بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

 بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

 بنا بر آنچه که ذکر شده، امروز، روز اول ماه رجب است و برای کسانی که اهل سلوک إلی الله هستند، این ایّام، یک ایّام ویژه‌ای است. سه ماه است که در هر ماهی، یک شب ویژه قرار دارد: ماه رجب است، در او لیلة الرغائب قرار دارد، ماه شعبان است، در او نیمه شعبان قرار دارد که در ماه رجب، لیلة الرغائب، پنج شنبه اول ماه است؛ شب جمعه اول ماه و در نیمه شعبان، لیلة [البَراة 01:28] است که [بَراة 01:30] از آتش جهنّم را در نیمه شعبان می‌گیرند و ماه رمضان است، که لیلة القدر در او قرار دارد. در ماه رجب، ابتدای ماه، لیلة الرغائب است. در ماه شعبان، اواسط ماه و نیمه ماه، نیمه شعبان و شب نیمه شعبان است و در ماه رمضان، اواخر ماه، لیلة القدر است. خود آن، یک اشاره است در این‌که در ماه رجب که انسان وارد می‌شود، لیلة الرغائب که در او شبی است که خیرات کثیر نازل می‌شود و انسان به آن خیرات کثیر متصل می‌شود، از ابتدای این سه ماهی که انسان برای سلوک إلی الله، اثر ویژه در آن است که تعبیری که «أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[1] که مدینه علم، ماه رسول خدا است، شعبان است و «عَلِیٌ بَابُهَا»، ماه رجب است که ماه ولایت است، لذا ابتدای ماه که لیلة الرغائب و شب جمعه اول است، انسان تطهیر می‌شود تا ورود پیدا کند. در شعبان، اواسط ماه، تکمیل می‌شود با لیلة [البراة 03:09] و در ماه رمضان، در اواخر ماه به نتیجه می‌رسد با لیلة القدر. پس آغاز سفر، طهارت ویژه‌ای را می‌طلبد که لیلة الرغائب است، خیرات کثیر است، ماه شعبان، لیلة [البراة 03:30] دارد که انسان از آتش جهنم آزاد می‌شود و ماه رمضان، لیلة القدر دارد که تقدیرات انسان بعد از وصال، برای انسان نوشته می‌شود. این سه شب در این سه ماه، با توجه به این‌که ماه رجب، ماه ولایت و ماه شعبان، ماه رسالت و نبوت نبی ختمی (صل الله علیه و آله و سلم) و ماه رمضان، شهر الله است، این سه ماه، برای اولیاء الهی و سُلّاک إلی الله، دستورات ویژه دارد، به خصوص اذکار و استغفارات و خواندن ادعیه ویژه‌ای که در این ماه‌ها وارد شده که هر کدام مناسب آن [طور 04:27] وجودی است که زمان‌ها منازل سلوک إلی الله هستند و هر کدام خاصیتی در وجود انسان دارند، اگر انسان، امسال استفاده کرد و بهره برد، این خصوصیت را محقق کرده. اگر نشد، سال بَعد زنده بود و در این ماه باز وارد شد، اثر و خصوصیت سال بعد، غیر از اثر و خصوصیت امسال است. آن چیزی را که انسان از دست می‌دهد، دیگر از دست داده، به این راحتی برگشت‌پذیر نیست، مگر با یک دستورات سختی، برگشت امکان‌پذیر باشد، لذا با این نگاه، هر روزی خاصیت ویژه‌ای دارد، اثر خاصی در تأمین ابدیت انسان دارد که آن تکرار شدنی نیست. این‌گونه نیست که سال بعد یا سال قبل بتواند جبران این اثر را بکند. این هم یک نکته. خُب با این نگاه که انسان می‌خواهد در این ماه وارد بشود، ابتدای آن ماه را هم، لیلة الرغائب قرار داده‌اند، باید انسان اگر می‌خواهد بهره‌مندی‌اش را در این ماه که از آغازش و ابتدایش که شب جمعه اول است، لیلة الرغائب قرار داده شده، دستور توبه خاص دادند؛ فرمودند آن نمازی که در یک‌شنبه‌های ماه ذی‌قعده قرار داده شده، انسان در این ماه حتماً بخواند و آن چهار رکعت نماز را با این توبه وارد بشود تا بهره‌مندی‌اش بیشتر شود. لذا هم در شب جمعه لیلة الرغائب، خواندن آن نماز دستور سلوکی است، هم یک‌شنبه‌های ماه رجب، چنانچه در آن روایت شریف هم وقتی سؤال شده بود از حضرت که آیا فقط یک‌شنبه اول ماه ذی‌حجه دخیل است در این مسئله؟ فرمودند اگر کسی موفق نشد، در یک‌شنبه‌های بعد و همچنین ادامه دارد لذا با این بیانی که عرض شد خدمت شما، این سه ماه هر کدام یک قلّه دارند: قلّه‌ای که در ماه رجب است، لیلة الرغائب است که آغاز است، قلّه‌ای که در ماه شعبان است، نیمه شعبان است، قلّه‌ای که در ماه رمضان است، لیلة القدر است. این سه شب، امتیاز دارند در تمام سال به یک تأثیر خاصی در سلوک، که آغاز و وسط و نهایت سلوک را برای انسان تأمین می‌کنند. لذا اگر کسی قدردان این ایّام به این گونه باشد، برای او آنچه را که باید با سختی به آن برسد، با راحتی بیشتر می‌رسد، علت آن هم این است که تعبیر این است که در لیلة الرغائب، ملائکه می‌بینند رحمت ریزان و کثیر الهی را بر مؤمنان، رحمت از جانب خدای سبحان سرازیر است و ریزان است که ماه، ماه رجب است یا رجب الأصب است که آن رحمتِ ریزان است، این رحمتِ ریزان، یک فقط آمادگی از جانب بنده به عنوان نگاه به بالا و توجه را می‌خواهد، همین مقدار؛ عمل بسیار نمی‌خواهد، عدم غفلت را می‌خواهد. لذا در ابتدای ماه که هنوز سلوک زیادی محقق نشده، شکل می‌گیرد. در لیلة القدر، متفرع بر عمل و مراقبت بنده است که در انتها صورت می‌گیرد. شاید بتوان گفت که در ماه رجب، انسان جذب می‌شود و سلوک محقق می‌شود؛ یعنی ماه رجب، ماه مجذوب سالک است و ماه رمضان، بعد از این‌که دو ماه مراقبه ویژه ایجاد شده، حالا سالکِ مجذوب است که دارد سلوک می‌کند، قدم برمی‌دارد و بَعد، خدای سبحان هم عنایت خود را در انتهای ماه، برای او که بعد از قدم‌های او است، محقق می‌کند. پس اگر لیلة الرغائب، ابتدای ماه قرار گرفته، برای این است که خیلی به قدم عبد متفرع نیست اما یک آمادگی اولیه را می‌خواهد و آن که در وسط، در ماه شعبان قرار گرفته، قدم‌هایی از بنده و جذبه‌هایی از خدای سبحان است و در ماه رمضان، قدم‌های قوی و سنگین بنده و نتیجه‌ای که خدای سبحان محقق می‌کند؛ چون در آن‌جایی هم که مجذوبِ سالک است، آن مجذوب، جذب می‌شود، به سلوک کشیده می‌شود لذا این‌گونه نیست که سلوک و قدم عبد، اصلاً دیده نشود، اما گاهی ابتدا با جذبه است و سلوک و قدم‌ها بعد از آن محقق می‌شود و گاهی با سلوک بنده است و جذبه بعداً محقق می‌شود، آن‌جایی هم که مجذوبِ سالک است، (10:00) منجر به سالکِ مجذوب خواهد شد، چرا؟ چون در ماه رمضان، این باید با قدم‌های خودش قدم بردارد تا به نتیجه برسد. یک بحث بسیار زیبایی است که در این سه ماه، خدای سبحان چه تحفه‌هایی و چه راه‌هایی را برای جذب بندگانش قرار داده که قابل احصاء نیست لذا آماده بشویم إن شاء الله برای ورود به ماه رجب که ماه رحمت ریزان الهی است و ماه ولایت است و «أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[2] است که ورود به این مدینه، از طریق باب این مدینه است که اگر «مَن أَرادَ»[3] کسی این مدینه را، «فَلیَأتِها مِن بابِها»[4]؛ باید حتماً از این راه بیاید. اگر شخصی، ماه رجبش به غفلت گذشت، ورود به ماه شعبانش به این سادگی امکان‌پذیر نیست و شخصی که این دو ماه را به غفلت گذراند، ورودش به ماه رمضان امکان‌پذیر نیست. إن شاء الله خدای سبحان همه ما را برای این ایّام آماده بگرداند، هر چند در ماه رجب، علاوه بر این شب لیلة الرغائب، ولادت امیرمؤمنان (علیه السلام) که مصادف می‌شود با آغاز اعتکاف و همچنین مبعث پیغمبر اکرم که جزو رحمت‌های عام و خاص الهی است که بی‌نظیر است وارد شده و همه این‌ها هم، دلالت‌های زیبایی در خود دارد که ولادت امیرالمؤمنین آغاز است در ماه رجب و بعثت پیغمبر پس از آن است لذا ما در بعثت پیغمبر هم، وقتی زیارت را می‌خوانیم، زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شده است که بخوانیم که آغاز را با این که همان «مَن أرادَ المدینة فَلیَأتِها مِن بَابِها»، لذا شعبان هم پس از رجب قرار می‌گیرد و در شعبان، نیمه شعبان را داریم که خاتم وصایت است. إن شاء الله این تَرتُب زمان‌ها، اتفاق برای ما نباشد بلکه تمام این‌ها، تقدیرات ویژه الهی در نظام تربیتی و سلوکی است. این‌گونه نیست که اتفاقاً میلاد امیرالمؤمنین، بعثت پیغمبر، ولادت امام زمان، اتفاقاً در این ایّام قرارگرفته شده باشد. در کار خدای سبحان، اتفاق راه ندارد، تمام آن براساس تقدیرات ویژه الهی است. إن شاء الله همه ما اهل رجب باشیم و ماه رجب در وجود همه ما تثبیت شود و ماه شعبان آماده شویم، بهره‌مند باشیم و إن شاء الله ورود به ماه مبارک رمضان، قدرت بدهند به ما که پیدا بکنیم.

 به دوستان هم سفارش می‌کنیم هم کتاب «المراقبات» مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را حتماً در این سه ماه به طریق از سفارش حضرت آیت الله بهجت که «اقبال» را به خصوص سفارش می‌کردند و «المراقبات» هم تقریبا ناظر به اقبال است از مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی، یکی، این کتاب شریفی هم که حضرت آقای فیاض‌بخش عزیز نوشتند؛ «اسرار ماه رجب»، کتاب بسیار خوبی است، مختصر است و مفید است و سراسر حکمت است. إن شاء الله اگر دوستان توانستند این را بهره‌مند باشند، نکات بسیار خوبی دارد.

 إن شاء الله وارد می‌شویم به بحث خودمان.

 بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 در محضر قرآن کریم بودیم و از سوره آل عمران، آیات ۱۲۴ به بعد بودیم که فرمودند که: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[5] که این آیه بیان شد و در محضر آن بودیم.

 «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ»[6]، که بعضی از نکات این آیه بیان شد، قسمتی از آن ماند.

 این آیه شریفه، عرض کردیم خدای سبحان دارد یادآوری می‌کند به مؤمنان که یاد بیاورید جنگ بَدر را که چگونه ما شما را در جنگ بَدر نصرت کردیم در حالی که هم قلیل بودید، هم در چشم کفّار، ذلیل بودید. چون کفّار شما را می‌دیدند بدون سلاح جنگی، بدون آمادگی جنگی و بدنبال یک کاروان تجاری آمده بودید در حالی که مقابل و مواجه شدید با یک لشگر جَرّارِ غَدار، که این‌ها آمدند با تمام سلاح و آمادگی کامل، در مقابل شما قرار گرفتند، لذا از چشم آن‌ها که به مسلمان‌ها نگاه بشود، می‌بینند که در حقیقت «وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ»، شما چه بودید؟ هم قلیل بودید که جمع قِلّه است؛ «أَذِلَّةٌ»، هم ذلیل بودید از جهت آمادگی کاملی برای مواجهه نداشتید اما چطور خدا «نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ»، شما را نصرت کرد با این که از جهت نگاه مادی‌ که چشم کفّار بود، نگاه عادی که نگاه اولیه ما است؛ ببینید ما به مسائل، همیشه از دریچه نگاه عادی، ابتدا نگاه می‌کنیم، محاسبه الهی را در کار نمی‌بینیم که یک حساب دیگری در کار دارد، بلکه نگاه ما براساس محاسبات عادی است که می‌شناسیم، حتی نمی‌گویم عقلی، چون عقل هم برتر از این است که این محاسبات را داشته باشد. عادت کردیم در مواجهه با هر صحنه‌ای، ابتدا دو دو تا چهار تای خودمان را می‌بینیم. این نگاه را دارد تخطئه می‌کند خدای سبحان در اینجا، که مؤمن باید عادت کند در هر صحنه، نگاهش، نگاه الهی شود. این می‌شود ذکر؛ نگاه الهی به این نیست که انسان فقط «لا حولَ و لا قوة إلا بالله» را با الفاظش بگوید، بلکه نگاه الهی به این است که در صحنه که مواجهه می‌شود، از چشم خدا به عالَم نگاه کند، به صحنه نگاه کند. از چشم خدا به صحنه نگاه کردن، موجودات را و انسان‌ها را در مواجهه، به همین شصت، هفتاد کیلوی جسمش نمی‌بیند، بلکه عمق هر وجودی، به آن نیت و عمق معرفتی است که دارد، لذا اگر کسی در صحنه درست نگاه کند، می‌بیند که ملائکه مُردَفین، همراه مؤمنین هستند یا نیستند، می‌بیند که ملائکه مُنزَلین، همراه مؤمنین هستند یا نیستند، می‌بیند که ملائکه مُسَوِّمین، همراه مؤمنین هستند یا نیستند، که ملائکه مُردَفین چند تا بودند طبق آن آیه؟ هزار تا بودند. ملائکه مُنزَلین، سه هزار تا بودند و ملائکه مُسَوِّمین، پنج هزار تا بودند، که این عدد هم به لحاظ این نیست که تعداد فقط مطرح باشد. این تعداد هم برای عبور آن نگاه ما از آن نگاه عادی است به نگاه الهی، و إلا، آن حقیقتش، مُردِف بودن است و مُنزَل بودن است و در حقیقت مُسَوِّم بودن است که، آن نگاه است، آنجایی که مُردِفین است، مُردِفین چه دارد؟ عقبه دارند؛ یعنی تمام شدنی نیستند. تعبیری هم که بعضی از آیات دارد، خیلی زیبا است که، در آیات الهی وقتی که بیان می‌کنند، علت آمدن ملائکه را یک بیانی دارند که در آن بیان، نشان می‌دهد که اساس نزول ملائکه، که آیات بعد از همین‌جا هم هست، «وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ»[7]؛ تعبیر را دقت بکنید، خدای سبحان این امداد خود را با ملائکه نکرد «إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ»؛ یعنی امداد منفصل نیست که ملائکه‌ای بیایند در کنار شما بجنگند فقط، بلکه این آمدن ملائکه، «بُشْرَى لَكُمْ» است، بشارت برای شما است، «وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ» است؛ یعنی قلب شما استوارتر می‌شود، در آن اطمینان، آرامش، محقق می‌شود. ببینید چقدر زیبا بیان می‌کند. یا اگر در بعضی از آیات می‌فرماید که با ملائکه‌ای که شما آن‌ها را نمی‌بینید؛ «بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا»[8]، با ملائکه‌ای، جُنودی که دیده نمی‌شوند، حالا این دیده نشدن در نظام وجودی انسان می‌شود، بگونه‌ای که این نظام وجودی، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»[9]، (20:00) وقتی آن ملائکه نازل می‌شوند، عقبه وجودی این مؤمن، یک به ده می‌شود نسبت به کفّار، لذا آن عقبه را کسی که می‌بیند، هیمنۀ ایمان را می‌بیند که چطور در صحنه حاضر است. لذا می‌بینید امروز هم این سنت است، اختصاصی به جنگ بَدر ندارد؛ سنت الهی است. هر قدر عقبه ایمانی، قوی‌تر باشد، نَصر الهی حتماً نازل می‌شود، امداد الهی حتماً نازل می‌شود، یک سنت است. اساس امداد الهی هم، دقت کنید، نمی‌خواهیم بگوییم در نظام ظاهری، چشم کفّار چیزی را می‌بیند یا نمی‌بیند، چشم مؤمنین چیزی را می‌بیند یا نمی‌بیند، این فرع است، دومین مرتبه است، چرا؟ در خود بیان قرآن می‌گوید وقتی ما این‌ها را نازل کردیم، «مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ»، این لام در «لِتَطْمَئِنَّ»، لام چیست؟ «لام» غایت است؛ یعنی آن علت این مسئله این است، «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ» بشود. حتی «بُشْرَى لَكُمْ» وسیله است، راه است برای اینکه «لِتَطْمَئِنَّ» محقق بشود؛ یعنی اساس نزول ملائکه، هر کاری هم که از آن‌ها بربیاید، نتیجه آن باید چه باشد؟ به کجا برساند؟ «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ»؛ اگر انسان مثلا می‌دید پنج هزار نفر دیگر در کنارش قرار گرفتند، این پنج هزار نفر، فقط قوه ظاهریش را زیادتر بخواهد ببیند، این «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ» محقق نشده. پس اگر می‌فرماید ملائکه، گاهی نمی‌فرماید اسباب عادی، چون اسباب عادی، سبب‌ها، خودشان در حقیقت چه هستند؟ تأثیر سببی را آشکار می‌کنند، اما ملائکه الهی را که می‌فرماید، یعنی سببی دیده نمی‌شود؛ چون مَلَک، کارش محو است در فعل الهی، برخلاف اسباب دیگر که اگر مثلا می‌فرماید بادی آمد، بارانی نازل شد، اثر این‌گونه، تعداد لشگری وارد شدند، دقت می‌کنید، این‌ها یک‌گونه است، اگر می‌فرماید این امداد با ملائکه می‌شود، یعنی اسباب و وسائط برای مؤمنین دیده نمی‌شود؛ یعنی برمی‌گردد به این‌که، این تحلیل نظام وجود مؤمنان است که تقاضاشان و ارتباطشان با خدا اینقدر قوی بود، بی‌واسطه می‌خواستند، خدا هم بی‌واسطه نازل می‌کند که ملائکه هستند، اگر با‌واسطه می‌خواستند؛ یعنی حد وجودیشان این بود که، باورشان به این بود که باید یک عدۀ دیگری باشند، با واسطه نازل می‌کرد خدای سبحان. ببین چقدر لطافت دارد کار، که بیان بر نظام باور مؤمنان شکل می‌گیرد و این باور مؤمنان چقدر تفاوت ایجاد می‌کند، لذا در همین‌جایی که آیه بعد إن شاء الله در محضرش قرار می‌گیریم، چون به مناسبت رسیدیم این را بگویم: «و َمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ»[10]، این «بِهِ» کجا آمده؟ «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ»، در جنگ اُحُد آمده، که دارد در جنگ اُحُد را می‌گوید که خدای سبحان این امدادش را که در جنگ بَدر نازل کرده بود، برای شما «بُشْرَى» بود «وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ» که امروز قلوب شما به آن اطمینان پیدا کند. همین آیه در جنگ بَدر در سوره أنفال آمده، ببینید آنجا تفاوت این آیه با آن آیه، در یک جابجایی است، این یک جابجایی، بیان دو مرتبه ایمان است. دقت به این آیه کنید ببینید تفاوت آن کجاست، همین آیه اینجا (آل عمران، آیه ۱۲۶) را الآن ببینید، با آن آیه‌ای که من می‌خوانم (انفال، آیه ۱۰)، ببینید کجا جابجایی صورت گرفته: «وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ»[11]؛  «لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ»، اینجا چه بود؟ «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ». این «بِهِ» که مقدم شده، مربوط به این است که نظام ایمانی مردم در جنگ بَدر بالاتر بود، لذا «بِهِ» جلوتر آمد، «لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ». این «بِهِ» در حقیقت به خدا، به آن امداد، به آن وساطت الهیه، در حقیقت قلب به آن اطمینان پیدا می‌کند. «لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ»، آن مرتبه پایین‌تر است، مثل بحث حضور و محضر است. دقت می‌کنید چقدر این‌ها دقیق است که یک جابجایی که ایجاد می‌شود، چقدر تأثیر دارد در نوع ایمان؛ یعنی تمام ارتباطات خدا با ما براساس چه است؟ نوع باور و ایمان ما است که متفاوت می‌شود، لذا در جنگ اُحُد، ملائکه نازل نشدند اما در جنگ بَدر ملائکه نازل شدند. در جنگ اُحُد، همین آیه شریفه که «إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا»[12] محقق نشد، صبر و تقوا شکل نگرفت لذا ملائکه هم نازل نشدند؛ چون این‌ها باورشان در جنگ اُحُد این بود که در جنگ بَدر، تعداد کمی بودند، برنده و پیروز شدند، حالا یک تجربه‌ای دارند، فکر می‌کنند که حالا تجربه پیدا کردند، دشمن را می‌شناسند، قدرتمند‌تر شدند، تعدادشان بیشتر شده، دشمن هم از این‌ها بیشتر می‌ترسد، همه این‌ها را که می‌بینند احساس می‌کنند که رو پای خودشان هستند، اما در جنگ بَدر چه می‌دیدند؟ در جنگ بَدر می‌دیدند هیچ چیز ندارند، أذله هستند. وقتی أذله بودن خودشان را، کم بودنشان را و در حقیقت کیفیتشان را که اثر جنگیشان ضعیف بود، کاملا متوسل شدند به خدا و متکی شدند به خدا، لذا خدای سبحان هم چه کار کرد؟ اطمینانش را برای آن‌ها نازل کرد و ملائکه را نازل کرد. ولی در جنگ اُحُد این‌گونه نبود؛ چون متکی به تجربه بودند، این به اصطلاح مرتبه محقق نشد لذا در انتها هم منجر به شکست مقطعیِ مسلمان‌ها شد و یک عقب‌نشینی، تا بَعد، در مرتبه‌ی بعدی، خدای سبحان برای مؤمنان که دلشکسته شدند و یک حالت ناامیدیِ ابتدایی پیش آمد و بَعد با وجود پیغمبر، این‌ها دوباره برگشتند به خودشان و آن نُعاسی که پیش آمد، جبران برای این‌ها محقق شد، چون خودشان جبران کردند.

 پس تمام امدادهای الهی، موکول به باور و ایمان ما است. هر قدر ایمان قوی‌تر باشد، او نزولش بیشتر است. هر قدر اِتکای به اسباب بیشتر بشود، واگذاری به اسباب بیشتر می‌شود. حتی اگر تقاضای ما در امداد از جانب خدا، به اسباب باشد؛ یعنی این را ببینیم، خدا با اسباب امداد می‌کند اما امداد با اسباب با امداد بدون اسباب خیلی متفاوت است. امداد با اسباب، حدود اسباب در آن هست اما امداد بدون اسباب، امداد غالب بودن خدا است؛ «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[13]؛ که آنجا تعبیر این است که نصر از جانب خدایی است که عزیزِ حکیم است. این عزیزِ حکیم، خیلی نکته زیبایی دارد که حالا در جای خودش، فقط اشاره می‌کنیم: عزیز، آن غیر مغلوب بودن است. حکیم، آن آگاه بودن است، یعنی آگاه بودن قطعی. من حالا تعبیرش را به این عرض می‌کنم: عزیز، قدرت است و حکیم، نقطه‌زنی است؛ یعنی آنجایی که قدرت می‌خواهد اعمال بشود، یک موقع هست که دشمن را شما دارید غلبه می‌کنید، اما یک موقع می‌دانید قلب دشمن کجاست، نقطه‌زنی می‌کنید. حکیم، حکایت از آن قدرت اطلاع و اِخبار دارد که قلب را هدف‌گیری می‌کند، نقطه‌زنی می‌کند که عزیز حکیم است. نصر از آنجا محقق می‌شود؛ «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[14]. اگر در جنگ طالوت با جالوت است، نقطه‌زنی، پیشانی جالوت است. نقطه‌زنی، پیشانی جالوت است، لذا آن سنگ داوود (سلام الله علیه) بر پیشانی جالوت جا گرفت و آن‌ها را در حقیقت به هزیمت وا داشت. اگر ارتباط با خدا باشد، به مقداری که این ارتباط قوی باشد، نقطه‌زنی با قدرت صورت می‌گیرد. به مقداری که این ارتباط ضعیف‌تر باشد، این حیطه برخورد وسیع‌تر می‌شود، نقطه‌زنی کمتر صورت می‌گیرد. پس نقطه‌زنی در قبال دشمن، به بصیرت ما و واگذاری امر خدا است؛ از یک طرف بصیرت است؛ یعنی تمام آنچه را که این‌ها قدرت دارند، آماده کرده‌اند، در طبق اخلاص گذاشته‌اند، صبر پیشه کرده‌اند، اینجا «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا»[15] است. صبر دارند، صبرشان هم صبر فعال است نَه صبر منفعلانه که کشیدند کنار، ببینیم چه می‌شود، نه، آمدند در صحنه و از خدای سبحان تقاضای امداد کردن، آن هم از خدا تقاضای امداد کردن نه از وسائط. اگر نگاه انسان به وسائط شد، (30:00) یعنی در عین اینکه «أَعِدُّوا لَهُمْ»[16] هست؛ در عین اینکه باید موشک آماده بشود، باید نظام جهازات جنگی آماده بشود، اما اساس بر این است که ما اعتماد بر اسباب نمی‌کنیم. اعتنای به اسباب می‌کنیم اما اعتماد به اسباب نمی‌کنیم بلکه اعتماد ما بر خدا است؛ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»[17]؛ اگر کسی توکل بر خدا کرد یا «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»[18] که این توکل یعنی همان اعتماد به خدا، نَه اعتماد به اسباب. چقدر این‌ها زیبا است، که جمع بین این دو، که اعتنای به اسباب هست اما اعتماد به اسباب نیست؛ یعنی این‌گونه نیست که کاری به اسباب اصلاً نداشته باشند، وظیفه است؛ «أَعِدُّوا لَهُمْ»[19]، آن هم به امر خدا است، که «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[20]؛ هر چقدر که می‌توانید آماده بکنید خودتان را از جهت نظامات ظاهریه، اما در عین اینکه «أَعِدُّوا لَهُمْ» هست، «عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»؛ اعتمادشان بر اسباب نیست. اگر اعتماد بر اسباب بود، غلبه به مقدار اعتماد است؛ اگر غلبه بر اعتماد بر اسباب بود، اسباب قدرتمند می‌شوند در غلبه، لذا اگر دشمن هم توانست اسباب قوی‌تری ایجاد کند، او غلبه می‌کند، اما اگر اعتماد بر خدا بود، هر چند أذله باشند و قلیل باشند، اما چه چیز غلبه می‌کند؟ آن «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[21] است که آن عزیزی است که قدرتمند است، آن قدرت، یعنی «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» محقق شده، حکیم است که این قدرت را در بهترین جا، که نقطه‌زنی است، به کار می‌گیرد و نقطۀ ثقل دشمن را هدف‌گیری می‌کند و از بین می‌برد، که آن نقطۀ ثقل، یکدفعه می‌بینی دشمن چه می‌شود؟ تمام محاسباتش به هم می‌ریزد، مثل زدن پیشانی جالوت است، که خیلی این‌ها زیبا است در قرآن، که این زدن پیشانی جالوت با فِئة قلیله، که «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»[22]، این‌ها خیلی زیبایی دارد، که یک سنگ است، آن هم نَه سلاح جنگی که نیزه باشد و شمشیر باشد و توپ و تانک باشد، یک سنگ است که در فَلاخُن قرار می‌گیرد و آن وقتی می‌چرخد می‌رسد، چون داوود با تمام وجودی که با نظام الهی داشت که عزیز حکیم را می‌شناخت، این کار را کرد. به اعتقاد داوود برمی‌گشت، چون داوود با این اعتقاد زد که خدا است می‌زند؛ «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی»[23]، این خیلی فرق می‌کند تا اینکه بگوید من می‌زنم. دقت می‌کنید. ببینید، نگاه الهی در صحنه باید محقق شود نَه در ذکر لفظی و لقلقه زبان.

 اگر ماه رجب، ماه ذکر است، ماه شعبان، ماه ذکر است، ماه رمضان، ماه ذکر است، این ذکر، درست است از لفظ شروع می‌شود اما باید کشیده شود در صحنه عمل انسان، در نگاه انسان، در محاسبه انسان، که هر جا می‌رسد، انسان با چشم خدا به عالَم نگاه کند. وقتی انسان با چشم خدا به عالَم نگاه کند، همه محاسبات متفاوت می‌شود، تصحیح نسبت‌ها می‌شود، نسبت‌های انسان با عالَم متفاوت می‌شود، دیگر محاسبۀ اینکه آن‌ها هزار تا هستند، ما سیصد تا هستیم نیست، آن‌ها سه هزار تا هستند، ما هفصد تا هستیم نیست، بلکه ما تکلیفمان را داریم انجام می‌دهیم، آمادگیمان را هم ایجاد کردیم، اما خدا است که نصرت می‌کند، نَه اینکه من غلبه می‌کنم، لذا امام (رحمة الله علیه) فرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد. این از چشم خدا نگاه کردن است، «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» است. اما اگر انسان به خودش نسبت داد، چه می‌شود؟ حتی اگر پیروز شد، پیروزی، در حد نگاه من می‌شود. این چقدر خُسران است. اگر به خدا نسبت دادی و این نگاه را داشتی، پیروزی و غلبه، اثرش درحد نگاه الهی می‌شود که نامحدود است. اثر این موج، همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. اما اگر در حد نگاه من شد، این موج، یک موج بسیار کم اثری است، یک مقدار هم که می‌گذرد، آرام می‌شود. ما چقدر داریم ضرر می‌کنیم در ارتباطاتمان.

 شاگرد: [نامفهوم 34:49]

 استاد: عرض کردم که، اینجا می‌فرماید که، ما ملائکه را برای آن‌ها نازل کردیم. ملائکه حیثیت امری دارند؛ چون ملائکه حیثیت امری دارند، فقط خدا دیده می‌شود. چون حیثیت امری دارند. حیثیت امری، یعنی شأن است، یعنی خودش استقلالی در کار ندارد. اما اگر گاهی اسباب دیده می‌شوند، مثلاً ریاح را برای این‌ها نازل می‌کردیم، باران را برای این‌ها، این‌ها حیث ارتباط با خدا را دارد اما حیث خَلقی دارند که این حیث خَلقی آن‌ها، با اینکه خدا انجام داده، اما نشان می‌دهد که افق نگاه این‌ها چگونه است؟ در حد دیدن اسباب است. اما وقتی که از عالَمِ امر می‌شود، یعنی این‌ها اسباب را نمی‌بینند چون حیث امری، شأنیت است فقط، شأن الهی است. لذا ما ملائکه را حاجب نمی‌بینیم نسبت به خدای سبحان، اما اگر یک کاری به واسطه یک سبب عادی محقق بشود، آن سبب را حاجب می‌بینیم به این مقدار که می‌گوییم این هم مُعِد است، اما حتی در ملائکه نمی‌گوید ملائکه مُعِد هستند، مُعِدیت هم برای ملائکه دیده نمی‌شود. این حیث در حقیقت چه است؟ ارتباط ویژۀ خلوص نگاه این‌ها با خدا بوده، تقاضای ویژۀ این‌ها از خدا بوده که ملائکه که عالَم امر هستند را نازل کرده که در حد اسباب نبوده. این در نظام فردی همین‌گونه است، در نظام جمعی و اجتماعی هم همین‌گونه است؛ یعنی در نظام فردی هم، انسان وقتی عملی و کاری انجام می‌دهد، یک موقع تمام توجهش به خدا است؛ «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ»[24]؛ این «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ»، نزول مَلَک به معنای بالا رفتن این و ارتباط با مَلَک است که تعبیر به نزول مَلَک می‌شود که بحث بسیار عالی است. لذا نزول ملائکه، بالا رفتن مؤمنان است در نظام معرفتی، که این تَنَزُّل را می‌بینند، این اثر را می‌یابند. این چشمِ دیدن مؤمنان است که رشد کرده، که از أبصارشان آن حجاب چه شده؟ «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[25]، که آن چشم تیز می‌شود؛ چشم تیز می‌شود یعنی نوع ادراک بالاتر می‌رود. پس یک موقع است اسباب عادی محقق می‌شوند از جانب خدا؛ این چشم ظاهری هم می‌تواند آن را ببیند، اما یک موقع ملائکه نازل می‌شوند از جانب خدا؛ آن حتماً چشم وجودی و آن حجاب رفته کنار، آن چشم می‌تواند، که نظام تَمثُلیِ وجود انسان است که می‌تواند ببیند. البته برای خدا کاری ندارد و امکان‌پذیر است و منع عقلی هم ندارد که ملائکه تا جایی بیایند که با چشم عادی هم دیده شوند اما می‌داند که این مَلَک است، می‌داند که این مَلَک است لذا مُسَوِّمین هستند، این‌ها علامت داشتند که حالا بعد إن شاء الله روایات مَسَوِّمین را می‌خوانیم که مُسَوِّمین بودن، علامت‌دار بودن، به چه معنا است.

 در اینجا در محضر این آیه شریفه بودیم که: «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ»[26]، این «أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ»، سؤال است که جواب آن چه می‌شود؟ «بَلَی» که در آیه بعد است. «أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ»[27]؛ این « يُمِدَّكُمْ»، إمداد، اتصال در مدد است. عرض کردیم إمداد، بسط از جهات ظاهری است که اتصال را می‌رساند. «أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ»[28]؛ یعنی این اتصال مَدد را شما دیدید، نَه یک مَدد منقطع، بلکه یک مَدد متصل، که «أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ»[29]؛ این «ثَلَاثَةِ آلَافٍ» عرض کردیم با آنچه که در سوره أنفال، آیه ۹ آمده، چه بود آنجا؟ «بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ»[30]، که آنجا «أَلْفٍ» بود، درسته؟ که عرض کردیم این سه تا، هیچ‌کدام منافات با همدیگر ندارد. ألفِ مُردِف، یعنی ألفی که عقبه دارد، پشتوانه دارد، که این سه هزار تا، می‌شود یک مرتبه از پشتوانه او، که این‌ها چه هستند؟ «مُنزَلین» هستند، خیلی تعریف هم زیبا است؛ مَلَک وقتی مُنزَل می‌شود، مثل جسمی که نازل می‌شود نیست. یک وقتی من الآن از این صندلی پایین می‌آیم؛ نزول من از صندلی به پایین، این تجافی است، یعنی من دیگر اینجا نیستم، آنجا هستم، اما مَلَک که نازل می‌شود، این‌ها خیلی دقیق هست؛ یعنی در نظام معرفتی، اُفق نگاه را کُلاً می‌تواند تغییر دهد، مَلَک که نازل می‌شود، نزول مَلَک به نحو تجلی است نَه به نحو تجافی. اگر نزول مَلَک به نحو تجلی شد؛ یعنی اتصال این رابطه از مرتبه باطن تا ظاهر؛ یعنی مَلَک در عین اینکه در مرتبه امر (40:00) حضور دارد، در عین اینکه در مرتبه خزائن الهی حضور دارد، الآن در اینجا حاضر است و دارد عمل انجام می‌دهد؛ حضور هم بی‌واسطه است چون مَلَک است و هیچ مانع هم آنجا در کار نیست، عالَم اَمر، مانع ندارد، مثل عالَم خَلق نیست که اگر چیزی در آن بخواهد ایجاد شود، ماده و مُده می‌خواهد، یک چیزی می‌خواهد، یک استعدادی می‌خواهد تا محقق شود. با این نگاه که می‌فرماید که در اولی: «أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ»، آن ألفِ مُردِف که عقبه دارند، این ثَلَاثَةِ آلَاف مُنْزَل هستند، آن هم فاعل مُنزَل را ذکر نکرده، یعنی خدا؛ چه کسی این‌ها را إنزال کرده؟ خدا. لذا دارد عظمت کار این «ثَلَاثَةِ آلَافٍ» را می‌رساند که «مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ» هستند. خیلی زیبا است. یعنی ارتباط را دارد نشان می‌دهد که این‌ها مُنزَل هستند. در مُنزَل، حیث ارتباطشان دیده می‌شود. در مُردِف، حیث عقبه‌ای که این‌ها دارند و پشتوانه داشتن را دارد می‌رساند. این‌ها هر کدام چقدر زیبایی دارد برای ما در حرکت‌هایمان؛ یعنی ابتدا، آنچه که برای انسان نازل می‌شود، مُردِف است، عقبه‌دار است، پشتوانه‌دار است، دنباله او مُنزَل است؛ دیدن رابطه است، پس از او مُسَوِّم است که در حقیقت این‌ها چه هستند؟ علامت‌های مخصوص دارند، که حالا آن هم خودش یک لطافتی دارد، إن شاء الله عرض خواهیم کرد.

 «بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا»[31]؛ بله اگر شما صبر کنید؛ این «بَلَی» جواب «أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ» است؛ «أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ»؟ «بَلَی يَكْفِيَكُمْ». «بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا و َتَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا»[32]؛ دارد به چه کسانی خطاب می‌کند؟ به کسانی که مثلاً در جنگ اُحُد هستند، که در جنگ بَدر چه شد؟ جنگ بَدر، تقوا و صبر این‌ها؛ قبلاً هم عرض کردیم، تقوا در هرجایی، آن حقیقتش را چه چیز تعیین می‌کند؟ موضوعی که در آنجا مطرح است. لذا تقوا یک اَمرِ عامی است اما اینکه مناسبت حکم و موضوع نشان می‌دهد، که این تقوا مقصود چه چیز است؛ اگر در جنگ است، مقصود از تقوا، تقوای نظامی است، تقوای جهادی است. اگر اینجا می‌فرماید «بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا و َتَتَّقُوا»؛ تقوا در اینجا رعایت احکام صبر و استقامت است. «بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا و َتَتَّقُوا»؛ اگر شما هم مثل مؤمنان در جنگ اُحُد، صبر پیشه کنید و تقوای در آن صبر را داشته باشید، «وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا»؛ همان‌گونه که آنجا، به سرعت، آن‌ها بر مؤمنین وارد شدند و با فوریت، آن‌ها بر مؤمنین وارد شدند، خدا هم مطابق صبر شما و تقوای شما و اضطراری که در فوریت حرکت آن‌ها بر شما وارد می‌شد، خدا هم بلافاصله «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ»[33]؛ یعنی این‌گونه نبود که خدا اگر تصمیم بگیرد که امداد کند، حالا می‌نشیند مشورت می‌کند، شرایط را آماده می‌کند، اگر فور بود، دیگه تا بخواهد خدا نیرو بفرستد، حتی اگر این‌ها کسانی باشند که برای جنگ سریع آماده می‌شوند؛ گروه واکنش سریع، که این‌ها را با سریع‌ترین زمان بتوانند به صحنه جنگ اعزام کنند، آمادگی این‌ها به گونه‌ای است که می‌توانند در سریع‌ترین …، اما سریع‌ترین زمان آن‌ها چقدر است که بتوانند همراه تجهیزات و همراه امکانات به …، خدا می‌فرماید که اگر واکنش سریع بخواهد؛ «يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا»[34]، که بخواهد سریع انجام شود، «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ»[35]؛ پنج هزار مَلَک مُسَوِّم، در جا نازل می‌شوند چون این‌ها هیچ ماده و مُده نمی‌خواهد، هیچ شرایط نمی‌خواهد، واکنش سریع خدا در لحظه است، لذا کسی فکر نکند که اگر خدا تصمیم بگیرد که امداد کند، حالا تازه نیروهایش را بسیج می‌کند، فرمانده‌ها را معلوم می‌کند، حالا این فرمانده‌ها لشگر را به خط می‌کنند، حرکت می‌کنند، راه میفتند تا بیایند امداد کنند. کار از کار گذشته، نوش دارو بعد از مرگ سهراب شود. نَه، لحظه است. این باور در وجود انسان، که لحظه، امداد الهی محقق می‌شود، چقدر قدرت و قوت به انسان می‌دهد.

 شاگرد: از کجا باید [به آن نداشته‌ها را در نظر بگیریم 44:57] [نامفهوم 44:59]

 استاد: همین‌جا

 شاگرد: یعنی مثلاً باید [نامفهوم 45:03]

 استاد: عرض کردم اعتنای به اسباب

 شاگرد: این اعتنا تا چه حد؟ یعنی چه؟ باید مثلاً [نامفهوم 45:09]

 استاد: اعتنای به اسباب، در مقابلش عدم اعتماد بر اسباب؛ یعنی من تمام توانم را تجهیز می‌کنم؛ «إِنْ تَصْبِرُوا و َتَتَّقُوا»[36]؛ صبر یعنی تمام توان را به کار گرفته اما این نسبت به آن توانی که دشمن دارد می‌بیند کم است، همه این‌ها را می‌بیند اما صبر پیشه می‌کند چون تکلیفش می‌داند باید [حرکت کند 45:31]. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا»؛ این شرط امداد است. می‌گویند این امداد به شرط است. امداد به شرط چیست؟ شرط آن از جانب خدا نیست که خدا شرطی گذاشته باشد برای خودش. شرط مربوط به مؤمنان است. آن شرط هم چگونه است؟ درونی است، بیرونی نیست که بگویی شرط بیرونی دست من نیست تا محقق کنم. می‌گوید تو هر چه را که امکان‌پذیر است محقق کن اما «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا»؛ صبر در درون است، مرتبط با درون انسان است، یک عملیات درونی است، یک رشد درونی است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا»؛ از این طرف صبر و تقوای شما است، از آن طرف عملیات هیجانی و سریع آن‌ها است؛ می‌گوید اگر این‌گونه شد، خدا هم همان‌جا، در جا «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ» امداد می‌کند.

 پس انسان در تجهیز و توجه به اسباب، تمام توجه خود را به کار می‌گیرد؛ اعتنای به اسباب، اما در اعتماد بر اسباب، وقتی دارد عملیات انجام می‌دهد، اعتمادی به اسباب نمی‌کند؛ می‌شود توحید، که هم اعتنا هست ولی اعتماد نیست. اعتماد نیست، بی‌اعتمادی است؛ نَه اینکه اعتماد بنفس نداشته باشد انسان؛ اعتمادش به اسباب نیست، به خدا است. عمق اسباب این‌گونه چه می‌شود؟ به توانایی خدا گره می‌خورد؛ یک موقع من می‌گویم این سنگ را می‌خواهم با فَلاخُن بزنم، این اعتماد به اسباب است، درست است؟ اما می‌گویم من این سنگ را دارم اما اگر من می‌زنم، «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی»[37]؛ پس توجه به سنگ کردم، رَمی را انجام دادم، نه اینکه نشستم گفتم خدا خودش… . رَمی را انجام دادم؛ این توجه به اسباب است، «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»؛ «إِذْ رَمَيْتَ» هست، توجه به اسباب هست اما «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»؛ آنجایی که تو  سنگ انداختی، تو نینداختی، «لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی»؛ این عمق معرفت پیغمبر است، خدا دارد بیان می‌کند. نمی‌خواهد به او بگوید که من این‌گونه دارم می‌بینم، دارد می‌گوید تو این‌گونه دیدی، که «لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی» را دیدی. اگر «لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی» شد، اثر آن سبب، به اندازه اتکا و اعتماد به خدا می‌شود، نَه به اندازه‌ اعتنای من.

 شاگرد: [نامفهوم 48:02]

 استاد: «بِأَيْدِيكُمْ»[38]. «أَيْدِيكُمْ» هست، این قتال و ستیزه و جنگ ما هست اما خدا می‌کشد آن‌ها را؛ «يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ»[39]، که خدا آن‌ها را تعذیب … . این، هم در نظام ظاهری اثرش بالاتر می‌رود، هم در نظام اثرگذاری باطنی. وقتی خدا این کار را می‌کند، با توجه به اینکه سبقت رحمت بر غضب هم هست، هدایت‌گری است، اساس هر کار ما می‌شود هدایت‌گری؛ یعنی حتی کشتن است، می‌شود هدایت‌گر. [رَمی است 48:38]، «مَا رَمَيْتَ» است، می‎‌شود هدایت‌گر، با تمام عمقش تأثیر می‌گذارد.

 ریسمان‌های الفاظ آدم را در یک زندانی گرفته، هر چه می‌خواهی بیان کنی، چون قدرت نداریم، ریسمان‌ها گیرمان انداخته، نمی‌توانیم درست بیان کنیم، فشار می‌آید روی آدم وقتی می‌خواهد بیان کند. دیگر اینقدر بیشتر نمی‌توانم حرف بزنم. نَه اینکه باوری دارم، همین مفهومش را دارم عرض می‌کنم، که واقعاً ریسمان الفاظ انسان را در بند کرده، فشار می‌دهد، نمی‌توانیم درست به کار بگیریم. همین مقداری که این‌گونه خدا فرموده: «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَی»، «إِنْ تَصْبِرُوا و َتَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ»[40].

 إن شاء الله ادامه آیه را در جلسه آینده، اگر عمری بود و زنده بودیم إن شاء الله، چهارشنبه هم که تعطیل است، إن شاء الله شنبه آینده در محضر دوستان هستیم إن شاء الله.

 إن شاء الله ایّام رجب، برای همدیگر دعا کنیم، با زبانی که گناه نکردیم إن شاء الله دعا می‌کنیم. هر کسی برای دیگری و دیگران دعا می‌کند، آن حرکت کاروانی و روح جمعی را إن شاء الله در وجودمان در همراهی با مؤمنان و همه مؤمنان در سراسر عالَم، به خصوص برای (50:00) این کشوری که به نام اهل بیت (علیهم السلام) مُهر خورده و رقم خورده و دشمنان دشمنیشان را به خاطر اینکه این کشور اهل بیت است، دارند می‌کنند، إن شاء الله خدای سبحان با مظهریت اسم عزیزِ حکیمش، نقطه‌زنی دشمن را إن شاء الله به واسطه باور ما، إن شاء الله ایجاد کند، «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[41].

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1]. عوالی اللآلی: ج ۴، ص ۱۲۳، ح ۲۰۵.

[2]. عوالی اللآلی: ج ۴، ص ۱۲۳، ح ۲۰۵.

[3]. همان.

[4]. همان.

[5]. آل عمران، آیه ۱۲۳.

[6]. آل عمران، آیه ۱۲۴.

[7]. آل عمران، آیه ۱۲۶.

[8]. توبه، آیه ۴۰.

[9]. انفال، آیه ۶۵.

[10]. آل عمران، آیه ۱۲۶.

[11]. انفال، آیه ۱۰.

[12]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[13]. آل عمران، آیه ۱۲۶.

[14]. همان.

[15]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[16]. انفال، آیه ۶۰.

[17]. طلاق، آیه ۳.

[18]. ابراهیم، آیه ۱۲.

[19]. انفال، آیه ۶۰.

[20]. همان.

[21]. آل عمران، آیه ۱۲۶.

[22]. بقره، آیه ۲۴۹.

[23]. انفال، آیه ۱۷.

[24]. فصلت، آیه ۳۰.

[25]. ق، آیه ۲۲.

[26]. آل عمران، آیه ۱۲۴.

[27]. همان.

[28]. همان.

[29]. همان.

[30]. انفال، آیه ۹.

[31]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[32]. همان.

[33]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[34]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[35]. همان.

[36]. همان.

[37]. انفال، آیه ۱۷.

[38]. توبه، آیه ۱۴.

[39]. همان.

[40]. آل عمران، آیه ۱۲۵.

[41]. آل عمران، آیه ۱۲۶.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 836” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید