بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ؛ وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَ مَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ ؛ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ كَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ ؛ وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ وَ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ آتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ ؛ وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ؛ وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ، صدق الله العلی العظیم [1]
اللهم صل علی محمد و آل محمد
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
بحثی که در رابطه با شخصیت زن در اسلام المیزان مطرح فرمودند، قسسمتهای تاریخیاش را که مربوط به این بحث بود که امم غیر متمدنه، امم متمدنه و همچنین محیط عربستان در زمان نزول قرآن چه نگاهی به زن داشتند و آن نگاه که چقدر واقعاً برای انسان اشمئزاز آور بود؛ تا حدی معلوم شد به قدر اختصار که مرحوم علامه اینجا مختصر کرده بودند نظرات را. از اینجا وارد میشوند مربوط به آنچه که نگاه اسلام است در رابطه با بحث شخصیت زن. اگر محیط را خوب تصور کرده باشیم که محیط عرب جاهلی و امم قبلیه چگونه بودند، آنوقت نگاه اسلام عظمتش بیشتر معلوم میشود؛ نه فقط در رابطه با عرف، بلکه چون این قیاس را بکنیم میفهمیم که چقدر هم اسلام مبارزه کرده تا این نگاه را جا بیندازد. اینجور نبوده که تا این نگاه میآید همه قبول کنند. این نگاهی که الان مقبول ماست و به راحتی همه میپذیریم و برایمان عادی شده؛ این همین مقدار مطرح کردنش بسیار مبارزه میخواسته، عادات جاهلی را باید با آن مقابله میکردند.
از اینجا ایشان «ماذا أبدعه الإسلام في أمرها؟»[2] در امر زن در اینجا وارد شده و بحثهای خوبی است بسیاری از آنها؛ حالا وقت هم گذشته، ما برای اینکه تطبیق هم برسیم شروع میکنیم تا نکتهها را در ضمن تطبیق بگوییم. «لا زالت بأجمعها ترى في أمر المرأة ما قصصناه عليك»[3] این یک نگاه دائمی بود نسبت به زن «في أمر المرأة ما قصصناه» آن قصهای که گفتیم. این «لا زالت» این همیشه در طول تاریخ از ابتدا اینجوری بوده. «و تحبسها في سجن الذلّة و الهوان»[4] او را در زندان ذلت و هوان و پستی دائماً محبوس کرده بودند. «حتى صار الضعف و الصغار طبيعة ثانية لها»[5] به طوری که اصلاً ضعف و ذلت، طبیعت ثانویه شد برای زن، هم در نگاه دیگران، حتی در خود زنان. خود زنان این را پذیرفته بودند به طوری که خودشان هم باور کرده بودند که ذلت و ضعف و آن تحقیر جزء ذاتشان است، بیش از این چیزی نیست، خدا اینها را اینجوری خلق کرده. اینجور نگاه میکردند که خدا ما را (10:00) اینجوری خلق کرده. «عليها نبتت لحمها وعظمها، و عليها كانت تحيا و تموت، و عادت ألفاظ»[6] میگوید اصلاً اینجوری شده بود دیگر از وقتی به دنیا میآمدند تا وقتی که از دنیا میرفتند؛ و عادت ألفاظ نه فقط اینجور شده بود بلکه الفاظی که در رابطه با خود زن به کار میرفت، همیشه در آن الفاظی هم که به کار میرفت، در همۀ الفاظ حقارت و ضعف و ذلت خوابیده بود. نه فقط باز اینگونه بود، تمام ضرب المثلها و تمام کنایهها و اشارهها بر اساس این بود که میخواستند تحقیر کنند مردی را، تشبیهش میکردند به اینکه این زن صفت است. یعنی حتی تحقیر مردها را با نزدیک بودن صفات اخلاقی اینها به زن! یعنی زن را یک حقیقت ضعیف پستی میدانستند که همه چیز؛ هر چی به او نزدیک بشود، به او در حقیقت نسبت داده بشود، آن هم لایق تحقیر است و ضعف. اینجور این جا افتاده بود.
«و عادت ألفاظ المرأة و الضعف و الهوان كاللغات المُترادفة»[7] زن، ضعف و پستی، لغات مترادفی را مثل انسان و بشر. «بعدما وضعت متبائنة» بعد از اینکه اینها متبائن وضع شده بودند «لا عند الرجال فقط». نکتهاش هم این است: فقط نگاه مردان نبود، «بل و عند النساء»[8] خود زنها هم این را پذیرفته بودند. اصلاً مثلاً تعبیر به حتی در مثلاً ضعیفه؛ حتی تعبیر به ضعیفه چیست؟ این ضعیفه یک تعبیری از همین است دیگر. یعنی در اصطلاحاتی که هنوز هم به کار برده میشود، خیلی از اینها هنوز در فرهنگها ادامه دارد که زن را یک حقیقت ضعیف و تحقیر شدۀ حقیر میدانستند. «و من العجب ذلك»[9] که اینکه خود زنها هم پذیرفته بودند، همۀ این از تعجب این است که آنها که میگفتند حالا مردها تحقیر..؛ ولی اینها هم پذیرفته بودند.
«و لا ترى أُمّة من الأُمم ـ وحشيها و مدنيها ـ إلاّ و عندهم أمثال سائرة في ضعفها و هو ان أمرها»[10] ضرب المثلها در امتها هم بر همین اساس شکل گرفته بوده. اگر در لغت، در اشعار بروید، الی ماشاءالله است. «و في لغاتهم على اختلاف أصولها و سياقاتها و ألحانها أنواع، من الاستعارة و الكناية و التشبيه، مربوطة بهذه اللفظة» که «يقرع بها الجَبان»[11] آن کسی که در حقیقت ترسو است، نسبت میخواستند بدهند در حقیقت میگویند زن صفت است. اگر میخواهند یک ضعیفی را در حقیقت به او سرزنش کنند «يؤنّب بها الضعيف» میگویند زن صفت است «يُلام بها المخذول» با آن سرزنش میکردند. «المخذول المُستهان» مخذول، پستی که دیگر آن حالت هیّن و پستی را پذیرفت «و المُستذلِّ المنظلم» آن ذلیلی که ظلم را پذیرفته «و يوجد من نحو قول القائل» مثل این شعر:
«و ما أدري وليتَ أخال أدري * * * أقوم آل حصن أم نساء»[12]
میگوید نمیدانم این قوم آل حصن، اینها مرد هستند یا زن هستند؟! یعنی تحقیر کردنشان به اینکه اگر مرد بودند باید شجاع میبودند. حالا که شجاع نیستند حالا که در حقیقت مرد نیستند، زن هستند پس. مردانشان را به زن صفتی تحقیر میکردند. «مئات و ألوف من النَّظم و النثر في كل لغة»[13] بعد ایشان میفرماید که اگر ما در نگاه جامعهشناسی امتها را بخواهیم نگاه بکنیم، لغاتی که در آن امت به کار میرود، ضرب المثلهایی که در آن امت به کار میرود، میتواند یک نحوی از جامعهشناسی یک امت باشد. این هم نکتۀ دقیقی است. لغات و ضرب المثلها! این تحلیل لغات، اصلاً وضع لغات، تحلیلشان، به کارگیریشان، استعمال لغات و همچنین ضرب المثلها در جامعه شناسی یک امتی که حالا در دسترس ما هستند یا نیستند، میتواند کاملاً در نظام جامعه شناسی تأثیر داشته باشد.
شاگرد: …
استاد: حالا آنها را میآوریم، بعد انشاءالله روایتش را میآوریم عرض خواهیم کرد. اینجوری نداریم در تعبیر روایات. اگر داریم نسبت به واقعه خاص بوده، یعنی «قضیة فی واقعه» است، به صورت قضیۀ نوعی یا حقیقیه نیست. حالا بعداً بیان خواهد شد.
«و هذا ـ في نفسه ـ كافٍ في أن يحصل للباحث ما كان تعتقده الجامعة الإنساني في أمر المرأة»[14] فقط کافی است لغات را ببیند ضرب المثل را، تا بفهمد که نگاه این امت در رابطه با فلان مسئله چیست، به خصوص در اینجا در رابطه به زن. «و إن لم يكن هناك»[15] دیگر لزومی ندارد که بخواهیم کتب تاریخی را سیر کنیم ببینیم. آن هم یک بحثی است ها! میگوید از خود جایی که خیلی واضح باشد لغات و اصطلاحات و مثلها، به راحتی میشود فهمید نگاهشان چیست. تحقیق زیادی نمیخواهد. «ما جمعته كُتب السير و التواريخ من مذاهب الأُمم و المِلل في أمرها ، فإنّ الخصائل الروحية و الجهات الوجودية»[16] این نکتۀ جالبی است «في كل أمة تتجلّى في لغتها و آدابها»[17] در لغت و آدابشان، آن در حقیقت خصائل روحیهشان متجلی شده است. لذا اگر کسی لغات و آداب یک قومی را ببیند، به راحتی میفهمد که فرهنگ حاکم بر آنجا چگونه است؛ از خود لغات و ضرب المثلها و آدابشان.
ایشان میفرماید که از سابقین چیزی که در رابطه با زن، وضعیت زن را تحصیل کرده باشد یا یک چیزی در وصف زن و شأن زن باشد، غیر از ضعف نرسیده الا در قسمتی، جایی از تورات و در انجیل؛ که اینها از کتب الهی بودند که هنوز بویی از الاهیت در اینها باقی مانده باشد. میفرماید «إلاّ بعض ما في التوراة»[18] و همچنین در حقیقت «و ما وصّى به عيسى بن مريم (عليهما السلام) من لزوم» آن هم در همین حد «من لزوم التسهيل عليها و الإرفاق بها»[19] که باید نسبت به زن راحت بگیرند و ارفاق داشته باشند. همین مقدار هم کمتر در تاریخ، خلاصه بیاید. گفت در تاریخ بیان که کرد، گفت به گونهای بوده که اگر زن خطایی مرتکب میشد، خودش باید عقاب میشد، اگر حسنی و عمل صالحی و خوبی داشت، به حساب همسرش یا پدرش نوشته میشد، مرد او نوشته میشد. یعنی خودش بهرهمندی نداشت، ولی اگر خطا داشت باید جورش را میکشید.
«و أمّا الإسلام ـ أعني الدين الحنيف النازل به القرآن ـ فإنّه أبدع في حقّها أمراً»[20] ابداع کرد، ابداع یعنی بیسابقه. نمیفرماید یک قانونی را بیان کرد. أبدع، أبدع یعنی هر چه بگردیم در سابق از این، اینجوری پیدا نمیکنیم. «أبدع في حقّها أمراً ما كانت تعرفه الدنيا منذ قطن قاطنوها» [16:35] از وقتی که ساکن در عالم بوده، در زمین سکونت کرده، این قانون و اینگونه بیان نبوده. «و خالفهم جميعاً في بناء بُنية فطرية، عليها كانت الدنيا»[21] میگوید این بنیۀ فطریه را از اول هدم کردند، نگذاشتند این تجلی پیدا کند این بنیۀ فطریه. احکام اسلام مطابق فطرت است، اما این بنیۀ فطریه را از اول در نطفه خفه کردند و نگذاشتند که این بروز و ظهوری داشته باشد «في بناء بُنية فطرية»،[22] «خالفهم جميعاً» یعنی جمیع ساکنین «في بناء بُنية فطرية فطرية ، عليها كانت الدنيا هدمتها» این در حقیقت بنیه را «هدمتها من أول يوم و أعفت آثارها» نگذاشتند آثارش بروز پیدا کند و از بین بردند. «و ألغى ما كانت تعتقده الدنيا في هويّتها اعتقاداً» آنی که در دنیا اعتقاد پیدا کرده بودند را، آن را در حقیقت به عنوان اصل مقبول قرار دادند «و ما كانت تسير فيها..؛»[23]
شاگرد: «ألغى ما كانت تعتقده»
استاد: بله «ألغى ما كانت تعتقده الدنيا في» یعنی آنی که خلقت؛ دنیا یعنی خلقت؛ در هویتش..؛
شاگرد: «ألغى»
استاد: «ألغى الاسلام» درست گفتیم دیگر! ألغى الاسلام است. «ألغى الاسلام ما كانت تعتقده الدنيا» همۀ دنیا یک چیزی قائل بودند برای این؛ اسلام همۀ آنها را الغا کرد. «ألغى ما كانت تعتقده الدنيا في هويّتها اعتقاداً و ما كانت تسير فيها سيرتها عملاً» آنی هم که سیرتشان بود، سیرۀ عملی است و همچنین نگاه نظری را هر دو را تخطئه کرد اسلام و لغو کرد.
«أمّا هويّتها»[24] آنی که در حقیقت در اسلام بیان شده..؛ ببینید اینها برای ما شاید یک اصل مقبول ساده اولی بیاید، اما وقتی که میآییم به عنوان طراحی و تئوری نگاه دین داریم بیان میکنیم، درست مطرح کنیم، میبینیم چقدر عظیم است امروز! به خصوص با اینکه این را در شرایط خودش ببریم که در آن شرایط این دارد اینطوری مطرح میکند. نگاه امروزی نیست که بعد از این همه شستشویی که اسلام کرده، فشاری که انبیاء آوردند، الان مردم یک چیزی را آن هم نصف نیمه، آن هم باز همان آداب جاهلی در زر ورق کردند الان؛ به اسم آزادی و حریت زن، باز هم یک کالای خرید و فروش است باز هم زن. باز هم زن سرمایه و متاع برای خرید و فروش است، منتها در زر ورق شده، به اسم آزادی شده.
«فإنّه بيَّن أنّ المرأة كالرجل إنسان، و أنّ كل»[25] ببینید تعبیری که من حالا قبل از اینکه این را بخوانم، فقط یک نکته بگویم. تعبیری که در نگاه الهی است، همۀ نسبتها با رحم معنا پیدا میکنند. همۀ نسبتها! اگر ارث است، اگر ارتباط است، اگر رابطه است، هر چیزی با چی ارتباط پیدا میکند؟ با رحم. رحم از کجا؟ رحم مربوط به زن است. یعنی تمام نسبتهایی که ایجاد میشود در نگاه الهی؛ اصلاً این طبیعت و تکوین است که خدا قرار داده. همۀ اینها از طریق رحم ارتباطها برقرار میشود. فرزند از طریق رحم است. برادری و خواهری از طریق رحم است. پدر و مادری از طریق رحم است. یعنی تمام این نسبتهایی که رابطه برقرار میشود در نسب و احکام زیادی بر آن بار است در نگاه احکامی که است، چه در حقوق مدنی امروز، چه در اسلام، چه در غیر اسلام، همه بر اساس رحم شکل گرفته. و رحم اساسش از همان در حقیقت رحم به اصطلاح خانمها است که جنین در آن پرورش پیدا میکند. (20:00) رحم یک امر است، در حقیقت حاملش زن است در این مسئله. اسلام این مسئله را با این نگاهی که در تکوین بوده، دارد در حقیقت همان تکوین را بزرگ میکند، همین تکوین را به عنوان تشریح دارد مطرح میکند. اگر نگاه ما در نگاه به زن این بود که این رحم را هم به عنوان شاخهای از رحمت حق بگوییم که «الرحم شجنة من الرحمن»[26] که رحم هم شاخهای از رحمان است. یعنی ظهور رحمانیت حق در رحم خودش را متجلی میکند و رحم مرکز و به اصطلاح مبدأ تمام ارتباطات انسانها است از جهت نسب، و از طریق در حقیقت تمام قواعدی که این همه قواعد ارث است، این همه قواعد نزاع است، این همه قواعدی که همه به خاطر رحم است و از این طریق ما..؛ اگر نبود این رحم، انتسابها معنا پیدا نمیکرد. چقدر این عالی و دقیق است!
ایشان میفرماید که «أمّا هويّتها: فإنّه بيَّن أنّ المرأة كالرجل إنسان»[27] انسان بودن یک حقیقت است «و أنّ كل إنسان ذكر أو أُنثى، فإنّه إنسان يشترك في مادّته و عنصره إنسانان»[28] زن و مرد در هویت انسانی هیچ تفاوتی در هویت انسانی نمیکنند. لذا در قرآن الی ماشاءالله آیه آمده «من ذكر و أُنثى» دائماً آمده «من ذكر و أُنثى» این قوانین فرقی نمیکند در آن «من ذكر أو أُنثى»؛ فرقی نمیکند که همۀ اینها یک قانون است. «انسانٌ» چه ذکر باشد این انسان، چه أنثی باشد.
«و لا فضل لأحد على أحد إلاّ بالتقوى. قال تعالى: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى»[29] یعنی در اینکه مبدئیت خلق همۀ شما از ذکر و انثی است، همه مشترک هستید. «وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ» تمام شعبه شعبهها و تیرهها و قوم قبیلهها «لِتَعَارَفُوا». اما ملاک «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[30] زن و مرد در قرب الی الله مساوی هستند، ملاک هم تقواست. در آیۀ بعد میفرماید «فجعل تعالى كل إنسان مأخوذا مؤلّفاً من إنسانين، ذكر وأُنثى، هما معاً ، و بنسبة واحدة مادة كونه و وجوده»[31] اینها نسبتشان در مادۀ کون و وجود یکسان است. هیچ نگفته که زن اینجا اُولی است یا مرد اُولی است. «و هو ـ سواء كان ذكراً أو أنثى ـ مجموع المادة المأخوذة منهما»[32]
این دو تا مشترکند. نمیخواهیم بگوییم زن ظرف است و مرد اصل است. چون بعضی نقلها این است که؛ بعضی نگاهها این است که زن ظرف است فقط، مرد اصل است. میگوید نه، این در حقیقت تعبیر این است «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى» یعنی یک ذکر و انثی شریک است در خلق شما. شریکند اینها در..؛ هیچ در اینجا اولویت هم ذکر نشده که کدام اولی است. اگر هم در حقیقت گاهی یکی مقدم بر دیگری ذکر میشود، مؤخر هم داریم که حالا آن هم انشاالله جایش میآید. اگر هم مقدم و مؤخر باشد، به لحاظ لفظ عرب است که لفظ عرب مقدم میدارد ذکر را بر انثی در ترتیب ذکر. این در ترتیب ذکر لغت است که همین ترتیب هم چه شده؟ «مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى». بعد میفرماید «و هو ـ سواء كان ذكراً أو أنثى ـ مجموع المادة المأخوذة منهما و لم يقل تعالى: مثل ما قاله القائل: و إنّما أمّهات الناس أوعية»[33] مادران فقط ظرف هستند، بیش از این نیستند. میگوید نه ما این را نگفتیم و اسلام این را نمیگوید. «و لا قال مثل ما قاله الآخر : بنونا بنو أبنائنا و بناتنا * * * بنوهنَّ أبناء الرجال الأباعدی»[34] میگوید فرزندان ما فرزندان پسر ما هستند و فرزندان دختران ما فرزندان اجانب هستند. چون این شوهر میکند، فرزند کرده از دیگری است، دیگر او فرزند ما محسوب نمیشود. یعنی رابطه فقط از طریق پسری است. یعنی دختران ما که فرزنددار میشوند آنها با اینکه پسر هم به دنیا بیاورند، آنها دیگر فرزندان ما نیستند. آنها فرزندان کی هستند؟ «بناتنا بنوهنَّ» فرزندان بنات ما چی هستند؟ یعنی پسران دختران ما اینها «أبناء الرجال الأباعدی» اینها فرزندان مردان بیگانه هستند که با ما ربطی ندارند. یعنی پس نسبت فقط از طریق چی؛ اینها گفتند طبق این به اصطلاح مثلها، فقط از طریق پسر میشود و دختر نسبت منقطع میشود.
«بل جعل تعالى كُلاّ ًمخلوقاً مؤلّفاً»[35] خدا هر فردی را گفته مخلوق است «مؤلّفاً من كل»؛ «من كل» یعنی از زن و مرد. «من كل» یعنی «من» به اصطلاح «ذکر و أنثی». «كُلاّ ًمخلوقاً مؤلّفاً من كل» هر کدام، هر فردی مخلوق است و مؤلف است «من كل» از زن و مرد. «فعاد الكل أمثالاً»[36] پس در حقیقت هر دو مثل هم میشوند. «فعاد الكل» یعنی زن و مرد «أمثالاً و لا بيان أتمّ و لا أبلغ من هذا البيان»[37] این بیانی که «من ذکر و أنثی» که اینها یک حقیقت واحده میشوند، از این بیان ابلغ در بیان نداریم. «ثمّ جعل الفضل في التقوی. و قال تعالى : أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ[38]»[39] این مالکیت در عمل و انتساب عمل را به راحتی در این آیه دارد بیان میکند که «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» مرد یا زن، هر کدام عملی انجام بدهند عمل مربوط به خودشان است؛ نمیشود بگویی زن تابع مرد است، عمل زن را بگوییم اگر خوب است به مرد برسد و اگر بد است خودش باشد. نه، زن تابع طفیلی نیست. زن خودش عامل است. «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» هر کسی؛ نگاه الهی این است. یعنی نگاه الهی این است، شما هم باید نگاهتان اینگونه باشد، قوانینتان باید بر این اساس باشد. بنایتان در زندگی و نگاهتان باید بر این اساس شکل بگیرد. نه اینکه من اینجوری هستم، شما هم هر جور دلتان میخواهد باشید. اینکه خدا میفرماید که «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» یعنی این قانون هستی است که من مطابق آن حکم کردم و خلق کردم. لذا شما هم چکار بکنید؟ یک بیان باید هم است در کنار به اصطلاح بیان هستیاش. میگوید من اینجوری هستم «لاَ أُضِيعُ» من؛ شما هم باید اینجوری باشید. بیان قانون است دیگر و الا چه ربط داشت خدا اینجوری است پس ما هم یک جور دیگر. ببینید بیان قانونگذار است «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ». اصلاً این نسبت در حقیقت شما در ذکر و انثی بودن در عمل متفاوت نیست. هر کسی عمل انجام بدهد، مطابق آن عملی که انجام داده، ضایع نمیشود عملش.
«فصرَّح أنّ السعي غير خائب»[40] سعی هیچگاه در حقیقت به اصطلاح بیاثر نمیماند. «و العمل غير مُضيَّع عند الله» عمل ضایع نمیشود نزد خدا. «و علّل ذلك بقوله: بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» که «بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ عبّر صريحاً بما هو نتيجة قوله في الآية السابقة» که «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى»[41]. «بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» یعنی زن یا مرد «مِّن بَعْضٍ» از زن یا مرد است دیگر. یعنی هر کدام از شما از زن و مردی نشئت گرفتید که «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى». «بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» یعنی اینجور نیست که فقط شأن این باشد که زن از مرد نشأت بگیرد، مرد اصل باشد؛ نه، «بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» زن از مرد و مرد از زن، و اینکه هر کدام از اینها از مرد و زن. که مبدئیت نسبت به مرد و زن، نسبت به هر فردی که میخواهد محقق بشود باید باشد «مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى».
شاگرد: نسب را به یک طرف وصل میکنند.
استاد: نه، چرا؟ نسب اینطوری نیست.
شاگرد: مثلاً شما شجرنامهات را بدهی از طریق مادر که نمیدهی به طرف.
استاد: آن نسبت دیگری است، یک حکم خاص است. اما در نسبت اینکه کسی مادر و پدری در حقیقت شجرهنامهای هر کسی ارث بردن، قوانین دیگر، همه بر اساس زن و مرد است، فرقی نمیکند. تمام قوانین در نسبتها اگر میگویند ولیِ؛ به اصطلاح کسی که ولی به اصطلاح فرزندش است، چه دختر باشد چه پسر باشد ولیاش است. یعنی ولیِ دختر است ولیِ پسر است. فرقی نمیکند ولایت ولایت است، یعنی نسبت به دختر و پسر انتساب دارد. این فرزند اوست، در ارث همین گونه است، در خلاصه نسبت همین. در جرم اگر کودکی جرم مرتکب بشود دختر یا پسر باشد، ولیاش اگر مؤاخذ است چه دختر باشد چه پسر فرقی نمیکند.
شاگرد: بین دختر و پسر که فرق نیست، بین مادر و پدر میگوییم فرق است. یعنی وقتی میخواهند بگویند آقا نسب این پسر کیست، مادرهایش را پشت سر هم نمیشمارند بروند بالا.
استاد: نه، ببینید ما در نگاه الهیه یک موقع است میخواهیم یک حکمی را بشمارند، اما وقتی که ما داریم برای انبیاء و اوصیاء میشماریم؛ در زیارت اربعین میگوییم «اَشْهدُ اَنّکُمْ نُورَاً فِی الْاَصْلابِ الشَّامِخَه وَ الْاَرْحامِ المُطَهَّره»[42] یعنی شما هم در اصلاب شامخه نور بودید هم در ارحام مطهره؛ نه فقط اصلاب شامخه. اگر اینجوری بود باید اصلاب شامخه..؛ منتها درد دین این است که نسب را که میخواهند ابراز کنند بشمارند، نمیآورند در خانمها بشمارند. علتش این است که آن شأنی که برای زنان همانجوری که در نظام معاشرت اجتماعی است که اسمهای اینها عَلَم نشود خیلی در حقیقت در ملأ و مطرح نشود، در نسب هم این نثار اسم [29:09] حفظ میشود. لذا اینجور نیست که تأثیر نداشتند و الا در همین زیارت اربعین میگوید «اَشْهدُ اَنّکُمْ نُورَاً فِی الْاَصْلابِ الشَّامِخَه وَ الْاَرْحامِ المُطَهَّره» قبلاً هم عرض کردیم که انبیا حتماً و حتماً هم پدرانشان اهل توحید بودند و هم مادرانشان. یعنی نقش مادران در به اصطلاح شکلگیری وجود انبیا مثل نقش پدران است. اینگونه نیست که پدرانشان موحد باشند مادرانشان مشرک، مانع نداشته باشد. هم باید پدران موحد باشند هم مادران باید موحد باشند. چون یک حقیقت نتیجهای از این دو تاست و در هر کدام از اینها اختلال باشد، این نتیجه تابع آن اخص مقدمتین میشود و نتیجه کامل نیست.
حتماً حواسمان باشد که در نگاه اجتماعی مسئله با آن نگاه تکوینی که اینها دارد مطرح میکند با هم؛ (30:00) گاهی به خاطر احکام اجتماعیه است که میخواهد زن مطرح نباشد در..؛ اما اینجور نیست که در نظام تکوینی این کار قرار..؛ خدا قرار داده و حکمش را همانجور قرار داده. لذا میبینید که اگر دارد میشمارد در رابطه با حقوق؛ مثلاً رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام؛ وقتی دارد رسالة الحقوق را میشمارد، اولین در حقیقت حق را برای مادر میشمارد، بعد پدر را. چون رحم از اینجا نشأت میگیرد. یعنی رساله حقوق که دارد میشمارد حقوق را، اولین حق را به..؛ وقتی که میآید پیش حضرت میفرماید که بهشت را، میگوید زیر پای مادران؛ اول میگوید مادر، دوم میگوید مادر، سوم میگوید؛ بعد این حقوق است، یعنی اینها فقط توصیف نیست. این نگاه است جهانبینی است، فقط یک بحث به اصطلاح فضیلت نیست که دارند..؛ دارند حقیقتی را بیان میکنند که این حقیقت مابهازا دارد، مصالح و مفاسد واقعیه تحتش است که از او دارد نشأت میگیرد.
شاگرد: ببخشید مثلاً پدران نیاز است که خب همۀ پدرها مثلاً همین بحث اصلاب شامخه و ارحام مطهره، در مادران ظاهراً اینجور نیست که مثلاً پدر مادر، مادر مادر باید حتماً موحد باشند.
استاد: تا این مرتبهای که مادر و پدر باشند، هست. حالا بعد پدر پدر لازم است. در پدر مادر آن بحث است، آن هم نگفتند لازم نیست؛ که آیا پدر مادری لازم نیست یا لازم است! الان نگفتیم لازم نیست، ولیکن الان بحثش تا این مقدار قطعاً است که پدر و مادر نقش چی دارند؟ نقش..؛ منتها از او به دست میآید، از این آیۀ «اَشْهدُ اَنّکُمْ نُورَاً فِی الْاَصْلابِ الشَّامِخَه وَ الْاَرْحامِ المُطَهَّره» این قضیه یکسان است. یعنی نسبت به ارحام و نسبت به اصلاب یک قضیۀ واحدی را دارد مطرح میکند. اصلاً اصلاب منتقل میشوند؟ از طریق صلب و رحم با هم منتقل میشوند و الا کار نداریم صلب به صلب بشود که! صلب از طریق رحم به صلب دیگر منتقل میشود. پس باید این سلسله اگر وسطش یک حلقهای افتاده باشد، یک حلقۀ مشرکانه باشد، این سلسله تابع آن هم میشود؛ و لذا مسئله ارحام مطرح است حتی اگر از جانب پدری تنها هم حساب کنیم.
«و قال تعالى : أَنِّي لاَ أُضِيعُ» بل «ثم من سنخ واحد؛ من غیر فرق [32:02] فی الاصل و السنخ. ثم بين بذلك ان عمل كل واحد من هذين الصنفين غير مضيع عند الله لا يبطل في نفسه ، ولا يعدوه إلى غيره»[43] هر کسی ضامن عمل خودش است. این صرف اینکه پدرش دیگری است یا همسر دیگری است، او متکفل عمل و جواب این نیست. هر کسی متکفل عمل خودش است عند الله. «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَة، لا كما كان يقوله الناس : إن عليهن سيئاتهن ، وللرجال حسناتهن» قبلاً خواندیم؛ خوبیهایش را به مرد بزنند و بدیهایش را خودش مؤاخذه بشد «من منافع وجودهن». «و سیجیء لهذا الکلام مزيد توضيح»[44]
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[1] سوره مائده، آیات 41 الی 49.
[2] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 268.
[3] همان.
[4] همان.
[5] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 269.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] همان.
[12] همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
[19] همان.
[20] همان.
[21] همان.
[22] همان.
[23] همان.
[24] همان.
[25] همان.
[26] كشف الغمة ج1 ص553.
[27] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 269.
[28] همان.
[29] همان.
[30] حجرات، آیه 13.
[31] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 269.
[32] همان.
[33] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 269-270.
[34] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 270.
[35] همان.
[36] همان.
[37] همان.
[38] آل عمران ، آیه 195.
[39] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 270.
[40] همان.
[41] همان.
[42] شیخ طوسی، محمد بن حسن (۴۶۰ ه.ق)، مصباح المتهجد، زیارت وارث، ص۷۲۱.
[43] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 270.
[44] همان.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 429” دیدگاه میگذارید;