بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدُ للهِ ربِّ العالمین،بارئِ الخلائقِ أجمعین، و الصلاه و السلام علی سیّدِنا محمد، صلی الله علیک و علی آله وسلّم وآله الطیبین الطاهرین المعصومینَ و لا سیّما بقیک الله فی الأرضینَ و اللعن الدائمُ علی أعدائِهِم أجمعینَ إلی یومِ الدین
در محضر آیات سوره بقره بودیم که به این آیه شریفه رسیدیم که لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِين [1] این آیه شریفه می فرماید که بحث عده وفات و بحث مسائل مرتبط با عده وفات در اینجا تموم می شود. دوباره بحث مباحثی که مربوط به طلاق است و مربوط به مهریه است و اینها دوباره در اینجا مطرح میشود.در طلاق که لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ برای شما در حقیقت این حکم تکلیفی که دارد اینجا بیان می کند که حالا استحبابی است یا وجوبی را عرض خواهیم کرد که لا جناح باهردو سازگاراست و حالا کدام یک دراینجااست.
لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ وقتی که زن ها را طلاق می دهید مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ اگر که این در حقیقت همسران مدخول بها نباشند أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً یا اینکه مهری برای آنها تعیین نشده باشد ازدواج کردید مهریه ای تعیین نشده است. پس دو فرض است یکی آنجایی که مدخول بها نباشند قبل از دخول این طلاق صورت بگیرد یا در فرضی که أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً یعنی مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً برای آنها مهریه قرار داده نشده باشد لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ چه هست؟ دنبالش می فرماید که وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِين آنجایی که در حقیقت مدخول بها نیستند یا اینکه آنجایی که مدخول بها باشد خب معلوم است دیگر اگر مدخول بها باشند چه می شود؟آنجا مهر المثل می شود دیگر یا مهر معلوم دارد یا مهر المثل می شود و اگر نه به اصطلاح فرض مهریه نشده باشد از ابتدا اینهایی که در این حالت هستند متعوهنّ اینها را بهره مند کنید عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ بستگی دارد به توان آن زوجی که دارد طلاق می دهدد اگر ثروتمند است،درحقیقت موسّع است به قدر خودش و اگر فقیر است به قدر خودش حتی در روایت دارد طرف می گوید که من چیزی ندارم که بخواهم بدهم می گوید به قدر یک دانه خرما و حتی به قدریک، بالاخره خرما ،نصف خرما حتی خلاصه به این مقدار که دیگر مختل دیگر این مقدار هم برایش صدق میکند که بتواند بدهد پس عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ، مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ این حدش را چه کسی تعیین می کند؟عرف یعنی وقتی عرف می بیند،می بیند این معروف است بین عرف شناخته شده است نه اینکه آن که موسع است موسع بودن خودش را خودش بخواهد نه عرف تشخیص می دهد مقترّ را هم عرف تشخیص می دهد که چقدراست. این حد را هم گذاشته است که کسی نگوید که معلوم نیست ومبهم است ما نمی فهمیم.این در حقیقت می فرماید, متاعادر حقیقت یک بهره مندی که متعوهن متاعا بالمعروف ، حقا علی المحسنین این حقّا علی المحسنین خواستند از این قاعده استفاده کنند که احسان در جایی است که یک فضلی از جانب شخص صورت می گیرد.لذا اگر حقّا علی المحسنین آمد یعنی حکم،حکم استحبابی می باشد اگر قرینه از خارج اقامه بشود که حکم وجوبی است اشکالی ندارد اینجا استحبابش را اثبات کرده است. جواز واستحبابش را ثابت کرده است قرینه ای دیگر می آید وجوبش را ثابت میکند منافات با وجوب ندارد.اما بعضی خواستند مثل مرحوم علامه استفاده بکنند که حقّا علی المحسنین که این در حقیقت متاع دادن بهره مند کردن این محسن اینگونه است. کسی که اهل احسان است این گونه است از این خواسته اند استحباب را استفاده کنند. هرچند بعضی به قرینه ی سرحوهنّ باحسان یادتان هست یا نه؟ که قبلا داشتیم در پارسال گذشت خواستند بگویند این ناظر به او است اگر ناظر به او باشد آن وقت وجوبی می شودچون آنجا قطعی بود و وجوبی اما اگر این آیه باشد خودش،قرینه ای در کار نباشد این قاعده فقهی، قاعده فقهی هر کجا که تعلیل بر یک صفت فضیلتی می شود مثل حقّا علی المحسنین این کار کسی است که اهل احسان است این حکم استحبابی است چون در حقیقت احسان وجوبی نیست بودنش کمال است اما وجوبی نیست. هرگاه تعلیل بر چنین مواردی میشود نظیر این حکم در درجه اول استحبابی است مگر قرینه ای برای آن اقامه شود از بیرون که این وجوبی است و الا در آن دلیلی که اقامه شده است و تعلیل به این شده است فقط بیش از استحباب را نمی رساند. این هم یک قاعده فقهی است که به او استناد میشود که به اصطلاح در همین آیه هم حقّا علی المحسنین ایشان می فرماید که و ظاهر الجملة و إن كان كون الوصف أعني الإحسان دخيلا في الحكم، و حيث ليس الإحسان واجبا چون خود احسان واجب نیست واین تعلیل شده است به احسان استلزم كون الحكم استحبابيا غير وجوبي این قاعده است یعنی به عنوان یک قاعده است که فقط موکول به احسان نیست هر حکمی که به صفتی از فضایل کمالیه موصوف شود که خود آن صفت وجوبی نباشد. برای انسان تحصیلش اگر وجوبی نباشد آن حکم هم استحبابی می شود چون به این تحلیل شده است. این یک قاعده مهمی است که انسان میتواند در روایات فقهی یا آیات مرتبط با فقه از آن استفاده بکند و بهره مند باشد به عنوان یک قاعده مگر قرینه ای از بیرون چه باشد؟ بر این در حقیقت مثل همین جا ایشان می فرماید إلا أن النصوص من طرق أهل البيت تفسر الحكم بالوجوب، روایات آمده است یعنی قرینه ای داریم که این حکم تعلیل کردند و تفسیر کردند به وجوب.
این البته به واسطه درحقیقتی تفسیری است که روایات شده است و الا از خود حکم فی نفسه بدون دلیل دیگری پیش از استحباب به دست نمی آید.
سوال:خود این روایات آمده اند نشان نمی دهد که این قاعده ما همین طوری نیست که مثلا بگوییم احسان،احسان هم که واجب نیست
نه این طوری نیست آن قرینه است که در همه جا همینطور است یعنی اینجا جواز است بعد آنجا آمده است چکار کرده است؟ وجوبش را رسانده است
سوال:شاید می رساند که واقعا احسان این طوری نیست که احسان مستحبّی باشد،احسان حقّی است که همه باید انجام دهند
عرض کردم که احسان تحصیلش اگر بخواهد واجب باشد الان ما دائما مشغول گناه هستیم آن وقت یعنی اگر این را آن طوری گرفتیم آن وقت چه می شود؟ کار را سخت کنیم چه می شود ؟ همه در حال گناه کردن هستیم چون اهل احسان نیستیم. به خصوص اگر بگویند خلاصه احسان چه هست؟ مقام همان اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاه[2] که در روایت آمده این می گوید الاحسان چه هستمی گوید احسان این است که خدا را می بینی.که اگر کسی بخواهد به اینجا برسد که مقام محضریّت است دیگر تقریبا خلاصه در بهشت را باید تخطئه کنیم و در جهنم باید چهارطاق کنیم باز باز کنیم دیگر علیه خودمان حکم نکنیم البته این ذوق نفسی نیست اما این حکم است که از بیرون،بابش باز است که در حقیقت این تبدیل شود به چی؟ اشکالی هم ندارد اما نوع استدلال استدلال،استدلالی است که بیش از استحباب را نمی رساند.
سوال:یعنی مثلا در جایی می آید در سوره لقمان داریم که محسنین را معرفی می کند به الّذین یقیمون الصلاة ویوتون الزکاة[3] مثلا به غیب ایمان دارند این ها را که نمی توانیم بگوییم که احسان مثلا مستحب است پس این صفات هم استحباب دارد
ببینید یک موقع هست که صفاتی را برای محسن می شماریم این ها را می گویند در حقیقت مثبتات این مثبتات کف گاهی احسان است یعنی هنوز مقام محسن این ها را هم مثل مؤمن این ها را دارد یعنی محسن مومن هم هست. یعنی آنهایی که مؤمن دارد و این هم دارد اگر صفاتی را شمردیم برای محسن اگر آن صفات به نحو حصر بود معلوم می شود محسن فقط اینها است اگر به نحو حصر نبود نشان می دهد که این صفات هم در محسن است.اما محسن راهش بازتر از اینها است جلوتر هم می رود. علاوه بر این صفات،صفات دیگر هم دارد لذا محسن تمام صفات اهل ایمان را دارد و بالاتر. درست است؟ اگر صفات اهل ایمان را شمردیم براش دلیل نیست که بگوییم فقط محسن این است،محسن نگاهش به صفات اهل ایمان هم بالاتر است. این توقع در آن مرتبه ندارد
سوال:اینکه می فرماینددر مهردادن باید به شان دختر باید نگاه بشود،وقتی تعیین نشده است ولی اینجا می گوید که کانّه به زوج برمی گردد
چون دراینجا چه هست؟ در حقیقت مهریه تعیین نشده بوده است وقتی مهریه تعیین نشده است آنجا در جایی است که زوج در حقیقت مدخل بها باشد زوج وقتی مدخول بها باشد مهریه تعلق گرفته است چون مهریه تعلق گرفته است مهر المثل می شود تبدیل به مهر المثل می شود در آن جا.
در حقیقت مال کسی است که هنوز مهریه برایش تعیین نشده است و این مدخول بها نیست سوال:اگر این طوری باشد باید نصفش را بدهد
عرض کردم که بله،عرض کردم که این در حقیقت حکم در جایی که مهریه تعیین نشده اصلا براش مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً برای او مهریه ی تعریف نشده بوده و قرارداده نشده وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير بوده است لذا این با آن منافات ندارد.در آیه بعد می فرماید که چون اینجا دیگه میخواهیم یک کمی این بحث را تند تر برویم دیگر.در آیه بعد می فرماید وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُن [4] پس باز می فرماید که اگر اینها را طلاق دادید مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُن این در حقیقت دخولی صورت نگرفته قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً[5] ولی فریضه هم دارد. فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ [6]که آقا می فرماید پس نصف ما فرضتم است آنجا معلوم فریضه و مدخول بها هم نیست. نصف فریضه،نصف مهریه به او تعلق می گیرد. حالا از اینجا این نکته است که مهم است در اینجا به عنوان یک قاعده تربیتی إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير [7]دو سه تا نکته در اینجا هست که این دو،سه تا نکته خیلی جالب است می فرماید که بله اگر در حقیقت این حد تعیین شد معلوم شد نصف مهریه را در جایی که مدخول بها نباشد باید بدهد در آنجا إلّا أن یعفوا یا اینکه در حقیقت چه کار بکند؟ تعبیر آیه این است که إلّا أن یعفوا این خانمی که نصف مهریه به او تعلق گرفته است باید بگیرد بگوید من بخشیدم. إلّا أن یعفوا آن خانوم أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ یا آن آقایی که مهر را باید بپردازد.قبلا مهر را پرداخته است اقساط صورت گرفته بوده است مهررا پرداخته است تمام هم پرداخته است. حالا باید پس بگیرد نصفش را چون در حقیقت مدخول بها نبوده است باید نصفش را پس بگیرد. أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ پس مرد چگونه می بخشد،عفو می کند مردی که عقد جاری شده است، مهر را پرداخت کرده است دخولی صورت نگرفته است، طلاق جاری شده است، نصف مهر را باید پس بگیرد دیگر پس الان این طلبکار می شود.پس صورت اول آن جایی بود که هنوز پرداخت نشده است. خانم است خلاصه عقد صورت گرفته است دخول نشده است،نصف مهررا طلبکار میشود اگر بخواهد طلاق جاری بشود.می بخشد می گوید نمیخواهم خب این بخشش است. آنجایی که از طرف مرد است این طرفش می باشد که این مهر را پرداخت کرده است اما چه بوده است؟ اما دخولی صورت نگرفته است و حالا طلبکار میشود نصف مهر را پس بگیرد می گوید این ببخشد أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى اگر ببخشند یعنی آن کسی که در هر صورت طلبکار است چه آن خانم باشد چه چی باشد؟در حقیقت خطاب را آورده است به مخاطب که أن تعفوا اگر ببخشید اقرب للتقوی این نزدیکتر است به تقوی.
مرحوم علامه اینجا یک نکته ای دارد می فرماید که
سوال:اگر اولیای دختر ببخشد چه؟
حالا در بحث اولیای دختر را هم شامل میشود که عقده ی نکاح دست آنها هم باشد
عرض کردم دیگر اصل اول این است که خود مرد است حالا یک موقع است که مرده است آنجا که مرده است بحث ولیش مطرح میشود.
سوال:اصلا می خواهم بگویم که آیه ناظر به جانب زوج نیست،زوجه است.زوجه که مهر را طلب داردیاخودش می بخشد یا پدرش می بخشدکسی که بیده عقدة النکاح است می بخشد.
آخر عقده ی نکاح به دست آنها نیست که عقده نکاح دست مرد است.عقده ی نکاح یعنی طلاق دادن و در حقیقت عقده ی نکاح یعنی گشودن این،چه کسی می توند این را باز کند؟ طلاق دست چه کسی هست؟
شاگرد:طلق دست مرد است
طلاق دست مرد است
شاگرد:اینکه من مهریه ام را بگیرم یا نگیرم
نگفته است هر کسی که می گوید آنکه عقده ی نکاح دستش می باشد،عقده یعنی گره را می تواند باز کند،جدا بشوند میتواند چه باشد؟ ادامه بدهد
شاگرد:برای اینکه این گره شکل بگیرد از طرف زن
آن وقت نکاح می باشد،الان دیگر نیست که،الان وقت طلاق است،وقت طلاق عقده ی نکاح دست چه کسی هست؟در وقت نکاح،عقده نکاح دست طرفین بود و ولیّ زن درست است؟ اما الان دیگر دست آنها نیست مرحوم علّامه بیان میکند اینجا دیگر بدست آورده نکات است
شاگرد:مرحوم علّامه ی هردو را می گوید دیگر
بله عقده ی نکاح دست ولی مرد می باشد
شاگرد:هم مرد وهم ولیّ زن
بله می فرماید که تعبیر این است که و إن أوقعتم الطلاق قبل الدخول بهن و قد فرضتم لهن فريضة و سميتم المهر فيجب عليكم تأدية نصف ما فرضتم من المهر إلى أن يعفون هؤلاء المطلقات أو يعفو الذي بيده عقدة النكاح من وليهن ولی زن می گوید من از چه هست؟ از مهر زن میگذرم یعنی از مهر زن می گذرم، یعنی پدر زن بگوید من نمیخواهم یعنی بگوید به عنوان ولایت پدر أو الزوج فإن عقدة النكاح بيده أيضا عقده ی نکاح به دست زوج هم هست فلا يجب على الزوجة المطلقة رد نصف المهر الذي أخذت، در این صورت دیگر واجب نیست و از اینجا بحث ما است که و العفو على أي حال أقرب للتقوى لأن من أعرض ببینید این تحلیل خیلی زیبااست چرا اقرب للتقوی است؟می گوید چون کسی که در حالی که طلبکار است و می تواند بگیرد ببخشد.آنجایی که در حقیقت غیر از این مورد است برای او گذشتن از در حقیقت گناه ساده تر است. تعبیر را ببینید چقدر زیبااست! لأن من أعرض عن حقه الثابت شرعا فهو عن الإعراض عما ليس له بحق من محارم الله سبحانه أقوى و أقدر. کسی که اینجا که حقش هست طلبکار است اگر گذشت را در وجودش نهادینه کرد درست است؟ این در جایی که حقش نیست و حتی محارم الهی است اقدام نمی کند این باعث میشود که این در وجودش مرتبه ای ایجاد بشود که اینجا که گذشت ایجاد شد،آنجا گذشت از گناه برای او راحتت تر است این خیلی بیان زیبایی است،یک راهکار تربیتی می باشد که این راهکار تربیتی یعنی انسان اگر می خواهد در موارد هلکه خودش را نجات بدهد چکار بکند؟در مواردی که موارد هلکه نیست.خویشتن داری و کفّ نفس داشته باشد. در آنجا سخا و جود داشته باشد،عفو و اغماض داشته باشد. در آنجا تا این سبب شود که در آنجا چه بشود؟در آنجا قدرتمند شود برای گذشت خیلی بحث مهمی است،این یک راهکار است.
یک کسی می گوید من مثلا در گناه ضعیف هستم، زود مبتلا میشوم می گوید تو الان اینجا اگر بخواهی مقابله بکنی شاید قدرت نداری ولی میتوانی دو،سه تا در حقیقت مرحله سنگر آن طرف تر شروع کنی آنجا،از آنجا اگه شروع کردی او میتواند این را حفظ بکند،او قدرت حفظ را نیز در اینجا به تو می دهد. پس شروع از یک جایی قرار می دهیم که گاهی آدم باورش نمی شود که آن شروع مرتبط با این جااست. این می گوید عقده ی در حقیقت گذشت از آن پولی که حقت بود اگر آنجا گذشتی آن وقت اگر در یک مالی که حرام بود راحت تر میگذری.کسی که آنجا که حقش بوده است، حلالش بوده است، می توانست بگیرد اما عفو کرد درست است؟ پس اگر صفات کمالی در وجود انسان نهادینه شود به خصوص صفات کمالی که مرتبط با یک گناه ویژه ای هم هست، یک ارتباط مستقیم دارند مثل گذشتن از مال حلال و گذشتن از مال حرام که ارتباط ویژه هست بین این دوتا دیگر،می گوید کسی که آنجا را آمد شروع کرد و آغاز کرد و آنجا این را نهادینه کرد در این جا گذاشتن براش خیلی راحت تر است و اینجا میتواند خودش را بیمه بکند. اگر پیش آمده برایش میتواند بعد از این جبران بکند، اگر پیش نیامده میتواند بیمه بکند که پیش نیاید این نکته بسیار کاربردی و دقیق و در نظام تربیتی می شود روی آن فکر کرد،برنامه ریخت برای گناهان مرتبط در نظام تربیتی با فضایل مرتبط چه کارکرد؟پیش گیری کرد. یعنی نظام پیش گیری در نظام تربیتی این که چطوری پیش گیری بکنیم که اینجا مبتلا نشود؟ یاد بدهیم کودکان مان را نوجوان را از ابتدا که آنجایی که حقش هم هست به شرطی که بحث به اصطلاح بد آموزی برای طرف مقابل ایجاد نکند که طرف از حقش گذشت دیگر پس خلاصه هر جایی می توانم این کار را بکنم او ساکت است. نه اینجا در حقیقت با اختیار و اراده و قدرت گذشت می توانست بگیرد.او هم می دانست که میتواند بگیرد اما چه کار کرد؟گذشت کرد. اگر این را در وجود خودمان یا کودکان و نوجوانان و یا در جایی این را نهادینه کردیم آن وقت این در آنجایی که حقش نیست به راحتی می گذرد.قدرت کف نفسش قوی تر میشود. این به نظرم یک نکته ی دقیق و عالی است که قابل چه هست؟فکر کردن به عنوان یک قاعده ایشان اینجا مطرح کرده است، این هم یک قاعده قرآنی اخلاقی،پس آن یک قاعده فقهی بودو این یک قاعده قرانی. پس این طوری بیان کردن تمام،کلید دست انسان می دهد فقط یک مورد نیست بلکه چه می شود؟کلید می شود
شاگرد:پس می شود گفت که کسب فضایل،کمک می کند به ترک رذیله ی مرتبط با خودش
قطعا این طوری است یعنی هو اقرب للتقوی می گوید تقوی کف نفس است که برای انسان، انسان را کمک میکنند نگهداری کند،وقایه ایجاد می کند. وقایه از چه ایجاد می کند؟ اقرب للتقوی که وقایه ایجاد می کند،وقایه از چه ایجاد می کند؟ازحریم حرام،می گوید این اقرب للتقوی اگر این کار را کاردی اقرب است برای آن وقایه خب این چه طوری وقایه را ایجاد میکند؟این بخاطر این است که حقش بوده است گذشت کرده است کسی که این طوری بود آنجا که ناحق باشد راحت تر میگذرد. معلوم است دیگر طریق اولویت است در اینجا
شاگرد:{نامفهوم:23:21}
درجبران مال کسی است که مبتلا شده است الان می گوید که من به این رذیلت مبتلا هستم که در این گناه نمیتوانم دست بردارم می گوید خب یکی ازآن، این است که این حرام است که داری انجام میدی که باید هر طوری شده است اما یک راهش این است که بیایی چه کار بکنی؟ در جاهای دیگری که بر آن ساده تر می شود و فضیلت هم هست تحسینت هم میکنند وقتی تو این کار را انجام بدی همه هم می گویند باریکلا آنجا اگر شروع کردی قدرت بر این پیدا میکنی آن در درمانش می باشد.
خب در آیه بعدی می فرماید که من برای این خیلی اهمیت قائل هستم، این نکته یعنی احساس می کنم اگر ما این نکات را در نظام های تربیتی کاربردی مان باز کنیم اینها را،نکته ها را در حقیقت دقت کنیم. مواردش را ذیلش بیاوریم بگوییم مثلا ده تا نمونه این طوری می شود در قران درروایات ما،ده تا نمونه مصداقی بیاوریم آن وقت این قاعده خودش را خوب نشان می دهد که چقدر کلیدی است و کاربردی است و اثرگذار است. راه درمان را هم،در درمان،هم در پیش گیری هر دو را هم دارد نشان می دهد چون با این نگاه خیلی میتواند چه باشد؟ نگاه بهش،تفصیل بهش اثرگذار باشد.
شاگرد:مصداق هایش حتما باید از آیه وروایت گرفته شود؟
کد اصلیش این است اما مصادیق می تواند غیر از این نیز هم باشد. اما اگر از آیه وروایت آدم چند مورد بیاورد قدرت پیدا می کند بر اینکه این را تکثیر کند اول،یعنی اگر از آیه وروایت بیاورد قدرت پیدا می کند براینکه،این را تکثیر بکند.یعنی اگر از آیه وروایت بیاورد حدود کار دستش می آید چون ما به راحتی نمی توانیم تناسب ها را در نگاه اول راحت تشخیص بدهیم. اگر از آیه وروایت این تناسب ها را پیدا کردیم،آوردیم بعد این را تعمیمش را العلّة تخصّص تعمّم بعد به راحتی می توانیم این علت را عمومیت بدهیم و مسائل بیشتری را برایش فرض کنیم و ببینیم. خب بعد می فرماید که وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير [8]فضل با فضول تفاوتش این است که فضل در کمال به کار برده می شود.مرحوم علّامه می فرماید،فضول درچه چیزی؟ نقص به کار برده می شود لذا تعبیراین دوتا این است که الفضل هو الزيادة كالفضول غير
أن الفضل هو الزيادة في المكارم و المحامد و الفضول هو الزيادة غير المحمودة زیاده ای که غیر محموده هست آن می شود فضول لذا تعبیررا ببینید خیلی درحقیقت دقیق است این هم یک کد است که هر جا فضل و فضول که ریشه ی آنها یکی است هردوهم زیادت هستند زیادت در نقض یعنی به اصطلاح در غیرمحامل،آن زیادت در محامل، زیادت در غیر محامل ممکن است یک امری باشد که اصلا چه هست؟نقص هم نباشد اما کمالی هم نباشد درست است؟ نقصی نباشد حالا یک جایی،یک کسی کثرت اندوزی دارد،این کثرت اندوزی محمدی نیست اما درحقیقت نقص هم نیست این در حقیقت فضول میشود.لذا در اصطلاح روایی و اینها برای ما به کار می آید که اگر بدانیم تفاوت بین فضل وفضول چه هست؟ بعد می فرماید و في الكلام ذكر الفضل الذي ينبغي أن يؤثره الإنسان في مجتمع الحياة فيتفاضل به البعض على بعض این هم یک تعبیر زیبایی است که فضل در اینجا این است که ایثاری که در نظام اجتماعی که این تفاضلی که بین بعضی نسبت به بعضی دارند چون دارد ولاتنسوا فضل بینکم چون بعد از اینکه می گوید بدهید این تمطیع را داشته باشید این را بدهید لانتسوا الفضل یعنی در عین اینکه عفو میکنید این عفو لاتنسوالفضل بینکم که حواستان باشد که این در حقیقت ایثار اجتماعی بین شما چه بشود؟ همیشه جاری باشد در نظام اجتماعی شما با این نگاه حرکت بکنید. أن يؤثره الإنسان في مجتمع الحياة فيتفاضل به البعض على بعض، و المراد به الترغيب في الإحسان و الفضل آن وقت این خود فضل یکی از مصادیقش می شود چه؟عفو یکی از آنها دادن بود، خود دادن بود که بدی،تمطیع کنی، بدی به این می گوید تو هم درحقیقت ببخش،به او می گوید تو بده وبه این هم می گوید تو چه کار کن؟ ببخش منتها دادنی که او بوده است با قرینه روایات گاهی واجب است دادنش بخشش این چه هست؟فضل واحسان است،تو ببخش ببین این اجتماع را چه قدر زیبا میکند چقدر عالی می کند به خصوص اگر انسان به امر الهی این کاررا بکند. یک بار خوشایند نفس است این خوب است اما اگر گفت من می بخشم چون خدا گفته است ولاتنسوا فضل بینکم گفته در حقیقت الا أن یعفوا چون خدا گفته است.
در این روایت که زیبا است می فرماید که کسی آمد می خواست بدهی خودش را پرداخت بکند بدهی داشت،بدهی اش را می خواست پرداخت کند منتهی وقتی خواست پرداخت کند به آن طلبکار گفت، من چون تو شیعه امیرمؤمنان علیه السلام هستی،آمدم بدهی تو را پرداخت بکنم مفهومش این نیست که اگر شیعه نبود نمی آمدم،پرداخت کنم دقت میکنید یا نه؟ بدهکار بوده است اما در وقت ادای بدهیش چرا در حقیقت حد وسط قرار می دهد؟ این اعتقاد را،این رابطه اعتقادی را،یعنی اشباع می کند در ادای دینی که به عهده اش بوده است یک امر درحقیقت معرفتی را یعنی معرفت را می آورد در زمینه ی کاربرد عملی.وقتی این را می گوید آن شخص هم درحقیقت می گوید چون تو شیعه ی امیر المومنین هستی من بخشیدم،این بدهی را به تو بخشیدم و آن جا دارد خدای سبحان،آنجا غوغا میکند.که در روایت است این بخاطر محبت به امیرالمومنین اش آمده تا به اصطلاح دینش را پرداخت کندکه اینطور در حقیقت در نگاهش آمد که همه افعال و رفتارش را که حتی برای اوواجب است،دارد با این نگاه انجام می دهد. آنهم بخاطر درحقیقت این محبت او را می بخشد، بلکه آنها چه مراتبی و چه مقاماتی را درروایات دارد که اعطا میکند که کمترینش آن حق شفاعتی بوده که در دیگران برایش ایجاد می شود و این نگاه را اگر ما یاد گرفتیم در اعمال و رفتار روزانه مان اعتقادمان را چه کار بکنیم؟نهادینه بکنیم،بروز بدهیم ابراز بکنیم این را در حقیقت در وجود خودمان تذکر بدهیم. در اجتماع نهادینه کنیم که هر فعلی از عمق اعتقادی نشأت بگیرد حتی فعل واجب مثل اینجا که می گوید درحقیقت و لاتنسوا فضل بینکم اگر دارد می بخشد اگر دارد فضل میکند چون خدا فرمود من این کار را میکنم.میتواند بگوید که دوست دارم این کارو میکنم، خوشایندم هست،میتواند بگوید چون خدا فرمود اگر این را به عنوان چون خدا فرمود انجام دهد، عمق پیدا میکند هرچند اولی هم خوب است اما این دومی قابل قیاس با اولی نیست که اطاعت امر است.آن وقت خود این اطاعت امر آماده می کند انسان را برای اطاعت امرهای بعدی که خود این می شود چه؟ خود این مصداق قبلی می شود که اقرب لتقوی میشود. اگر به عنوان بیان الهی این کار را کرد،عنوان امر و بیان الهی این کار را کرد. آن وقت این می شود اقرب للتقوی درجاهای دیگر آن وقت چه می شود؟ که آنجاها مهلکه ها است راحت تر می بیند قدرت اطاعت امر را دارد.این هم خلاصه ببینید که این کد چقدر به کار می آید اینجا این گسترش پیدا می کنید.
شاگرد:{نامفهوم:30:22}(به نظر که می پرسد در این زمینه روایت داریم؟)
روایتش را دارم اگر یادم نرود انشالله جلسه بعد. در ضمن دوستان تا اینکه از یادم رفته است ما بنای خودمان را انشالله بر این گذاشتیم که المیزان سه روز باشد و کافی شریف یک روز باشد لذا یکشنبه،دوشنبه،سه شنبه المیزان است امسال،چهارشنبه کافی شریف است که ثبت هم در چیز این طوری ظاهرا شده است.بالاخره پارسال رای گیری کردیم رای نیاورد امسال قبل از رای گیری این کاررا کردیم.گفتیم اگر رأی گیری بشود آن وقت دیگر نمی شود.
بعد در ادامه می فرماید که بله حالا اینجا را می خواهیم یک کمی تندتر بکنیم کندتر می شود. البته این نکات،نکات دقیقی است تند رفتنش هم خیلی گاهی صلاح نیست.
خب نکته آخر این است که می فرماید،در آخر روایت می فرماید که ولا تنسوا الفضل بينكم إن الله بما تعملون بصير این إنّ الله بما تعملون بصیر بازیک نکته ی دقیق معرفتی دارد چرا إنّ الله بما تعملون بصیر چون نظام عملی است در اینجا یعنی می گوید اگر می خواهید رابطه تان را با خداو ارتباطتان را با خدا قوی کنید بدانید رعایت اعمال که در محضر الهی است،ببینید که او میبیند با این نگاه انجام بدهید که او میبیند اعمال شما را دیدن در دایره عمل ظاهری است غیر از علیم است که در دایره اعتقاد قلبی است. این بصیرت یعنی خدا رفتار شما را میبینند،اعمال شما را میبیند ،اطاعت شما را میبیند چون میبیند انسان اگر در حقیقت با این نگاه و رفتارش نگاه بکند آن موقع اعتقادش تصحیح میشود. یعنی با همین رعایت موارد عملی که یک بار عرض کردم جلسه گذشته یا دو جلسه پیش عرض کردم که خدای سبحان مراتب اعتقادات را در نظام عملی اشباع کرده است که آن تفصیل اعتقادات مؤمن در نظام عملی ایجاد بشود. از جملش ببینید همین جااست که ان الله بما تعملون بصیر خدا دارد رفتار شما را میبیند حواستان باشد چه طوری دارید رفتار را انجام می دهید.تعلیل کرده است بصیرت الهی را به انجام این رفتار که در مرتبه انجام رفتار تان اگر دارید انجام میدهید با این نگاه برید که در جلوی چشم خداست. اگر در جلوی چشم خود را انجام بدهد انسان هم این عمل درست انجام شده است، هم معرفت اشباع شدهاست انسان هی داره با خودش کلنجار میرود که در محضر الهی است.خب کسی که خودش را در محضر و منظر الهی دید در مراتب دیگر آیا قوه تقوا پیدا میکند یا نمیکند؟ ملکه تقوی؟ معلوم است دیگر پس ببینید این عمل را میتواند آدم انجام بدهد اگر هم خودش را در محضر،منظر الهی نبیند اشکالی ندارد عمل صحیح است.این کاررا انجام بدهد بدون آن نگاه صحیح است اما دارد می گوید تو متوقف نشو در این مرتبه با این نگاه،این کار را انجام بدهد.ببین چقدر عالی هست اینها چقدر زیبااست! چقدر قرآن لطیف است! یعنی در عین اینکه حکم عملی ساده را دارد بیان می کند در موقع نزاع،موقع طلاق و موقع دشمنی هم هست دارد بیان می کند عمق معرفتی را دارد همانجا اشباع می کند که هم روابط اجتماعی را اصلاح میکند،هم عمق کمال را با همین نگاه چه کار میکند؟ ایجاد میکند در همین رفتار جدا شدن و طلاق و در حقیقت ادای حقوقی که باید باشد دارد عمق اعتقاد و در اینجا چه کار میکند؟ نهادینه می کند انسان در همین رفتار اینجا به آن مراتب کمال برسد. اگر این طوری نگاه به قرآن بکنیم که این نگاه با این مرتبه،با این نظام کاربردی ببین چقدر نظام معرفتی ما روش های تربیتی ما غلط است؟ما روش های تربیتی مان این طوری نیست. روش های القای معارف ما این طوری نیست ما یک جا می نشینیم کلاس می گذاریم،می گوییم إنّ الله بما تعملون بصیر بصیرت و در منظر حق بودن را در کلاس می گوییم. خدا می گوید نه تو کلاس نمیخواهد این را بگویی،آنجایی که در صحنه عمل است آنجا ببین که خدا بیننده است،آنجا مراقبت بر همین عمل بکن منتهی با این نگاه که در منظر است این طوری انجام بده می گوید اینجا این عمق معرفتی ایجاد شود.نه سرکلاس الان ما داریم سرکلاس می گوییم دیگر،می گوید این را آنجا انجام بده.یعنی ناظر به عمل،ناظر به همان جایی که آدم گرفتاراست. الان ما نمی توانیم تصویر بکنیم، یک جایی که بحث طلاق وکینه و به هم ریختن و دشمنی و حرف و حدیث و بغض و کینه و اینها هست.و خدا با چه لطافتی دارد احکامش را بیان میکند همه اش حرف عفو است و فضل است و نمیدونم خلاصه احسان است و همه حرف خلاصه در منظر ومرآی الهی بودن است و این طور دارد آن محیط را چه کار می کند؟آن وقت می دانید این محیط این طوری شد این دشمنی و کینه بسیارش تبدیل می شود اصلا. واگر جدایی هم صورت بگیرد این جدایی چه است؟این جدایی با نفرت دیگر همراه نمی شود،دیگر آن شرح صدرایجاد شده است با این نگاه.
می ترسم که وقت نشود اگر اجازه بدهید. بعد دنبال این می فرماید که باز داشت احکام طلاق و عدّه و اینها را می فرمودکه یک دفعه وسط اینها می فرماید:خدای سبحان حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ [9] بعد دنبالش دوباره،بعد از اینکه آیه بعد هم راجع به صلاةاست بعد دوباره برمی گردد به عده وفات وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ [10] یعنی دوباره بحث چه می شود؟ بحث وفات می شود.ببین این نگاه که وسط یک بحث هایی که همه اش احکام طلاق و عده و وفات و نمیدانم اینها هست درست است؟ یک دفعه بحث ذکر را پیش می آورد،یعنی کأنّه مثل روز انسان که از صبح شروع می کند تا شب در اوج کارهاش خدای سبحان نهادینه کرده وسطش نماز را ،اطرافش نماز را،اولش نماز را،انتهاش نماز را دقّت می کنید؟ ببینید چقدر زیباست! می گوید اگر اینها،اینها نکات خیلی عالی و لطیفی است،اصلا آدم می گوید الان داریم آیات طلاق را می خوانیم اما انگار داری توحید را میخوانیم درهمین جایی که بحث طلاق است اوج توحید را داریم می خوانیم باهمین بحثی که در طلاق است یعنی آدم اول می گوید که آیات طلاق را بگذریم خیلی مثلا الان برای ما موردی نداردحداقل، اگر هم داشته باشد فقط حکمش را نگاه می کنیم نه دارد بهترین معارف را،اخلاقیات را ،نظام تربیتی را در اوج چه بیان میکند؟ روش دارد یادمان می دهد این روش،درونش هست یعنی فقط هم القای معارف هم نیست روش ارتباط را می گوید در اوج این مسائل حواستان باشد گاه به گاهش،در آن درحقیقت شدت ها و وسط ها چه کار بکنید؟بیایید تذکر بدهیدیاد خدا را،نه تذکر حرفی یعنی یک رابطه الهی وسطاش ایجاد کنید لذا حافظوا علی الصلوات وسط روز انسان در حقیقت چه هست؟ به خصوص این صلاة الوسطی کدام صلاة است از نظر شیعه؟ صلاة ظهر است یعنی صلاة الوسطی از نظر شیعه.
اختلاف است در اینکه صلاة وسطی چه هست اما از نظر شیعه روایات ما صلاة وسطی را چه صلاتی می گیرند؟ معروف این است که صلاة ظهر می گیرند،بخصوص خیلی نظارتش قوی تر می شود که ما عادت کردیم ظهر دست از کار می کشیم نماز داریم مثلا غذا می خوریم اما اگر جایی به این عادت در حقیقت متادّب نباشند به این عادت یک دفعه وسط اوج کار قطع کردن و نماز خواندن یک کار عبثی هست در نظر آنها،می گویند اوج کاراست یک دفعه تو ولی کنی اما این نظام الهی است که اوج اشتغال به غیر که می شود می گوید برگرد دوباره وسط کار یک نیرویی بگیر دوباره در حقیقت شروع کن.حتی شده است به قیمت اینکه کاریک دفعه فرود بیاید دوباره بخواهد آغاز بشود می گوید می ارزد حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ [11] دیگر اینها را خود دوستان رجوع بکنند فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا[12]حتی اگر نماز خوف است،ببین اینجا آورده است تا این مرتبه نماز را در این حکم در اینجا فإن خفتم اگر دیدید در جایی امکان نماز نیست فرجالا أو رکبانا حالا اگر سواره نباشید رجالا، پیاده،حالا پیاده چه ماشیا که واقفا ایستادید در یک جایی در سنگری یا نه در حال فراری،در حال هجومی فرقی نمی کند ماشیا أو واقفا که رجالا دو تا فرددارد،واقفا أو ماشیا.
أو رکبانا یا سواره هستید سواره دیگر حقیقتش در حرکت است دیگرأو رکبانا آنجا هم نماز قطع نمی شود می گوید نماز در شدیدترین حالات هم قطع نمی شود.خب یعنی چه؟یعنی ذکر و نماز در آن حالت هایی که دارد برای انسان بعد ایجاد می شود،این نمازی که در حالت خوف که شدت دارد ساقط نمی شود در اینجا اولویت دارد یا ندارد؟که بحث طلاق است و دشمنی است که اینجا اوج به اصطلاح ضرورتش شدیدتر است یا نیست؟چون هیچ جا قطع نمی شود حتی اینجا ببین حکم را چگونه در هم ادغام کرده است و زیبا که حالا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ [13]که اگر در حقیقت رسیدید به امن َاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ یک نکته زیبایی هم ذیل اینجا است که دیگر باز عام مسئله است که در اینجا دلیل خاص آمده است که حالا فرصت نیست و سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
[1] سوره بقره،آیه 236
[2] مصباح الشریعه ص 8/ارشاد القلوب،ج1،ص128
[3] سوره لقمان،آیه 5
[4] سوره بقره،آیه 237
[5] همان
[6] همان
[7] همان
[8] سوره بقره،آیه 237
[9] سوره بقره،آیه 238
[10] سوره بقره،آیه 239
[11] سوره بقره،آیه 238
[12] سوره بقره،آیه 239
[13] همان
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 422” دیدگاه میگذارید;