بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

دروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه 305

سلام علیکم و رحمة الله

در خدمت آیه صد و هشتاد و هفتم سوره بقره بودیم که از این آیه شریفه درس‌های تربیتی زیادی انشاءالله عائدمان شد و انشاءالله می‌شود. چهار حکم را در این آیه بیان فرمودند و بعد در ضمن بیان احکام، مطالب معرفتی و اخلاقی مختلفی را هم کنارش فرمودند. رسیدیم به این بحث شریف که «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[1] که در ضمن اینکه دارد تعلیل می‌کند حکمت بیان می‌کند یا یکی از حکمت‌ها را بیان می‌کند که «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ»[2] چرا جواز رفث است؟ علت‌ها و حکمت‌های مختلفی برای این در آیه شریفه ذکر شده، از جمله یکی از حمکت‌ها «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» است. از جمله آن بعدش است که «عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ»[3] است یعنی همین که می‌داند شما تحمل ندارید که سی شبانه‌روز ماه مبارک رمضان را دوری و پرهیز از ارتباط داشته باشید لذا تخطی محقق می‌شد. چون تخطی محقق می‌شد خدای تبارک و تعالی به خاطر اینکه مومنین به خطا مبتلا نشوند و از این جلوگیری بکند، این رفث را در شب جایز دانست. بعضی خواستند بگویند اینکه فرموده در شب جایز است از ابتدا اصلاً حرام نشده بوده و اینجا ناسخ نیست که نسخ شده باشد. اما مرحوم علامه به قرائن متعددی که در آیه است، هم قرینه «أُحِلَّ لَكُمْ» هم قرینه «عَلِمَ اللهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ»[4] هم قرینه «فَتابَ عَلَيْكُمْ»[5] که «تابَ عَلَيْكُمْ» یعنی رجوع خدا است «وَ عَفَا عَنْكُمْ»[6] عفو کرد از شما، یعنی گذشته را هم خدای تبارک و تعالی آمرزید و همچنین «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ»[7] که اجازه مباشرت از حالا دوباره تصریح می‌شود، ایشان می‌فرماید به قرینۀ این چهار پنج تا نشان می‌دهد این آیه ناسخ است. البته نسخ در آیه‌ای قبل از این نیامده بوده منسوخ، بلکه آن منسوخ جزو احکامی بوده که پیامبر تبیین فرموده بودند قبلاً و این ناسخ نسبت به آن چیزی است که تبیینی که پیامبر کرده بود از قبل در ضمن احکام دیگر. خیلی از احکام را مثل خود جواز اکل و شرب و حرمت اکل و شرب، همه این‌ها خیلیش در آن سنت نبی گرامی وارد شده، البته بعضیش هم در آیات و روایات آمده، در آیه آمده. لذا ناسخ در آیه است منسوخ در خود سنت نبی گرامی اسلام و بیان نبی گرامی اسلام بوده. بعضی خواستند بگویند نه این ناسخ نیست بلکه نسخی است که به لحاظ توهم مردم است، نه به لحاظ واقعیت. چون خدای تبارک و تعالی فرمود که «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم»[8] مردم دیده بودند که صیام بر امت‌های گذشته که واجب بوده این گونه بوده. لذا شب‌ها از رجوع به نساء خودشان را محروم می‌کردند و این کار را نداشتند. یا شب‌ها اگر خوابشان می‌رفت دیگر غذا نمی خوردند و یا فقط ابتدای افطار اکل و شرب داشتند و تا افطار بعدی باز اکل و شرب برای خودشان به لحاظ سنت‌های امت‌های پیشین بوده. درحالی که خدای تبارک و تعالی این آیه را که آورده خواسته بفرماید که نه، آن منسوخ و آن حکمی را که شما فکر می‌کردید که برای شما جعل شده را من نسخ کردم و الا نسخی در کار حقیقتاً نبوده. لذا «تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ» را بعضی‌ها خواستند بر این حمل کنند که خودتان فکر می‌کنید خیانت کردید، «تَخْتَانُونَ الله» نیست که خیانت به خدا باشد، چنانچه در بعضی از آیات وقتی می‌خواهد «لَا تَخُونُوا»[9] «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ»[10] آن آیه شریفه می‌فرماید که آیه می‌فرماید؛ آورده خود مرحوم علامه هم که آنجا خیانت را به خدا نسبت داده که به اصطلاح این جور آمده که «لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا»[11] که «لَا تَخُونُوا اللَّهَ» آمده که اگر می‌خواست خیانت..؛ لذا اینجا چون آمده «تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ» منظور آن خیانتی است که خودتان فکر می‌کنید خیانت است نه اینکه خیانت واقعی باشد. لذا به هر دلیلی می‌خواهند بگویند که این آیه نسخ واقعی نیست، یا ناسخ نیست یا نسخ واقعی نیست بلکه نسخ نسبت به آن متوهم و خیال است. ولی مرحوم علامه می‌فرماید نه قطعاً این ناسخ است و قرائن ناسخ بودن را هم از خود آیه از همین قرائنی که ذکر کردیم استفاده می‌کند که حکم قبلاً همان بوده. لذا «تَابَ عَلَيْكُمْ» «عَفَا عَنْكُمْ» «كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ» همه اینها دلیل بر این است که این قبلاً حکم این گونه بوده و «أُحِلَّ لَكُمْ» اباحۀ بعد از حظر است، یعنی بعد از اینکه منعی بوده اباحه خدای تبارک و تعالی ایجاد کرده.

این مقداری از مسئله است که حالا اگر دیدید لازم است بخوانیم خود متن را و الا عبور می‌کنیم. «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» که تا اینجا خواندیم این را؟ «قوله تعالى: علم الله انكم كنتم تختانون أنفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم» که این را عرض کردم.

شاگرد: …

استاد: «هذه استعارة لطيفة، و تزيد لطفاً بانضمامها إلى قوله»[12] این استعاره است که «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» یک استعاره لطیفی هم است. یعنی استعاره این است که این را از افراد او می‌شمارند دیگر در اینجا که «هذه استعارة لطيفة، و تزيد لطفاً بانضمامها إلى قوله» وقتی این هم ضمیمه می‌شود به این قول خدای تبارک و تعالی که «احل لكم ليلة الصيام الرفث إلى نسائكم»[13] با این «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» خوب استعاره لطیف‌تر هم می‌شود؛ چرا؟ «فإن الانسان يستر عورته عن غيره باللباس، وأما نفس اللباس فلا ستر عنه فكذا كل من الزوجين يتقى به صاحبه عن الرفث إلى غيره»[14]. «عن الرفث إلى غيره» جلوگیری می‌کند از اینکه بخواهد به دیگری.. . رفث هم که عرض کردیم کنایه از همان عمل نزدیکی و جماع است که با کلمۀ مؤدبانه و کنایی رَفث و رَفَث ذکر کرده که یک عملی که ذکرش قبیح باشد را با کلمه رَفَث بیان کرده. کلمه ذکرش قبیح است یعنی از باب اینکه نه عمل بدی است، از باب اینکه ادب رعایت بشود در گفتگو و محاوره «و أما نفس اللباس فلا ستر عنه فكذا كل من الزوجين»[15] هر کدام از دو زوج همین جور هستند «يتقى به» صاحبش را از «الرفث إلى غيره و اما الرفث إليه فلا» اما خود بین زوجین «فلا لانه لباسه المتصل بنفسه المباشر له»[16] که «المباشر له» که این  مباشر همان «الْآنَ بَاشِرُوهُنَّ» که بشره، بدن به بدن، پوست به پوست را می‌گویند بشره. «فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ» هم باز یک لفظ کنایی است که از آن نزدیکی و عمل کنایه می‌کند که «الْآنَ بَاشِرُوهُنَّ» مباشرت الان جایز شد که «لباسه المتصل بنفسه المباشر له» که اینها یاد گرفتن کلمات زیبایی است که در بیان ارتباط با مردم انسان، اگر مجبور است انسان احکام را بگوید باید احکام را بگوید، الفاظی را به کار ببرد تا آن جایی که ممکن است رعایت ادب هم بشود. بعضی از حیاها در بین عموم؛ ببینید بحث روابط عمومی است. یک موقع است زن و شوهر هستند، آنجا حیا خودش است، خاص خودش است. اما یک موقع است احکام می‌خواهد بیان بشود، برای مردم می‌خواهد راجع به یک مسئله گفتگو بشود، خوب است که در گفتگو و رعایت از خدای تبارک و تعالی یاد بگیریم که استفاده از الفاظ کنایی (10:00) که در عین حال که متوجه بشوند مسئله رسانده بشود تا حیا ریخته نشود بین مردم پیش همدیگر، این حیا ریخته نشود که به بی‌حیایی در بیان و در کلام.. . این چقدر زیبا است خود همین این بیان! اگر ما این ادب را از قرآن، کتابی راجع به این کسی بنویسد که چطور در قرآن الفاظ به.. . حالا بعضی از الفاظ امروز اصطلاحش دیگر خودش خاص شده، اما آن موقع که به کار رفته اگر ببینند، چقدر این بیان زیبا است و چقدر جا دارد ادب در کلام الهی، آن هم در بیان مطالب. یعنی ادب در مقام بیان نسبت به آن الفاظ و حقایقی که عرف نمی‌پسندد ذکر صریحش را. لذا قرآن چقدر زیبا رعایت کرده! بعضی‌ها این قدر لخت و عریان مطلب را بیان می‌کنند، گاهی هم فکر می‌کنند این هنر است. نه این خوب نیست، ریختن مسئله آن قبحش در بین عموم و در زبان عمومی، این خودش آثار منفی دارد، آثار مثبتی ندارد. البته گفتگوی بین زوجین، همان جوری که خود عمل ممکن است حیای خاص خودش را داشته باشد گفتگویش هم حیای خاص خودش را دارد. غیر از آن جایی که در لفظ عمومی است، آن جایی که عمومی است البته رعایت حیا در کلام و بیان خیلی پسندیده‌تر است.

شاگرد: این «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ»  این چون دو طرفه دارد حرف لباس را بیان می‌کند، می‌شود گفت که در حقوق اجتماعی، الان کسانی که ازدواج نکرده‌اند یعنی انسان‌های بی‌لباس هستند و این حق ایجاد می‌کند برای آنهایی که می‌توانند لباس این‌ها باشند. یعنی اینها واجب است برایشان بروند لباس بشوند برای کسانی که لباس ندارند.

استاد: ببینید وقتی کنایی گرفتیم یعنی بحث این است که اینها عیوبشان زودتر آشکار می‌شود و برای دیگران البته مثل همین که می‌فرماید «اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ»[17] یکی از دعاها می‌تواند همین باشد که خدایا جوانان ما را به ازدواج انشاالله دچارشان بکن مبتلایشان بکن. یعنی «اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ» عریان به این نگاه می‌شود عام باشد، هم لباس ظاهری را شامل بشود؛ گفتند، اینها را گفتند. من از خودم نمی‌گویم، این بیان شده. هم می‌تواند بیان عام‌تر باشد به معنای ازدواج باشد، هم می‌تواند عام‌تر باشد «وَ لِباسُ التَّقْوى‌ ذلِكَ خَيْرٌ»[18] خدایا همه را به تقوا مبتلا کن و برسان انشاالله. یعنی این «اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ» عام می‌تواند وضع لفظ در اکثر از معنا به این معنا که بر آن روح معنا وضع شده باشد بر ارواح معانی و به مصادیق مختلفی این صدق بکند. لذا انسان می‌تواند قصد بکند تمام آنچه که در آن دعای «اللّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ»[19] یکی از آن دعاهایی است که تا جریان ظهور تفسیرش کشش دارد. یعنی تمام فرازهایش به جریان ظهور هم ناظر است، کشش دارد، جا دارد. این وارد شده، می‌شود و لذا به کار هم رفته. وقتی که به کار برده می‌شود حتی در آن جایی که همۀ این‌ها را «غَیِّرْ سُوءَ حالِنا»[20] باشد «اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ»[21] هر کدام از فرازهایش که وارد شده، می‌تواند مصداق ظاهری ساده فقط منظور باشد. بستگی به نیت دارد می‌تواند کسی که دارد دعا می‌کند این را عام‌تر از این در نظر بگیرد. می‌تواند انسان حتی اگر اشراف ندارد به تمام مصادیق، از خدای تبارک و تعالی بگوید خدایا من اینها به عقلم می‌رسد دارم دعا می‌کنم اما شما اینها را به آن جامعش اجابت بکن، اجابت را از خدا در حد جامع بخواهد. لذا این گونه دعا کردن، دعا را خیلی عظیم می‌کند. افق انسان در نیت‌ها برای دعا کردن، افق انسان عظمت پیدا می‌کند. یک موقع برای فقط لباس ظاهری دعا می کند، یک موقع همین دعا را دارد می‌کند اما تمام مراتب لباس را قصد کرده، همه این‌ها را شامل می‌شود، البته شامل می‌شود. این دعا با آن دعا چقدر شمولش متفاوت می‌شود؟! این سعه اولاً به چه کسی برمی‌گردد با این نگاه؟ به خود دعاکننده. یعنی کسی که دارد دعا می‌کند هر چقدر دعایش عظیم‌تر می‌شود سعۀ وجودی خودش را دارد عظمت می‌دهد، دارد خودش را وسعت می‌دهد در مرتبۀ اول. لذا دعا آرزوهای انسان است. آرزوها حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد. هر قدر کسی آرزوهایش وسیع‌تر باشد این آرزوها؛ آرزوها به معنای آن هوای نفس که از دو چیز من می‌ترسم بر امتم، یکیش طول عمل است؛ آن طول عمل غلط است. آن طول عمل یعنی یک تقاضاهایی که برای خودش می‌خواهد بکند به یک چیزهایی دور که می‌گویند بلند پروازی‌هایی برای خودش دارد. اما این بلند پروازی‌ها در اجابتِ برای دیگران، برای رسیدن به کمالات، یا برای خودش امید به کمالات، این‌ها هیچ موقع آن «أخوَفَ ما أخافُ على اُمَّتي»[22] نیست که آن چیزی باشد که بر امت می‌ترسم. بلکه دارد که آرزوهایتان را بلند قرار بدهید تا طلبکار باشید از خدا. طلبکار باشید به این معنا که یعنی خدای تبارک و تعالی ببیند شما واقعاً آرزومند هستید و این طلب خودش می‌شود نحوه‌ای از اجابت که بعد از وفات انسان که اگر نرسید به آرزوهایش هم، انسان آرزوهایش یک عمل است برایش. لذا بعد از از دنیا رفتن، بسیاری از اینها اجابت می‌شود.

بارها عرض کردم حضرت آیت الله بهاءالدینی می‌فرمود که طلبه به درس ما می‌آمد نمی‌فهمید درس را، خیلی هم کوشش می‌کرد. بعد که از دنیا رفت خلاصه دیدم محضر امیرالمؤمنین علیه السلام نهج‌البلاغه می‌خواند و خوب هم می‌فهمد. این طلب در اینجا برای درس و کوششش و جدیتش، این خودش در آخرت تحقق پیدا می‌کند و اجابت می‌شود. یعنی یک عمل جدید نبود در آنجا، بلکه همین عمل این جایش بود که آنجا دارد فعلیت پیدا می‌کند، باز می‌شود. لذا سعی بکنیم آرزوها..؛ انسان را آرزوهایش تشکیل می‌دهد. آرزوهای انسان، چه بد چه خوب، هر چی آرزوی انسان باشد، لذا سعی بکنید..؛ یادتان باشد در آن بحث معاد در روایت داشت اگر کسی بگوید «اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات»[23] عظمت این دعا، شفاعت رابطه با همه مؤمنین و مؤمنات ایجاد شده برایش. اگر کسی این دعا را بکند با این عظمت؛ ببینید چه می شود.

شاگرد: حاج آقا این لباسی که ایجاد حیا هم می‌کند؛ اینجا بحث حیا را مطرح کردید، چطور می‌شود در جامعه‌ای که دختران و پسران، مردان و زنان با هم ارتباط جنسی دارند ولی ایجاد حیا برایشان نمی‌کند؟ لباس نمی‌شوند به عنوان..؛

استاد: آن مال این است که افراد دیگری که به این مبتلا نیستند و این را ندارند، دریده بیرون می‌آیند. این دریدگی باعث می‌شود دیگران هم تحریک می‌شوند و تحریک‌پذیری ایجاد می‌شود. لذا اگر در جامعه‌ای عمومیت پیدا کند این لباس در آن، خود به خود آن حالت حرص بر این مسئله فروکش می‌کند و این عرضه نیست. سن ازدواج خیلی رفته بالا؛ چون خیلی هستند که این احتیاج در وجودشان است و این لباس برایشان محقق نیست، عرضه در بیرون را دارند و این عرضه در بیرون آنهایی را هم که لباس دارند چون بالاخره عرضه‌ها متفاوت می‌شود و انسان هم تنوع طلب است در این گونه موارد، معمولاً این عرضه‌ها کشش ایجاد می‌کنند. هر چند بعضی از این‌ها هم مربوط به این است که همۀ احکام با هم اجرا نشده.

عرض کردم یک دفعه یک کشیشی آمده بود از آمریکا ایران، می‌گفت شما دو تا کار ضد و نقیض می‌کنید. شما هم روابط دختر و پسر را می‌گویید ممنوع است، هم سن ازدواج را بردید بالا. این دو تا با هم نمی‌سازد. اگر سن ازدواج را می‌برید بالا مثل کشورهای ما، باید بگویید که روابط آزاد است. اگر بخواهید روابط را بگویید ممنوع است، باید سن ازدواج را بیاورید پایین. این احکام دین که اصرار دارد که جوان زود ازدواج بکند چه دختر چه پسر، و از آن طرف محدودیت برای روابط قرار دادید با هم تناسب دارد. اما اگر یکیش را رعایت نکنیم یکیش را رعایت بکنیم، این تناسب نمی‌شود، این اختلال ایجاد می‌شود. لذا مثل یک پزشکی است که داروهایش همه با هم دیگر جواب می‌دهد. اگر شما بعضی‌هایش را گوش بکنید بعضی‌هایشان را گوش نکنید، آن مریضی علاج نمی‌شود. ما داریم بعضی‌هایش را گوش می‌کنیم از این احکام، بعد می‌گوییم چرا جواب نمی‌دهد؟ این جواب ندادن مال این نیست که این حکم رعایت شده، مال این است که حکم دیگری رعایت نشده در کنار این و این دو تا با هم جامع.. . حجاب، مانعیتِ روابط و ازدواج آسان و زود و…. اینها با هم یک مجموعه است که جواب می‌دهد. اگر این مجموعه با هم رعایت شد..؛ ساده گرفتن ازدواج، این‌ها همه با هم جواب می‌دهد. اگر این‌ها را رعایت نکردیم، بعضی‌هایش را خواستیم رعایت کنیم، آن مشکلات بعدیش، دنبالش این می‌شود که تنش ایجاد می‌شود، بحران ایجاد می‌شود، انفجار ممکن است حتی ایجاد بشود. یعنی حتی ممکن است نسبت به عقاید چالش ایجاد بشود، حتی ممکن است روگردانی از دین محقق بشود وقتی یک طرفش را رعایت بکنیم طرف‌های دیگرش را رعایت نکنیم. اینها همه وظیفۀ ما است دیگر که بگوییم اسلام دین جامعه است، جواب هم می‌دهد، قطعاً هم جواب می‌دهد، اما به شرطی که احکامش با هم.. . هر کدام اثری دارد که این آثار باید رعایت بشود.

بعد می‌فرماید که «علم الله انكم كنتم تختانون أنفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم»[24] خدای تبارک و تعالی بر شما رجوع کرد و بخشید و عفو کرد «الاختيان و الخيانة بمعنى»[25] قبلاً خواندیم در ادبیات هر جا که اضافه باشد در حرف، اضافۀ در حرف، دلالت بر (20:00) اضافه در معنا می‌کند که این را هم قبلاً خواندیم. لذا مثل قدرت و اقتدار، اقتدار دلالت اضافه دارد یعنی شدت قدرت است، یعنی قدرتی است که به کار گرفته شده اقتدار می‌شود. خیانت و اختیان هم همین جوری است که خیانت خلاف امانت است، اختیان کانه به کارگیری این است، کانه یک اضافه‌ای بر این مسئله ایجاد شده است که از همان ماده خبن می‌آید دیگر. «الاختيان و الخيانة بمعنى» که البته اگر این اختیان را با این گرفتیم، اختیان مثل همان عرض کردم دیگر استمرار در آن خوابیده، شدت خیانت در آن خوابیده، استمرار بر خیانت در آن خوابیده که دلالت بر اضافه می‌کند. اضافۀ حرف دلالت بر اضافه بر معنا می‌کند در اینجا هم. مثل اینکه کانه برای شما سنت شده. خیلی‌ها مبتلا شدند و بر این استمرار هم دارند. شدت و استمرار می‌تواند اضافه بر خود اصل خیانت باشد که خلاف امانت است. لذا می‌فرماید که «و فيه معنى النقص على ما قيل»[26] که خود مرحوم علامه در صفحه بعدی این معنای نقص را بیان می‌کند که بعضی‌ها خواستند بگویند که خیانت یعنی نقص، نه به معنای خلاف امانت که حرمت داشته باشد. به معنای در مقابلِ کمال، یک نقصی را داشتن. «قیل، و فيه معنى النقص على ما قيل» مرحوم علامه این را قبول ندارد. لذا «علی ما قیل» در اینجا بیان کرده «و في قوله:» این «علی ما قیل» بنا بر آن می‌شود که این خیانت را از عوامل ناآمدن ناسخ نگیرند، گناه نگیرند که ناسخ بخواهند اینجا تلقی بشود. می‌فرماید «و في قوله: انكم تختانون، دلالة على معنى الاستمرار»[27] از چی استفاده کرد؟ هم از این که به فعل ماضی مضارع آمده، همین که اینجا اضافه دارد. «تختانون» اختیان آمده است از ماده اختیان آمده.

شاگرد: کنتم هم دارد دیگر

استاد: بله کنتم هم دارد که این‌ها همه دلالت بر استمرار می‌کنند. «دلالة على معنى الاستمرار، فتدل الآية علی ان هذه الخيانة كانت دائرة مستمرة بين المسلمين منذ شرع حكم الصيام فكانوا يعصون الله تعالى سرا بالخيانة لانفسهم، و لو لم تكن هذه الخيانة منهم معصية»[28] اگراین معصیت نبود که بعضی خواستند بگویند معصیت نیست و این از قبل خودشان بوده خیانت، نه از قبل حکم الهی «لم» اینجا دیگر توبه و عفو لزومی نداشت بعدش بیاید؛ در حالی که توبه و عفو نازل شده و «و هما و ان لم يكونا صريحين»[29] اگر چه نمی‌توانیم بگوییم صراحت دارد و نص در سبق معصیت است، اما می‌توانیم بگوییم ظاهران در ذلک است، ظاهران در معصیت است.

شاگرد: استاد، دلیل اینکه فرمودید یک گناهی باعث تغییر احکام خدا شده است قرینه بر این شده است که خیانت منشأ تغییر بشود. [22:51]

استاد: عرض کردم ببینید علت‌های مختلفی را ذکر کردند «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» و همچنین این خیانت. یکیش به تنهایی نیست. اگر هر کدام از اینها به تنهایی می‌خواست باشد..؛ اگر «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ» فقط باید می‌بود، باید بگوییم روزش چرا منع کردند؟! مگر «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ» در روز نیست، چرا روز منع شده! اینکه بگوییم اگر «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ»[30] باشد، باز هم در روز امکانش است هم اینکه از اول چرا جعل شده که «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ». پس اگر علت این جوری باشد هر چیزی که سبب این بشود، باید بگوییم حکمش برداشته بشود. اولاً اینها علت نیستند حکمت هستند یعنی آثار و نتیجه هستند، ثانیاً این گونه نیست که به تنهایی باشند، چند عامل با همدیگر تأثیر دارد در اینجا. لذا «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ» عام است، اما به خاطر اینکه اطلاق آن الرفث را ایجاد بکند اینجا به کار گرفته شده. آن اطلاق بر می‌گردد، یعنی اصل بر آن اطلاق است، اصل بر آن رابطه است، اصل بر جواز است، البته خدای تبارک و تعالی این اطلاق را تقیید زده به روز فقط. گفته این هم به خاطر همان جامعیتی است که برای انسان ایجاد بشود که عرض کردیم دیروز، روز گذشته. این جور نیست که نهی به خاطر مرجوعیت و بدی باشد که گفته شد.

«و علي هذا فالآية دالة علی ان حكم الصيام كان قبل»[31] با این نگاهی که علامه می‌فرمایند، می‌گوید پس آیه «دالة علی ان حكم الصيام كان قبل نزول الآية حرمة الجماع في ليلة الصيام، و الآية بنزولها»[32] این آیه با نزولش چه کار کرده؟ «شرعت الحلية»[33] حلیت را در حقیقت تشریع کرد و یا مشروع کرد. «و نسخت الحرمة»[34] حرمت را برداشت و حرمت منسوخ شد. «كما ذكره جمع من المفسرين، و يشعر به أو يدل عليه»[35] یا اشعار دارد اگر بگوییم که فقط یک ظهوری است، اشعار است. «يدل عليه» اگر بگوییم نه این صریح است و کاملاً آشکار است که «يشعر به أو يدل عليه قوله: أحل لكم»[36] و «كنتم تختانون» «فتاب عليكم و عفا عنكم»[37] و «فالآن باشروهن»[38] یعنی این چهار. این چهار تا اشعار دارند یا دلیل هستند. «إذ لو لا حرمة سابقة كان حق الكلام ان يقال» [39] اگر نبود حرمت سابقه، کفایت می‌کرد بگوید «فلا جناح علیکم ان تباشروهن»[40] این جناحی بر شما نیست و اشکالی بر شما نیست. «أو ما يؤدي هذا المعنى»[41].

شاگرد: سابق قبل از اسلام؟

استاد: نه سابق از این آیه. آن را عرض کردیم که سابق قبل از اسلام مردم برداشت کرده بودند که «کتب»

شاگرد: حرمتش از کدام آیه می‌آمد که اینجا نسخ..؛

استاد: بیان شد دیگر، حرمت گاهی در کلام رسول گرامی اسلام است. چون می‌گوید که پیغمبر مبین است دیگر، مبین پیغمبر است. لذا پیغمبر تبیین فرموده بودند. لذا این ناسخ است نسبت به سنت و بیان نبی ختمی. لزومی ندارد که ناسخ حتماً نسبت به یک آیۀ دیگری ناسخ باشد. ناسخ مربوط به حکم است، حالا حکم یا از قبل آیه دیگری آمده؛ این هم مهم است در نسخ؛ گاهی از قِبَل بیان نبی ختمی بوده و مردم می‌دانستند و این نسخ نسبت به آن محقق شده. ممکن است یک دینی ناسخ دین دیگری هم باشد در بعضی از احکام، به شرط اینکه آن حکم را سرایت داده باشد این دین در احکام خودش؛ بگوید همان‌جور است، بعد بیاید بگوید نه برداشتند. آن هم امکان‌پذیر است. ولی در اینجا از سنخ احکامی بوده که خود نبی گرامی اسلام بیان کرده بوده و مردم به آن عمل می‌کردند. «و ربما يقال» [42] بعضی‌ها خواستند بگویند نه، این نسخ نیست. حالا نمی‌دانم بخوانیم این قسمت را یا نخوانیم؟ گفتم خارجش را برای شما.

شاگرد: …

استاد: چون اینجا ساده است دیگر. می‌خواهد بگوید که از سنت است. مردم از «كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم»[43] استفاده کردند همۀ آن احکامش را هم آوردند. علاوه بر اصل صیام احکامش را هم آوردند. بعد لذا چون در آنجا این‌جور بود که اگر کسی می‌خوابید یا از ابتدای فقط جواز ابتدای غروب بود، بعد از افطار، دیگر بعد از آن دیگر امکان‌پذیر نبود، همه آن‌ها را هم مردم عمل می‌کردند. این آیه آمده نسخ بکند آن‌ها را. لذا ناسخ است نسبت به آنچه که از دینِ سابق مردم خودشان بار کرده بودند، خدا بار نکرده بود. خدا اصل صیام را فرموده بود «كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم» ولی مردم احکامش را هم آورده بودند. لذا اینجا آمده؛ ناسخ نیست بلکه آمده آنی را که مردم توهم می‌کردند برداشته و بر فکر خودشان فکر هم می‌کردند کار..؛ چون تجری می‌شود دیگر، آدم فکر می‌کند که یک کاری گناه است و انجام هم بدهد این کار را. بعد این خودش یک تجری است دیگر. چون فکر می‌کرده، یقین داشته حتی گناه است. لذا خدا آمده می‌گوید آن «تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ»[44] آن خیانتی که در خودتان، در درون خودتان فکر می‌کردید خیانت است آن را برداشتیم. در حالی که آن خیانت نبوده اصلاً. این حکم از اول جاری نبوده برای شما. این قول بعضی است که مرحوم علامه این را قبول نمی‌کند که آخرش هم می‌فرماید که آن قول آنها؛ تتمه‌اش می‌گوید «مع احتمال ان يراد بالاختيان النقص»[45] آن‌ها می‌گویند که ممکن است اصلاً منظور از اختیان، خلاف در امانت نباشد که آن خیانت گناه باشد در اینجا، بلکه خیانت چه باشد در اینجا؟ چون خلاف امانت می‌شود یعنی امانت می‌شود آن حکم الهی، خلاف امانت می‌شود حرام. یعنی انسان به حرام مبتلا بشود. این‌ها می‌گویند نه مراد از اختیان هم در این آیه نقص است «و المعنى علم الله انكم كنتم تنقصون انفسكم حظوظها»[46] خودتان کم می‌گذاشتید برای خودتان. از حظوظش، حظوظ نفسانی‌تان، لذت‌های نفسانی‌تان کم می‌گذاشتید به خیال خودتان «من المشتهيات من نكاح و غيره»[47]. اکل و شرب هم همین‌جور که خواب می‌ماندند دیگر نمی‌خوردند، می‌گفتند دیگر حرام شده. «و كذا قوله تعالى: فتاب عليكم و عفا عنكم، غير صريح في كون النكاح معصية محرمة»[48] این قول آن‌ها است. «و فيه ما عرفت» [49] مرحوم علامه می‌فرماید همان حرف‌هایی که آنجا گفتیم اینجا ما تکرارش می‌کنیم، چیز جدیدی نمی‌خواهیم بگوییم. این آیه خلاف ظاهر است اگر بگوییم ناسخ نیست. «ان ذلك خلاف ظاهر الآية فإن قوله تعالى: أحل لكم»[50] و «كنتم تختانون انفسكم، فتاب عليكم و عفا عنكم، و ان لم تكن»[51] این نکات، «صريحة في النسخ غير ان لها»[52] کمال ظهور است در این مسئله. کمال ظهور را دارد، نسخ نیست اما کمال ظهور است. «مضافاً إلى قوله تعالى: فالآن باشروهن، إذ لو لم يكن هناك الا جواز مستمر قبل نزول الآية وبعدها لم يكن لهذا التعبير وجه ظاهر»[53] اگر یک جواز مستمری قبل از نزول آیه و بعد از نزول آیه بوده باشد، این «فالآن باشروهن» چه معنا پیدا می‌کند؟! معنا پیدا نمی‌کند. پس معلوم می‌شود قبلش یک منعی بوده که الان «الآن باشروهن» دارد اعلام می‌کند که آن منع دیگر در کار نیست. «لم يكن لهذا التعبير وجه ظاهر، و اما عدم اشتمال آيات الصوم السابقة على هذه»[54] اینکه بگویند در آیات قبل نیامده (30:00) لذا ناسخ معنا نمی‌دهد، می‌فرماید که این «اما عدم اشتمال آيات الصوم السابقة على هذه الآية على حكم التحريم فلا ينافي كون الآية ناسخة فانها لم تبين سائر احكام الصوم ایضاً»[55] بقیه را هم بیان نکرده بوده «مثل حرمة النكاح و الاكل و الشرب في نهار الصيام»[56] آن‌ها را هم بیان نکرده بوده آیه، ولی از کجا مردم می‌دانستند؟ از سنت نبی گرامی و بیان نبی گرامی. «و من المعلوم ان رسول الله كان قد بينه للمسلمين قبل نزول هذه الآية فلعله كان قد بين هذا الحكم فيما بينه من الاحكام، و الآية تنسخ ما بينه الرسول و ان لم تشتمل كلامه تعالی علی ذلک»[57] کلام خدا بر این دلالتی نداشته، اما این ناسخ نشان می‌دهد که قبلاً بیان شده بوده. این هم تا اینجا.

«فإن قلت» [58] از اینجا می‌خواهند بگویند که آیا این «هن لباس لكم و انتم لباس لهن»[59] آیا علت حکم است یا حکمت حکم است؟! اگر حکمت باشد که باید «تُعَمِم و تُخَصِص» [30:59] باشد دیگر، دائر مدار علت باشد. یا بگوییم حکمت حکم است که از خواص و آثار حکم باشد که بعد می‌فرمایند که اینها با همدیگر یک مجموعه‌ای از خواص است، چه این، چه «كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ». «قوله تعالى: هن لباس لكم وانتم لباس لهن، يدل على سبب تشريع جواز الرفث فلا بد ان لا يعم الناسخ و المنسوخ»[60] اگر یک چیزی علت باشد یا حکمت باشد، نمی‌شود که هم به ناسخ شامل بشود هم به منسوخ، هم به منع رابطه بگوییم «هن لباس لكم» هم به رابطه بگوییم «هن لباس لكم». یعنی اگر این جوری بود، قبیح است که کلام را کسی بیاورد بگوید من از حالا به بعد نسخ کردم حکم سابق را چون «هن لباس لكم». بعد بگوید «هن لباس لكم» هم شامل آن قبلی است هم شامل بعدی است. معلوم است که این نکته از یک انسانی که دارد در مقام بیان فصاحت و بلاغت دارد و به معنا واقف است، این جور بیان پسندیده نیست. «يدل على سبب تشريع جواز الرفث»[61] فقط در این دلالت می‌کند نه بر حتی آن جایی که منع بوده. «فلا بد ان لا يعم الناسخ و المنسوخ»[62] پس نمی‌شود هم بر ناسخ عام باشد هم بر منسوخ که منسوخ همان عدم جواز بود دیگر. هم بر جواز دلالت می‌کند هم بر عدم جواز نه!

«لبشاعة» بشاعت که همان معنای مرجوعیت و غیر پسندیده بودن و بد بودن معنا می‌شود «لبشاعة ان يعلل النسخ بما يعم الناسخ و المنسوخ معا و ان قلنا: ان هذه التعليلات الواقعة في موارد الاحكام حكم و مصالح لا علل، و لا يلزم في الحكمة ان تكون جامعة و مانعة كالعلل فلو كان الرفث محرما قبل نزول الآية ثم نسخ بالآية المحللة لم يصلح تعليل نسخ التحريم بأن الرجال لباس للنساء و هن لباس لهم»[63] می‌گوید این هم اگر حکمت هم بگیریم باز همین مسئله می‌خواهند بگویند در حکمت ساده‌تر است. می‌گوید نه در حکمت هم همین مسئله جریان دارد که نمی‌شود عام باشد نسبت به هر دو. هر چند آن منعی که در دورۀ آن به اصلطاح روز برای انسان آمده و حکم آمده، این می‌تواند به نحوی داخل در لباس باشد. اما این حکمتی که در اینجا آمده نمی‌خواهد بیان او را بکند، بلکه این حکمت بیان جواز است، بیانِ در آن جایی که جواز رفث است در آنجا را دارد بیان می‌کند. بعد ایشان می‌گوید اگر کسی این را گفت «فان قلت قلت» اگر یک همچین اشکالی را کردند که بگویند در حکمت این لزوم ندارد که جامع و مانع باشد پس می‌تواند عام باشد، ایشان می‌گوید «قلت: اولاً انه منقوض بتقييد قوله: أحل لكم بقوله: ليلة الصيام مع ان حكم اللباس جار في النهار كالليل و هو محرم في النهار»[64] این در نهار که حرمت سر جایش محفوظ است. «و ثانيا: ان القيود المأخوذة في الآية من قوله: ليلة الصيام، و قوله: هن لباس لكم، و قوله: انكم كنتم تختانون انفسكم، تدل على علل ثلاث» که «مترتبة»[65] این سه تا علت است در اینجا «يترتب عليها الحكم المنسوخ و الناسخ»[66] که حکم منسوخ و ناسخ در هر سه، در هر کدام از این‌ها که قبلاً بوده و بعد دارد برداشته می‌شود. «الحكم المنسوخ و الناسخ فكون احد الزوجين لباسا للآخر يوجب ان يجوز الرفث بينهما مطلقاً»[67] که الرفث مطلق را شامل می‌شود، رجوع مطلق را. منتها این رجوع مطلق که همیشه است، این «هن لباس لكم» همیشه «هن لباس لكم». اما این «هن لباس لكم» تقیید خورده به روز ماه رمضان. تقیید خورده، یعنی در آنجا باید این حکم لباس رعایت بشود، این باید حتماً در آنجا؛ این دیگر در آنجا در کار نیست. یعنی آنجا در روز ماه رمضان فقط تقیید آمده و الا این حکم رفث در غیر ماه رمضان هم است، فقط شب‌های ماه رمضان رفث نیست. آن وقت شب‌های ماه رمضان فقط لباس نیست. «ثم حكم الصيام المشار إليه بقوله: ليله الصيام، و الصيام هو الكف و الامساك عن مشتهيات النفس من الاكل و الشرب و النكاح يوجب تقييد جواز الرفث و صرفه إلى غير مورد الصيام، ثم صعوبة كف النفس عن النكاح شهرا کاملاً عليهم و وقوعهم في معصية مستمرة و خيانة جارية يوجب تسهيلا ما عليهم بالترخيص في ذلك ليلا»[68] این ترخیص در شب که همان رجوع حکم اطلاق است. ترخیص در شب یعنی رجوع حکم اطلاق لباس که در اینجا برگشته. خب «و بذلك يعود» خودش می‌فرماید «و بذلك يعود اطلاق حكم اللباس المقيد بالصيام» چی؟ «إلى بعض اطلاقه و هو ان يعمل به ليلا لا نهارا»[69] آن اطلاق به شب برمی‌گردد دوباره. پس اصل و اساس آن رفث است، قید خورد به ماه رمضان. باز دوباره این ماه رمضان که شب و روز را شامل می‌شد تقیید پیدا کرد این کف فقط به روز؛ و شب، حکم قبلی برگشت و حکم اطلاق بود. «و المعنى و الله اعلم: ان اطلاق حكم اللباس الذي قيدناه بالصيام ليلا و نهارا و حرمناه عليكم حللناه لكم»[70] ما این را برای شما حلال کردیم در شبش «لما علمنا انكم تختانون انفسكم فيه و اردنا التخفيف عنكم رأفة و رحمة»[71]. این «رأفة و رحمة» یعنی از رحمت و رأفت الهی نشات گرفته. این نوع سنت‌گذاری می‌تواند در حقیقت درس‌های زیادی هم در آن باشد. حالا دوستان رجوع کنند اینها را آوردن که نوع بیان احکام که آدم جایی که اگر یادتان باشد برای روزه که می‌خواست حکم روزه را بگوید، در کنار جواز این و حکم جاهایی که مسافر است مریض است ساقط می‌شود طاقت می‌شود؛ یادتان است یک فعل آن جایی که «عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ»[72] همۀ این احکام را ابتدا می‌آورد پشت سر هم که سهل بکند کار را. یعنی جوازها را اول ذکر می‌کند بعد حکم کف را می‌آورد که خیلی سخت نشود در جایی که مسئله سخت..؛ ما این جوری نمی‌آوریم؛ می‌گوییم خوردن و محرمات را اول می‌آوریم بعد شروع می‌کنیم آن‌ها را هم حکمش را هی تشدید می‌کنیم. این‌ها سخت می‌کند برای یک نوجوان حکم را که از ابتدا تا به حال نشنیده بوده و در بیان احکام باید خیلی روش را از قرآن و روایات یاد بگیریم.

بعد می‌فرماید «و اردنا التخفيف عنكم رأفة و رحمة»[73] یعنی باید بیان احکام از روی رحمت باشد. یعنی این اصل رأفت و رحمت اگر همراه بیان احکام شد نوع بیان را متفاوت می‌کند، تعلیل نمی‌دهد حکم را، تقلیل نمی‌دهد حکم را، حکم همان می‌شود. اما نوع بیان متفاوت می‌شود یا نه؟ نوع بیانی که داریم تکلیف را به عنوان یک عقوبت، مشقت و کلفت مطرح می‌کنیم یا به عنوان یک رأفت و رحمت که این در حقیقت نوع بیان رأفت و رحمت ضمیمه می‌کند این مسئله را که حکم را بگذاریم در یک زر ورقی و بیان را با زر ورق بکنیم؛ که این وقتی نگاه می‌کند از آن لذت ببرد، شوق ایجاد بشود. حالا یک موقعی برای یک کسی است که سالیانی در اینجا قدم برداشته، و عادت دارد، آنجا مختلف است لزوم ندارد این قدر آدم زر ورق بپیچد. اما برای یک نوجوان که در ابتدای ورود به این مسائل است، حتماً پیچیده شدن در زر ورق این مسائل و رأفت و رحمت را غالب کردن برایش در بیان حتماً لازم است. این خودش یک نگاه تربیتی است که اساس باید در بیان برای نوجوانان و کسانی که تازه..؛

خدا رحمت کند حضرت آیت الله خوشبخت را، ایشان می‌فرمود که ما در مرحله خروج از طبیعت هستیم، جوان در مرحله ورود به طبیعت است. لذا نوع بیان در کسی برای کسی که در مرحله خروج از طبیعت است باید این را تهذیبش کرد، باید این را به یک مسائل شدیدتری مبتلایش کرد، باید آن نوع موعظه‌ای که برای این می‌شود متفاوت باشد با موعظه‌ای که برای جوانی می‌شود که در مرحله ورود است. چقدر لطیف است این بحث! همین نگاهی است که اینجا می‌فرماید «و اردنا التخفيف عنكم رأفة و رحمة» خدای تبارک و تعالی این را با رأفت و رحمتش که نگاه می‌کند نوع بیان و نوع گفتگو این گونه می‌شود، نوع جعل حکم این گونه می‌شود. منتها خدا اختیار دارد در کم یا زیاد کردن حکم «رأفة و رحمة» خب مشرع است. اما ما در نوع بیان حکم که رأفت و رحمت را به کار بگیریم. پس رأفت و رحمت گاهی در تقلیل و تکثیر است، دست مشرع است این کار؛ اما گاهی در بیان حکم است که رأفت و رحمت در آن آشکار باشد، این در نوع بیان است، تقلیل و تکثیر در آن نیست. اما می‌تواند (40:00) نوع بیان در نظر آن کسی که دارد برایش ایجاد می‌شود، تقلیل یا تکثیر ایجاد کند. یعنی اگر با سختی گفتیم تکثیر ایجاد می‌کند، اگر با رأفت گفتیم تقلیل ایجاد می‌کند. تقلیلی نشده اما در نظر او راحت می‌کند کار را. همین که راحت می‌کند این تقلیل شدن است دیگر. مثل همان که می‌فرماید دو تا لشکر که مقابل هم قرار گرفتند «یقللکم فی اعینهم»[74] و آن آیه می‌فرماید که آنها را در چشم شما  کم نشان دادیم و شما را در چشم آنها کم نشان دادیم. شما را چشم آنها کم نشان دادیم تا آنها..؛

شاگرد: شما را در چشم آنها زیاد نشان دادیم.

استاد: نه هر دو تایش «یقللکم» است. دو تا حکمت منتها دارد، شما را کم نشان دادیم تا اینکه آنها بی‌باک‌تر حمله بکنند، فکر کنند که کم هستید و راحت می‌شود. بعد که می‌آیند یکدفعه مواجهه می‌شوند با کثرت شما، یک دفعه این حالت باعث می‌شود که شکسته بشوند و آن حالتِ فکر می‌کردند که کار ساده است..؛ مثل عراق حمله می‌کرد به ما فکر کرد که در چند روز..؛ یا عربستان به یمن. این خودش باعث جرأت اولی می‌شود. ولی تا خلاف توقعش می‌شود، زود هم باعث پس زدنش می‌شود. لذا همان چند روز اول که گذشت عراق حاضر شده بود بلافاصله، مدت کوتاهی بعدش حاضر شد..؛ نه اصلاً آن توان برای او نیست، حاضر شده بود به مصالحه. امام فرمود نه این مصالحه الان وقتش نیست که هنوز بعضی از زمین‌های ما در دست آنها است. و از آن طرف آنها را در چشم شما کوچک نشان می‌دهد تا جرأت و جسارت شما و ثبات شما بیشتر بشود. آیه قرآن را رجوع بکنید.

شاگرد: فرمودید رحمت و رأفت باید بیشتر نشان داده بشود، آیات قرآن بیشتر انذاری هستند تا بقیۀ..؛

استاد: آن بعد از بیان است. ببینید دو تا را با هم حواسمان باشد! یعنی در مقام بیانِ احکام، در مقام بیانِ احکام است، جعل احکام است. در مقام جعل احکام، پیچیده این را در رأفت و رحمت. اما در مقام اینکه وقتی حکم بیان شده، باید تحذیر بیاید تا ضمانت اجرا پیدا کند. لذا آیات عذاب بیش از آیات رحمت در قرآن ذکر شده و آن وعید به جهنم تعدادش که شمردند مقداری بیشتر از وعده به بهشت است که ذکر شده. چون ضمانت اجرایی در پس از بیان او می‌خواهد، نه در مقام بیان. دقت کنید اینها با هم چیست؟ آن ضمانت اجرای پس از بیان است که چطور این‌ها ضمانت اجرا پیدا کنند. البته آن جاها وعید می‌خواهد دیگر. چون در نظامِ جزا وقتی می‌خواهند حکم را جعل بکنند با نگاه رحمت جعل می‌کنند، اما در نظام اجرا این را شدت قرار می دهند تا اجرا بشود دیگر؛ جریمه قرار می‌دهند، زندان قرار می‌دهند تا این اجرا بشود. این غیر از آن مقام بیان است. این دو تا با هم باید مرزشان معلوم باشد.

«و اردنا التخفيف عنكم رأفة و رحمة، و اعدنا اطلاق ذلك الحكم عليه في ليلة الصيام و قصرنا حكم الصيام على النهار»[75] که حکم صیام بر نهار فقط بار می‌شود و اطلاق دوباره نسبت به شب، اطلاق رفث و اکل و شرب برمی‌گردد. «فأتموا الصيام إلى الليل»[76] که این «إلى الليل» یعنی اتمام صیام تا شب است دیگر بعد از آن صیام..؛ «و الحاصل: ان قوله تعالى: هن لباس لكم و انتم لباس لهن»[77] می‌فرماید که «و ان كان علة أو حكمة لاحلال اصل الرفث الا ان الغرض في الآية ليس متوجها إليه بل الغرض فيها بيان حكمة جواز الرفث ليلة الصيام». پس این «هن لباس لكم»[78] دارد آن جواز رفث در شب را بیان می‌کند. اصل بیانش این است. هر چند که برای کل رفث این شامل آن هم می‌شود، اما اینجا به خصوص برای این رأفت و رحمتی که جواز در شب آمده را دارد بیان می‌کند. «بل الغرض فيها بيان حكمة جواز الرفث ليلة الصيام، و هو مجموع قوله: هن لباس لكم إلى قوله: و عفا عنكم»[79] یعنی یک مجموعه است چون این مجموعه با هم است آن بعدی‌ها قرینه می‌شود که این «هن لباس لكم» هم مخصوص همین مدت است، نه مخصوص یک وقت دیگر لباس نیستند. می‌گوید نه، در اینجا دارد حکمت این جعل جواز ناسخ بودن را در اینجا بیان می‌کند. «و هذه الحكمة مقصورة على الحكم الناسخ و لا يعم المنسوخ قطعاً»[80] البته نسبت به منسوخ که قطعاً دیگر «هن لباس لكم» راه ندارد. اگر کسی هم بخواهد شک و شبهه بکند، می‌گوید قبل از آن حکم اطلاق را دارد. بیان می‌کند یا باید بگوییم حکم اطلاق است یا اگر این را نگفتیم بگوییم حکم فقط ناسخ است. پس قطعاً منسوخ را شامل نمی‌شود و الا قبیح بود که بگوید الجواز رفث بعد بگوید که «هن لباس لكم» هر دو را شامل بشود. «قوله تعالى: فالآن باشروهن و ابتغوا ما كتب الله لكم»[81] که این هم چند تا نکتۀ دقیق تربیتی دارد انشاالله باشد برای فردا که دیگر یک روز هم سر اذان تمام کرد. حالا خوبیش این است که اینجا نماز طول می‌کشد. دیروز که یک ربع، بیست دقیقه بعد از اذان شروع شد. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)

تا دقیقۀ 45:15

[1] بقره، آیه 187.

[2] همان.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] بقره، آیه 183.

[9] انفال، آیه 27.

[10] حشر، آیه 19.

[11] انفال، آیه 27.

[12] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 44.

[13] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 44-45.

[14] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 45.

[15] همان.

[16] همان.

[17] البلد الأمين و الدرع الحصين (الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم) ، جلد : 1 ، صفحه : 222.

[18] اعراف، آیه 26.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] الکافي، ج 5، ص 124.

[23] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج 2، ص 161.

[24] بقره، آیه 187.

[25] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 45.

[26] همان.

[27] همان.

[28] همان.

[29] همان.

[30] بقره، آیه 187.

[31] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 45.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] همان.

[42] همان.

[43] بقره، آیه 183.

[44] بقره، آیه 187.

[45] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد 2 ، صفحه 46.

[46] همان.

[47] همان.

[48] همان.

[49] همان.

[50] همان.

[51] همان.

[52] همان.

[53] همان.

[54] همان.

[55] همان.

[56] همان.

[57] همان.

[58] همان.

[59] همان.

[60] همان.

[61] همان.

[62] همان.

[63] همان.

[64] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 46-47.

[65] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 47.

[66] همان.

[67] همان.

[68] همان.

[69] همان.

[70] همان.

[71] همان.

[72] بقره، آیه 184.

[73] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 47.

[74] انفال، آیه 44.

[75] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 47.

[76] همان.

[77] همان.

[78] همان.

[79] همان.

[80] همان.

[81] همان.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 305” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید