بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در بحثی که در جلسۀ گذشته از جلد چهارم المیزان صفحۀ 178 در خدمت دوستان بودیم، بحث این مطرح شد که عنوان «بحث علمي في فصول ثلاثة»[1] اولین مبحثش این بود که ازدواج و نکاح از مقاصد اولیۀ طبیعت است و بین انسان و حیوان در این مسئله اشتراک است و تشابه است. هر چند تمایزاتی هم است اما این بحث از مقاصد عرض شد که تطابق تشریع و تکوین را مرحوم علامه در این بحث خیلی به کار برده که جلسۀ گذشته مفصل گذشت و ایشان استفاده کردند از این بحث که مقصود اولی از ازدواج توالد و تناسل است و بقیه مقاصدی که از ازدواج که در نظام بشری؛ در نظام بشری بقیه مقاصد مقاصدِ تبعی است و آنها هم در کار است، نفی آنها نشده. اما در نظام بشری و نظام جمعی و اجتماعی، اولین مقصد به عنوان آن غایت توالد و تناسل است. لذا بقیه احکام هم حول و حوش همین تدوین شده. بقیه مقاصد دیگر و احکام دیگر هم با توجه به این تعریف میشود، حد و مرزشان روشن میشود. چون این غایت است، بقیه به تبع این خودشان را چه کار میکنند؟ میتوانیم بفهمیم که چه مرتبهای از آنها مقصد است. البته باز هم تأکید میکنیم به لحاظ بشری انسان. اما به لحاظ حقیقی انسان و مراتب انسان، البته باز غایت توالد و تناسل یک هدف وسطی است و هدف بالاتر در نظام انسانی بالاتر از این میشود.
در ادامه بحثی که داشتیم تا به اینجا رسیدیم که نکته این بود که این نظام طبیعی عالم است، نظام آن خلقت است فطرت است. بعد در بیان دوم، ایشان میفرماید که فکر نکنید که اگر جایی از نظام خلقت، انحراف و اعوجاجی ایجاد شد و دور شدید، به این راحتی قابل جبران باشد بتوانید با توجه و حواسمان جمع باشد، از نظام خلقت اگر خواستیم انحرافی ایجاد بشود حتی توجه اگر باشد، دیگر این غایت محقق نمیشود. مثل داروهایی میماند که ترکیب ویژهای از آنها در تأثیر آن درمانی که میخواهد داشته باشد یا اثری که میخواهد و نتیجهای که میخواهد داشته باشد فقط مؤثر است، اگر به غیر از این ترکیب به کار برده بشود، از مسیر آن (10:00) تأثیرش خارج شده و حتی ممکن است آسیب هم بزند. لذا ایشان اینجا با این نگاه که حواستان باشد که آنچه که طبیعت میطلبد، لحظه به لحظهاش، ذره به ذرهاش، جزء به جزئش باید مطابق خود او محقق بشود و هر جا به هر مقدار انحراف و اعوجاجی از مسیر طبیعت ایجاد بشود اختلالی در او حاصل بشود، این انحراف و اختلال عکسالعمل ایجاد میکند. و این عکسالعمل به قیمت اینکه این مصائب و بلایا و مشکلات و سختیها و انحرافها و عدم اعتدالها، اینها دنبالۀ همان انحرافی است که در ابتدا ایجاد میشود. به دنبالش خیلی مسائل دیگر میآید. اینجور نیست که طبیعت عکسالعمل نداشته باشد. نظام طبیعی را که خدا به عنوان نظام فطرت قرار داده، هر اعوجاجی؛ اگر سن ازدواج بالا برود اعوجاج است، اگر نظام توالد و تناسل به خطر بیفتد اعوجاج و اختلال است، اگر هر نوع کنترلی که این کنترل در راستای انحراف این مسئلۀ خلقت باشد، همۀ اینها عکسالعملشان روی طبیعت یک اثر مقابلی است که میتواند برای انسان سخت است؛ حتی اگر توجه دارد، حتی اگر متوجه به مسئله است.
بله این نیست که بگویید که پس باید دائم در ازدواج زایمان باشد. نه این را نگفتند. آن مقداری که حفظ نسل میشود، نسل باقی میماند. تعبیری که جمعیت رو به مثلاً کاهش نمیرود. چون جمعیت کاهش رفتن خودش اختلال است دیگر. رو به کاهش این اقل مسئله است که نباید رو به کاهش برود. خط قرمز این است که رو به کاهش نباید برود. اما حالا رو به افزایش باشد چقدر باشد، آنها دیگر بحث فضایل مسئله است. این خطوط قرمز در انحراف همین است که جمعیت رو به کاهش برود، سیر منفی بشود. سیر منفی شدن نشان میدهد آن توالد و تناسل، آن به اصطلاح اصل هدف خلقت دارد ضایع میشود، انحراف در آن ایجاد میشود. یعنی در خطوط قرمز میشود از این غایت برنامهریزی را پیدا کرد، هدفگذاری را دید، برنامهریزی را در آن پیدا کرد.
شاگرد: استاد این دیدگاه مبتنی بر این است که طبیعت یک حقیقت ثابت لایتغیر است و ما باید در آن مسیر حرکت کنیم.
استاد: نه حقیقت ثابت لایتغیر است، حقیقت ثابتی است که این حقیقت ثابت خط مشی را روشن میکند، اما لایتغیر نیست. قابل تغییر است، میشود کسی آن را تغییر بدهد. اما اگر تغییرش داد انحراف است و اگر انحراف ایجاد شد، آن هم عکسالعمل نشان میدهد. لایتغیر این است که هر کاری بکنی تغییر نمیکند. اما لایتغیر یک سنت دارد برای خودش که آن سنتهایش را اگر رعایت نکنی؛ میتوانی رعایت نکنی اما اگر رعایت نکردی عکسالعملش این است که مقابل به مثل میکند با تو.
شاگرد: الان در خیلی مسائل طبیعی حاجآقا میگویند مثلاً در نظام بدنی اگر ما از فلان سبک غذایی تبعیت کنیم مثلاً با آن سازگاری پیدا میکنیم. در نظام اجتماعی هم همینجور است، بیان اینها اینجوری است. میگویند اگر ما مثلاً این سنت را اینجوری بگذاریم برنامهریزی..؛
استاد: اینها ببینید دو دسته است. مثل این میماند که یک کسی بگوید که آقا آب نخورید، بدن کمکم به بیآبی عادت میکند. نه اینجوری نیست.
شاگرد: نفی مطلق..؛
استاد: ببینید بعضی از مسائل و غذاها بدن ممکن است خودش را تطبیق بدهد و جبران بشود. اشکالی ندارد! اما آیا میشود همۀ..؛ نه اینها بحث دو دسته است، بعضی از حقایق ذات طبیعت را تشکیل میدهد، بعضیها در حقیقت فضایل است. در فضایل تغییر امکانپذیر است، چنانچه شرایط آب و هوایی مختلف، غذاهای مختلف را ایجاد میکنند. یک جاهایی ممکن است این غذاهایی که اینجا آدم میخورد نباشد. بعداً کمکم بدن خودش را با او تطبیق میدهد، آماده میکند؛ باز هم حیات باقی است. اما نمیشود یک جایی آب نباشد بگویی زنده بمان. آب نباشد این دیگر آن سنت لایتغیر است. آن سنتی است که اگر خواستی آب نخوری..؛ حالا نگویید یک موقعی یک کسی سال و سالیانی آب نخورده مثلاً چی نکرده؛ حالا او آب را از غذاهای دیگر تأمین کرده. آب نمیشود..؛ حیات هر موجود زندهای از آب است. در این نگاه ببینید سنتهای لایتغیر داریم، سنتهای قابل تغییر داریم، البته!
دارد میگوید ازدواج و حیات ازدواجی و توالد و تناسل جزو آن سنتهای اصلی است. حالا لذت بردن و نبردن، لذائذ و بهرهمندیهای دیگر به فرهنگهای مختلف در ازدواج مختلف باشد، اشکالی ندارد! اما یکسری اصول سنتهای اصلی است که اگر تغییرش دادی…؛ میتوانی تغییر بدهی اما اگر تغییرش دادی، عکسالعمل و پاسخ دارد. لذا الان خودش همین را میگوید. میگوید بسیاری از مشکلات جهان امروز مترتب بر این است که آن نگاه ازدواج و توالد و تناسل درست محقق نمیشود. ازدواجها ازدواجهای منزلی است به طوری که چند نفر کنار هم جمع شدند زندگی میکنند. محبتها و آن خصوصیات ازدواج محقق نشده و آن رابطههای..؛ و از آن طرف، بچه هم اگر در بعضی خانوادهها به دنیا میآید، از ابتدا بچه را میفرستند پرورشگاهها. این محبت در وجود و رابطهها در وجود شکل نمیگیرد.
اگر رابطهها در وجود شکل نگرفت، آن موقع این نظام ارتباطی انسان مختل میشود، قساوت قلبها، نمیدانم جنگها کشتارها، نمیدانم بیعدالتیها به دنبال این رشد میکند. یعنی یک نقطۀ اساسی است که به ظاهر این است که فقط میخواهد ابقای نسل را داشته باشد؛ اما به دنبال این ابقای نسل بسیاری از آثار به دنبالش میآید که محبتها در وجود جوشش پیدا میکند، رابطهها شکل میگیرد. حیات اجتماعی متفرع بر این میشود. هر چقدر این حیات تألیفش شدیدتر بشود، حیات اجتماعی رحمت و الفتش شدیدتر میشود و آن اجتماع به سمت صلاح و سازگاری بیشتر…؛ به سمت مزج شدن و به هم جوش خوردن بیشتر جلو میرود. و هر چه این ضعیفتر بشود، اجتماع به سمت پراکندگی، جدا بودن، فردگرایی بیشتر…، یعنی یک هستۀ اصلی را دارد تشکیل میدهد اینجا که بقیه..؛ حتی صفات اخلاقی بسیاریاش از اینجا نشأت میگیرد. سخاوت از اینجا نشأت میگیرد. یعنی کسی که میخواهد تمرین سخاوت بکند، از کجا آغاز کند؟ در حیات داخلی خانوادگی که اینجا خیلی سادهتر است. کسی که اینجا نمیتواند سخی باشد، در اجتماع قطعاً نمیتواند سخی باشد. یعنی خدای سبحان کاری کرده که بسیاری از کمالات اخلاقی در همین رابطۀ خانوادگی آغازش آغاز میشود، تمرین میشود و از اینجا به بیرون گسترش پیدا میکند. اگر این هستۀ اولی را به هم زدند آنوقت آنجا مشکل میشود. نمیگوییم امکانپذیر نمیشود ها! میگوییم دیگر مشکلتر میشود. اینجا قهری و طبیعی این صفات فعلیت پیدا میکند آماده میشود که در بیرون هم تجلی پیدا بکند. اما کسی که اینجا تجلی پیدا نکرد، برایش فعلیت پیدا نکرد، در بیرون از ابتدا بخواهد آنجا آغازگر این رابطه باشد، خیلی سخت میشود خیلی مشکل میشود. لذا اجتماع خانوادگی با این نگاه، یک ترکیب طبیعی است که انسان را به سمت کمالات ثانویاش به جهات متعدد هم سوق میدهد، هم اخلاق، هم اجتماع، مسائل مختلف دیگری.
ایشان دنبالش میفرماید که «و إياك أن تتوهم»[2] در جلد چهارم، صفحۀ 180 میگوید فکر نکن؛ این نکته را همین را گفتی منتها تطبیقش حالا بد نیست که این قسمت را، بقیهاش را حالا..؛ فکر نکنی که «أن تتوهم أن الخروج عن سنة الخلقة و ما تستدعيه الطبيعة» فکر نکن که اگر از سنت خلقت و آن چیزی که طبیعت اقتضا دارد خارج بشوی «لا بأس به بعد تدارك النواقص الطارئة بالفكر و الروية»[3] فکر نکن اگر به اصطلاح در نظر بگیری که حالا ما فکرش را میکنیم که اگر این را گذاشتیم کنار، جبرانش چگونه بکنیم. میگوییم قابل جبران نیست. با تفکر و فکر کردن، این قابل جبران نیست. این عکسالعمل خودش را دارد. با فکر هم نمیشود جبرانش کرد.
تازه اگر فکر کردی و فکر را به کار گرفتی که چگونه این آثار را جبران کنی، چون فکر هم در غیر طریق خودش به کار گرفته شده که طریق طبیعت و آن تسهیلِ طریق طبیعت است، چون غیر آن به کار گرفته شده، برای توجیه و ترمیم آن خلاف طبیعت شکل گرفته، خود این هم یک انحراف دیگری میشود. این نکتۀ دقیقی است؛ یعنی خود انحراف یک نوع انحراف است، فکر و توجیه این انحراف چه میشود؟ توجیه این انحراف با فکر خودش یک انحراف بالاتری است که خواستی این انحرافت را با تفکر، با نگاه دقیق بخواهی جبرانش بکنی که همان حالت غیرطبیعی را توجیه بکنی. توجیه جریان غیرطبیعی خودش یک انحراف دیگری است. بله، اگر فکر را به کار بردی برای رجوع به طبیعت، این درست است. یعنی دیدی انحراف ایجاد شده، خروج از طبیعت. تفکر را به کار گرفتی راههای برگشت به طبیعت چگونه است، به آن نگاه فطری و طبیعی، به آن حرکت طبیعی. این را البته فکر اینجا به کار میآید. تفاوتش معلوم شد؟! اما اگر دنبال این بودی که آن انحراف طبیعی را با فکر بخواهی توجیهش بکنی که جبران بشود، میگویی این خودش انحراف فوق انحراف است. (20:00) این حرف خیلی دقیقی است که گاهی کمتر توجه به آن میشود، در صدد توجیهاش برمیآیند.
شاگرد: از کجا بفهمیم انحراف است یا هدایت است، از کجا بفهمیم؟ مثلاً فرض کنید گندم همینجوری در طبیعت شاید مثلاً کشت نشود یعنی به وجود نیاید. وقتی کشت انبوه میکنند این..؛
استاد: گندم همینجور در طبیعت تولید میشود. لذا اگر انسان هم نبود گندم..؛ انسان چند سال است مگر؟! گندم حفظ شده. میلیاردها سال بوده گندم بوده، انسانی نبوده. اما حالا دیگر انسان میخواهد بهرهمندی بیشتری پیدا کند از گندم. البته آن عیبی ندارد! از همان طریق طبیعیاش استفاده میکند؛ میبیند گندم چگونه، کی و چگونه و در چه زمینی رشد میکرد. آن را تحلیل میکند، بعد میبیند که راهش این است، آن را به کار میگیرد تجمیعش میکند البته.
شاگرد: این تغییر طبیعت است دیگر.
استاد: نه تغییر نیست این. این به کارگیری طبیعت است. ببینید سنتهای طبیعت را اگر انسان به کار گرفت، این در راستای طبیعت است. اما اگر سنتهای طبیعت را برای تغییر در طبیعت به کار برد، مثلاً خواست کاری بکند که اکوسیستم را به هم بزند. این قطعاً آثار سوء ایجاد میکند، این بحران ایجاد میکند. یعنی مثلاً اینکه یک کشوری خواست تمام مثلاً کوهها را خراب کنند، بکنند دشت، تا گندمکاری بکنند. این بحران ایجاد میکند. چرا؟ چون کوهها خودش نقش دارند در اینجا در حفظ این آثار. اگر شما سدسازی زیاد کردید بدون دقت در مسائل جنبی، این باعث میشود آبهای زیرزمینی کاهش پیدا بکند و تبخیر آبهای پشت سد هم شدت پیدا بکند به خاطر اینکه در معرض و سطح است و این در نهایت منجر میشود به زلزله، منجر میشود به یک آفتهای دیگر؛ این مقابله با طبیعت است.
اما اگر توانست این را در راستای طبیعت، در حدی که طبیعت اجازه میدهد؛ مثلاً اگر این ذخایر آبها در سطوح زیرزمینی بیشتر محقق میشد، با طبیعت سازگارتر بود که در سطوح زیری هدایت آبهایی که در وقت باران میآید سیلاب ایجاد میکند از بین میرود در گودالها میماند تا تبخیر بشود. اگر این را هدایتش بکنند مثلاً به سمت آبهای..؛ حالا مثلاً به این رسیدند چه کار بکنند که هدایت آبها به آبهای زیرزمینی که برود زیر سطح زمین این بماند. هم ترقونها را تقویت میکند هم آنها اشباع بشود هم ذخیره است برای اینکه هر موقع خواستند. آنجا تبخیر نمیشود به این راحتی؛ باقی میماند. و امثال اینها. ببینید اگر درست دیده نشود، هر کدام از اینها آسیبی ایجاد میکند که آن آسیب البته..؛ این هم که الان داریم میگوییم این هم به همین شلی و سادگی نیست. باید با محاسبهای از خود طبیعت باشد.
شاگرد: با این نظر دو جور میشود برخورد کرد، یکی نگاه صفر و یکی، یکی نگاه تشکیکی.
استاد: نه دوتایش را گفتیم دیگر به دوستان. چون دوستان گفتند..؛
شاگرد: الان ما میخواهیم کدام یکیاش؟ الان حرف علامه..؛
استاد: در بعضی از مسائل صفر و یک است، در بعضی از مسائل تشکیک است. یعنی در بعضی از مسائل انحراف از نظام خانواده، انحراف از این مسئله، این نظام صفر و یک است، یعنی قطعاً انحراف را به دنبال میآورد. اما حالا در فضائل مباحث خانواده، در احکام مسائل خانواده، در اینکه آیا یک بچه داشته باشند یا دو تا بچه داشته باشند، در اینکه آیا مثلاً زندگیشان را اینجوری تشکیل بدهند بر این اساس، فلان موقع ازدواج بکنند یا فلان موقع ازدواج بکنند؛ اینها احکامی است که بعضی از آنها به تفاضلات برمیگردد. اینها خاکستری است، میشود بین صفر و یک اعداد دیگری را برای اینها در نظر گرفت. اما اصل ازدواج را، اصل اجتماعی را که به سمت تحکیم ازدواج برود نه سست شدن ازدواج، به سمت اینکه سن ازدواج به حدی بالا نرود که جمعیت کاهش پیدا بکند، توالد به حدی نرود که جمعیت کاهش پیدا بکند. اگر البته یک موقع جمعیت از حد گذشته باشد، از یک مرتبۀ مثلاً کنترل قبل گذشته باشد، آن بحث جدایی دارد، به صورت طبیعی داریم میگوییم. اینها صفر و یک است. اینها در آن جایی است که غایت به خطر افتاده. چون غایت به خطر میافتد طبیعت عکسالعمل نشان میدهد در مقابل این. اما آن جاهایی که فضائل است نه، در حد همان فضائل گاهی عکسالعملها قابل جبران است. عکسالعمل دارد آنجا هم، اما عکسالعملها قابل جبران است. میشود برنامهریزی کرد، عکسالعمل منفی را به مثبت تبدیل کرد.
شاگرد: به یک نسبتی [24:30] از تفاضلات … بپردازیم، میرسیم به آنجایی که در صفر و یکیها
استاد: خب ممکن است!
شاگرد: کشاورزی را میخواهیم از وسایلی استفاده میکنیم که در نهایت خود این وسایل..؛
استاد: ممکن است! ممکن است که ما فکر میکردیم در فضائل است فقط، یا نزدیک میشود. چون این وقتی تشکیکی شد، بعضی از اینها نزدیک میشود به صفر، بعضیها نزدیک میشود به یک دیگر، وقتی تشکیکی شد. لذا باید خیلی مراقب باشیم اینجا. هر تغییری باید با مراقبت کامل صورت بگیرد. و منتظر نتایج باشیم؛ هر گاه دیدیم عکسالعملها به سمتی دارد میرود که اگر هم ما قبلاً نمیدانستیم به سمت منفی دارد میرود، به سرعت جبرانش بکنیم. یکدفعه فراموش نکنیم که بگوییم کنترل جمعیت، بعد دیگر یادمان برود که این شیر تا یک موقعی قرار بود بسته باشد. قرار بود دوباره باز..؛ یادمان برود بازش بکنیم. به صفر و یک منجر میشود دیگر. وقتی اینجوری شد به صفر و یک منجر میشود. یعنی ابتدائاً فضائل بود، ولی بعداً شد جزو صفر و یک.
در ادامه ایشان همین مسئله را میآورد که این نکتۀ مهمی است که اگر سنتی طبیعی شد، هر انحرافی در این سنت طبیعی عکسالعمل طبیعت را به دنبال دارد. از طرف طبیعت بازخواست میشود، خلقت مورد بازخواست قرار میگیرد. بازخواست خلقت هم چیست؟ جزای مناسبش را ایجاد میکند. جزای مناسب او متفاوت است؛ آنوقت گاهی مصائب عمومی است بلایای عمومی است، گاهی در حقیقت..؛ حالا ایشان اجمالاً اشاره میکند که پس اگر اینطوری شد «فإن ذلك من أعظم الخبط» اگر کسی خواست با فکر بخواهد جبران بکند به طوری که توجیه بکند، این «من أعظم الخبط» است، خود این بالاتر است «فإن هذه البنيات الطبيعية التي منها البنية الإنسانية». بحث خلقت که از جملهاش خلقت انسان است «مركبات مؤلفة»[4] این نگاه اگر تثبیت بشود که انسان و همۀ عالم نظام خلقتی دارند که این هر کدام جای خودشان را دارند پر میکنند در این نظام. هر تغییری در اینها تغییر در کل ایجاد میکند و عکسالعمل ایجاد میکند. اگر این باور شد، اولاً متفرع بر این است که نظام عالم وحدت و همبستگی با همدیگر دارد؛ این وحدت و همبستگی. حیات مرتبط ایجاد میشود، دنبالش نتایج زیادی ایجاد میشود. البته بدون حیات هم این قابل تبیین است؛ اما هر چقدر با نگاه الهی دیده میشود الهیتر هم میشود، حیات پیدا میکنند، حیات مرتبط پیدا میکنند.
شاگرد: ادلۀ این واکنش طبیعت چیست؟ یعنی تغییر داشته باشد واکنش بدهد. آن ادلۀ فلسفیاش که ماده..؛
استاد: یعنی یک بحثش، یک قدری بحث عقلی است، یک بحثی قبلش اجرایی و شهودی است. عقلیاش این است که اگر این مرتبط است، هر چیزی که از جهت غایتش انحراف در آن ایجاد بشود، قطعاً ضربه به بقیه جهات میزند. معلوم است خب این عقلی است دیگر؛ به جهت غایتش نرود این تمام استعداد باید برای این صرف میشد، وقتی در آن صرف نشود، در جهات دیگر به کار گرفته میشود. وقتی در جهات دیگر به کار گرفته شد، به سمت غایت نبود، انحراف در وجود این ایجاد کرده. این را به جای اینکه مثلاً حرکت مستقیم بکند، به این طرف و آن طرف دارد میرود. وقتی به این طرف و آن طرف دارد میرود، جلوی حرکت دیگر موجودات طبیعت را میگیرد. وقتی جلوی حرکت دیگر موجودات طبیعت را گرفت، اختلال در نظام طبیعی ایجاد میشود عکسالعملش به خود این هم برمیگردد. یعنی خود این هم..؛ این نگاه عقلی مسئله است. وقتی نگاهِ مرتبط بود، این دنبالهاش است که به سمت غایتش اگر نرفت، حتماً به سمت غایات انحرافی..؛ متوقف نمیشود این استعداد؛ این استعداد بدون فعلیت نمیماند. اگر بدون فعلیت نماند، به سمت غیر، منحرف میشود. وقتی به سمت غیر منحرف شد، اثرش این است که آنها هم عکسالعمل نشان میدهند. وقتی عکسالعمل نشان میدهند، اختلال در نظام طبیعت برای خود این انسان هم ایجاد میشود. دوباره برمیگردد اثرش به خودش. این مقدارش عقلی است. بعد هم بقیهاش به مشاهده و وجدان است، یعنی این کارها را کردند در نظام عالم، آثارش این است که اینها هم پیش آمده. یعنی آنها هم وجدانش است دیگر. دلیل ما او نیست، برهان ما او نیست؛ برهان عقلی است. اما آنها هم میشود شواهد، آنها هم میشود مؤیدات مسئله.
شاگرد: مثلاً جلوی اینکه فکر به این فضا خلاف رویه است، دعا هم میتوانیم بگوییم خلاف رویه است به این فضایی که طبیعت..؛
استاد: بله اگر دعا به این … [28:54] باشد که انسان انحراف ایجاد کند، بعد دعا کند بر اینکه این انحرافش خوب باشد. انحراف خوب باشد که نمیشود. دعا بکند که برگردد به خلقت، دعا بکند که این سیئه تبدیل به حسنه بشود. البته! یعنی تبدیل بشود، یعنی برگردد از سیئه. عرض کردیم فکر [29:12] برگشتن عیبی ندارد، خدایا ما اشتباه کردیم توبه میکنیم برمیگردیم. این خوب است! اما فکر بکنیم که این رفتنمان را توجیه کنیم. بگوییم رفتیم انحراف است، حالا که رفتیم دیگر، پس بگذار یک جوری درستش کنیم. این درست کردنش غلط بعد از غلط است. دعا هم همینجوری است؛ رفتیم انحراف است، بعد میگوییم خدایا ما گناه کردیم، حالا به این گناه شما نگاه نکن. اگر بگوییم گناه را برگردیم، برای ما به اصطلاح..؛ اما میگوییم گناه گناه باشد ما هم این کار را بکنیم، این گناهی را که داریم میکنیم را شما ثواب قرار بده. میگوید این گناه است، گناه که نمیشود در آن که تو گناه میکنی. اما میتوانی بگویی خدایا من را نگه دار از گناه. خدایا من را از این گناهی که کردم برگردان. (30:00) توبه یعنی برگشتن. برگشتن عیبی ندارد، پس دعا هم اثر دارد منتها اینجوری. بیدار شدن؛ خدایا من را بیدار کن چجوری برگردم، درست است! اما خدایا دعا میکنم در حین اینکه دارم گناه میکنم، این گناه را من بکنم ها! اما دعا هم بکنم، دعا بکنم که این گناه گناه نباشد. نمیشود که آدم گناه بکند، دعا کند که گناه گناه نباشد! این مسخره کردن خود نظام الهی است. چون خدا میگوید من سنتم را اینجور قرار دادم. لذا دعا برمیگرداند انسان را؛ به این عنوان وارد دعا بشود. همان چیزی که گاهی پیش میآید که آدم میخواهد توجیه بکند گناهش را، این میشود خلاف بر فوق خلاف. یعنی گناهش را توجیه بکند، آن میشود همان الهی دیدن گناه، الهی کردن گناه. اینجوری است.
بعد میفرماید پس مثل معاجین میماند اگر کسی..؛ مثل معجونها و مرکباتی میمانند که اینها اجزا و اوصاف و مقادیر و وزنشان، همۀ نوع ترکیبشان خیلی دقیق باید اینجور ترکیب بشود تا نتیجه بدهد. اگر شما دست زدی به این ترکیب، به این اوزان، به این معجون، دیگر آن آثار از این برنمیآید بلکه گاهی سم میشود. یعنی آنی که اینجا قرار بود حیات بر آن متفرع بشود و صلاح، تبدیل به سم میشود و فساد؛ این هم است، حتی همین جا. همین طریق [31:16] را داریم به کار میبریم، اما خلاف طبیعت اگر به کار بردید خودش میشود سم طبیعت.
«فالإنسان مثلا موجود طبيعي تكويني ذو أجزاء مركبة»[5] اینها را به عنوان اصل موضوع دیگر دارد اینجا مطرح میکند. «موجود طبيعي تكويني ذو أجزاء مركبة تركيبا خاصا يستتبع أوصافا داخلية و خواص روحية» یعنی فقط بحث بدن هم نیست، خواص روحی هم دارد. «تستعقب أفعالا و أعمالا»[6] که این انسان وقتی هر غایتی را در نظر بگیرد [31:52]، دنبالش افعال و اعمالش شکل میگیرد. یعنی یک انسان است با یک عالمه وجود. یعنی اگر کسی بتواند افعال انسان را بیاید اینها را به عنوان عوالم وجودیاش ببیند، خطورات و نیاتش را، اعتقاداتش را، اخلاقش را، اعمالش را، یک انسان از ابتدایی که به دنیا میآید تا آخری که از دنیا میرود واقعاً خودش عوالمی از وجود است. گسترۀ عظیمی از عالم وجود است. اگر میشد انسان این را ببیند که در این اعمال و کارهایی که کرده، چقدر ایجاد کرده در عالم، چقدر تغییر ایجاد کرده در عالم! اگر این را میشد به انسان نشان بدهند که چقدر تغییر ایجاد کردی، آن موقع انسان از افعالش به سادگی نمیگذشت. به خصوص با آن نگاهی که هر عمل من امروز در هر لحظهای که دارم انجام میدهم، در تمام هستی تأثیر دارد. ایجاد عالم است با این نگاه.
ولی اینجوری نگاه کرد «تستعقب أفعالا و أعمالا فإذا حول بعض أفعاله و أعماله من مكانته الطبيعية»[7] اگر هر کدام از این اعمال و افعال از مسیر طبیعتش خارج بشود، بیفتد به مقابلۀ با طبیعت، بیفتد در مسیر انحرافی؛ این عالم وجودی با این توان عظیم، با این قدرت، دارد انحراف در طبیعت ایجاد میکند. هر چقدر هم این عمق انحراف شدیدتر باشد، یعنی با فکر بیشتری شکل بگیرد این انحراف، پشت سرش عقبۀ فکری باشد، یعنی این مثل یک هیولایی میماند که دارد انحراف ایجاد میکند، یک توان هستهای میماند پشت این انحراف که دارد ایجاد میکند. خب این خرابیاش بیشتر است و برگردنش سختتر است.
اگر برای این تفکری که امروز در جهان غرب حاکم است، پشتش این اعمالی که انجام میدهد یک تفکر حاکم باشد، این تفکر برگشتنش و جدا شدن از آن خیلی سختتر است، چون انحراف شدیدتر ایجاد شده. در نظام ارتباط خانوادگی که پشتش یک عقبه راحتطلبی است که اصلاً زحمتها و سختیها را برای خودشان قبول ندارند که ازدواج نباید منجر بشود به اینکه تکلیف به دنبالش بر کسی بیاید، فقط باید بهرهمندی باشد. چون اینجوری است، تعهد در قبالش نمیخواهند. چون تعهد نمیخواهند، نه زن در مقابل مرد تعهدی دارد نه مرد در مقابل زن تعهدی؛ کنار هم جمع شدن میشود. و بعد هم مشقت تحمل بچهداری و بزرگ..؛ این را هم نمیخواهند. اگر این پشتش یک فکر قرار گرفت که این تثبیت شد در وجود، این تخریبی که در طبیعت ایجاد میکند خیلی عظیم است. لذا برگشتن از این خیلی سخت است.
تعبیر ایشان این است که «انحرافا و تغيرا في صفاته و خواصه الروحية و انحرف بذلك جميع الخواص و الصفات عن مستوى الطبيعة»[8]. با این نگاه انحرافی که در نظام طبیعیاش، در نظام صفاتش و در نظام فکریاش، همۀ جهاتش اختلال ایجاد بشود انسان، یعنی یک عملی با عقبۀ خُلق و عقبۀ اعتقاد شکل بگیرد، در تمام مراتب طبیعت و عالم ایجاد اختلال میکند و این برگشتنش خیلی سخت میشود. «و انحرف بذلك جميع الخواص و الصفات عن مستوى الطبيعة و صراط الخلقة و بطل بذلك ارتباطه»[9] نه فقط این.؛ مثل یک ماشینی میماند که اگر از مسیرش در جاده منحرف شد، این فقط به خودش صدمه نمیزند، به تمام ماشینهای دیگری هم که دارند از آنجا میآیند و مرتبط [35:12] دارند در مسیرشان میرفتند این آسیب میرساند. این آنها را هم تحت الشعاع قرار میدهد و آنها را هم به ضرر وادار میکند. اگر این از مسیر خارج شد رفت در مسیر دیگری، رفت در آن مثلاً خط مقابل؛ اگر این رفت، همۀ آنها را هم به انحراف و اعوجاج وامیدارد.
این دقیقِ اینها را اگر آدم باور بکند، آن موقع هر گناهی را که خودش فردی میخواهد انجام بدهد یا در جامعه دارد جمعی انجام میشود، آنوقت میفهمد که چقدر آثاری دنبالش میآید. «و بطل بذلك ارتباطه بكماله الطبيعي و الغاية التي يبتغيها بحسب الخلقة». بعد ایشان میفرماید که «و إذا بحثنا في المصائب العامة التي» اگر به آن مشکلات عمومی که امروز گردنگیر انسانها شده نگاه بکنیم، «التي تستوعب اليوم الإنسانية و تحبط أعمال الناس و مساعيهم لنيل»[10] دنبال راحت است انسان، اما میبیند که شدت فقر و جامعه طبقاتی شدیدتر شده. مشقتها و رنجها برای عموم مردم بیشتر شده. محیط زیست در مقابل این عکسالعملهای بیشتری نشان میدهد. این همه تغییر آب و هوا را انسان میبیند. به دنبال تغییر راحت [36:25] بود، اما این تغییر آب و هواها چی شده؟! بعد کمبود آب میشود یا سیل میشود، یا یک جایی منجر به سیل میشود یک جا منجر به کمبود و قحطی آب باران میشود. تمام اینها مربوط میشود در مسیر خلقت انحراف دارد ایجاد میشود و این انحراف اینجور نیست که بگویید اگر من اینجا انحراف ایجاد کردم همینجا باید باران کم بیاید؛ که میگویی اینجا پس چرا انحراف شده، آنجا چرا؟! میگوید این مسیر خلقت مرتبط است. وقتی که شما ایجاد انحراف کردید، این در نظام خلقت اثرش این است که این یک مجموعۀ مرتبط با هم است. این مجموعۀ مرتبط به هم تأثیرش این است که در کل این ایجاد اختلال میشود. حالا ممکن است این دو منش [37:07] آنجا خودش را نشان بدهد؛ اما این است که اگر جامعهای تقوا پیشه کردند، قطعاً در محیط خودشان بهرهمندی ایجاد میشود. یعنی این طرفش قطعی است که آیات متعدد داریم که اگر تقوا پیشه شد در اجتماعی، بهرهمندی «يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا»[11] یعنی آسمان بر شما مدرار میبارد. اینجا «يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ»[12] قوت شما مضاعف میشود. اما آیا اگر انحراف ایجاد شد، انحراف موکول میشود فقط به همان جا؟ میگوید نه اینجوری نیست. انحراف اثرش گسترده است، اما اصلاح در هر جایی..؛ لذا اصلاح در هر جایی منجر به نتیجه در همان جا قطعاً میشود. اما انحراف در هر جایی گستردهتر است اثرش؛ لذا منحصر به آنجا نیست. این هم یک بحث مهمی است که باید..؛
شاگرد: …
استاد: منافاتی با صفت رحمت و غضب ندارد؛ که اگر اینجوری بود، هر انحرافی میخواست..؛ این باعث میشود همۀ مردم در صدد جلوگیری از انحراف بربیایند. این مثل این میماند که یک نفر در کشتی دارد کشتی را سوراخ میکند میگوید من اینجا نشستم کشتی را سوراخ میکنم، بقیه سوراخ نکنند غرق نشوند. میشود گفت؟
شاگرد: یک نفر سوراخ کشتی را بگیرد به نفع بقیه است..؛
استاد: اما اگر سوراخ کشتی را یکی بگیرد همه استفاده میکنند؛ اما قطعاً این بحث در همان امر به معروف و نهی از منکر است. اما اگر شما قسمتی از کشتی را اصلاح کردید برای بهرهمندی بیشتر. همانجا بهرهمندی بیشتر محقق است. سایهبان درستی زدید، خودتان بهرهمند هستید در آنجا.
شاگرد: این در هر دو طرف است. فرق میکند، در همان نظام..؛
استاد: قطعاً در نظام..؛
شاگرد: اگر یک افساد شخصی بکنی، خودت برداری زیر خودت یک جای..؛
استاد: ببینید قطعاً در نظام افساد، آن محیطی که فساد ایجاد میشود، امکان اینکه در آنجا زودتر بروز بکند است، اما اینگونه نیست که منحصر باشد. لذا این شبهه مطرح نشود که الان بعضی از جاها فساد میکنند ولی..؛ لذا باید جلوی فساد را هر جا گرفت. لذا این دامنگیر..؛ این وظیفۀ کلی ایجاد میکند که فساد را باید همه جلویش را بگیرند. نمیشود بگویی فساد فردی است، به من چه ربطی دارد.
شاگرد: کسیکه قائل به گناه بودنش نیست هم برایش اثر وضعی دارد؟
استاد: بله، اثر وضعیاش است. منتها آن موکول به سنت استدراج است، موکول به سنت امهال است؛ اما در عین حال، اثر وضعی در عالم در نظام خلقت است. چون یک بحث طبیعی و خلقت است. یعنی اینجور نیست که فقط قصد بخواهد.
شاگرد: تابع علم نیست؟
استاد: تابع علم است، اما به این نحو که یک اثر وضعی عمومی دارد و اگر علم بر او بود، شدت ایجاد میکند. یعنی اگر علم باشد شدت در..؛ یعنی در مواطن طبیعیِ طبیعت و خلقت علم هم تأثیر ایجاد میکند. اما آنی که روی طبیعتش دارد انجام میدهد جاهل قاصر هم است، اثرش باقی میماند، اثر دارد. (40:00)
شاگرد: یک روایت داریم به خاطر سلمان باران میبارد به خاطر …، [40:03] این روایت است که..؛
استاد: در جهت اصلاح بله.
شاگرد: خب الان اینها خوبند، اینها آدمهای خوبی هستند ولی خدا بر زمین باران میبارد به خاطر اینها. خیرش به بقیه میرسد.
استاد: عرض کردم که آدم صالح اصلاً حجت، در حقیقت «لو لا الحجة لساخت الارض»[13] حجت ممکن است یک جا هم باشد، اما «لو لا الحجة لساخت». این است که منشأ برکات سمائی و ارضی میشود حجت و آدم صالح. اما اینکه در آن منطقه قطعاً بهرهمند میشوند، قطعی است. نگفتیم که فقط این است. گفتیم اینکه در آن منطقه؛ آیات قرآن میفرماید که اگر تقوا پیشه کنید «يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا»[14]. اگر تقوای جمعی محقق شد بهرهمندی قطعاً محقق میشود، اما اگر تقوا محقق نشد انحراف ایجاد شد، این انحراف به همه صدمه میزند، صدمهاش عمومیتر است. بهرهمندی قطعاً نسبت به آن جمع است؛ اما نگفتند منحصر است، به جاهای دیگر هم حتماً سرایت میکند. اما حتماً این خودش یک پاداش نقدی است که نگوید من تقوا پیشه میکنم، بارانش یک جای دیگر میرود. میگوید این تقوا از طریق..؛ اما اگر انحراف ایجاد کردی..؛ لذا همه باید جلوی انحراف را بگیرند.
شاگرد: بقیه بیتفاوتند تأثیرش را میپذیرند دیگر. این جوری بگوییم. یعنی اگر بیتفاوت نمیبودند تأثیر به آنها نمیگذاشت.
استاد: اگر بیتفاوت نمیبودند در مقابلش نهی از منکر میکردند و این را باز میداشتند از عملش و اگر اینها اینجور نبودند لذا سکوت و بیتفاوتی و نهی از منکر نکردن فراگیر میکند همه را.
شاگرد: گسترۀ تأثیر صلاح را میخواهیم بگوییم که از گسترۀ تأثیر فساد کمتر است.
استاد: نه اینجوری نمیخواهیم بگوییم. نمیخواهیم گوییم که..؛
شاگرد: پس هیچ فرقی با همدیگر نباید بکنند.
شاگرد2: …
استاد: چرا، ببینید مثال بخواهیم بزنیم..؛ تسری دارند هر دو. ببینید در جایی که شدت..؛ اصلاً ما در امر و نهی میگوییم که اگر تزاحم شد بین امر و نهی؛ تزاحم بین امر و نهی شد ترجیحی در کار نبود، کدام مقدم است؟ نهی. چرا؟ فساد تأثیرش شدیدتر است.
شاگرد: دفع مفسده اولی است.
استاد: یعنی دفع مفسده اولی است.
شاگرد: گستره نه، شدت!
استاد: بله دیگر تأثیرگذاری؛ مفسده تأثیرگذاریاش در نظام عالم..؛ چون در مقابل هستی است. اگر یک کسی کاری در راستای هستی نکرد، اما تسلیم هم بود کاری هم نکرده بود، این یک طرف است. اما یکی دارد در مقابل هستی کاری انجام میدهد. میگوید اول باید این را دفع کرد، این شدیدتر است، این تأثیرگذارتر است. لذا عظمت این که در مقابل هستی..؛ این نگاه دقیقی میخواهد ها! این خودش یک مبنا است. باید این را؛ در نظام فقهی یکجور خودش را بروز میدهد، در نظام کلامی یکجور بروز میدهد، در نظام فلسفی یکجور بروز میدهد. با این نگاه انسان میفهمد که یک گناه در وجودش چه تأثیری میگذارد، یک کمال در وجودش چه تأثیری میگذارد. اینها را همه را میتواند با این نگاه تحلیل بکند. جا دارد. یعنی بحث بسته نیست. یک بحث بسته نیست، سر و ته بحث باز است. اما یک معیارهایی دارد که آن معیارهای کلی سر جایش است ولی خیلی هنوز معیارهای جزئی کنار لازم دارد تا تکمیل باشد. پس نگاه این است که قطعاً مفسده در همۀ هستی اثر میگذارد. البته در اطراف خودش تأثیرش بیشتر است. کسی نمیتواند این را انکار بکند اما هر تأثیر..؛ لذا همه موظفند به جلوگیری.
لذا ما اینجور نیست که بگوییم ما کار نداریم به جوامع غربی، دیگر بگذار هر کاری میخواهند بکنند، هر بلایی سر خودشان میخواهند بیاورند. نه، میگوید یک جایی است یک کشتی است همه در آن نشستید. اگر آنها خرابش بکنند ما هم غرق میشویم. باید ما هم تا توان داریم و میتوانیم بیتأثیر نباشیم ساکت نباشیم. حالا اگر نمیتوانیم جلویش را بگیریم توانمان نیست، اقلاً ناراضی باشیم. لذا بر قوم شعیب عذاب نازل شد، روایت دارد 40 هزار تایشان اینها کمفروشی میکردند، 60 هزار تایشان ساکت بودند به کمفروشی. همه با هم عذاب شدند. همه با هم عذاب شدند، این تعبیرات دقیقی است ها! یعنی اگر این 60 هزار تا سکوت نمیکردند، حساسیت نشان میدادند. هر چند قدرت نداشتند جلوی این کار را بگیرند.
همین مثالی که ما در تفسیر سورۀ حضرت یوسف عرض کردیم که همینقدر که یکی از برادرها جلو افتاد، از آن شدت معصیت یک رتبه آورد پایینتر؛ که دید نمیتواند جلوی معصیت را بگیرد که انجام بدهند قتل یوسف را. اما یک رتبه آورد پایینتر که حالا که جلوی قتل را نمیتواند بگیرد اقلاً رها نکرد که بگوید پس به من ربطی دیگر ندارد. یک مرتبه بگو اقلاً او را بیانداز در چاه، آن کاروانها او را ببرند یک جای دوری، اینجا نباشد. کشتن یوسف محقق نشد با این نگاه. همین قدر آثار و برکاتش این بود که برادرها نجات پیدا کردند. همین مقدار! با اینکه معصیت کردند ولی از آن مرتبه یک رتبه آمدند پایینتر، که این باز گذاشت راه نجات را. که اگر دخالت نمیکرد قطعاً همۀ برادرها، سکوت این و کشتن آنها و سکوت این، همهشان را شامل عذاب میکرد. اینها مهم است بحثها! ببینید با یک دقتهای..؛ به اصطلاح در نظام طبیعی یک جور است، در نظام روحی..؛
«و بطل بذلك ارتباطه بكماله الطبيعي و الغاية التي يبتغيها بحسب الخلقة»[15] این بحث چیز بود ها! «و إذا بحثنا في المصائب العامة التي تستوعب اليوم الإنسانية و تحبط أعمال الناس و مساعيهم»[16] دنبال راحت هستند اما میبینند عکسالعمل این کار این است که مردم ابتلائات بیشتری پیدا کردند. الان وسایل رفاه زیاد است اما احساس رفاه نیست. فاصله طبقاتی و مشکلات دنبال این..، میبینید که مصائبی که در نظام خانوادهها پیش آمده، با همۀ مسائل رفاهی که است، همه را متزلزل کرده، آرامش محقق نشده. آرامش نتیجۀ رفاه است، احساس رفاه است. احساس رفاه نیست، آرامش نیست.
ایشان میفرماید که «لنيل الراحة و الحياة السعيدة و تهدد الإنسانية بالسقوط و الانهدام»[17] انسانیت برود به سمت سقوط. «وجدنا» وقتی که این را میبینیم «وجدنا». «إذا بحثنا» «وجدنا» «أن أقوى العوامل فيها» ایشان ادعای این را دارد میکند، ادعای بزرگی هم است! میگوید اگر امروز نگاه بکنیم که این همه مشکلات دارد در عالم ایجاد میشود، با توجه به اینکه وسایل رفاه هم خیلی بیشتر شده، ولی حیات انسان رو به سقوط است، «وجدنا أن أقوى العوامل فيها» أقوى و قویترین عوامل در این مصائب، «بطلان فضيلة التقوى و تمكن الخرق و القسوة و الشدة و الشره من نفوس الجوامع البشرية»[18] میگوید شدیدترینش این..؛ قویترین مشکلات از اینجا نشأت میگیرد که فضیلت تقوا زیر سوال رفته. «تمكن الخرق» بیحیایی؛ خرق یعنی پاره شدن آن پردههای حیا. خرق ایجاد شده، یعنی حیا در اجتماعات محقق نیست. «و القسوة» رحمت نیست قساوت است. وقتی دو نفر با همدیگر فقط نگاهشان بهرهمندی بود، اینجا رحمت و عطوفت در کار نمیآید بین این دو نفر در خانواده، قسوت ایجاد میشود. لذا میبینید سکسش هم به سمت خشونت سوق پیدا میکند. چون هر کسی قویتر است میخواهد بهرهمندتر باشد. لذا میبینید همین چیزی که سبب لذت و راحت میخواست باشد و لطافت و رحمت باشد، همین هم تبدیل میشود به عاملی برای خشونت؛ و احساس میکنند که آن رأفت و رحمتش برایش جذاب نیست، خشونتش جذابتر میشود. همین از به دنباله این است که قسوت میآید شدت میآید، شره میآید، حرص به دنبالش میآید. هر کسی قدرت بیشتر، حرص بیشتر و بهرهمندی بیشتر. منتها بهرهمندیِ او هم چون با حرص است، در آن هم آرامش نیست. آنی هم که بهرهمند است، حرص در آن است، در آن هم آرامش نیست.
بعد میفرماید که «من نفوس الجوامع البشرية» اینهاست «و أعظم» میگوید در بین این خصوصیات اخلاقی «و أعظم أسبابه و علله» از بالاترین و عظیمترین اسباب، علل این خصوصیات خُلقی که در اثر آن عدم رعایت پیش آمده چی است؟ این دنباله را ببین سیر را؛ میگوید «و أعظم أسبابه و علله الحرية و الاسترسال و الإهمال في نواميس الطبيعة» در ناموس طبیعت اینها چه کار کردند؟ خودشان را رها دیدند، مستقل دیدند، آزاد دیدند. وقتی که اینجوری شد به خصوص در امر چی؟ ایشان میفرماید «في نواميس الطبيعة في أمر الزوجية و تربية الأولاد»[19]. اگر این ادعایی که ایشان اینجا میکند را کسی تثبیت بکند دلایلش را، استدلالهایش را.. ،یعنی ایشان دارد با یقین هم این حرف را میزند. میگوید تمام این صفات اخلاقی بد، تمام این بنیانهای غلط، اگر کسی..؛ اینها مبتنی بر این بوده که خانواده ضعیف شده، تربیت اولاد و ازدواج به ضعف گراییده. وقتی این به ضعف گراییده، دنبالش صفات اخلاقی میآید، دنبالش فساد اجتماعی و تمام مسائل و مصائب دیگر میآید. اگر کسی میخواهد حالا در جامعه اصلاح ایجاد کند در برنامهریزی، از کجا باید شروع کند؟
شاگرد: خانواده.
استاد: هستۀ اصلاح را..؛ این ببین چقدر عظیم میشود! چه نظام یک محیط جمعی کوچک، چه در محیط بزرگ، اگر کسی بخواهد اصلاح ایجاد کند، از کجا ایجاد کند؟ از اصلاح خانواده. اگر این باور شد دیگر بحث این نیست که حالا چون نمیدانیم از کجا شروع کنیم، از اینجا شروع میکنیم. میگوید نه، یقیناً میدانیم که باید سرمایهگذاریها را در اینجا بکنیم، باید جهتگیریها را از اینجا آغاز بکنیم. و اگر کشوری به سمتی رفت که این جهت در آن مغفول واقع بشود و جهات دیگر را بخواهند در آن تقویت بکنند که با مغفول ماندن این همراه بشود، دارد به سمت فساد میرود؛ هر چند که فکر میکند آنجا دارد صلاح ایجاد میکند، هر چند فکر میکند دارد اصلاح اقتصادی میکند، (50:00) اما آن اصلاح اقتصادی که غایت این را محقق نکند، در راستای این نباشد، او دارد غلط ایجاد میکند، دارد..؛ همان میشود که در ناموس طبیعت اختلال ایجاد کرده، بعد دارد با فکر، آن خلاف را توجیه میکند. یعنی غلط اندر غلط میشود. دارد توجیه میکند، راه پیدا میکند که غلطش را توجیه بکند. اینجوری میگوییم؛ لذا نگاه اسلامی بر امر خانواده اینقدر اهمیت دارد و این نگاه به عنوان یک نگاه کاربردی..؛ این را باید به صورت مقاله مطرح کرد، به عنوان طراحی و تئوری مطرح کرد، به عنوان یک تفکر با آمار مطرح کرد. یعنی اگر کسی به این رسید، باید دنبال بیانش به نحو یک امر کاربردی راهبردی دربیاید که امروز بتواند مشکلگشا باشد؛ که بگویید اگر به راههای دیگر رفتید، تا این حل نشود، تا آنها مکمل این نباشند، تا آنها در جهت این دیده نشوند؛ میشود آنها را پرداخت، نه اینکه آنها را تعطیل کنیم، اما جوری آنها را ببینیم که راه این را بخواهد درست بکند، تسهیل راه این باشد. نه اینکه آقا میفرماید اقتصاد مقاومتی، هر کسی هر کاری میکند که قبلاً هم میکرد و بعداً هم خواهد کرد؛ و اگر اقتصاد مقاومتی، میگویید این همان اقتصاد مقاومتی است. خب این میشود که بگویی هر کسی هر کاری میکرد، از قبل هم همین کارها را میکردند. بحث اقتصاد مقاومتی نبود همینجور بود، الان که..؛ میگوید رنگش را هم همان رنگ را بزن، حالا بگو که ما هر کاری میکنیم، این همان در راستای خانواده است دیگر. همهاش در راستای خانواده است. میشود این را گفت، اما باید ببینی واقعاً چقدر در این راستا است. اگر نباشد، اختلال بعد اختلال است. لذا میبینید برکت ندارد در کار، نتیجه ایجاد نمیشود.
«و أعظم أسبابه و علله الحرية و الاسترسال و الإهمال في نواميس الطبيعة في أمر الزوجية و تربية الأولاد» هر دو، امر زوجیت و غایت زوجیت که تربیت اولاد بوده. «فإن سنة الاجتماع المنزلي و تربية الأولاد اليوم» میگوید این سنت اجتماعی منزلی و تربیت اولادی که امروز پیش گرفتند که این اختلال است، میگوید این «تميت قرائح الرأفة» این نگاه امروزی در شکلگیری ازدواج و فرزندآوری که به صورت غالب است، «تميت قرائح الرأفة و الرحمة و العفة و الحياة و التواضع من الإنسان من أول حين يأخذ في التمييز إلى آخر ما يعيش»[20] از آن وقتی که به قوۀ تمییز میرسد تا وقتی که دارد زندگی میکند و زندگیاش ادامه دارد، این روز به روز رو به اختلال است. روز به روز رو به اختلال است، هیچ اصلاحی در این؛ این نگاه ازدواج امروز و تربیت اولاد امروز، در این اصلاحی نیست. اینکه نمیگوید نه در خانوادههای فردی ها! سنت غالب در نظام اجتماعی..؛
شاگرد: خود علامه اینجوری بوده؛ الان چی؟ [52:40]
استاد: بله دیگر، حالا ایشان همین را..؛ این نگاه را ببینید، حالا بحث با اینکه یک بحث بالاخره تفسیری است؛ اما در عین حال، همان تفسیری است که میخواهد راهگشا باشد، میخواهد انسان را نشان بدهد چه کار باید بکند. انشاءالله خدای سبحان ما را از این انحراف و اختلال باز بدارد انشاءالله.
تا دقیقۀ 53:00
[1] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 178.
[2] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 180.
[3] همان.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] نوح،آیه 11.
[12] هود، آیه 52.
[13] طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 48 و مجلسی، بحار الانوار، ج 60، ص 213.
[14] نوح، آیه 11.
[15] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 4 ، صفحه : 180.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
[19] همان.
[20] همان.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 447” دیدگاه میگذارید;