بسم الله الرحمن الرحیم
اصل مسئله که چرا در این بابی که عنوانش هست باب (ما نص الله عز و جل و رسوله علی الائمه واحدا فواحدا)، در بحث نبوت عامه اصل مسئله که برهان بردار است. اما در نبوت خاصه یا امامت خاصه، برهان امکان پذیر نیست. چون یکی از شرایط برهان کلیت است. که این کلیت اگر بخواهد باشد، تشخصی که بخواهد پیش بیاید مسئله را از برهان خارج میکند. (الجزئی لایکون کاسبا و لا مکتسبا). پس اگر جزئی را نمیشود برهان بر آن اقامه کرد و خودش برهان بر چیزی نمیشود، وقتی میآییم در امامت خاصه، جای بحث امامت خاصه برهان نیست. بله، بعد از اینکه ما این اصل کلی را پذیرفتیم که نبوت و امامت حتما باید به نصب باشد، بعد ثابت میکنیم که امامت امیرمومنان با نص محقق شده، پس این تابع آن کلی قرار میگیرد و امامت ثابت میشود. اما به آن صورتی که بخواهیم برهان اقامه بکنیم بر امامت به عنوان شخص خاص یا نبوت به عنوان شخص خاص، جایی که نبوت خاصه باشد یا امامت خاصه، برهان اقامه نمیشود.
پس اگر در اینجاها نصوص اهمیت ویژه پیدا میکنند، این نگاه مربوط به این است که اصلا اینجا برهان همین است. برهان در اینجا آن برهانی که در نظام کلی بود، امکان پذیر نیست. بله؛ به تعبیری که آن چیزی که یقینی باشد میتواند مقدمه برهان (صغری یا کبری) قرار بگیرد، بحث دیگری است. اما اینکه برهان بر خودش اقامه بشود یا خودش بشود برهان، جایی که جزئی باشد نمیشود.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از یوم الانذار با آن تبعیتی که امیر المومنین در جمع قریش اظهار کردند. وصی خودش را آشکار کرد که علی وصی من است
روایت سوم در عین اینکه متنش متن خوبی بود، سندش ضعیف بود.
در جریان حجة الوداع در روایت دارد که پیامبر فرمود که این أمّت به سختی من را قبول کردند. الان اگر این جریان مطرح بشود، نمیگذارند که محقق بشود.
از جانب خداوند تاکید بر اظهار محقق شد.
برای تسهیل امر، غیر از خود حجة الوداع که جریان عظیمی است، وقتی انسان حج رفته به فطرتش بازگشته و آمادگی اش برای پذیرش بیشتر است، قطعا اینجا رسیدن و ابلاغ این مسئله خیلی برای مردم پذیرشش ساده تر میشود.
آن هم در بیابانی که در جای جدا شدن راه ها از هم بود، آن هم در آن گرما توقف سه روزه کردند و لاحقین و سابقین را مرتبط کردند. بیعت هم گرفتند.
منتها برای تسهیل این در خود دوران حجة الوداع، بنابر نقل روایات، وقایعی پیش آمد در چند روز حج تا زمینه سازی این مسئله بشود.
از جمله آن وقایع همین جریان صدقه در نماز بود. نقل است که امیر المومنین علیه السلام در کنار کعبه و مسجد الحرام مشغول عبادت بودند. و وقتی سائل رجوع کرد، امیر المومنین انگشترشان را به او دادند.
وقتی آیه نازل شد، پیامبر فرمودند تفحص کنید. ببینیم چه کسی بوده که این آیه در موردش نازل شده است. اینکه آن سائل ملک باشد هم در روایت دارد. ناس هم باشد منافات ندارد. به هر حال پیامبر به سمت مسجد حرکت کردند. به آن سائل که رسیدند، پرسیدند چه کسی به تو این را داد؟ اشاره کرد به حضرت امیر و پیامبر دعا کردند. تمام این وقایع زمینه سازی بود. وقایع متراکمی رخ داد تا منجر شد به نصب امیرالمومنین در یوم الغدیر. برای احتجاج تام تر که برای کسی جهل و عذری باقی نماند، خدای سبحان زمینه چینی هایی کردند. به صورت یک کلیه هم هست که (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا) ، منتها بعضی از خصوصیات کلی است، (و هم راکعون) درست است که یک حالت شخصیه است، اما در عین حال روایت سوم میفرماید این هم کلیه است. همه حضرات به چنین آزمایشی که سائلی رجوع بکند و در حال رکوع اعطا بکنند بوده است. البته نقل تاریخی ای نداریم یا لااقل بنده در ذهنم نیست که در تاریخ ذکر شده باشد.
ولایت که در عرض نماز و زکات و صوم و حج ذکر می شود (بنی الاسلام علی الخمس و ما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایه) این ولایت نشان می دهد که غیر از نظام اعتقاد و باور که سرجای خودش باید باشد و استدلال خودش را هم دارد. یک امر عینی عملی ظاهری هم هست. همچنان که باید آن ها یعنی نماز و روزه و …. را اقدام کرد و عمل کرد و آشکار کرد. نظام امامت و ولایت را هم باید آشکار کرد و این خودش بهترین دلیل است برای این که بحث ولایت محبّت نیست. بلکه از سنخ نماز و زکات و … است که باید محققش کرد باید آن پای بندی و تبعیتش را نشان داد همچنان که در نماز و زکات و حج و …. تبعیت محقق می شود در بحث ولایت تبعیت باید محقق شود این ها از یک سنخ هستند علاوه بر این که ولایت از جهت تبعیت أعظم از آن ها است. و همین اساس و محور است و لذا دشمنان دنبال این بودند که این را تبدیل کنند و خنثی کنند از ولایتی که تبعیت است به عنوان یک بحث محبتی.
دنبال این بودند دشمنان که این را خنثی کنند و فقط یک امر محبتی نشان بدهند.
4– عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِي الْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ
هم ارض بودن ولایت و سایر فرائض یک حجت بالغه است. در طول بودنشان هم در جای خودش است که نحن الصلاة، نحن الصیام… همه آن ها به برکت ولایت هستند.
اما دقت کنید که هم ارض بودن را تحت تأثیر در طول بودن از دست ندهیم. هم ارض بودن تنزلش نیست. بلکه نحوه تعامل ما را با آن روشن میکند که باید چگونه باشد. آیا فقط یک امر اعتقادی است، یا در نظام عملی مثل صلاة و زکات و صیام باید با او مرتبط باشیم. عمل میخواهد از ما. محبت و بغض باید به همراه تبعیت و عدم تبعیت باشد. اگر ارتباط از این اینجا آغاز شد آن نظام طولی محقق می شود و الا نظام طولی بدون نظام عرضی که در این جا هست فایده ندارد . منسلخ است مثل یحمل اسفارا است که بر دوش انسان باشد ولی در نظام وجودی و عملی و ظاهری انسان اثری از آن دیده نشود. پس انسان باید در راه ولایت تولی و تبری در نظام وجودی داشته باشد باید محبت و بغضش و سرمایه گذاری ارتباطی اش آشکار باشد و تبعیت هایش آشکار باشد که از چه کسی تبعیت می کند که این مثل نماز خواندن و…. باشد.
فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ «3» فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ ع يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً «4» وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِي الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي (5)
دقت کنید که در عرض بودن منافاتی با أعظم بودن ولایت ندارد. روایات دیگر دلالت بر أعظم بودن ولایت دارد روایاتی مثل حدیث نورانیت و …. سر جای خودش محفوظ است از آن ها کاسته نمی شود نمی خواهیم آن ها را تبدیل به این بکنیم میخواهیم بگوییم که ولایت تا به اینجا که نظام عملی و حاکمیت و تبعیت است کشیده شده است و از این جا باید آغاز شود تا به آن جا یعنی نظام طولی هم برسد. پس فکر نکنید که اگر این را آوردیم داریم آن را نفی می کنیم. این ها یک حقیقت است. در نظام ظاهری که می آید می شود حکومت، می شود تبعیت، می شود ولایت در مرتبه تولی و تبری . اگر هم بالاتر رفت در نظام اعتقادی و اخلاقی آن هم سرجای خودش است.
حتی جایی که در کنار احکام دیگر میآید، یک نگاه این است که ولایت را اینجا قرار دادند تا تحریفش نکنند.
یک نکته دیگر این است که حکم است. موطنش موطن احکام است باید تبعیت بشود. اگر می فرماید (الیوم اکملت لکم دینکم ….) هم آن مرتبه عالی را شاهد است هم آن مرتبه دانی را شاهد است. و آن مرتبه دانی مهم است که مردم در این رتبه ببینند. یعنی نگویند ما امیر المومنین را دوست داریم، تحت تبعیت طاغوت هم قرار میگیریم. نه. چنین کسی مثل کسی است که حج و صلاة و صیام و زکات را ترک کرده است.
مردم تحقق اعمال برایشان ساده تر و محسوس تر است. از همین جا به آن کمال میرسند. لذا باید جنبه محسوسش را که در آیات و روایات ما تاکید شده، به خاطر عظمت ولایت نرویم در عمق نگاه ولایی و نوری و فقط آن را تبیین بکنیم و این مرتبه محسوس را که برای عموم مردم نافع است و مردم عموما از این مرتبه آغاز می کنند، اثر ظاهری شرعی پیدا میکند، چنانچه هر کاری میکند ولی نمازش را ترک نمیکند، باید این نگاه و مراقبت را نسبت به ولایت معصومین هم داشته باشد. این خیلی مهم است و کمتر به آن توجه شده است . آن عظمت نوری مسأله آن قدر برای ما جاذبه دارد که فراموش کردیم که آن معقول باید کشیده بشود تا ظرف عمومی و اجتماعی جامعه. میشود مثل نماز و روزه بودن و تبعیت عملیه و حاکمیتی نسبت به آن باید محقق شود.
من برای این خیلی ارزش قائلم. به عنوان یک بابی که باید کار ویژه بکنیم و موید هم بگیریم این ها را .
بودن خورشید در آسمان باعث نشود که انسان نور بقیه اشیاء و اثرش را نبیند. شاید مردم چشمشان تحمل دیدن خورشید را نداشته باشد. این مرتبه لازم است اما کافی نیست تا برسد به مراتب بالا.
#تحقیق #رساله
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ.
فصل اخیر سایر فرائض است.
اینکه در تمام تاریخ حاکمان با حضرات درگیر بودند به خاطر این بود که میفهمیدند حضرات دنبال حاکمیت هستند و مردم همراه میشوند با آن ها .و الا یک مرشد اخلاقی مزاحمتی ایجاد نمیکرد که ما منا الا مسموم او مقتول باشد.
5– عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ
______________________________
(1) أي جعل نعمة أولاده ملصقة بنعمته فأتى بصيغة الجمع.
(2) في بعض النسخ [بهذه الصفة].
(3) المائدة: 67.
(4) الصلاة جامعة منصوب على الاغراء، اى الزموا الصلاة و احضروها حالكونها جامعة للناس.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 290
خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ حَدِّثْنِي عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ
از سوالش معلوم است که آدم جاهلی بوده که این سوال را کرده است. دقت کنید ابابصیر نپرسیده است. رجل پرسیده است.
فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ وَيْحَكَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَأْمُرْهُ بِهِ اللَّهُ
ما ینطق عن الهوی. ما یشاء ون الا أن یشاء الله
بَلِ افْتَرَضَهُ كَمَا افْتَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ.
ببینید، نکته دارد. فرض و وجوب این مثل این هاست. ما از این مرتبه غافلیم. باید در زندگی روزانه مان ببینیم محسوسا. حاکمیت حضرات باید محقق بشود. حب و بغض تبعیتی است. تولی و تبری روزانه است. مثل صلاة و صوم و زکات و حج که دیده میشوند.
6– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ
این روایت دو سند دارد و هر دو سند ضعیف است.
فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ خَمْساً أَخَذُوا أَرْبَعاً وَ تَرَكُوا وَاحِداً قُلْتُ أَ تُسَمِّيهِنَّ لِي جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الصَّلَاةُ وَ كَانَ النَّاسُ لَا يَدْرُونَ كَيْفَ يُصَلُّونَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ بِمَوَاقِيتِ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الزَّكَاةُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ مِنْ زَكَاتِهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَ الصَّوْمُ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ بَعَثَ إِلَى مَا حَوْلَهُ مِنَ الْقُرَى
یوم عاشورا برای یهود ویژگی داشت. بعدا ذکر میکنیم که چطور این روز برای یهود اهمیت داشت.
فَصَامُوا ذَلِكَ الْيَوْمَ
یکی از اختلافات ما با اهل تسنن این است که آن ها روزه روز عاشورا را موکد میدانند، ما مکروه شدید میدانیم. آن ها عید میدانند. نه به خاطر جریان امام حسین. از قبل میدانستند. بعدا هم شان نزول هایی درست کردند و گرامی میدارند.
فَنَزَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ بَيْنَ شَعْبَانَ وَ شَوَّالٍ
وجه تسمیه اش بعضی گفته اند اولین باری که نازل شد در گرمای شدید بوده، به خاطر همین به این وجه تسمیه شده است. بعضی گفته اند نه، چون گناهان را میسوزاند. وجوه دیگری هم ذکر شده است.
ثُمَّ نَزَلَ الْحَجُّ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ أَخْبِرْهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَايَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي
روایات دیگری هم دارد که جمعه بوده است.
18 ذی الحجة عرفه نیست. پس از اینکه حرکت میکنند نصب صورت میگیرد. اصل بیان آیه شاید در عرفه باشد.
وَ كَانَ كَمَالُ الدِّينِ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع «1» فَقَالَ عِنْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ وَ مَتَى أَخْبَرْتُهُمْ بِهَذَا فِي ابْنِ عَمِّي يَقُولُ قَائِلٌ وَ يَقُولُ قَائِلٌ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْطِقَ بِهِ لِسَانِي فَأَتَتْنِي عَزِيمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَتْلَةً «2» أَوْعَدَنِي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ أَنْ يُعَذِّبَنِي فَنَزَلَتْ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «3» فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مِمَّنْ كَانَ قَبْلِي إِلَّا وَ قَدْ عَمَّرَهُ اللَّهُ ثُمَّ دَعَاهُ فَأَجَابَهُ فَأَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ أَنَا مَسْئُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ-
______________________________
(1) و ذلك لانه (ع) صار امامهم و وليهم و قيمهم من قبل اللّه و رسوله فيما يحتاجون إليه من أمر دينهم فلم يبق لهم من امر دينهم ما لا يمكنهم الوصول إلى معرفته.
(2) أي مقطوعة.
(3) المائدة: 67.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 291
فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ
آیا من وظائفم را درست انجام دادم؟
فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أَدَّيْتَ مَا عَلَيْكَ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ جَزَاءِ الْمُرْسَلِينَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ ع أَمِينَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَيْبِهِ وَ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَ فَدَعَا عَلِيّاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا ائْتَمَنَنِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَلَمْ يُشْرِكْ وَ اللَّهِ فِيهَا يَا زِيَادُ
گفته این این یا زیاد شاید جمله معترضه باشد که حضرت به ابی الجارود فرموده اند.
أَحَداً مِنَ الْخَلْقِ ثُمَّ إِنَّ عَلِيّاً ع حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ فَدَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فَقَالَ لَهُمْ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَى إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ فِيَّ سُنَّةً مِنْ يَعْقُوبَ وَ إِنَّ يَعْقُوبَ دَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ ذَكَراً فَأَخْبَرَهُمْ بِصَاحِبِهِمْ أَلَا وَ إِنِّي أُخْبِرُكُمْ بِصَاحِبِكُمْ أَلَا إِنَّ هَذَيْنِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص- الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَ أَطِيعُوا وَ وَازِرُوهُمَا فَإِنِّي قَدِ ائْتَمَنْتُهُمَا عَلَى مَا ائْتَمَنَنِي عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِمَّا ائْتَمَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ غَيْبِهِ وَ مِنْ دِينِهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمَا مِنْ عَلِيٍّ ع مَا أَوْجَبَ لِعَلِيٍّ ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمَا فَضْلٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا بِكِبَرِهِ وَ إِنَّ الْحُسَيْنَ كَانَ إِذَا حَضَرَ الْحَسَنُ لَمْ يَنْطِقْ فِي ذَلِكَ الْمَجْلِسِ حَتَّى يَقُومَ ثُمَّ إِنَّ الْحَسَنَ ع حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ فَسَلَّمَ ذَلِكَ إِلَى الْحُسَيْنِ ع ثُمَّ إِنَّ حُسَيْناً حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ فَدَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَيْنِ ع فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَبْطُوناً لَا يَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمَا بِهِ
در بعضی روایات دارد که امام حسین علیه السلام سلاح رسول الله را پیش ام سلمه گذاشت تا به امام سجاد بدهد.
شدت مریضی حضرت سجاد به گونه ای بود که این ها را تقدیم ایشان به ظاهر بکنند. آن مریضی را در حضرت علی بن حسین می دیدند طوری بود که کأنّه حضرت آماده وفات است.
فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَ وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَيْنَا.
– الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 303” دیدگاه میگذارید;