شسسشسشبسم الله الرحمن الرحیم

دروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه­‌ی 405، سوره­ی بقره، آیه­‌ی 223 (آیه‌­ی حرث).

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم، و الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن الدائم علی اعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

در ذیل آیه­‌ی شریفه­ی «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»[1] بودیم که بعضی از مقدماتی را که ممکن است مرتبط با این آیه و در نتیجه­ی استفاده از این آیه باشد خدمت دوستان عرض کردیم و قسمتی از آیه هم تطبیق شد. بحث، ریشه­دار است و إن شاء الله باید با ریشه­هایش پیگیری جدی شود که آن حقیقت حرثیت که در قرآن با این تعبیر آمده است چه قدر این مثال با ممثل تشابه دارد و در چه جهاتی. شباهت هست و چه قدر می­تواند این تمثیل مسأله را برای ما مبیَّن کند، چه قدر این تمثیل اثر دارد، که تمثیل تمثیل بلندی است، هم این آیه­ی شریفه و هم آیه­ی شریفه­ی «اَلرِّ‌جَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»[2] که با هم نسبت پیدا می­کنند إن شاء الله در مباحث بعدی که درباره­ی زن در نگاه اسلامی بحث خواهد شد یک بحث جدی­تری وجود دارد همچنان که قبلاً در بحث «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»[3] مقداری از بحث نکاح در آن­جا گذشت. مقداری در بحث نکاح مشرکات و مؤمنات- اگر یادتان باشد- امه­ی مؤمنه و مشرکه، در آن­جا هم قدری از بحث گذشت و مسایل دیگری در رابطه با این مسأله در المیزان ادامه دارد إن شاء الله در یک جایی این­ها را مجتمع می­کنیم و خیلی هم دور نیست و إن شاء الله نزدیک است، این بحث را مفصل خدمت دوستان، با جمع­آوری که دوستان خواهند کرد، إن شاء الله انجام می­دهیم. شاید در مدتی بعد که إن شاء الله انتهای امسال باشد در یکی از آیاتی که با این بحث مرتبط می­شود که ظاهراً بحث نکاح و طلاق، و عده­ی نکاح و طلاق که پیش می­آید و چند آیه­ی بعد است اگر عمری باشد خدمت دوستان مطرح می­کنیم بلکه إن شاء الله به همین طرف سال هم برسد که «والْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ»[4] آیه­ی 228 به بعد است.

شاگرد: چرا آیات و روایات به ماده­ای که در زن برای لقاح به کار می­رود و باعث بارداری می­شود، یعنی همان تخمک، اشاره­ای ندارند؟

استاد: همین حرث بودن است.

شاگرد: حرث زمینه است، اگر منی را در دستگاهی شبه رحم بگذارند، بنا نیست که بدون تخمک تبدیل به انسان شود.

استاد: چرا؟

شاگرد: یعنی به تنهایی و بدون لقاح با تخمک؟!

شاگرد: آن هم جزء زمینه حساب می­شود.

استاد: بله! یعنی خود آن زمینه در حقیقت باید باشد. آن­جایی هم که زمینه­سازی می­کنند به شرطی است که همان زمینه را ایجاد کنند. یعنی تأثیر زمینه قطعی است.

شاگرد: ما زمینه را رحم در نظر می­گیریم.

استاد: عرض کردم! اگر بتوانند امناء مرد را زمینه­سازی کنند می­توانند رحم زن را بارور کنند. اگر بتوانند رحم زن را زمینه­سازی کنند امناء مرد را می­توانند بارور کنند. هر دو طرف است، یعنی از آن طرف هم است. بحث فرض مسأله است، اگر توانستند به نحوی از انحاء بدون این که امنائی صورت بگیرد از سلول­های بنیادین یا شبیه­سازی شده این کار را شکل دهند. الآن کاری که می­توانند بکنند این است که خصوصیاتی را دخیل کنند با دست بردن در بعضی از نظام ژنتیکی. اما ممکن است به این مرتبه هم برسند که بدون این که امنایی صورت بگیرد رحم زن بارور شود، با زمینه­سازی آن چه که به عنوان امناء صورت می­گرفته است.

شاگرد: یعنی تک جنسیتی می­شود؟

استاد: حالا این که نتیجه چه می­شود باید بگوییم که نه! هم X و Y در مرد وجود دارد و هم در زن.

شاگرد: در زن X و Y نیست، X و X است.

شاگرد: کروموزوم­های تعیین جنسیت حساب می­شود و در هر دو هست.

استاد: آن قدری که در ذهن من هست کروموزوم­های جنسی در هر دو وجود دارد. حتی الآن چنین مسأله­ای را مطرح می­کنند که اگر ما از نظر ژنتیکی بتوانیم یک سلول از سلول موجوداتی که از بین رفته­اند را فریز کنیم بعداً می­توانیم دوباره این موجود را بازیابی کنیم، لزومی ندارد که از هر دو باشد.

شاگرد: الآن دارند کار می­کنند که از خود زن سلول بگیرند و در خود زن بارور کنند و عین خود زن شکل بگیرد.

استاد: اصل این مسأله امکان­پذیر است و از لحاظ فلسفی هم منع تکوینی و وجودی ندارد. حالا بحث جواز شرعیش یک بحث ثانوی است.

شاگرد: هیچ کدام از این روش­هایی که شما می­فرمایید اعم از سلول­های بنیادی و مانند آن لقاح را شامل نمی­شود.

استاد: اشکالی ندارد! ما نمی­خواهیم لقاح را بگوییم، ما می­خواهیم بگوییم آیا تولید مثل صورت می­گیرد؟ که در همه­ی اینروش­ها صورت می­گیرد و لقاح برای ما مدخلیت ندارد. سؤال شما این بود که تولید مثل بدون رحم زن انجام می­شود که عرض کردم بدون رحم زن می­شود و بدون امناء مرد هم می­شود. این گونه نیست که حتماً باید امنایی باشد و رحمی باشد، زمینه­سازی باید شود و در شبیه­سازی آن زمینه را ایجاد می­کنند، بدون این که رحمی باشد یا امنایی باشد امکان­پذیر شده است و اقلاً فرضش را قبول کردند، می­گویند اگر هم الآن نتوانیم فرضش قبول است و امکان­پذیر است، شاید هم شدنی باشد. پس مسأله این است که اگر کار مرد امناء است کار زن حرث است، یعنی کشتزار است. تا زمین نباشد دانه به تنهایی قابل رشد نیست که درختی بشود، حالت طبیعیش را دارم عرض می­کنم. اگر دانه نباشد و فقط زمین باشد باز هم همین مسأله هست. پس دانه همان قدر لازم است که زمین لازم است، برای این که این حقیقت به طور طبیعی رشد کند. لذا در نظام وجود انسان­ها و موجودات هم این گونه است، رحم به همان اندازه لازم است که امناء لازم است. لزوم هر دو در تولید مثل طبیعی لزومی نیست که بگوییم نقش­شان یکسان باشد و اگر این امناء است باید آن هم امناء باشد. نه! یکی امناء است و دیگری حرث و کشتزار است، یعنی این دو تا با هم یک نقش مکملی را ایجاد می­کنند. همچنان که زن و مرد نقش­شان در نظام طبیعت نقش مکمل است و اصلاً هر جا زوج در طبیعت وجود دارد نقش­شان مکمل است، نقش­شان مساوی نیست. اهمیت به این نیست که نقش­شان را مساوی بدانیم بلکه اهمیت به آن است که نقش­شان مکمل باشد. اگر مکمل شدند اتحاد محقق می­شود و وحدت صورت می­گیرد. نتیجه این می­شود که کثرت تبدیل به وحدت می­شود. این مهم است که در نظام تلائم صورت بگیرد، وحدت صورت بگیرد. در تمام مسایل نوعی از امناء و حرث دیده شده است و در این مسأله از یک سنخ هستند. لذا تحلیل مسأله به صورت جدی و طبیعی و در نظام الهی خیلی جالب است و باید نگاه شود. آن وقت در نظام تربیتی هم عیناً همان چیزی است که در نظام طبیعی هست. نظام طبیعی می­تواند الگوی بسیار جالبی باشد در نظام تربیتی. این مهم است و تا به این­جا در نظام حقیقی و وجودیش همگی مقدمه است تا در نظام تربیتی بهره­برداری صحیح از این مسأله بکنیم تا بتوانیم نوع تربیت را سرعت بدهیم و تأثیرگذارتر بکنیم. اگر این حرث بودن و این فاعلیتی که در مرد هست درست دیده شود در مسایل دیگر هم قابل تسری است و باید جزییاتش را در بحث­های جزیی­تر جلو برویم.

بحثی که داشتیم این بود که قسمتی از آیه­ی «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» را خدمت دوستان بودیم، قسمتی از آن را  در خدمت آیه بودیم، «ثم ان تقدیم قوله تعالی (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ)»، بحث­مان به این­جا رسیده بود. این مسایل در عین این که خیلی اهمیت دارد تبیین جزییاتش هم سخت است، گاهی هم از جهت علمی سخت است، چون تسلط بر علم طبیعی نداریم، اما در عین حال نظام فیزیکی مسأله هم سخت است، یعنی همه­ی این­ها باید با حجب و حیا در مسأله صورت بگیرد و همین­ها باعث می­شود که نمی­توان در جزییات مسأله ورودی داشت، در حد کلیات می­توان بحث کرد. اگر جلسه­ی خاص علمی باشد و چند نفر باشند و از عالم نظام ژنتیکی باشد و علمای بحث­های امروزی شبیه­سازی همه باشند و بحث­های فلسفی مسأله باشد و نظام روایی و نقلی مسأله در کنار هم جمع شوند، بعد این بحث را به صورت جدی جزء به جزء و مو به مو جلو ببرند، این نتیجه می­دهد و کارا است، حتی در نظام اخلاقی و نظام تربیتی. اگر همه­ی این­ها کنار هم جمع شوند خیلی کارساز و نتیجه­بخش است. البته متأسفانه کمتر این مسایل این گونه شکل می­گیرد و هیأت­های اندیشه­ورزی که تولید فکر کنند کمتر شکل می­گیرد. ولی الآن هر کدام از ما از سوی خودمان به مسأله نگاه می­کنیم و راه احتمالاتی را هم باز می­گذاریم اما نتوانستیم جمع کنیم. این در حقیقت کار الآن شما است که اگر جمع شوید و چنین هیأتی را تشکیل دهید که از آن طرف چند نفر زبردست محقق، نه کسانی که فقط تخصص دارند، آن طرف هم باید در تحقیقات به روز باشد، در چند رشته هم لازم است، هم در نظام ژنتیک، هم در نظام تخصص­های دوران جنینی که از نطفه تا بعد چگونه این­ها شکل می­گیرد، حتی کسانی که در نظام زیست­شناسی در حیوانات کار می­کنند، بسیاری از این­ها در نظام حیوانات می­تواند راحت­تر قابل آزمایش باشد، چون در نظام زیست­شناسی آن محدودیت­های آزمایش روی انسان را ندارد و در آن جاها قابل آزمایش­های بیشتری است و گاهی دقت­های بیشتری هم شده است و آن را می­توانیم سوژه قرار دهیم. این­ها باید در کنار هم جمع شوند و امکانش هم هست. اگر کسی در دانشگاه­های این گونه رفت و آمد داشته باشد می­تواند این­ها را در کنار هم جمع کند، به خصوص دانشجویانی که دانشجوی دکترا هستند طالب این مسأله هستند، چون رساله­های­شان هم جلو می­رود و برای تحقیقات­شان هم خوب است و با استادان­شان ارتباط دارند و اگر سؤالی داشته باشند به راحتی می­توانند سؤال و جواب کنند. از این طرف هم طلبه­های محقق ما در مسایل فلسفی و نقلی وارد هستند. به هر حال جای این کار هست و من این را از کارهایی می­دانم که در جمهوری اسلامی مغفول است و انجام نمی­شود. کار شورای عالی انقلاب فرهنگی است ولی هنوز در دستور کارش قرار نداده است.

بعد می­فرماید «ثم إن تقدیم قوله تعالی (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ) علی هذا الحکم» که می­گوید «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» این حکم بعدیش است که «ِنسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» را به عنوان یک تبیین مقدم کرد، بعد به دنبال این تبیین «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» را آورد. پس این تبیین اولی در امر دومی تأثیر دارد تا حکم معنای خودش را پیدا کند. «و کذا التعبیر عن النساء ثانیاً بالحرث» که دوباره از زن تعبیر به حرث شده است: «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» که دوباره این «حرث» تکرار شده است که تأکید ویژه­ای را می­رساند که حرث بودن در این مسأله یک دخالت ویژه دارد و صرف یک تمثیل ساده نیست بلکه یک شباهت جدی است که «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» که دوباره این مسأله تکرار شده است. و الا می­توانست با ضمیر این را ارجاع دهد اما تصریح بر مسأله که «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» نشان می­دهد که این آمدن یعنی «فاتوا» بر «حرث» مدخلیت دارد که این کشتزار است. «ثانیاً بالحرث لا یخلوا عن الدلاله»؛ یک نتیجه­ای که ایشان می­خواهد در این­جا بفرماید این است که «علی ان المراد التوسعه فی اتیان النساء»؛ همچنان که زمین محدودیت ندارد از این جهت که از کدام طرف این زمین وارد شوید و در کدام زمان وارد شوید مگر در آن زمان­هایی که برای کشت مناسب نیست. زمان کشت در زمین زمان خاصی است که گیاه باید در آن دوره به کمال خودش برسد از فصلی به فصلی و از وقتی به وقتی، تا در آن دوران کامل آفت به وسط آن نزند. لذا می­گویند زمان­های کشت کردن خاص است، هر چند که بعضی از محصولات زمانی نیست و در هر زمانی امکان کشت آن هست. می­گویند در زمان رضاشاه در خیابان ولی عصر فعلی تهران، خواستند درخت بکارند، گفتند الآن فصلش نیست و رشد نمی­کند، رضاشاه گفت بگویید رضا شه دستور داده است و درخت خودش می­گیرد. اگر رعایت کنند می­توانند در تابستان هم درخت بکارند اما در تابستان درخت کاشتن سبک خودش را دارد و باید با ظرفش بکارند و آن ظرف را درنیاورند تا هوا نخورد، بالاخره آن هم راه خودش را دارد. یعنی ممکن است کاشتن درخت در تمام فصول انجام شود هر چند کاشتن طبیعی این است که در زمستان باشد که درخت هنوز خواب است، اما کاشتنش در همه وقت امکان­پذیر است. اما در بعضی از محصولات این گونه نیست و برای این که دوره­ی رشدش را طی کند و به ثمر برسد تا در آن دوره آفت و گرما و سرما عارض بر آن نشود باید در زمان خاصی کاشته شود.

این­جا می­فرماید که «و کذا التعبیر بالحرث لا یخلوا عن الدلاله علی ان المراد بالتوسعه فی اتیان النساء من حیث المکان او الزمان»؛ تعبیری هم که ایشان می­کند تعبیری است که با همین مسأله­ی حرث سازگار است، «الذی یُقصَدنَ منه»؛ آن زمان و مکانی که آن خانم اجازه داده است و قصد کرده است، «یقصدن منه» یعنی او در حقیقت این اجازه را بدهد، «دون المکان الذی یقصد منهن»؛ نه این که مرد انتخاب بکند، یعنی رضایت زن در انتخاب بهره­مندی از او شرط است، این گونه نیست که هر انتخابی برای مرد بدون اجازه­ی زن باشد.

شاگرد: «یَقصُدنَ» نیست؟

استاد: می­توان «یَقصُدنَ» هم خواند. اگر مجهول بخوانیم «یُقصَدنَ منه» که قصد شده است، یعنی قصد کرده شده است. منتها در مجهول خواندن لطافتی ایجاد می­شود که در معلوم خواندن هم نتیجه همان است که «یَقصُدنَ منه» که زنان قصد کردند منه. در معلوم و مجهول خواندن دعوایی نداریم.

شاگرد: شاید مجهول خواندن زمان­های غیر اختیاری را هم شامل می­شود.

استاد: بله! قدری عام­تر است و لطافت­های بیشتری در نتیجه دارد. در کشتزار وقتی که می­خواهند محصول را بکارند اطلاق کشتزار، زمان استفاده از خودش را معلوم می­کند، با این که اطلاق است اما او قصد می­کند و نشان می­دهد که چه وقت. لذا زمین و آب و هوای آن­جا نشان می­دهند که چه زمانی باید چه چیزی کاشت، با این که اطلاق هست اما اطلاق را او قصد می­کند و نشان می­دهد. در زن هم اذن و اجازه با زن است، یعنی این گونه نیست که بدون اذن او امکان­پذیر باشد. لذا آن زمانی که او در حقیقت اجازه می­دهد نه هر وقتی که مرد قصد کند. البته طلب مرد می­تواند هر زمانی باشد. لذا در روایات ما ممدوح و مستحب است بلکه گاهی لازم است که زن آمادگی خودش را برای مرد و همسرش ابراز کند. ابراز آمادگی دخالت دارد که او آمادگی را اعلام کند چه زماناً چه مکاناً، چه از حیث جهت و چه از حیث زمان. در صورتی که آمادگی ندارد اجبار به ارتباط به این سادگی نیست و این گونه برای مرد هم فایده­ای ندارد، یعنی اگر به اجبار باشد برای مرد فایده­ای ندارد مگر به غصب و اغتصاب باشد که آن غاصبانه است.

شاگرد: این را از تقدیم جمله بر «حرثکم» درآوردند.

شاگرد: دارد همین را استفاده می­کند که توسعه در اتیان و آمدن بر نساء است اما منتها «من حیث المکان الذی یقصدن منه دون مکان الذی یقصد منهن»؛ یعنی آن مکانی که مرد قصد می­کند نه! «یقصد منهن» نیست که مرد قصد کند، بلکه آن­جایی است که زن اذن می­دهد. که این «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» هست اما در عین حال این «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» مثل زمینی که باید زمین اجازه دهد که چه چیزی در آن قابلیت کشت دارد، یعنی در حقیقت زمین به کشاورز اذن می­دهد، نمی­تواند پسته را در هر زمینی بکارد، زمین این اجازه را به او می­دهد، یا زمان و آب و هوایش را او تعیین می­کند که در آن چه چیزی کشت شود. این بحث به ایشان منحصر است و من ندیدم در جای دیگری کسی متعرض به این نکته شود. لذا ایشان از این­جا خیلی با ابهام گذشت و خیلی آن را باز نکرد. اما نکته‌­ی دقیقی در احکام با این این­جا مطابقت دارد که اصل اطلاق توسعه را قبول کردند اما توسعه به این نحو مطلق نیست که به تنهایی در اختیار مرد باشد. در احکام هم این گونه است.

شاگرد: در احکام بر خانم واجب است.

استاد: واجب است تمکین کند، یعنی در حقیقت اذن بدهد. منتها چگونه باید تمکین کند؟ آیا باید آن گونه که مرد خواست تمکین کند یا بعضی از روابط برای زن آزاردهنده باشد و او نپذیرد. آن حیث طبیعی اشکال ندارد و بر او هم لازم است، اما حیث غیرطبیعی که در حقیقت ممکن است از جهات متعددی باشد، از حیث مکان باشد اذنش بر زن لازم است، یعنی باید زن اذن بدهد و اگر اذن ندهد مرد حق ندارد.

شاگرد: من آن حیث طبیعیش را عرض می­کنم.

استاد: الآن بحث در حیث مکان است. در حیث مکان در حقیقت اذن زن در آن­جا شرط است. ایشان هم بلافاصله تصریح می­کند: «دون المکان الذی یقصد منهن»؛ اطلاق در مکان این گونه نیست که مرد هر طور و هر کاری خواست بکند بلکه باید با اذن باشد. اگر با اذن شد مانع ندارد و اجازه داده شده است. اطلاق «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» از نظر مکانی موکول به اذن زن است.

شاگرد: بر مسیر غیرطبیعی حرث اطلاق نمی­شود که بخواهیم از این استفاده کنیم.

استاد: از حرث دو کار می­آید؛ یکی «وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم»[5] است که تولید نسل است و دیگری بهره­مندی مرد است، بهره­مندی مرد هم در طول این حرث خودش مدخلیت دارد، این هم مقصود است، نه این که فقط تولید نسل مراد باشد. درست است که فرزند نتیجه­ی نهایی است. خوردن برای باقی ماندن بدن است اما خداوند این همه لذت را در خوردن قرار داده است و طعم­ها و شکل­ها را قرار داده است. درست است که مقصود این است که نسل و انسان با خوردن این­ها باقی بماند اما لزومی نداشت این همه لذت و طعم قرار دهد، این­ها هم خودش به تعبیر حضرت آیت الله جوادی حفظه الله اجرت است، یعنی این لذت­هایی که در خوردن ایجاد می­شود و این همه انسان می­خورد و زیاد هم می­خورد و مریض هم می­شود اجرت بر این است که انسان باقی بماند. یعنی این باقی ماندن را خدا قرار داده است و اجرتش هم این لذت­هایی است که می­برد. و الا، اگر این لذت­ها نبود ممکن بود خیلی­ها میل به غذا خوردن و تبعات آن پیدا نکنند تا بمیرند. یعنی اگر الم و درد گرسنگی نبود و از این طرف لذت خوردن نبود شاید انسان­ها میل به غذا خوردن پیدا نمی­کردند. رفع شدن الم هم یک لذت است، وقتی انسان گرسنه یا تشنه می­شود بعد گرسنگی یا تشنگی او برطرف می­شود می­گوید آخِش! و احساس لذت می­کند و شاید لذتش الذ از آن طعم غذا یا خنکی آب باشد. لذت­هایی که قرار داده شده است و دستگاه ادراکی ما آن را ادراک می­کند همه برای این است که بقا پیدا کند. چه قدر زیبا است! اما چرا خداوند برای بقا این همه جشن گرفته است و چراغانی کرده است؟! یعنی فقط این نیست که بگوید بخور تا سیر شوی! چراغانی کرده است و جشن گرفته است! انواع رنگ­ها، طعم­ها، انواع لذت­ها در خوردن! این همه جهان از ابتدا تا امروز زدند و کشتند و بردند و دیدند و خوردند تا این که خوردن­های اساسی و لذیذتری در کار باشد. در نظام جنسی هم این گونه است، درست است که در نظام جنسی ولد و ابقای نوع اصل است اما در عین حال خداوند جشن گرفته است، چراغانی کرده است و در این مسأله انواع استمتاعات و لذت­ها را قرار داده است تا آن هم محقق بشود. فقط این نیست که امروز حکیم­باشی است و فقط سوزن است، این نیست! خدا این کار را نکرده است. خلاصه خدا جشن گرفته است، نظام الهی است و واهب جواد کارش این است، مثل ماها نیست که بگوید این قدر بدهیم تا نمیرد. اما خداوند جشن می­گیرد و می­گوید از قِبَل آن نمردن هم محقق می­شود. این کار خداوند است و خداوند در هر کاری این گونه است. این در نظام ظاهریش است، در نظام اعمالش هم همین را قرار داده است، ده­ها عمل را جلوی راه این قرار می­دهد تا یکی از این­ها بقای این را تأمین کند، ابدیت این را تأمین کند. در نظام اعمال جشن گرفته است، این قدر در این مسیر قرار داده است که اگر این را هم نکرد آن یکی باشد، آن دیگری باشد، تا این بالاخره نجات پیدا کند. اگر انسان با این نگاه به مسایل مادی و معنوی در نظام هدایتی و طبیعیش نگاه کند یک نگاه دیگری است و این گونه نیست که مسیر خیلی تنگ باشد. آن وقت ما در نظام تربیتی باید همین را یاد بگیریم، جشن گرفتن خدا در مسیر هدایتی و طبیعی، در مسیر تربیتی هم باید باشد راه نباید این قدر تنگ باشد تا قدرت انتخاب نباشد. اگر در نگاه تربیتی راه­ها در امکان انتخاب متعدد باشد استعدادهای بیشتری و انتخاب­های بهتری صورت می­گیرد.

شاگرد: بر اساس کلمه­ای که در این آیه اشاره شده است، با دید ظاهرگرایانه یا با این دید که این کلمات از طرف خداوند حکیم صادر شده است، می­توان زمان تولید مثل برای زن و مرد را در هر منطقه­ای زمان خاصی تعیین کرد؟

استاد: از این آیه به دست نمی­آید که آن زمان خاص چه وقت است اما خب در روایات این مسأله اظهار شده است که چه زمان­هایی منهی است و چه زمان­هایی مطلوب­تر است، به این اشاره شده است. اما از این آیه اطلاق استفاده می­شود مگر ایام حیض که استثناء می­شود.

شاگرد: خود علامه می­گوید برای این که به اذن زن اشاره کند می­گوید زمین همیشه این قدرت را ندارد. می­توانیم به کلمه­ی حرث هم از این جهت اشاره کنیم.

استاد: از جهت طبیعی مثلاً رحم در ابتدای پاکی آمادگی پذیرش بیشتری دارد، اگر فقط بحث ابقای نوع باشد لذا توصیه بر این است که آن موقع مطلوب­تر است و این زمین آماده­تر است. طهارت ایجاد شده است، هنوز اختلاط ایجاد نشده است و تخمک­های زن هم در آن موقع آمادگی بیشتری برای حرکت پیدا کردند و البته این­ها از این آیه استفاده نمی­شود مگر این که به ضمیمه­ی علم دیگرمان استفاده کنیم. منافی نیست بلکه معد هم است، اما خود آیه به تنهایی این را نمی­گوید. اما با این ضمیمه­ها همه­ی این­ها امکان­پذیر است و حتی بیش از این­ها، یعنی آن چیزهایی که در نظام طبیعی هم معلوم نیست ولی در نظام­های هدایتی معلوم است این­ها را هم می­توان از بحث حرث استفاده نمود. بحث حرث عرض عریضی دارد و خیلی قابل استفاده است، به خصوص که با تأکید آمده است. یک کلمه است که آمده است اما این یک کلمه را کسی قرار داده است که می­خواهد بین نظام زمین و آسمان، بین حیوان و انسان و عالم وجود رابطه برقرار کند. می­گوید حرث غیر از این که مثال است اما یک نظام هماهنگ هم است، می­گوید یک نظام در عالم حاکم است. یعنی همان طور که ابقای نوع در انسان همین طریق است در حرث هم همین طور است، در زمین و آسمان هم همین طور است، در دانه­ها و گیاهان هم همین گونه است، حتی در معادن و نباتات هم همین گونه است. یعنی یک تعبیر دقیقی است در یک هماهنگی بین نظام عالم که از این، قواعد زیادی صید می­شود، که اگر گفتیم بین تکوین و تشریع تطابق است لذا قوانین تشریعی همه مطابق قوانین تکوینی است منتها ما نتوانستیم این تطابق را کشف کنیم. بر بعضی از آن­ها در شریعت تصریح شده است و بعضی از آن­ها را در نظام تکوین به ما نشان دادند و فهمیدیم اما تطابق تام است بین نظام تکوین و نظام تشریع. هر چه کسی بیشتر در این غور کند بیشتر به مسأله راه پیدا می­کند.

شاگرد: این نحوه استدلال ایشان در این­جا را نفهمیدم که چرا این که حرث دو مرتبه آمده است دلالت بر چنین توسعه­ای می­کند، توسعه­ای که خانم­ها از آقایان طلب کرده باشند روشن نشد.

استاد: عرض کردم! از آن طرف امر به خانم­ها وجود دارد که باید دایماً خودشان را برای این ارتباط آماده نگه دارند، این امر از آن طرف است. از این طرف هم به مردان دستور داده شده است که رعایت کنند و این گونه نباشد که بدون اذن باشد، چون ممکن است موجب آزار و اذیت شود، نمی­تواند حتی در حالتی که برای زن آزار و ضرری داشته باشد هر کاری دلش خواست بکند حتی به این قیمت که به او ضرر برساند. اگر ضرری باشد برای مرد حرام می­شود که این کار را بکند و برای زن هم سکوت لزومی ندارد با این که برایش ضرر دارد. همان طور که زمینه و زمین باید آماده باشد، اطلاق دارد که «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»، اما تقیدش به آن آمادگی است که آن آمادگی از آن طرف باشد منتها به زن هم گفته است که واجب است آماده باشی. پس اطلاقش سر جایش است اما  اطلاق با این قید؛ چون دو طرف است و مسأله در حقیقت دو طرف دارد، از این طرف به او اطلاق داده است و از آن طرف به او امر هم کرده است که همیشه آماده باش و حتی همیشه خودت را بر مرد و همسرت عرضه کن، اما در عین حال این گونه نیست که همیشه حالاتش یکسان باشد. گاهی می­بینید که در یک فشار روحی است و مصیبت یا مریضی بر او عارض شده است و نمی­توان از او توقع داشت که مثل وقتی باشد که سالم است و مشکلی ندارد. مثل زمینی است که آفت زده است و نمی­توان توقع داشت مثل زمینی باشد که در وقت آفت زدگی هم همان گونه دانه در آن رشد کند و همان طور آمادگی داشته باشد که در وقتی که آفت نزده است.

شاگرد: ایشان می­گویند مکانی که خانم انتخاب کند و غیر از آن مکانی است که آقا انتخاب کند.

استاد: مکان طبیعی است.

شاگرد: مکان جهت ارتباط منظور است؟

استاد: بله! مکان جهت ارتباط است. مکان جهت ارتباط اگر غیرطبیعی باشد حتماً باید زن اذن دهد. «فان کان الاطلاق من حیث …»؛ اگر گفتیم این اطلاق ممکن است زمانی باشد و ممکن است مکانی باشد، اگر اطلاق مکانی باشد این آیه با آیه­ی حیض در حقیقت هیچ تعارضی ندارد. آیه­ی حیض از حیث زمان محدودیتی را ایجاد کرده است که در آن ایام خاص فقط از آن جهت خاص آن محدودیت وجود دارد. این از حیث مکان اطلاق ایجاد می­کند و مانعی با او ایجاد نمی­کند. اما اگر اطلاق زمانی باشد اطلاق زمانی با آیه­ی حیض تعارض پیدا می­کند، پس یا باید اطلاق زمانی را به غیر از ایام حیض تخصیص بزنیم یا بعضی­ها خواستند بگویند این نسخ است، یعنی این «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» زمان حیض را نسخ کرده است، یعنی اجازه هست و مطلق است. قطعاً این قابل جمع نیست. ایشان می­خواهد بفرماید که بعدش این گونه نیست که نسخ باشد. پس نسبت به زمان تخصیص است که در حقیقت غیر از آن ایام باشد، اما نسبت به مکان اطلاق سر جایش محفوظ است و اطلاق خدشه­دار نمی­شود. «فان کان الاطلاق من حیث المکان فلا تعرض للآیه للاطلاق الزمانی»، به اطلاق زمانی کاری ندارد! «و لا تعارض له مع قوله تعالی فی الآیه السابقه (فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ)[6]»؛ با این آیه تعارضی ندارد و این آیه زمانی را محدود کرده است که در این زمان «لا تَقْرَبُوهُنَّ» یا «فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ»، در زمان خاص است و از نظر مکانی اطلاق سر جایش برقرار است. اما اگر گفتیم در آیه اطلاق زمانی است و از آن طرف زمان حیض محدودیت شده است «و ان کان من حیث الزمان و هو مقید بآیه المحیضه» که در این­جا قید می­خورد. چرا قید می­خورد و ناسخ نیست؟ می­گوید: «و الدلیل علیه اجتماع آیه المحیض علی ما یأبی معه ان ینسخ»؛ آیه­ی محیض یک چیزی دارد که نسخ نسبت به آن امکان­پذیر نیست. آن چیز، اذی یعنی رنج و سختی و بیماری است. نمی­توان گفت که سختی را برداریم، اعتبار نیست که فقط حکم باشد، او در حقیقت یک چیز طبیعی است، وقتی یک چیزی طبیعی است برداشتنی نیست، اذی برداشتنی نیست. چون اذی برداشتنی نیست پس در حقیقت هیچ گاه نسخ نمی­شود. پس این هم یک قاعده است. آن جاهایی که حکمی دایر مدار یک امر طبیعی است تا آن امر طبیعی هست برداشتنی نمی­تواند باشد. امر طبیعی علت حکم بود. وقتی که علت طبیعی بود حکم همیشه باقی است تا آن باقی است. لذا در این­جا می­گوید نمی­تواند نسخ باشد. چون تا وقتی که امر طبیعی باقی است حکم هم باقی است.

شاگرد: علت تامه اگر باشد قبول است، اگر حکمت باشد؟

استاد: حکمت نیست. در این­جا بحث از بیان اذیت و آزار است. حتی اگر کسی گفت این اذیت و آزار به نحو حکمت است حالا آن هم یک بحثی دارد. اما این­جا به نحو علیت است که بیان می­کند «و هو دلاله آیه المحیضه علی ان المحیض اذی»؛ این یک مریضی است، مثل این است که بگوییم مریضی کالامریضی، این گونه نمی­شود، چون مریضی است. می­گوید چون این مریضی است در این ایام نمی­توان نزدیک شد. از جهت طبیعی سیستم زن طهارت ندارد، اگر طهارت ندارد نزدیکی با او هم سبب بیماری بیشتر زن می­شود و هم سبب بیماری مرد می­شود. اگر نسخ را قبول کنیم یعنی عیب ندارد با این که سبب بیماری می­شود حالا از این به بعد برداشتیم. این با نظام تطهیر الهی و آیه­ی تطهیر و آیاتی که به دنبال آن در سوره­ی مائده می­آید که «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ»[7] سازگار نیست، طهارت باید به اتمامش برسد. لذا می­فرماید یک جهتش این است که «انه سبب تشریع حرمه اتیانهن فی المحیض و المحیض اذی دائما»؛ تا وقتی که حیض هم در اذیت دایمی است. اگر به جایی رسید که دیگر زن حیض نمی­شود خود به خود منتفی است، وقتی که یائسه شد خود به خود این مسأله منتفی است که «و المحیض اذی دائما». «دلالتها ایضا علی ان تحریم الاتیان فی المحیض نوع تطهیر»؛ که در آن­جا «حتی یطهرن» خودش نوعی تطهیر است. اگر نوعی تطهیر است خدای تبارک و تعالی هیچ گاه سنت او نیست که تطهیر مطلوبش نباشد. چون نوعی تطهیر است حتماً تطهیر مطلوب الهی است. نمی­توان گفت که خدا گفته است دست از تطهیر برداشتم و عیبی ندارد، تطهیر نمی­خواهم. این را هم دقت کنید که چه قدر نکته­ی دقیقی است! «حَتَّى يَطْهُرْنَ» که در آن­جا آمده است آن «يَطْهُرْنَ» هم نظام طبیعی را شامل می­شود که آن انقطاع دم است. لذا آن را یک نوع اذی می­داند که او در حقیقت منجر به طهارت می­شود، لذا نمی­شود خدا این چیزی که منجر به طهارت می­شود را بگوید کأن لم یکن است و عیبی ندارد و من طهارت نمی­خواهم. نه! اراده­ی الهی بر تمام مراتب طهارت دایمی است، از طهارت طبیعی گرفته تا طهارت باطنی. لذا در این­جا سبقت طهارت بر نجاست در نظام وجود، همین هم یک دلیلش است. لذا اصل در آن چه که در نظام وجود هست بر طهارت است،  مگر این که خلافش ثابت شود، چون اراده­ی الهی بر طهارت است و لذا مقابلش دلیل می­خواهد و حتی اگر شک در طهارت باشد، سابق طاهر بوده است و لذا در شک در طهارت اصل بر طهارت است، مگر این که سابقه غیر از طهارت باشد، الآن شک کنیم که طاهر است یا نه، البته ملحق به قبلش می­شود. این دلیل بسیار دقیقی است از جهت تلفیق نظام الهی و سنت­های الهی با احکام. «و دلالته ایضا علی تحریم الاتیان فی المحیض نوع تطهیر من القذاره و الله سبحانه یحب التطهر [او التطهیر] دائما و یمتن علی عباده بتطهیرهم کما قال تعالی (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ) و من المعلوم ان هذا اللسان– این لسان تطهیری که در این آیه آمد- لا یقبل التقیید»؛ این لسان تقیید نمی­پذیرد، وقتی که لسان، لسان طهارت است و جدا شدن از آن خباثت و نجاست و آن دورانی است که زن در حالت اذی است در این دوره نمی­توانیم تقییدش کنیم و بگوییم عیب ندارد، تقییدپذیر نیست. یعنی لسان طهارت تقییدپذیر نیست که بگوییم خدا طهارت را می­پسندد مگر در این­جا که بگوییم عیب ندارد، نه! این تقییدپذیر نیست چون طهارت اراده­ی دایمی است. دلیل بسایر عالی است و در نظام فقهی اگر ما این دلایل را به آن دلایلی که در نظام فقه هست ضمیمه کنیم در استنباط و استنتاج حکم می­تواند دخیل باشد. این­ها به عنوان دلایل نظام تکوینی است. می­فرماید: «ان هذا اللسان– این تطهیر- لا یقبل التقیید بمثل قوله تعالی (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ)»، این با آن نمی­تواند آن زبان را تقیید بزند، لسان تطهیر سر جایش است و «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» هم سر جایش است. می­گوید «حَرْثٌ لَكُمْ» اگر مکانی شد، اگر زمانی شد مگر در ایامی که آن حرث امکان­پذیر نیست و منجر به فساد می­شود. لذا در آن زمان کلاً قید خورده است. این دلیل «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»، «مشتمل اولا علی التوسعه و هو سبب کان موجودا مع سبب التحریم»؛ یعنی این توسعه و سبب تحریم در کنار هم قرار می­گیرند. آن­جا هم توسعه هست و سبب تحریم هست، هیچ کدام دیگری را نسخ نمی­کنند. یعنی اگر این آیه اول بود و آن دوم، یا بالعکس آن اول بود و این دوم، هیچ کدام دیگری را نسخ نمی­کند. نسخ در کار نیست. حتی تقدم و تأخر هر کدام فرقی در این تخصیص ایجاد نمی­کند. یعنی اگر «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» مقدم بود و بعد آیه­ی محیض آمد باز هم در حقیقت تقیید است و اگر بالعکس شد باز هم تقیید است، چون این دو تا در کنار هم قرار می­گیرند. بحث خیلی دقیقی است. این­جا باعث می­شود که تقدم و تأخر این دو دلیل هم هیچ اثری در نتیجه­ی حکم ایجاد نکند. «و سبب کان موجودا مع سبب التحریم– که محیض است- و عند تشریع المحیض و لم یؤثر شیئا– هیچ اثری نمی­گذارد- فلا یصور تأثیره– تأثیر توسعه- بعد استقرار التشریع»؛ یعنی نه بعد از استقرار تشریع حکم محیض و نه قبلش، هیچ کدام در حقیقت اثر نمی­گذارد که بخواهد محیض را بردارد. «و ثانیاً علی مثل التذییل الذی هو قوله تعالی (نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ ۗ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ)[8]» این تذییلی که در ذیل آیه­ی «نساءکم حرث لکم» آمده است که «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» که این اطلاقی که در این­جا ایجاد کردیم نتیجه­اش آن است که «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» شود، تولید فرزند شود. قطعاً با این تذییل معلوم می­شود که تولید فرزند در آن ایام مخل به تولید فرزند است و مضر است. قطعاً خودش با این تذییل خودش هم قید می­زند که غیر از آن ایام باشد.

شاگرد: در آن ایام هم که فرزنددار می­شوند.

استاد: بله می­شوند اما عرض کردیم که آن فرزند ناقص به دنیا می­آید، لذا در روایت داریم که سفاک می­شود. سفاک شدن یعنی نسل را از بین بردن. یعنی خود آن فرزندی که در آن ایام به دنیا می­آید باعث بقای نوع نمی­شود و نسل و حرث را منقطع می­کند که این سفاکیت برخلاف طبیعت خودش می­شود و الا بچه­دار شدن و بسته شدن نطفه امکان­پذیر است اما هم زن را از بین می­برد که با «حَرْثٌ لَكُمْ» ناسازگار است، هم با «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» ناسازگار است که یعنی در روز جزایی که می­خواهد بیاید این را برای خودتان مقدم کنید، یک عمل صالحی است که این با عمل صالح سازگار نیست و غیر از صرف تولد است. صرف تولد مطلوبیت ندارد بلکه خود این تولد یک عمل صالح است که می­خواهد محقق شود.

شاگرد: این «قَدِّمُوا» را مستقیماً به بحث نسل و فرزنداوری برگردانیم لازمه­ی معنا می­شود؟ ظهور «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» این است که با این طهارتی که کسب می­کنید اعمال صالح برای خودتان بفرستید. اگر این را فرزندآوری برگردانیم از چه جهتی است، از باب روایاتی است که ذیلش آمده است؟

استاد: نه! خود آیات دیگری که در کنار این می­آید. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» یعنی عمل صالحی را برای خودتان مقدم کنید. مثال بارز عمل صالح و حقیقت بارزش فرزند می­شود. چون خود این ارتباط لذتش برای مرد انجام می­شود و تمام می­شود، درست است از حیث «أمَرَکُمُ اللهُ»[9] عبادت هم می­شود، این «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» که از حیث آن چیزی که خدای تبارک و تعالی امر کرده است ممکن است خود این یک عمل صالح حساب شود اما این­جا دارد می­گوید که در «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» بحث این است که برای خودتان مقدم کنید و برای خودتان بفرستید، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ»[10] که در حقیقت آنی است که مقدم کرد. این «قَدَّمَتْ» عمل صالح بقای عمل صالحی است که برای او باقی می­ماند و در فرزند او دایماً نسلی بعد از نسل ادامه پیدا می­کند.

شاگرد: در همان آیه­ای هم که فرمودید به نسل می­زنند؟

استاد: نه! به اعمال صالح می­زنند. در این­جا هم عمل صالح است منتها مصداق تام عمل صالح برای حرث و نسل، فرزند است. در این­جا بحث حرث و کشتزار است، یعنی مقدمه را در نظر بگیرید که مقدمه کشتزار است، در کشتزار که بازی نمی­کنند! در کشتزار دانه می­کارند تا محصول بردارند. معلوم است که قرینه­ی حرث در این­جا را باید با نتیجه­ی «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» کنار هم بگذاریم، یک آیه است. صدر آیه حرث است، بعد می­گوید «قَدِّمُوا»، این دو تا را باید کنار هم بگذاریم. در این­جا می­گوید حرث است، بعد می­گوید «قدموا لانفسکم» در این حرث. «ان آیه الحرث لا تصلح لنسخ آیه المحیض»؛ آیه­ی حرث نمی­تواند آیه­ی محیض را نسخ کند، «سواء تقدمت علیها نزولا او تأخرت»؛ اصلاً نیاز نیست که روی این بحث کنیم که نزولاً متأخر است یا متقدم است. چون این دو تا قطعاً هر گونه که باشند مقید هم هستند. لذا در غیر از ایام حیض «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»، منتها اگر خواستیم قید بزنیم می­گوییم در حقیقت با توجه به قراین به خاطر «قدموا لانفسکم» فقط آن ارتباط خاص را شامل می­شود و الا بقیه­ی تلذذات که با «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» کاری ندارد، آن ارتباطات دیگر مثل قوم یهود نیست که ممنوع باشد، آن­ها ممنوع نیست و ارتباطات دیگر آزاد است. فقط این ارتباط که با «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» ناسازگار است ممنوع می­شود. این هم در حقیقت نتیجه­ی نهایی است.

شاگرد: اگر ما خودمان بودیم و تاریخ، واقعاً خود حرث بدون قراین روایی دیگر نمی­توانست نسخ کند؟ ما قراین و شواهد داریم.

استاد: با قراین و شواهد کاری نداشته باشید. می­گوید: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى»[11]؛ در حقیقت این اذی است، بیماری است.

شاگرد: علامه آیه­ی دیگری را هم قرینه گرفت، یک آیه­ی سومی را هم گفته بود که «ما یرید الله».

استاد: خدای تبارک و تعالی هر کمالی مطلوبش است و این مسلم است و آیه نمی­خواهد.

شاگرد: «یُریدُ لِیَطَهَّرَکُم».

استاد: این آیه را که آورده است دلیل بر ارتکاز قطعی است که در نظام وجود هست، یعنی اصلاً این کمال را برای انسان می­خواهد، یعنی انسان را بما هو انسان نمی­خواهد، انسان را بما هو کامل می­خواهد. دنبال کمال انسان است، انسان را خلق نکرده است که هر کاری می­خواهد بکند، انسان را خلق کرده است تا به کمال برسد. البته خلق کرده است که به کمال برسد منتها چراغانی هم کرده است، جشن هم گرفته است، اما می­خواهد به کمال برسد. پس آن «لِیَطَهَّرَکُم» بیان واقعی است که الآن هست و دارد محقق می­شود. اگر آن آیه را آورد تا تأکید کند و لزومی بر استدلال به آیه نبود که جزء حد وسط استدلال باشد، آن بیان حد وسط مرتَکَزی است که ما همه قبول داریم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

شاگرد: این که خدا طهارت را قید نمی­زند آن­جایی که طهارت و کمال بالاتر را بخواهد، ما نمی­دانیم چه مرتبه­ای است. ممکن است آن مرتبه­ی طهارت مستحب باشد و گرنه، اگر بخواهیم این گونه بگوییم باید بگوییم حتماً آن خانم غسل کند تا مرتبه­ی طهارتش اعلا شود.

استاد: نه! این گونه نیست. حکمی که باعث شود که طهارتی خدشه­‌دار شود، آن طهارت تکوینی که دارد محقق می­‌شود به هم بزند، آن حکم باعث می­‌شود که آن طهارت محقق نشود. چون این حکم باعث می­‌شود آن طهارت محقق نشود خدا این حکم را ندارد. اما این که طهارت بالاتری ایجاد نشده باشد، عیبی ندارد طهارت بالاتر ایجاد نشود. اما حکمی که سیر طهارت را خدشه­دار کند و باعث شود این طهارت محقق نشود، خداوند این گونه حکم نمی­کند.

شاگرد: از این آیه می­توان استفاده کرد که زن نمی­تواند بدون اجازه­ی مرد جلوگیری از بارداری کند؟ مثل زمینی که روی آمونیاک بریزند که نتوانند در آن کشت کنند.

استاد: بعضی از مفسرین خواستند از این آیه جواز عزل را استفاده کنند، مرحوم علامه می­‌گوید این آیه دلالت بر جواز عزل نیست. منتها آیا مرد بدون اذن و رضایت زن برای بچه­دار شدن می­تواند این رابطه را داشته باشد؟ البته ظاهرش این است که موکول به اذن طرفین است، چون تصرفی است که برای زن دوران حمل را ایجاد می­کند.

شاگرد: زمین همین سختی­ها را هم دارد.

استاد: زمین باید کشش آن را داشته باشد. مثلاً یک زنی است که در این ایام از جهت روحی و روانی مریض است، در این­جا در حالت حرج است، یعنی اگر این کار شود ضرر می­کند، مریض می­شود. آیا در این­جا مرد می­تواند بدون اذن زن این عمل را انجام دهد و بگوید «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» است؟

شاگرد: قید لاضرر که همه­ی احکام را در بر می­‌گیرد.

استاد: اگر همین مقدار اذن مطرح شد پس معلوم می­‌شود اگر این را گفتیم اذن می­‌خواهد در ورای این ممکن است اذن عام باشد. بگوییم اذن می­‌خواهد در آن جاهایی که ضرر باشد. زن باید در حقیقت آمادگی آن را از جهت روحی داشته باشد، باید پذیرشش را داشته باشد. در غیر این، اذن عام است، یعنی حتی اگر ظاهراً کراهت دارد و مایل نیست اما هنوز آن گونه نیست که ضرر داشته باشد، در این­جا اذن عام است.

شاگرد: اذن عام یعنی چه؟

استاد: یعنی غیر از مواردی که برای زن ضرر دارد اذن عام است و همین که ازدواج کردید اذن عام وجود دارد.

[1]– بقره/ آیه 223.

[2]– نساء/ آیه 34.

[3]– بقره/ آیه 187.

[4]– بقره/ آیه 228.

[5]– بقره/ آیه 223.

[6]– بقره/ آیه 222.

[7]– مائده/ آیه 6.

[8]– بقره/ آیه 223.

[9]– بقره/ آیه 222.

[10]– حشر/ آیه 18.

[11]– بقره/ آیه 222.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 405” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید