بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

شما که می دانید که ما صلوات‌های این جوری را بالاخره تکرار می‌کنیم یا از باب اینکه می‌خواهید تکرار کنید این جوری می‌فرستید که هی عاشقانه تکرار بشود یا از اول اگر بخواهید خودتان را راحت کنید یک صلوات زیبای با محبت امام زمانی بفرستید (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

اصلاً این از اول چقدر انرژی می‌دهد به آدم تا آن صلوات عارفانه خیلی خلاصه، خیلی عارفانه بگوییم که برنخورد نه که عارف‌ها این جوری باشند ها! اما خیلی دیگر عارفانه که می‌شود آن جوری می‌شود. این چقدر انرژی به آدم می‌دهد این صلوات انشاالله. یک صلوات دیگر بفرستید دلمان خنک بشود (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

بحثی که در این چند جلسه گذشته در خدمت دوستان بودیم، بحث جالبی بود که مربوط به شخصیت زن در اسلام بود که اگر یادتان باشد با این مقدمه آغاز کردند که نگاه تاریخی در ملل و تمدن‌های مختلف را به زن اول بیان کردند تا جایگاه زن در انظار مکاتب و مذاهب سابق روشن بشود و پس از آن نگاه به زن و شخصیت زن را در اسلام شروع کردند و مطرح کردند، که در ضمن این مباحث مباحث فردی شخصیت زن و مباحث اجتماعی شخصیت زن و اصلاً تفاوت‌ها و اختصاصات و مشترکاتی که بین زن و مرد است را به نحوی در اینجا آوردند و در ضمن همین بیانات بود که حتی آن حدیثِ اگر الان در ذهنم اشتباه نخوانم «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم»[2] که این حدیث شریف را هم در جلسه آخر مطرح کردیم که بحث‌های بسیار در حقیقت دقیق علمی بود در نگاه به زن که مرحوم علامه اشاره فرموده بودند و استفاده شد از آن فرمایشات مرحوم علامه و محور تمایز زن و مرد را ایشان به دو خصوصیت برگرداندند که این دو خصوصیت را در صفحه 271 بیان کردند که یکی این است که آن چیزی که صنع الهی تفاوت و اختصاص قرار داده برای زن این است که زن به منزله حرث است در تکون نوع. زن به منزله حرث است؛ کشتزار چه خصوصیتی دارد، خصوصیت زن در اصطلاح نظام آفرینش مثل کشتزار است در نظام آفرینش که زن به منزله حرث است که «نساءكم حرث لكم»[3] این حرث لكم کشتزار است، بعد فرمودند که ما خلق کردیم شما را من ذکر و انثی که مبدأ خلق حتماً زن و مرد است.

و بعد هم اشاره کردیم به بحث رحم اگر یادتان باشد که حقیقت رحم در نظام الهی این حقیقت رحم عرض کردیم که مبدایت تمام نسبت‌ها از رحم نشات می‌گیرد و این مبدایتی که از به اصطلاح رحم نشات می‌گیرد تمام نسبت‌ها دائر مدار این رحم است که این رحم عضوی از اعضای زن است که مشتق از رحمان است. یادتان است این هم یک بحث مفصلی راجع به آن کردیم که جای بسط زیادتر هم دارد. در نظام‌های عرفانی به این بیشتر پرداخته‌اند از منظر عرفانی. در نظام به اصطلاح روایی هم بین رحم طینی و رحم دینی باز نسبتی که قائل شدند جای بحث دارد. رحم طینی که همین رحمی است که ما می‌شناسیم و رحم دینی که آن رحمی است که در نسبت‌های حقیقیه محقق می‌شود. پس یک نسبت‌های ظاهریه است که از همین رحمی که عضو زن است نشات می‌گیرد و یک نسبت‌هایی است که نسبت‌های الهی است که با رحم دینی نشات..؛ آن هم رحم دینی. تعبیر به رحم دینی، که تعبیر در روایت این است که حقیقت محمد صلوات الله سلام الله علیه و آل محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) این حقیقت رحم دینی حقیقی انسان‌ها است و از این طریق منتسب به خدا می‌شود. پس هما نطوری که از طریق رحم طینی انتساب صورت می‌گیرد در نظام ظاهری و احکام ظاهری دارد مثل ارث و مثل تناسب‌ها و حرمت‌ها و حلیت‌ها و اینها که از همین نسبت رحم یعنی همه محورهای نسبت‌های در عالم دنیا، ارث بردن‌ها، محرمیت‌ها، حرمت‌ها، همه اینها از از نسبت رحم نشات می‌گیرد؛ همه باید محوریتش بر اساس رحم باشد. یک پای فعال و اساسی این نسبت‌ها همه چیست؟ اگر دو نفر برادر هستند به لحاظ این است که مادر رحمی دارند و اگر دو نفر در حقیقت حتی نسبت‌هایی از طریق پدر می‌برند به تبع نسبت باز رحم است که حالا بحثش انشاالله در جای خودش مفصل خواهد آمد که نسبت‌ها بر اساس نظام رحم شکل می‌گیرد. همین نسبت ها وقتی که در این رابطه در نظام به اصطلاح طبیعی و نظام ظاهری شکل گرفت، در نظام حقیقی هم از طریق رحم است؛ منتها آن رحم کدام رحم است؟ رحم تعبیر روایت آل محمد صلوات الله و سلام الله علیه است.

با این نگاه اگر ما بحث رحم را، (10:00) بحث آن «جمال الرجال فی عقولهم، قول النساء فی جمالهن» که بیانی که از جناب حضرت آیت الله جوادی حفظه الله خدمت دوستان عرض شد که ایشان این بیان را حکم دستوری می‌گیرد، نه حکم توصیفی؛ که اگر دستوری شد نه توصیفی خیلی بیان متفاوت می‌شد. دستوری یعنی آنی که مورد تعالی است و توجه است و به سمتش باید حرکت کرد، نه توصیفی که این جوری است. این جوری بودن بیان نیست، بلکه دستوری است. منتها احکام دستوریه تشریح حتماً مبتنی بر نظام خلقت است. یعنی نظام خلقت این را پایه‌هایش را استعدادش را قرار داده که دستور مطابق در حقیقت چیست؟ تشریع مطابق با تکوین است. این هم ببینید پس اگر می گوییم دستوری است توصیفی نیست، نه به این معنا که در نظام توصیف قابل وصف نیست این مسئله. بلکه در نظام دستوری این حکم است، مبتنی بر یک نظام تکوین است. این هم بحث مهمی است. لذا در آنجا آخرین بحثی که داشتیم به همین بحث این روایت شریف و تبعاتش منجر شد که خیلی از آن مسائل نشات گرفت. اگر دستوری شد نه توصیفی، آن موقع این به عنوان نگاه متعالی دین تلقی می‌شود که زنان در نگاه متعالی دین با توجه به آن چیزی که در نظام خلقت خدا برای آنها قرار داده که در نظام طبیعتشان این حقایق موجود است، هم نظام طبیعت به معنای طبیعت بدنی‌شان، هم نظام طبیعت به معنای نظام روحی و استعداد روحشان؛ نه طبیعت فقط به معنای جسم، طبیعت جسمی است نظام روحی هم که مبتنی بر او هستند این نظام لطافت و این نظام کشتزار اساس…

با این نگاه اگر که نگاهمان بر این بگذاریم که نظام بر اساس همان کشتزار است و آن رقت طبع،؛ دومین خصوصیت هم چی بود؟ آن رقت طبع، بله دیگر آن رقت بنیه و رقت طبع، احساسی بودن که این دو خصوصیت امتیاز لطافت بنیه و رقت شعوری. این دو تا امتیاز زن است اختصاص زن است. همین اختصاص نسبت به مرد به نحو دیگری مطرح می‌شود. پس نباید قیاس بکنیم که زن‌ها ناقص هستند یا کامل و مرد را ملاک قرار بدهیم. ما نگاهمان حتی در زن‌هایمان نگاهمان مردانه است؛ یعنی خصوصیات مرد را اصل می‌گیرند، بعد نگاه می‌کنند ببینند زن چه قسمتی از اینها را دارد و چه قسمتی را ندارد، به قسمتی که ندارد می گویند ناقص است. یا می‌خواهند جبران کنند بگویند ناقص نیستیم جوری نشان بدهند که بگویند این جوری نیست که نداشته باشیم. چرا؟ چون محل مقیاس را آن معیار را مرد گرفته‌اند، در حالی که بین زن و مرد یک حقیقت مشترکه است که نوع واحدی هستند و این نوع واحد هم «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[4] است که هدف نهایی اینها هم هدف واحدی است. هدف نهایی، یعنی آن مقصد نهایی مقصد واحدی است. اما هدف‌های متوسط و قریب که در مسیر قرار دارد، هدف‌های متوسط و قریب که مسیر را معین می‌کند. هدف نهایی او در اوج در حقیقت رسیدن است، زن و مرد در نهایی «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» یعنی در هدف نهایی مشترک هستند، اما راه رسیدن به این هدف نهایی مختلف است. چون راه رسیدن به این هدف نهایی مختلف است، پس اهداف متوسط و قریب مختلفی وجود دارد که در مسیر معین می‌شود و می‌تواند این اهداف مسیر را معین بکند. لذا امتیازات زنان و امتیازات مردان به غیر از نقطه اشتراکشان، اینها مسیر را مشخص می‌کند. لذا می‌بینید که اگر یک موقعی در آن آیه شریفه می‌فرماید که برای هر کدام از این‌ها «لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»[5]

بعد می‌فرماید که «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا»[6] این را می‌خواستیم بگوییم «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ»[7] شما دنبال این نباشید که اختصاصات آن دیگری را بخواهید پیدا بکنید. خطاب به مردان است نسبت به زنان و زنان است نسبت به مردان «وَلَا تَتَمَنَّوْا» منتها عمدتاً خطاب به زنان است نسبت به مردان که چون عمدتاً زن‌ها به دنبال اختصاصات مردان بودند «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ» شما به دنبال آن نظام اختصاصات نباشید، دنبال نظام اشتراکاتی باشید اولاً، ثانیاً به دنبال اختصاصات خودتان باشید. هر کدام اختصاصی دارید؛ اختصاص خودتان را که «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا» که این اختصاصات مردان است «وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[8] آن‌ها هم نسبت به راه اختصاصی خودشان نصیب خودشان را دارند. اما «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» پس از اینکه در نظام اختصاصی هر کدام قدم برداشتید «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[9] از خدا فضل الهی را هم بخواهید؛ که فضل الهی این است که قدرت و توانی که در اختصاص دیگری قرار داده شده پس از انجام مأموریت محوری خاص خودشان امکان به دست آوردن آن هم است، منتها پس از به دست آوردن چی؟ پس از به دست آوردن آن اختصاصات. نه اینکه «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» بدون آن اختصاصات.

لذا بعد بیانی که ایشان دارد این است که تفاخر برای زنان در روایات ما نسبت به به اصطلاح کسب اموال، اشتغال یا علم یا مسائل این جوری، این مذموم نیست اگر که کسبی در این رابطه پیدا کردند، تفاخر به این مذموم نیست. نه تفاخر به مال به معنای اینکه پز بدهند. نه به عنوان اینکه مثلاً امروز یک خانمی برای خودش این فضیلت را ببیند که اشتغالی دارد در اجتماع. این اشکالی ندارد. منتها تفاخر به آن هم اشکالی ندارد. منتها کی این تفاخر اشکال ندارد؟ پس از اینکه در موارد اختصاصی خودش موفق بود، پس از اینکه آن‌ها را انجام داد؛ یعنی آن نظامی را که نظام اختصاصی‌اش بر عهده‌اش گذاشته بود او را انجام داد، در نظام در حقیقت پس از او اگر توانست کار دیگری انجام بدهد این «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» مانع ندارد فضل الهی است و این فضل برای او ممنوع نیست. منع نشده. اما پس از او قرار داده شده. لذا تفاخر به آن هم مانعی ندارد پس از اینکه در اختصاصاتش موفق باشد. این هم یک نکته دقیقی است.

پس اگر ماموریتی را خدای سبحان بر عهده زن قرار داده که استعدادش را هم در او قرار داده و ماموریتی را بر عهده مرد قرار داده و استعدادش را در مرد قرار داده، این مأموریت اولاً و بالذات برای آنها ممدوح است و مطلوب است و این را از او خواسته‌اند. اما اگر در حقیقت این را انجام داد، می‌تواند «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» چون نوع واحدی هستند، در مأموریت آن در حقیقت دیگری هم دستی داشته باشد در آن مقداری که استعدادش است. یک موقع می گویید حالا مرد کارهایش را انجام داده، دلش می‌خواهد حامله بشود. خب نمی‌شود، آن دیگر در حقیقت اختصاص مربوط به زنی است که برای مرد قرار داده نشده. بگوید من می‌خواهم اجر حمل را هم ببرم و آن وقت زایمان… .

خواندیم در آن قصه که می‌گفت وقتی زن می‌زاید… در قوم هند بود مثل اینکه ..گفت وقتی زن می‌زاید باید بلافاصله از بستر بلند بشود مرد بخوابد در بستر همان تازایی، مرد بخوابد دو هفته یا مدتی چه کار بکند؟ زنی که زاییده هم بچه داری بکند هم از این مرد پرستاری بکند، چون این زن زاییده این مرد بخوابد در بسترش. حالا این دیگر این هم بالاخره یک فضلی است که برای این مرد «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» برای آن‌ها که این نگاه.

اما می‌تواند عرض کردیم زن در احساسات و بروز احساسات و تعبیر دقیقی که آنجا شد، محسوس کردن معقول. محسوس کردن معقول! قوتی که زن دارد بی نظیر است. این جزو وظایف اولیه است؛ لذا تربیت کودک که در دوران حس به سر می‌برد، در دوران حس به سر می برد محسوس است ادراکات محسوس دارد، به عهده مادر است عمدتاً. یعنی وظیفه اصلی مادری حضانت کودکان است. این حضانت کودکان که هم نظام مادی‌شان را شامل می‌شود هم نظام تربیتی‌شان را، هم اطلاق شده زبان مادری؛ چون آن زبان مادری هم نوعی از تربیت است دیگر، که این زبان مادری نوعی از…؛ این تربیت یعنی محسوس کردن معقول، این توان در زن قوی‌تر است، (20:00) نه اینکه اختصاص به زن دارد اما قوی‌تر است، این با توجه به توانایی‌هایی زن این قدرت در زن شدیدتر است. در جهت مقابلش معقول کردن محسوس هم جزو توانایی ترجیحی مرد است که پس از دوران چیز، آن وقت آن تربیت در نظام بالاتر به عهده مرد قرار می‌گیرد که معقول کردن محسوس که اینها را عرض کردیم در جلسات قبل  از تعطیلی که اینها نقاط مهمی است. نه اینکه مرد نمی‌تواند معقول را محسوس کند، می‌تواند آن هم. اما این توانایی در غالب زن‌ها قوی‌تر است. لذا عرض کردیم رفتار زنان که عبارت از محسوس کردن معقول است با توجه به اینکه به جزئیات بیشتر نظر دارند و توجه‌شان به جزئیات بیشتر جذب می‌شود و به آنها بیشتر توجه دارند این تسهیل می‌کند تا معقول را محسوس بکند. تا معقول را محسوس بکنند و این در تربیت کاملاً احتیاج است به آن، که نظام معقول را بتوانند..، محسوساً عرض کردیم مثالش ایثار بود که در زن‌ها به سرعت در نظام رفتار ظاهری‌شان به راحتی بروز می‌کرد، در حالی که در مرد این سخت‌تر بارز می‌شد، دیدنش سخت‌تر بود؛ ولی در رفتار عمومی و روزانه خانم‌ها این بیشتر و راحت‌تر دیده می‌شد.

این بحث‌ها همه گذشته ‌ها! فقط داریم یادآوری می‌کنیم که خلاصه دوستان یادشان بیاید. فاصله نزدیک یک ماه شده، نُه هشت بوده آخرین جلسه الان پنج است، تقریباً چهار روز دیگر یک ماه از آخرین جلسه گذشته.

با این نگاه، نقاط امتیاز زن‌ها و نقاط امتیاز مردها دو راه است برای رسیدن به یک هدف، دو راه است برای رسیدن به یک هدف. پس قیاس کردن یکی به دیگری کار غلطی است، بلکه در حقیقت چیست؟ راه هر کدام اختصاصی است، باید آن راه را دید با توجه به چیزی که خلقت در او قرار داده. تفاوت مردها و زن‌ها تفاوت دو صنف است، نه تفاوت دو نوع است. تفاوت انسان با حیوان تفاوت دو نوع است با مثلاً فرس با بقر، اما تفاوت مرد و زن تفاوت دو صنف از یک نوع است. لذا هدف مشترک است، هدف مشترک هم غایت نهایی است، رسیدن به آن واحد است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[10] که آیه شریفه همین بود که شما را از «خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى» بعد می‌فرماید بعدش «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» که ذکر و انثی در خلقتشان درست است که ذکر و انثی هستند، اما در غایتشان واحد هستند؛ غیر از این که هر شخصی هم که به دنیا می‌آید من ذکر و انثی است، یعنی حتماً یک ترکیب باید در وجود هر کسی باشد، یعنی هر کسی که است «مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى» است این گونه نیست که یکی فقط ظرف باشد و بی‌تأثیر و دیگری فاعل باشد و تمام تأثیر؛ بلکه «خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى»[11] که هر دو تأثیر در این وجود دارند. لذا مردان بزرگ آینده هم محصول «مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى» هستند، زنان بزرگ هم محصول «مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى» هستند. لذا این حقیقت دائماً در حقیقت در همه اینها تکرار شده.

تا اینجا این بحث گذشت و اگر حالا تا اینجا دوستان سؤال دارند چون بحث اگر یادشان رفته احکام مشترکه و مختصه را ایشان بیان کردند که در احکام مشترکه و مختصه ایشان بیان کردند که این اگر می‌فرماید حکومت و قضا احکام مختصه به مردان است و نه زنان، نه اینکه علم به حاکمیت و علم به حکومت داری و سیاست داری و علم به قضاوت مخصوص مردان باشد، نه زن هم می‌تواند این علم را کسب کند. اما حکومت داری و قضاوت اختصاص به مرد دارد؛ چرا؟ چون اگر زنی هم این قساوت در دلش ایجاد بشود که آن عاطفه‌ها و حساسیت‌ها و رقت طبع و شعور و آن در حقیقت لطافت طبعش را زیر پا گذاشته باشد و به مرتبه‌ای رسیده باشد که برایش گریه و خندۀ شاکی و در حقیقت آن متهم تفاوت نکند، ممدوح نیست در نگاه الهی به این مرتبه رسیدن. نمی‌خواهد این را ترویج بکند، لذا هم غالباً امکان پذیر نیست، هم ممدوح نیست و ترجیح ندارد. اگر کسی هم توانست زنی هم به بتواند غلبه بر احساساتش را داشته باشد و این رقت طبع و ادراکش را زیر پا بگذارد و بتواند قضاوتی بکند که به اصطلاح هیچ احساساتی در آن دخیل نباشد، از نگاه الهی برای زنی ممدوح نیست که بخواهد این را ترویج بکند. این را قبلاً نگفته بودیم که این ممدوح نیست برایش. بحث مهمی است حالا نمی‌دانم توانستم با همین مقدار.

لذا کارهایی که اختصاصاً برای مردان ذکر شده، نه اینکه زنی نمی‌تواند به او برسد، به علم او که امکان پذیر است نهی هم نشده. به عمل او و کاربرد او اگر نهی هم صورت گرفته، مال این است که امکان پذیر است، اما با طبیعت زن چون سازگار نیست، ممدوح نیست در شریعت و به اصطلاح می‌گوید اگر آمد زنی در این ناحیه حتماً از وظایف اختصاصی اصلی‌اش او خارج می‌شود و نمی‌تواند آن‌ها را درست انجام بدهد. لذا برای او این را قرار ندادند، مثل همین حکومت و قضا.

شاگرد: بعد از آسیب بر مرد و زن، آسیب برای اجتماع هم است دیگر!

استاد: عرض کردم که آسیب فردی که شد آسیب ..؛ طرف می‌گوید حالا آسیب اجتماعی برای اجتماع را حقوق فردی من را خراب کردن به خاطر آسیب اجتماعی من نمی‌پسندم. می‌گوییم نه اولاً آسیب فردی است، وقتی آسیب فردی شد قطعاً آسیب اجتماعی هم است، چون فرد اگر آسیب ببیند حتماً اجتماع آسیب می‌بیند. جایی ممکن است اجتماع آسیب ببیند، اما آسیب به لحاظ فرد آسیب نباشد. اما هر جا فرد آسیب ببیند حتماً آسیب اجتماعی هم است. لذا اگر آسیب آسیبِ فردی شد آسیب اجتماعی به طریق اولی است؛ چون این وظایف وظایفِ محول شده است و واگذار شده است. این هم یک نکته.

شاگرد: این قسمتی که … [26:26] فرمودید اگر بتواند وظایف اختصاصی را انجام بدهد، این از بعد … [26:31] است یا واقعاً امکان پذیر است که کسی آن حیطه مسئولیت‌های اختصاصی خودش را، چه مرد و چه زن، انجام بدهد و بخواهد فراتر از آن هم …

استاد: امکان پذیر است، چرا! لذا راهش را نبسته‌اند در خیلی از مسائل هم. حتی عرض کردم الان در صفحه بعد می‌خوانیم که می‌گوید که روایاتی در این باب وارد شده که به اصطلاح مباهات زن‌ها و تفاخر زن‌ها در بعضی از کارها مانعی ندارد در بعضی از کارهایی که آنها فضل بر آن اختصاصاتشان است، اضافه بر اخصاصاتشان است. اما در مرد تفاخر مذموم است مگر در جنگ. مگر در جنگ تفاخر کردن که من فلان هستم، من فلان هستم تفخر در جنگ مانعی ندارد برای مردان، اما در زنان تفاخر به بعضی از وجوه فضل که حالا ذکر می‌کند با حفظ آن اختصاصات و تکالیف مانعی ندارد.

شاگرد: بالاخره آن تکالیفی که … [27:26] آن را انجام داده

استاد: حالا در بحث اینکه آن تکالیف حداقلش تکالیفش است، حیطه دعوا و نزاعش است، اما تعالی‌اش در حقیقت آن نقطه مباحاتش است. بله ،اما در عین حال اگر کسی توانست در نقطه تکالیفش که آن خط قرمز باشد موفق بشود، حالا پس از این می تواند در نقاط دیگر هم چنگ بزند دست بزند مانعی ندارد، اما اگر با عدم حفظ آن خطوط قرمز دست زد، مذموم است اصلاً، مردود است اصلاً.

شاگرد: الان در جامعه، آیا مثلاً دخترانی که هنوز مجرد هستند هجده نوزده ساله، واقعاً رفتن‌شان به دانشگاه می‌توانیم بگوییم از باب فضل است؟

استاد: ببینید الان شما یک مسئله‌ای را مطرح می‌کنید که ما آن جلسه هم یکی از دوستان این سؤال را کرد این جواب را دادیم. اسلام یک دینی است که همه دستوراتش با هم جواب می‌دهد. ما اگر می گوییم که رفتن به دانشگاه فضل است و تحصیل علم فضل است؛ کجا این را می گوییم؟ کجا می گوییم این فضل است؟ آیا در هر جایی، در هر به اصطلاح شرایطی؟ می گوییم نه. فضل آنجایی است که همه دستورات را با هم ببینیم تکالیف اولیه‌اش محقق شده. می گوییم اجتماعی که اسلام می‌پسندد این است که دختر در همان اوان در حقیقت امکان ازدواجش ازدواج کرده باشد. وقتی ازدواج کرده، اصل آن اختصاصش را گرم کردن و صمیمیت و آن رفع حوائج ضروری‌اش محقق شده باشد. پس از آن به کمالات بپردازد. فرزند دارد. در تربیت فرزند و همسرداری اش و حسن و تبهل [29:07] هم که آن دفعه گفتیم که این جهاد برای زنان است و این جهاد هم خیلی از مثال‌ها باید انشاالله بیشتر هم راجع به آن بعداً صحبت بکنیم، این جهاد هم محقق کرده، اما باز هم این انرژی و توان دارد. بعضی از زن‌ها توانایی‌شان فوق العاده است، می‌توانند در کنار جمع همه این‌ها بتوانند کار…، می‌گوید این می‌تواند به تحصیل علم هم بپردازد و بعد هم بتواند در نظام تربیتی اجتماعی هم داخل بشود، عیبی ندارد، این فضل است. اما یک موقع است که از اصل اختصاصاتش بازمانده یا در یک اجتماع بیماری است، در یک اجتماع بیماری است، اختلال دارد این اجتماع؛ آیا در این اجتماع اختلال باید چه کار کرد؟ در نظام اختلال باید مسئله را با نگاه اختلال نگاه کرد و صحبت کرد، نمی‌شود در نگاه آنجایی که موزون است همه اعمال با هم، و بعد حکم بکنید، (30:00) همان را سرایت بدهید در نظام. اگر پس ما گفتیم که تحصیل علم علاوه بر آن اختصاصات فضل است آنجایی که آنها رعایت شده، اما در غیر از آنجا آیا فضل است؟ باید دید که در حقیقت در اینجا در نظام اختلال باید چه کار کرد؟ با حفظ نظام اختلال و نگاه اختلال و سوقش به سمت به اصطلاح آن مطلوب، این در آن چه نقشی می‌تواند ایفا کند. اگر در نقشش اختلال بیشتری ایجاد می‌کند تأثیر، قطعاً مثل آن مثالی که آن دفعه زدیم. گفتیم اگر گفتند ورودی دخترها به دانشگاه 68 درصد شده، پسرها 32 درصد؛ این اختلال است یا نظم است، این فضل است برای زن الان یا این به اصطلاح برایش یک اختلال است؟ قطعاً این اختلال است، قطعاً این ممدوح نیست، قطعاً این مذموم است؛ چرا؟ چون این تحصیل به دنبالش اشتغال است، به دنبالش پر کردن جاهای کار است، صرف تحصیل خالی نیست که! اگر وقتی می‌خواهد کار ایجاد بشود این به ضرر زن است یا به نفع زن که پست‌ها؟ مرد می‌خواهد برود سربازی، مرد باید درآمد خانواده یا پدر و مادر را یا بالاخره زن و فرزند را تأمین بکند. لذا نمی‌تواند بنشیند در خانه هی درس بخواند تا این شرکت بکند، بیست بار هم رفوزه شد باز هم خلاصه شرکت بکند تا قبول بشود. مرد مجبور است دو بار سه بار که شرکت کرد؛ چه کار بکند دیگر؟ دست بردارد تا بتواند به… . خب این برای زن آسیب می‌شود که او رفت درس خواند دیگر شوهر. تعداد زنان فارغ التحصیل 68 درصدی که لیسانس و فوق لیسانس دارند از مرد در حقیقت 32 که فارغ التحصیل می‌شود، بیشتر می‌شود. بعد ازدواج آنها با آن اصل نظام اختصاص منافات دارد. لذا اختلال است. لذا باید حداکثر ورودی دانشگاههای ما حداکثر در حد مردان بیشتر نباشد، حداکثر. بلکه ترجیح با این است که کمتر باشد؛ چرا؟ آن جلسه هم عرض کردیم اگر یک شغل باشد و دو زن و مردِ مساوی از جهت شرایط، از جهت نگاه الهی این شغل مربوط به مرد است چون گفته که نفقه بر عهده مرد است. چون وجوب نفقه را بر عهده مرد گذاشته و تحصیل مال برای زن فضل است، نه وجوبی؛ ولی برای مرد وجوبی است. کسی که آنجا می‌گوید وجوبی است، اگر یک شغل است دو زن و مرد مساوی از جهت شرایط، حتماً از نگاه دینی و الهی این شغل باید مربوط به این مرد باشد تا بتواند آن وجوبش را رعایت بکند. و الا اگر زن اینجا آمد شاغل شد این به ضرر خود زن است که مثالش را هم زدیم زنان شاغل در آمارها همیشه درصد ازدواجشان پایین‌تر از زنان غیر شاغل بوده به نسبت. لذا این خودش یک آفت است که آن اختصاصاتشان چه شده؟ که آن هدف اولی و اصلی مختل شده. پس این درس خواندن با این نگاه باید با همه این آمارها دیده بشود تا بگوییم فضل است یا فضل نیست.

شاگرد: در مورد … [32:51] فرمودید که این ولو اینکه این علم را به دست بیاورد و امکانش را داشته باشد ممدوح نیست.

استاد: ممدوح نیست عملش، نه علمش. علمش ممدوح است، عیبی ندارد فضل است اما عملش قاضی بودن است یعنی،

شاگرد: الان مثل امام جماعت شدن چطور؟ این چرا نمی‌تواند فضل باشد برای زنان؟ … [33:11]

استاد: در بحث امام جماعت شدن می دانید که امام جماعت برای زنان شدن را احتیاط می‌کنند و اکثریت هم الان قائل هستند که مانعی ندارد در بین جامعه زنان، لذا دارند هم الان خیلی جاها انجام می‌دهند. اما خب بگویید یک زن امام جماعت برای مرد و زن باشد، خب این در حقیقت قطعاً با آن نگاه تعالی الهی نسبت به زن که زن مستور است، زن حیا، آن بحث حیایی که مفصل راجع به زن داشتیم آن قطعاً سازگار نیست که او در جلو قرار بگیرد مرد در حقیقت در پشت قرار بگیرد و این با آن دستور عورت بودن نظام وجود زن و حیای زن قطعاً سازگار نیست با آن نگاه قطعاً این فضل ندارد و مطابق با آن احکام فطرتی هم است که در زن است که عرض کردیم حیاهای نه‌گانه‌ای که در زن خدا قرار داده که آن جای خیلی بسطی دارد حیاهای نه گانه که چهارتای آن‌ها را عرض کردیم چی می‌شود؟ چهارتای آن‌ها پس از دیدن عادت، پس از در حقیقت عقد، پس از ازدواج و پس از تولد فرزند، چهار تا از این حیاها ریخته می‌شود، اما پنج تا را که این پنج تا چیست؟ خود این پنج تا، پنج حیا است، باید این پنج حیا دیده بشود، پنج حیا یکسان نیست، پنج حیا یعنی طور است یعنی همان جوری که چهار طورش آن جوری به اصطلاح ریخته می‌شود و ممدوح هم است آن ریخته شدن‌ها، مذموم نیست؛ یعنی آن‌ها طور تکوین بر این چیده شده است که باید این گونه باشد. آن پنج طور هم باید پنج طورش دیده شود. لذا آن با آن پنج طور سازگار نیست. رجوع مرد به زن در نظام اجتماعی ممدوح نیست در نگاه الهی، که زن مصدریت قرار بگیرد در نظام اجتماعی. این ممدوح نیست. بله در جای ضرورت نگفته‌اند در جای ضرورت حرام است، اما به صورت عادی ممدوح نیست.

لذا شغل‌هایی برای زن‌ها ترجیح دارد، راجح است، که این مصدریت در آن نباشد. بله ممکن است تا حرام هم کشیده بشود اما بعضی از آن‌ها حرام نیست، بعضی از آن در حقیقت ممنوع نیست اما مرجوح است. قطعاً مصدریت زن نسبت به مرد که مرد به اصطلاح مرجعش زن باشد، نه مرجع تقلید، یعنی رجوع، جایی باشد که قرار بگیرد که وزیر باشد، نمی‌دانم جایی باشد که مثلاً این مدیر باشد، در نظام الهی با توجه به دستورات الهی این ممدوح نیست مگر مدیری که رجوعات مردها برای او نباشد. این الان بالاخره نگاه‌های امروز را شما نگاه نکنید که تحت تأثیر جوها خیلی حرف‌ها زده می‌شود. اگر ما آن نگاه‌ متعالیه، نگاه الهی..؛ حرام هم نیست اگر یک زنی وزیر شد، حرام نیست، اما مرجوح است. اگر یک زنی توانست خودش را حفظ بکند، اگر توانست این در حقیقت همۀ شرایط را رعایت بکند مرجوح است با همۀ این. یعنی تازه همۀ شرایط را رعایت کرد، مرجوح است و راجح نیست قطعاً مرجعیت. بله اگر مدیریت جایی باشد که ارتباط نخواهد، مثلاً طراحی باشد، نقشه‌کشی باشد، جوری باشد که چیزهای ارتباطی را؛ آنجا اشکالی ندارد، آنجا ممکن است هم فضیلت باشد، راجح هم باشد، مانعی هم نداشته باشد.

شاگرد: شاخصۀ این ممنوعیت چیست؟

استاد: همان نگاه الهی، آن مرزهای اصلی که ترسیم شده.

شاگرد: مسائل مستحدث

استاد: مسائل مستحدث هم برمی‌گردد به همان‌ها دیگر. لذا در حقیقت «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ اَلْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ اَلتَّفْرِيعُ»[12] است دیگر. یعنی اصول است، با حفظ اصول آنها. یعنی الان شما مسائل مستحدثه‌ای پیدا نمی‌کنید که برگشت به آنها پیدا نکند. یک چند خط هم بخوانیم اگر اجازه بدهید.

«و عمدة هذه المورد»[13] اینکه گفتیم که «إلا في موارد يقتضى طباعها ذلك»[14] طبیعتش اقتضا بکند. «و عمدة هذه المورد : أنها لا تتولى الحكومة و القضاء ، و لا تتولى القتال بمعنى المقارعة»[15] خودش جنگجو بودن برای زن در جایی که واجب عینی برایش نشده باشد، آنجا مقارعه بر زن نیست، هر چند به عنوان در حقیقت همان به اصطلاح پرستار و یا دکتر و یا اینها مانع ندارد، اما به عنوان جنگجو «لا تتولى القتال بمعنى المقارعة لا مطلق الحضور» مطللق حضورش نفی نشده «و الاعانة على الأمر كمداواة الجرحى مثلاً، و لها نصف سهم الرجل في الارث»[16] که آن هم تفصیلاً آنجا تفسیر کردیم گفتیم سر مرد را با پنبه بریدند اینجا «لها نصف سهم الرجل في الارث». گفتیم 12 و 6 می‌شود چی؟ گفتیم 2 به 1 می‌شود 12 به 6 می‌شود 18. بعد به این می‌گویند که آن 6 تایت را بگذار در حساب بانکی، دست نزن. به این 12 می‌گویند خرج زندگی‌ات را بده. بعد خرج زندگی چقدر است؟ خرج زن بیشتر است در زندگی از جهت به اصطلاح..؛ خورد و خوراکش خب یکی است، ولی این پوششش چی است؟ پوشش و زینت‌آلاتش که با مرد قابل قیاس نیست که! پس باید از آن 12 تا اقلاً 6 تایش را خرج زن بکند. 6 تایش به اضافه 6 تای قبلی که خودش داشت، می‌شود چند تا؟ 12 تا. چند تا برای مرد خرج شده؟ 6 تا. ولی همین که طریق خرج را از کانال مرد قرار دادند، این سیستم تکمیل نظام وجودی است. سیستم طبیعت است که این را اقتضا..؛ که لذا «الرجال قوامون علی النساء»[17] لذا همین این سیستم چه کار می‌کند؟ مدیریت را اعمال می‌کند. با اینکه با پنبه سرش را بریدند اما یک سیستم مدیریتی کاملی هم است. خیلی جالب است جای خودش اگر درست باز بشود. یعنی این فقط نخواستند سر مرد را گول بزنند، یک نظام تکوینی هم است، دقیق هم است که اینجا شکل داده شده. «و لها نصف سهم الرجل»[18].

«و عليها: الحجاب و ستر مواضع الزينة»[19] برای او هم حجاب و ستر مواضع زینت را خدا قرار داده تا اختصاص به مرد داشته باشد اینها. از زن برای مرد چی باشد این؟ اختصاص برای همسرش باشد که «عليها الحجاب و ستر مواضع الزينة». غیر از نظام فردی کمالی برای خود زن، این در حقیقت یک اختصاصی هم پیدا می‌کند. «و عليها أن تطيع زوجها فيما يرجع إلى التمتع منها»[20] نه در همۀ امور، در آن چیزی که به این برمی‌گردد. «و تدورك ما فاتها»[21] و جبران شده است؛ آن چیزی که علیه او قرار داده شده است «بأن نفقتها في الحياة على الرجل»[22] ببینید چقدر وقت مرد برای به اصطلاح به دست آوردن خرج زندگی صرف می‌شود؟ (40:00) آن‌وقت برای زن این وقت آزاد گذاشته شده. آزاد گذاشته شدن این وقت، چقدر امکان رشد او را بیشتر می‌کند؟ اگر به حضانت فرزند و تربیت فرزند قدم برداشت، مفصل عرض کردیم این توسعه وجودش است که با اینکه وظیفۀ قطعی واجبش نبوده، اما وقتی که به این کار اقدام کرد چه کار کرده؟ این توسعه وجود داده. عمل آن فرزند، عمل صالحش می‌شود عمل این زن. عمل او می‌شود عمل این، و این چقدر عظیم است! حالا جا دارد ان‌شاءالله بعداً بیشتر؛ «و تدورك ما فاتها بأن نفقتها في الحياة على الرجل : الأب أو الزوج ، و ان عليه»[23]

و بر مرد است که «أن يحمي»[24] باید مرد حمایت کند از زن. وظیفۀ مرد است حمایت از زن؛ حمایت مالی، حمایت آبرویی. همۀ حمایت‌ها در حقیقت نسبت به زن برای مرد، چه پدر باشد چه همسر باشد، «منتهى ما يستطيعه»[25] تا آن بالاترین مرتبه‌ای که استطاعت دارد. یعنی توان مرد را در حمایت از زن کاملاً بسیج کردند بر این حمایت «و أن لها»[26] البته برای زن حق تربیت ولد و حضانتش هم است. «و قد سهل الله لها أنها محمية النفس و العرض حتى عن سوء الذكر»[27] خدا هم بر او لطف ویژه‌ای کرده که آن لطف ویژه چیست؟ این است که تسهیل کرده خدا بر او «محمية النفس و العرض» خدا وقتی که حمایت از زن را به عهدۀ مرد گذاشت و شناخت زن را در نظام اجتماعی با مرد قرار داد؛ یا از طریق پدر شناخته بشود یا از طریق همسر شناخته بشود، لذا «عن سوء الذكر» هم محفوظ قرار داده او را. چون محمية النفس است، حامی دارد، باید اگر می‌خواهند کسی را، زنی را مورد در حقیقت تهمت قرار بدهند، او در حقیقت باید جوابگوی همسرش هم باشد، باید او دفاع بکند از این. لذا محمية النفس است «عن سوء الذكر». کانه از ابتدا وکیل دارد، کانه از ابتدا چی دارد؟ دستگاه پیش‌گیرنده دارد برای کسی که می‌خواهد او را متهم بکند. رها نیست، بلکه دفاع برای او قرار داده شده و سنگرهای دفاع تا تمام طاقت هم قرار داده شده، و اسم او هم در اجتماع به اسم شوهر در حقیقت همسرش شناخته می‌شود. خود این یک حمایت نفس است از او که او چه نشود؟ به سرعت..؛ کسی که می‌خواهد او را متهم کند، در حقیقت چون این به اسم همسرش شناخته می‌شود چه کسی را متهم کرده؟ همسرش را متهم کرده. وقتی به اسم پدرش است، وقتی کسی او را متهم کند پدرش را متهم کرده. پس این محمية النفس است.

«و ان العبادة موضوعة عنها أيام عادتها و نفاسها ، و أنها لازمة الارفاق في جميع الأحوال»[28] این لازمة الارفاق به چه معنا معنا می‌شود؟ لازمة الارفاق یعنی لازمه ترحم؟! لازمة الارفاق که در اینجا می‌گوید ایا به معنای این است که این لازم ترحم است یا نه، به معنای این است که برای او تسهیل قرار دادند که سخت نشود برایش؟ یک موقع است که می‌گوید برایش سخت‌گیری نکردند، یعنی قبول اعمال برای او راحت‌تر قرار داده شده. لذا مدتی که آن نظام تکوینش به هم می‌ریزد، عمل از او برداشته شده بعضی از اعمال. قبول می‌شود عمل بدون اینکه در حقیقت آنجا چه داشته باشد؟ یعنی از او 20 روز، 24 روز، 25 روز عمل در ماه مقبول است، همان‌جوری که 30 روز از مرد باید باشد. لذا عقابی برای آن چند روز ندارد با اینکه او را ترک می‌کند. این تسهیل شده برای او. این در نظام اجتماعی هم خودش یک مدل است. لذا اگر برای زن حتی اشتغال ایجاد می‌شود، همین لازمة الارفاق را باید رعایت بکند. از این مدل تکوینی که نظام تکوین زن در نظام وجودی‌اش اگر هم می‌خواهد اشتغالی پیدا بکند، باید اشتغال به گونه‌ای باشد که با این نظام سازگار است. باید این دوران را برای او در نظام کار هم چی قرار بدهند؟ در ماه برای او جزو آن ایام مرخصی قرار بدهند. یعنی این‌جور باشد که..؛ ببینید اینها همان‌جوری که خدا مرخصی می‌دهد به او، در نظام اجتماعی هم اگر برای او کاری قرار می‌دهند، با حفظ اینکه این‌جوری باید قرار داده بشود باشد. اینها خلاصه با هم..؛ البته دقت هم بکنید که زن از 9 سالگی، خانم‌ها بالغ می‌شوند و مردها از سن 15 سالگی به طور متعارف؛ و تقریباً اگر حساب بکنند، می‌گویند که این 9 تا 15، شش سالی که اینجا است، ضرب بکنند در آن چند روزی که در ماه از آنها عذر پذیرفته است و عمل؛ مساوی می‌شود این ..؛

شاگرد: تا 30 سال تمام می‌شود.

استاد: تا 30 سال! حالا این لابد می‌گفتند عمر متوسط، 30 سال است. منتها وقتی که زودتر شروع می‌شود، این خودش خیلی عظیم است که زن 9 سالگی به بلوغ می‌رسد. این خیلی برای مردها در نظام اوّلی فحش است دیگر، در نظام اوّلی. یعنی مرد هنوز قابلیت تکلیف ندارد تا 15 سالگی. در نگاه اوّلی ها! اگر بخواهند زن‌ها پز بدهند، می‌گویند ما 9 سالگی بالغ می‌شویم، مشَرَف می‌شویم به خطاب تکلیف. اگر تکلیف را ما یک تشریف ببینیم، و شما 15 سالگی هنوز خلاصه در مقام چی هستید.

شاگرد: …

استاد: بله این هم تسهیل برای مرد است. بله اگر به نگاه تسهیل ببینیم، این هم تسهیلی برای مرد است، تا 15 سالکی برایش تسهیل..؛ منتها هر تسهیلی مبتنی بر یک نظام خَلقی است. هر تسهیلی مبتنی بر یک نظام خَلق است. لذا معلوم می‌شود استعداد مرد در آن زمان هنوز برای تکلیف هم نیست. منتها بعد می‌گویند که هر چه که دیرتر می‌دهند؛ … آقای حسن‌زاده می‌گفت در این راه، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. هر چه دیرتر می‌دهند قوی‌تر می‌دهند. حالا این هم هر کدام برای بالاخره دل خوش‌کنکمان است، هر کدام را که بگوییم بالاخره راه دارد.

«و المتحصل من جميع ذلك»[29]

این بحث، بحث بسیار مهمی است که دیدگاه این است؛ نه حرفمان این باشد که الان چون اینجا داریم پشت بلندگو حرف می‌زنیم ضبط می‌شود، این‌جوری بگوییم. نه، نگاهمان این‌جوری است که واقعاً دو راه است برای رسیدن به یک هدف. لذا اهداف متوسط و قریب متفاوت است در زن و مرد. راه متفاوت است اما مقصد واحد است. این دو راه به لحاظ اینکه دو صنف هستند اینها از این نوع، دو راه دارند برای رسیدن به آن هدف، اما از نگاه قرآنی، شخصیت زن و مرد، یک شخصیت واحدی است و مالکیت زن، اختیار زن، کسب زن، همه‌اش برای خودش اینها که قبلاً گذشته. و هیچ کدام از اینها با نگاه‌های سابق، حتی با نگاه‌های امروزی، تمدن اجتماعی امروز که در زر ورق همان دیکتاتوری سابق را پیچیدند، هیچ تناسبی ندارد. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

تا دقیقۀ 47

[1] انفال آیات 1 تا 10.

[2] معاني الأخبار : 234/1.

[3] تفسير العياشي: ج 1، ص 111، ح 332. – تفسير العياشي: ج 1، ص 111، ح 332.

[4] حجرات، آیه 13.

[5] بقره، آیه 286.

[6] نساء، آیه 32.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] حجرات، آیه 13.

[11] همان.

[12] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة  ,  جلد۲۷  ,  صفحه۶۲ .

[13] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 272.

[14] همان.

[15] همان.

[16] همان.

[17] نساء، آیه 34.

[18] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 272.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] همان.

[24] همان.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28] همان.

[29] همان.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 432” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید