بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن الدّائم على اعدائهم اجمعين من الان إلی قيام يوم الدّين
خوشحال هستیم از اینکه دوباره در محضر دوستان هستیم و خدای سبحان در اینکه دوباره در محضر قرآن کریم و مؤمنان باشیم، توفیق داده است. ان شاء الله خدای سبحان این توفیق اخوت بین مؤمنین و در محضر قرآن بودن را از ما سلب نکند. خیلی خوشبخت از دیدار دوستان هستیم.
جنگ اُحُد؛ سرمایه و عبرت عظیم تاریخی
بحثی که در جلسات انتهایی سال گذشته در محضر سوره آل عمران و آیات مربوط به جنگ اُحُد داشتیم، بحث دامنهدار و ریشهدار و لازم و ضروری برای همیشه است. خدای سبحان آنرا بعنوان یک جریانی عَلَم کرده و گرفته است و رهایش هم نمیکند (گاهی جریانی را اشاره میکند ولی گاهی جریانی را میگیرد و رها نمیکند). با اینکه بظاهر یک جریان شکست است اما اینقدر از جهات متعدد به پای این میپیچد تا نشان دهد مؤمنانی را که در این راه لغزیدند، خداوند بخشیده است اما بخشش، مساوق فراموشی مسئله نیست. یکسوی مسئله اینست که خدای سبحان در آیات مختلف میفرماید اینها را بخشید و مورد مغفرت قرار داد و اینها با اینکه از جلوی پیغمبر فرار کرده و ایشان را تنها گذاشته بودند و فرارشان باعث شهادت عده زیادی از مؤمنان شده بود و این رفتار، باید بسیار مورد غضب الهی قرار بگیرد، به زندگی عادی برگشتند. اما با تحلیل مختلفی که از مسئله میکند و جهات متعددی که در مسئله بوده است و اینکه این اتفاق برای اولین بار حادث میشود و اولین بار غیر از تکرار واقعه است، با این حال که همه را بخشیدند و برگشتند، اما بخشش، سابقه سوئی در وجود افراد باقی گذاشته است و در عین حال خدا، جزئیات جریان را رها نمیکند. این دو با هم قابل جمع اند. یعنی اگر در جایی خیانتی و لغزشی صورت گرفته است، به جهاتی که ولی الهی صلاح میداند و مصلحتی که هست و معیارهایی که در محضرش هست، مغفرت شامل حال آنانکه لغزیدند قرار میگیرد؛ اما آیا باید جریان را فراموش کرد؟ نه! حتی باید جزئیاتش را تحلیل کرد که تکرار نشود، بلکه سرمایه عظیمی میشود که در کل جریان تاریخ، اثرش اینست که حفظ را به دنبال دارد و مانعیت از ریخته شدن خونهای بیشتر و لغزشهای بالاتر را به دنبال دارد. به همین جهت یادآوری و حفظ جزئیات فتنههای پیش آمده بعنوان جریان شناسی تاریخی که دشمن در بعضی فتنهها، تمام سرمایه خودش را آشکار میکند و راههای لغزش مؤمنین و شاید اسرار و سلاحهایی که برایش مخفی است را بکار میگیرد. چون همیشه سلاح، بیرونی نیست و سلاح، کارهای نرمافزاری هم هست که کلید و سرمایه برای اوست و هرجا به کار نمیگیرد تا آشکار شود چنانچه سلاح بیرونی را در هر جنگی آن اوج قابلیت اش را بهره نمیگیرند که طرف مقابل بشناسد و برای مقابله با آن راهکاری بیابد. حتی در یک مسابقه فوتبال، مربی تیم، تمام کارها و روشهایش را در یک بازی آشکار نمیکند؛ در هر بازی، مدلی و روشی را پیاده میکند و در بازی نهایی، بالاترین کارش را به صحنه میآورد و شیوه عقلایی هم همین است. در جریان جنگ احد، دشمن آشفته شد و تمام دسیسههای خودش را و منافقین هم تمام سرمایهشان را بکار گرفتند و باعث شد بسیاری اشخاص، نفاق شان آشکار شود و بسیاری از بغضهای فروخفته در درون و مبانی این بغضها که از کجا نشئت گرفته است، بیرون بریزد. بخصوص اینکه جریان جنگ اُحُد، در سال ۲ تا ۳ هجری واقع شده است؛ یعنی حاکمیت الهی تازه شکل گرفته و حاکمیتهای سابق آثار و خاطرات و نتایج اش باقی بوده است. مثل اینکه تا انسان را با فنر آنقدر میکشند تا بخواهد از آن فضا خارجش کنند، یک لحظه که رهایش کنند، چون آن فرهنگ و سنن، ملکه در وجودش شده است، برمیگردد یا اگر مراقب نباشند، آنها با اینها خلط میشود و التقاط پیش میآید.
نقش سوء منافقین در جهت گیری های جامعه
اینها در هر جریانی تکرار میشود؛ در جریان انقلاب اسلامی و در هر جریانی نسبت به مرحله قبل، امکان پذیرست و خصوصاً عدهای هم با توجه به اینکه حافظه دراز مدت افراد، چندان قوی نیست و حافظه کوتاه مدت، حاکم است، مشکلات و فتنهها را انسان در کوتاه مدت میبیند. جنگ اُحُد در شکستی که پیش آمده و شهادتها و مجروحیتها و ناله و شیون که برقرار و ناامیدی و ترسی که حاکم شده است و ترس از اینکه دشمن میخواهد حمله نهایی را بکند که منافقین در این میدمیدند را کنار همدیگر که بگذارند، رجوع به جریان سابقی که از آن عبور کرده بودند و سنگین و ناراحت کننده برایشان بود، رخ میدهد. اما حافظه کوتاه مدت، سختیهای کنونی را میبیند. منافقین، یادآور جریان گذشته بصورت توجه دادن به آرامش حیوانی شدند و سختیهای گذشته را یادآور نمیشدند. در پناه مشرکین بودن را یادآوری میکردند و این جریان را اینگونه پررنگ میکردند و جریانات سابق را هم با آن شیوه تحریف آمیز، پررنگ میکردند. لذا حالت مردم سریعاً تقاضای بازگشت به آن حالت و رهایی از حالت فعلی را میکرد. اینها دائماً تکرار میشود و اگر از جهت روانی روی جامعه کار شود که نفاق درونی و دشمن بیرونی آماده باشد تا حادثهای پیش میآید، این حادثه و هر حادثهای را با یک زمینه و آمادگی پیشینی در کلیات مسئله که شاید حتی برايشان قابل پیش بینی نبود را بهانه کند تا با تحریک حافظه کوتاه مدت و پررنگی مشکلات و سختیها و ترساندن از فشارها و هجمهها و یادآوری لذتها و آرمشهایی که ممکن است از برخی جهات در گذشته بوده باشد یا حتی لذتهای وهمی و غیر حقیقی، همه بسرعت در حالت بحرانی که تصمیم برایشان سخت است و قدرت تفکر در حالت آزاد امکانپذیر نیست به سمت تصمیم وهمی و نابجا، سوق داده شوند. بخصوص اگر عدهای جلودار شوند و این تصمیم را بگیرند و این حرکت را اعلام و ایجاد کنند که اینها کاملاً دقیق عملیاتی شده و ملموس است. در جریان جنگ اُحُد که میشنویم، کاملاً برای ما ملموس است که یکی پس از دیگری به نحوی که میبینی امروز ۵ نفر از افراد سرشناس، از این سو میبرند و به آن سو ملحق میشوند؛ فردایش ۵ نفر و پس فردا ۱۰ نفر و چند روز دیگر ۲۰ نفر! مدام بوسیله الحاقها، آن زمینه را ایجاد کردند و آن حالت را پررنگ کردند. بعد هم عملیات را بعنوان افراد سرشناس، راه انداختند و مردم چون خودشان در حالت بحرانی غیر عادی قرار میگیرند و قدرت تصمیم حالت عادی را ندارند، یک هل دادن نیاز دارند و این هل دادن هم با پیوستن پی در پی عدهای سرشناس که مردم آنها را خوب میشناسند و آنها هم خوب کار رسانه ای میکنند، اتفاق میافتد. در جنگ اُحُد هم در لشکر پیغمبر اکرم(ص) و مسلمانان، عدهای از منافقین باقی مانده بودند بطوری که کارشان دائماً وسوسه بود و بخصوص بعد از جنگ احد که به شکست ظاهری منجر شد، یک دالانی از مدینه به لشکرگاه ایجاد کردند که افرادی متعدد درون آن بودند که کارشان این بود که این شکست را بزرگتر جلوه بدهند که کار تمام شد و مشرکین غلبه کامل کردند و تنها راهکار، اعلام وفاداری به مشرکین است و اینکه ما با شما سر نزاع نداریم و دست برداشتیم و تسلیم شدیم! این دالانی که ایجاد کرده بودند، رفت و آمد ظاهری و گفتگوها و شعارسازی در آن بود؛ حتی ذکر شده چه افرادی در این دالان رفت و آمد و ارتباط برقرار میکردند و حتی شرایط مسلمانان در حال فرار که در وضع غیر عادی قرار دارند که از یکسو شرمنده از فرار خود هستند و از یکسو هراسان هستند که به کجا بروند و از سوی دیگر روی بازگشت به شهر و نزد خانواده خود را ندارند و همه اینها حالت بحرانی را ایجاد میکند، آب را هم از جهت گل آلودی برای آنانکه نشسته اند و برنامه ریزی کردهاند و منتظر فرصت هستند، آماده میکند تا ماهی بگیرند و کمال استفاده را ببرند. لذا قرآن جریان جنگ اُحُد را با دقت تمام تحلیل میکند و همه چیز را مطرح میکند و نمیگوید چون دیگر بخشیدیم حرفش را هم پیش نکشیم و فتنه گذشته است! میفرماید این فتنه و شکست، یک سرمایه است و باید تمام جزئیاتش تحلیل و بررسی شود. آن آمرزش و مغفرت و عفو منافاتی با سرمایه بودن این شکست ندارد و عفو به این جهت است که همین سرمایه حفظ بشود. این سرمایه در محیط آرام و قابل تحلیل باید حفظ شود و الا با وجود آن بحران، این مسئله قابل تحلیل نبود و همین عفو و آرامش که ایجاد میشود، میتوان به عقلانیت برگشت و جهات متعدد مسئله را بررسی کرد. نمیدانم آدم میتواند به این زیبایی جنبههای مختلف مسئله را با تحلیلهای روانشناسانه و دقیق، نگاه کند!
مروری مجدد بر ویژگی های جریان ربیّون
خب آیات قبل، جریان ربیّون را مطرح کرد که چند جلسه محضر آن آیات بودیم که {وَ کَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ}[1] را بحث کردیم. جریان شهادت این هفتاد نفر را دارد مطرح میکند اما این آیه را بعنوان سنت جاری در تاریخ که برای اکثر انبیاء بوده است چون گاهی یک نبی به این، متحلی و آراسته بوده است و میگوییم شرایط زمان و مکان این را اقتضاء میکرده است. اما تعبیر {وَ کَأَیِّن} به معنی چه بسیار، یعنی سنت جاری در شرایط و حالات مختلف جاری بوده است که ربیّون را کامل توضیح دادیم و دوستان حتماً آن چند جلسه را ببینند و برکات این بحثی که در تفسیر مطرح و بعد از آن پیرامونش، از جهات مختلفی بعنوان الگوی تشکیلات و تشکلهای دانشجویی و متدینین در خارج از کشور بعنوان جریان ربیّون بعنوان حرکت پیشنهادی قرآن که طرح و محتوا و قالب دارد و سنت الهی غالب انبیاء بوده است و برای رسیدن به نصرت، تأثیر گذار است {وَ انصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ}[2]، گفتگو شده است. هرچند از مرتبه شکست و مغلوبیت و مهجوریت، شروع میشود اما به مرحله {وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ}[3] میرسد. این مسئله کاملاً مورد توجه ویژه قرار گرفته است که باید پردازش مسئله و توجه به جزئیات را که در آیات بعدی هم به نحوی دارد بیان میشود، بیشتر دقت کنیم تا بعنوان یک حرکت جریان ساز از بندر قرآنی که هم قالب و هم محتوا را پیشنهاد میدهد که اگر یادتان باشد در آن حرکت ربّی، در نگاه جمعی ربطی با هم، خود ربّی در آن قرار گرفته بود و هزار نفر را شامل میشد که ربّی جمع بسته و تبدیل به ربیّون شده بود؛ با اینکه ربّی خودش جمع بود اما ربیّون شده و آن هم به صفت کثیر ضمیمه شده است که این، در حقیقت، جمع در جمع شده و حرکت اجتماعی را دارد نشان میدهد. در لفظ ربّی هم مقوله اطاعت کردن قرار گرفته و غیر از ربانی است که به معنای اطاعت شدن است و بصورت جمعی و گروهی هم اطاعت میکنند و خصوصیت شان این بود که نقدشان را از درون برای جبران گذشته آغاز کردند که {رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا}[4] مربوط به آن نقد درونی بود. این حالت، سبب میشود آدم بخواهد فعلی را با انگیزه بالاتر جبرانی و نه یأس، انجام بدهد. گناه را گردن دیگران نمیاندازد و خودش را مقصر میبیند و بعد از این نقد درونی و شناسایی آسیبها و مشکلات و مشکلاتی که به صورت جمعی ایجاد شده است، خودشان را مقصر دیدند و برای جبرانش خواستند قدم بردارند که این شناخت آسیب گذشته منجر به {ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا} نسبت به آینده و عدم تکرارش میشود و جای پا را محکم میکند و بعد از این، {وَ انصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ} پیش میآید که اینها ذیل مباحث گذشته، زیاد مطرح شد. دنبالش میفرماید {وَ مَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا}[5]؛ در واقع اینها، پرچم و شعار دارند و حرفشان هم روشن و معلوم است و گفتمان شان، مجهول نیست. معلوم بودن گفتمان، خودش جزء اینست که حرکتی، تأثیرگذار و دارای قابلیت جذب باشد و مرزهایش باید روشن بشود که در مرز مبهم، ممکن است افرادی جذب بشوند اما تا بخواهید سخن بگویید، جدای میشود و این جدایی، یأس ایجاد میکند. اما اگر گفتمان، روشن باشد، آن هم گفتمانی که پذیرش عمومی پیدا بکند، قول اینها میشود {رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا}. همت اینها بر این قرار داشت و از یک طرف اهل سستی نیستند {فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ}[6] و از یکسو {وَ مَا ضَعُفُوا}[7] بودند؛ نه سستی درونی و نه ضعف بیرونی داشتند و نه در برابر فشارها تسلیم بودند. با شعاری که تحلیل انتقاد درونی برای آینده و طلب نصرت را داشتند، کارشان به نصرت میانجامد و این نگاه و حرکت، به نصرت منجر میشود.
جایگاه پاداش دنیا و آخرت برای ربیّون
این آیه هم دنبال آن آیاتی بود که در دسته قبلی، علامه طباطبایی(ره) آورده بودند {فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَ حُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ}[8]. خدا هم دنیا را هم آخرت را برای اینها قرار داده است. ثواب دنیا را گفت چون دنیا هر قدر که عالی باشد، در عین حال جای تزاحمات است؛ پس در مقابل آخرت مطرح میشود که آخرت، آن احسن را بیان میکند. اما دنیا چون همیشه در آن نزاع و تزاحم است، احسن نمیشود. ثواب دنیا و آخرت مطرح میشود اما جایگاه احسن، در دنیا نیست و این هم علت اساسی دارد که اگر دنیا، جایگاه احسن بود، انسان از دنیا حرکت نمیکرد و ماندگار میشد. لذا امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَ عیشُها رَنِق وَ عَذبُها اُجاج»[9]. آنجایی که عیشی هست، حتماً ناگواری هم دارد و گوارایی با ناگوارایی است و گل دنیا توأم با خار است. غذای خوشمزهاش با مریضی مثل چربی و قند و معده سنگین و هضم و سخت و این دنبالهها است. صفوه دنیا و آنچه برگزیده و عالی آنست، حتماً با کدورتهایی همراه است؛ لذا تعبیر ثواب دنیا و ثواب آخرت مطرح است که در آخرت دیگر هیچ سختی و غلّی در کار نیست و تمام ثوابش اطلاق دارد و تزاحم ندارد. ما واقعاً نمیفهمیم یعنی چه! حرفش را میزنیم ولی نمیفهمیم. چون هرچه در دنیا تصور کنیم، همهاش بعلت دنیوی بودن، تزاحم دارد و حتی عالیترین نعمتهای دنیا تزاحم دارد. حالا شما تصور کنید حتی انسان، مشتاقانه بسوی امامش حرکت کند اما ممکن است پایش در بین راه تاول بزند. فردی (برید بن معاویه عجلی) خدمت امام باقر(ع) آمد و عرض کرد از خراسان به عشق شما با پای پیاده به اینجا آمده ام و کفشش را نشان داد که پایم تاول زده است. حضرت(ع) آنجا جواب عالی دادند[10] که این نگاه که انسان بسمت امام حتی حرکت کند، چون عالم دنیاست و بدنش مزاحماتی دارد، ممکن است سختیها و آلامی هرچند شیرین داشته باشد، اما خب سختی و اَلَم وجود دارد. اما چون هدف، عالی است، سختی اش شیرین است.
تخاطب مناسب با لغزش کنندگان عرصه های اجتماعی
حالا وارد آیه امروز میشویم که {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ}[11]. اولاً زیبایی کلام اینست که با اینکه اینها میل به کفار پیدا کردند و عدهای شان هم ملحق شدند ولی پشیمان شدند، اما آیه تحلیلش را از جنبه مثبت میکند که نمیگوید ای کسانی که ملحق شده اید؛ بلکه خطاب {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا} را معطوف به اهل ایمان قرار میدهد که اگر بخواهید چنین کاری کنید {إِن تُطِیعُوا}، نتیجه اش چنین میشود. نمیگوید که این کار را کردید تا تثبیت کند! بلکه اگر قلوبی هم مردد هستند یا حتی آنانی که ملحق شدند ولی اعلام نکردند، جای بازگشت برایشان باقی بماند و رفتن شان، تثبیت نشود. این، روش برخورد است. ببینید حضرت آقا در دیدار با بانوان، چقدر زیبا بیان کردند[12] که حتی آنهایی هم که شل حجاب بودند، چون ملحق نشدند به کسانی که میخواستند کاملاً حجاب را بردارند، اینها هم با ما هستند و با آن بیحجابها مقابل کردند و کارشان را عقیم گذاشتند؛ بین اینها و آنها مرز ایجاد میکنند. همین که این فرد احساس بکند این هم کاری کرده است هرچند بظاهر کاری نکرده است اما تحلیل یک نگاه کلان و همه جانبه نگر این را میبیند که ما دنبال قشر خاکستری هم هستیم. نمیگوییم کار تو درست و همین وضع مطلوب است! اما میگوییم تو همین قدر با اینکه زمینه و شرایط فراهم شد و منعها هم ظاهراً برداشته شد، ملحق نشدی و همین که ملحق نشدی و این مقدار را با اینکه آنها تقاضا و دعوت و تبلیغ کردند، حفظ کردی، در واقع تبلیغ آنها را عقیم و با آن مقابله کردی. چقدر زیباست! اینجا هم میگوید {اِن} تا دلهای لرزیده و متمایل، احساسا بکنند که {إِن تُطِیعُوا} هستند و نه “تُطیعوا”. اولی جای برگشت دارد و الحاق هنوز صورت نگرفته است هر قدر آدم نگاه کند، تعجب میکند که خدا چطور جنبه رحمت را بر جنبه غضبش سبقت داده است با اینکه خدا میتوانست همه را مورد عذاب قرار دهد؛ چنانکه قوم موسی(ع)، ۴۰ سال در تیه و سرگردانی بعلت اینکه بعضی شان نیامدند و شعار دادند “تو و خدایت بروی بجنگید و ما نمیآییم”[13] و بقیه هم سکوت کردند و به وسیله سکوت، همراهی نشان دادند گرفتار شدند. حرفش راحت است و الا ۴۰ سال زمان زیادی است چون اطاعت از پیامبر خدا نکردند!
ارتجاع مؤمنین از ایمان و رشد؛ هدف اصلی مشرکان
اینجا هم میگوید اگر از اهل کفر تبعیت کنید، اینها دنبال اینکه شما فقط از پیامبر(ص) تبعیت نکردید و با آنها نمیجنگید، نیستند و رضایت نمیدهند. چون گاهی اهل ایمان حس میکنند میشود با کفار باشند و دینشان را هم حفظ بکنند. اینها نمیخواستند از دین دست بردارند، بلکه میگفتند دینداری مان را داشته باشیم اما تحت پوشش کفار! عیبی ندارد که حاکمیت برای شما باشد اما ما هم دیندار باشیم! {إِن تُطِیعُوا} یعنی اگر از کفار اطاعت کنید کفار راضی نمیشوند فقط اطاعت در عمل بکنید و حاکمیتشان را بپذیرید! بلکه میخواهند به آنجا برسند که {یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ}. عرض کردیم که “عَقِب” در عربی یعنی پاشنه پا؛ اگر روی پاشنه پا چرخیدید، ۱۸۰ درجه مقابل میشوید. یعنی پایی که این طرف هست را وقتی بسمت دیگر برمیگردانید، ۱۸۰ درجه مقابل میشود و راهی را که آمده است، برمیگردد. میخواهند شما را به همان مرتبه قبل برگردانند و نه اینکه فقط با ایمان زاویه بگیرید که زاویه گرفتن اینست که حاکمیت الهی را به حاکمیت کفر تبدیل میکنیم ولی خودمان اهل ایمان هستیم و زیر پرچم کافران ایمان مان باقی میماند. آیه میفرماید چنین نمیشود! اگر بر شما غلبه کردند و حاکمیت شان را پذیرفتید، تا شما را ۱۸۰ درجه مقابل این حرکت تان قرار ندهند، راضی نمیشوند و به ۲۰ تا ۳۰ درجه قناعت نمیکنند. بنده خدایی میگفت ۳۶۰ درجه! ۳۶۰ درجه که یعنی همان جایی که هستی، برگردی و این، خوب است. غرضش این بود که فاصله، خیلی زیاد میشود. اما ۱۸۰ درجه مقابله کامل است. میخواهند شما را مقابل خودتان و حرکت امروزتان قرار بدهند {یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ}. عبارت {تَنقَلِبُوا}، یعنی رجوع و حرکت ارتجاعی. تعبیر حضرت آقا[14] خیلی بجا و درست بود و در اینکه از ارتجاع بحث کردند. دشمن در شعارسازی خیلی قوی است؛ حضرت آقا هم این را فرمودند که آنها هنرمندانه برای کار رسانهای شان اقدام کردند و شعارسازی کردند. ما در این زمینه هنوز نتوانستیم آن کمال را پیدا کنیم. خود شعارسازیهای قرآن میگوید آنها میخواهند شما را برگردانند. ظاهرش اینست که میگویند ما میخواهیم شما را از تحجر و تقلید و تعبد نجات بدهیم، اما بواقع مرتجع هستند و میخواهند ارتجاعی عمل کنند و میخواهند شما را به ارتجاع قبلیتان برگردانند.
مغایرت حرکت ارتجاعی با سرمایه وجودی انسان
کلمه ارتجاع، بار منفی زیادی دارد. بازگشت به آنچه در سابق بودید، چون انسان کمال طلب و آینده نگر است و امیدش به آن چیزی است که ندارد و آنچه را بوده، پشت سر میگذارد، اگر بسمت آنچه گذشته است، رجوع و انقلاب کند، برایش ممدوح نیست که اگر آن چیز، خوب بود، ترک اش نمیکرد و این یعنی از آن چیز، گسسته و خودش بدون زور، جدا شده است. این یعنی نتیجه عمری که شما در جدا شدن از گذشته بکار گرفتی، تباه شده است و خب کسی هم طالب تباه شدن عمرش نیست. لذا سرمایه عمری که انسان بکار گرفته را میخواهد از آن، دفاع بکند که کار و حرکتم، عبث نبوده است. وقتی شما بیان کنی که چیزی که مشرکین از شما میخواهند ارتجاع به قبل است و حرکت آنها را ارتجاع معنا کنید، افراد تثبیت میشوند. وقتی ابتدائاً جریان مجاهدین خلق را امام(ره) به منافقین تعبیر فرمودند، این نفاق روی آنها تثبیت شد و خود این، یک بازدارندگی برای الحاق دیگران ایجاد میکند که اینها اهل دورویی و نفاق هستند. یک کلمه است اما چقدر بار روی آن قرار دارد! او میخواست بگوید من مجاهدم اما امام(ره) گفت منافقین! وقتی کلمه درست بکار گرفته شد، بسیار بار معنایی و شعارسازی دارد. اینجا تعبیر از ارتجاع میکند که داریم اینجا با بیان دیگری عرض میکنیم. پس اولاً جریان شکستی که مسلمانان خوردند، یک سرمایه است و ثانیاً برای تحلیلی که همه جانبه باشد، باید در تک تک الفاظ قرآن کار و دقت شود. باید برای امروز ما حرف بیاورد و امروز ما را تحلیل کند که چگونه باید حرکت کنیم. این مطالبه کفار، برگشت است و نه تجدد! این مطلب درباره انبیاء دیگر هم مطرح میشود و برای آنها هم ذکر کردهاند؛ چنانکه درباره حضرت موسی(ع) هم خدای سبحان، باز همین طور بکار میبرد که خیلی زیباست. نوع بیان آنجا درباره حضرت موسی(ع) هم همین طور است که {وَ لَا تَرْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ}[15]. انسان آنچه را پشت سر گذاشته است، در واقع از آن عبور کرده و آن را دارای نقص دیده که از آن عبور کرده است و هشدار میدهد مبادا شما را به اِدبار و پشت سرتان برگردانند. یا میفرماید که {وَ لَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا}[16]. این، ارتجاع و حرکت قهقرایی است که اگر کسی به گذشتهاش برگشت، خسران است. یک نگاه اینست که گذشته بعنوان یک فرهنگ و مبنا و بنا، گاهی لحاظ میشود که این لحاظ، حرکتی برای آینده ایجاد میکند و آینده را تضمین مینماید. اما یک نگاه اینست که گذشته را تثبیت میکند و بازگشت به گذشته ناقص میکند که قرآن از این نگاه، نهی میفرماید. سنت در مقابل تجدد، یک بحث صحیح دارد که برگشت به سنت نه به معنی برگشت به قبل بلکه برگشت به اصول حاکم ثابت است؛ این بازگشت به حالت قبلی نیست ولی مشرکین میخواهند شما را به حالت قبلی برگردانند {فَتَنقَلِبُوا}. زیبایی خاسرین هم به اینست که خسران، از دنیا آغاز میشود و اگر شما برگشتید، باید بدانید فقط در ایمان و آخرت تان ضرر نمیکنید بلکه در دنیا هم ضرر میکنید و دنیای تان هم ذلیلانه و غیر عزتمندانه است. نه تنها آخرت بلکه دنیا هم با این نگاه ذلیلانه میشود. در خسران، اصل سرمایه را از دست میدهید و نه سود آن را که در سوره عصر فرمود {اِنَّ الِانسانَ لَفی خُسرٍ}[17]. لذا اگر برگشتید، اصل سرمایه وجودی تان را از دست میدهید. چون تمام توانان تان را بکار گرفته بودید تا به اینجا برسید و آن توان مصرف شده، دیگر برنمیگردد و آنها ضایع شده است.
پذیرش تکثرات اجتماعی تنها در صورت سیطره و غلبه
[پرسش شاگرد]
[پاسخ استاد]: خب این مطلب، برای اینست که تغییری ایجاد میکنند. سؤال ایشان اینست که آنها تکثری را ایجاد میکنند و تکثر هم اینست که تو دینداری داشته باشی و دیگران هم همینطور و در عین حال فرهنگ غالب متکثری در کار باشد که با آزادیها سازگاری دارد. تمام آزادیها هم تا وقتی است که مؤید حاکمیت باشی و کاری با آنها نداشته باشی. صرف کار نداشتن هم کفایت نمیکند بلکه باید مؤید حاکمیت تکثرگرایی باشی که آن تکثر، برای نگه داشتن و سکوت شماست و الا اگر تصمیم بگیرند حرکتی حتی بین خودشان ناسازگار با آن تکثر بکنند که ما میخواهیم حاکمیتی برای خودمان داشته باشیم، نمیپذیرند. میگویند تا مکانی به ما صدمه نزند و اذان شما به حال ما مضر نباشد، به نحوی که نمازی بخوانید و کاری هم به کار حاکمیت ما نداشته باشید، مشکلی ندارد؛ تا آن سرمایه و سودمان به خطر نیفتد کاری نداریم. لذا اگر جایی ببینند دارد شعارسازی میشود و پیش رونده بدون اینکه زوری به کار گرفته شود، میگردد و حالت تهاجمی بدون اینکه استناد به قدرتی داشته باشد، میگیرد، مقابله میکنند و جلویش میایستند. در فرانسه لذا میگویند حق نداری حجاب داشته باشی که اوج این دموکراسی را هم در فرانسه و آمریکا میبینند با اینکه این اوج دموکراسی را میبینند ولی وقتی مشاهده کردند دینداری حالت پیشرونده دارد میگویند حق نداری. یا در جایی میبینند انتخابات برخلاف آنچه اینها میخواستند، منجر شده است؛ با اینکه مردم هم نظر دادند، آن تکثر را نمیپذیرند چون این نظر خلاف دارد غالب میشود. پس غلبه را میخواهند و لذا وجه غلبه شان را این قرار دادند که هر کسی با خودش مشغول باشد و به آنها هم کاری نداشته باشد؛ در حالیکه اساس دین بر حاکمیت است.
معنای ولایت و نصرت الهی
خب چون اذان شد، فقط این آیه را اشاره کنیم {بَلِ اللهُ مَوْلَاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ}[18]. این تعبیر، جواب همین مسئله است. خدا، مولا است و شایستگی امر و نهی حکومت دارد. اگر بگویید ما دینداری مان را حفظ میکنیم ولی از آنها هم اطاعت میکنیم، اساساً چون حق امر و نهی از آن خداست، نمیشود زیر پرچم کفر، دیندار ماند. اگر که انسان در اقلیتی باشد که امکانی نداشته باشد، مسئله قابل اغماض تر است و الا اگر اکثریت قبول کنند زیر پرچم کفر باشند، این با دینداری، سازگار نیست. این {بَلِ اللهُ}، اضراب است؛ یعنی اضراب از آیه قبل است که نمیشود آنطور اطاعت و دینداری را پذیرفت اگر خداوند، مولا باشد. {وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ}؛ نصرت او بهترین نصرت است. در نگاه اول، انسان، نصرتهای مختلفی را میبینید ولی خداوند، خیر الناصرین است. در بیانهای بعدی، برای موحدین، کار به جایی میرسد که فقط خدا، ناصر است و نصرت دیگری در کار نیست که آیات {وَ مَا لَکُم مِّن نَّاصِرِینَ}[19] و {وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ}[20] دلالت بر این دارد. در این آیه، خیر الناصرین مطرح است که نصرتهای دیگر، به چشم میآید اما بهترین نصرت، نصرت خداست. اما در نگاه دقیقتر، نصرتهای دیگر هم چون وجودی هستند و خیر الناصرین خداوند است، پس نصرتهای دیگر هم ظهور این نصرت کلی الهی است و مرتبط با این معنا میباشد؛ به همین جهت در آیه فرمود که {وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ}. “عزیزِ حکیم” را بارها عرض کردیم به معنای قدرت نقطه زن است؛ حکیم به معنی نقطه زنی و دقت و عزیز، به معنی قدرتمندی است. خداوند مرکز اصلی اینها که گاهی انسان قدرت دارد اما نقطه زنی نمیتواند بکند و نمیداند چطور و کجا را باید بزند و باید بسیار تخریب کند تا نتیجه محقق شود را میزند. قدرتمند نقطه زن، بزنگاه را میشناسد که سنگ داوود(ع)، بر همین اساس بر پیشانی جالوت مینشیند[21] و این رخداد، مظهر عزیزِ حکیم بودن خداوند است.
وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ
[1] آل عمران/146
[2] آل عمران/147
[3] همان
[4] همان
[5] همان
[6] آل عمران/146
[7] همان
[8] آل عمران/148
[9] خطبه 111 نهج البلاغه (نسخه فیض الاسلام)
[10] بحارالأنوار/ ج 27/ ص 57
[11] آل عمران/149
[12] بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از بانوان 14/10/1401: «منتها آن کسانی که حجاب را بطور کامل رعایت نمیکنند، اینها را نباید متهم کرد به بیدینی و ضد انقلابی…بدحجابی یا ضعف حجاب درست نیست اما این موجب نمیشود که ما این را از حوزه دین و انقلاب و مانند اینها خارج بکنیم و خارج بدانیم…آنها امیدشان به همین زنهایی بود که شما به آنها میگویید بد حجاب؛ امیدشان به اینها بود. اینها امیدشان این بود که همین هایی که حجاب نیمه کاره دارند، بکلی کشف حجاب کنند. نکردند؛ یعنی زدند تو دهن آن تبلیغ کننده و فراخوان فرستنده».
[13] مائده/24
[14] بیانات رهبر معظم انقلاب در مرقد امام خمینی(ره) 14/03/1401: »نگذارید ردههای ارتجاع در کشور نفوذ کنند و جاگیر بشوند…مرتجع آن کسی است که در سیاست و سبک زندگی، تابع سیاست و سبک زندگی غربی است…هر کسی که بسمت زندگی و فرهنگ و سبک زندگی غربی برود، او مرتجع است».
[15] مائده/21
[16] بقره/217
[17] عصر/2
[18] آل عمران/150
[19] عنکبوت/25
[20] آل عمران/126
[21] بقره/251
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 874” دیدگاه میگذارید;