بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ ﴿۷۱﴾ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۷۲﴾ فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۷۳﴾
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
بحثی که در ضمن آیات 228 تا 242 سوره بقره مطرح شد بحث علمی بود که در رابطه با نگاه اسلام به شخصیت زن و احکام اسلام در رابطه با زن و همچنین قیاس این نگاه در شخصیت و احکام به زندگی های قبل از اسلام و بعد از اسلام فرهنگ های دیگر امم متمدنه و غیر متمدنه آن زمانی که قرآن نازل شد و همچنین حیات و شخصیتی که امروز برای زن در جامعه امروزی قائل اند در غیر از نگاه اسلامی اینها را این موضوع بحث بود که در این مقاله ای که اینجا آمده در محضرش هستیم.
قسمتی از اینکه حیات و شخصیت زن در امم غیر متمدنه بود و منشأش که او را در حدّ یک حیوان می دانستند و مثل همان برخورد داشتند به همان اندازه احکام هم برای او قائل بودند گذشت زندگی و شخصیت زن در امم متمدنه قبل از اسلام هم با یک مقدار تفاوت نظیر آن است آنجا در حدّ حیوان می دانستند اما در اینجا یک چیزی برزخی بین انسان و حیوان قائل بودند.
شاگرد: ریشه ی این نگاهی که در جوامع غیر متمدنه بوده با توجه به اینکه بالاخره ما انسان ها را از یک منبع وحیانی متصل می دانیم و ارتباط داشته می دانیم{چیست؟}
استاد: ریشه اش همانطوری که مرحوم علامه بعد ریشه یابی می کند می گوید همان اصل استخدام است یعنی استخدام قوت قوی و ضعف ضعیف در نگاه استخدامگری خیلی اثر دارد انسان با قدرت عقلانیتش بر حیوانات و طبیعت مسیطر می شود و سلطه پیدا می کند این سلطه ی او هر جا که گسترش پیدا کند از همین سنخ می بیند لذا وقتی که بر زن هم به عنوان یک موجود ضعیف تر نگاه می کند و می بینید قدرت غلبه دارد او را هم در عداد همین این نگاه قرار می دهد که مثل حیوانی است که برای او خلق شده و باید از او همین بهره مندی هایی که از حیوان دارد با همان قدرت استخدامش به کار بگیرد حداکثرش این است که نتاجش هم از اوست نسلش هم از اوست اما همین هم مثل غذایی است که از یک حیوانی یا از نباتی می خورد این را به عنوان مایه بقاء خودش می بیند اما در عین حال همین قدر دیده می شود زن هم به عنوان مایه بقای نوعی برای خودش دیده می شود و بعضی از حوائجش برطرف می شود اما در همان حد قوّه یعنی ریشه اصلی قوه استخدام است قوه استخدام را خدا قرار داده اما قوه استخدام اصلی است برای تعامل برای ارتباط برای به وحدت رسیدن کثرات اما قوه استخدام یک شمشیر دو پهلو است مثل شهوت مثل غضب مثل قوای دیگری که در وجود انسان است حتّی به نگاه منفی می شود توهم می شود سیطره می شود (نکراه 5:43) اینها همه قابل شیطنت قابل دو طرفه بودن است لذا اصل بحث بر می گردد به همان قوه ی استخدام
شاگرد: بالاخره خانم ها همانطوری که نبوده است که انسان بودند تفکر داشتند کیف داشتند رابطه عاطفی بوده بالاخره
استاد: آنها از این استفاده می کردند اما قدرت و غلبه فرهنگی بر این قطعاً قدرت و غلبه که بوده در یک فرهنگی ایجاد می شده که غالباً خانم ها این را پذیرفته بودند چون پذیرفته بودند این را این نگاه را در صدد نجاتی بر نمی آمدند اگر هم حرکت هایی گاهی اتفاق می افتاده فردی بوده یعنی یک فردی اما فرهنگ نمی شده چون این را پذیرفته بودند خودشان هم وقتی که پذیرفته شده باشد در صدد تغییرش هم بر نمی آیند این خودش یکی از مشکلاتی بود که اینها پذیرفته بودند این نگاه پذیرفته بودن مسئله در اینکه علیه این قیامی نکنند یا این را در صدد تغییرش بر نیایند خیلی …. مثل حیوانی می ماند که حیوان پذیرفته باید تحت اسارت باشد وگرنه حالا این گاو تنومند که این انسان اینطور او را اسیر می کند می تواند با آن قدرت و زورش اگر بخواهد همه ی اینها را در هم بشکند اما پذیرفته این را که باید اینگونه باشد همین پذیرفتن باعث می شود که تن بدهد این هم همینطور بوده یک فرهنگ پذیرفته بودند و جا افتاده بود فرهنگ غالب بود پس این را به کار گرفتند و بعد هم فرهنگ شد و پذیرفته بودند این ریشه اصلی مسئله بود اما حالا همین ادامه بحثی که خیلی بر خورده به دوستان ببینید خیلی خلاصه تبیین مسئله چقدر اثر دارد که آدم بگوید نگاه ها تا چطور بوده با اینکه بالاخره آقایان هستند ولی همه به آن ها برخورده است که چرا این نگاه چون توهین به خود انسان هم می شود با این نگاه چون در انسانیت ما مشترک با خانم ها هستیم لذا اگر این توهین به خانم ها می شود در حقیقت به نظام انسانی هم توهین شده خوب است این غیرتتان هم پسندیده است در غیاب خانم ها دفاع کنید خیلی خوب است یا از ترس اینکه بعداً گوش می کنند نباشد که بعداً می شنوند و چرا دفاع نکردی نه ، همین قدر که بالاخره نگاه الهی بر نمی تابد.
حالا (حياة المرأة في الأمم المتمدنة) این غیر متمدنه بود که گذشت تفاوت امم متمدنه قبل از اسلام با امم غیر متمدنه این تفاوت تفاوت هست اما تفاوت آنچنان نیست که در نتایج خیلی تأثیر بگذارد این را هم تندی ببینیم که ان شاء الله بحث های بعدی.
ایشان می فرماید که ما از این امم منظورمان اممی هستند که تحت آداب و رسوم ملیت عاداتشان را شکل دادند قواعد و قوانینشان بر اساس عادات شکل گرفته بوده دقت کنید این را مهم است که قواعد و قوانینشان بر اساس عادات موروثی این معلوم بوده فرهنگشان همان عادات موروثی بوده مدوّن چیزی نداشتند که به آن رجوع کنند قوانین مدوّنه نبوده اما قوانینی که عادتاً به اینها به ارث رسیده بوده و قبول داشتند و این شفاهاً بینشان مرسوم بوده و این را انجام می دادند.
بالعادات الموروثة من غير استناد إلى كتاب أو قانون مثل امم متمدنه قبل از اسلام چی بودند: كالصين و الهند و مصر القديم و إيران و نحوها. چین و هند و مصر و ایران و مانند این ها
ایشان می فرماید اگر بخواهیم خلاصه اش کنیم: تشترك جميع هؤلاء الأمم: همه شان در این مشترک هستند في أن المرأة عندهم ما كانت ذات استقلال و حرية،( این یک نکته ) لا في إرادتها و لا في أعمالها، استقلال نداشتند آزادی نداشتند این قطعی بل كانت تحت الولاية و القيمومة، اینها ولایت و قیمومة پذیر بودند اینها تحت ولایت بودند لا تنجز شيئا من قبل نفسها حق انجاز چیزی برای خودشان نداشتند که حکمی برای خودشان داشته باشند و لا كان لها حق المداخلة في الشئون الاجتماعية من حكومة أو قضاء أو غيرهما. این ها روشن است
و كان عليها: أن تشارك الرجل همچنین کان علیها از این طرف حقوقی ندارند اما وظیفه داشتند در تمام کارهای اجتماعی کارها نه حاکمیت کارهای اجتماعی که باید وظیفه است انجام بدهند این ها را هم در آنها وظیفه داشتند اما حقوقی نداشتند آن مردی که این کار انجام می دهد در قبالش یک حقّی هم دارد از حاکمیت هم بهره مند می شود می گوید نه حق بهره مندی نبود اما حق عمل تکلیف عمل بود في جميع أعمال الحياة من كسب و غير ذلك. این حق را داشتند اما این حق برایشان نبود که تکلیف بود برایشان باید این کار را می کردند چون تعبیر را دقت کنید کان علیها.
و كان عليها: أن تختص این دیگر اختصاصی شان آن اشتراکی شان بود با مردها اختصاصی شان بأمور البيت و الأولاد، باید خانه غذا پختن خانه را مرتب داشتن فرزندآوری تربیت فرزند به عهده اینها بود و كان عليها أن تطيع الرجل في جميع ما يأمرها و يريد منها. در خانه هم هر چیزی که امر مرد بود باید همانطور اگر بگوید فلان غذا فلان غذا، فلان طور فلان طور.
و كانت المرأة عند هؤلاء أرفه حالا بالنسبة إليها في الأمم غير المتمدنة، اینقدر تفاوت داشتند که رفاه این ها بیشتر بود اینجا دیگر این طور نبود که بکشند آنها را سر سفره های جشن بگذارند و بپزند آنها را و آنجا بخورند آنها فلم تكن تقتل و تؤكل لحمها، اینها دیگر کشته نمی شدند و خورده نمی شدند و لم تحرم من تملك المال بالكلية اینطور نبود که هیچ اجازه ی تصرف در مال نداشته باشند بل كانت تتملك في الجملة یک چیزهایی در ملکلیتشان در می آمد من إرث أو ازدواج أو غير ذلك چون آن قبلی ها ارث هم نداشتند و إن لم تكن لها أن تتصرف فيها بالاستقلال، اگرچه حق نداشتند استقلالاً تصرفی بکنند و كان للرجل أن يتخذ زوجات متعددة من غير تحديد و كان لها تطليق من شاء منهن، این ها جزء وظایف و اختیارات مرد بود و كان للزوج أن يتزوج بعد موت الزوجة و لا عكس غالبا اگر مرد زنش می مُرد می توانست ازدواج کند اما زن حق نداشت بعد از اینکه مردش بمیرد حق ازدواج دیگر نداشت و كانت ممنوعة عن معاشرة خارج البيت غالبا. حق ارتباط بیرونی هم غالباً نداشت فقط در داخل خانه.
و لكل أمة من هذه الأمم مختصات البته این مشترکاتشان بود و یک مختصاتی هم دارند بحسب اقتضاء المناطق و الأوضاع: مثلاً در ایران چون تمایز طبقاتی زیاد بود طبقات مختلف تقسیم کرده بودند دیگر معروف بود در تاریخ ایران زن های هر طبقه ای هم مناسب با آن طبقه مقام داشتند اینطور نیست که همه یکسان بوده باشند زن های هر طبقه ای مطابق آن طبقه، طبقه اشراف زن های اشراف یک حقوق دیگری داشتند که آنجا برایشان معلوم بود می فرماید که كما أن تمايز الطبقات في إيران ربما أوجب تميزا لنساء الطبقات العالية من المداخلة في الملك و الحكومة این ها گاهی می توانستند همچین تصرفی کنند أو نيل السلطنة و نحو ذلك أو الازدواج بالمحارم حق داشتند اینها دیگر یک چیز خاص بود ازدواج با محارم هم اینها داشتند طبقات عالی تر اینها دیگر اختیاراتشان بیشتر بود لذا می توانستند ازدواج با محارم داشته باشند من أم أو بنت أو أخت أو غيرها. همین باعث می شد که وقتی آن طبقه عالیه با اینها ازدواج کنند برای اینها یک مقامی حساب می شد.
و كما أنه كان بالصين الازدواج تازه در چین البته وقتی کسی که ازدواج می کرد مثل خریدن زن بود بالمرأة نوعا من اشتراء نفسها و مملوكيتها، و كانت هي ممنوعة من الإرث در چین ممنوع از ارث بودند و من أن تشارك الرجال می گوید در چین اینگونه بود که حتی زن نمی توانست سر سفره غذا با فرزندانش بنشیند اینقدر که این پَست محسوب می شد که حق نداشت سر سفره غذا هم پیش بچه هایش بنشیند حتى أبنائها في التغذي،
شاگرد: این مدل همان نگاه اول نیست؟
استاد: نه دیگر اینها برای زن هنوز حیوان نمی دانستند او را اما در عین حال حقوقش را در این حد می دانستند اینها حقوق است دیگر مراتب حقوق است پس حتی فرزندانش نمی توانستند فی التغذی سر یک سفره بنشینند.
و كان للرجال أن يتشارك أكثر من واحد منهم في الازدواج بمرأة واحدة می توانستند مردان مختلفی همسر یک زن باشند در چین يشتركون في التمتع بها، و الانتفاع من أعمالها البته و يلحق الأولاد بأقوى الأزواج غالبا. هر کدام که قوی تر بودند بچه مال او بود این هم یکی از سلطه بود یا أشبه به آنها یعنی بچه شبیه هر کدام بود ملحق به او بود این دوتا قانونش بود.
و كما أن النساء كانت بالهند این تا چین و کلیاتشان را هم گفت حالا می گوید هند ایران هم گفت من تبعات أزواجهنّ جزء توابع مرد بودند لا يحل لهن الازدواج بعد توفي أزواجهن أبدا، اینها بعد از اینکه شوهرهایشان می مُردند حق ازدواج نداشتند بلکه بل إما أن يحرقن بالنار مع جسد أزواجهن أو يعشن مذللات، یا آتش زده می شدند همراه آن مردی که می خواستند بسوزانند جسدش را به عنوان تابع این است توابع است یا اینکه نه دیگر از این به بعد خوار و خفیف در اجتماع باید زندگی کنند و هن في أيام الحيض أنجاس خبيثات لازمة الاجتناب همین قولی که یهود هم دارد که آنها اینطور این مسئله را قائل اند که حتی آن روز دوستان گفتند در هواپیما یک صندلی تنهایی هست که مربوط به خانم هایی است که اگر حیض هستند آنجا بنشینند که این نجس است و آن صندلی باید جدا از بقیه باشد و نزدیک کسی ننشیند باید فاصله داشته باشند باید در عزلت و گوشه گیری باشند این هم جزء قوانین آنها است حالا اینها منتهی آن قوانین سابق بوده و كذا ثيابها و كل ما لامستها بالبشرة. هر چیزی که مربوط به او باشد و لمسش کند در آن دوران اینها همه لازمة الاجتناب است برای مردها
و يمكن أن يلخص شأنها في هذه الأمم: اگر خلاصه کنیم خلاصه ی امم متمدنه قبل از اسلام أنها زن در نظر آنها كالبرزخ بين الحيوان و الإنسان قبلی گفت مثل حیوان است اینجا برزخ بین حیوان و انسان این خودش نگاه قشنگی می دهد همین کدی که الان دارد می گوید این تفاوت آنجا مثل حیوان اینجا مثل برزخ حیوان و انسان يستفاد منها استفادة الإنسان المتوسط الضعيف الذي لا يحق له إلا أن يمد الإنسان المتوسط في أمور حياته هیچ چیزی ندارد إلا اینکه این انسان متوسط را امداد کند انسان را زن وظیفه اش این است که انسان متوسط کند كالولد الصغير بالنسبة إلى وليه مثل یک بچه می ماند نسبت به ولیّ منتهی بچه نسبت به ولیّ وقتی بزرگ شد این بچه استقلال پیدا می کند اما این زن هیچگاه استقلال پیدا نمی کند چطور بچه تابع ولی اش است شأنی هنوز از خودش ندارد می گوید زن تمام عُمرش مثل بچه است بچه که بزرگ بشود مستقل می شود اما زن هیچگاه مستقل نمی شود غير أنها تحت الولاية و القيمومة دائما. تفاوتش با فرزند این است که این دائماً این قیمومیة هست.
شاگرد: در زمان انبیاء مثلاً اصلاحی صورت می گرفته …
استاد: همین تغییراتی که از امم متوحشه تا امم متمدنه می آید بالاخره انبیاء که همه را نمی پذیرفتند اینها همین تغییر نگاه ذره ها و ذره ها و رو به مقداری رو به رشد رفتن هم از همان تعالیم نشأت می گیرد منتهی این عین تعالیم انبیاء که نیست همین مقدارش را اینها پذیرفتند چون تغییر این روحیه از حیوانیت به برزخ بین حیوان و انسان خودش خیلی کار سختی است لذا اینها همه زحمت های انبیاء بوده که اینقدر هم توانستند اثر بگذارند انبیاء اینگونه نبودند ببینید انبیاء با همسرانشان برخوردشان وقتی خدا عَلَم می کند آسیه را به عنوان یک زن نمونه در طول تاریخ که قابل اقتدا هست یا اگر در قرآن زن نوح همسر نوح و همسر لوط را معرفی می کند به عنوان 2 زن باغیه نشان می دهد که این دوتا غیر از این لیاقتشان بوده و شخصیت شان بوده وقتی این سقوط محقق شده اینطور عَلَم شدند به عنوان 2 زنی که خیانت کردند خیانت به اهداف انبیاء کردند یعنی معلوم می شود که زن شخصیتش این نبوده است که حیوان باشد لذا این سقوط در قبال آن امکان رشدی که برایشان بوده
چون عجله داریم یک خرده این ها را تندتر بخوانیم چیزی نمی شود می گوید امم اخری بودند که این ها متمدن بودند تفاوت آنها با قبلی ها این بود که آنها قوانینشان به صورت عادت به آنها منتقل شده بود اینها قوانینشان کتاب داشت کتاب مند بودند این ها قوانین مدوّنه داشتند
(و هاهنا أمم أخرى)
كانت الأمم المذكورة آنفا أمما تجري معظم آدابهم و رسومهم الخاصة على أساس اقتضاء المناطق و العادات الموروثة قبلی ها اینطور بود و نحوها من غير أن تعتمد على كتاب أو قانون ظاهرا این قبلی ها بودند لكن هناك أمم أخرى كانت تعيش تحت سيطرة القانون أو الكتاب، مثل الكلدة و الروم و اليونان. که اینها کتاب داشتند قوانین داشتند کلدانیان که در عراق حساب می شوند یکسری کلدانیان که در قسمت هایی از عراق کلده و روم و یونان.
أما الكلدة و الآشور فقد حكم فيهم شرع «حامورابي» که اینها شریعت حامورابی در آن ها حاکم بود که بتبعية المرأة لزوجها و سقوط استقلالها في الإرادة و العمل، تا این مقدار مشترک اند حتى أن الزوجة لو لم تطع زوجها اگر اطاعت نکند زوجش را في شيء من أمور المعاشرة أو استقل بشيء فيها كان له أن يخرجها من بيته، اگر اطاعت نکند مرد می تواند او را از خانه بندازد بیرون یا اینکه یک کسی دیگری با او ازدواج کند در کنار او یعنی تحریم او به این عنوان أو يتزوج عليها و يعامل معها بعد ذلك بعد از او با ام معامله کند معاملة ملك اليمين محضا، بشود کنیز خانه یعنی اگر اطاعت نکرد یک زن دیگری را می گیرد این زن می شود کنیز آن خانه و این یکی از قوانینش بود و لو أخطأت في تدبير البيت اگر در خانه در تدبیر خانه کوتاهی کند مثلاً اسراف کند در مصرف اموال می گوید اینجا می تواند شکایت به قاضی کند قانون داشتند دیگر به قاضی شکایت کند قاضی هم علیه او حکم کرد این را در آب می توانستند غرق کنند بندازند در دریا اسراف کرده می اندازند در دریا کشته بشود بإسراف أو تبذير كان له أن يرفع أمرها إلى القاضي ثم يغرقها في الماء بعد إثبات الجرم. بعد اگر قاضی حکم کرد که این مقصر بوده این خانم دیگر حق داشت این مرد او را بندازد در آب و بکشد او را و برود بعد سراغ زندگی بعدی خودش.
اما این مربوط به کلیدانیان و عاشوریان حالا اول شکر کنید که زن خلق نشدید در آن دوران بعد هم بگوییم در آن دوران نبودیم اگر زن بودیم در آن دوران الان غرق شده بودیم تمام شده بود.
و أما الروم فهي أيضا من أقدم الأمم وضعا للقوانين المدنية، روم که جزء امت هایی است که پیشکسوت در وضع قوانین بودند وضع القانون فيها أول ما وضع في حدود سنة أربعمائة قبل الميلاد در آنجا قانون حدود 400 سال قبل از میلاد ببین اینها همه را با تحقیقات خلاصه کرده و لقمه گذاشته دهان ما ، ما اینها را اگر بخواهیم بدست بیاوریم سخت است حالا ممکن است بعضاً جای دیگری هم باشد اما این خلاصه ای که ایشان زحمت کشیده اینطور نیست که اهل فقط استفاده تقلید نه کاملاً اشراف کرده دارد بیان می کند حدود 400 سال قبل از میلاد اولین قانون گذاری ها شده ثم أخذوا في تكميله تدريجا، و هو يعطي للبيت نوع استقلال خانه احکام داشت یعنی خود خانه احکامی داشت خانه احکام خاصی داشت که این مرد در خانه مستقل در خانه بود ربّ البیت بود این تعبیر رب البیت از اینجا نشأت می گیرد که بیت احکامی دارد برای خودش قوانینی دارد خارج از نظام اجتماع یعنی نظام اجتماعی یک قوانینی است که داشت اما بیت مثل یک مولکول بود مثل یک هسته ی جدا بود که احکام خاص و ویژه خودش را داشت رو رب بیت هم مرد بود که پروردگار او بود و باید اهل خانه مطیع محض او می بودند و اختیار مطلق خانه در دست او بود و پاسخگو هم به نظام اجتماع نبود چون این اختصاصاً ربّ البیت بود ربّ دیگر پاسخگو نیست دیگر اینها همه احکامش است که این خودش یک قانون مندی بود برایشان که في إجراء الأوامر المختصة به، و لرب البيت و هو زوج المرأة و أبو أولادها نوع ربوبية که كان يعبده لذلك أهل البيت همه اهل بیت او را عبادت می کردند معبودشان بود معبود بودن یعنی مطیع بودن محض نه اینکه سجده کنند جلویش نه معبود بودن یعنی مطیع محض بی چون و چرا كما كان يعبد هو همین رب البیت که الان هست من تقدمه خود این مرد هم که الان اینجا است قبلاً در یک خانه بوده یا نبوده؟ من آبائه السابقين عليه وقتی در خانه بابا بوده این هم قبلاً مطیع بوده یعنی تربیت هم شده برای رب شدن اینها در خانه ای پسرها به عنوان ربوبیت دارند تربیت می شوند از بابا نگاه می کنند یاد می گیرند هرچه ربوبیت بابا قوی تر باشد تربیت این قوی تر شده در رب شدن في تأسيس البيت، یاد گرفتند و كان له الاختيار التام این رب البیت اختیار تام داشت و المشية النافذة في جميع ما يريده و يأمر به على أهل البيت من زوجة و أولاد از زوجه و اولاد همه را سیطره داشت حتى القتل لو رأى أن الصلاح فيه، اگر فکر می کرد که بهتر است بکشد آنها را می کشت آنها را پاسخگو هم به جایی نمی خواست باشد و لا يعارضه في ذلك معارض هیچکسی معارضش بر این نبود رب البیت بود و مطلق العنان در این مسئله و كانت النساء یعنی نساء البيت كالزوجة و البنت و الأخت أردأ حالا من الرجال حتى الأبناء در این خانه افراد مختلفی هستند می گوید زن ها در این خانه همیشه حالشان سخت تر از مردها بوده و پسرهایی که در این خانه هستند التابعين محضا لرب البيت حتی آن فرزندانی که تابع محض بودند وضع زنان از آنها بدتر بود فإنهن لم يكن أجزاء للاجتماع المدني اینها اصلاً به هیچ وجه اجزاء اجتماع مدنی محسوب نمی شدند یعنی فقط داخل خانه و درون خانه جزء خانه آن هم به عنوان عبید در خانه اما پسرها بالاخره راهی باز بود که بعداً کم کم بشوند جزء اجتماع مدنی این امید برایشان بود دارند برای او رشد می کردند اما اینها این هم نبود اینها نکاتی جالبی است آدم دقت کند چقدر این سیر نگاه فرهنگی به خانم ها در طول تاریخ چقدر ردیئ و پَست بوده
شاگرد: حاج آقا برخی از اخبار قرآنی متعارض نیست مثلاً تعاملی که با زن ها داشتند مثلاً داستان حضرت موسی یا خود حضرت مریم یا خود زن فرعون آن زن فرعون بود که اصلاً گفت موسی را بگیریم بیاییم رشدش بدهیم بعد آنها به حرف او گوش دادند
استاد: زن فرعون من قبلاً عرض کردم معشوقه فرعون بود معشوقه بودن آن هم در یک نظام قوی که فرعون أنا ربّکم الأعلی است او یک پروردگاری بوده یک معشوقه داشته این معشوقه نازش خریدار داشته آن هم خریدار داشته به همین عنوان که حاکمیت نداشت گفت این أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا نزدیک به این حالا این دوتا آیه نزدیک به هم هست در رابطه با حضرت موسی این هم خلاصه فرعون هم قبول کرد نه ینفعنا را گفت در روایت دارد این برای من مفید نیست اما حالا تو دلت می خواهد عیبی ندارد اجازه داد همین مقدار او تقاضا کرد و این اجازه داد و إلا اگر اجازه نمی داد … این همین مقدار آن هم با همین وضعی که معشوقه فرعون بوده همه چیز برای این مهیّا بوده دیگر این مثل تعبیر که حالا یک حیوانی هم در یک جایی مورد اکرام و احترام باشد یک اسبی خلاصه همه ی هزینه ها را برای او می کنند چون دارد خودش لذت می برد از این حیوان
شاگرد: زلخیا هم باز دوباره همینطور
استاد: عرض کردم دیگر این ها معشوقه بودند او هم همینطور می دانید که زلخیا معشوقه عزیز مصر بوده مدام نخواهید همه را فاش بگویید دیگر این ها را دیگر نگذارید افشا بشود
شاگرد: آن داستان خانم های حضرت موسی بودند که آمدند ….
استاد: آنها فرزند انبیاء بودند آن هم قصه دلالت دارد که خانم ها باید کنار می ایستادند حقّی به آن ها نمی دادند
شاگرد: نه بعدش می آید می گوید که به پدرشان می گوید که ….
استاد: پدرشان شعیب بوده پیغمبر بوده فرهنگ حاکم در خانه انبیاء بوده آنجا صحیح بوده آن فرهنگ غالب نبوده این فرهنگ غالب است در عموم مردم است که ردیئ بوده دیگر اینها همه جواب هایش در خودش هست
شاگرد: مثلاً مثال بلقیس یک کسی است که رهبر زن است بعد و بقیه زیر دستش هستند
استاد: در آنجا یک بحث بلقیس یک بحث مهمی است که در آنجا آن هم توانمندی این خانم خیلی قوی بوده حالا این مسکوت است مسئله که آیا بلقیس این توارث را از پدر برده بود این حاکمیت را در آن دوران توانسته این کار را بکند چون خانم ها در طول تاریخ داریم که در دستگاه های حاکمیتی دخالت می کردند و بروز و ظهوری داشتند اما مثل همان که در مورد ایران گفت که طبقات مرفّه وضع ارتباطیشان با خانم ها متفاوت بود آن فرهنگ غالب مربوط به عموم مردم است اما گاهی افراد ثروتمند یک فخری نسبت به بقیه داشتند یک تمایزی نسبت به بقیه داشتند که آن ها هم ….. این هم در نظر بگیرید اگر حقّی هم برایشان قائل نبودند مثالی که عرض کردم در بعضی از موارد اگر یک حیوان خیلی مطلوبی هم برای اینها بود خیلی اکرامش می کردند نازش را می خریدند این حیوان مریض می شد چطور درمانش می کردند چه هزینه هایی برایش می کردند و دیگر اینها از مرتبه حیوان بودن یک مرتبه بالاتر بوده لذا این مقدار …. منتهی اینکه حالا در بلقیس نقل شده که در آنجا حاکم بود این حاکمیتش البته جای بیان دارد که علتش از کجا نشأت گرفت یعنی من ….
شاگرد: استاد می شود گفت جزء امم متخلفه بوده باشند مرحوم علامه امم متخلفه اینقدر نگاهشان بد بوده
استاد: نه دارد کلیت نگاه قبل از اسلام را دارد می گوید ببینید ما یک نگاه امم متوحشه امم متمدنه ی قبل از اسلام که کتاب دارند امم متمدنه ای که قانون و کتاب ندارند دارد تقسیم می کند البته ما نگاه انبیاء در طول تاریخ از ابتدای آدم تا جریان آدم وقتی که حوّا خلق می شود اولین بار که می بیند به خدا عرض می کند که خواب بوده بیدار می شود می گوید خدایا این چه کسی است من خیلی خوشم می آید از او حال می کنم به قول ما با او وقتی می بینم او را آنجا خدا می فرماید این حوّا است که خلق شده که این سکونت آور بود برای آدم بعد می بیند که بعد از اینکه این خوش آمدن می شود می گوید نه این میل علاوه بر این میل میل های دیگری دارد به او در همان روایت دارد بعد می بیند که این خدا هم بعد آنجا جالب است که می گوید من این را می خواهم از شما خواستگاری کنم به حوّا می گوید تو بیا پیش من آدم حوا می گوید که نه اگر می خواهی تو باید بیایی خلاصه ناز هم داشته حضرت حوّا مادر ما است مادربزرگ همه ما می شود ناز هم داشته می گوید اگر می خواهی تو باید بیایی که در روایت می گوید خیلی زیبا است می گوید اگر می خواهی تو باید بیایی خدا هم می گوید بله تو باید بروی تو پاشو برو این همان خواستگاری مرد از زن هم اینجا شکل می گیرد بعد هم مهریه می گوید از خدا خواستگاریش کرد و مهریه برایش قرار داد در آنجا حالا این دیگر نگاه انبیاء است از ابتدا اولین زن را با این طور اکرام که خَلَقَ منها زوجها یعنی خلَقَکم مِن نفسٍ واحدة چندتا آیه آمده از یک نفس واحده خلق شده اید نمی گوید آن مرد آن نفس واحده است خلَقَ من آن مرد، زن می گوید همه ی شما را خلق کردیم مِن نفسٍ واحدة و خلَقَ منها زوجها درست است تعبیر آیه را بخوانید که خَلَقَ منها زوجها دارد.
شاگرد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً
استاد: این نگاه که از آن نفس واحده شما خلق شده اید یعنی شما از نفس واحده خلق شده اید از زوج هم همان نفس واحده این نفس واحده آدم نیست این نفس واحده مبدأیتی است که آدم هم از او خلق شده که اینطور نیست که حوا از آدم خلق شده باشد حالا إن شاءالله بعداً بحثش خواهد آمد
{خب دور شدیم می ترسم وقت بگذرد و این تمام نشود}
شاگرد: یک موقع است این چیزهایی که من الان ذکر می کنم سیره مستمره آحاد مردم بوده
استاد: فرهنگ عمومی بوده
شاگرد: یک موقع است که می گوید که گناهانی بوده که مثلاً رد از آن نمی کردند اینها آن موقع انجام می دادند
استاد: نه این فرهنگ بوده
شاگرد: فرهنگ از این جهت بوده که همه انجام می دادند
استاد: فرهنگ بوده اما در عین حال هر فرهنگی همیشه استثناء پذیر است یعنی اینطور نیست که …. ولی فرهنگ اینها بوده حتی …. ببینید بیان این است که کتب مدوّنه داشتند در کتاب هایشان قانون بوده که این وقتی شکایت می کند به قاضی اگر این اسراف کرده بندازیدش در دریا قانون داشتند اگر این برای شما تخطی کرد اطاعت نکرد می توانی زنی بیاوری و این می شود کنیز این قانون است دیگر قانون یعنی فرهنگ است دیگر استثناء نیست که یک عده ای داشتند یک عده ای نداشتند
شاگرد: مگر برای آحاد مردم نبوده چون آحاد مردم بر اساس فطرت عمل می کردند یا فرهنگ انبیاء جامع بوده
استاد: دقت کنید فرهنگ غالب همیشه فطرت را محجوب می کند از ابتدای کودکی بله اگر ندای فطرت را کسی آورد و ابراز کرد یا یک تلنگری خورد بله می تواند اما فرهنگ غالب بود این فرهنگ شده بود اینها را دارد به عنوان فرهنگشان مطرح می کند نه اینکه یک عادتی بوده عادتی هم مقابلش کنارش بوده اینها تنه به تنه هم می زدند اینطوری نبوده اینها به عنوان فرهنگ حاکم است.
فلا تسمع لهن شكاية، حق نداشتند جایی به آن ها ظلمی بشود شکایت کنند اصلاً حساب نمی شدند که قابل شکایت باشد اینها قانون است در قوانینشان ثبت بوده نه اینکه یک کسی این کار را انجام می داده و لا ينفذ منهن معاملة، کاری را اگر در اجتماع انجام می دادند آن کار نافذ نبود آن کار بیخود بوده و لا تصح منهن في الأمور الاجتماعية مداخلة لكن الرجال أعني الإخوة و الذكور من الأولاد حتى الأدعياء حتی پسرخوانده ها آنهایی که آوردند پسرشان نبودند گفتند پسر ما هستند (فإن التبني و إلحاق الولد بغير أبيه كان معمولا شائعا عندهم و كذا في يونان و إيران و العرب) چون اینها مسئله نسل برایشان مهم بود و نسل را از فرزند ذکور می دانستند اگر فرزنددار نمی شدند یا فرزندانشان ضعیف بودند حتماً به دنبال این بودند که یک فرزند قوی یا پسر قوی باشد که این نسلشان ادامه پیدا کند همین پسرخوانده كان من الجائز أن يأذن لهم رب البيت می توانست رب البیت به اینها اجازه بدهد که از این به بعد بیت ایجاد کند اینها هم بیت ایجاد کردن یعنی خودش بشود یک خانواده زن بگیرد فرزند بیاورد بیت تشکیل بدهد بشود رب البیت اجازه می دادند في الاستقلال بأمور الحياة مطلقا لأنفسهم. که اینها دیگر خودشان بشوند یک ربّی برای خودشان.
و لم يكن زن ها أجزاء أصيلة في البيت بل كان أهل البيت هم الرجال، و أما النساء فتبع، فكانت القرابة الاجتماعية الرسمية آن قوانین اجتماعی آنها این بود که ارث توارث ارتباطات همه براساس نظام مردان شکل می گرفت و بر اساس نظام زن ها نبوده لذا ارث و میراث هم در کار نبود المؤثرة في التوارث و نحوها مختصة بما بين الرجال، و أما النساء فلا قرابة بينهن أنفسهن كالأم مع البنت هیچ رابطه ی فامیلی برای اینها مطرح نمی شده است که بگوید حالا این مادر است این دختر است و الأخت مع الأخت، و لا بينهن و بين الرجال نه بین خود خانم ها و نه بین خانم ها و آقایان كالزوجين أو الأم مع الابن أو الأخت مع الأخ أو البنت مع الأب و لا توارث فيما لا قرابة رسمية چون قرابت رسمیه محسوب نمی شد ارث هم دائر مدار قرابت رسمیه بود قرابت رسمی فقط بین مردان بود و اینها هیچ ارثی نمی بردند نعم القرابة الطبيعية قرابت طبیعی یعنی اینکه بالاخره این زن این فرزند را به دنیا آورده این قرابت طبیعیه است که در نظام طبیعت است (و هي التي يوجبها الاتصال في الولادة) كانت موجودة بينهم، قرابت طبیعیه بود اما این اثری نداشت و ربما يظهر أثرها اثرش کجا ظاهر می شد في نحو الازدواج بالمحارم، که اینها ازدواج با محارم را این في نحو الازدواج بالمحارم اثرش ظاهر می شد بر می گردد به اصل کلام که اینها قرابت…. اثر اینکه اینها هیچ قرابت رسمیه نداشتند اثرش چی بود؟ می توانستند با مادرشان باخواهرشان با محارمشان ازدواج کنند چون قرابتی نبود اگر قرابت بود آن قرابت { اثر داشت } این منع داشت و ولاية رئيس البيت و ربه لها. که آن رب البیت هر ولایتی که داشت می توانست دخترش را بگیرد چون در آنجا محرمیت معنا نداشت.
بعضی خواستند معنا را طوری دیگری از این بکنند اما همین طور است
قرابت طبیعیه نمی زنیم عمداً نمی زنیم چون اینها می خواهد نشان بدهد که قرابت رسمیه نیست ازدواج دائر مدار قرابت رسمیه است ارث دائر مدار احکام قرابت رسمیه را می گیرد می گوید قرابت طبیعیه در کار بود اما قرابت طبیعیه نقشی نداشت در روابط و قوانین حتی اثرش این بود که قرابت رسمیه اینکه ازدواج امکان پذیر بود با محارم با آنها.
و بالجملة كانت المرأة عندهم طفيلية الوجود تابعة الحياة في المجتمع (المجتمع المدني و البيتي) یعنی مجتمع مدنی که هیچ طفیلی هم نبود در مجتمع بیتی طفیلی محسوب می شد زمام حياتها و إرادتها بيد رب البيت من أبيها إن كانت في بيت الأب أو زوجها إن كانت في بيت الزوج أو غيرهما، يفعل بها ربها ما يشاء و يحكم فيها ما يريد، همان خصوصیتی که برای خدا می گوییم یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید این در بیت برای رب البیت بوده الان بعضی مردها می گویند که چقدر خوب می شد که یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید این دیگر خیلی می شدیم رب البیت فربما باعها، و ربما وهبها، و ربما أقرضها للتمتع، همه ی اینها امکان پذیر بود بفروشد هدیه اش کند قرضش بدهد و ربما أعطاها في حق بدهکار بوده به جایش مثلاً دخترهایش را بدهد بچه هایش را بدهد يراد استيفاؤه منه كدين و خراج و نحوهما، پول مالیات کم می آورده پول مالیات بچه هایش را می داده زن و بچه اش را می داده برای این خانم ها را می داده و ربما ساسها این ها را سیاست می کرد بقتل أو ضرب أو غيرهما، و بيده تدبير مالها هر چه که مال خودش بوده هرچه که می خواسته انجام می داده إن ملكت شيئا بالازدواج أو الكسب مع إذن وليها هرچیزی که به ید مرد بود تدبیر مال زن اگر چیزی را این زن مالک می شد همه اینها مال مرد بود اگر با ازدواج چیزی بدست می آورد مِهرش می شد یا اینکه در کسب و کار چیزی را بدست می آورد لا بالإرث چون ارث نمی بردند لأنها كانت محرومة منه، و بيد أبيها أو واحد من سراة اذن ازدواجش دست پدرش بود یا یکی از بزرگان قومش اگر پدر نداشت قومها تزويجها و بيد زوجها تطليقها. طلاقش هم دست مرد بود ازدواجش به دست زوجش نبود چون هنوز زوجش نیست دیگر آن به دست مرد است پدرش است طلاقش به دست زوجش است.
و أما اليونان فالأمر عندهم في تكون البيوت و ربوبية أربابها فيها كان قريب الوضع من وضع الروم. یونان هم مثل روم بوده نزدیک روم بوده.
فقد كان الاجتماع المدني و كذا الاجتماع البيتي عندهم متقوما بالرجال، و النساء تبع لهم، و لذا لم يكن لها استقلال في إرادة و لا فعل إلا تحت ولاية الرجال، لكنهم جميعا ناقضوا أنفسهم بحسب الحقيقة في ذلك یک نقضی در کلام اینها بود اگر زن بدی مرتکب می شد خودش را سیاست می کردند اگر خوبی به او می رسید مال مرد بود این هم خلاصه یک تقسیم عادلانه اگر پولی به او می رسید کاری نفعی انجام می داد مالی بدست می آورد مال مرد بود اما اگر بدی انجام می داد نمی گفتند این مرد است جزء تبعات او است نه این را خودش سیاست می کردند فإن قوانينهم الموضوعة كانت تحكم عليهن بالاستقلال و لا تحكم لهن إلا بالتبع إذا وافق نفع الرجال، فكانت المرأة عندهم تعاقب بجميع جرائمها بالاستقلال، و لا تثاب لحسناتها و لا تراعى جانبها إلا بالتبع و تحت ولاية الرجل.
دیگر اینجا می خواهد خلاصه گیری کند که دیگر نرسیدیم بعد حال زن را در نزد عرب می گوید وقتی اینها گفته می شود وقتی احکام اسلام به لطافتش وقتی بیان بشود که این اصلاً زن را در این نگاه چی می بیند آن موقع تازه آدم می فهمد که اسلام چقدر در این محیط کثیف لجن تاریک ظلمت چه احکام لطیف نورانی عالی را آورده آن وقت تازه مزّه می دهد به آدم تا آدم در گرما قرار نگرفته باشد آب خنک گوارا اینقدر برایش نیست این گوارایی احکام دین آن موقع معلوم می شود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 427” دیدگاه میگذارید;