بسم الله الرحمن الرحیم

ندروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه 407 سوره تحریم آیات 1تا12.  سوره ملک آیات 1تا3.

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ  تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ  وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ* قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ* إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ* عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ* يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ* ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ* وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ* وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ*[1]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ﴿۲الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ﴿۳[2]

استاد: در ذیل تفسیر آیه  223  سوره بقره «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ  وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ  وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[3]به این فراز از آیه رسیدیم « وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ »که  بحث در این بود که «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ »  که این « وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ »  تفریعی بر« نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» است که  اگر ورد بر نساء به عنوان کشتکار معرفی شده و انسان به عنوان حارث و کشاورز نتیجه اش محصولی است که « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » است محصول این کشاورزی و کشتزار  است که هم کشاورز لازم دارد و هم کشتزار لازم دارد لازم داشت که این دو با اتحاد با همدیگر این نتیجه  که محصول است، محقق می‌شود و تعبیر به  « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » شده است که « وَقَدِّمُوا» مقدم کنید در آیات قرآن « قدموا یا تقدمت» یا انواع این تعبیراتی که نسبت به عمل صالحین به و نسبت به انسان به کار رفته که انسان اعمالی  صالحی را انجام می‌دهد و این اعمال صالح قبل از اینکه انسان وارد شود به پیشگاه ربوبی می‌رسند لذا وقتی انسان وارد می‌شود و اعمال صالح او در مراه و منظر او قرار می‌گیرد که « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا(10:00) اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  وَاتَّقُوا اللَّهَ »[4] برای آینده‌اش و فردای آن چه چیز را مقدم کرده است که آن اعمال صالحی که انسان انجام داده است. که حال تعبیرهای مختلفی شود از جمله در این آیه شریفه که به لحاظ حکم و موضوع که در اینجا است که « ما َقَدِّمُوا» فرزند می‌شود.

« ما َقَدِّمُوا» مطلق عمل صالح است در اینجا که می‌فرماید: « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » اصل « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » مطلق عمل صالح است که انسان مراقب باشد که اعمالی را که می‌فرستد اما به لحاظ حکم موضوع اینجا که «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ  وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» که این « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » با توجه به حکم موضوع نشان می‌دهد که آن همان  نسل صالحی است که فرزندانی است که انسان چه کار می‌کند از این نتیجه کشاورزی و حرث که ایجاد کرده مقدم می‌شود که فرزند بقا و عمل صالح انسان است و حتی فرزند فرزند و فرزند فرزند. بلکه فرزند و تمام اعمالش و فرزند فرزند با تمام اعمالش و اگر فرزند با تمام اعمالش شد حتی اعمالی که خودش زایش دارد و سنت حسنه‌ای است که خودش تابع است و همه اینها جزء « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » اینجا محسوب می‌شود این گونه نیست که منحصر به ذات فرزند شود بلکه به فرزند و اعمالی که فرزند انجام می‌دهد فرزند و تمام سنت‌هایی که این فرزند می‌گذارد البته اگر پدر و مادر صالح بودند و برای فرزند زحمت کشیدند اما فرزند به لحاظ اختیاری که دارد ناصالح شد مانند فرزند نوح «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ  إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[5]  که این عمل غیر صالح باشد آنجا عقاب ندارد اگر انسان کوتاهی نکرده اما انسان در تربیت فرزند کوتاهی کرد آنجا هم جزء اعمال انسان محسوب می‌شود پس اگر کوتاهی نکرد و عمل غیر صالح شد فرزند و « مَا قَدَّمَتْ»  برای او نشد. با او سنخیت نداشت و او زحمتش را کشیده بود به حساب او نوشته نمی‌شود اگر در جانب کسی ناصالح بود ولی فرزندش صالح درآمد اگر انکار نداشته باشد صلاح و عمل صالح را جزء اعمال او باز هم محسوب می‌شود این نیز رحمت حق است.

یک موقع انسان صالح است فرزند صالح تربیت می‌کند پس عمل اوست. انسانی صالح است و عمل فرزند او صالح نیست با توجه به اینکه او زحمت کشیده است، به حساب او نوشته نمی‌شود. انسانی ناصالح است و عمل او ناصالح است و تاثیر عمل او، فرزند اوست و عمل اوست. انسانی ناصالح است و فرزند او صالح است و این انکار نداشته باشد یک زمانی است انکار دارد با او ملحق نمی‌شود و یک زمان انکار نداشته باشد و این شرط انکار نداشتن مهم است، و اگر انکار نداشت عمل او محسوب می‌شود و باعث نجات او پس از این عالم خواهد شد.

شاگرد: ملاکش چه چیزی است؟

 استاد: انکار این است که انسان عمل صالح را منکر می‌شود یک زمان من عمل صالح را انجام نمی‌دهم و ناصالح هستم ولی منکر  صالح بودن اعمال صالح نیستم. اما یک زمان است عمل ناصالح را انجام داده و منکر صالح نیز هستم یعنی اینکه صالح را قبول ندارم نه اینکه ترک کردم.

شاگرد: و در قلب رضا دارد.

 استاد: نه رضای قبلی نیز حتی  لازم نیست  انکار قلبی نبا‌شد و این طرف آن انکار قلبی نباشد اگر انکار قلبی نباشد همین مقدار که انکار قلبی نباشد این «مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ »[6]« وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » طبق روایات ما شامل حال او نیز می‌شود

 شاگرد:  بیانتان چرا  اینجا ملحق می‌شود؟ توضیح دهید.

استاد: علت آن این است که فرزند همین مقداری که با این نسبت دارد همین مقدار که معدیت در تحقق این داشت به همین مقدار اگر این این رابطه‌اش را قطع نکرده باشد اثر عمل او و اثر وجودی او به پدر و مادر می‌رسد همین مقدار که این معدیت دارد در تحقق آن که اگر اینها نبودند او نبود همین مقدار که اعمال صالح از او سرمیرند خود به خود اتوماتیک بار به شرطی که آنها منکر نباشند و قطع این رابطه را نکرده باشند به او می‌رسند چون در تحقق او معد بودند و چون هر سببی که معد باشد در تحقق چیزی به شرط آنکه انکار ملحق نشود او بهرمند از آن نتیجه می‌شود و این نیز سنت سبقت رحمت بر غضب الهی است که خداوند تبارک و تعالی ایجاد کرده است لذا اصل آن این است که انکار را در وجودمان نسبت به خیلی چیزها راه ندهیم که آن انکار قطع رابطه می‌کند دیگر با انکار او نمی‌پذیرد نه اینکه خدا نمی‌دهد در انکار که محقق باشد او نمی‌پذیرد صورت انکار او در اینجا نسبت به عمل صالح این است که نتیجه عمل صالح به سراغ او می‌آید ولی او آن عمل صالح را نمی‌پذیرد چون او منکرش بوده و با این هیچ انسی که نداشته و منکر او نیز بوده. فقط انس نداشتن نیست منکر او بوده و لذا وقتی در آنجا متجلی بر ا و می‌شود و می‌خواهد بر او رسد او نمی‌پذیرد و او رد است چون مطابق با سنخ اینجاست با اینکه محتاج است به این است اما چون منکر بوده است این انکار او سبب می‌شود که انکار را نمی‌خواهد.

 شاگرد: از روی جهل دارد این کار را می‌کند و اگر جهل نداشته باشد. این کار را نمی‌کند.

 استاد: اگر انکار از روی جهل باشد باز سبب مغفرت می‌شود و باز سبب الحاق می‌شود منتهی به سختی بیشتری است. اما آنچه که جهل نیست و گاهی انسان عناد دارد و آنجایی که عناد دارد می‌گویید حتی خدا گفته باشد من این کار را انجام نمی‌کنم. داریم دیگر و می‌گوید حتی اگر خدا گفته باشد این حکم اگر حکم خدا باشد من قبول نمی‌‌کنم.

شاگرد: گاهی اصل انکار باعث می‌شود که با توجه به صلاح خودش، آن شخص اصرار بیشتری داشته باشد و اصل انکاری که والدین دارند و باعث می‌شود آن فرزند ناصالح شود.

استاد: این اشکالی ندارد عمل پدر و مادر نیست.

شاگرد: اگر از روی جهل باشد

استاد:  اگر از روی جهل باشد ممکن است آنجا جزء «علل اعراف» است آن و اگر انکار باشد و از روی جهل باشد ممکن است ملحق شود تا اینها نباشد اینها حتمیت است و مراتب حکم مطابق با همان لغوش است. آنها برای خودش شرایطش سخت تر است پس اگر انکار نباشد قطعا وعده الهی می‌رسد.

 شاگرد: آنجا که سبب شده است و  در تربیت تاثیر داشته است فرق می‌کند و جایی که عالم بی عملی چیزی به کسی می‌گوید و او عمل می‌کند و به نتیجه‌اش می‌رسد اینجا نیز یک نسبتی که معد بود برای هدایت آن اینجا هم می‌پذیریم؟

 استاد:  بله اگر آن هم از روی عمل نکردن و از روی ضعف بوده است و از روی جهل بوده است اما اگر از روی « لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»[7] از این باب بوده است که نه اهل عمل نبوده است و یک طوری جلوه می‌داده است که من اهل عمل هستم و این را به سبب نان درآوردن کند و سبب تفاضل کند و اینها یک نحو انکار است و مراتب انکار نیز متفاوت است و این نحوه‌ای از انکار است و رزق‌اش را می‌خواهد و می‌گویند تو رزقت را درآوردی و ثمره‌ات را گرفتی و تو آنچه را لازم داشتید از این رسیدن به رزق بود پس به رزق رسیدی و پس تو ثمره را گرفتی  اما نه حسرت دارد ولی انجام نداه است و کاش می‌توانستم این البته دیگران که انجام می‌دهند لذا ما به این خیلی امیدوار هستیم که اهل حرف هستیم و حسرت را داریم که عمل دیگران انجام می‌دهند و ممکن است از زبان ما نیز شنیده باشند و ما با گفتارمان ترغیب شده باشند و ما حسرت آن عمل را داریم و این حسرت باعث می‌شود الحاق شود و ما را به او ملحق کنند و شفاعت او نیز شامل حال ما شود و به عنوان شفاعت یکی از آنها این می‌شود.

شاگرد : این آیات « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ » که به فرزند برمی‌گردد به قاعده الحاقی که در آیات است با ان آیاتی « يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ» [8]و « لقد ساءیومئذ»(19:3) که این نسبتها برچیده شده است.

 استاد: بله آنجا نسبت‌های اعتباری برچیده می‌شود و نسبت‌های اعتباری یعنی مال و ینون بودن صرف مال و بنون بودن و باید سنخیت باشند و سببیت ها کل سبب و نسب متقطع و سببی که الهی باشد و سبب الهی از این سنخ است که عرض کردم و تشابه و سنخیت است و نسبت است.

شاگرد: و این که رابطه پدر و فرزندی را لازم نداشته باشد. رابطه الهی بود.

 استاد: عرض کردم توسعه دادیم و رابطه پدر و فرزندی از جمله معدات بود اگر این را هم هر چیزی در اینجا معدیت پیدا کند مثل اینکه یک سخنران سخنرانی کند و خودش نیز انکار ندارد دوست نیز دارد و دیگری عمل کرد این هم نیز می‌رسد هر معدی از معدات. اما معدیت‌ها متفاوت است چنانکه روابط پدر و مادری با فرزند خدای تبارک و تعالی این را به عنوان رابطه(20:00) موکد دیده است و تاثیر را تاثیر جدی دیده است و ادای آن حقوق را با عنوان ادای حقوق جدی دیده است قطعا در حقیقت آنجا این رابطه الحاق شدیدتر است.

شاگرد: نسب چه می‌شود؟ ذریه چه می‌شود؟

استاد: آنجا نسب نیست پدری که اگر نسبت نباشد « يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ »[9]  مثل آنکه نسبت نباشد و هیچ شباهتی نباشد و اینطور نیست که بگویند تو فرزند شما خوب است و تو بد هستید و تو منکر نیز هستی و این راه ندارد و باید نسبت باشد آنجا علیت در کار است و نسبت و تناسخ در کار است صرف رابطه اینکه پدر را به خاطر فرزند احترام کنند با این که پدر منکر باشد در کار نیست و این رابطه گسسته است اما در اینجا در عالم دنیا حتی اگر تو را به شرک دعوت نمی‌کنند «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»[10]

شاگرد:  اگر رابطه الهی باشد آن رابطه الهیت موکد آن است.

 استاد: بله. و خودش آن طریق رابطه الهیت است و جزء سنخ عمل است و لذا این فرزند از این پدر و مادری که او را در اثر وجود آن و عمل آنان به این عمل رسید و به این نتیجه رسید همه اینها مستقیما عمل اینها محسوب می‌شود. و به طوری از این فرد چیزی کم نمی‌شود  و به آنان نیز نوشته می‌شود و این یک بشارتی برای انسان است « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ» مراقب باشید که این مراقبه را به دنبال می‌آورد « وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ»  اگر بدانید او را ملاقات می‌کنید و «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»  که این بشارتی است برای اهل ایمان است که اهل ایمان فرزندانش را چه کار می‌کنند که عملش هست که این طور تربیت می‌کنند که این عمل بعد از اینکه اینها از دنیا رفتند و باب عمل که چون واسع است و حتی این فررند اگر فرزند آورد و فرزند و فرزند آورد همین طور باب عمل این مومن باز و مفتوح است و بسته نشده است و اینکه عمر او تمام شده و رفته است اما باب عمل او مفتوح و باز است.

 شاگرد:  اگر این معددیت را گفتید و در نظر بگیریم و  در طریق خلاف آن هست و اگر انسان صالحی فرزند ناصالح باشد باز معد است برای ماست.

 استاد: چون فرزند در اراده و اختیار آزاد است که باب سبقت رحمت بر غضب معدیت را گفتیم  به این عمل ضمیمه کنید در آنجا چون سبقت رحمت بر غضب اقتضا می‌کند که اگر آنجا این کوتاهی نکرده است رابطه‌اش قطع شده است اگر پدر و مادر کوتاهی در تربیت کنند البته معد هستند و اگر کوتاهی در تربیت نکرده اند و زحمت را کشیدند اما فرزند ناخلف بود مثل فرزند نوح شد. و عمدا فرزند نوح را مثال زدم که نبی7 کوتاهی نکرده است.

شاگرد: مادر کوتاهی کرده است.

استاد: نبی7 کوتاهی نکرده است. حال  اگر مادر کوتاهی کرده است و به حساب نبی نوشته نمی‌شود و این رابطه قطع شده است« إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ  إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»[11]

 شاگرد: آنجا که غرق نمی‌شود به واسطه رحمت است و فرد ناصالحی که فرزند صالحی دارد و معاند نیست و عناد ندارد.

 استاد: بله آن طرف از باب سبقت رحمت از غضب است که آن رابطه را قطع نمی‌کنند سبقت رحمت بر غصب باعث میشود که آن رابطه قطع نشود. سبقت رحمت بر غضب این می‌شود که رابطه قطع نشود. نگویید رابطه نیست نه می‌گوید آنجا قاعده‌ای است که رابطه قطع شده باشد. اما سبقت رحمت بر غضب که این است که رابطه قطع نشده است. با اینکه فرد ناصالح است ولی انکار ندارد ولی فرزند صالحی دارد لذا دارد که کسی معذب بود و بعد که فرزندش شش الی هفت ساله شد و به مکتب رفت و اولین بار بسم‌الله را یاد گرفت و گفت عذاب از او برداشته شد با اینکه خودش معذب بود ولی اما به لحاظ اینکه فرزندش یاد گرفته است و در مکتب عذاب از او برداشته شد.

شاگرد: در همین دنیا نیز هست که عذاب این دنیا برداشته شود گدر و مادر به خاطر فرزندی تغییری در آنها ایجاد شده است؟

 استاد:  بله این طور هست. به لحاظ فرزند بسیاری از کمالات دوطرفه است و هم پدر و مادر نسبت به فرزند. نقل می‌کنند که مرحوم آیت الله حسن‌زاده نقل می‌کنند که پسرآقای قاضی، آقا سید مهدی نقل می‌کرد که ما خیلی توفیقاتی برایمان پیش می امد و فکر می‌کردیم از خودمان است و بعد که پدر از دنیا رفت دیدیبم توفیقات برداشته شد و فهمیدیم اینها به واسطه پدر و مادر به ما می‌رسید و پدر به ما می‌رسید و ما گمان میکردیم اعمال خودمان است و بعد که قطع شد و آن نظر و نگاه منقطع شد دیدیم اصلا اینها ادامه برای ما پیدا نکرده است بله ممکن است در ادامه هم برای پدر و مادر بعد از رفتن نیز  یابد اما خود بودن در دنیا یک توفیقی خاصی است که نظر کردند لذا از جانب فرزند به پدر و مادر همین گونه است و از جانب پدر و مادر به فرزند نیز همین گونه است، در دنیا آثار خیلی است اما دیدن آن برای ما سخت است در قیامت که می رسد سبب ها برای ما معلوم است، آن از چه چیزی بوده است آن از چه کسی بوده است بر همه چیز معلوم است که به انسان نتایج را می‌دهند همه آنها آشکار است که این مربوط به چه چیزی بوده است این که در دنیا انسان می‌بیند متراکم نتایج است و چند چیز در هم تاثیر می گذارند تا اینکه و اینکه ما نمی فهمیم از کجا علیت ان بوده است لذا اینکه نمی دانیم از پدر بوده است از مادر بوده است یا از دعای دیگری بوده است یا از کسی دیگر بوده است از ارتباط فرزند با پدر مادر بوده است  اینها در حقیقت در دنیا آشکار برای همه نیست البته چشم کسی باز باشد نقل می‌کنند که میرزا جواد ملک تبریزی، در حجره در مدرسه فیضیه به اتاق یکی از طلبه هایی که جدید وارد رفتتند که این طلبه تازه آمده بود و جوان بود و بعد از ایشان پرسیدند که آقا سبک شما این طور نبوده است که  به طلبه تازه وارد به حجره آن بروید ایشان گفتند که دیشب واردی بر من وارد شد  که دعای این طلبه بود که رفتم و از ایشان تشکر کنم  با اینکه ایشان آقا میرزا جواد ملک تبریزی است اما اینکه وارد بر من وارد شده است که طلبه تازه وارد دعایی کرد برای اینکه ایشان را  ولی را می شناخته است بر او وارد وارد شده است و علتی  را می فهمید که از کجاست و غذاهای به آنها می‌رسد می دانند از کجا می رسد از  نتایج است. ما الحمدالله این به صورت درهم است و نمی‌دانیم از کجا وارد می شود از چه کسی آمده است از چه کسی باید تشکر کرد  و بدانیم و ما جبران کنیم و جبران کردن تضاعف را به دنبال دارد و خود این شفاعت را به دنبال می آورد و ما هم این مقدار را می‌فهمیم.

شاگرد:  هر کاری که فرزند کنند بعد از اینکه آن پدر و مادر می می‌رسد مثلاً اینکه حضرت امام که این برکات را ایجاد کرده است و ایشان رشد کرده‌اند همین رشد به پدر و مادرشان می‌رسد؟

 استاد: نه تفاوت می‌کند یعنی پدر و مادر به مقدار ظرفیتی که دارند بهره مند می شوند یعنی ظرفشان باید استعداد داشته باشد در مراتب، بهر‌مندی است. یعنی پدر و مادر به مقداری که بهره مند باشند البته ولدینا مزید(27:35) اما آن کاری که فرزند می کند با عمق اعتقادی بودن آن او سازگاراست  اگر پدر و مادر همچنان ظرفی داشته باشند که به تمام بهره مند می شوند لذا بالاتر از این را ملحق می شود به آن که انکار داشتند قبول نداشتم احتمال نمی دادند  آنها مراتب انکار است که قبول را دارد و مرتبه یا قبول ندارند یا اصلا برایشان باورکردنی نبود لذا آن کسی که انجام می دهد افق دارد زیرا عمل لازمه اعتقاد است زیرا در قیامت هم دارد خدای تبارک و تعالی تجلی می‌کنند بر مردم و در قیامت انکارش می‌کنند به آن چیزی و غیری که خدا را می شناختند. بعد به همان صورتی که می‌شناسند تجلی می کنند و می پذیرند یعنی اگر گاهی عمل قوی باشد بر شخصی که می‌خواهد ملحق به او بشود نه خود آن عاملی که آن افق را داشته است به او  ملحق شود اگر در حد وجودی آن حدی نباشد انکارش می‌کند انکار نداشتن در همه مراتب است و در اینجا نسبت به منکر گفتیم تمام مراحل مراحل این کار را دارند که بحث دقیقی است  البته در جای خود بحث می‌شود و این سوال خوبی بود.

که قول تعالی « وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ  وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ  وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»  قد ظهر: أن المراد من قوله‏: قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ و خطاب الرجال أو مجموع الرجال‏و النساء بذلك؛  که «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» که این مخاطبین هم رجال هستند و «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ »یعنی شمایی که « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» یعنی رجالی که گفتید « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» یا مجموع رجال و نساء باشند  یعنی هم در غرایز  و کشتزار باشند « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» و رجال و نسائی که با همدیگر این فررند از شما ثمره شماست این خطاب چه از رجال باشد چه از مجموع رجال و نساء باشد الحث علی ابقاء النوع بالتناکح و النتاسل؛ «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» تشویق به چیزی است خطاب به «ابقاء النوع بالتناکح و النتاسل»  و الله سبحانه. حال اینجا(30:00) ایشان بیان می‌کند آیا صرف تولید نسل و ابقا را می‌خواهد یا تولید نسل و ابقایی را می‌خواهد که  داخلش توحید بقا پیدا کند اگر از صرف بقاء نسل را فقط بخواهد که ابقا نسل به همین شیوه در حیوانات است آیا این مرتبه حیوانیت در انسان مقصود است؟ و یا اگر می گوید: «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» یک عمل صالحی است که تقدیم شده است  نه صرف فرزندی که به دنیا بیاید ایشان می فرماید: نه این منظور «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» که  در اینجا خطاب به عموم رجال و نساء باشد  منظور آن فرزندان است که در طریق صلاح قرار بگیرند  لذا در ادامه می فرماید: « وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» که در طریق توحید الهی قرار بگیرند «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» و بشارت به مومنین همین را می رساند لذا با تعبیری که«قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» با این تتمه‌ای که آمده است  نشان می‌دهد این فرزندانی که دنباله رو  این باشد نه صرف کارخانه تولید نسل باشد نه این منظور نیست تولید نسلی که الوهیت و پرچم توحید را برافراشته کند.

الحث على إبقاء النوع بالتناكح و التناسل، و الله سبحانه لا يريد من نوع الإنسان و بقائه إلا حياة دينه و ظهور توحيده و عبادته بتقويهم العام‏ و حیات دینی را می خواهد تقوای عام  یعنی تقوای عمومی همان جهت عمومی تقوا است و  قال تعالیوَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»[12] پس «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» «لیعبدون» در این شرط است « فلو أمرهم بشي‏ء مما يرتبط بحياتهم و بقائهم فإنما» اگر خدا امر می کند به چیزی که حیات و بقای انسان را در پی دارد « يريد توصلهم بذلك إلى عبادة ربهم لا إخلادهم إلى الأرض و انهماكهم في شهوات البطن و الفرج، و تيههم في أودية الغي و الغفلة.» در اینجا رو سوخ فقط فرزند و تعداد فرزند فقط باشد نه، تعداد که « تَناكَحُوا تَكثُرُوا فإنّي اُباهِي بِكُمُ الاُمَمَ »[13] این در حقیقت امت پیغمبر باشند و مباهات پیغمبر بر این است که این ها امت پیغمبر هستند ،  و طریقی در تحقق  توحید و دین الهی هستند «فالمراد بقوله: قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ و إن كان هو الاستيلاد و تقدمه أفراد جديدي الوجود و التكون إلى المجتمع الإنساني» اگرچه این هست « الذي لا يزال يفقد أفرادا بالموت و الفناء، » اگرچه این هست که عده ای می میرند و عده باید جایگزین شوند « و ينقص عدده بمرور الدهر لكن » نه فقط تولید نسل باشد تولید نسل برسانند« لا لمطلوبيتهم في نفسه بل للتوصل به »  به اینکه به این تولید نسل برسد« إلى إبقاء ذكر الله سبحانه ببقاء النسل و حدوث أفراد صالحين» والا می‌شود و « أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ » [14]آنجا ویل است و هلاکت است کثرت گرایی نیست بلکه بقاء توحید است والا «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» می‌شود که این ها در هر حقیقت  ان اولاد و اموال می‌باشند که برای آن ها فتنه شوند و اخلال الی الارض بیاورند آن طور نیست که در حقیقت مثل اموال فقط می‌شود اگر اولاد مطلق بود مانند اموال مطلق می‌شد که این نه صرف این باعث مباهات پیغمبر نیست،  و امر الهی بر صرف این نیست بله اگر یک موقعی نسل انسان ها به خطر بیفتد کسی قادر نباشد بر تربیت افراد صالحی،  صرف تولید نسل نه آنکه انسان ناصالح تولید کند  صرف اینکه این فقط توانش همین مقدار باشد و نسل هم به خطر افتاده باشد،  و بقاء نوع به خطر افتاده باشد شاید در آنجا صرف بقاء نوع واجب کفایی بشود.

 تا بعدا از این ها نسل صالحی که «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ»[15] محقق بشود. اگر کسی در آنجا دید می تواند بگوید صرف بقاء نوع لازم شود حتی اگر  قدرت بر صلاح آنها پیدا نکند،  اگر بداند یقیناً ناصالح هستند نه آنجا نمی تواند اما اگر قدرت بر صلاح شان را پیدا نکند  اینجا مانعی ندارد که در آن موقع، صرف خود این عبادت محسوب می شود صرف خود این در این حالت،  عبادت محسوب می شود

شاگرد: که نسل بشر در خطر است و بحث «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» ویل باشد زیرا خدا به ما دستور میدهد که فرزند آوری داشته باشیم و در مورد تربیت سکوت می‌کند.،

 استاد: ایشان می گوید نیست. و می‌فرمایند: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»

شاگرد: در مراتب بعدی هرچقدر فرزند بیاورید و در حال حاضر بهداشت و غیره رعایت می‌شود هر چقدر فرزند بیشتر بیاورید اینها  فطرت دارند

 استاد: نه خلق است. شما هم این مقدار را در نظر گرفتید که صلاح است،  مراتب صلاح است شما اگر می‌گویید فطرت دارند اگر می‌گویید زمینه را تا حدی برایش فراهم می کنم،  درست است که نمی توانم  آنها را به درجه ولی الهی برسانم مرتبه متدین اگر کسی بگوید نمی‌توانم .مرتبه ولی الهی از طلب ما باشد  همین مقدار صلاح است .

شاگرد:  اگر صرف تکاثر بگوییم چه می‌شود؟

 استاد: نه تکاثر، مطلوبیت ندارد،

شاگرد: همین مقدار جشن گرفتن نمی‌خواست و اینها ندارد و مانند روزه و نماز که به ظاهر جشن ندارد خداوند هم برای این کار جشن نمی گیرد،  مومنین به ما به تکلیف ونسل کفار  منقطع شود و ما زیاد شویم استاد: آن خدای تبارک و تعالی را که برای مومنان جشن می‌گیرد  و مومنین هم که این همه جشن می‌گیرند،  کارهایشان را درست انجام نمی‌دهند وای اگر جشن نمی‌گرفت چه کارهایی انجام می دادند جشن گرفته است و این همه زیبایی، خوردنی و طعام و غیره را آفریده است و بعد هم امر کرده و همین جا هم انسان تکلیف را درست انجام نمی دهد و بعد هم وعده بهشت را در آن دنیا به انسان داده است و گفته است که آن همه لذت برایش قرار داده‌اند،  و آن در آنجا آقا می‌گوید ما از قید دنیا گذشته و خدا و اگر بنده‌ای را اینطور پیدا کند خوشحال می‌شود. اینکه به خدا بگوید نه جشن می‌خواهد نه لذت می‌خواهد نه بهشت می خوام هیچ چیزی نمی‌خواهم بگو خدا چه می‌خواهد تا ما انجام دهیم  اگر خدا چنین بندگانی را داشت،  بهشت را هم نمی‌خواهد و ترسی هم نداریم و لذت‌ای هم نداریم خدا می‌گوید لذت برای تو اینجا قرار داده‌ام و خلاصه آن جا می‌گویند بهشت برای تو قرار داده‌ام و امر خود را ساده کرده‌ام  و باز شما تکلیف خود را انجام نمی‌دهید و این خیلی قربه الی الله شما زیاد است و قصد قربت از ما این مقدار کافیست.

شاگرد: بحث اینکه شیعه است چه چیزی می گوید؟

استاد: عرض کردم که نسل شیعه است و این مرتبه صلاح است مرتبه ی صلاح است. صرف اینکه تکاثر نیست تکاثر یعنی اینکه کاری به دین ایمان ندارید و اصلاً این مسئله مورد نظر ما نیست. « اُباهِي بِكُمُ الاُمَمَ»

 و هیچکدام از اینها در کار نیست  و می خواهم خلاصه بگویم صرف به دنیا آمدن، عبادت نیست بلکه یک عمل است اما عبادت نیست بالاخره در عبادت قصد قربه الله  و یا نتیجه باید مد نظر باشد و یا عملی باشد که فرزند دوست داشته‌اید و زندگی کردید و جزای آن را هم،  خنده فرزند را هم دیده‌اید و لذت برده اید و در زمان پیری و کهنسالی، گفتیم عصای من باشه و آن هم نیز بوده است و می گوید آن چیزی که می گوییم عبادت است قصد این است که این دین توحید را محقق می‌کند حال اگر تفصیلا به این نکته توجه ندارید، نداشته باشید،  نمی‌خواهد بگوید که این فرزند را نیت کند و فرزند تولید می‌شود.

در قدیم حمامی بود که در خانه حمام وجود نداشت که من آنجا می رفتم و آن شخص می گفت کسی اینجا می آمد و  شخصی که می‌خواست حمام برود،  بلند بلند می‌ایستاد و فریاد می‌زد و قبل از اینکه وارد خزینه شود و شما در این دوران خزینه ندیده‌اید،  اما در دوران قدیم خزینه دیده‌ایم و در آنجا  بلند بلند می‌گفت،  و همه جریان راه شرح می‌داد،  چه چیزی بود در نیت چه چیزی بوده است و تمام را توضیح می‌داد و بعد وارد خزینه می‌شد و برمی‌گشت و می‌گفت درست انجام نشد،  دوباره انجام می‌داد و کارش این بود و حال اینها را نمی‌خواهد و این به شوخی است.

شاگرد: بحث را امروزی کنیم و رجوع آوردید در بقاء نوع و حال بقاء نوع جمعیت شیعه و مسلمان که دارد کم می‌شود.

 استاد:  من هم این را جواب داده ام اگر انسان فقط قصد داشته باشد که جمعیت شیعه زیاد شود و مسلمان زیاد شود این خودش چه چیزی است این خودش قصد عبادت است و یا اینکه قصد عبادت نیست؟ گفتم که  مقصود ولی الهی که نیست بله اگر انسان هرچقدر آن قصد را شدیدتر کند عمل که هست بالاتر است و ممکن است فرزندان ناصالح باشد و این به قصد ولی الهی این کار را انجام داد و این را در همین قصد تربیت کرد و همه شرایط را برایش فراهم کرد ولی، او ناصالح (40:00) شد خدا برای او ولی الهی می نویسد و نتیجه را بر او مترتب می کند  و این دیگر کار خداست که  «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات»[16]  نیت نتیجه را محقق می‌کند اما فرض بر این بود که حداقل این را داشته باشد و اینجاست که جامعه شیعه رو به انقراض است و ممکن است این خطر باشد و من همین قصد که بین جامعه شیعه رشد کنم یک شیعه هرچند یک شیعه ساده باشد هرچند که اسم شیعه را یدک می‌کشد همین مقدار یک لشکر برای شیعه است همین مقدار هم  یک قصد قربت می‌شود  و مراتب قصد قربت است این نیز یک قصد قربت است و  صرف همین‌ها باشد. ان ها سیاه لشکر جامعه اسلامی هستند و خود این ها جزء اقامه توحید است  و اینکه چند نفر می‌توانند ولی الهی شوند  و بقیه سیاه لشکر هستند و همین مقدار که هستند و اینکه  فرزندآوری خیلی مطلوبیت در جامعه دارد هرچند که سخت شده است«  فالمراد بقوله: قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ و إن كان هو الاستيلاد و تقدمه أفراد جديدي الوجود و التكون» و این جدیدین بوده است که نون آن حذف شده است.  «إلى المجتمع الإنساني الذي لا يزال يفقد أفرادا بالموت و الفناء، و ينقص عدده بمرور الدهر لكن لا لمطلوبيتهم في نفسه» فی نفسه هیچ مطلوبیت ای ندارد که فرزند به دنیا آمده است « بل للتوصل به إلى إبقاء ذكر الله سبحانه ببقاء النسل و حدوث أفراد صالحين ذوي أعمال صالحة تعود مثوباتها و خيراتها إلى أنفسهم» بلکه خود ان فرزندان و« و إلى صالحي آبائهم المتسببين إليهم بسبب معدی» یا سبب معده است و پدر و مادر سبب معد هستند که«كما قال تعالى: وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ[17]

  این جمله را تعبیر کردند که « ما قَدَّمُوا » اعمال خود انسان می‌شود اثارهم  که از سنت‌ها گذاشته است مثل فرزند و سنت حسنه که آثار اعمال بعدا. ما قدموا خودش انجام داده است «آثارَهُمْ» اعمالی که پس از اینها بعد از اعمال به نتیجه می‌رسد و مانند فرزند انسان و سنت حسنه که این آثار اعمال بعدا می‌آید «وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ:» آن اعمالی که خودش انجام داده است  و «آثارهم» اعمالی که نتایجی که پس از اینها  از اعمالش به نتیجه می‌رسد. مانند سنت‌ها مانند کسی که مسجدی ساخته است و مانند فرزندی که باقی گذاشته است و صالحه است و آثار می‌رسد « وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا»  ما می‌نویسیم برای او آنچه را که خودش انجام داد و آثار آن چیزهایی که انجام داده است در واقع محقق شده است مثل مسجدی که نماز خوانده شده است. و آنها را نیز می‌نویسیم.

شاگرد: آیه «وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ:»  قدموا فرزندان هم هستند  نه فقط در آثار ذکر کنیم.

استاد: عرض کردم که در اینجا تفصیل داده است آنجا مقدمه یکی را آورده و همه را شامل می‌شود و تفصیل داده است و خواسته است از مقام تفصیل بیان کند و گاهی مقام، مقام بیان تفصیل است و گاهی مقام بیان اجمالی است آنجا مقدمه است که در انجا فرزند است «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏»در این رابطه « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏» در آنجا موضوع فرزندان است و عام کردن به لحاظ آیات دیگر است وگرنه  در آنجا  موضوع، موضوع فرزند است این که گفته است « و بهذا الذي ذكرنا يتأيد: أن المراد بتقديمهم لأنفسهم تقديم العمل الصالح ليوم القيامة »  که عمل صالح در روز قیامت انسان ابتدا در حق به اعمال صالحش محاسبه می‌شود و جلو او محاسبه شود« كما قال تعالى: «يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ:»[18] ان چیزی که قبلا فرستاده است  و قال تعالى أيضا: «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً:»[19] که خداوند تبارک و تعالی:« لِيَجْزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ»[20]  جزای او مطابق با عمل نیست.  بلکه «أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» است. یعنی اگر خدا راه عملش را باز گذاشته است و کسی که عمل صالح انجام داده است  و دلش می خواست این به بهترین نحو انجام شود و حال نتوانست به بهترین وجه انجام دهد اما نیت و قصدش را داشت خداوند تبارک و تعالی: « لِيَجْزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» باب عمل را هیچ گونه اینطور  حد نزنید به حد خودمان. همیشه باز بگذاریم که با نیتمان که دلمان می‌خواهد بهترین عمل باشد اما این مقدار از توان ما می‌آید که با همین مقدار معرفت و اعتقادی که داریم  اما اگر بلافاصله بفرمایند « سُبْحانَ رَبِّی الأعْلَی وَبِحَمْدِهِ»[21] تا می‌گوید سبحان خداوند از این حمد من منزه است و حمد می‌کنم  یعنی خدایا تو لایق « اَنْتَ كَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِكَ »[22] امام من اگر ثنا می‌کنم این امر شماست. و می‌دانم ثنای من لایق شما نیست.  اما شما را از این ثنای خودم منزه می‌دانم و ان وقت خدای تبارک و تعالی ثنای برای ما می‌نویسد که حق ثنا است  اگر با این توجه داشته باشید و با عادت نیست.

شاگرد این ادراک را هر کسی ندارد.

 استاد: این تنزیه که دارد باب را برایش باز می‌گذارد و می داند که نمی‌داند آن چه چیزی است این برای معلوم است که نمی داند همین مقدار این که جهل دارد و جهل مرکب است اما یک نفر می‌داند که نمی‌داند این راه را باز می‌گذارد به خدا می‌گوید خدا تو « اَنْتَ كَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِكَ » هستید و تو چه چیزی هستید من نمی‌دانم آن چه چیز است اما این که من ثنا می‌کنم قطعا لایق شما نیست و این عملی که انجام می‌دهم لایق آن مرتبه در حقیقت شکر شما نیست و از این شکر نیز استغفار می‌کنم و از این شکر معذور و خجالت زده هستم. کسی که اینطور بیان کند و البته حالش اینگونه باشد خدای تبارک و تعالی«لِيَجْزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» جزای او را « أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» می‌دهد و در بقیه جاها ممکن است خدا «لِيَجْزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» بدهد اما باب آن  به عنوان یک وعده نیست بلکه به عنوان یک فضل الهی ممکن است در آنجا نیز اینگونه داده شود در صورتی که این انکار نباشد.

شاگرد: باب عمل اینجا بسته شد و این باز گذاشته است

 استاد: عمل چه چیزی است؟ شما باید عمل را تحلیل کنید که چه چیزی است؟ عمل آن چیزی نیست که در خارج موفق می شود  عمل آن چیزی است که قائم به یک شخص است،  و با او همراه است عمل چیزی نیست که به صورت فیزیکی در خارج بماند. آن مسجدی که بنا می‌شود این عمل آن شخص نیست بلکه آن در بیابان ساخته باشد و فکر کند که اینجا شاهراه می‌شود و از قرار معلوم نشد و مسجد را به احسن وجه ساخت. که هزار سال این مسجد باقی بماند برای هزار بنا و عمل نماز  نوشته می شود با اینکه در این مسجد عبادت صورت نگرفته است و درست فکر کرده بود درست آماده کرده بود هر چند که در نظام ظاهری اسباب برای او مهیا نشد اما برای او نوشته می‌شود.

 شاگرد: این مثال طبق معرفت درست است اما از آنجایی که فقط راه را باز می کند و می‌گوید نمی‌دانم وقتی می‌گوید نمی‌دانم چه چیزی می‌خواهند به او بدهند.

 استاد: کسی که نمی داند با کسی که میداند چه تفاوتی دارد با اینکه آن هم نمی‌داند چه تفاوتی دارد؟ آیا تفاوتی دارند ؟یا ندارند من فکر می‌کنم این آخرین مرتبه ثنا است  و از خدا طلبکار هم می شوند من شکر شما را انجام دادم  و دیگری شکر می‌کند و خجالت زده است که که من را چه به شکر شما اگر شکری است باز از ناحیه شماست  و در خلاصه خودت نسبت به اولیا است و من از کجا می توانم و حالا این دو نفر مثل هم هستند  بگویید شکر این شخص که این فرد می فهمد با شکر  نبی گرامی اسلام یکی است؟ می‌گویند نه، او فعلیت مرتبه معرفت است و او قوه مرتبه معرفت است. و اینجا که قوه‌اش را باز گذاشته‌ام او فعلیت است البته با هم متفاوت هستند اما با آن کسی که در واقع منکر است و یا باور ندارد،  و کسی که نمی داند متفاوت است و ما داریم این را می گوییم لذا این نیت باز گذاشتن است وقتی باز گذاشته جزایش با خدا تبارک و تعالی است. «لِيَجْزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ» این ایه  که در آن هستیم«وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ‏ » مماثل السياق لقوله تعالى با این آیه مماثل از جهت سیاق هستند که با این آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ[23]که این یک بحثی دارد که عبور می‌کنیم و ذیل خود آیه که اگر رسیدیم بحث خواهد شد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ»

و بعد ایشان از اینجا می خواهد استفاده کند که در این آیه و در این جا که بودیم فالمراد (و الله أعلم) بقوله تعالى:وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ‏ تقديم العمل الصالح» که در اینجا بودیم  تقدیم عمل صالح مقدم کنیم عمل صالح را که و «منه تقديم الأولاد» از جمله عمل صالح اولاد می‌شود «برجاء صلاحهم للمجتمع، و بقوله تعالى: وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏، التقوى بالأعمال الصالحة في إتيان الحرث» این که می‌فرماید وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏،  یعنی برای بدنیا آمدن این فرزند تقوای الهی را رعایت کنید تقوای الهی یعنی مطابق با چی(50:00) «امرک الله»[24] باشد اگر مطابق با «امرک الله» بود تقوای الهی در این مرتبه چه چیزی شده این مرتبه یک دسته محرماتی دارد و «اتقوا» همان «ما امرک الله» است که باید رعایت شود یک دسته از مستحباتی دارد که «ما امرک الله» آن نیز است تقوای بالاتری فوق تقوای عمومی باشد پس یک تقوای عام داریم و یک تقوای خاص که مراتبی دارد که همه آن را شامل می شود« وَ اتَّقُوا اللَّهَ‏، التقوى بالأعمال الصالحة في إتيان الحرث و عدم التعدي عن حدود الله و التفريط في جنب الله و انتهاك محارم الله، و بقوله تعالى: و اینجا یک نکته زیبایی دارد «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ‏» «و اتقوا الله وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ‏»  الأمر بتقوى الله بمعنى الخوف من يوم اللقاء و سوء الحساب  یعنی می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ‏» اگر این تقوا را مراقبه نکردی نتیجه آن هم می شود در آنجا ملاقات می‌کنی و نتیجه برای شما محقق می شود و در حال حاضر مراقبه کنید این علم و دلالت بر او برای ایجاد مراقبه و محاسبه است برای ایجاد مراقبه و محاسبه است بمعنى الخوف من يوم اللقاء و سوء الحساب كما أن المراد بقوله تعالى في آية الحشر وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» و همین آیه قبل خوانده‌ایم علم را مطرح کرده است «خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» می گوید اگر علم هست پس مراقب می آورد.« التقوى‏ بمعنى الخوف، و إطلاق الأمر بالعلم و إرادة لازمه» علم را آورده است و اراده را لازم علم می‌داند « و هو المراقبة و التحفظ و الاتقاء شائع في الكلام» این سنت و قاعده است. «شائع في الكلام» یعنی این در قرآن زیاد استعمال شده است که  علم آورده است منظور مراقبه است و منظور محاسبه است و این خودش به قاعده می شود شیوع  و دارد و همه انسان بداند که در تفسیر قرآن به قرآن است که از این استفاده کرده اند قال تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[25] أي اتقوا  اگر بگوید « بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ » مالک حقیقی هر شی، اولی به آن شی است که تار و پود آن لذا خدای تبارک و تعالی مالک انسان است اینکه مالک قلب انسان است وسیله ادراکی انسان است ادراکات حب و بغض انسان از قلب سرچشمه می گیرد  و منظور قلب نه همین بطن بلکه آن حیات وجودی انسان. لذا خداوند می‌فر‌ماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» بین خود انسان و قلبش که نظام ادراکی است و محبت‌هایش است خدا مالک آنجا هست و مالک چشم و گوش شما نیز است  بین شما و گوش شما خدا حائل است یعنی بین شما و هر عضوی از شما و هر فعلی از افعال شما  و هر محبتی از محبت های شما هر ادراکی ادراک های شما خدا حائل است زیرا که مالک آن ها نیز است. «خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[26]و هر عملی از شما خدا مالک آن است به این عنوان این« اَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ »سرایت دارد و عمومیت دارد بین مرء و قلبش نیست بین مرء و چشم و و بین مرء با همه اعضا و جوارح و افعال و لوازم محبتهایش خدا حائل است و اولی به توست و اوست  «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ:» أي اتقوا حيلولته که حیلولته را  معنا کردید یعنی مالکیت است ‌و نزدیکی و قرب است « بينكم و بين قلوبكم و لما كان العمل الصالح و خوف يوم الحساب من اللوازم الخاصة بالإيمان» و اینها چون جزء خواص اهل ایمان است« ذيل تعالى كلامه بقوله: «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ » که اگر این را گفتیم مزیل است این آیه به بشر المومنین است و کار مومنین این است که بشارتی است به مومنین است كما صدر آية الحشر بقوله: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»که تصدیق کرد و مصدر کرد و آنجا به «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع کرد و اینجا با «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» تمام کرد دقت کرد هر دو در آن لحاظ ایمان است و این مراقبه الهی است  و باور به معاد مربوط به اهل ایمان است لذا در آنجا با با«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع کرد و «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» تمام کرد و اینجا چه زیبا این ایه را به هم مرتبط کرده است.

شاگرد: آیه حشر منظور کدام آیه است؟

استاد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ  وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»

شاگرد:  انجا که شائع في الكلام است فرموده بودند و گفتید قاعده است این به زبان عربی است.

استاد: چون زبان عربی را به کار گرفته است  در قرآن نیز است «شائع في الكلام» یعنی کلام الهی را نیز شامل می‌شود.  و ایشان به کار می‌برند.

شاگرد: و اینجا عرض کردیم فرزند از عمل صالح پدر و مادر به علیت برمی‌گردد  و اینکه پدر و مادر صالح شدند و به همین نسبت نیز بهره می‌برند.

استاد: این را محدود نکنید هر چقدر قید به انها بزنید عرض کردیم که هر مقدار عمل عظیمی انجام می‌دهد پدر مادر یک موقع از ظاهرش بهره‌مند می‌شوند، و هر مقدار اعتقاد داشتند و بیشتر اعتقاد نداشتند در یک زمانی از مراتب بطونش استفاده می‌کنند اگر به آن مراتب به اعتقاد داشته باشند یعنی به هر مقداری که این پدر مادر اعتقاد داشته باشند در تربیت فرزند نقش داشته اند  یعنی باور به این عمل دارند.

 شاگرد: یک زمان به بطون آن توجه نداشته اند ولی می‌خواهد فرزند خوبی داشته باشم.

استاد:  اگر همین مقدار فرزند خوبی باشد این یک مرتبه است و یک مقدار تفاصیل بودن را داشتند اینجا که اجمال خوب بودن را دارد اجمال خوب بودن برایش قرار می‌دهیم و آنجا که تفاصیل خوب بودن را دارد تفاصیل خوب بودن برایش قرار می‌دهیم  لذا«إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات» نیت ها هر چقدر هم باشد  ملحق شدند به همین مقدار است.

شاگرد:  و شرطی هم در عمل نیز اجرا می‌کند.

 استاد: بله اگر در عمل محقق شود اگر کسی در عمل و انجام داد و فرزند صالح نشود  برای او نوشته می‌شود و فرزند صالح می‌شود اعظم بر این‌هاست، و عمل خیر یا عمل صالح برای او نوشته می‌شود و عمل خیر منجر به عمل صالح می شود

 شاگرد:  من طلبه که یک مقدار از قوانین و روان‌شناسی می‌دانم دقت می‌کنم و نیت نیز می‌کنم و یک فضیله اخلاقی خودم دارم که در فرزند من اثر می‌گذارد و همین مانع می‌شود .

استاد: نیت که می‌گویید یک مجموعه است زیرا مجموعه است که انسان تشکیل می‌دهد بله این با همدیگر کسر و انکسال می‌کند تاثیر من درفرزند ما لذا من ناخواسته فرزندم را تربیت غلط با اعمالم می‌کنم هر چند من حرف خوب به او یاد می‌دهم اما ناخواسته با عملم به راه اشتباه میرود و آن هم تربیت من است و حرف که فقط نیست نظام تربیتی من است

[1] تحریم/1تا12

[2] ملک/1تا3.

[3] بقره/223

[4] حشر/18

[5] هود/46

[6] نبا/40

[7] صف/2.

[8] شعراء/88.

[9] عبس/34تا36

[10] اسراء/23.

[11] هود/46.

[12] ذاریات/56.

[13]  محمدعلي بن محمدشعیری، جامع الأخبار، نجف: طبعة حيدرية، بى تا،نوبت چاپ: اول‌،  ج۱، ص101.

[14] تکاثر/1.

[15] روم/19.

[16]   محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ج67، ص 211.

[17] يس/ 12.

[18] النبأ/ 40.

[19] المزمل/20.

[20] نور/38.

[21] ذکر سجده

[22]محمد باقر مجلسی،  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، ج ۸۷  ص۲۶۷.

[23] الحشر/18.

[24]ابوالفتح آمِدی،  غرر الحكم  و درر الکلم، تحقیق السید مهدی الرجائی، قم، مؤسسة دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۲۹ق.ص 1835.

[25] الأنفال/ 24.

[26] جمعه/9

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 407” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید