[13] است اما در آن {وَ إِلَی اللهِ الْمَصِیرُ}، او را می‌کشانند و می‌برند و او باید نتیجه‌ حرکتش را در آنجا ببیند. اما آن شخص اولی، {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ} است؛ او را با شرافت و تشریفات می‌برند چون با مغفرت و رحمت پوشش داده است کأنه خدا با تمام رحمتش، او را حرکت می‌دهد. {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ}، با مغفرت و رحمت بی حد است که صورت می‌گیرد. البته این آیه شریفه هم بیش از این صحبت دارد. عرض کردیم که در جریان رجعت، اگر کسی در دنیا از دنیا برود ولی طلب شهادت‌ را واقعاً داشته و برای او پیش نیامده است، طلب کاران برمی‌گردند که از جمله‌ طلب کاران، کسانی هستند که آرزوی شهادت داشتند تا این {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} و {لَإِلَی اللهِ تُحْشَرُونَ} را بدست بیاورند. اینها برمی‌گردند و در کنار حضرت(عج) می‌جنگند و به شهادت می‌رسند تا این فیض را هم پیدا کرده باشند. اگر هم کسی در دنیا با شهادت از دنیا رفت اما از جهت وجودی، کمالاتی برای این در دنیا مُتوقَّع بود که ممکن است پیش از کسب آن کمالات، از دنیا رفته باشد، برمی‌گردد زیرا خود این تقاضاها و استعدادهای وجودی، طلبی را ایجاد می‌کند که برمی‌گردد و در کنار حضرت می‌جنگد اما باقی می‌ماند تا به مرگ طبیعی از دنیا برود و این کمالات دیگر را بدست بیاورد. البته نگوییم که شهادت در کنار حضرت(عج)، بالاتر از ماندن در کنار حضرت است زیرا در روایت دارد آن کسانی که در کنار حضرت(عج) به شهادت می‌رسند مثلاً اجرشان، میزان خاصی است اما کسانی که باقی می‌مانند و در کنار حضرت(عج) می‌جنگند تا حاکمیت هم محقق بشود، دو برابر دسته اول، اجر می‌برند. لذا شهادت در راه خدا، مطلوب است اما شهادتی که بدنبال بستر سازی برای تثبیت حاکمیت الهی است و نه صرف اینکه انسان شهادت پیدا بکند؛ بلکه شهادتی که برای اقامه دین خدا است. لذا اگر هم کسی در این راه به شهادت نرسید، اقامه دین خدا برای او محقق شده است که همان {إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ}[14] می‌باشد. فرد یا به شهادت می‌رسد یا اقامه دین خدا را می‌بیند که این هم روایت زیبایی دارد؛ می‌فرماید «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ لِلشِّيعَةِ: إِذَا كُنْتُمْ كَمَا أَوْصَيْنَاكُمْ لَمْ تَعْدُوهُ إِلَى غَيْرِهِ فَمَاتَ مِنْكُمْ مَيِّتٌ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ قَائِمُنَا كَانَ شَهِيداً وَ مَنْ أَدْرَكَ مِنْكُمْ قَائِمَنَا فَقُتِلَ مَعَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ شَهِيدَيْنِ وَ مَنْ قَتَلَ بَيْنَ يَدَيْهِ عَدُوّاً لَنَا كَانَ لَهُ أَجْرُ عِشْرِينَ شَهِيداً»[15]. کسانی که در کنار حضرت(عج) هستند و با دشمنان حضرت(عج) قتال می‌کنند و به شهادت می‌رسند، اجر شهیدین در اوقات دیگر را دارند اما اگر کسی در کنار حضرت(عج) بود و مقابله کرد و توانست کسی از دشمنان ما را به قتل برساند، اجر بیست شهید را دارد زیرا اقامه‌ دین، بدنبال این می‌آید لذا امروز هم چنین نگاهی نداشته باشید که اگر مثلاً در غزه، تعداد شهدای شان بیشتر است، بگوییم این توازن و سنجش، اقتضاء می‌کند که ایجاد ضرر و شکست شده باشد بلکه آن کسی که در راه اقامه دین خدا و دفاع از حیثیت مسلمانان می‌جنگد، هیچگاه شهادتش مثل شهید شدن در اوقات عادی دیگر نیست و این شهادت، بسیار عظیم است؛ به خصوص اگر در یک بزنگاه مظلومانه‌ ای باشد. اگر یک جنگ مساوی باشد، در جنگ مساوی به یک گونه است اما در یک جنگ غیر مساوی که یک طرف ظالم پر قدرت و یک طرف مظلوم در عین حال با تمام قوت ایستاده، باشد، این طرف که با مظلومیت ایستادند و به شهادت رسیدند، قطعاً مساوی با آن جایی که تساوی در طرفین جنگ باشد، نیست و این، یک جزم و عزم بالاتری را می‌طلبد. این بگو مگوهایی که گاهی در راستای ایجاد ضعف و تردید دارد پیش می‌آید، اینها القائات شیطان است. کاری که شروع شده است، حضرت آقا تأیید فرمودند و وقتی ایشان تأیید فرمودند، یعنی ولی الهی تأیید فرمودند که این کار، به حق بوده است، در مبدأیت کار نباید شک کرد و در ادامه‌ کار باید تأمل کرد که چه کاری از ما بر می‌آید و ما چه باید بکنیم. عیبی ندارد که تکلیف بالاتر را چطور برای خودمان پیدا بکنیم اما اما اینکه بگوییم آیا اصلاً این کار درست بود یا درست نبود. این همان تشکیکی است که شیطان ایجاد می‌کند. حواس مان باشد که شیطان، ایجاد خطور در در وجودمان نکند. بحث رجعت هم بحث عظیمی‌ است که جای خودش را می‌طلبد که چه کسانی برمی‌گردند و هر کدام که برمی‌گردند، چگونه برمی‌گردند که ان شاء الله در وقت دیگری به آن خواهیم پرداخت.

رحمت نبوی(ص) در راستای حفظ انسجام اجتماعی

آیه بعدی یعنی آیه ۱۵۹ می‌فرماید {فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ}[16]. در آیه قبلی {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} مطرح بود و در اینجا می‌فرماید که مظهر تام رحمت، پیامبر اکرم(ص) است و به حضرت(ص) خطاب می‌شود که وجود تو، سرشار از بهره‌ مندی از رحمت خدا است لذا به همین سبب (“بِمَا”، باء سببیت است هرچند بعضی خواستند الفاظ و “ما” را زائد بگیرند)، {لِنتَ لَهُمْ} محقق شد. باید بحث را به خوبی با سیاق آیات ببینیم. وضعیت پیامبر(ص) است که عده‌ ای، فرار از جنگ و عده‌ ای، ایجاد شبهه در جنگ ایجاد کردند و عده‌ ای هم خانواده‌ های شهدا و خانواده‌ های مجروحان هستند. یک وضعیت تردید و تشکیک در بین عده‌ ای دارد پیش می‌آید. پیامبر(ص)، کسانی را بخشید که در جنگ، فرار کرده بودند اما بخشش او برای عده ای اگر یادتان باشد با {إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ}[17] بود که با حلم، بعضی را بخشید و پوشش داد و تعجیل در عقاب نکرد. اینها در این موقع، ظرفیت اجرای آن احکام مرتبه‌ بالای ایمان را ندارند لذا حضرت(ص) در نظام اجتماعی، با یک مسامحه‌ ای با اینها برخورد کرد و ایشان، حکم خدا را زیر پا نگذاشت و از آن کم نکرد اما در حاکمیت اجتماعی، حاکم است که قدرت دارد تا در مواقعی که روحیه‌ ها، متزلزل می‌باشد و تزلزلی در سطح اجتماعی، ایجاد شده است، با یک نگاه کلان، رحمت ویژه‌ ای را اعمال بکند. مثل اینکه بعد از آنکه استقرار و سلطه محقق شد، مقام معظم رهبری، یک عفو عمومی دادند. آن عفو عمومی در اینکه {لِنتَ لَهُمْ} را بعد از اقتدار و نه از روی ضعف، آشکار بکند، مهم بود که جامعه را به همدیگر، پیوند بیشتری بدهد. {فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ}[18]؛ اگر تو در این حالتی که مردم، متزلزل شده و شهدای زیادی داده بودند، فظ غلیظ بودی به نحوی که می‌خواستی موی را از ماست، بیرون بکشی و می‌خواستی همه‌ آن شرایط سنگین ایمانی را رعایت بکنی، اینجا کشش نبود و اینها، پراکنده و گسسته می‌شدند {لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ}. انفضاض، شکستی است که به پراکندگی منجر می‌شود و شکستن صرف نیست. {لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ} یعنی اینها، هم شکسته می‌شدند و وحدت بر هم می‌خورد و هم پراکنده می‌گشتند و قابل جمع شدن نبودند. {فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ}[19]؛  ان شاء الله بیان تفصیلی تر پیرامون این آیه را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد. این آیه از آن آیاتی است که ان شاء الله مباحث اجتماعی خوبی را از آن می‌توان در رابطه با نظر و نگاه مردم، جذب مردم و مردم سالاری دینی استخراج کرد. تا حدودی سعی می‌کنیم اشاره بکنیم اما البته بحث آن با آیات دیگر باید بصورت مبسوط، دیده بشود ولی بحث بسیار خوبی را بدنبال دارد.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: بله! بعد از قیامت هم ادامه پیدا می‌کند و اینها دائماً بهره‌ مند هستند چون حقیقت وجودی را دادند که ذات ایشان بود. یک موقع انسان، یک صفت یا فعلی را در راه خدا خرج می‌کند ولی یک موقع، ذات خود را در راه خدا خرج می‌کند. {لَهُم مَّا یَشَاءُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ}[20] اینها با {وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ} بقیه، متفاوت است.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]:عرض کردیم وقتی که آنجا {لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ} می‌آید، برای بعدی هم که بیاید، اشد از این است چون دارای ترتب است و مغفرت، رحمتی را بدنبال دارد و آماده سازی برای آن می‌کند.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: {قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ}، عظیم تر از {أَوْ مُتُّمْ} است اما {أَوْ مُتُّمْ} هم فی سبیل الله می‌باشد. منتهی چون شهادت، ارزشمند تر می‌باشد، هم آن را مقدم کرد و هم فی‌ سبیل‌ الله را کنار این آورد اما {أَوْ مُتُّمْ} نیز با همین قید است. در اینجا، قرینه در کار است که مغفرت، رحمت را بدنبال دارد لذا مغفرت من الله را به قید “من الله”، متصل کرد تا “من الله” بودن رحمت هم آشکار باشد.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: بله! تثبیت کرد. این، متعلق به همین جریان جنگ اُحُد بود که مربوط به بودن در مدینه و حرکت از مدینه می‌شد و چون اینگونه بود، همه‌ شبهات بدنبال این آمد. اگر اینگونه نبود، مانند جنگ بدر و سایر جنگ‌ها حتی اگر شهید می‌دادند، چنین شبهه ای مطرح نمی‌شد. اینجا چون از ابتدا یک دو راهی پیش آمد، این مسائل نیز مطرح شد. از ابتدا، آن میزان نسبت به جهت مقابل، باید به خوبی ارزیابی صورت بگیرد که انسان بعداً نگوید چرا این کار را کردم و در حرکت‌های فردی هم همین طور است.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: بله! یعنی آماده بوده است که جانش را بدهد. اگر واقعاً همیشه آماده بود، در امتحانش، قبول شده است. در {وَ کَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ}[21] هم {قَاتَلَ}، مقاتله و نه شهید شدن است. اگر کسی در مقام مقاتله با پیامبر(ص) بود و آمادگی داشت که جانش را بدهد اما باقی ماند، این فرد، همان میزان اجر را به شرطی که حفظ کند، می‌برد؛ زیرا گاهی حفظ آن، سخت است؛ اما چنانچه این حال آماده بودن خود را حفظ کرد، بر او هم {قَاتَلَ مَعَهُ} صدق می‌کند.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: در {وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ} می‌فرماید که {قُتِلْتُمْ} یا {مُتُّمْ} شما، نتجیه اش، مغفرت و رحمت بی نهایت می‌گردد. یعنی اگر شما، عمل من را دیدید، آن‌وقت {خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ} هم عمل من است. {مِّمَّا یَجْمَعُونَ}، مال و حفظ بدن است و عمل من، یا مصداق {قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ} یا مصداق {مِّمَّا یَجْمَعُونَ} است و نتیجه {قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ}، رحمت و مغفرت می‌گردد. لذا {قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ} را با {مِّمَّا یَجْمَعُونَ} داریم مقایسه می‌کنیم.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: اینکه هر ذره ای از رحمت الهی اینگونه است، بحثی جدا می‌باشد. اولاً می‌خواهد اجر {قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَوْ مُتُّمْ} را بیان کند و فقط نمی‌خواهد بگوید که این، برتر از آن است؛ می‌خواهد بگوید کسی که در راه خدا به شهادت رسید، به مغفرت و رحمت نامتناهی منجر می‌شود. بعد می‌خواهد بگوید که این مغفرت و رحمت الهی، غیر قابل قیاس با {مِّمَّا یَجْمَعُونَ} است که ممکن است حتی ذره ای از رحمت و مغفرت غیر قابل قیاس باشد یا اینکه تمام آن، چنین باشد. ولی اگر شما گفتید مغفرت و رحمت، جزء می‌باشند، آن‌وقت اجر را محدود کردید.

[پرسش شاگرد]

[پاسخ استاد]: صنعت التفات، در یک آیه است و اینجا دارد قیاس می‌کند؛ کأنه اینها، هر دو در مقابل ایستاده اند. التفات در قرآن، الی ما شاء الله وجود دارد که وقتی چیزی را در رابطه با دو دسته بیان می‌کند، یک جا بصورت تخاطب با اینها می‌گويد و یک جا بصورت غیابی می‌گويد که گویا دو دسته، در پیش رو حاضر هستند. منافقین هم همانجا هستند و آنان نیز پیش روی پیامبر(ص) می‌باشند همانطور که مؤمنین، پیش روی پیامبر(ص) هستند. با مؤمنین، بصورت تخاطبی سخن می‌گويد ولی با اینها علیرغم اینکه در پیش رو حاضر هستند، غیابی صحبت می‌کند و التفات وجود دارد.

وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ

[1] آل عمران/157 تا 159

[2] المغازی؛ ج 1؛ ص 210 و 213

[3] زخرف/54

[4] اعراف/129

[5] آل عمران/157

[6] آل عمران/156

[7] آل عمران/157

[8] دعای 47 صحیفه سجادیه

[9] مفاتیح الجنان؛ دعای جوشن کبیر

[10] آل عمران/158

[11] همان

[12] نساء/100

[13] نور/42

[14] توبه/52

[15] اثبات الهداة؛ ج 5؛ ص 151

[16] آل عمران/159

[17] آل عمران/155

[18] آل عمران/159

[19] همان

[20] آل عمران/135

[21] آل عمران/146

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 893” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید