بسم الله الرحمن الرحیم

آیاتی که در محضرش هستیم آیه ی 140 ام به بعد سوره ی آل عمران است که آیات بسیار مهمی است که شاید قواعد زیادی را بتواند آدم در زندگی فردی و اجتماعی اش از این آیات شریف استفاده بکند.

خب، فراز اولی که آیه ی 139 بود گذشت، در آیه ی 140:

بسم الله الرحمن الرحیم

«إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ»،[1] نکته ی اول در رابطه با «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» است، بحث تداول ایام از سنن عظیم الهی است که عرض عریضی هم دارد؛ یعنی در نگاه اول «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» منصرف می شود به یک جایی که غلبه ی کاملی از یک طرف صورت می گیرد و مغلوبیتی از طرف دیگر، که مثلا دولت حقی به پا می شود یا دولت حقی از بین می رود و دولت ظلمی به پا میشود، این در نگاه اول است که«تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا»، اما این «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» با تعلیلی که دنبال مسأله بیان می کند هم در نظام فردی سرایت دارد هم در نظام اجتماعی، هر فرصتی که برای انسان پیش می آید از مصادیق «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» است؛ یعنی اینکه انسان گاهی حجاب عادتی او را فراگرفته است و یک لحظه یک شوکی بر او وارد می شود که تنبه و توجهی برایش محقق می شود، از مصادیق «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» است که این تداول بین شیطان و ایمان است؛ یعنی گاهی بین شیطان و کفر در نظام بیرونی است، گاهی بین شیطان و خدا در نظام درونی است؛ یعنی این تداول اختصاص به نظام بیرونی فقط ندارد، نظام بیرونی از مصادیق واضحش است، درست هم هست حتما هم هست، اما خودِ این تداول ایام در وجود انسان در فردِ انسان – که گاهی مملکت وجودش در دست خداست و گاهی این مملکت در دست شیطان است – این هم تداول ایام است، گاهی روزی مثلا ساعت هایی در دست خداست ساعتی در دست شیطان است، این هم از مصادیق تداول ایام است، هر معصیتی که شیطان غلبه می کند و برای شیطان امکان تحقق در وجود انسان و سلطه پیدا می شود از مصادیق تداول ایام است.

عرض کردیم: اگر یوم را درست معنا بکنیم که: یوم فقط شبانه روز نیست، یوم؛ یعنی آنجایی که قدرتی به قدرت می رسد و طول می کشد – حالا این طول کشیدنش ممکن است ساعتی باشد، این طول کشیدن ممکن است قرن هایی باشد، ممکن است در نظام فرد باشد، ممکن است در نظام اجتماع باشد و یک تفکری در نظام اجتماع بتواند 700 سال در یک جامعه ای [یا] در کل جهان حاکمیت پیدا بکند، همه ی اینها را شامل می شود، ممکن است سلطه ی ظاهری به همراهش باشد مثل اینکه مثلا بنی عباس سلطه ی ظاهری هم پیدا کردند، ممکن است سلطه ی ظاهری نباشد اما سلطه ی تفکری باشد، این هم از مظاهر تداول ایام است؛ یعنی اگر یک جامعه ای تحت تفکر یک فکری حتی به ظاهر استقلال داشت اما از جهت تفکری… مثلا شما حساب کنید که حاکمیت ژاپن به ظاهر یک حاکمیت استقلالی است [و] برای خودشان تصمیم می گیرند، اما از جهت تفکری کاملاً وابسته هستند و هیچ فکر جدیدی برای خودشان ندارند، این هم از سنت های تداول ایامی است که دیگری حاکم است بر او از جهت فکری و سمت و سو و مقصد و غایتی که برای آنها تعیین می کند…

این نگاه که: سنت تداول ایام اینقدر سعه دارد [که] هر قدرتی را شامل می شود: قدرت ظاهری را شامل می شود، قدرت فکری را شامل می شود، قدرت اقتصادی را شامل می شود، سنت تداول ایام بر هر سلطه ای صدق می کند و این [سلطه] از مصادیقش می شود، و چه نظام اجتماعی باشد که خیلی ظاهر است – حاکمیتی [یا] اجتماعی – و چه نظام فردی باشد، رابطه ی اینکه انسان فکری را نسبت به خودش خاضع بشود، نسبت به شخصی مطیع بشود، نسبت به آن سلطه ی شیطان یا سلطنت الهی خاضع بشود همه ی اینها از مصادیق سلطه و تداول ایام است، حالا این تداول ایام گاهی ایام الله است، گاهی ایام الله نیست، اگر از ایام الله شد آن «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّه»[2] شامل حال این می شود، حالا این «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّه» در نظام فردی باشد؛ یعنی یک کسی در زندگی اش یک جایی از وجودش و زندگی اش و قسمتی از عمرش آنچنان خدا در وجودش تأثیر گذاشته که تمام زندگی این تحت تأثیر آن لحظه است، این از ایام الله وجود فردی این است که این را اینجور تغییر داده است، البته ایام الشیطان هم همینجور ممکن است باشد [که] کسی در یک لحظه بروزی [یا] ظهوری [یا] حالی از او ایجاد بشود که آن سلطه ی شیطان را در وجود این در زمان هایی و مدتی تثبیت بکند، این هم از ایام الشیطان است که ایام الشیطان بر این غلبه کرده.

پس نکته ی اول در رابطه با این آیه ی شریفه این است که: «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» تداول دارد، دست به دست می شود – این تداول؛ یعنی دست به دست شدن – این دست به دست شدن فقط در نظام بیرونی آن هم سلطه ی ظاهری سیاسی فقط نیست [و] عام است [و] این [سلطه ی ظاهری و سیاسی] هم یکی از مصادیقش است، اگر این نگاه را کردیم آن وقت دنبال خواص و آثاری که خدای سبحان برای سنت تداول ایام شمرده است در اینجا – که جلسه ی گذشته هم عرض شد – که با بیان «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ» هم آغاز کرد که عطف را بر محذوف کرد تا نشان بدهد که چیست؟ اینها هم چندتا [از دلایلش] است بلکه خصوصیات دیگری هست که یا اینجا ذکر نشده است یا قابل بیان نبوده از بس که عظیم بوده؛ یعنی همه ی اینها را شامل می شود که اینقدر آن خواص و آثار راز آلود است و سنگین است [که] قابل بیان نبوده یا نه [بلکه فقط] در مقام بیان چندتا از اینها بوده، این نکته ی اول راجع به تداول ایام که به نظرم می رسد که: ما اگر به این سنت تداول ایام دقیق بشویم خیلی نکات زیباتر از این هم می توانیم از آن استفاده بکنیم.

اما در بحث بعد از اینکه از سنت تداول ایام خارج می شویم که جا دارد – من حالا عرض می کنم – که سنت تداول ایام را باید رویش فکر کرد، بعد هم سنت تداول ایام یکی از خصوصیات مهمش این است [که] در یک روند دیده بشود نه یک مقطع، کسانی که تحلیل سنت تداول ایام را در یک مقطع می کنند، مثلا جنگ احد را اگر کسی در مقطع جنگ احد فقط دید – دقت می کنید؟ – این یک جور تحلیل و نتیجه از آن در می آید که شکست در آن غالب است [و] نا امیدی بر آن حاکم است، اما اگر سنت تداول ایام را در یک روند دید، یک روندی که هر چقدر این سعه ی دید انسان در این روند عمیق تر بشود، عظیم تر بشود، افق دید وسیع تر بشود تحلیل دقیق تر می شود، جایگاه آن فعل و آن عملی که محقق شده بیشتر آشکار می شود؛ یعنی شما یک موقع است که – این مثال را مکرر خدمت دوستان عرض کردیم ولی از مثال های لازم در زندگی است – که یک کودکی یک موقعی در یک اتاقی رشد کرده است این کودک [و] هیچ جا خارج از اینجا را ندیده است [و] بزرگترین فضایی که می شناسد [و] بزرگترین سلطه و سیطره ای که برایش از جهت مکانی قابل رؤیت است همین فضای اتاق است [و] بیش از این ندیده است، آن وقت هر چیزی اهمیتش برای این [کودک] از جهت کمی به مقداری است که به این اتاق نسبت دارد، می گویند مثلا: تختش یک دهم اتاق است، اگر این را ببرند در فضای خانه بعد از مدتی حالا یکدفعه فضای خانه وسیع تر شده یا نشده؟ آن وقت می بیند تحلیلش متفاوت می شود، حالا نگاهش متفاوت می شود، دیگر این تخت ارزشش یک دهم کل نیست، یک دهم اتاق هست اما یک دهم کل نیست چون کلش تغییر کرده، کلش شده است خانه، خانه اگر فضایش فرض کنید 100 باشید حالا این تخت 1 صدم کل است، هی هر چه افق نگاه این درست تر و صحیح تر و وسیع تر بشود ارزش اشیاء به نسبت این تصحیح می شوند، دقیق می شوند، وقتی افق نگاهش شد «عَظُم الخالق في أنفسهم»[3] خالق را و عظمت خالق را دید «فصغر ما دونه في أعینهم»[4] آنها رو به کوچک شدن می روند به همین نسبت، هر چقدر آدم ببیند که اشیاء در نظرش عظمت دارند به همین نسبت نشان می دهد که عظمت خالق در چشمش حقیر تر و کوچک تر است، هر چقدر دید که اشیاء رو به صفر می رود ارزششان در تأثیر گذاری در وجود این، نشان می دهد که عظمت خالق را در وجودش بیشتر احساس کرده است، ببینید این یک بیانی است که امیرمؤمنان علیه السلام فرموده اند اما این در همین روند تداول ایام هم معنا پیدا می کند که اگر در سنت تداول ایام انسان مقطعی و قطعه قطعه شده تحلیل بکند و بخواهد آن را با خودش بسنجد گاهی می بینی یا پیروزی غرور آفرین می شود یا شکست یأس آور می شود، اما اگر این را در سنت تداول ایام در یک روند دید که ابتدا تا انتها این را هر چقدر توانست به سمت گستردگی ببرد، آن موقع این جای خودش را پیدا می کند [و] نه پیروزی غرور آفرین می شود نه شکست یأس آور می شود، بلکه یک مقطعی مثل یک طول موجی که آدم می بیند گاهی افول دارد گاهی سعود دارد ولی روند رو به توسعه است و رو به صعود است، این در عین اینکه برایش امید ایجاد می کند غرور ایجاد نمی کند چون هر لحظه ممکن است که این سنت تداول ایام برای او چالشی جدید را ایجاد بکند و منتظر است که با چالش چگونه مواجه بشود.

پس نکته ی بعدی در تداول ایام این بود که: باید تداول ایام را روند دید، در اینجا خدای سبحان وقتی می خواهد این را روند کند چکار می کند؟ می گوید: «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» که اگر شما اینجا شکست خوردید قبل را هم نگاه کنید این یک روند است، یک قطعه نیست که تمام شده باشد، بلکه این ادامه داشت [و] از قبل شروع شده بود، شما در آنجا غالب شدید اینجا هم یک افولی کردید اما اگر این را در روندش ببینید این برای شما یأس آور نمی شود، آن وقت این را خودش یک مدل می کند هر کسی، یک کسی ممکن است در یک کشور کفر زندگی بکند اما زندگی در یک کشور کفر آیا برای این هم سنت تداول ایام راه دارد؟ خب بله، یک فرصت هایی ایجاد می شود که آن فرصت ها برای این چه در عرصه ی فردی چه در عرصه ی اجتماعی امکان بیشتری را فراهم می کند، هر چند یک گشایش نسبت به خودِ او عظیم است اما وقتی شما بیاید در یک کشوری که این کشور سلطه ی حق [در آن جاری] است [و] بخواهی به نسبت آن بسنجی این خیلی کوچک دیده می شود، اما اگر این را به صورت روندی دیدی که باید توسعه اش داد [تا] هی روز به روز عظمت بیشتری پیدا بکند همان نقطه [کوچک] هم خیلی امید آفرین می شود، همان نقطه هم غنیمت می شود که این را باید در جای خودش به صورت روند دید، این روند؛ یعنی دامنه دار؛ یعنی سیر نه منقطع.

ما عادت کرده ایم که به لحاظ نگاه مادی زمان را بر خودمان حاکم می کنیم، چون زمان بر ما حاکم است، معمولا نگاه ما تقطیع شده است، در یک برهه است در یک نگاه محدود [است]، لذا ببینید مقام معظم رهبری دائماً این مسأله را – روند بودن مسأله را – دائماً متذکر می شوند، این هم یک نکته.

نکته ی دیگر این است که گاهی انسان – در رابطه با همین بحث تداول ایام – ابن الوقت است، گاهی انسان اب الوقت است، ابن الوقت بودن ممدوح است اما نهایت نیست، یعنی چه؟ یعنی انسان وقتی که فرصتی پیش می آید از این فرصت کمال استفاده را می کند، این فرصت را غنیمت می شمارد، این می شود ابن الوقت که اگر کسی هرگاه برایش «إنّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ»،[5] اگر برایتان نفحه و جذبه ای از جانب خدا پیش آمد – چه در نظام فردی تان، چه در نظام اجتماعی تان – یک گشایشی یکدفعه ایجاد شد «فَتَعَرَّضُوا لَهُ» مراقبش باشید خوب به کارش بگیرید [و] از دستش ندهید، این ابن الوقت بودن است که انسان منتظر است هرگاه از جانب خدا گشایشی ایجاد می شود قدر آن گشایش را بداند تا نهایت استفاده را بکند، اما مهمتر این است که انسان اب الوقت بشود؛ یعنی کسی باشد که وقت ساز باشد نه فرزند وقت باشد، فرزند وقت بودن؛ یعنی منتظر فرصت بودن، اما اب الوقت بودن؛ یعنی فرصت سازی، کسی که فرصت ساز است این می تواند دستور تعیین بکند، این می تواند بیاید بگوید که: الان راجع به چه چیزی باید گفتگو بشود در نظام یک کشور، در نظام فرد، در نظام جهانی… یک پروفسوری بود به اسم پروفسور مولانا، نمی دانم حالا خط و ربطش هم الان چجوری است خوب است یا نیست، اینها را من الان نمی دانم، اما یک نکته ای را در یک مقاله ای از او دیدم خیلی جالب بود، نوشته بود که: امام کارش این است که در نظام جهانی منتظر نیست که یک حادثه ای پیش بیاید تا از آن حادثه فقط استفاده بکند بلکه حادثه ایجاد می کند در نظام جهانی، یک کسی قدرتش این است در خانواده اش یک حادثه ایجاد کند و استفاده کند، یک کسی در محله اش، یک کسی در شهرش، یک کسی در کشورش، یک کسی می تواند دستور جهانی تعیین بکند، حالا این دستور جهانی گاهی به موافق با او گاهی به مخالفت با او، مثلا جریان سلمان رشدی را که امام آن ارتدادش را و ترورش را به عنوان یک دستور اعلام کرد که: هر کسی بتواند او را بکشد… این بیانی که امام کرد یکدفعه تمام جهان نسبت به این موضع گرفتند، کشورهای اسلامی – حتجی متحجرین – در آن دوره مجبور شدند پشتیبانی کردند و کشورهای غربی به دفاع از این مجبور شدند [در مقام] مقابله خودشان را قرار بدهند، حتی مثلا اگر دوستان یادشان باشد آن موقع چندتا کشور اروپایی سفرایشان را هم به خاطر این دستور امام احضار کردند بردند و بعد هم دوباره مجبور شدند برگرداندند؛ یعنی رفت و برگشت ها هم حتی به عنوان بعضی از [جهات مقابله انجام دادند]، اگر کسی قدرتمند باشد دستور تعیین می کند، صاحب وقت است، در سنت تداول ایام گاهی انسان ابن الوقت است که از فرصت کمال استفاده را می کند [که] این خیلی خوب است [و] باید هم اول اینجور باشد انسان [و] این تمرین را بکند اما به این قانع نباشد [و] به دنبال این باشد که انسان اب الوقت بشود، این حالا در سنت فردی هست؛ یعنی انسان گاهی برایش حادثه هایی پیش می آید، مسائلی پیش می آید، جذبه هایی پیش می آید از اینها کمال استفاده را بکند، [اما] گاهی [اینطوری است که] خودش به طوری حرکت می کند که برایش آن جذبه ها و مسائل پیش بیاید[؛ یعنی] از جهت قابِلی زمینه سازی می کند که این [جذبه ها پیش بیاید]… از جهت قابِلی می گوییم نگویید که: خدا که از این انفعال پیدا نمی کند که، از جهت قابلی است[؛ یعنی] علت قابلی اش را فراهم می کند در سنت تداول ایام، این هم یک نکته در سنت تداول ایام که این بحث بحث دامنه دار و کش داری است و برای برنامه ریزی کشور کسی که ابن الوقت است به گونه ای برنامه ریزی می کند در سنت تداول ایام، گاهی آن کسی که اب الوقت است به گونه ی دیگری، حتی آنی هم که ابن الوقت است گاهی بعد از اینکه واقعه پیش می آید برنامه پیدا می کند، گاهی قبل از اینکه واقعه پیش بیاید برای آن واقعه برنامه دارد [و] منتظر است که آن فرصت پیش بیاید، این هم ابن الوقت است اما این ابن الوقت چیست؟ قوی تر از قبلی است، ببینید توجه به اینها در برنامه ریزی یا نگاه تحلیل وقایع خیلی اثر دارد.

خب، اینها حالا جا دارد [بحث شود] من خیلی هم راجع به این مسأله به نظرم می آید که باید روی آن فکر بکنیم [و] نکات خوبی هم هست اما می گذاریم خلاصه ان شاء الله یک فرصت دیگری [بحث کنیم]. پس هر حادثه ای را اگر در «روند» تحلیل کردیم آن واقعی تر می شود، برای تربیت کودک شما وقتی آن را در روند قرار دادید، قبل و بعد را هم برایش جوری کردید که این را در آن روند قبل و بعد دید برایش متفاوت می شود، مثلا ببینید قرآن این سنت روند سازی را با جریانات مختلفی بیان می کند، وقتی که جریان خضر و موسی است آنجا که خضر سلام الله علیه دیوار را به پا می کند می گوید چیست؟ «كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»[6] بعد روایات می فرمایند که این دو فرزندی که این گنج زیر دیوار مربوط به آنها بود و خضر برای اینکه این دیوار نریزد و این گنج دست دیگران نیافتد تا اینها به بلوغشان برسند و فرصتی بشود که خودِ اینها به کارشان بیاید، بعد روایت می فرماید که: بین آن أبوهما با این فرزند چقدر فاصله است؟ می گوید: هفتاد نسل فاصله است؛ یعنی یکدفعه این فعل امروز را با هفتاد نسل سابق مرتبط می کند [و] یک روند می شود، دقت می کنید اینها چقدر زیباست؟ نشان می دهد الان هم فعلی که از ما صادر می شود اولا مرتبط با سابقین ما هست، ثانیاً مرتبط با هفتاد نسل لاحق ما هم می شود، این روند سازی هست یا نیست؟ این ایجاد ارتباط در فوق زمان هست یا نیست برای فعل انسان که هم از گذشته متأثر است هم نسبت به آینده مؤثر است؟ این نگاه ببینید چقدر زیباست، انسان خودش را در هر فعلی صاحب این مرتبه از اثر ببیند و ارتباط، این تحلیل را هم با همین نگاه متفاوت می کند؛ یعنی دائماً دارد ذهن ما را از اینکه در یک گوشه نگاه بکنیم هی این ذهن را منصرف می کند [و] افق را باز می کند، لذا در احادیثی که در رابطه با قبر هست خیلی زیباست که می فرماید: «ان القبر لروضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار… مد بصره»[7]،[8] که آنجا چقدر است این روضة من ریاض الجنة؟ باغی از باغ های بهشت برای آن انسانی مدفون است [چقدر است؟]، [به اندازه ی] «مدّ بصره»[؛ یعنی به اندازه ی] افق نگاه، «مدّ بصره» به این چشم نیست چون این چشم بسته است، اصلا ممکن است چشم نداشته باشد، اما «مدّ بصره» افق نگاهش است؛ یعنی ما خودمان داریم بهشت سازی مان را با افق نگاهمان ایجاد می کنیم، کسی به اندازه ی یک خانه فقط کفایتش می کند در افق نگاهش، وقتی هم که در قبر قرار می گرد لذتش به همین مقدار قرار می گیرد، اما کسی که نگاهش به اول و آخر عالم [و] به شرق و غرب [عالم است و] همه را باهم می بیند این مد بصرش را اینجور تربیت کرده است خودش را، پس در نگاه تربیتی ما باید حواسمان باشد با آن نظام تربیتی روند سازی را اولاً و آن پهناور سازی نگاه را [و] افق نگاه را دائماً متذکر باشیم، این باعث می شود تحلیل دقیق می شود؛ یعنی هر چیزی در این ارتباط یک معنای دیگری پیدا می کند، شما یک موقع چشم را بما هو چشم فقط نگاه می کند [در این صورت] این چشم یک خواصی دارد، این مجموعه ای از سلول ها و بافت هاست این درست است، اما یک موقع چشم را در بدن می بیند، چشم در بدن در یک روند [و] در یک ارتباط است، این چشم در بدن دیدبان بدن است لذا دست خودش را حافظ می کند برای حفاظت از چشم اگر آسیبی به چشم بخواهد برسد، چقدر متفاوت می شود؟ آن وقت یک نگاه دیگر این است که چشم را چه می بینید به تعبیر امیرمؤمنان علیه السلام؟ «القلب مصحف البصر»[9] می بینید؛ یعنی نگاهتان این است که: چشم نویسنده ی جان است، آن چشم اول فقط چشم را به عنوان چشم می بیند [که] چند ساعت عمر دارد اگر روی میز تشریح باشد [و] به تنهایی ببینند آن را، چشم در بدن صد سال عمر دارد اما چشمی که شد «القلب مصحف البصر» چقدر است عمرش؟ نویسنده ی جان است این چشم، اگر چشم شد نویسنده ی جان ابدیت انسان را می خواهد این چشم بسازد و بنویسد، اگر اینجوری شد ببینید چشم چقدر اهمیت پیدا می کند، اهمیت این چشم در نگاه اول و نگاه دوم و نگاه سوم چقدر متفاوت می شود؟ آن چند ساعت عمر است، این صد سال عمر است، این ابدیت ساز است، خب هر کدام از اینها ارزش این شیء را متفاوت می کند، هر چیزی را در آن روند دیدن [و] در آن نظام ارتباطی دیدن ارزشش را کاملاً متفاوت می کند، لذا سنت تداول ایام انسان را می خواهد به این رشد برساند که این هم یک نکته اش بود.

خب، حالا از سنت تداول ایام با همه ی زیبایی ها و افق هایی که می تواند باز کند و همینجور ذهن من الان مثل اینکه شورش است در آن [و] الان دارم به شما می گویم، هی یک نکاتی می آیند جلو می گویند: این را هم بگو، این را هم بگو، حالا باید با یک حفاظتی بگوییم: حالا صبر کن اینها هم باشد تا این بحث جلو برود؛ یعنی واقعا عرض می کنم اینها هی خودشان را بلند می کنند [می گویند: بگو]…

می گوید در محاسبه دارد که آنجا خطاب می شود: أین الفقراء؟ یک جمعی بلند می شوند می گویند: ما کسانی بودیم که در دنیا سخت گذشت برایمان، بعد آنجا دارد که اینها را صدا می زنند [می گویند:] بیایید جلو، میایند جلو حالا به قول ما آیند در جایگاه، در جایگاه می ایستند بعد همه ی اهل محشر حالا دارند اینها را در جایگاه می بینند، بعد آنجا خطاب می شود به آنها که: نگاه کنید در جمعیت – آنجا هم اینجور نیست که حائل باشد یکی از دیگر [تا] بگویند: این جلو ایستاده است آن عقبی را نمی بینند، این دید سیطره دارد – هر کسی به شما هر کمکی که کرده آنجا در دنیا الان احتیاج دارد به توجه شما به او بگویید: این به من آنجا در دنیایی که گذرا هم بود یک لیوان آب داده امروز یک لیوان آبش شفاعت شما را برایش دارد که ابدیت [است]، می گوید: آنجا هی سر بلند می کنند – حالا این را از اینجا می خواستم بگویم – همه هی سر بلند می کنند می گویند: بلکه این را هم ببیند [و] برای این هم یک چیزی پیدا بکند… حالا می گویم گاهی نکات اینجوری در ذهن آدم سر بلند می کنند [و می گویند] ما هم دیده بشویم، تا گفته بشود، حالا یاد این افتادم که در ضمنش هم یک حدیثی بود که اینجا بیان کردیم که خودش یک نگاه تربیتی هم در آن باشد.

خب، این قسمت اول بحث را که «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» خیلی زیباست [و] باید رویش کار کرد، من به نظرم اگر کسی «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا» را یک رساله راجع به آن بنویسد و بتواند مصادیق و قواعد ذیلش را احصاء بکند جا دارد، این تلک الایام گذشت.

«تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ» چرا؟ حالا چرایش را می خواهد بیان بکند، اولا: «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ» که از اینجا یک بحث بسیار عالی و دقیقی است غیر از آنکه عطف به محذوف است و خیلی از علت ها ذکر نشده و بیان نشده که جلسه ی گذشته عرض کردیم، چهار چیز را در یک فرآیند دارد بیان می کند که هر کدام از اینها مرتبط با دیگری دارد شکل می گیرد و این فرآیند بودنش به لحاظ این است که: یکی پس از دیگری محقق می شود و این در نگاه اول – این چهار عاملی را که دارد ذکر می کند – اینها به عنوان چهار نتیجه ای هستند که هر کدام جدا جدا و مستقل هستند در نگاه اول و نگاه هم اخباری است؛ یعنی خدای سبحان می فرماید که «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ، و بعد دنبالش [می فرماید:] « وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ»،[10] این چهارتایی که ذکر کرده است چهارتا اخبار است تا خدا بداند آن کسی را که مؤمن است از غیر مؤمن، تا «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» تا خدای سبحان از بین شما عده ای را به عنوان شاهدان انتخاب کند، تا «لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» تا «يَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» این چهارتا در نگاه اول اخبار است اما در نگاه ثانی انشاء است، یعنی چی انشاء است؟ یعنی دارد می گوید که: سنت تداول ایام را که ما پیش می آوریم چهار کار می خواهیم با آن انجام بدهیم، خودتان را برای این چهار کار آماده کنید [و] به این سمت برنامه ریزی کنید؛ یعنی در سنت تداول ایام اولین برنامه ی شما این باید باشد که چکار بکنید – انشائاً نه فقط اخباراً – که چکار بکنید؟ تا اینکه بین اهل ایمان و اهل کفر تمایز ایجاد شود؛ یعنی به دنبال برنامه ریزی باشید، وقتی که دست به دست می شود حاکمیت ها یا قدرت ها یا زمان ها – هر چه که آن بیانی که در ابتدا کردیم که همه را شامل می شود حتی در نظام فردی – «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ یعنی لحظات ایمانی از لحاظت کفر در نظام فرد[ی جدا می شوند و] در نظام اجتماعی؛ یعنی مؤمنان از کافران [جدا می شوند] – ببینید توسعه ی اینها را یاد بگیریم [که] چجوری می شود – ، در نظام فردی لحظات ایمان از لحظات کفر در وجود یک فرد [جدا می شود]، در نظام اجتماع افراد مؤمن از افراد غیر مؤمن [جدا می شوند]، این «لِيَعْلَمَ اللَّهُ…» اولا معلوم باشد که علم خدا که انفعال نیست که پس از این واقع بشود، اینجور نیست که اگر مداوله ی ایام شد حالا خدا عالم [بشود و] انفعال [باشد]، اولا این علم علمِ ذاتی حضرت حق نیست علم فعلی حضرت حق است، علم فعلی حضرت حق عین وجودات اشیاء است نه صورتی از وجودات اشیاء نه اینکه خارج یک چیز است خدا از خارج یک علمی پیدا می کند مثل ما [که] من الان به صحنه ی این جمعیت نگاه می کنم و از نگاه به دوستان یک صورتی از دوستان در من شکل می گیرد، انفعال است این، حالا بنا بر آنکه مذهب حق در علم و ادراک چیست [را] الان کار نداریم، آن نگاه مشهور که این نگاه مشهور – حالا نگاه حکمت متعالیه را الان کار نداریم – که این از این شکل می گیرد [را کار نداریم]، اما علم الهی از این سنخ نیست، علم الهی شهودی است، حضوری است، متن واقع است؛ یعنی وجود من [و] وجود شما، افعال من [و] افعال شما [و] روابط ما همه عین صحنه ی علم خداست، نه اینکه خدا بعد از اینکه ما کاری می کنیم علم به آن پیدا می کند [بلکه] متن واقع صحنه ی علم خداست، لذا به تعبیر مرحوم علامه یا مفسّرین دیگر بزرگواری که ذکر می کنند می گویند: اگر خدای سبحان می خواهد علم پیدا بکند علم حق همانجوری که علامه می فرماید: خودِ تحقق است، خود وجود است؛ یعنی وقتی صحنه ی احد پیش می آید، آن جریان جنگ پیش می آید، صحنه ی تداول ایام این خودش متن علم حق است نه بعد از اینکه پیش آمده خدا از او علمی پیدا می کند، پس صحنه ی آن جنگ احد چیست؟ «لِيَعْلَمَ اللَّهُ» است، خود صحنه «لِيَعْلَمَ اللَّهُ» است، درسته؟ این نکته که علم الهی حل باشد [برای ما و] در ذهن ما این شکل نگیرد که انفعال است.

اما نکته ای که در بحث می خواهیم استفاده بکنیم:

«وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» اولین کار در این سنت تداول ایام در این فرآیند این است: خدای سبحان یک غالبی دارد که آن سنت غالب اسمش سنت محوضت است – مَحض شدن – ؛ یعنی عالم در نظام تکوین و نظام تشریع رو به محض شدن است، از ابتدائی که خلقت شروع شده تا غایتی که ادامه دارد هستی ای که تکوین است و تشریعی که نظام ادیان الهی است رو به محوضت است، لذا اولین دینی که خدا آورد توسط حضرت نوح سلام الله علیه که صاحب شریعت بود، دوران آدم سلام الله علیه یک دستورات ابتدایی بود که هنوز عنوان شریعت بر آن اطلاق نمی شد، اما دستورات فطری اولیه در کار بود، اما شریعتی که به عنوان رسول اولو العزم صاحب شریعت بود بود نوح سلام الله علیه بود [و] این شریعت با شریعت بعدی که ابراهیم خلیل سلام الله علیه آورد و شرایع بعدی که رسولان اولو العزم بعدی آوردند هی رو به کمال بود که این نظام تشریع رو به محوضت است، چرا؟ چون انسان ها تقاضایشان بیشتر بود، چون انسان ها تکالیف بیشتری را در سنت محوضت می طلبیدند، در نظام تکوین هم که هستی است عالم رو به محوضت است، حالا بیان می خواهد [ولی] این را الان ازش با همین سر بسته عبور می کنیم. آن وقت سنت محوضت وقتی می خواهد شکل بگیرد در همه ی غالب ها دارد خودش را نشان می دهد از جمله در جریان این سلطه و سیطره ای که پیغمبر اکرم به عنوان حاکمیت مدینه شکل دادند، جنگ بدر، جنگ احد، جنگ های احزاب و حنین و جنگ های بعدی و… همه ی اینها در یک سنت محوضت قرار می گیرد، در یک روند دیده می شود که رو به کمال و  تحقق حاکمیتی بود که پیغمبر داشت تا این حاکمیت هی توسعه پیدا بکند، لذا خودِ جنگ احد یکی از حلقه های این زنجیره بود با این نگاه، لذا می فرماید: کاری که اگر در این زنجیره روندش درست باشد کارش [و] اثرش اینگونه است: دائماً هر حادثه ای باید بین – دقت بکنید اینها جالب است – باید بین مؤمن و کافر دائماً مِیز ایجاد کند؛ یعنی همان آیه ی شریفه ای که می فرماید: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ»؛[11] مردم ابتدا که خلق شدند امت واحده بودند بعد در اثر آن فطرتی که داشتند و قدرت ها و قوای طبیعی که در وجودشان بود – به فرمایش علامه: اصل استخدام گری که در وجود بشر بود – شروع کردند یکی از دیگری استفاده کردن تا اینکه اختلافات ایجاد شد بین بشر، بعد خدا «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ» خدا انبیاء را فرستاد که اینها تبشیر و انذار داشته باشند که این تبشیر و انذار چکار بکند؟ آن اختلافات را بردارد، می گوید: ان اختلافات را برداشت اما یک اختلافات دیگری را ایجاد کرد، آن اختلافات چه بود؟ اختلاف ایمان و کفر بود، خیلی دقیق است؛ یعنی اختلاف ایمان و کفر ممدوح است یا مذموم است؟ در سنت محوضت ممدوح است، اختلافات بشری مذموم است، اختلافاتی که بر اساس طبایع و منافع شکل می گیرد مذموم است [و] باید برداشته شود [و] باید حل شود [و] انبیاء می آیند [تا] آنها را بردارند، اما خودِ انبیاء که می آیند یک اختلاف و دو قطبی جدیدی ایجاد می شود، این دو قطبی ممدوح است، هر دو قطبی ای مذموم نیست دو قطبی ایمان و کفر ممدوح است منتهی چجوری؟ حالا بیانش را می کند که: در نگاه اول جریان جنگ احد که پیش آمد برای این بود که: «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» تا مردمِ اهل ایمان از بین ضعفای ایمان [و] از بین غیر اهل ایمان ممتاز بشوند، معلوم بشوند، آشکار بشوند، دنبال این – حالا این را داریم می گوییم روندش را برویم که امروز تمام بشود روندش بعد ان شاء الله یک برگشت داریم تا ببینید هر کدام از اینها چه آثاری پیدا می کند – بعد از اینکه «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» [محقق] شد به دنبال این «وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» [محقق می شود]، اولا سیاقِ «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» غایب بود، اما يَتَّخِذَ خدا مِنْكُمْ شُهَدَاءَ، یک هو ضمیر شد ضمیر «منکم» ضمیر منکم که خطاب شد یکدفعه نشان می دهد یک التفات است، توجه است، یک نگاه ویژه ی خاصی است که خدا دارد می کند، «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» چیست؟ – خیلی بیان زیبایی است حیف که من ساعت را که نگاه می کنم خلاصه باهم در تعارض هستیم، این هم سنت مداوله ی ایام است یعنی او دارد وقت را می گیرد ما وقت را می خواهیم فرصت ها دارد می رود – که این «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» در مسیر این فرآیندی که دارد این سنت مداوله ی ایام پیش می آورد برای مؤمنین تا آشکار بشوند در این مسیری که مؤمنین دارند خودشان ممتاز می شوند از بقیه ی کفار و اهل نفاق آن وقت ببینید می گوید: «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»، اینکه شهداء در قرآن به عنوان شاهدان آمدند نه شهیدان مقتول در معرکه که علامه می فرماید درست است، اما آیا اگر این درست است شهیدی که مقتول در معرکه است نمی تواند به عنوان شاهد به عنوان میزان شکل بگیرد؟ می گوید: چرا، این هم امکانپذیر است، پس اگر «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» را به عنوان شاهدان اعمال گرفتیم که در روند جدا شدن مؤمنین از غیرمؤمنین [و] کفار به جایی دارد می رسد که: بین این مؤمنین «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ» [اتفاق می افتد و] از بین اینها – دیگر همه ی مؤمنان نه – من المؤمنین، از مؤمنین یک عده ای یتخذ [اتخاذ می شوند]… اتخاذ فعل کیست؟ فعل خداست، لیعلم فعل خداست، لیعلم الله و یتخذ الله؛ یعنی اینجور بوده که: خدا اتخاذ [کرده]، «اتخاذ» خیلی بیان عالی ای است؛ [یعنی] یک موقع می گوییم این محقق می شود [اما] یک موقع می گوییم خدا اتخاذ می کند، خدا اتخاذ می کند نشان دهنده ی چیست؟ آن شرف کار است، آن تشریفی است [که در کار است]، «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»…

من این نکته را بگویم چون می ترسم که اذان بشود فرصت از دست برود: اینکه در این روندِ«لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» اشاره کردم که شاهد؛ یعنی میزان اعمال، اما شهید به عنوان مقتول در معرکه می تواند میزان در اعمال باشد، یک مثالش را عرض بکنم: در این روند مداوله ی ایام که «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» خدای سبحان گاهی شهیدانی را در سر راه قرار می دهد – همین مقتولین در معرکه – که اینها می شوند میزانِ در اعمال؛ یعنی در این مسیر فرآیند مداوله ی ایام اینها قدرت ایجاد می کنند، الان اگر بخواهیم مثالش را بزنیم همین شهید الداغی که الان پیش آمده است از مصادیق «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» است، یعنی چه؟ یعنی یک شهیدی که – کسی که – به عنوان دفاع از غیرت قد علم کرده است و این دفاع از غیرت یک حیث انسانی است [و] حتی اختصاص به مؤمنین فقط ندارد، هر چند دین تمام حیث های انسانی را خدا قرار داده است و دین حتما تأیید کرده است، این علاوه بر اینکه… در اینجا یک دفعه می شود: شاهد، میزان، معیار، برای چه؟ برای یک حرکت سنت مداوله ی ایام؛ یعنی در جایی که غیر رو به افول بود خدای سبحان در وسط راه [و] بین راه [یک شهیدی را میزان قرار می دهد]، سنت خداست که اگر مؤمنین به مسیرشان درست ادامه بدهند «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»، شهدایی که نه فقط مقتول در معرکه باشند بلکه معیار ساز بشوند، بلکه اینها میزان بشوند، به طوری که میزانِ آن توجه جامعه را در یک صفتی بالا ببرند، جرأت ایجاد کنند، غیرت ایجاد کنند، توجه ایجاد کنند، یک شوک وارد کنند، ببینید اینها خیلی زیباست: «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» یک خصوصیتش این است که اهل ایمان آشکار بشوند، «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»… این «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» نه فقط مؤمنین عال العال را بگوید دارد هر مرتبه ای [را می گوید]، هر قدمی که مردم یک قدم به سمت ایمان آمدند این «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» صدق می کند یا نمی کند؟ آن کسی که هیچ توجه نداشت یک توجه برایش ایجاد بشود در این شوک، می گوید: این هم «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» است، این هم یک قدم [است]، آن وقت در بین اینها «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ»؛ از بین شما یک عده ای را «یتخذ» این اتخاذ نشان می دهد که در عین اینکه ما باید حالت قابلی اش را ایجاد کنیم ولیکن فاعلی اش دست خداست که خدا توجه می دهد، شما حساب کنید ببیند حاج قاسم که شهید شد یکدفعه چه تحولی ایجاد شد، «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» در روند «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» [محقق شد]، شهید حججی وقتی که [به شهادت رسید] یادتان می آید یا نه؟ یکدفعه چه جوشش و خروشی [ایجاد کرد؟] بعضی بزرگان دیده بودند گفته بودند که: مقام شهید حججی با همه ی جوانی اش در نظام آخرت خیلی عظیم است؛ یعنی توجه به این مقام امکان پذیر است لذا آدم باید گاهی… اینها کسانی [هستند] که خدا یکدفعه یک عنایتی می کند به اینها [و] یک حالت معیار می شوند، یک حالت جوشش ایمان ایجاد می کنند در بقیه، اینها ساده نیست «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» است.

اگر با این نگاه وارد بشویم که حالا حیف شد که دنباله ی بحث که: حالا اگر «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» [است] چطور به مرتبه ی بعدی «لِيُمَحِّصَ» می رساند؟ و بعد «لِيُمَحِّصَ» چطور به «يَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» می رساند؟ یک روند و فرآیند زیبایی است که حالا ان شاء الله اگر که یادمان نرود و این جوش و خروشمان از دست نرود ان شاء الله جلسه ی آینده در محضر دوستان خواهیم بود.

شاگرد: …

شهید علی وردی، شهید روح الله عجمیان، هر کدام از اینها خلاصه یک «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» بوده هر کدام از اینها که واقعا خلاصه «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» هر کدام از اینها تأثیر دارد.

اگر ما این نگاه را داشته باشیم خیلی متفاوت می شود؛ یعنی نگاهمان این است که خدا دارد یک کار تربیتی عظیم را می کند و نقص های ما را جبران می کند، بلکه [می توانیم بگوییم] اگر «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» شد علامت تأییدی است برای اینکه «لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» [محقق شده و] درست ملت و امت حرکت کرده اند که «يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ» در این فرآیند شکل گرفت.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

(از دقیقه 43:30 تا آخر تایپ نشد)

[1] . آل عمران: 140.

[2] . ابراهیم: 5.

[3] . نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 303، خ 193.

[4] . همان.

[5] . میزان الحکمة: ج 2، ص 1051.

[6] . کهف: 82.

[7] . الخصال: ص 120، ح 108 / به همین مضمون در کافی: ج 2، ص 242، ح 2: «عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، عن الحسين بن علي ، عن غالب بن عثمان ، عن بشير الدهان ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : إن للقبر كلاما في كل يوم يقول : أنا بيت الغربة ، أنا بيت الوحشة ، أنا بيت الدود ، أنا القبر ، أنا روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار».

[8] . این عبارت «مد بصره» در حدیثی دیگر آمده است: کافی: ج 3، ص 232، ح 1.

[9] . نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 548، حکمت 409.

[10] . آل عمران: 141.

[11] . «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ». / بقره: 213.

5 ستاره

0%
0 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 01 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    بهنام

    سلام. آیا پرونده‌اش هست؟ صدا پخش نمی‌شود و برای بارگیری خطای ۴۰۴ می‌دهد.

    1402/02/21

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

    • آیکون فروشگاه ریویوایکس

      مرکز تنظیم و نشر آثار استاد عابدینی

      1402/02/23

      باسلام و احترام
      مشکل برطرف شده است؛ مجدد بررسی کنید.

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید