بسم الله الرحمن الرحیم
دروس استاد عابدینی، شرح تفسیر المیزان، جلسه 302
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در بحث آیات گذشته که آخرین آیه «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ»[1] بود، بحث مستوفایی الحمدلله گذشت و انشاالله خودش باعث شوق دوستان به آن رابطه الهی و جذبه الهیه در دعا باشد و احکام دعا را و خواص دعا را چه در رابطه با خودمان، چه در ارتباط با آن بیان تبلیغی که میتوانیم داشته باشیم انشاالله خدای تبارک و تعالی برای ما عملاً ایجاد بکند، آن همه آثار و نتایجی که در دعا، در آیه شریفه و مباحث مرتبطش ذکر شد. در آیه جدیدی که آیه ۱8۷ سوره بقره است انشاالله میخواهیم وارد بشویم
شاگرد: با توجه به اینکه فرمودید که جاگذاری آیه توسط پیغمبر انجام شده
استاد: این یک مبنا است که، مبنایی است که بالاخره مورد قبول بوده،
شاگرد: بعد اینجور که باشد آن وقت این حرفی که بعضاً میزنند که مثلاً سیاق آیات قرآنی، سیاقشان حجت نیست، این حرف نمیتواند ….
استاد: آن بنا بر آن مبنایی است که اینها را ترتیب را در آن نمیبینند. ببینید مبنا است دیگر، علی المبنا است. یعنی اگر مبنا را مبنای نبی ختمی بگیریم بر این اساس که پیامبر جاگذاری آیات را در سوره قرار میداد، سیاق اعتبار پیدا میکند که هر جایی خودش علتی داشته و حکمتی داشته و اثری دارد و نتیجهای بر این مترتب است که پیغمبر اکرم میفرماید این را اینجا بگذارید با اینکه متأخر نازل شده، این را جاگذاریاش را معلوم میکند. اما اگر آن مبنا را کسی نپذیرد، البته سیاق آن موقع قرائتی حجت نمیشود مگر آیاتی که با هم نازل شده باشند، مگر آیاتی که به موضوع واحدی مرتبط باشند. اما اگر آن مبنای دوم باشد که بگوییم اینها خود به خود کنار هم قرار دادند، نه پیغمبر قرار داد، یا نه اصلاً ترتیب لحاظ نیست بلکه آیات ملاکش موضوعش است که حالا اگر آن مبانی باشد البته آن وقت سیاق..؛ اما با این نگاهی که مرحوم علامه دارد که برای کل قرآن یک هدفی، برای هر سورهای غرضی که از آن مجموعه باشد، و برای هر مجموعهای از آیات غرضی از مجموعه سوره را، از غرض سوره را و برای هر آیهای هم غرضی از اغراض آن فراز آیات را قرار میدهد، قطعاً هر آیهای مرتبط با قبل و بعدش، و مجموعه آیات مرتبط با مجموعه قبل و بعدش، و کلشان مرتبط با سوره و کلشان مرتبط با قرآن، هر کدام معنا عظیمتر میشود که مثالش را هم عرض کردیم. مثل این میماند که چشم را یک موقعی ما جدا مورد تشریح قرار میدهند، خواصی دارد. چشم در بدن همه خواص چشم جدا را دارد، اما به علاوه در این ارتباط و رابطه خواصی دارد که غیر قابل قیاس با خواص قبل است. و اگر این چشم را با نظام روح هم رابطه برقرار کردیم و دیدیم که هرچه دیده بیند دل کند یاد یا «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ»[2] کلام امیر مومنان علیه السلام، آن موقع اثر چشم، همه خواص چشم روی میز تشریح است، چشم در بدن است، چشم مرتبط با ابدیت انسان هم است. ببینید چقدر تفاوت پیدا میکند آثار! آیات قرآن هم اگر مجموعی مرتبط دیده بشوند، آثار مجموعی غیر از آثار تنهایی است. آن وقت مثل یک بدن واحد و یک موجود زندۀ واحد میشوند که این موجود زندۀ واحد کاملاً همهشان در همدیگر تنیده شده است، دست به هر جا بزنی همه آن بقیه هم از این نتیجه میگیرند از این متأثر میشوند. این نگاه اصلاً نگاه انسان را جامعنگر میکند. در عالم وجود هم همین نگاه آثار دارد، ولی آن نگاه تجزی نگر، جزء نگر، فردنگر، یک نوع نگاه است. نگاه کلی نگر، جامع نگر، منظومهای، مرتبط، یک نگاه دیگری است. ما عمدتاً از این نگاه فردگرایانه و جزئی گرایانه خیلی آسیب دیدیم؛ در حالی که به فرمایش مرحوم علامه، تنها دینی که به صراحت و با تمام وجود دعوت به نگاه اجتماعی و جمعی و آن نگاه منظومهای کرده دین اسلام است که تمام احکامش به شدت به این اصرار دارد که حالت جمعی در آن اشباع شده، یا خودش ذاتش جمعی است یا جمعیت در آن اشباع شده، که اینها در جای خودش تذکر داده شده و بعداً انشاالله در بحثهای بعدی مفصلش خواهد آمد.
بعد در آیه شریفه میفرماید که بسم الله الرحمن الرحیم، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[3] آیه شریفه با اینکه در مقام بیان چند حکم از احکام دین است که چهار حکم را در این آیه بیان میکند اما این قدر چینش و نوع بیان و نوع فلسفه ای که برای حکم بیان میکند از نظام تربیتی آثار دارد که هر چه راجع به این فکر بکنیم در نظام تشریع و نظام تربیتی آثار بر این بار است، میتوانیم در حقیقت نتایج بگیریم.
ببینید چهارتا حکم را اولاً در این آیه شریفه بیان کرده که من عنوانهایش را فقط عرض بکنم. حکم اول این است که «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ»[4] این حکم اول؛ حکم دوم این است که «كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ» این حکم دوم؛ حکم سوم «أَتِمُّوا الصِّيَامَ»، اینها احکام فقهیه است. «أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ» این هم حکم سوم؛ حکم چهارم «لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ»[5]؛ چهار تا حکم را در این آیه شریفه بیان کرده که اینقدر احکام، آن هم احکام مختلفی که همه البته مرتبط است با صیام، اما چهار تا حکم عظیم را در اینجا در این آیه شریفه بیان کرده.
در بیان حکم اول که میخواهد بیان بکند، چون سابقه حکم در روایات ما وارد شده بوده که صیام به گونهای بود در قبل از اینکه این آیه شریفه نازل بشود که وقتی که اگر کسی بعد از افطار، قبل از اینکه چیزی بخورد یعنی بعد از اینکه مغرب میشد قبل از اینکه چیزی بخورد اگر میخوابید دیگر بر او اکل و شرب و آن رفث الی نسا حرام بود، اکل و شرب هم حرام بود. دیگر بعدش اگر خوابشان میرفت از خستگی، از گاهی خوابیدن بلند نشدن، این دیگر چی میشد برایشان؟ بعد از افطار اگر میخوابیدند چیزی هم نخورده بودند، دیگر نباید میخوردند تا فردا؛ لذا خیلی سخت..، و در کل ماه مبارک رمضان هم آن رجوع به همسران درحقیقت طرفینی چه مرد به زن، چه زن به مرد ممنوع بود. این حکم که در ادیان سابق هم بود و در روایات قبل از این آیه شریفه هم وارد شده بود به عنوان یک حکم وجوبی برای مسلمانها، بعد از اینکه خدای تبارک و تعالی دید که این برای مردم..، بعد از اینکه دید نه خدا نمیدانسته ها! یعنی داریم تحلیل مسئله را میکنیم و الا علم الهی قطعی است که از اول طبیعت انسانی را میشناسد. اما اینکه مردم دیدند تحمل برایشان سخت است و حالا شأن نزول هم ذکر شده که حالا آن معتمم [8:50] بن جبیر یا خوات بن جبیر، یا چند نفر دیگر که ذکر شده که اینها آمدند منزل و قبل از اینکه غذا بخورند، مثلاً منتظر آماده شدن غذا خوابشان رفت و بعد دیگر چون خوابشان رفت دیگر نمیتوانستند بخورند، فردا هم خندق کنی در آن جریان جنگ احزاب و خندق را قبلش را داشتند و این از هوش رفت و بعد آن مسائلی که حالا در شأن نزول آیه، چند شأن نزول شبیه به این ذکر شده، یا آن تعدیهایی که جوانها و بعضی که خیلی پایبند به دین کم بودند، باعث میشد که در شب آنچه که ممنوع بود برایشان محقق بکنند و بعد کمکم اظهار میکردند، شأن نزولی که برای آیه متعدد ذکر شده، چه در رفث الی نسا، چه در اکل و شرب، اینها باعث شد که حکم تقلیل پیدا کند. اینکه حکم تقلیل پیدا کرده، دقت بکنید که آنجایی که خدای تبارک و تعالی الان جایز میداند، نه خدا فکر میکرد اینها میتوانند و بعد ایجاب کرد و بعد در حقیقت..، نه، خود این ایجاب و بعد برداشتن، یک نحوه تربیت است یک نحوه ترخیص است، یک نحوه نظام نشان دادن (10:00) سهل بودن دین است که این مزه وقتی داده میشود در بعضی از مسائل که آن بعد از شدت چی میشود؟ راحتی. خود این یک نحوه تربیت است که خدای تبارک و تعالی مثل آن جریان مقاومت صبری که داشتند که اگر ۱۰ نفر در مقابل چند نفر؟ یک نفر در مقابل ده نفر که میشد ۱۰ نفر در مقابل ۱۰۰ نفر، و بعد شد نه ۱۰ نفر در مقابل ۲۰ نفر، 100 نفر در مقابل ۲۰۰ نفر، ۱ به ۲ شد، یک به ده شد یک به دو، این آن نظام صبر بود که اگر شما اهلِ..، اینجا هم نظام مردم را بعد از این شدت نشان دادن جواز.
منتها نگاه به جواز، اگر کسی از منظر الهی نگاه بکند اگر قبل منطقة الفراغ بود برای انسان، میگفتند اباحه فقط، یک حکمی بود. اگر بعد از اینکه منع بوده این اجازه داده شده، اگر کسی به عنوان این خطاب در حقیقت حتی، لذا ببینید حتی حکمش این است که شب اول ماه مبارک رمضان برخلاف شب اول همه ماههای دیگر مستحب است رجوع به نسا، رفث الی نسا؛ با اینکه در شبهای اول ماههای دیگر کراهت دارد ولی در شب اول ماه رمضان به خاطر همین حکم است که حتی استحباب دارد که عمل به این حکم به عنوان خطابی که وارد شده، با اینکه دارد اباحه را میرساند اما اباحهای است که با حکم بیان شده، اباحهای است که با خطاب بیان شده. امر بعد الحظر است که با اباحه است اما اباحهای که امر در آن آمده. این نگاه خودش یک سازندگی و تربیت ویژه ایجاد میکند. یعنی با این نگاه، برخلاف اینکه ممکن است انسان ابتدائاً نگاه بکند، پس اصل اولی از آیه شاید به نظر بعضی بیاید. اصل اولی این است که رجوع به نسا و اکل و شرب مذموم است مگر برای ضعفا. این نگاه اول ممکن است کسی برایش ایجاد بشود که چون قبلاً ممنوع بوده، بعد تخفیف داده شده «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ» آمده، پس معلوم میشود اصلش در حقیقت خوب نیست، رجوع اصلاً خوب نیست مگر برای ضعفا. نه! با این نگاه، نگاه نکرده که خود این امری که وارد شده، خود این امر یک نگاه تربیتی دارد. یعنی اگر انسان در این نظام الهی با این نگاه حرکت بکند که اینجا امر بعد از حظر آمده و این امر بعد الحظر با اینکه اباح است اما از باب آن خطاب الهی اگر کسی خودش را به این کار هم، در حقیقت این کار را انجام بدهد نه فقط یک کار غیر راجحی را انجام نداده، بلکه کاملاً راجح است با این نگاه. لذا استحباب در اول ماه هم از همین باب است حکمش، جعلش! جعل استحباب از همین مسئله استفاده شده و روایات ما او را مستحب کردند. لذا میشود استفاده کرد.
واقعاً که این نظام تربیتی ببین چقدر جامع است که در روز این شدت و در شب این جواز! این جوازی که طبیعت انسان هم اقتضایش را داشته اما حدش را دین تعیین میکند. لذا کسی استفاده نکند که پس چون اول حظر بوده بعداً جواز آمده، پس معلوم میشود که حظر ممدوحتر است، راجح تر است. کسی این استفاده را نکند و از این استفاده هم ظاهراً نشده، من رجوع کردم به جاهای مختلف، کسی این استفاده را نکرده. بله اینکه انسان حدود حیوانیاش را کلاً رعایت بکند ممدوحیتی دارد، اما نه اینکه آن حدود حیوانی به عنوان حیوانیت و الا «وَابْتَغُوا» در حقیقت در اینجا که آمده که در آیه شریفه میفرماید که «وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» این ابتغاء ما کتب الله لکم، ابتغاء همین جواز است در اینجا آمده که منتها جهتدارش کردند. یعنی این جوازی که ابتغاء ما کتب الله است که همینجا جواز است در اینجا. ما کتب الله در اینجا این جواز است که ابتغاء ما کتب الله است که خود این نشان میدهد که نه، آن نگاه اولی در اینجا راجحیتی ندارد؛ بلکه اگر کسی به امر نخورد و به امر خورد، یعنی آنجایی که میگوید بخورید به امر میخورد، آن که میگوید نخورید به امر نمیخورد. اگر میگوید رجوع به نسا نداشته باشید به امر رجوع نمیکند، اگر میگوید رجوع داشته باشید منتها نه امر وجوبی، اما به همین امر به لحاظ این خطاب، همین خودش در حقیقت این اطاعت امر است و این کمال زا است و این سیر الی الله است و این یک دستور سلوکی میشود با همین عنوان. چقدر آن وقت تفاوت میکند کسی که رجوعش به لحاظ فقط غریزه است، البته غریزه جنسی هم آن کتب الله لکمِ تکوینی است. غریزه جنسی اساسش کتب الله لکمِ تکوینی است. منتها آن هم حدودش را کی تعیین میکند؟ خود تکوین. منتها چه کسی میتواند این را بفهمد؟ امام معصوم میتواند بفهمد که او کی میتواند الذ [12:22] باشد، بهترین باشد، راحتترین باشد با آن حدودی که خدای تبارک و تعالی قرار داده. در نظام تکوین. منتها نظام تکوین را کسی علم پیدا نمیکند مگر امام معصوم که آن حقایق نظام تکوین را با زبان تشریع برای ما بیان کردهاند که آن حقایق نظام تکوین را با نظام..؛ لذا خود غریزه جنسی آن وجود آن حقیقت در نظام تکوین است که خدا قرار داده هست. خدا، مگر خدای تبارک و تعالی مگر این غرایز را قرار نداده؟ مگر این غرایز را ایجاد نکرده؟ پس جعل الهی است منتها در نظام تکوین. آن وقت نظام تشریع بیان نحوه استفاده از این است، بیان آن حدود تکوینی است که ما نمیشناختیم و امام معصوم برای ما آشکار کرده در نظام تشریع.
این یک روح کلی مسئله است که این روح کلی مسئله را اگر توجه نکنیم، گاهی بعضیها نگاهشان به رابطه انسانها، به زن و مرد با همدیگر، زوجین با همدیگر، اصل نگاه را حیوانی میبینند؛ لذا به حد ضرورت این را، به حد ضرورت قرار میدهند در حالی که این نگاه اصلش غلط است. این نگاه اینگونه نیست. بله ممکن است کسی نگاهش در زندگی زناشویی فقط نگاه حیوانی باشد، اما خدای تبارک و تعالی این غریزه را که قرار داده، مثل خود خوردن و آشامیدن که یک حقیقتی است در وجود انسان، با اینکه نگاه اولی حیوانی است و از جهت حیوانیت انسان است، اما «يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ»[6] در حقیقت حیوانیتش است، نه آنکه مؤمن میخورد، نه آن گونه که مؤمن. آن که کافر است «يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ » خوردنش حیوانی است اما انسان الهی و مؤمن، خوردن و آشامیدنش هم به امر الهی است و الهیت در آن است و همین رشد برایش ایجاد میکند. یعنی او همان خوردن و آشامیدن هم در آن رشد است. لذا حدود اینها را که رعایت میکند، حتی آن حدودی که گاهی به نحو استحباب است. هرچقدر حدود بیشتر رعایت میشود این الهیت مسئله..، لذا میبینید یک خوردن و آشامیدن چقدر احکام دارد، کسی که طبق این نمیخورد و میخورد، خوردن و نخوردنش طبق تمامِ نه فقط اوامر واجب است بلکه حتی مستحب. این هر چه وجودش در ناحیه این اوامر و نواهی قرار میگیرد، فنا بیشتر محقق میشود و سلوک بیشتر محقق شده.
در ارتباط زوجین هم همین گونه است. یک موقع است ارتباط بر اساس نظام حیوانیت است فقط و اطفاء غریزه جنسی محض است فقط، یک موقع است نه امر الهی است «وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» است، آن بقاء نسل است، خود آن لباس بودن است، حفظ است، حفظ همدیگر است. لذا گاهی در زندگی بعضی از اولیای الهی میخوانید که مثلاً شب اول ازدواجشان این ولی الهی مثلاً مشغول بوده به عباداتی که مقدمهای باشد بر او و بعد احساس میکند که نه، این منتظر نگه داشتن همسر هم خودش جزو حقوق الهیه است که منتظر نماند و وقتی که رابطه را برقرار میکند آن غسل انجام میشود، خودش میبیند که آن نتایجی که بر این رابطه محقق شده بر تمام آن رابطههای عبادی که میخواسته محقق بشود نبوده. چقدر عظیم است این رابطه! یعنی همین مسئلهای را که کسی به عنوان حیوانیت ممکن است تفسیر بکند، در نظام الهی میتواند یکی از عظیمترین مراحل کمال بشری باشد که حالا او جای خودش را دارد. انشاالله یک وقتی راجع به این مسئله که ارتباط زناشویی چطور میتواند کمال زا باشد و چطور، مثلاً اگر شما حالا فقط آدرسش را بدهم مثلاً رجوع بکنید به فصوص، محی الدین در فص محمدی صلوات الله و السلام علیه در فصوص آنجا میگوید این حدیث شریفه نبی ختمی را بیان میکند و اساس فصش را بر این قرار میدهد در آنجا که «احب انی اختار من دنیاکم ثلاث» [19:29] آنجا اگر یادتان باشد، حالا اگر در ذهنم حالا مضمون روایت این است که..؛ البته روایت چند جور هم وارد شده «اختار من دنیاکم ثلاث» میفرماید که «اَلطِّيبُ وَ انساء و قُرَّةُ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ»[7] یعنی مضمون این است که عطر که طیبه باشد و نسا باشد و قرة عینی فی الصلاة، که سه چیز را از دنیایتان انتخاب. (20:00) آن وقت اینجا بیان میکند که این حقیقت انتخاب کردن اینکه زن را در آنجا میفرماید و عطر را میفرماید و «قُرَّةُ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ» را چقدر..؛ و همچنین در مسفورات تربیتی، نوشتههای تربیتی، که این نگاه با این عظمت میتواند اصلاً.. . حالا در خود همین آیه هم اشاره میکند که دنبالۀ «الرفث الی نسائکم» بلافاصله فقط بیان حکم فقهی نیست، بر خلاف ما که روشهایمان فقط بیان حکم است. من همیشه به دوستان عرض میکنم به جای اینکه فقط احکام فقهی را همیشه برای مردم بیان بکنیم، سعی بکنیم احکام فقهی را در قالب آداب و خواص و آثار مطرح بکنیم؛ نه اینکه مطرح نشوند، اما در ضمن اینها با هم یک مجموعه باشد که وقتی این مجموعه با هم مطرح میشود انگیزه ایجاد میکند، فقط تکلیف نیست. ببینید بیان قرآن «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ»[8] دارد آن حکم خیلی شدیدی را که احتیاج شدید هم است دارد بیان میکند، جواز هم است. با اینکه جواز است و در جایی که جواز است اگر فلسفه حکم را هم نگوید بلافاصله مردم انجام میدهند، احتیاجی به تشویق ندارند، اما بلافاصله دارد دنبالش تشویق هم میکند. «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»[9] که این بیان جواز که مطابق غریزه انسان هم است، این بیان جواز در ضمن بیان حکمت مسئله بلکه علت مسئله که خیلی هم عظیم است و بیانی است که جا دارد این تعبیری که در این آیه شریفه آمده ،هی بازتر هم بشود. یعنی هر چقدر خواص آثار و نتایج برای این تحلیل یا حکمت، هر دو ذکر شده، گاهی تحلیلا این را میدانند، گاهی این را علت میدانند، گاهی حکمت میدانند. چه حکمت باشد چه علت باشد که «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» که یک رابطه دو طرفه است، رابطه بین همسر و دو زوج با همدیگر؛ این رابطه زوجین با همدیگر رابطه لباس است با بدن، یعنی تو لباس او هستی و او لباس تو، این دو نگاه، که حالا لباس چه آثاری دارد عرض خواهیم کرد انشاالله. ولی این نگاه که این توهم امر بعد الحظر، توهم از روی ناچاری نیست، این گونه نیست که رابطه حیوانیت باشد، بلکه رابطه میتواند حیوانی باشد میتواند انسانی باشد. چنانچه خوردن و آشامیدن میتواند حیوانی باشد «يَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ»[10] خوردنشان هم مثل خوردن چهارپایان است بعضیها، اما میتواند خوردن خوردنِ انسانی باشد مثل «يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ»[11] «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ»[12] که خوردن و آشامیدن در اینجا خوردن و آشامیدن انسان است که در همین رابطه ارتباط با خدا دارد. یعنی ارتباط با خدا فقط در رابطه نماز در چشم به هم گذاشتن و در خلوت نیست، بلکه در خوردن و آشامیدن هم میشود رابطه رابطۀ الهیت باشد چنانچه ابراهیم خلیل فرمود که «يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ»[13] اطعام را او میکند، اسقا را او میکند. پس خدا را کجا میبیند؟ در همان اطعام و اسقا دارد با خدا حشر و نشر دارد.
شاگرد: می شود حالا یک فردی مثلاً به عنوان خوردن و آشامیدن در رابطه برود، به دنبال همین انگیزه تکوینی که خداوند قرار داده، آیا میشود گفت این … است؟ [23:41] چون خداوند این انگیزه و این تمایل را در جهت … یعنی [23:47] فرد انسان قرار داده دیگر!
استاد: این را یک باری قبلاً بحثش را کردیم که نیاز در انسان، رابطه با رافع نیاز میخواهد ایجاد کند خدا، هر نیازی که قرار داده، میخواهد انسان را با رافع نیاز مرتبط کند. هم آن جایی که خوردن و آشامیدن را، گرسنگی و تشنگی را قرار داده تا انسان به دنبال خوردن و آشامیدن برود، این نیاز اصل و اساسش، جعلش در وجود انسان برای ارتباط است، برای با رافع نیاز مرتبط … . منتها اگر انسان رافع نیاز را فقط آن سببی دید که به لحاظ خودش سبب غریب است. ما میگوییم سبب غریب میشود خدا، اما او به لحاظ او سبب غریب است که این غذا است و این آب است، اگر این را دید رافع نیاز، این متوقف شده، این در حد حیوانیت سقوط کرده، این کشش را داشت او، نظام تکوین او که او را برساند به کمال، برساند به ارتباط با رافع نیاز؛ اما این متوقف شد در. مثل کسی میماند که شما وقتی دارید با دست مینویسی یا چیزی به او میدهی، از دست شما تشکر بکند، اگر کسی از دست شما تشکر کرد نه از شما، این قصور نگاه او است. این نگاه غلط او است، با این که شما دارید به او میدهید. این دست یک ابزار و وسیلهای بیش نیست این خودش کارهای نیست. اگر کسی رافع نیاز را همان غذا دید، این مثل کسی است که مقصور شده بر آن دست و از آن دست تشکر بکند. این اشتباهِ در مصداق گرفته. خدای تبارک و تعالی مفعول را در وجود او قرار داد رجوع به رافع نیاز را، این حقیقت را قرار داد؛ اما این در مصداق اشتباه گرفته، آن سبب آخری و عالی را که وسیله بوده را سبب اصلی دیده، این پس میشود، این اشتباه و خطا یک زندگی حیوانی را برای انسان. لذا اینجا که میفرماید که «يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» خوردن است، اما این خوردن خوردنِ حیوانی است، دارد میگوید کفار خوردنشان خوردن حیوانی است چون از این خوردن بهرهای بیشتر از شکم سیر شدن ندارند. با اینکه نیاز شکم و گرسنگی را خدا جعل کرده بود، اما این در حد چی اشباع کرد او را؟ این کشش داشت در حد الاهیتش واقع شود همین سیر شدن، اما او را در حد چی اشباع کرد؟ در حد پر شدن شکم. حالا در نظام حیوانات «كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» یا میفرماید «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[14] مال این است که حیوان هم در نظام خودش یک شعوری دارد که این آن شعور را حیوانیت هم ندارد.
شاگرد: جایگاه این «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» در کنار «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ» ارتباط خاصی را پیدا میکند؟
استاد: بله، یعنی این، اصل مسئله این بوده که ببینید اصل مسئله «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» است. یعنی خدای تبارک و تعالی جعل کرده زن و شوهر را با همدیگر تا هرکدام لباس دیگری باشند که حالا خصوصیت لباس را عرض خواهیم کرد در اتمام تفسیر. اما اینجا که در ماه مبارک رمضان، در این یک ماه «الرفث الی النسا» ممنوع بود، نشان میدهد که خدای تبارک و تعالی در نظام الاهیت و جامعیتی که برای انسان قرار داده بوده در آن مدت، این کمال اینگونه محقق میشده، با «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» این چالش نداشته. اما چون اینها در مرتبهای بودند که این مرتبه حکم برای آنها سخت بود، این رجوع به نسا در قالب «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» میآید این حکم را در این دایره محدود میکند. منتها این را کی میتواند بفهمد؟ خود شارع، که اجازه دارد برای این کار، که این میگوید «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» در این دایره شب را جواز میآید و روز ممنوعیت است. لذا اگر بعضیها خواستند استفادههای دیگری از این بکنند که بگویند اصل بر جواز است، اصل بر جواز است، این گونه نیست نه اصل بر جواز است، نه اصل بر ممنوعیت است. لذا میگویند اصل بر ممنوعیت است مگر جواز، یا بگویند اصل بر جواز است مگر ممنوعیت، نه اینگونه نیست. خدای تبارک و تعالی در نظام این، هر دو را. لذا میبینید که در روز باز ممنوع است و الا باید بگوید اگر کسی برایش سخت میشد در روز هم برایش اشکالی نداشته باشد، نه در روز حتی اگر سخت هم بشود ممنوعیت محفوظ است، اینگونه نیست که بگوییم این تخصیص میخورد. حالا در مقام بیان بیشتر انشاالله باید.
این آیه شریفه که چند حکم را بیان کرده و برای احکام هم فلسفههایی را ذکر کرده، به ما روش تعلیم احکام را یاد میدهد. خدای تبارک و تعالی در مقام جعل احکام و بیان احکام است در اینجا، هم جعل و هم بیان است. ولی ما متاسفانه در مقام احکام فقط بیان احکام تکلیفی، بدون آثار و خصوصیات و آداب و لوازمی که شوق آور میشود برای…؛ لذا ببینید هر منعی را که میآورد کنارش یک جوازی میآورد، هر جوازی را که میآورد حدش را بیان میکند، بعد میبینید تهدید میکند برای کسی که رعایت نکند، شوق ایجاد میکند برای کسی که رعایت بکند. ببینید تمام اینها را در کنار هم میآورد. این گونه بیان احکام البته..؛ اگر در فقه ما فقها لازم دیدند رساله احکام بنویسند که فقط احکام باشد، او نه برای بیان برای مردم به همین گونه است، بلکه برای رجوع به کسی است که میخواهد بیان بکند که موجزاً همه اینها برایش معلوم باشد احکام، اما حالا این را در مقام بیان چگونه بیان میکند؟ چگونه با آن همراهش، آداب و سنن و فلسفه احکام و آن آثار و خواص و اینها بیان میکند؟ این دیگر هنر آن گوینده و مبلغ است و ما نباید این را عیناً برویم همینجوری فقط مطرح بکنیم. این آثارش اثر دارد این هم اینجوری، اما آن نگاه و آن اثر است که در قرآن آثار مطلوب را و اثر جذبی را.
گاهی همین احکام به دین هدایت میکنند، اما در آن جایی که فقط احکام را ذکر میکنیم هدایتگری تنها ذکر احکام کم است. اما اگر احکام با آداب ذکر شد، آن احکام با آداب آن اشتیاقِ. شاید اکثر مردم جذبشان به واسطه بیان احکام با آدابش باشد و شوقشان به واسطه این باشد که اینجوری بیشتر اثر… . این نظام تربیتی در اسلام کاملاً (30:00) در نظام چه روایات ما چه آیات ما؛ با اینکه روایات میآمدند از حکم میپرسیدند و جواب باید به حکم واقع میشد، بر خلاف آیه که مقام جعل و تشریع است. در روایات سؤال است، اما در همانجا هم که سؤال است و سؤال کننده آمده، عمدتاً در کنار سؤال مسائلی را قرار دادند تا احکام در کنار آدابش و خواصش و نتایجش و حکمتهایش ذکر شده. اینها در حقیقت شوق تربیتی دیگری ایجاد میکند که
شاگرد: …
استاد: حالا آن را بنا شد در ذیل آیه که شرحش میآید، اینجا فعلاً در مقام الان بیان اجمالی آیه هستیم بعد انشاالله در تفسیر. به مقام تفسیرش هنوز نرسیدیم آنجا هنوز، ولی خب یک مقدماتی بود که آنجا را نبودی ضرر کردی.
شاگرد: …
استاد: نه به واسطه روایات. اینجا فقط امر در بعد از حظر است. منتها است از اینکه حکمت میآورد «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ»[15] تمام اینها نشان میدهد که این فقط، این نگاه حیوانی و تخفیفی که از روی ناچاری باشد نیست. این است که تخفیفی که از روی ناچاری باشد و کراهت داشته باشد، چون اگر یک جایی امر در مقام بعد از حظر میآید اباحه را استفاده میکنند، گاهی استفاده میکنند که اصل آن حکم اوّلی است، چون نمیتوانستند این آمده و این یک تخفیف است فقط و الا اصل آن اول است.
شاگرد: حالت اضطراری
استاد: یعنی اضطراری میشود لذا تا آنجا، کراهت اقلاً از آن استفاده میشود مقابلش، کراهت داشته باش! میگوید نه این آیه اینجوری نیست که از آن کراهت استفاده بشود، رفث الی نسا یا اکل و شربی که بعد از خواب باشد، اینگونه نیست؛ بلکه منتها خود اینها را کسی، اگر انسانی انجام بدهد اینها اصل و اساسش استحباب ذاتیه دارد؛ یعنی اینها خودشان استحباب در نگاه انسانی و الهی دارد. اگر جایز شده آن استحباب سر جایش محفوظ است، آن نگاه خودشان سر جایش محفوظ است. چون این نگاه خلاصه در خیلی از متدینین است که نگاهشان به روابط جنسی یا اکل و شرب نگاه حیوانی است؛ لذا قبیح میدانند و او را بد میدانند و لذا اگر مضطر میشوند به این مسئله تن میدهند و از باب وجوب است، در جایی که واجب است فقط در حقیقت..، و الا بقیهاش را به عنوان چی میبینند؟ بله به ما گفتهاند که رها بودن این مسئله حیوانیت است خودش، که انسان بی قید و بند باشد، مثل هرزه خوری باشد. آن در جانب جنسی هم ممکن است آن حالت هرزهای برای انسان ایجاد بشود، دائماً هوس بکند دائماً! این را قطعاً تخطئه کردهاند که انسان رها باشد. در آن دایره اباهات، مباهات قبلاً هم بیان شد که در دایره مباهات انسان باید حواسش جمع باشد که آنچنان سرخود و رها نباشد در دایره آن؛ بلکه در مباهات هم حد و حدودی داشته باشد؛ اما نه از باب نگاه حیوانی که این اصلش حیوانیت است. این نیست، ببینید دقت بکنید این دوتا اینها مرزهایش به هم نزدیک است. اینکه در خوردن، آشامیدن، ارتباط زن و شوهر و امثال این روابطی که به نظام غرایض انسان برمیگردد اساس بر حیوانیت نیست. اساس بر این است که خدای تبارک و تعالی قرار داده در وجود انسان و الاهیت هم دارد؛ منتها هرزه بودن این، مثل خندیدن زیاد! خندیدن هم یک نظامی است که تفریح روح انسان لازم دارد، اما خندیدن زیاد قساوت میآورد، خوردن زیاد قساوت میآورد، گفتن زیاد قساوت میآورد.
شاگرد: …
استاد: یعنی اینها در کنار دائماً رجوع است مثل شب و روز که خداوند تبارک و تعالی جعل کرده اصل شب و روز را اما آیات هستند. لذا در قرآن اگر اشتباه نکنم همین آیهاش را شاید نوشته باشم، خود این را به عنوان یک آیه میبیند «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»[16] دقت میکنید چقدر جالب است که «مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا» این آیه الهیه است که از نفس خودتان زوج برای شما خلق کرده، که این نگاه نشان میدهد که «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» این مودت و عشق و رحمتی که بین زن و شوهر ایجاد میشود که هیچ چیزی در عالم دنیا این شباهت به این عشق و جاذبهای که بین زن و شوهر ایجاد میشود، اینها آیات الاهیه است، یعنی این نگاه نگاه الهی است؛ نه نگاه الهی یعنی بنشینیم بگویم … [34:48] «لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» همان رابطه است با تمام لوازمش. آن وقت تعبیر حالا لباس هم اینجا انشاالله بیشتر در ذیل آیه بیان خواهد شد.
شاگرد: در خوردن و اینها اصل بر حظر است، یعنی کم خوردن همیشه ممدوح بوده؛ اما درباره امور زناشوی اینجوری نیست.
استاد: اولاً کی گفته در خوردن امر اصل بر حظر است؟ نه ببینید کم خوردن غیر خوردن است، یک موقع شما میگویید که در خوردن اصل بر حظر است. نه، اصل بر منع نیست در خوردن هم «كُلُوا وَاشْرَبُوا»[17] امر است «وَلَا تُسْرِفُوا» دقت میکنید، اسراف حظر است اما خوردن و آشامیدن امر است. «كُلُوا وَاشْرَبُوا» اگر کسی نخورد در جایی که باید بخورد این نهی شدید به او تعلق گرفته. لذا در خوردن و آشامیدن هم همینگونه است. یعنی آن غرایزی را که خدا در درون انسان قرار داده اشباعش را خودش ایجاب کرده، ایجاب کرده واجب کرده اشباعش را، منتها ایجاب در حدی که چی باشد؟ در آنجاییاش که ضرر ممکن است برسد اصلاً واجب است که باید خلاصه حتماً اجابت بشود، البته در آن قسمتی که ضروری نیست آنجا را هم دایرهاش را وسیع قرار داده، گفته یک حدیاش خوب است، مستحب است، یک حدیاش مباح است، یک حدیاش مکروه است. در همان دایره چی؟ آنجاهایی که ضروری نیست. در آنجا که ضروریاش است که ایجاب کرده، خوردن و آشامیدن اگر کسی به حدی نخورد و نیاشامد که ضرر بخورد که قطعاً حرام است، وجوب دارد آن خوردن، حتی جایی میرسد که اکل میته، که میتهای که حرام است برای آن خوردن اضطراری واجب میشود، واجب میشود آنجا خوردنش. میته واجب میشود. این در نظام اکل و شرب هم اصل بر حظر نیست بلکه اصل بر آن جواز و بلکه استحباب است. منتها آن اضافه خوردن، اسراف، آن زیاده روی که ضرر دارد، اگر به حد ضرر قطعی برسد حرام میشود، اگر به حد ضرر قطعی نرسد میشود کراهت، میشود آنجایی که لاتسرفوا است. انسان میخورد تا از خودش خسته میشود از ناراحتی، ورم دل و بعد آثار بعدیاش
شاگرد: …
استاد: ببین قِلَت یک بحث دیگری است، قِلَت حکم تَبَعی است. اصل بر خوردن و آشامیدن در نظام وجود است؛ لذا اگر یک موقعی روزه میآید روزۀ چیست؟ روزۀ جعل حکمی است، کف نفسی است علی حده. لذا نگفتند در تمامِ، پیغمبر اکرم وقتی این برایش آمد گفت یک روز بخورم یک روز نخورم که این را چی دید؟ این را خود که یک روز بخورم یک روز نخورم، آن هم یک روز نخورم روزهاش را، نه شبش را؛ یعنی شبش خوردن بود یعنی اصل در …، چون بدن غذا احتیاج دارد معلوم میشود اصل در نظام بدن خوردن است و الا خدای تبارک و تعالی اصل را در نظام بدن چی قرار میداد؟ عدم احتیاج به غذا.
نظام تکوین..، ببینید آن میخورد میخوابد ساختار وجود را دارد میگوید. شیطان میگوید من میتوانم از این وارد استفاده بشوم. این به عنوان اصل بر حظر نیست که نباید بخورد و نباید بخوابد. نباید بخورد و نباید بخوابد نیست، اصل بر حظر نیست، بلکه اصل بر این است که خدای تبارک و تعالی نیاز خوردن را در انسان جعل کرده و قرار داده به عنوان غریزه. پس اجابتش قطعیه است که خوردن است در قبال این نیاز گرسنگی، و خوابیدن است در قبال نیاز خستگی. اینها اصل است که باید اجابت بشود. انبیا هم داشتهاند، ببینید دیگر بهتر از این! انبیا خوردن داشتند خوابیدن داشتند همه اینها را داشتند و منافاتی هم با نظام کمالی آنها نداشته اینها. و همینها سبب میشده که باز اینها در قبض و بسطشان کاملتر بشوند.
شاگرد: الان مثلاً درباره خوردن …، در روایت دلالت بر خوردن بر قلت است … [38:43]
استاد: این حدیاش است، ببینید این حد بیان است نه اصل ذات. ببینید اگر یک موقع قلت را بیان…، قلت حد مسئله است نه اصل مسئله، این را من دارم بیان میکنم اصل بر خوردن است منتها حدش قلت است. نه اینکه اصل بر قلت است. خب اصل که نمیشود قلت باشد. قلت بر چی؟ خوردن، یعنی باید جایی خوردن باشد بعد فرعش حدش بشود چی؟ قلت. یعنی قلت میشود حدش. این تشریع. میگوید این قلت باعث میشود از خوردن لذت بیشتر هم ببری، ارادهات هم قویتر بشود، جامعیتت هم بیشتر حفظ بشود. لذا اصل در نخوردن نیست، اصل در خوردن است اما قلت هم جزو بیان حدود این است که قلت، لذا اگر هم می گویند در یک جایی خدای تبارک و تعالی ماه رمضان را آورده و نهی کرده از خوردن و آشامیدن، این را به عنوان یک اصلی که حاکم بر او شده آن هم در یک زمان محدود، در یک حد محدود که حتی اگر کسی بعد از این زمان نخورد به عنوان اینکه اصل بر نخوردن است، حرام مرتکب شده تشریع میشود، میشود تشریع؛ یعنی اگر وقت افطار کسی نخورد به عنوان اینکه نخوردن ممدوح است، این میشود تشریع. میگوید بخور بعد از افطار که اگر شده یک لقمه هم بخوری بخور تا این امر الهی محقق شود، لذا نخوردن در آنجا و نسبت دادن به خدا میشود تشریع و حرام. (40:00) این خلاصه اصل امروز است که اصل بر خوردن است. می گویید خلاصه اینها خوب است از اینها بگویید.
شاگرد: … [40:09] بعد آخر آیه میگوید «لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ» میخواهد بگویم این نگاه که یک اول میفرماید امر میکند که بروید سراغشان و بعد میگوید یک جایی سراغشان نروید، میشود گفت مقدمه از آن برداشت کرد که ما جامعهای که این مقدمه فراهم نیست، آن «لا تباشروهن» آن هم ثمرهای ندارد؛ یعنی بگوییم صرفاً بیان …
استاد: نه آن «لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ»[18] اعتکاف است، اعتکاف اختیاری است. اعتکاف را چه کسی انجام میدهد؟ اختیاراً هر کسی میخواهد. یک حکم مستحبی است. منتها اگر رفتی در مسجد «لا تباشروهن» و حکم واجب دنبالش میآید؛ چون اصلاً در مسجد امکانِ، مباشرت حرام است در مسجد، مباشرت! چه اعتکاف داشته باشد چه اعتکاف نداشته باشد. لا تباشروهن حکم مسجد است، میگوید در مسجد این روا نیست. اگر کسی اختیاراً برای خودش عکوف در مسجد را قرار داد این لا تباشروهن هم برای او اختیاراً آمده در شبها. یعنی حکم شبها را که ما گفتیم آزاد است الا برای کسی که عاکف در مسجد باشد که آن هم حکم اختیاری است خودش رفته؛ یعنی این جور نبوده که به اجبار باشد. لذا حکم عمومی سر جایش محفوظ است تخصیص هم نخورده؛ فقط این برای خودش خواسته استحباباً یک حکم جدیدی بیاورد.
شاگرد: ثمر دهیاش، آم ثمردهی است انجام ندادن در آنجا یعنی اینکه یک جایی انجام داده باشد. اگر کسی که اصلاً ازدواج نکند سراغ این قضایا نرود، حالا مسجد هم …
استاد: نه عملاً یعنی؟ نه، حکم جواز کفایت میکند دیگر. حالا اگر کسی فرض بکنید که مثلاً در ماه مبارک رمضان حالا به هر دلیلی مباشرت برایش محقق نشد. حالا اگر رفته اعتکاف در مسجد هم کرده لا تباشروهن به او معنا نمیدهد. میگوید خلاصه چرا؟ چون این مباشرت در ماه رمضان نداشته، این دیگر که نمیشود که!
شاگرد: این ثمره حکم … [41:52] وقتی است که چشیده قبلاً. کسی که اصلاً ازدواج نکرده اصلاً، حالا من بحثم این است یعنی مثلاً کسی ازدواج نکند
استاد: یا بگویید ازدواج کرده، تازه ازدواج کرده ولی رفته بلافاصله معتکف در مسجد شده، لا تباشروهن خطاب به او نمیشود؟ چرا، چرا دیگر.
شاگرد: …
استاد: حالا دیگر بگذارید ریزهکاریهایش را در ذیل آیه
شاگرد: اصل مسئله که بحث حیوانی نیست و بحثی که فرمودید، از این طرف اینکه مثلاً خداوند در یک جای مقدسی خداوند این … [42:28] حرمت دارد، مثل این است که مثلاً نجس کردن مسجد، این … [42:32] یک کار جالبی نیست، این مثل نجس کردن مسجد است.
استاد: حالا بیاییم در آیه اینها را انشاالله این..، همه بحث از آن وقت تا حالا مال این بوده که اینجوری نیست، همه بحث! حالا در آیه میرسیم انشاالله، در ذیل تفسیر انشاالله میرسیم. یعنی این نجس کردن مسجد نیست که «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» خود خدا فرموده، یعنی آن کسی که مسجد را برایش آن جوری جعل کرده. اما برای مسجد یک احکام خاص و ویژهای است. برای ایام احرام یک احکام ویژهای است، فقط هم خلاصه این نیست که خوردن و آشامیدن. طیب هم است نمیدانم چی هم است چی هم است، این است تمام در حقیقت آنها احکام ویژهای است. این احکام ویژه منافات با این ندارد که جعل آنها اضطراری بوده، اگر خدا بود و خدا دستش میرسید زورش میرسید همیشه را میکرد ایام احرام. خب بابا از اول قطع میکرد خلاصه چیزی باقی نمیگذاشت، نسل خلق نمیکرد تا نخواهد به احرام برساند. اصلاً بودن این رابطهها و بودن این مسائل و بعد منع قلیل، کمال است. یعنی این کمال است که آن کف نفس قلیل در اکل و شرب، که گشنه بشود نخورد به امر الهی؛ اما نه اینکه کلاً نخورد گفته در این ایام نخورید، این ایام فقط نخورید. این کمال جعل در این است که با اینکه نیاز را قرار داده، اما میگوید رعایت هم بکنید در اینجا. نه اینکه اگر اینجوری گفتی یعنی من زورم نرسیده به شما نعوذبالله ماه رمضان را سرتاسری کنم، شبانه روزی هم بکنم. چون زورم نرسیده دیگر چه کنم؟ مجبورم بخورید حالا. بابا خودش میتوانست از اول یک کاری بکند انسان خوردن نخواهد، خوابیدن نخواهد. اینجوری نیست. این خوردن و خوابیدن در ساختار وجود انسان کمال است، اساسش کمال است؛ منتها خصوصیت مرتبه است. خصوصیت مرتبه است، کمال مرتبه است نه کمال وجود انسان. لذا انسان در بهشت خواب ندارد، خوردنش در اثر گرسنگی نیست. آنجا نگاه دیگری است یعنی خصوصیت انسان بماهو انسان نیست، خصوصیت انسان بماهو فی عالم الماده است. این است البته. اما حیوانیت نیست انسان در عالم ماده است. دیگر بقیهاش را مجبور هستیم بعداً در خود ذیل آیات، من برای هر کدام از اینها میخواستم یک توضیح بدهیم دیگر طول کشید.
«قوله تعالى : أحل لكم ليلة الصيام الرفث إلى نسائكم ، الاحلال بمعنى الاجازة»[19] ببینید اینجا احلال بمعنى الاجازه است، چرا به معنی الاجازه است؟ چون قبلاً منع بوده دیگر، اینجا میگوید أحل به معنای امر آمده، این أحل هم نه به معنای چی باشد؟ احلال در اینجا به معنای چی باشد؟ به معنای اینکه در حقیقت، نه این همان بیان اجازه است. «وأصله من الحل مقابل العقد» که حل و عقد «والرفث»[20] رفث همان کلماتی است که خدای تبارک و تعالی کنایی به کار میگیرند، برای آن اعمالی، برای آن سخنهایی که ذکر صریحش قبیح است؛ لذا خدای تبارک و تعالی ادب در نظام تربیتی دارد. آن الفاظ صریح را به کار نمیگیرد در این موارد، بلکه چی به کار میگیرد؟ الفاظ کنایی را. الرفث هم همین است «التصريح بما يكنى عنه مما يستقبح ذكره»[21] آنکه « يستقبح ذكره صریح» آنجایی که با کنایه به کار میبرد، به این میگویند رفث «من الالفاظ التی لا تخلو»[22]
شاگرد: …
استاد: دخول و جماع و همه اینها هم همه کنایی است، منتها بعضی از کناییها اینقدر زیاد استعمال شده برای ما الان فکر میکنیم اینها دیگر صریح است. نه، این اصلش کنایی بوده؛ اما این کناییها در حقیقت اینقدر زیاد به کار رفته تا حالت برای ما همان صریح در قبیح تلقی میشود. و الا خدای تبارک و تعالی وقتی که اینها را به کار میگرفت، اینها همه به عنوان کنایه بودند. این بحث دومش است. لذا انسان خوب است که در این الفاظ، صریح اینها را هیچ گاه. خدا سلامتی بدهد به حضرت آیت الله جوادی، رعایت همین را هم میکردند که مثلاً میخواستند گاهی بعضی از احکام بعضی از اعمال را بیان بکنند، اینقدر در به کار بردن آن عمل لفظ رعایت میکرده که با لوازمش معنا بشود. منتها نه اینقدر دور باشد که ذهن دیگر البته. نه اینها خودش در بیان تربیتی. لذا نشان میدهد که به کار بردن صریح این الفاظ حَسَن نیست در نظام ارتباط تربیتی. بعضیها میگویند نه باید صریح گفت خوب بفهمند خلاصه، کامل روشن بشود. خدای تبارک و تعالی میگوید آدم باحیا اینگونه به کار میبرد.
«من الالفاظ التی لا تخلو عنها مباشرة النساء»[23] که این هم به کار برده میشود. «وقد كني به هيهنا عن عمل الجماع»[24] تازه خود جماع، جمع شدن است، جمع شدن و کنار هم قرار گرفتن خودش کنایی است. این تازه از جماع، در حقیقت کنایه به جماع است. «وهو من أدب القرآن الكريم وكذا سائر الالفاظ المستعملة فيه في القرآن كالمباشرة»[25] مباشره یعنی بشره به بشره چسباندن. و این بشره به بشره چسباندن کنایه است، نه اینکه در حقیقت بشره به بشره چسباندن صریح باشد «والدخول والمس واللمس والاتيان والقرب کلها ألفاظ مستعملة على طريق التكنية، وكذا لفظ الوطئ والجماع وغيرهما المستعملة في غير القرآن»[26] که در روایات آمده «ألفاظ كنائية وإن اخرج كثرة الاستعمال بعضها من حد الكناية إلى التصريح، كما ان الفاظ الفرج والغائط بمعناهما المعروف اليوم من هذا القبيل»[27] که اینها کنایی بوده، اما امروز دیگر خودش صریح در آن لفظ قبیح شده «وتعدية الرفث بإلى»[28] وقتی که تعدی شده «الرفث الى نسائكم» بعضیها خواستهاند بگویند که «تعدية الرفث بألى لتضمينه معنى الافضاء»[29] که این الرفث الی، الی یعنی افضا در آن و دخول در آن خوابیده، علی ماقیل البته، که این الی به معنای تضمین افضا باشد علی ما قیل.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
تا دقیقه 48:20
[1] بقره، آیه 186.
[2] نهج البلاغة : الحكمة 409.
[3] بقره، آیه 187.
[4] همان.
[5] همان.
[6] محمد، آیه 12.
[7] الخصال ج1 ص165.
[8] بقره، آیه 187.
[9] همان.
[10] محمد، آیه 12.
[11] شعراء، آیه 79.
[12] شعراء، آیه 80.
[13] شعراء، آیه 79.
[14] اعراف، آیه 179.
[15] بقره، آیه 187.
[16] روم، آیه 21.
[17] اعراف، آیه 31.
[18] بقره، آیه 187.
[19] الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 2 ، صفحه : 44.
[20] همان.
[21] همان.
[22] همان.
[23] همان.
[24] همان.
[25] همان.
[26] همان.
[27] همان.
[28] همان.
[29] همان.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 302” دیدگاه میگذارید;