بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
کلام، نازله وجود هر شخص
اگر باور کردیم این کلام به متکلّمش وابسته و متّصل است و هر شنیدنی در محضر قرار گرفتن است. احساس کنیم در محضر حضرات نشسته ایم و از لبان حضرت میشنویم. همان طور که در مورد وحی عرض کردیم که وحی ادامه دارد تا از کانال وجود پیغمبر اکرم(ص) به گوش مستمع میرسد. به وجود مبارک حضرت(ص) ختم نمیشود. بلکه از آن مجرا به ما میرسد. آن لفظ و مکتوبش به چشم و گوش ما میرسد. کلمات حضرات هم این تخاطب از طریق راویان و در صحف نوشته شده و ادامه آن کلام است. وجود آن ها در کلام تجلی کرده و ادامه دارد. کلام حیات دارد. مرده و جدا و گسسته نیست. کلام زنده و متصل است. اگر با این نگاه و باور به روایات اهل بیت نگاه بکنیم، خود این روایات به ما زبان میدهند. خودشان با ما حرف میزنند و در فهم ما سعه میدهند و برداشت ما را قوی تر میکنند.چون آدم وقتی در محضر است طوری اخذ میکند و وقتی غائب است طور دیگری اخذ میکند.
خدا حضرت آیت الله حسن زاده را رحمت کند. می فرمودند: در شنیدن کلام استاد، کسی که روبرو نشسته است بیشتر اخذ میکند از کسانی که در طرفین نشسته اند. یعنی تا این قدر در مراتب ظاهری کشیده شده است. حالا ببینید اگر یک طرف مطلق باشد، هرچقدر ما خودمان را در مقابل حال اطلاقی حضرات قرار بدهیم بهره مندی مان بیشتر است. اگر غائب ببینیم دور شدیم. اگر زنده ببینیم و ارتباط ببینیم و روبرو قرار بگیریم، اخذ قوی تر میشود. این خودش یک معرفت در ارتباط با کلمات حضرات معصومین(ع) است.
قرآن، حیّ قیّوم
هم قرآن کریم زنده است که در محضر قرآن بودن در محضر حیّ قیّوم بودن است. من الحیّ القیوم است. حیّ قیوم دارد تنزل میکند، حقیقتی که حیّ قیوم است نزل علیک الکتاب. این کتاب نازله حیّ قیوم است. تعلیل است. مگر نگفتیم که اسمای الهی وقتی در آیات میآید، مشعر به علیت است. ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾[1] ﴿نَزَّلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ﴾ [2] تعلیل است. او علت این نزول است. یعنی این مظهر حیّ قیّوم است. حیّ قیّوم در اینجا آشکار است. اگر کتاب را کسی حیّ قیوم ببینید، مظهر آن زنده قیّوم ببیند، خیلی متفاوت است با وقتی که کسی این کتاب را جدا میبیند. هرچقدر این نگاه و معرفت در وجود انسان زیاد بشود، اثرگذاری هم بیشتر میشود. در کلمات حضرات معصومین(ع) هم همینطور است. تخاطب را امکان پذیر ببینیم. حاضر ببینیم. ما اعتقادمان این است که غائبشان مثل حاضرشان است. نظام عرض اعمال هم بر همه حضرات صورت میگیرد. حی هستند. ولی حیاتشان در مراتب غیر از حیات جسمانی است که امام واحدی در کار است. این تخاطب با کلمات و جملات حشر با آن هاست. بهترین رابطه با حضرات و حشرت با حضرات ارتباط با کلمات حضرات است. در کلماتشان آن ها را ببینیم. این بالاترین حشری است که امکان پذیر است.
24- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ: إِذَا رُفِعَ عَلَمُكُمْ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِكُمْ.[3]
تأثیر عمل در دوران غیبت
یک نکته در مورد این روایت باقی مانده است. میفرماید اگر امام شما از جلوی چشم شما مخفی شد، آن علم و پرچم از جلوی شما برداشته شد، «توقعوا الفرج من تحت اقدامکم». از آنجایی که جای عمل است دنبال فرج باشید. تحت اقدام یعنی چیزی که با قدم برداشتن محقّق میشود. یعنی در دوران غیبت یکی از مظاهر اساسی که تأثیر گذاری در تبعیت است، در ظهور و آماده شدن برای فرج تأثیر دارد عمل است. یعنی دورانی است که عمل تأثیرش خیلی شدید است. لذا شیطان هم از همین استفاده میکند. شیطان دنبال تغییر سبک زندگی است. سبک زندگی یعنی آن ظاهر و آنچه نشان داده میشود و دیده میشود. قابل دیده شدن است. این تغییر سبک زندگی را شیطان دنبالش است. «اذا رفع علمکم من بین اظهرکم»، جایی که جای ندیدن امام است، دوران غیبت است، راه تصرّف شیطان از راه عمل است، راه تثبیت شما هم از راه عمل است. خیلی تعبیر دقیق و زیبایی است. پس اگر میخواهیم در جامعه ای زمینه ساز و بستر ساز ظهور باشیم چکار کنیم؟ دنبال سبک زندگی مؤمنانه باشیم و حفظ این سبک. حفظ این سبک زندگی زمینه ساز فرج است. شیطان هم قطعا به دنبال این است که سبک زندگی شیطانی را ترویج بکند. سخت ترین شرایط این است که طرف اظهار ایمان دارد، اما سبک زندگی اش مؤمنانه نیست. در رابطه های ظهوری اش، آنچه از او دیده میشود این دیده نمیشود. لذا ایجاد تزلزل و حیرت برای دیگران میخواهند بکنند. همه چیز را به هم بریزند. همان طور که در روایت قبل هم داشتیم که گاهی دوازده پرچم بلند میشود و همه دعوت به صلاح میکنند. سبک های زندگی مختلف. در اعتقادات خیلی ورود پیدا نمیکنند. بلکه در نظام عملی و سبک زندگی ورود پیدا میکنند. آنجا ساده تر تغییر ایجاد میشود. هم در نظام شیطان و هم در نظام الهی اثر گذاری بیشتر است. دنبال این باشید که یقینیاتی که میدانید حتماً حفظ کنید و عمل بکنید. به دیگران هم نشان بدهید. یک کار جمعی هم میطلبد.
این بحث جالبی است که جا دارد باز بشود که زمینه سازی ظهور با حفظ سبک زندگی مؤمنانه است. همان آیه ای که در مورد عیسی(ع) بود که «فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله». عیسی(ع) دید این ها ایمان آوردند اما سبک زندگی شان مؤمنانه نیست. احس، دیده شدن است. سبک زندگی شان مؤمنانه نبود. عدّه ای را پیش خودش آورد، در کنار عیسی(ع) زندگی کردند تا ببینند سبک زندگی مؤمنانه چطور است. این سبک را باید پیاده کنیم. عدّه ای باید ممحّض و مرتبط باشند، به مردم دین را نشان بدهند تا سبک زندگی مؤمنانه ترویج پیدا کند تا اعتقاد اجمالی شان تفصیل پیدا کند. و الا آن اعتقاد اجمالی با سبک زندگی غیر مؤمنانه از بین میرود. توجیه سبک زندگی غیر مؤمنانه با اعتقادات غیر مؤمنانه هماهنگ میکند. میگوید حجاب اجباری نیست و همه چیزهایی که معتقد بود را به خاطر توجیه سبک زندگی شان انکار می کند. بر بعضی در دوران زندگی شان عقده و فشار بوده است. اگر اظهار ایمان میکردند و اظهار سبک زندگی مؤمنانه میکردند، به خاطر فشاری بوده است. یک جایی که راه باز میشود، همه اعتقادات سابقشان میریزد. سرعتشان از کسانی که اعتقادات را قبول نداشتند بیشتر میشود. این سرعتش در زدن ستون ها شدیدتر میشود. بعضی ها که به خانواده های متدیّن منسوب هستند، بعضی بچه ها که سست ایمان هستند، برای اینکه نشان بدهند ما با مواضع خانواده ارتباطی نداریم، شدیدتر ابراز میکنند. کسانی که یک دفعه میریزند، تند تر از مواضع کسانی است که این حرف ها را قبول نداشتند. در هر جزئی اظهار نظر میکند که نشان بدهد من با آن ها نیستم. من یک چیز دیگر هستم. میخواهد نشان بدهد من محکم هم هستم. در هر جایی مصداق عینی دارد اگر در جریان باشید. خدا رحم کند که انسان این طور فرو نریزد. بعضی چیزها را آن ها هم اظهار نظر نمیکنند، این اظهار نظر میکند. میخواهد بگوید من با آن ها نیستم. در هر جزئی میخواهد بیزاری و برائتش را بیان بکند. که من از سابقه خودم برائت پیدا کردم.
این روایت شریف خیلی روایت دقیقی است که «فتوقعوا الفرج من تحت اقدامکم». دنبال رشد سبک زندگی سالم در بین مردم باشید.
حقیقت عمل صالح، ولایت امیرالمؤمنین(ع)
حقیقت عمل صالح، ولایت امیرمؤمنان است. اگر این نگاه در وجود ما شکل بگیرد که دور شدن از عمل صالح دور شدن از امام است. نزدیک شدن به اعمال صالح نزدیک شدن به امام است. درخت طوبی تنه اش در خانه پیغمبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) است، شاخه هایش در خانه های مؤمنین است. عمل صالح ولایت را نشان میدهد. وقتی عموم مردم عمل صالح انجام میدهند، بدون اینکه تفصیلاً بدانند، به شجره طوبی و شجره ولایت متصل میشوند. اگر ترک کردند از آن شاخه منقطع شدند. به شجره زقوم که اصلش در خانه ظالمین است و شاخه هایش در خانه های کسانی که تابعشان هستند پراکنده شده است، متّصل میشود.
25- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِنِّي أَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ [4]
یعنی امر قیام. امام را امام میدانستند. صاحب هذا الامر غیر از بحث امامت است.
وَ أَنْ يَسُوقَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ بِغَيْرِ سَيْفٍ [5]
خود ظالمین شما را ولی عهد قرار دادند.
فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ [6]
بدون سیف و خون ریزی این امر محقق شد.
حضرت اینجا یک اصل اساسی میفرمایند. در زمان حضور یک طور و در زمان های بعد یک طور است:
فَقَالَ مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ [7]
نامه ها به سمت او روان بشود.
وَ أُشِيرَ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ حُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ [8]
حتماً آن امام ترور میشود و کشته خواهد شد. یا در میدان جنگ ترور میشود. یا با سم در خانه اش ایشان را می کشند. بگویند خودش از دنیا رفت. ما منّا الا مقتول او مسموم.
حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ غُلَاماً مِنَّا-خَفِيَّ الْوِلَادَةِ وَ الْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِهِ. [9]
پنهانی بودن ولادت
تا زمانی که جوانی از ما به دنیا میآید که خفی الولادة و المنشاء است. به دنیا آمدنش مخفی است. اما نسبش مخفی نیست. معلوم است که از کدام نسب است. حتی در طول تاریخ بعضی خواستند امام را به نسل امام حسن مجتبی(ع) نسبت بدهند، از روایاتی نشأت گرفته است که امام حسن عسگری(ع) را به عنوان والد معرفی میکنند. در حالی که معلوم است در جریان کربلا با روایاتی که هست، در روایت امّ سلمه هست که جریانی که پیش آمد و مفصل هست، امّ سلمه به پیغمبر(ص) عرض میکند که از خدا میخواستید چنین فرزندی به دنیا نیاید. آنجا پیغمبر(ص) فرمودند: در قبال این جریان خدای سبحان ظهور منتقمی را قرار داده که عدل و داد را در همه عالم پر میکند. نشان میدهد که جریان کربلا برای جریان ظهور منشئیت دارد. فرزند او هم هست. اگر آن نهایت عالم را میخواهیم در نظام عدل و قسط، راهش این است. نه اینکه مجبوریم. نه. راه این است. جریان کربلا به جریان ظهور ارتباط عظیمی دارد.
لذا خفی الولادة است. خیلی ها نفهمیدند که کی به دنیا آمد، آیا به دنیا آمد. اما هر کسی که فهمید به دنیا آمد، نسب برایش آشکار است که از کیست و چگونه است. نسب از ابتدا روشن بوده است.
این جا جای بحث دارد، به خصوص قاعده اولش.
سؤال: با روایاتی که میفرمایند آن لباس را میپوشیدیم و میدیدیم اندازه نیست، چطور قابل توجیه است؟
پاسخ: آن یک دلیل است. اینجا خفاء در ولادت را دلیل میآورند. ما ها ولادتمان معلوم بوده، آشکار بوده است. اما امام زمان(ع) حتی آثار حمل در مادر آشکار نبوده است. کسی که قرار است بیاید اینطور نیست. این یک مثبت است. در کنار مثبتات دیگر که این لباس اندازه ما نیست.
در روایات ما عدد دوازده معین شده بوده است. مراتب قائم بودن در کار است. اما اطلاق قیام مربوط به امام آخر است.
مراتب قیام هست که مردم نا امید نباشند. حتی وقتی پدر علی بن یقطین به علی بن یقطین میگوید چرا وعده هایی که به ما داده شده انجام میشود ولی وعده هایی که به شما داده میشود انجام نمیشود، ظاهرا پدرش شیعه نبوده است، میگوید ما را با این امید رشد دادند، لذا زیر بار هیچ کدام از ظلمه نمیرویم. کار شما مرتبط با ظلم بوده و محقّق شده است.
قیام اطلاقی روشن بود که با دوازدهمی است. اگر قبلی ها قیام هم میکردند قیامشان نسبی بوده است.
شاید کسی استفاده بکند که در دوران ظهور حضرت هم این مسائل نامه نوشتن و … متفاوت میشود.
نکته: عدد دوازده را همه نمیدانستند. خواص میدانستند. اما میدانستند که قیام و نجاتی در کار هست. لذا امید داشتند. لذا امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، امام رضا(ع) را گاهی منجی میدیدند و رجوع میکردند.
26- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ هِلَالٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ شِيعَتَكَ بِالْعِرَاقِ كَثِيرَةٌ وَ اللَّهِ مَا فِي أَهْلِ بَيْتِكَ مِثْلُكَ فَكَيْفَ لَا تَخْرُجُ [10]
به امام باقر(ع) عرض میکند که شما خیلی مرید و علاقه مند و شیعه دارید. چرا با این همه قیام نمیکنید؟ با توجه به اینکه میدانستند قیامی باید در کار باشد.
قَالَ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَطَاءٍ قَدْ أَخَذْتَ تَفْرُشُ أُذُنَيْكَ لِلنَّوْكَى [11]
مثل اینکه تو گوشت را پهن کردی که هر صدایی را بشنوی. اگر کسی حرف احمق ها را گوش کند و به آن ها اعتنا کند، این ضرب المثل بوده است. «قد اخذت تفرش اذنیک للنوکی». نوکی یعنی صدای احمق ها.
إِي وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِصَاحِبِكُمْ [12]
با اینکه امام صاحب است. آن امامی که صاحب است من نیستم.
در مورد صاحب بحث هایی را در جلسات سابق داشتیم.
قَالَ قُلْتُ لَهُ فَمَنْ صَاحِبُنَا قَالَ انْظُرُوا مَنْ عَمِيَ عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ فَذَاكَ صَاحِبُكُمْ [13]
نگاه کنید کی ولادتش برای مردم پنهان است. برای مردم آشکار نیست. عمی علی الناس نه خواص. عده ای دیدند و شنیدند ولادت حضرت را و خبر دار شدند. حتی آن کودک را دیدند. کسی از خراسان آمد و جزء موالی حضرت شد و مامور خرید حضرت شد وقتی حضرت به دنیا آمد به داخل میرفت و خبر می آورد . پس موالی حضرت و خواص دیده بودند و شنیده بودند.
إِنَّهُ لَيْسَ مِنَّا أَحَدٌ يُشَارُ إِلَيْهِ بِالْإِصْبَعِ [14]
یعنی نظام جسمی حضرت باشد.
وَ يُمْضَغُ بِالْأَلْسُنِ «2» إِلَّا مَاتَ غَيْظاً أَوْ رَغِمَ أَنْفُهُ. [15]
با غیظ حاکمان جور کشته میشود. «او رغم انفه» یعنی کشته شدن(با سم)
27- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَقُومُ الْقَائِمُ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ عَهْدٌ وَ لَا عَقْدٌ وَ لَا بَيْعَةٌ. [16]
عهد، عقد، بیعت
حضرت قیام میکند در حالی که بر گردن او نه عهد است، نه عقد است نه بیعت است. این ها سه مرتبه است. عهد و عقد و بیعت. در دعای عهد داریم که «اللهم انی اجدد اله فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی لا احول عنها و لا ازول ابدا». ما نسبت به امام گفتیم عهد و عقد و بیعت داشته باشیم و از این برنگردیم. نسبت به امام میفرماید عهد و عقد و بیعت نیست. عهد یک نظام رابطه عام تری است که گاهی ممکن است ضمنی باشد، ممکن است به صورت حال باشد. در جایی که حاکمیت تثبیت شده باشد. عقد یک مرتبه آشکارتر است. رابطه برقرار شده و مجبورند رعایت کنند. طرفین دخالت کرده اند. بیعت یک مرتبه بالاتری است که یعنی اظهار چیزی که قائل است. آن شخص که الان حاکم است، بیعت با او محقّق شده باشد که تبعیت در آن میآید. پس عهد درونی است. عقد رابطه بیرونی فردی است. بیعت حالت ظهور و بروز در اجتماع پیدا میکند. حضرت اگر میخواست باشد میبایست عهد و عقد و بیعت در کار میبود. اما هیچ کدام از این ها بر گردن حضرت نیست. این سه تا اگر از جانب مأمومین نسبت به امام باشد کمال است. هم در درونمان و هم بیرون و هم نظام اجتماعی. اگر امامی باشد که بخواهد قیام بکند، برای او هر سه این ها نقص است. باید عهد و عقد و بیعت را باطل بکند و بشکند. لذا دوره ای فاصله میافتد به صورتی که هیچ کدام از این ها بر گردن امام نیست.
پس اگر امروز بیعت بر گردن ما هست، عهد و عقد و بیعت را اقرار میکنیم، نشان میدهد که نه فقط درونمان باید معتقد باشد، بلکه در نظام بیرونی و ارتباطی و ظهور و بروز هم باید این آشکار باشد.
این روایت جای بحث بیشتری دارد. بحث میثاق و امام زمان جا دارد مطرح شود. الان فرصت نمیشود.
28- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَطَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ(گاهی معلوم است که چند نفر هستند که منصور ازشان نقل میکند. گاهی کلینی که نقل میکند عمن ذکره مجهول نیست که روایت را مرفوعه بکند. ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ إِذَا أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ لَا أَرَى إِمَاماً أَئْتَمُّ بِهِ مَا أَصْنَعُ [17]
از حضرت راه کار دوران غیبت را خواسته اند.
قَالَ فَأَحِبَّ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ. [18]
راهکار این است که حبّ و بغض های قبلی را که برایت یقینی بوده است را حفظ بکنی، تثبیت بکنی. روی آن ها بایستی. ایستادن روی آن ها بعدی ها را آشکار میکند.
دو سه روایت در این زمینه عرض کنیم. وقتی کنار هم قرار میگیرند، نکات خوبی را می رسانند.
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَمَانٍ التَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُلُوساً فَقَالَ لَنَا إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ ثُمَّ قَالَ هَكَذَا بِيَدِهِ[19] فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بِيَدِهِ ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ إِن لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ.[20]
38- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ [21]عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَمَّنْ أَثْبَتَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا بَقِيتُمْ دَهْراً مِنْ عُمُرِكُمْ لَا تَعْرِفُونَ إِمَامَكُمْ قِيلَ لَهُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَكَيْفَ نَصْنَعُ قَالَ تَمَسَّكُوا بِالْأَمْرِ الْأَوَّلِ حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكُمْ[22].[23]
حب ها و بغض های سابق را تثبیت کنید. محکمات سابق را در بحث محبت و بغض حفظ کنید. نه اینکه هر چیزی را مقدمه بگیرید. حبّ و بغض را مقدمه میگیرد. حبّ و بغض یک نظام و رابطه ویژه است.
50- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ جَبْرَئِيلَ بْنِ أَحْمَدَ حَدَّثَنِي الْعُبَيْدِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَتُصِيبُكُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ يُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِيقِ [24]
قطعا مقصود این نیست که الفاظش را بخواند. مقصود این است که با دقت و توجه در وجودش پیاده کند.
قُلْتُ كَيْفَ دُعَاءُ الْغَرِيقِ قَالَ يَقُولُ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ [25].
این دعای غریق است. یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک. این ثبت قلبی چطور محقّق میشود؟ با همان حب و بغض های سابق. دینی که دارم را برایم تثبیت کن. یعنی دینی که تا الان بود تثبیت کن. حفظ قبلی هاست. قبلی ها را من میدانم، تو مرا تثبیت بکن. یعنی همان چیزی که از سابق برایم روشن بوده است. این ها هر کدام یک روایت است.
خدا حضرت آیت الله حسن زاده را رحمت کند. ایشان میفرمودند گاهی من یک نکته را که از یک کتاب استفاده میکنم، کتاب را میگذارم وسط و دورش میچرخم. روی سرم میگذارم و دور اتاق میچرخم.
ما این روایات را ارزان گیر آوردیم. در راه حفظ این روایات خون ها ریخته شده، شکنجه ها دیدند، آزارها دیدند تا این روایات به دست ما رسیده است.
فَقُلْتُ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ قُلْ كَمَا أَقُولُ لَكَ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ.[26]
5- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ فَقَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِي لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُونَ ثُم قَالَ ع طُوبَى لِشِيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا [27]
طوبی شجره ولایت است. مربوط به شیعیان ماست. این همان حب و بغض های سابق است.
الثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا [28]
فقط هم محبت نیست. مرزهای برائت هم باید پررنگ باشد. یک موقع یک کسی مرزهای برائت را در طول تاریخ میبرد، اگر نرسد به مرزهای برائت امروز به صورت صحیح، در تاریخ گرفتار شده است. باید در امروز مصداقش را پیدا کرد. مثلاً داعش نماد امویان هستند. خودشان اظهار میکنند. آدم رابطه را ببیند. اتصالشان را هم ببیند. الثابتین علی موالاتنا و البرائة من اعدائنا.
أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِينَا بِهِمْ شِيعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِي دَرَجَاتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ. [29]
3- حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الْبَلْخِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ حَدَّثَنِي خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ الْجَبَلِيِّ عَنِ الْخَطَّابِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ سَدِيرٍ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ مُقْتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ يَأْتَمُّ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ قَبْلِهِ وَ يَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ أُولَئِكَ رُفَقَائِي وَ أَكْرَمُ أُمَّتِي عَلَيَّ.[30]
نظام محبّت و بغض، نظام بسترساز ظهور
ما امروز مبتلا شدیم به مؤمنانی که «یتولی عدوه و یبرا من ولیه». با دشمنان خوش هستند. با دوستان تلخ هستند. همه اش میخواهند نیش بزنند و ضربه بزنند. هرچه دشمن میگوید این ها مدافع هستند. زیبایی و کمال و خوبی را در دشمن میبینند. خیلی سخت است. از همین جزئیات شروع میشود. فکر نکنیم حتماً باید به جایی برسد که انسان امام را سب کند. در همین نظام عمل و نظام ظاهر آدم میبیند مشتاق سبک زندگی آن هاست. هر حرفی آن ها میزنند میبینید از حلقوم این هم تفسیرش در میآید. هرچه اشاره میکنند این هم مقاله مینویسد. خیلی خدا باید رحم کند. اینجا میفرماید «یتولی ولیه و یتبرأ من عدوه». اگر کسی قبل از قیام اینطور بود، در دوران قیام میتواند مقتدی باشد. ببینیم دلمان با چه کسانی است. اگر با مؤمنان بود، دلسوز بود، محبّ مؤمنان بود و مبغض دشمنان بود، کارمان درست است. اما اگر دیدیم دلمان با غیرمؤمنان است و مؤمنان در دلمان حقیرند و مطلوب ما نیستند، این تثبیت محبت و بغض سابق در آن نیست. پس راه تثبیت محبّت و بغض از نزدیک ترین جاها شروع میشود. این از خانه و دوستان شروع میشود. اول نظام بیرونی مؤمنان را برنمیتابد، بعد در نظام نزدیکانش هم دیگر علاقه ندارد. تحمل انسان نسبت به مومنان باید بالا برد. از جمله احبب من تحب بالا رفتن نظام شرح صدر انسان نسبت به مؤمنان اطراف خودشان است. تحمل بدی این تفاوت دارد با بدی دشمن. آنجا خیلی برایش سخت تر است و بغضش شدیدتر است. زن و فرزند و پدر و مادر و مومنان و … تحملش بالا میرود. میبیند این ها نماد محبّت ولی هستند. لذا حتی دوست داران حضرت را دوست دارد.
یک بحثی راجع به این جلسه بعد هم ان شاء الله داریم.
نظام محبتی و بغضی مهمترین نظام بستر ساز ظهور است. سعی کنیم در اطرافمان هرچه میتوانیم محبّ مؤمنان باشیم. اگر کسی محب بود، شرح صدرش در گذشت از مؤمنان زیاد میشود. به لحاظ امام عبور میکند. اگر این اخلاق شکل گرفت، جامعه ایمانی را محکم میکند. سبک زندگی مومنانه بروزش در محبت به دیگران است.
خدا آیت الله بهاءالدینی را رحمت کند. میفرمودند نجاست کفار فقط یک حکم فقهی نیست. یک حکم سیاسی مهم است. وقتی مؤمنان حشر و نشرشان با کفار زیاد شود، چون سبک زندگی شان محبت دنیاست، روی مؤمنان به شدّت اثر میگذارد و جذب میشوند. این فاصله را گذاشته اند. در سطح عمومی وقتی مردم حال محبت آن ها را به دنیا میبینند، این ها هم کشیده میشوند. این یک حکم سیاسی است. این نظام تربیتی مؤمنان را حفظ میکند. اینجا هم از همین مسائل است.
ادامه بحث را انشاءاللّه در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] آل عمران 2
[2] آل عمران 3
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[4] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[9] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[13] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[17] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[18] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 342
[19] ( 2) أي أشار بيده، و الخارط من يضرب بيده على اعلى الغصن ثمّ يمدها إلى الاسفل ليسقط ورقة و القتاد شجر له شوك.
[20]الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 336 – 335
[21] في بعض النسخ «و عثمان بن عيسى».
[22] أي تمسكوا بما تعلمون من دينكم و امامكم و لا تتزلزلوا و تتحيروا و ترتدوا، أولا تؤمنوا بمن يدعى أنّه الحجة حتّى يستبين لكم.
[23] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 348
[24] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[25] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[26] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 352
[27] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 361
[28] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 361
[29] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 361
[30] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 287
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 346” دیدگاه میگذارید;