بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

ایام انشاءالله مبارک باشد، بالخصوص آغاز ولایت و امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه مؤمنین انشاءالله که تحت این امامت به آن مرتبه ظهور و آن حقیقت ظهور انشاءالله همه‌مان نائل بشویم و دست ما هم برسد و ما هم انشاءالله ادراک بکنیم آن حقیقت را.

در بحثی که بودیم بحث شخصیت زن در اسلام بود در جلد دوم المیزان و مباحث مختلفی تاکنون الحمدلله گذشت که مباحث مهمی هم بود شاید در آن نگاه معرفتی و دقت‌های معرفتی این بحث‌ها کارگشایی زیادی دارد و کلید مهمی است در منظومه فکری اسلام در رابطه با مسائل مختلف از جمله مبحث شخصیت زن که شبهه‌های زیادی و نگاه‌های مختلفی است؛ همانجوری که ایشان نگاه‌های مختلف نسبت به شخصیت زن را در نظام فردی و اجتماعی در اقوام و ملل مختلف بیان کردند و معلوم شد که از منظر تاریخی چقدر این مسئله قابل شبهه بوده و چقدر سخت بوده و چه مسائلی بوده تا آن چیزی که اسلام به عنوان شخصیت زن عرضه می‌کند در قیاس با آنها معلوم می‌شود چقدر عظیم و پیشرفته و قابل توجه است و مطابق با فطرت. تمام اینها مهمش این است که مطابق با فطرت است. پیشرفته که ما می گوییم، نه به معنای این که آن چیزی که جهان امروز می‌پذیرد که رسیده به آن، نه ممکن است یک چیزی را جهان امروز به آن رسیده باشد و پیشرفتی هم از منظر انسانی نباشد؛ اما از منظر فطری که آن بیان دین از منظر فطری و مبتنی بودن بر فطرت خیلی عظیم است که حالا انشاءالله در جلسه امروز بحث همین ابتناء بر فطرت این مسئله بیشتر انشاءاله تاکید می‌شود.

چون بحث را دیروز یک قدری‌اش را گفته بودیم ولی تطبیقش مانده بود، آن قسمتش را اول تطبیق می‌کنیم بعد انشاءالله در بقیه بحث در خدمت دوستان هستیم، بلکه انشاءالله بحث یک خرده بیشتر هم جلو برود مباحث مختلف انشاءالله بیشتر مطرح بشود برسیم به ابواب روایات مسئله، در روایات مسئله هم بتوانیم شبهاتی که در رابطه با روایات است را انشاءالله در خدمت دوستان باشیم.

تا احکام مشترکه و مختصر را ایشان داشت می‌فرمود

شاگرد: «و المتحصل من جميع ذلك»[2]

استاد: این «و المتحصل» یک خلاصه‌گیری ایشان کرده در اینجا از بحث که از احکام مختص است و مشترک است و از وزن اجتماعی زن در اسلام یک خلاصه‌گیری کرد که آن حرف‌هایی را که زد، حالا می‌فرماید که «و المتحصل من جميع ذلك» دقت بکنید که این متحصل را باید با یک دقتی مسئله را ببینید، گاهی همین ممکن است بر بعضی‌ها اگر خوب حل نشود ایجاد شبهه بکند، همین متحصلی که اینج می‌فرماید، «و المتحصل من جميع ذلك: انها لا يجب عليها»[3] بر خانم‌ها لازم نیست «في جانب العلم» از جهت علمی، جهات متعددی را می‌گوید «فی جانب العلم إلا العلم باصول المعارف و العلم بالفروع الدينية»[4] آیا بر مرد بیش از این واجب است که بر زن اینقدر واجب است؟ یا نه، دارد حکم زن را در اینجا بیان می‌کند، ممکن است بر مرد هم همین مقدار واجب باشد نه در جانب علم زن‌ها از نظر اسلام وجوب علمی بر آنها کمتر است و وجوب علمی مقدار واجب بر مرد بیشتر است؟ نه، در نظام معارف و نظام حقیقت دین، بر زن و مرد علم اجمالی به اصول معارف و علم به فروع دینیه قطعاً واجب است؛ اما برای مرد در جانب علم به طور مطلق وجوب دیگری در کار است که بعداً بیان می‌کند، این است که آن صنایع و حِرَف و آنچه که مجتمع انسانی به او احتیاج دارد، بر مرد واجب است کفائاً اولاً، کفائیاً و ثانیاً در حقیقت متعیناً در بعضی از مسائلش که آنها تحصیل بکند. اما آنجا بر زن واجب نیست. چون بر زن حرفه‌ها واجب نبود اولاً، ثانیاً برای زن لازم نبود؛ چون نفقه به عهده‌اش نبود، کسب و کار به عهده‌اش نبود. پس در جانب اصول معارف و در جانب احکام بر خانم‌ها اصول معارف به صورت اجمالی و احکام به صورت تفصیلی آن قدری که لازم دارند واجب است، همچنان که این مقدار بر مرد هم واجب است. لذا می‌فرماید «انها لا يجب عليها في جانب العلم إلا العلم باصول المعارف و العلم بالفروع الدينية» خب این که بر مرد هم واجب است که در نظام دینی. اینجا نمی‌خواهد این را بگوید این بر زن واجب است بر مرد یک چیز دیگری‌ها. بله او فروع دینی چیست؟ احکام عبادات، قوانین جاریه در اجتماع. می‌گوید اینها بر زن اینها لازم است که اینها را بداند. «و اما في جانب العمل»[5] در جانب عمل آنچه که بر زن واجب است «أحكام الدين»[6] است «و طاعة الزوج فيما يتمتع به منها»[7] یک احکام دین است که مشترک است بین مرد و زن که باید بداند، یک احکام ویژه هم است در جانب عمل که آن احکام ویژه‌ای که برای زن لازم است، آن چیزی است که وظیفه زن را در برابر شوهر تعیین می‌کند. آن وظیفه زن در رابطه با شوهر که در نظام دینی و احکام دینی آمده که آنها هم خودش یک بابی است، خودش یک در حقیقت احکام متعددی است که اگر در آنجا اینها را نداند، آن کمال متفرع بر زن که خلقت و فطرت برای او قرار داده و احکام مطابق او نازل شده، به آن کمال نمی‌رسد. به آن کمال نمی‌رسد چون آن چیزی که نظام فطرت در درون او قرار داده، آن نظام فطرتی که آفرینش او است، آن نظام تشریع هم مطابق نظام تکوین برای او وضع شده. احکام مطابق آنچه که در نظام خلقت او است برای او وضع شده، که حالا این را خواهیم گفت. این نکته خیلی دقیقی است.

هر تفاوتی که در نظام خلقت است، به لحاظ این تفاوت (10:00) حکمی را اقتضا می‌کند که اقتضای آن حکم در کمال آن موجود و اهداف و مطلوب آن موجود مؤثر است. پس نظام خلقت هر کاستی یا افزونی یا هر تغییری را که ایجاد بکند، آن تغییر لازمه‌اش حکمی است یا تحقق حکمی است که گاهی این تحقق جزئی است، گاهی نه خیلی هم کلی است. لذا تفاوت انسان با حیوان خیلی در حقیقت شدید است، احکام انسان با حیوان متفاوت می‌شود. لذا حیوان هدایتش تکوینی می‌شود به لحاظ همین تفاوت، انسان هدایتش تشریعی می‌شود علاوه بر تکوین، خیلی تفاوت است که هدایت تشریعی دارد انسان، حیوان هدایت تشریعی ندارد، به لحاظ تفاوت فطری و خلقت است که این تفاوت‌ها ایجاد می‌شود.

بعد بین خود انسان‌ها زن و مرد تفاوت‌هایی دارند که این تفاوت‌ها که دو صنف می‌کند اینها را، باعث می‌شود دو حکم در بعضی از مسائل در کنار اشتراکات و در یک سری مسائل دیگر محقق بشود، تا این نظام فطرتی را که خلق شده و خدای سبحان خلق کرده، با آن نظام تشریعش تطابق پیدا کند و این به آن غایاتش برسد که حالا این انشاءالله جزو بحث اصلی انتهای بحث امروزمان است اگر انشاءالله برسیم.

«و اما في جانب العمل فأحكام الدين و طاعة الزوج فيما يتمتع به منها، و أما تنظيم الحياة ـ الفردية بعمل..»[8] اما از اینجا به بعد که تنظیم حیات فردیه «بعمل أو كسب بحرفة أو صناعة و كذا الورود فيما يقوم به نظام البيت و كذا ـ المداخلة في ما يصلح المجتمع العام كتعلم العلوم و اتخاذ الصناعات و الحرف المفيدة ـ للعامة و النافعة في الاجتماعات مع حفظ الحدود الموضوعة فیها»[9] یعنی این حرفه‌ها و کسب‌ها و علم‌ها را بخواهد تحصیل بکند، با فرض این که حدود را هم رعایت بکند خانم‌ها، یعنی آن اختلالات حرام ایجاد نشود لازمه‌اش حکم حرامی هم نباشد، «فلا يجب عليها شيء من ذلک»[10] هیچ کدام از اینها بر او واجب نیست. در حالی که این برای مرد به عنوان حفظ اجتماع و همچنین کسب و کار و درآمد لازم می‌شود و واجب. نمی‌تواند مرد بگوید من در خانه می‌نشینم کار نمی‌کنم، و مقدمه آن کار اگر تحصیل علم است نمی‌تواند بگوید من تحصیل علم نمی‌کنم و کار دنبالش نمی‌کنم، چون نفقه زن به عهده مرد است یا پدر است یا همسر است. و این چون نفقه به عهده او است لازم است و واجب است بر او که در حقیقت مقدماتش را هم فراهم بکند. اگر علم لازمی است اگر مقدمات کار لازمی است برای کسب همه اینها برای او چه می‌شود؟ البته این مال کسی است که، حالا یک مردی بخواهد بگوید من ازدواج نمی‌کنم می‌خواهم تنهایی زندگی بکنم، آن استثنا است و به صورت شاذ است که این ازدواج نکند، خب البته برای او اگر اینجوری شد در حد خودش واجب می‌شود در حد نفقه خودش که دیگر برای خودش واجب است که. دیگر نمی‌تواند بگوید من نمی‌خورم تا بمیرم، نمی‌تواند.

شاگرد: ….

استاد: این دارد حکم غالب را می‌گوید، این را عرض کردیم که این حکم غالب است. اینجا هم می‌گوید بر زن واجب نیست، اما نگفته که اشکال دارد که. خودش هم می‌فرماید اشکال ندارد اگر این کار را کرد، اما واجب نیست. ولی بر مرد این احکام واجب است و این لوازم برای مرد واجب است. «و لازمه أن يكون الورود في جميع هذه الموارد من علم أو كسب أو شغل أو تربية و نحو ذلك»[11] همه اینها، هر کدام از اینها که بیان شد «کلها فضلا لها» برای زن یک فضیلت است اگر پیدا کرد. منتها «فضلا لها» به شرط این که آن وظایف اصلیه ای که  به عهده او است اختلالی در آن ایجاد نشود. آن حق واجب و حقوق واجب و آن احکام واجبش اختلال در آن ایجاد نشود، پس از تحقق آن واجب که اقلش کف کار است؛ عرض کردیم حد واجبش کف کار است، یک موقع ممکن است خانمی علاوه بر کف کار تعالی آن مسئله را هم داشته باشد، آن هم یک فضل است. آن هم یک فضل است، اما اقلش آنی که اسلام در نظر گرفته کف کار است. مثل مثلاً عرض می‌کنم یک جایی همسرش دوست ندارد مثلاً فلان ساعت‌ها این بیرون برود، درست است، عیب ندارد. اما در خانه می‌تواند کاری را که درآمدی برای او داشته باشد به شرطی که مخالفت با حقوق همسرش پیدا نکند انجام بدهد؟ خب می‌تواند وقتش اصلش این نیست که وقتش مال شوهر است که همه‌اش. آن وقتی که شوهر در حقیقت به او نیاز دارد و آن در حقیقت عقلایی هم باشد، چون بعضی وقت‌ها این قدر شوهر شدت نیازش شدید است که زن تحمل و طاقت ندارد. عقلایی دیگر، به حدی که توان عقلایی است و این سیره عرفیه و عقلاییه رعایت بشود. اگر آن را رعایت کرد، بقیه‌اش را می‌تواند در اختیار خودش باشد استفاده دیگر بکند. اما اگر زنی علاوه بر آن حد لازم تعالی مسئله را هم خواست، اگر در حقیقت شوهرش بیرون رفتن را از او در یک حدی خواست، این فهمید که شوهرش مثلاً بیش از این هم دوست دارد که اینجور باشد، بیش از این هم دوست دارد، هر چند ابراز نمی‌کند و از او تقاضا نمی‌کند اما دوست دارد؛ اگر این آن بیش از این دوست داشتن را که درون او بود و تقاضا هم نداشت و از آن اگر رعایت کرد این تعالی مسئله است اینجا. این تعالی مسئله است، این برای زن قطعاً کمالات نهایی را که ایجاد می‌کند غیر از آن کمالاتی است که در حد واجب محقق کرده و پی گرفته و انجام داده. این هم برای او کمال ویژه ایجاد می‌کند. شاید در بین این دو تا به صورت متعارف البته، به صورت متعارف می‌شود اولویت حتی از جهت تعالی با او باشد.

شاگرد: همین که فرمودید کلی دارد بیان می‌شود، در بعضی از جاها کلی هم زن واجب است که برای حفظ اجتماع یک سری چیزها را یاد بگیرد مثلاً چیزهای..

استاد: حالا عرض کردیم ببینید یک موقع است که داریم ما الان، ببینید ما داریم یک اجتماع متعادل را بیان می‌کنیم، یک اجتماع متعادل را داریم مطرح می‌کنیم که در این اجتماع متعادل همه چی جای خودش است. البته در این اجتماع متعادل هم برای زن‌ها مثلاً پزشک متخصص زنان شدن، دقت می‌کنید واجب کفایی می‌شود بر خانم‌ها. یعنی نمی‌شود که خانم‌ها به دنبال علم تخصصی زنان نروند چون لازمه‌ این که اگر این را نروند، لازمه‌اش این است که مردان پزشک متخصص زنان باشند و لازمه او یعنی اختلاط بین زن و مرد و اشکالی که ایجاد می‌شود در حقیقت لمس نامحرم و اینها. که در وقت ضرورت مانع ندارد، اما اگر مقدماتش در اجتماع اسلامی بخواهد محقق بشود لازم است بر مجتمع اسلامی و بر جامعه اسلامی که این مقدمات را از قبل فراهم کند تا به آنجا منجر نشود. بله اگر نداشتیم و محقق نشده بود از قبل، عیبی ندارد که زنی رجوع به مرد پزشک بکند تا در حقیقت بیماری‌اش را بخواهد چه کار بکند؟ اما اگر جامعه اسلامی باشد، البته عده‌ای از زن‌ها. منتها این شغل‌ها محدود است که اختصاص دارد به ارتباط چی؟ این محدود است، این محدود است قطعاً با همین فضایلی که اینجا عرض کرد محقق می‌شود. اما لزوماً اینجوری نیست؛ بر مرد این واجب است که تمام حِرَف و کسب‌ها و اینها را پر کنند جایگاهش را. چون نفقه بر مرد واجب است باید نفقه بپردازد، پس باید درآمد داشته باشد. پس چون درآمد داشتن لازم است مقدمات درآمد داشتن، که تحصیل علمی که برای این کار لازم است یا مقدمات فنی را که بر این کار لازم است باید قبلاً طی بکند تا به وقتش این بتواند آن درآمدش را که حفظ اجتماع است: نفقه خودش، نفقه همسرش، نفقه فرزندانش که بر او واجب می‌شود را بتواند بپردازد. ولی بر زن این واجب نیست، اگر علمی را کسب کرد این علم فضل برای او است.

شاگرد: فضلی که جلوی واجب را می‌گیرد می‌شود گفت حرام است؟

استاد: حالا این بحث است که ببینید اینها در نظام اختلال یک اجتماع است که اگر خانمی مثلاً مثال است دیگر، ورود پیدا کرد به دانشگاه و این دانشگاه ظرفیت محدودی داشت و این ظرفیت محدود تطابق داشت با اشتغال، یعنی مقدار اشتغال را این تعیین می‌کرد و اگر یک خانمی وارد شد که آن هم در آن شغل‌های مختصه نبود، بلکه در شغل‌های خاص مردان بود که این وارد شد و آنجا را پر کرد و آن نتیجه این این شد که یک مردی از ورود به آنجا باز بماند و این باز ماندن مرد در نظام اسلامی اختلال در نظام ایجاد بکند. به طوری که این مرد قدرت ازدواج پیدا نمی‌کند چون قدرت کار پیدا نمی‌کند. آنجا البته! یعنی اگر، مثل مثالی که برای شغل عرض کردیم، اگر.. وقتی اسلام این احکام را به عهده مرد می‌گذارد و آن احکام را به عهده زن می‌گذارد، بعد می‌فرماید اگر دو تا زن و مرد بودند از جهت علمی و مزایای ظاهری یکسان بودند و مرد یک شغل در کار بود، قطعاً اسلام نظرش این است که یک شغل در مقابل دو زن و مرد مساوی از جهت علمی و..، مساوی اینجا یعنی فرض اول اینجا می‌گذاریم، (20:00) البته آن یک شغل از منظر اسلامی حتماً و حتماً باید به سمت مرد..، اگر به غیر از این برویم اختلال ایجاد شده و حکم دین رعایت نشده. نمی‌گوییم حرام مرتکب شدیم، اما قطعاً به سمت جامعه متعالی اسلام حرکت نکردیم.

شاگرد: وقتی اختلال ایجاد می‌کند..

استاد: دارم عرض می‌کنم چون اختلال اول..، ببینید اختلال این است که حالا این مرد می‌تواند برود شغل دیگری پیدا بکند، منتها نازلتر. ولی اختلال ایجاد شده، اختلال ایجاد شده چون اختلال چیست؟ چون هر چه شغل کاملتر باشد زندگی‌ها بهتر می‌چرخد و خانواده‌ها محکم‌تر می‌شوند. همین مقدار نگاه اختلال‌آمیز نباید باشد، همین مقدار نگاه. یعنی اگر بخواهیم آن نگاه دینی و متعالی را اینجا بیان بکنیم این است که یک شغل با دو فرد مساوی زن و مرد نگاه..، اگر می‌گوید بر مرد نفقه زن واجب است و بر زن هیچ خرج کردن در نظام خانوادگی لازم نیست؛ بر او لازم نیست، می‌تواند هر چه درآمد دارد بگذارد کنار، در حسابش و هیچ خرج نکند در نظام مالی داریم می گوییم. او هیچ وظیفه‌ای به عهده‌اش از جهت دینی به عنوان واجب گذاشته نشده که خرج دیگری یا خودش را بدهد و بر نظام..، حتی اگر زن درآمد دارد، بر پدر لازم است خرجش را بدهد و یا بر همسر لازم است اگر زن است خرجش را بدهد واجب است این در خانواده..، بله اگر پدر امکان نداشت آن موقع بحث دیگری است ولی اگر همسر لازم است هیچ این از عهده‌اش ساقط نمی‌شود. اگر اینجوری شد قطعاً یک شغل اگر بود و دو فرد اینجوری شغل مربوط..، همچنان که در ورود به دانشگاه اگر مقدمه شغل باشد، اگر مقدمه شغل..، چون الان مثلاً نظام دانشگاهی ما فوق نیاز نیرو می‌گیرد، اینجا این مسئله مطرح نیست. چون ما این همه نیروی فارغ التحصیل بیکار داریم، حالا اگر 80 درصد ورودی‌های ما خانم‌ها باشند 20 درصد هم آقایان باشند باز هم آن 20 درصد هم جذب بازار کار هنوز درست نمی‌شوند چون اشتغالی نیست، شرایط..

شاگرد: …

استاد: منتها آن را دیروز عرض کردم، جلسه گذشته عرض کردم که خودبخود تحصیلی که برای خانم ایجاد می‌شود خانم‌هایی که فوق لیسانس بگیرند دکتری بگیرند بعد وقتی که می‌آیند می‌خواهند ازدواج بکنند، قطعاً با یک پسر دیپلمه از جهت اختلاف در زندگی محقق نمی‌شود. لذا ورودی‌های به دانشگاه اگر خانم‌ها بیشتر باشند و آقایان کمتر باشند این هم خودش یک اختلالی را ایجاد می‌کند که آن اختلال فقط به واسطه شغل نیست بلکه به واسطه کفویت است که در این اجتماع از جهت کفویت به هم می‌خورد. و این کفویت وقتی به هم خورد اولاً به ضرر خود خانم‌ها هم می‌شود، ثانیاً نگاه دینی برنمی تابد این اختلال را، چون اینجا در حقیقت حرف فصل دارد که نباید تصمیمی در نظام اسلامی گرفته بشود که به سمت اختلال نظام‌های خانوادگی منجر بشود و باعث اختلاف بشود. این‌ها همه معلوم است دیگر، کد که معلوم بشود دیگر جزئیاتش از آن در می‌آید.

بعد می‌فرماید که پس اگر خانمی به این مقدمات اشتغال پیدا کرد، علم و حرفه‌هایی را که برای او از جهت الهی واجب نشده بود کسب کرد، اشکالی ندارد. اما برای او فضل است، ولی برای مرد واجب است. این فضل بودن لذا می‌فرماید دنبالش که «کلها فضلا لها تتفاضل به»[12] که اینها سبب تفاضل خانم‌ها می‌شود، سبب در حقیقت این می‌شود که این خانم از جهت شخصیت اجتماعی شخصیت ارزنده‌تری باشد از جهت اجتماعی، به شرطی که وظایف اولیه‌اش را انجام داده باشد، احکام اولیه‌ای که مختص و وجوب برای او دارد محقق شده باشد. «کلها فضلا لها تتفاضل به، و فخرا لها تتفاخر به»[13] این یک فخری می‌تواند باشد برای او، که تفاخر به او و تسابق در او مانعی ندارد، منتها به شرطی این تفاخر و تسابق منجر به اختلال در واجبات اولیه نشود. چون گاهی این تفاخر باعث می‌شود چشم هم چشمی پیش بیاید که این چشم هم چشمی از وظایف اولیه آنها را ساقط کند بیفتند در این وظایف ثانویه‌ای که به عنوان فضل بود.

«و قد جوز الاسلام بل ندب إلى التفاخر بينهن»[14] اسلام تفاخر این گونه را که خانمی راضی شد فقط به یک مسئله تنبلی کرد کار دیگری نکرد؛ نه این که تمام حملش را گذاشت روی این کار و این را خوب انجام داد و به مقدار تعالی‌اش. نه، به مقدار لازم را انجام داد بقیه‌اش را گفت وظیفه‌ای ندارم رها کرد، خانمی که این واجب را انجام داده، اما تعالی را هم چه کار کرده؟ یا تعالی در همان رابطه را، یا فضلی را که در جهت دیگری بوده. خب این همت علی‌حده‌ای می‌خواهد.

الان ببینید بعضی از این خانم‌هایی که دارند کار می‌کنند و حفظ می‌کنند زندگی‌شان را و آن اساس چیز را، می‌بینید خیلی برایشان سختتر است از جهت در حقیقت وقت‌گذاری، همت، اراده. باید اراده بیشتری داشته باشند، این خب قابل تفاضل است، قابل تفاخر است، نسبت به کسی که بقیه نقاط را می‌گیرد می‌خوابد. بیکار است می‌گذراند، به طوری که در حقیقت به این تفا.. . می‌گوید این تفاخر برای خانم‌ها در اسلام جایز است «قد جوز الاسلام بل ندب إلى التفاخر بينهن» این نکته مهمی است ایشان بیان می‌کند ها، «مع أن الرجال نهوا عن التفاخر في غير حال الحرب»[15] در حالی که مردان از تفاخر در غیر حال جنگ منع شده‌اند. مردان چون اینها برایشان واجب است این. و این فضیلت‌ها فضیلت‌های لازم است برایشان. در غیر حال حرب، تفاخر بین مردان..؛ البته این تفاخر که می‌گوید در آن امور واجبه است، حالا یک مردی علی بر امر واجبش چه کار کرده؟ یک تفاضل قوی را. مثلاً یک کسی راضی شد به این که در مثلاً حالا مثال‌های بیرونی می‌زنیم تا بحث حوزوی را نکرده باشیم، در نظام بیرونی یک کسی با لیسانسش می‌توانست اشتغالی برای خودش پیدا بکند خرج زندگی‌اش هم بگذرد؛ اما زحمت کشید در کنار به دست آوردن خرج زندگی‌اش و علمش، فوق لیسانس و دکترایش و پروفسوری‌اش هم گرفت، خب این یک تفاضل است، این قابل تفاخر است، قابل مثال زدن به دیگران است که بگوییم به این سمت حرکت بکنید و برای این کار قدم بردارید به عنوان تفاضل.

شاگرد: این نمی‌خواهد یک قاعده‌ای کلاً بگوید که مردها نسبت به دارایی‌هایشان نمی‌توانند تفاخر کنند زن‌ها می‌توانند داشته باشند؟ یا دارد در خصوص همین بحث اینجا می‌گوید فقط تفاخر را اسلام جایز دانسته؟ شما یک برداشت حرفتان این بود که در خصوص این بیش از واجبات عمل کردن، زن می‌تواند تفاخر کند، مرد چون به گردنش واجب است نمی‌تواند تفاخر کند.

استاد: در رابطه با خانم‌ها تفاخر در بین زنان گاهی به مسائل منفی کشیده می‌شود، گاهی اسلام سوق می‌دهد این تفاخری که در بین خانم‌ها است را به سمت مسائل مثبت سوق می‌دهد. که می‌گوید این می‌تواند تفاخری را که به عنوان یک خصوصیت در خانم‌ها است، سوقش بدهیم و جایز هم است در مسائل مثبت. عیبی هم ندارد. اما در بین آقایان اصل تفاخر مذموم است، اصل تفاخر مذموم است، صفت حُسنی نیست، مشمول شدن به آن خودش در حقیقت فی نفسه خلاف است. اما اگر یک اجتماعی مثلاً مثال می‌زنیم این می گویند چهره‌های ماندگار مثلاً، می‌آیند مطرح می‌کنند چه کار می‌کنند؟ این دیگر خودش این کار را نکرده، اما این در نظام اجتماعی وظیفه اجتماع است، اگر اینجا شد الگوسازی مانع ندارد. اما برای مردان از قِبَل نفس خودشان فخرفروشی در غیر حال حرب ممنوع است.

شاگرد: در کجای اسلام است که برای زن‌ها فخرفروشی..؟

استاد: خب ایشان می‌گوید دلیل دارد می‌گوید بعداً روایتش را می‌آوریم

شاگرد: مستندی دارد حاج آقا این که می گویید؟

استاد: بله ایشان می‌گوید که بعد خلاصه روایتش را حالا بعد گفتند می‌آوریم. حالا در این قسمت بحث نیست. اما حالا این را باید رجوع کرد ایشان ادعا دارد که «جوز الاسلام»

شاگرد: با این بیان علامه اصل حضور زن در اجتماع را مذموم نمی‌داند؟

استاد: اصل حضور زن در اجتماع پس از انجام حقوق واجبه‌اش نه. یعنی نظر اسلام را این می‌داند که اصلش، اصل حضور با حفظ حدود، با حفظ حدود. چون قبلاً هم گفت که با حفظ حدود موضوعه برای او، یعنی این حفظ حدود موضوعه مذموم نیست، به صورتی که تبرز برای زن نباشد. مرجعیت برای مردان نسبت به زن نباشد که بخواهند رجوع کنند حرف بزنند گفتگو داشته باشند. در آن اشتغالات و چیزهایی که یک چنین روابطی را پیدا نکند، یک چنین مسائلی را ایجاد نکند، البته لازمه‌اش رابطه با مردان نباشد، هرچند آن رابطه حرام نباشد، اما آن استحباب قطعاً ندارد آنجایی هم که جایز باشد. جایز بودن غیر از استحباب است. می‌گوید این حد حرام نیست، اما فضیلت هم است در جایی که اختلاط نباشد، رجوع مرد به زن نباشد. حدود موضوعه کاملاً حتی خطوط نارنجی رعایت شده باشد.

شاگرد: جاهایی که ما روایت داریم که زن به لحظ فقهی بهتر است …

استاد: عرض کردم ببینید در نگاه این است که اگر..

شاگرد: می‌شود حمل بر استحبابش کرد؟

استاد: عرض کردم آنجایی را که در حقیقت تبرز در آن نباشد، یعنی شما اگر تبرز در آن باشد، آمدن زن بیرون، رفتن آمدن خودش تبرز حساب می‌شود، قطعاً این تبرز منفی حساب می‌شود. اما اگر این تبرز در آن نباشد آن چیزی که منفی است در نگاه اسلام نباشد، قطعاً این اشکالی ندارد. (30:00) این اگر تبرز در آن نباشد مانع ندارد، استحباب هم در آن حتی دارد. اما گاهی در حقیقت آنجایی که می گویند بعضی از احکام از زن‌ها برداشته شده، مثلاً در خانه بودن مثل در حقیقت در بیرون بودن است، او حد واجب دارد، حد مکروه دارد، حد مستحب، حالا اینها را باید جزئیاتش را در احکام برویم جلو، فعلاً تا همین مقدار داریم کلیتش را الان مطرح می‌کنیم

شاگرد: قاعده عملی بخواهیم یعنی بگوییم مثلاً زن را تشویق کنید در خانه بماند و بیشتر برای تربیت فرزندانش..

استاد: حالا بیان می‌کند این را، حالا این را بیان می‌کند، این را در نظام فطری‌اش الان بیان می‌کند. «و السنة النبوية تؤيد ما ذكرناه»[16] می‌گوید این سنت هم علاوه بر آن نگاه معرفتی این را تأیید می‌کند. «و لو لا بلوغ»[17] می‌گوید البته اگر حالا الان وقت بود ما روایات این بحث را از سیره پیغمبر اکرم با حضرت خدیجه سلام الله علیها، همچنین با حضرت فاطمه سلام الله علیها، و همچنین با زنان دیگرش، و همچنین جریان سیره اهل بیت با همسرانشان و دخترانشان مثل زینب سلام الله علیها، فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام، «و غيرهن على جماعتهم السلام»[18] که بر همه آنها سلام ما باشد می‌گوید سیره آنها و رابطه حضرات معصومین با آنها و وصایای حضرات «في أمر النساء»[19] این‌ها در حقیقت راهگشا است در این که ببینیم سیره و سنت هم در این مسئله چه می‌فرماید.

«و لعلنا نوفق لنقل شطر منها في الابحاث الروائية المتعلقة بآيات النساء»[20] که بعداً اینها را انشاءالله قسمت‌هایی‌اش را در جا به جای مسئله خواهیم آورد و غیر از اینجا، که اینجا بحث کلی را دارد مطرح می‌کند؛ «فليرجع المراجع إليها. و اما الاساس الذي بنيت عليه هذه الاحكام و الحقوق فهو الفطرة»[21] این بحثی بود که موضوع بحث امروز ما این است که این که احکام و حقوق برای زن و مرد متفاوت می‌شود در بعضی از جنبه‌ها و مشترک است در بعضی از جنبه‌ها، می‌گوید علتش «هو الفطرة» فطرت یعنی آفرینش، فطرت یعنی در اینجا یعنی چی؟ «فهو الفطرة» یعنی آفرینش یعنی تکوین، یعنی نظام وجود. این که خود این فطرت هم نحوه خلقت است دیگر، این فطرتی هم که الان ما می گوییم نحوه خلقت است. می‌گوید پس تفاوت‌ها و اشتراکات سببش چیست؟ «فهو الفطرة»، «و قد علم من الكلام في وزنها الاجتماعي كيفية هذا البناء و نزيده هيهنا إيضاحا»[22] می‌گوید در وزن اجتماعی زن که بیان کردیم در دو صفحه قبل که چه جوری در حقیقت تساوی بین زن و مرد از حیث تدبیرشان، حیات و ارادی بودن اعمالشان را «لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»[23] و آن نظام در حقیقت کسب و نتیجه اعمال مشترک بودند در آنجا، و همچنین تفاوت‌هایی که داشتند، می‌گوید آنجا اشاره کردیم؛ اینجا در حقیقت «نزيده هيهنا إيضاحا فنقول: لا ينبغي أن يرتاب الباحث عن أحكام الاجتماع و ما يتصل بها من المباحث العلمية أن الوظائف الاجتماعية و التكاليف الاعتبارية المتفرعة عليها يجب»[24] ببینید این نکته بسیار عالی و دقیق است. می‌گوید تمام وظایف اجتماعی، تکالیف دینی، هر حکمی که برای زن یا مرد محقق می‌شود و آورده شده در دین، حتماً و حتماً این حکم مبتنی بر یک در حقیقت امتیاز خلقت است، بر یک در حقیقت اصل خلقت است، حتماً باید برسد به آنجا. اگر ما فهمیدیم، که خب این بحث این است که اگر فهمیدیم می‌توانیم علت برایش بفهمیم. اگر علت را فهمیدیم … [33:48] اما اگر هم نفهمیدیم، این قطعی است که اینجوری است؛ لذا به دنبالش باشیم که بفهمیم. خود این در حقیقت به عنوان یک اصل کلان است که احکام اجتماع «و ما يتصل بها من المباحث العلمية» که «أن الوظائف الاجتماعية» است «و التكاليف الاعتبارية المتفرعة عليها يجب انتهائها بالاخرة إلى الطبيعة»[25] حتماً باید به خلقت منتهی بشود به طبیعت..؛ این طبیعت که می‌گوید نه به بدن، طبیعت که می‌گوید اعم است؛ به طبیعت یعنی خلقت. حتماً باید به طبیعت که اینجا در حقیقت می‌شود فطرت در انسان. حتماً باید به نظام خلقت این و وجود آن چیزی که مربوط به خلقت است منتهی بشود.

«فخصوصية البنية الطبيعية الانسانية»[26] آن خصوصیت بنیه طبیعی و خِلقی انسان، که یکی‌اش هم می‌شود بدن، که یکی‌اش هم بدن است، «هي التی هدت الانسان إلى هذا الاجتماع النوعي»[27] او می‌رساند هدایت می‌کند انسان را به این اجتماع نوعی «الذي لا يكاد يوجد النوع خاليا عنه في زمان»[28] که این احکام اجتماعی هیچ گاه نبوده که نوع انسان از او خالی باشد، همیشه حیات انسان با حیات اجتماعی همراه بوده؛ از آدم سلام الله علیه که اولین مخلوق بوده تا می‌آید در زمین اولین به اصطلاح لحظات ورودش به زمین با خلقت حضرت حواء آغاز می‌شود، یعنی ورود آدم به زمین همراه بوده که قبل از این که به زمین انسان برسد حواء را در بهشت برایش خلق کرد، نه برایش، یعنی خلق شد آنجا و این زوج شد و زوج به زمین هبوط کردند که «اهْبِطُوا الیه» یا «اهبطا» در خلاصه بعضی از آیات. اهْبِطُوا که در آنجا به لحاظ حالا آدم و حوا است و فرزندان اینها، یا اهْبِطُوا به لحاظ آدم و حوا است و به لحاظ شیطان و ابلیسی که قبلاً هبوط کرده بوده. هر دوی اینها درست است و امکان‌پذیر است.

«و إن أمكن أن يعرض»[29] اگرچه «إن أمكن أن يعرض لهذا الاجتماع المستند إلى اقتضاء الطبيعة»[30] بله این اجتماعی که مبتنی بر طبیعت و خلقت بود..، بینید اصلاً این را قبلاً هم داشت چرا زن و مرد اساس خلقتشان اجتماعی است؟ ببینید اصلاً خدای سبحان جوری خلق کرده این نظام را، که مرد در حوائج غریزی و وجودی‌اش خدا جوری این خلقت را قرار داده احتیاج دارد برای رسیدن به آن کمال، آن خَلقی که قرار داده، حتماً و حتماً مرد در کنار زن باشد و زن در کنار مرد باشد و الا بعضی از حوائج اینها قطعاً محقق نمی‌شود و همین از همان جا که خلقت این را قرار داده، به آن نشان داده می‌شود که اساس اجتماعی بودن زن و مرد بر اساس نظام خلقت اینها است که باید باشد، نه یک عارضی باشد بر آنها. همچنان که خوردن و آشامیدن این غریزی انسان بود و طبیعی انسان بود، اجتماع بین زن و مرد، اولین اجتماع به صورت زن و مرد طبیعی و غریزی انسان است و لازم دارد.

لذا این اولین اجتماع، همین اولین پایه که به عنوان مولکول اجتماع، هسته اولیه اجتماع تدوین می‌شود، این لازمه و ضروری است و امکان ندارد به غیر از..، اگر غیر از این باشد ناقص است در رسیدن به اهدافش، ناقص است در رسیدن به اهدافش، این را قطعی بدانید؛ یعنی انسانی که این مرتبه وجودی‌اش به فعلیت نرسد، قطعاً نقص دارد، لذا خدای سبحان در تمام تعالیم در تمام ادیان این را خواسته. و اگر بین بعضی از انبیا یک چنین مسئله‌ای است، او را به عنوان نادرنگ که علت دارد یحیی سلام الله علیه و عیسی سلام الله علیه بین انبیا و شاید خضر سلام الله علیه که نبی نیست، مثلاً این سه تا مثلاً استثنا هستند، البته خضر در  قرآن ذکر نشده، اما خب یحیی و عیسی علیهم السلام در  قرآن ذکر شده.

شاگرد: اصل زوجیت اگر رعایت نشود بالاخره نظام اجتماعی اختلال پیدا می‌کند

استاد: اختلال ایجاد می‌شود بله دیگر. یعنی آن نظام خلقت اختلال می‌شود، نه نظام اجتماع، نظام خلقت.

شاگرد: …

استاد: خلقت، یعنی در حقیقت به خلقت اختلال ایجاد شده. و «هدت الانسان إلى هذا..» بله، این اجتماع ممکن است بگوییم حتماً اجتماع بوده، اما ممکن است این اجتماع در بعضی از مراتبش فساد بر آن عارض شده باشد در اجتماعی. عیب ندارد ما می گوییم که «إن أمكن أن يعرض لهذا الاجتماع المستند إلى اقتضاء الطبيعة ما يخرجه عن مجرى الصحة إلى مجرى الفساد كما يمكن أن يعرض»[31] می‌گوید همچنان که در بدن طبیعی هم این ممکن است، بدن انسان مگر امکان ندارد از صحت به سقم در حقیقت یا از صحت به نقص عضو منجر بشود؟ چرا، نقص عضو..، ولی اصل این است که بدن سالم باشد و نقص عضو هم نداشته باشد و مریض هم نباشد. «كما يمكن أن يعرض للبدن الطبيعي ما يخرجه عن تمامه الطبيعي إلى نقص الخلقة»[32] در جایی که نقص عضو است «أو عن صحته الطبيعية إلى السقم و العاهة»[33] در جایی که مریضی ایجاد می‌شود.

«فالاجتماع بجميع شؤنه و جهاته سواء كان اجتماعا فاضلا أو اجتماعا فاسدا»[34] اصل اجتماع در حقیقت مطابق با خلقت است و فطرت است. البته اجتماع فاسد اختلال در خلقت است. «ينتهي» این اجتماع «ینتهی بالاخرة إلى الطبيعة»[35] ببینید این نکته دقیقی است که ایشان دارد نگاهش هم در رابطه با اجتماع اینجا بیان می‌کند که اصل اجتماع مبتنی بر طبیعت است، طبیعت این را اقتضا دارد. چون اقتضا دارد به فعلیت هم می‌رسد. منتها فساد و صلاحش یک مسئله دومی است، اصل الاجتماع لازمه طبیعت است. «فالاجتماع بجميع شؤنه و جهاته سواء كان اجتماعا فاضلا أو اجتماعا فاسدا ينتهي بالاخرة إلى الطبيعة و ان اختلف القسمان من حیث ان الاجتماع الفاسد يصادف في طريق الانتهاء ما يفسده في آثاره»[36] (40:00) البته اجتماع فاسد آن آثار اجتماع را مختل می‌کند و از بین می‌برد، «ما يفسده» فاسد می‌کند اجتماع را «في آثاره بخلاف الاجتماع الفاضل[37] که او در حقیقت رشد می‌دهد.

«فهذه حقيقة، و قد أشار إليها تصریحاً أو تلویحاً»[38] می‌گوید این حقیقتی است که حالا بعضی تصریحاً گفتند بعضی تلویحاً گفتند «الباحثون عن هذه المباحث و قد سبقهم إلى بيانه»[39] البته سبقت گرفته از همه این باحثون در بیان «الكتاب الالهي فبينه بأبدع البيان»[40] اینجا ایشان یکی از شاهکارهای مباحث مرحوم علامه همین بیان آیه آن در حقیقت «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی»[41] ذیل این آیه یکی از شاهکارهای بحث مرحوم علامه است که انشاءالله حالا امروز وقت نیست ولی بعداً بگویم که ایشان در اینجا می‌فرماید که «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» می‌فرماید که در تمام عالم وجود، اساس خلقت که همان کمال اولی است به تعبیر فلسفی، می گوییم کمال اوّلی خلقت یعنی کمال اوّلی. کمال اولی که خلقت اولی هر شی‌ای است، او را خدای سبحان داده است؛ بعد مطابق این در نقشه تفصیلی ادامه حیات این در همین کمال اولی دیده شده است و کشیده شده است. نقشه هر موجودی در ادامه حیاتش و تا انتهای عمرش در ابتدای خلقتش چی شده؟ «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» این ثم که تراخی تدریج هم است و در آن گاهی زمان طولانی هم طول می‌کشد تا به هدایتش برسد؛ که این «ثُمَّ هَدَی» نسبت به همه نظام وجود، مجردات و مادیات، هر چیزی که عنوان ما سوی الله و خلق بر او صدق بکند، منتها تفاوتش این است که در مادیات این تدریج است، در مجردات تدریج نیست، کمال ثانوی‌شان عین کمال اولی‌شان است؛ یعنی اونی که پس از این داشتند آن از ابتدا با همان خلق اول محقق شده است، چون آنجا زمان در کار نیست. اما در نظام عالم طبیعت «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» تدریجاً.

بعد خود در نظام طبیعت باز دو قسم است، یکی این که همه عالم وجود نقشه وجودشان در نظام خلق اولی‌شان آن مُدانی که بذری که کاشته می‌شود تمام نقشه وجودش تا انتهای درخت شدن و به ثمر رسیدن در همان دانه کشیده شده است و موجود است، چون قبلاً این را خواندیم که استعداد هر شی‌ای با آن تفصیلش و فعلیتش اتحاد وجودی دارد، این رقیقه آن است. لذا شی‌ای که می‌رسد به فعلیت محضه، در مقام استعدادش تمام آن نقشه در اینجا دیده شده است. لذا اگر کسی قدرت استعدادخوانی پیدا بکند که انبیا اینگونه بوده‌اند و هستند و انسان‌های کامل اینگونه هستند، می‌تواند از درون هر دانه‌ای و هر هسته‌ای و هر ذره‌ای، بفرمایید از درون هر مولکولی بفرمایید در نظام جمادات هم، از درون هر مولکولی تمام در حقیقت هستی آن را الی ما لا نهایه که ادامه خواهد داشت را بخواند، چون تمام اینها در این دیده شده است. تفاوت این است که در نظام همه عالم این مسئله تکوینی است، در انسان علاوه بر نظام تکوین که بسیاری از امورش مثل موجودات دیگر است، نظام تشریع هم است، که این به صورت دین در می‌آید و بیان می‌شود. این بحث مهمی است که «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» که این در تمام نظام..، خیلی از آن فرع در می‌آید و نتیجه در می‌آید که یکی‌اش این است که خدا دین را می‌فرستد تا انسان هدایتش و رسیدن به کمالش کاملاً محقق بشود و آن استعدادش به فعلیت برسد.

انشاءالله اگر فرصت باشد جلسه آینده این بحث را جلد چهاردهم المیزان است، اگر دوستان خواستند بیاورند یک قسمتی است حدود یک صفحه و نیم است این را ذیل آیه شریفه انشاءالله در خدمت دوستان هستیم. اگر هم خواستند مطالعه بکنند صفحه 166 به بعد جلد 14 انشاءالله در محضرش هستیم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

تا 44:20 دقیقه

[1] حاقة آیات 9 تا 22.

[2] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 272.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 272-273.

[11] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 273.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان.

[15] همان.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] بقره، آیه 286.

[24] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، جلد 2، صفحه 273.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28] همان.

[29] همان.

[30] همان.

[31] همان.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] طه، آیه 50.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 433” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید