بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
9- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْقَائِمِ ع غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّهُ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِي الْقَتْلَ. [1]
دوران غیبت، سنّتی از سنّت های الهی
عرض کردیم دو دسته عمده روایت در مورد غیبت داریم. یک دسته غیبت را از اسرار الهی و از وعده های مهم الهی میشمارد که باید باشد. «لابدّ للغُلامِ من غَيبةٍ»[2] قطعی است و جزء سنت های الهی است مثل معاد و رجعت که برای شیعه است. مثل ارسال رسولان که برای همه امّت ها هست. مثل خود خلقت آدم که جزء سنّت های عالم میشمارد. این یک کمالی برای دوران بشریت است. همچنان که قیامت در پیش است، باید غیبت هم باشد. اگر یک روز مانده باشد هم «لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ»[3] حتی از روایات استفاده میشود که اگر قبل از دوران غیبت حتی حاکمیّت در دست حضرات هم بود، غیبت باید محقّق میشد. چنانچه در مورد موسی(ع) وارد شده که ایشان پس از نجات از دست فرعون و غرق آن ها، غیبت داشت. میقات رب داشت. لابد من غیبة. این یک نگاه به غیبت است. سر من سر الله، امر من امر الله.
یک نگاه دیگر این است که از دست فجور فاجران و ظلم ظالمان و قتلی که ممکن است نسبت به امام واقع شود، است. آن ها میخواهند تعدّی کنند. چون آخرین وصی و حجّت است، باید جلویش گرفته شود تا نجات عالم را به دنبال داشته باشد. دوّمی با اوّلی تنافی ندارد. اصل الغیبة از مسائل قطعی الهی و کمالی است. اما طول کشیدن غیبت به این جهت است. لذا اگر میفرمایند این غیبت هست، این غیبت مربوط به طول کشیدنش است که اگر ظهور کند، قتل محقّق میشود و آن وعده الهی منجّز نمیشود. لذا غیبت محقّق شد و طول کشید. طول کشیدنش هم علّتش خود مردم هستند. عقابی و جزایی است. نه اینکه کمالی باشد. اما اصل الغیبة کمالی است. ابتدایی است نه جزایی. پس اصل الغیبة کمالی است و ابتدایی. مثل ظهور، مثل قیامت. اصلش کمالی است. اما طول کشیدنش جزایی است. لذا هر امتی در هر زمانی که باشند اگر نسبت به وظائفشان کوتاهی کنند، طول کشیدن به لحاظ آن ها جزایی است. اگر پدران ما کوتاهی کرده باشند، نسبت به خودشان جزایی است. ما بسته به فعل خودمان است. اگر عده ای در این بین زحمت کشیدند و وظیفه شان را درست انجام دادند، اما جامعه درست انجام نداد، این جا عقاب برای همه است؟ نه. برای کسانی که وظیفه شان را انجام دادند، فرج محقّق میشود ولی به نحو فرج شخصی. یکی از مصادیق فرج انفسی این است که این ها حتی وقتی از دنیا بروند و امام ظهور نکرده باشد، وقتی امام ظهور میکند خطاب به این ها در قبرهایشان میشود که میتوانید بلند شوید. نشان میدهد که وظیفه اش را انجام داده است. و آثار دیگری که الان فرصت ورودش را نداریم.
وقتی امام تشریف میآورند، مردم به شدّت ادراک ظلم و جور رسیده اند. دنبال منجی هستند که قیام کنند و او را همراهی کنند. نه اینکه حضرت میآید و در ظلم و جور زندگی میکند. بلکه شدتی برای مردم ایجاد شده که مأیوس از سایر جهات هستند و منتظر منجی هستند. در دوران موسی(ع) ، حدود سیصد سال بعد از حضرت یوسف(ع) این ها مبتلا شدند، آنقدر ظلم شدیدتر بود که گاهی به بی احساسی و بی ادراکی رسیده بودند. ظلم را پذیرفته بودند. جامعه طبقاتی برایشان حل شده بود. ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ [4] اما یک جاهایی عاصی میشدند، یک جاهایی دنبال کسی بودند که برایشان از ظلم بگوید که چیست. این جا موسی(ع) قیام کرد. وقتی با آن عالم یا نبی شان به صحرا رفتند، گفتند طاقت ما تمام شده، وقتی دنبال راهی برای مقابله با ظلم برآمدند، موسی(ع) ظاهر شد. پس تا وقتی که ظلم را پذیرفته باشند دو مطیعش باشند که امام نمیآید که از بین برود. وقتی میآید که مردم آماده قیام شده باشند.
پس آمدن منافاتی با این بیان ندارد.
و لم، علت نیست، یکی از حکمت ها و علّت هاست. علّت تامّه نیست. اگر علّت تامّه باشد، باید دائر مدار این باشد. یکی از حکمت ها و علت ها هم در روایت دیگر آمده است. «سر من سر الله، امر من امر الله»، کمال است. هر کدام هم نتایج خودش را به دنبال دارد.
10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا. [5]
زمینه سازی برای باورپذیری بحث غیبت
اگر به شما رسید که صاحب این امر دورانی را به غیبت میگذارند. چون این در دوران امام صادق(ع) است. الان بحث غیبت برای ما عادی است. کسانی که در دوران حضور بوده اند برایشان سؤال برانگیز است که چطور میشود امام نباشد. اگر دوران سخت ائمه قبلی را دیده بودند و هر دورانی امام با وجود همه سختی ها و قتل ها و شهادت ها و مسمومیّت ها حضور داشته است، پس به جهتی دیگر امام نباید باشد؟ نهایتاً کشته می شوند. خب همان طور که با قبلی ها این کار را کردند. لذا باید زمینه چینی برای مردم میشد.
اگر همچنین چیزی به شما رسید، انکارش نکنید. حضرت دارند زمینه سازی میکنند. در یک بیانی میفرمایند تصدیق کنید. در یک بیان میفرماید منتظر باشید. دارند زمینه سازی میکنند که باور پذیر شود، بعد تصدیق پذیر شود. بعد بیان وظیفه شود. هر کدام از این ها یک مرحله از مسائل را دارد ایجاد میکند. نشان میدهد که اوایل مطرح شدن بحث غیبت برای جمع های مؤمنان است. با اینکه از زمان پیغمبر اکرم(ص) این بوده است. با این که همه انبیاء غیبت داشتند، از حضرت آدم(ع) تا بعدی ها، اساس کتاب کمال الدین هم بر اساس تبیین این شکل گرفته که غیبت های انبیاء را بیان کند تا جریان غیبت امام زمان(ع) فهمش تسهیل و آسان تر شود.
روایت یازده شبیه روایت سه است. در آن روایت بود که حضرت جایی که نشسته بودند ایوان بود. اینجا میفرمایند کوه ای است در بیت.
11- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ خَلَفِ بْنِ عَبَّادٍ الْأَنْمَاطِيِّ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ فِي الْبَيْتِ أُنَاسٌ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ إِنَّمَا أَرَادَ بِذَلِكَ غَيْرِي فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ عَنْكُمْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَيَخْمُلَنَّ هَذَا حَتَّى يُقَالَ مَاتَ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السَّفِينَةُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ الْإِيمَانَ فِي قَلْبِهِ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ [6]
متشابهات عصر غیبت
کسی که قبلاً مطیع بوده، نسبت به چیزی که از دین میشناخته مطیع بوده است، اخذ میثاق علم به علم است. اصل امامت و وصایت را پذیرفته است. در مقابل نبوده است. انقدر هم که میشناخته عمل کرده است. این کسی که این طور است، کاملاً نجات پیدا میکند. این طور نیست که کسی که به وظیفه اش تا به حال عمل کرده، دچار شبهه شود. کسی دچار شبهه میشود که تا قبل از این به وظیفه اش عمل نکرده باشد.
اگر کسی عصیان زیاد داشته باشد هم ممکن است قوّت تشخیصش را از دست بدهد.
وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُدْرَى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ [7]
دوازده پرچم قیام خواهند کرد. آنقدر شعارهایشان زیبا و عالی است که هیچ کس نمیتواند به راحتی بفهمد کدام یک بر حق هستند.
قَالَ فَبَكَيْتُ فَقَالَ مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ [8]
اباعبدالله لقب مفضل است.
پرچم هم عرض کردیم یعنی دوازده شعار و اندیشه و مکتب و بیان و امروز بگویید حزب. رایت یک پرچمی است که در آن شعار و بیان است. نه فقط یک پرچم رنگی. پرچمی است که شعار و بیان دارد. همه بیان و شعار اصلاحی دارند. مردم میبینند این ها شعارهای خوبی است. وقتی نگاه میکنند برایشان متشابه میشود که چه کنند. به کدام یک مراجعه کنند.
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ تَقُولُ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُدْرَى أَيٌّ مِنْ أَيٍّ قَالَ وَ فِي مَجْلِسِهِ كَوَّةٌ تَدْخُلُ فِيهَا الشَّمْسُ [9]
سوراخی بود بالای طاق ها که ساعت و وقت را تشخیص بدهند.
فَقَالَ أَ بَيِّنَةٌ هَذِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَمْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ. [10]
اتاق روشن است، اما نورانیّت سوراخ از غیرش کاملاً جدا و مشخص است.
اگر کسی چشمش و بینایی اش را خراب نکرده باشد، تشخیصش را با گناه و مشکلات و غفلت ها از دست نداده باشد، امر ما آشکار است. اما اگر چشم کسی کم سو باشد، یا نسبت به نور حساس شده باشد، نمیتواند ببیند. یا آن قدر ضعیف است که تیره و تار میبیند. یک نور کلی میبیند. این ها قدرت تشخیص ندارند. اما کسی که خودش را دست کاری نکرده باشد، مطیع باشد، نمیگوییم معصوم باشد، هیچ خطایی نداشته باشد، اما خطایی که چشم را ضعیف کرده باشد، نباشد، می تواند تشخیص دهد. چشم یعنی بصیرت و تشخیص.
12- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ. [11]
مقام نوّاب خاص در غیبت صغری
در غیبت صغری امکان ارتباط هست، اقلاً نوّاب، ارتباط خاص و مستقیم دارند. غیر از اینکه دیگران هم ارتباط پیدا میکنند. ولی نوّاب برای ابلاغ آنچه از جانب حضرت بود، مشخص شده بودند. فرموده بودند هرچه میگویند از جانب ماست، بپذیرید. لزومی ندارد دلیلی پیدا کنید که از جانب ماست. فرمودند هرچه گفتند از جانب ماست، بپذیرید. چه مهر و امضا داشته باشد و چه نباشد. ما حفظشان میکنیم. این هم یک تربیت است که در نظام غیبت صغری که شخصش حجّت بود، به کسی که نائب اوست، چنین توجّهی می شود. حضرت میفرمایند آن چنان کنترلش میکنیم که هرچه بگوید، حجّت است. چه توقیع باشد، چه بیان باشد، هرچه گفت بپذیرید. این نسبت به نوّاب خاص است.
در دوران نوّاب عام، کار از این سخت تر میشود. خصوصیاتی را میفرمایند، میفرمایند اگر کسی این خصوصیات را داشت بپذیرید. ولی نه کلی. باید با ملاکات کلی و کلان سازگار باشد تا پذیرش محقّق شود.
حضور حضرت(ع) در حج در دوران غیبت کبری
«يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ»[12]، دوران غیبت کبری است. در دوران غیبت کبری حتماً حضرت در ایام حج و مواسم حاضرند. و آنجا حضرت همه را میبینند، مؤمنان را میبینند، و لایرونه. مردم او را نمیبینند. لایرونه یعنی لایرونه برؤة تشخیص. نه این که چشمشان به حضرت نمیافتد. این هم مربوط به عموم مردم است. مردم او را نمیبینند. اما این که آیا اولیاء الهی و کسانی که خود حضرت انتخاب میکنند آیا حضرت را نمیبینند، روایت ناظر به این مسئله نیست. بلکه روایات دیگری داریم که میتوانند ببینند. اما ادعای رؤیت و بابیّت غلط است که حضرت به ما گفت این را بگویید. مثل جریان غیبت صغری باشد که در آن دوران، بابی برای حضرت بودند. در دوران غیبت کبری باب بودن که راه به سوی حضرت از طریق این ها به صورت خاص باشد قرار داده نشده است. هرچند میدانیم اولیای الهی و کسانی که طاهر و عالمند، ارتباطشان با حضرت بیشتر است. اما کسی نمیتواند به صورت بابیّت این مسئله را بیان کند.
و لا یرونه خیلی حرف دارد. میخواستم بحث نظام بدن را در اینجا بگویم. ولی عبور کنیم.
این روایت سیزده شبیه روایت سه باب قبل است. باب نادر فی باب الغیبة.
13- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مِمَّنْ يُوثَقُ بِهِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع تَكَلَّمَ بِهَذَا الْكَلَامِ وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ خَطَبَ بِهِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ حُجَجٍ فِي أَرْضِكَ حُجَّةٍ بَعْدَ حُجَّةٍ عَلَى خَلْقِكَ يَهْدُونَهُمْ إِلَى دِينِكَ وَ يُعَلِّمُونَهُمْ عِلْمَكَ كَيْلَا يَتَفَرَّقَ أَتْبَاعُ أَوْلِيَائِكَ ظَاهِرٍ غَيْرِ مُطَاعٍ أَوْ مُكْتَتَمٍ يُتَرَقَّبُ إِنْ غَابَ عَنِ النَّاسِ شَخْصُهُمْ فِي حَالِ هُدْنَتِهِمْ فَلَمْ يَغِبْ عَنْهُمْ قَدِيمُ مَبْثُوثِ عِلْمِهِمْ وَ آدَابُهُمْ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مُثْبَتَةٌ فَهُمْ بِهَا عَامِلُونَ وَ يَقُولُ ع فِي هَذِهِ الْخُطْبَةِ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فِيمَنْ هَذَا وَ لِهَذَا يَأْرِزُ الْعِلْمُ إِذَا لَمْ يُوجَدْ لَهُ حَمَلَةٌ يَحْفَظُونَهُ وَ يَرْوُونَهُ كَمَا سَمِعُوهُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ يَصْدُقُونَ عَلَيْهِمْ فِيهِ اللَّهُمَّ فَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّ الْعِلْمَ لَا يَأْرِزُ كُلُّهُ وَ لَا يَنْقَطِعُ مَوَادُّهُ وَ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ لَيْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ كَيْلَا تَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَ لَا يَضِلَّ أَوْلِيَاؤُكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ بَلْ أَيْنَ هُمْ وَ كَمْ هُمْ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً. [13]
اولئک الاقلون. کم هستند، اما خیلی کیفی هستند. کسانی که ایمان دارند و باور دارند، شاید تعدادشان کم باشد. اما الاعظمون عند الله قدرا. خدای سبحان در نظامش کثرت عددی ملاک نیست. رشد کمالی ملاک است. شدّت روحی ملاک است. اگر میگوییم نوح نبی نهصد و پنجاه سال رسالت داشت و عده کمی ایمان آوردند، آیا موفق بود یا نه؟ موفق بود. در آن دوران اوج کفر چراغ ایمان را روشن نگه داشت. توانست ایمان را در عده ای حفظ بکند. این روایت شبیه روایت سوم باب گذشته است.
14- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْبَجَلِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ [14] (دل آدم خنک میشود وقتی اسم ایشان میآید. از بنی هاشمی بوده که نسبت به امامان خیلی از خود گذشتگی و شیفتگی و عشق داشته است. سن و عمر داشته است. جزء کسانی بوده که عمر زیادی کرده. شاید امام جواد(ع) را هم ادراک کرده است. با اینکه امام جواد(ع) نوجوانی بوده و علی بن جعفر شیخ بوده است، مقابل امام نمینشست تا اجازه ندادند. یا کفش های حضرت را جفت میکرد. مورد ملامت بقیه بنی هاشم قرار میگرفت که تو با این شخصیت جلوی یک نوجوان کفش جفت میکنی. یک حال وجودی خاصی داشته است که تعمّد داشته است این را اظهار کند. از تمام وجودش برای تثبیت ولایت حضرات استفاده میکرد. حتی به قیمت ملامت دیگران. حالا چه علی بن جعفر مزارش همینی باشد که در قم است یا یکی دو جای دیگر که ذکر شده است. همین را هم که به آن نیّت برویم، ارتباط شفاعتی محقّق میشود. از شخصیت های بزرگ بنی هاشم بوده است، فرزند امام صادق(ع) بوده است.) عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ [15]
اگر آبی که مثل یک چشمه یا آبی که در جایی جمع شده است، فرو برود پنهان بشود و چیزی ازش دیده نشود، غوراً فرو رفتن است نه از بین رفتن. اصبح یعنی صار. اگر این آب فرو برود، چه کسی آب گوارایی که هیچ مخلوطی ندارد و صاف و خالص است، کی این آب گوارا را دوباره برای شما میآورد.
قَالَ إِذَا غَابَ عَنْكُمْ إِمَامُكُمْ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ جَدِيدٍ. [16]
اگر امامتان غایب شد، چه کسی میتواند امام جدید بیاورد؟ غاب، امام آوردن امام که همان نصب است.
روابط هستی، گسترده نظام هدایت گری انسان
نکته اولی که بحث مهمی است که در جلسه المیزان هم اشاره کردیم، این است که تمام هستی طوری خلق شده است که نتیجه هستی که جریان هدایت گری است حتما در جریان تمام هستی که تکوین است، دیده شود. یعنی نظام عالم تکوین و وجود که تمام هستی است، نازله نظام تشریع است. یعنی نظام تشریع که نظام هدایتگری انسان است، همانطوری که انسنا عصاره هستی است، و هستی گسترده وجود انسان است، تمام روابط هستی هم گسترده نظام هدایت گری انسان است. همان طور که هستی گسترده انسان است، روابط هستی هم گسترده نظام هدایت گری انسان است. از این ها خیلی قاعده در میآید. من عمدا متعدد به این مسئله تکیه میکنم تا یک نظام فکری شکل بگیرد. آن وقت قدرت انتقال مصادیق بی نهایت ازش ایجاد میشود. اصل این است که این کلید جا بیوفتد. همه هستی نازله انسان است. نه اینکه هستی خلق شد، انسان خلق شد، بعد نظام شباهتی دیدند. بعد نظام شباهتی بین هستی و نظام هدایت پیدا شد. نه. طرح الهی این بوده است. نقشه الهی این بوده است. در نظام علم الهی این رابطه بوده است که همه هستی نسبت به جریان انسان، مقدمه و نازله و رقیقه است. و همه روابط هستی نسبت به هدایتگری انسان و هدایت انسان، رقیقه است. اگر این طور است، بعضی از این ها شباهتشان و رابطه شان قوی تر است. یعنی ظهور تام تری هستند. بعضی ظهور ناقص تری هستند. و الا همه ظهورند. اما ظهورات مراتب دارند.
تشبیه آب به امام(ع)
از جمله ظهوراتی که شدت ظهور را دارد، تشبیه آب است. خلقت آب در هستی و عالم، رابطه ویژه ای با امام و هدایت گری امام دارد. از جمله این روایت شریف. در این جا امام کاظم(ع) از یک نظام بیرونی استفاده نکردند و آن را اصل قرار ندادند تا نظام هدایت گری فرع قرار گیرد. بلکه اصل نظام هدایتی است، نظام بیرونی یک ظهور است. مثل قول مرحوم علّامه که میفرمایند: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ [17] ، مثل آن جنّت، آن چیزی است که در دنیا باغ های پر درخت است که آب از زیرشان روان باشد. مثل جنّت دنیاست. این برای او مثال است. هر کدام مثال شد، آن دیگری اصل است. ما مثال میزنیم تا اصل را نشان بدهیم. چون با مثال انس داریم. در این جاها هم که استدلال میکنند نسبت به جریان امامت با حقایق بیرونی، مثل روایتی که جلسه گذشته در خدمتش بودیم که «إِنَّمَا نَحْنُ كَنُجُومِ السَّمَاءِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»[18] ، بیان میکنند که آسمان هیچ گاه بی ستاره نیست، گاهی خورشید است که طلوع میکند و باعث میشود ستارگان دیگر دیده نشوند، گاهی شب است و ماه است، دائماً در این آسمان ستاره است. گاهی خورشید است که مانع رؤیت بقیه میشود. همه این ها سبب راه یافتن انسان میشود. میفرمایند ما مثل خورشید هستیم. مثل ما این ها هستند. در اینجا هم میفرمایند اگر ماء شما غور و ناپدید بشود، فرو برود، چه کسی میتواند ماء معین گوارایی که برای شما لازم و ضروری است بیاورد. آب را به امام تشبیه کردند. نه امام را به آب. اگر بخواهیم درست حرف بزنیم باید اینطور بگوییم. اگر گفتیم امام را به آب تشبیه کرده است، یعنی اصل آب است، امام را تشبیه کرده است. ما اصل را آب میبینیم لذا برای ما تشبیه کرده اند. اما در نگاه دقیق که از روایات به دست میآید، اصل امام است و آب تشبیه به اوست. چون هستی نازله انسان کامل است. اما برای ما که در این موطن هستیم، در قوس صعود هستیم، از پایین به بالا میرویم، اصل را برای ما اینی که میشناسیم قرار میدهند و آن را به این تشبیه میکنند. اما ما در بیانمان باید دقت کنیم و درست بیان کنیم.
سؤال: نمیشود بگوییم امام روح معنای آب است؟
پاسخ: به این معنا که آب به خزائنش برسد، امام میشود. پس اصل و خزینه این حقیقت آن است. اگر میخواهد این حقیقت به صورت ملموس و محسوس قرار بگیرد، آب میشود. وجوه شباهت بین آب با آن حقیقت امام هر کدامش خیلی زیباست.
ضرورت وجود امام در تشریع و تکوین
همان طور که ﴿وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ﴾ [19] در حیات روحانی همین نسبت برای امام است. غیر از این که حیات ظاهری هم مرتبط با اوست که «وِ بِكُمْ يُمْسِكُ السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي الاَرْضِ اِلّا بِاِذْنِهِ»[20]، آب از آسمان بواسطه شما باریده میشود. اما در نظام روحی حیات همه انسان ها به انسان کامل است. اگر حجّت نبود، ارض اهلش را فرو میبرد. هیچ حیات انسانی باقی نمیماند. فرو بردن اهل یعنی انسانیتی باقی نمیماند. در نظام تشریع حیوان باقی میماند. در نظام تکوین رابطه با امام قطع شود، هستی از بین میرود. در نظام تشریع حیات انسانی از بین میرود و توحیدی نیست. در نظام تکوین رابطه هستی قطع میشود. مجرای فیض الهی وقتی نباشد، همه چیز به هم می ریزد. لذا باید در هر زمانی امام باشد، چه به لحاظ تشریع و چه به لحاظ تکوین. آن هم امام زنده باشد.
پس همان طور که آب مایه حیات است، در نظام روحی سبب حیات، امام است.
یک نگاه دیگر این است که آب از مواهب بشری است که خدای سبحان بدون این که بشر دستی در تحقّق او داشته باشد، به گونه ای او را محقّق کرده که از نیازهای ضروری است، بی واسطه به او داده شده است. ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً﴾[21]، خدا نازل میکند. ﴿فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا﴾[22] این جامع است.
وجود امام، از مواهب ویژه الهی
در نظام امامت هم امام از مواهب ویژه الهی است. دست بشر در تحقّق این دخالتی ندارد. به طوری که بشر به لحاظ بشریّتش بخواهد در این سهمی داشته باشد، کدر میشود، مشوب میشود. پس آن هم از مواهب الهی است. از نعمت های ویژه الهی است. این با ماء معین سازگار میشود. ماء معین یعنی ماء گوارای بی شائبه. بی تصرّف دیگری. این ماء معین است. امام در نظام کمالی اش، ماء معیّن است.
یکی از چیزهای دیگری که بیان میکنند این است که آب تطهیر از قذارات ایجاد میکند. مطهّر است. امام هم مطهّر است. آب تطهیرش در نظام ظاهری است، در نظام امام، قذارات باطنیه و صفات بد و معاصی و غفلت ها و شرک ها بواسطه ارتباط با امام تطهیر میشود.
یکی از نکات دیگر این است که اگر چه آب گاهی در درون زمین است، آب های زیر زمینی، اما بسیاری از قرار زمین که استقرار دارد و در حرکتش یک قراری پیدا کرده است، از همان آب های درون زمین است که باعث میشود اعتدال در حرکت زمین ایجاد شود. لذا اگر امام غائب است، اعتدال وجودی که در نظام عالم وجود ایجاد میکند، هرچند از چشم ما مخفی است، اما محقّق است. لذا تأثیر امامی که غائب است، هیچ گاه از امامی که حاضر است کمتر نیست. بلکه امام غائب فعّال تر است.
یکی دیگر از نکات این است که بشر همیشه دنبال آب بوده است. عطش را احساس کرده است. لذا جستجوی آب جزء ارتکازات اولیه هر انسانی است که جایی باشد که آب باشد. سکنایش جایی باشد که آب باشد. لذا تمرکز شهرها و سکونت ها جایی است که آب هست. چون نیاز بشریّت است. پس انسان باید به جستجوی امامش باشد و سکنایش را جایی قرار بدهد که امام هست یا دستور امام هست تا لحظه به لحظه این سیرابی محقّق شود. اگر انسان وقتی آب مینوشد تا چند لحظه سیراب است، ارتباط با امام از این شدیدتر است. لحظه به لحظه نیاز به ارتباط با امام در امر و نهی دارد. لحظه ای ارتباطش قطع شود، مثل کسی که در اوج قله دارد حرکت میکند، دستش از راهنما جدا شود، سقوط میکند.
هدایت از مجرای وجود انسان کامل باید لحظه به لحظه باشد. این طور نیست که بگیری و بعد خودت جلو بروی. «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[23]، بابی نیست که از آن انسان عبور کند. بلکه باب بودن لحظه به لحظه ادامه دارد.
آب، عظیم ترین مظاهر رحمت خدا در نظام وجود
در آداب طهارت، امام خمینی(ره) روایتی میآورند:
قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا أَرَدْتَ الطَّهَارَةَ وَ الْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَى الْمَاءِ تَقَدُّمَكَ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى [24]
آب از عظیم ترین مظاهر رحمت خدا در نظام وجود است.
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ الْمَاءَ مِفْتَاحَ قُرْبَتِهِ وَ مُنَاجَاتِهِ [25]
با طهارت مائیه اجازه داد به سمت او برویم. مثل اینکه آب واسطه میشود برای قرب انسان و باز شدن در رحمت الهی و مناجات با خدا. این خیلی عظیم است که شرط ارتباط با خدا را مس آب و طهارت مائیه قرار داده است. خیلی زیباست. چقدر نگاه انسان به آب تغییر میکند. آبی که میخوریم و وضو میگیریم و دائماً با او محشوریم.
این مفتاح رحمت الهی است. به سمت آب میروی داری به سمت رحمت خدا میروی.
راه نزدیک شدن به خودش را و نجوای با او را در آب قرار داده است.
وَ دَلِيلًا إِلَى بِسَاطِ خِدْمَتِهِ [26]
اگر میخواهی به خدمت الهی قدم برداری، باید از راه آب و ارتباط با آب بروی.
وَ كَمَا أَنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبَادِ كَذَلِكَ النَّجَاسَاتُ الظَّاهِرَةُ يُطَهِّرُهَا الْمَاءُ لَا غَيْرُ [27]
پس آب در نظام ظاهر، نازله و مظهر رحمت است. همان طور که رحمت ،گناهان را پاک میکند، آب هم در نظام ظاهر همین طور است. این ها واقعیات است. تمثیلات و شباهت های اعتباری نیست. این آب نازله رحمت الهی است. در نظام عمومی عالم، کارش کار رحمت است.
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً [28]
باد بشارت برای رحمت الهی است. رحمت چیست؟ ﴿أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً﴾[29] باد بشارت باران را میدهد که باران خود رحمت است. مثل اینکه مقدم است و داد میزند که رحمت الهی دارد میآید. مثل وقتی که پادشاهان میخواستند بیایند داد میزدند که مردم! پادشاه دارد میآید. بادها بشارت رحمت را میدهند.
آن چیزی که میخواهد بیاید که خود رحمت است، ﴿أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً﴾[30] ماء طهور است که از آسمان میآید. از آسمان ماء آلوده و مشوب نمیآید. آب دریاهای شور تبخیر میشود، وقتی تبدیل به بخار شد و ابر تشکیل داد، حالا این آب فقط آب طهور است. هیچ قذارتی همراه او در این تبخیر شدن بالا نرفته است. از آن جا طهور نازل میشود.
ممکن است هوا آلوده باشد و از آلودگی هوا دوباره آلوده شود، اما آنچه از ابر باریده میشود، ماء طهور است. آب میتوانست با تمام مخلوط ها و مشوبهایش تقطیر شود، اما یک درصدی را در تبخیر قرار داده که آب تبخیر میشود اما آن ها باقی ماندند. اگر کسی باور کند که نظام عالم وجود، دارد آن حقیقت بالاتر را آشکار میکند، خیلی نگاه کتفاوت می شود. نسبت هست، واقعیت است، همان طور که اول بحث عرض کردم.
وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ فَكَمَا أَحْيَا بِهِ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ نَعِيمِ الدُّنْيَا كَذَلِكَ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ حَيَاةَ الْقَلْبِ بِالطَّاعَاتِ [31]
طاعات که رابطه با امام است.
فَتَفَكَّرْ فِي صَفَاءِ الْمَاءِ وَ رِقَّتِهِ وَ طُهْرِهِ وَ بَرَكَتِهِ وَ لَطِيفِ امْتِزَاجِهِ بِكُلِّ شَيْءٍ [32]
در هر کدام از این ها دقت کن. هر کدام آیه است. صفاء آب. رقیق بودنش. قابل این است که در هر جایی مناسب آنجا قرار بگیرد. و طهرش و برکتش. با هر چیزی به راحتی ترکیب میشود. این طور نیست که وجودی که یک خورده سخت شد امام به راحتی رهایش کند. رها نمیکند. او با هر چیزی خودش را ممزوج میکند تا بلکه این رها نشود. به این راحتی وجودی را رها نمی کند. با سنگ سفت هم امتزاجی پیدا میکند. با هر چیزی امتزاج پیدا میکند.
وَ اسْتَعْمِلْهُ فِي تَطْهِيرِ الْأَعْضَاءِ الَّتِي أَمَرَكَ اللَّهُ بِتَطْهِيرِهَا وَ تَعَبَّدَكَ بِأَدَائِهَا فِي فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ [33]
آب مطهر است، به کار بگیرش. اگر کسی آب را به کار گرفت، طهارت برایش محقّق میشود. اگر کسی به سمت اوامر معصومین(ع) رفت، طهارت باطنی برایش محقّق میشود. دیدن آب کفایت نمیکند. به کار گیری اش سبب طهارت میشود.
بعد دارد که آب را دیدی چه بگو، به دست راست ریختی چه بگو.
فَإِنَّ تَحْتَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا فَوَائِدَ كَثِيرَةً [34]
فکر نکن فقط یک نظام ظاهری است.
فَإِذَا اسْتَعْمَلَهَا بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَكَ عُيُونُ فَوَائِدِهِ عَنْ قَرِيبٍ [35]
مثل چشمه ای جوشیده میشود و فوائدش برای تو آشکار میشود. پس جوشیده شدن چشمه آب در دایره استعملها بحرمة است. چشمه آب میشود. از همین جوشیده میشود. چطور است که ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا﴾[36] از سنگ آب جوشید. از هر قطره آبی که طاعت است چشمه آبی جوشیده میشود. آدابش باید محقّق شود.
ثُمَّ عَاشِرْ خَلْقَ اللَّهِ كَامْتِزَاجِ الْمَاءِ بِالْأَشْيَاءِ [37]
همان طور که آب با همه چیز ممزوج میشد، در عین اینکه خودش را حفظ میکرد.
يُؤَدِّي كُلَّ شَيْءٍ حَقَّهُ وَ لَا يَتَغَيَّرُ عَنْ مَعْنَاهُ [38]
خودش تغیر پیدا نمیکرد. خودش آب بود.
مُعْتَبِراً لِقَوْلِ الرَّسُولِ ص مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْمُخْلِصِ كَمَثَلِ الْمَاءِ [39]
مؤمن مخلص ماند آب است. مراتب ایمان مراتب این است.
وَ لْتَكُنْ صَفْوَتُكَ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى فِي جَمِيعِ طَاعَتِكَ كَصَفْوَةِ الْمَاءِ حِينَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ سَمَّاهُ طَهُوراً [40]
طوری قرار بده که آنجا فقط منتسب به خدا باشی. در مرتبه صفوه وجودی ات فقط با خدا محشور باشی. آنجا میشود ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً﴾[41].
حدود تو دیگر در کار نیست.
وَ طَهِّرْ قَلْبَكَ بِالتَّقْوَى وَ الْيَقِينِ عِنْدَ طَهَارَةِ جَوَارِحِكَ بِالْمَاء[42]
وقتی داری وضو میگیری، همان وقت هم توبه داشته باش، طهر قلبک. توبه داشته باش. ذکر داشته باش.
این روایت را امام شرح کرده اند. مراتب طهارت را مطرح کرده اند. از سماء احدیت که آب نازل میشود یک طهارتی دارد. از سماء واحدیت، تا مراتب فعلیت همه را بیان میکنند.
ان شاء اللّه ادامه بحث را در جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338
[2] بحار الأنوار : 52 / 90 / 1 ، وقد ذكرت هذه العلّة في روايات كثيرة ، فانظر أيضا حديث : 5، 10 ، 16 ـ 18، 20 ، 22 و ص 146 / 70منه .
[3] الغيبة (للطوسی) ج۱ ص۴۲۵
[4] زخرف 54
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338 – 339
[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338 – 339
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338 – 339
[9] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338 – 339
[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338 – 339
[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 339
[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 339
[13] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 339
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 339
[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[17] محمد 15
[18] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 338
[19] انبیاء 30
[20] زیارت جامعه کبیره
[21] رعد 17
[22] رعد 17
[23] اين روايت به عبارات مختلفی همچون «أنا مدينة الحکمة و علي بابها فمن أراد الحکمة فليأت الباب» يا «أنا خزانة العلم و علي مفتاحه فمن اراد الخزانة فليأت المفتاح» يا «أنا مدينة العلم و علي بابها و هل تدخل المدينة إلا من بابها» و …. نقل شده است. جهت اطلاع از مصادر اين روايت، ر. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه% باب مدينة العلم و الحكمة، ج 40، صص 200 ـ 207؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 468 ـ 504 و صص 505 ـ 515 و ج 16، صص 277 ـ 300 و صص 303 ـ 309 و ج 21، صص 409 ـ 428 و ج 22، صص 554 ـ 556 و ج 23، صص 559 ـ 561 و ص 572 و ج 31، صص 103 ـ 108 و صص 156 ـ 157 و صص 167 ـ 170؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، صص 87 ـ 117.
[24] مصباح الشريعة، ص: 128
[25] مصباح الشريعة، ص: 128
[26] مصباح الشريعة، ص: 128
[27] مصباح الشريعة، ص: 128
[28] مصباح الشريعة، ص: 128
[29] فرقان 48
[30] فرقان 48
[31] مصباح الشريعة، ص: 128
[32] مصباح الشريعة، ص: 128
[33] مصباح الشريعة، ص: 128
[34] مصباح الشريعة، ص: 128
[35] مصباح الشريعة، ص: 128
[36] بقره 60
[37] مصباح الشريعة، ص: 128
[38] مصباح الشريعة، ص: 128
[39] مصباح الشريعة، ص: 128
[40] مصباح الشريعة، ص: 128
[41] رعد 17 ، انعام 99
[42] مصباح الشريعة، ص: 128
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 343” دیدگاه میگذارید;