بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سنن انبیاء، در وجود و همراه حضرت حجّت(ع)
وارد این نگاه شدیم که همه سنن انبیاء در وجود مبارک امام زمان(ع) محقّق است. تعبیری که مرحوم آیت الله سعادت پرور دارد، این ها را دو دسته میکند. یک فصل دارند تحت عنوان «أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِم»[1]. در فصل بعدی «فی أن معه آثار الانبیاء». یک معیّت سنن با ایشان است، یک بودن سنن در ایشان است. تفاوت این است که بعضی سنن در خود وجود مبارک حضرت(ع) متجلّی است. مثلاً طولانی بودن عمرشان، یا غیبتشان که این در وجود مبارک حضرت(ع) محقّق است. بعضی سنن همراه ایشان است. مثل اینکه خاتم سلیمان(ع) همراه ایشان است، حجر موسی(ع) همراه ایشان است، عصای موسی(ع) همراه ایشان است. سنن انبیاء دیگری که در قرآن ذکر شده یا در روایات آمده، همراه ایشان است. پس بعضی از سنن در وجود مبارک ایشان است که خیلی از سنن این گونه است که انبیاء کمالاتی داشتند که خود آن کمالات در وجود مبارک حضرت(ع) محقّق است. همچنین انبیاء معجزاتی داشتند، که آن معجزات هم همراه ایشان هست. پس به صورت کلی سنن و مواریث انبیاء در دو دسته در وجود مبارک ایشان متظاهر است. هرچند این سنن و مواریث نزد همه حضرات معصومین(ع) بوده است، اما در نزد ایشان آشکار است و همان کاری که نزد انبیاء از آن میآمده، نزد ایشان همان کارها میآید.
غیبت، سنن کمالی انبیاء در وجود حضرت حجّت(ع)
پس با توجه به این دو دسته که بعضی از سنن در وجود مبارک ایشان است، روایاتی را بیان می کنند. مثلاً روایاتی که در این باب ذکر میکنند، اولین روایت این است که «أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِم»[2]، هر غیبتی انبیاء داشتند، در وجود مبارک حضرت(ع) هم هست. چون کمالی که ایشان میخواهد ایجاد کند، بالاترین کمال است. این نکته دقیقی است، هر غیبتی در دوران انبیاء هست، اگر عقابی و جزایی بود، معنا نداشت آن عقاب و جزا، اشدّش بخواهد در وجود ایشان ایجاد شود. اگر کمالی باشد، این کمال در وجود مبارک ایشان امکان پذیر است که احسن و اکملش محقّق شود. پس خود این روایت شریف که میفرماید: «أَنْ تَجْرِيَ فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِم»[3]، در وجود ایشان هست، چون کمالی که در وجود ایشان میخواهد محقّق شود، بالاترین کمال است. لذا بالاترین غیبات باید محقّق شود. چون همه غیبت های انبیاء، کمالی بوده است.
این ها استدلال است. ما وقتی استدلال میکردیم که غیبت کمال است، این استدلال را نداشتیم. اما الان وقتی این روایت را میخوانیم میبینیم دارد استدلال میکند. هر غیبتی در وجود نبیّ، مرتبه ای از کمال است. چه برای آن نبیّ، چه برای امّت. چه برای افراد.
این را گفتیم که گاهی غیبت به لحاظ امام است، گاهی به لحاظ مردم است، گاهی به لحاظ جمع است، گاهی به لحاظ فرد است و گاهی به لحاظ کافرین است. حتی غیبت به لحاظ کافرین هم مرتبه ای از غیبت است که برای آن ها اشدّ عذاب است. همان طور که برای مؤمنان، اشدّ رحمت است. پس غیبت نسبت به افراد مختلف، نسبت های مختلفی پیدا میکند و بالاترین مرتبه کمالی اش، نسبت به خود آن امام و نبیّ است که محقّق میشود. چنان چه غیبت موسی کلیم(ع) در میقات، بالاترین کمالش برای خود موسی(ع) بود که میقات ربّ بود. در کنار این برای مؤمنان یک رویش عظیم بود که در وقتی که همه به گوساله پرستی افتادند، این ها در امان ماندند و تثبیت ایمان شد. در کنارش برای اهل نفاق، ریزش بود. هر طایفه ای نسبت به این غیبت مرتبه ای از وجودشان به فعلیّت بالاتر رسید. اگر در نفاق و کفر یا ایمان است یا نبوت موسی(ع) یا رسالت موسی(ع) که شدّت پیدا میکند. لذا موسی(ع) بعد از میقات است که الواح برای او قرار داده میشود. معلوم میشود که دستاورد میقات، الواح بود که مرتبه کمالی برای موسی(ع) و به نحوی برای قوم موسی(ع) بود که موسی(ع) به این مرتبه رسید که الواح را اخذ کند. امت به این مرتبه رسیدند که الواح را دریافت کنند. پس غیبت ها هر کدام به نسبت هر دسته ای، مرتبه ای از فعلیّت بالاتر است. اگر اهل شقاوت است، فعلیّت شقاوتی، اگر اهل ایمان است فعلیّت ایمانی. اگر رسول و نبی است، مرتبه بالاتر رسالت فعلیّت پیدا می کند.
سنّت های در وجود خود حضرت حجّت(ع)
پس دو دسته روایات است. آن روایاتی که میفرماید در وجود مبارک حضرت(ع) نه همراه حضرت(ع). این ها را میشمارند. گاهی میفرمایند: سنتّی از آدم(ع) است. مثلا سنّت آدم(ع) و نوح(ع) را میفرمایند طول عمر است. در بعضی روایات دارد که آدم(س) تقریباً هزار سال عمر کرده است. نوح نبی(ع) هم نهصد و پنجاه سال دوران دعوتش قبل از عذاب بوده است. دوران قبل از نبوّت ایشان و دوران بعد از کشتی، از هزار و پانصد سال تا دو هزار و پانصد سال عمر حضرت نوح(ع) را ذکر میکنند. این سنّت در کنار حضرت(ع) نیست، در خود حضرت(ع) است. این سنّت، در وجودشان به فعلیّت میرسد. یا میفرماید سنّتی از ابراهیم خلیل(ع) این است که «وَ أَمَّا مِنْ إِبْرَاهِيمَ فَخَفَاءُ الْوِلَادَةِ وَ اعْتِزَالُ النَّاسِ وَ أَمَّا مِنْ مُوسَى فَالْخَوْفُ وَ الْغَيْبَةُ»[4]، مخفی به دنیا آمد و ولادتش را ندیدند. سیزده سال ابراهیم خلیل(ع) در کودکی در اعتزال در غاری زندگی میکرد. در دوران کودکی حتی مادر گاهی ماهی یک بار به او سر میزد. پدر که ظاهراً از دنیا رفته بود. مادر هم ماهی یک بار به او سر میزد و ابراهیم خلیل(ع) با مکیدن انگشتانش طعامش محقّق میشد. شیر را از مکیدن انگشتان خودش خدای سبحان جاری میکرد. طعامش از این بود. این خیلی جای بحث دارد. در سیره تربیتی ابراهیم خلیل(ع) این بحث که هیچ تعیّنی پیدا نکند که مظهر حنیفیت و فطرت میشود، حتی تعیّن مادّی در غذا برای او محقّق نشده است، این خودش یک بحث مهمّی در جای خودش دارد. با اینکه مادران این ها موحّد بودند، در عین حال حدّی دارند، آن حد هم محقّق نشده است. این مظهر حنیفیت میشود.
سنّت موسوی حضرت حجّت(ع)
«وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى»[5]، بعد میفرماید: سنت از موسی(ع)، خوف و غیبتش است که موسی کلیم(ع) در فراری که کرد وپنهان شد و در غیبتی که داشت، با خوف همراه بود و امام زمان(ع) که آشکار نمیشوند یکی از عللش این است که بیعت هیچ طاغیه ای بر گردنش نباشد. دنبالشان بودند که ایشان را بکشند. این هم سنّت مشترکی است که با موسی کلیم(ع) دارد. البته این سنّت ها که در اینجا ذکر میکنند، این طور نیست که این مثبت که اینجا اثبات میکند، در جای دیگر چیز دیگری در کار نباشد. گاهی اینجا چیزی ذکر میکند و در جای دیگر چیز دیگری است. مثلا نسبت به موسی کلیم(ع) و عیسی روح الله(ع) چندین عنوان ذکر میشود. گاهی سجن یوسف(ع) را ذکر میکنند. گاهی دور بودنش از پدر و مادر را بیان می کنند. گاهی حشرش با برادران را در حالی که نمیشناسند. از هر نبیّ ای هر سنتی بوده در وجود مبارک حضرت(ع) هست و این نه فقط یک سنّت است بلکه سنّت ها می باشد.
سنّت عیسی حضرت حجّت(ع)
«أَمَّا مِنْ عِيسَى فَاخْتِلَافُ النَّاسِ »[6]
«أَمَّا مِنْ عِيسَى» این جا میفرماید «فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِيهِ». مردم نسبت به عیسی(ع) خیلی مختلف فیه شدند. بعضی گفتند از دنیا رفته است. بعضی گفتند قتلوه، بعضی گفتند سلبوه، بعضی گفتند رفع شده است. اختلاف مردم در سرنوشت عیسی(ع) از جمله سنّت هایی است که در وجود حضرت(ع) هست. این با همراه بودن، تفاوت دارد.
سنّت ایّوبی حضرت حجّت(ع)
«أَمَّا مِنْ أَيُّوبَ فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[7]. آن فرجی که برای ایّوب بعد از آن شدّت مشکلات و محضورات و سختی هایی که برای حضرت ایجاد شد، برای حضرت حجّت(ع) هم ایجاد می شود. آن فرج که ﴿وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[8] ، بعد چشمه ای که مقابل ایّوب جوشید و در آن غسل کرد و خودش را شست و همه بلاها و مشکلاتی که برای ایّوب بود، بعد از دعای ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[9]، برطرف شد و برگشت. تمام آن فرزندانش که از دنیا رفته بودند و همه مکنت و شوکتی که داشت، برگشت که فرج بعد البلوی بود که چندین سال برای او طول کشید.
سنّت محمّدی حضرت حجّت(ع)
«وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[10]. پیامبر اکرم(ص) با سیف قیام کردند و دین را توسعه دادند. هم در مقابل مشرکین مکّه و هم یهود و نصاری مدینه، جنگ احزاب و خبیر و حتی لشگر کشی تبوک، همه نماد قیم حضرت بود. با اینکه همه انبیاء مأمور به حکومت بودند، اما خروج بالسیف اختصاص به پیامبر اکرم(ص) دارد. هیچ نبیّ ای در طول دوران نبوّتش این مقدار جنگ و غزوه برای توسعه توحید نداشته است. اولین نبیّ ای که پرچم را بلند کرد، ابراهیم خلیل(ع) بود که پس از اینکه قوم لوط، لوط را اسیر کردند، برای رهایی لوط لشگر کشی کرد و رفت لوط را نجات داد. اولین نبیّ که لشگر محقّق کرد، ایشان بود. اما پیغمبر اکرم(ص) لشگر کشی اش برای توسعه اسلام و رفع موانع توحید در بین انبیای بزرگ، بی نظیر است. درست است که ذوالقرنین که نبی نبود، سه سفر در سه جهت عالم انجام داد که شاید دو سفر در یک لشگر باشد، با لشگر عظیم حرکت میکند و موانع را برطرف میکرد، اما اولاً نبیّ نبود، شاید زیر نظر نبیّ ای از انبیاء بود، با آن قدرت شاید یک سیطره اجمالی در عالم پیدا کرد، اما ظهور توحید در عالم را به صورت عالی محقّق نکرد. مرتبه ای را محقّق کرد. تمام حقیقت قیام بالسیف برای نبیّ ختمی بود که تمامش در زمان ظهور محقّق میشود. این طور نیست که حضرت(ص) فقط با شمشیر قیام کنند. کار پیغمبر(ص) جذب قلوب بود. هرچند اگر مانعی پیش میآمد، با سیف مانع را برطرف میکردند.
پس یکی از سنّت ها هم خروج بالسیف است.
در روایت دیگری که محمد بن مسلم نقل میکند که بر امام باقر(ع) وارد شدیم، از قائم(ع) سؤال کردم. میخواستم سؤالاتی در مورد حضرت(ع) کنم. حضرت(ع) ابتداء فرمودند: یا محمد بن مسلم در وجود مبارک امام زمان(ع) شبه من خمسة..
7- وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيٍّ الْقَزْوِينِيُ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ الطَّحَّانِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ إِنَّ فِي الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص شَبَهاً مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الرُّسُلِ يُونُسَ بْنِ مَتَّى وَ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُونُسَ بْنِ مَتَّى فَرُجُوعُهُ مِنْ غَيْبَتِهِ وَ هُوَ شَابٌ بَعْدَ كِبَرِ السِّنِ [11]
وقتی از شکم ماهی برگشت، جوان برگشت.
وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ ع فَالْغَيْبَةُ مِنْ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ اخْتِفَاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ وَ إِشْكَالُ أَمْرِهِ عَلَى أَبِيهِ يَعْقُوبَ ع مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَةِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَبِيهِ وَ أَهْلِهِ وَ شِيعَتِهِ [12]
مردم مصر به عنوان یوسف نبی(ع) نمیشناختند. بلکه به عنوان یک آدم صالح میشناختند. یک موحّد. نه به عنوان یوسف نبیّ(ع). لذا غیبت از خاصّه و عامّه بود. خاصّه یعنی برادران، عامّه هم عموم مردم.
غیبت از عامّه و خاصّه
امام زمان(ع) هم غیبت از عامه و خاصه دارند. هم عموم مردم و هم کسانی که از خواص حضرت حساب میشوند. غیبت برای آن ها مرتبه ای از کمال ایجاد میکند. نسبت به یعقوب(ع) تعبیر «اشکال امره» دارد نه اختفاء. بعضی انبیاء باید مبتلا شوند. مثلا ابراهیم(ع) که نمیدانست این چاقو نمیبرد. اگر میدانست چاقو نمیبرد که بلاء شدید محسوب نمیشد. اسماعیل نبی(ع) که نمیدانست این چاقو نمیبرد. لذا وقتی میگوید «افعل ما تؤمر»، با تمام وجود، صبر و مقام صبر را دارد به ظهور میرساند. زیر چاقو پدر به پدر میگوید سعی کن چاقو تیزی باشد که راحت ببرد، نه اینکه من راحت جان بدهم، که تو احساس الم نکنی که بخواهی با سخت بودن این بریدن اذیت شوی. من را در حالتی قرار بده که دست و پای من بسته باشد که اگر من دست و پا میزنم طوری نباشد که دل تو بسوزد. یا طوری در کنار من قرار بگیری که خون من بر لباس تو ریخته نشود. همه اش رعایت جانب پدر است که نکند پدر در اینجا برایش مشکل و سختی پیش بیاید.
اینجا هم میفرماید: «اشکال علی یعقوب». ابتلاء است. نه مثل بقیه اختفاء باشد.
وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسَى ع فَدَوَامُ خَوْفِهِ وَ طُولُ غَيْبَتِهِ [13]
موسی کلیم(ع) چند دوره غیبت داشته است. دوران میقات یک دوره غیبت بود. دوران رفتن به مدائن یک دوره غیبت ایشان بوده است. در تیه هم موسی(ع) یک سفری را آغاز میکند. آن هم یک دوران غیبت بود که موسی(ع) در همان دوران از دنیا میرود. تا پنج غیبت برای موسی(ع) ذکر میکنند.
وَ خَفَاءُ وِلَادَتِهِ وَ تَعَبُ شِيعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ [14]
حدود چهارصد سال قبل از ایشان بنی اسرائیل مورد تعب بودند. بعد موسی(ع) هم چون وارد شهر نشدند، به ذلتی مبتلاء شدند. یوشع بعد از مدتی ایشان را وارد آن شهر کرد، اما باز هم بنی اسرائیل به ذلّتی مبتلاء شدند که در قرآن ذکر میکند که تا آخر در آن ذلّت باقی خواهند بود.
مِمَّا لَقُوا مِنَ الْأَذَى وَ الْهَوَانِ إِلَى أَنْ أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ظُهُورِهِ وَ نَصْرِهِ وَ أَيَّدَهُ عَلَى عَدُوِّهِ [15]
چهل سال بعد از اینکه موسی از مدین برگشت، این ها سختی تحمّل کردند تا جریان عبور از دریا پیش آمد.
شبیه به این در دوره ظهور محقّق میشود. «ایده علی عدوه» مثل تأییدی که برای موسی(ع) در غرق شدن فرعون محقّق شد. برای حضرت(ع) به عنوان خسف در بیداء نقل شده است. آنان در آب غرق شدند، این ها در زمین فرو میروند، مثل قارون که در زمین فرو رفت.
نصرت به رُعب در دوران حضرت حجّت(ع)
وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عِيسَى ع فَاخْتِلَافُ مَنِ اخْتَلَفَ فِيهِ حَتَّى قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَا وُلِدَ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مَاتَ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ قُتِلَ وَ صُلِبَ وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفَى ص فَخُرُوجُهُ بِالسَّيْفِ «2» وَ قَتْلُهُ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِهِ ص وَ الْجَبَّارِينَ وَ الطَّوَاغِيتَ وَ أَنَّهُ يُنْصَرُ بِالسَّيْفِ وَ الرُّعْبِ [16]
پیغمبر اکرم(ص) مثل جنگ بدر و احد، با رعب نصرت میشد، به خصوص جنگ بدر که ملائکه مسوّمین آمدند. میفرمایند از جمله امدادهای امام زمان(ع) نصر به رُعب است. امام(ع) که به جایی حرکت میکنند قبل از اینکه برسند، قلوب از روی رعبی که ایجاد میشود قدرت مقابله را از دست میدهند. یا جذب میشوند. نصر به رُعب، جذب شدن هم هست.
لذا آن جا فقط شدت شمشیر نیست. رُعب خیلی بحث جالبی است. جنگ نرم افزاری است. تأثیر با رُعب. این در افکار تأثیر میگذارد. مدیریت اذهان لشگر مقابل. گاهی تعداد لشگر است، گاهی ایمان لشگر است، گاهی یقین لشگر است. لذا یکی از حقایق نصر به رُعب این است که در زمان ظهور آن قدر تعلیم حضرت(ع) قوی و یقین آور است، خیلی ها با همین تسلیم میشوند.
لذا تعبیر بعضی بزرگان این است که به جای تصرّف در ابدان با شمشیر، در اذهان تصرّف میکنند و سبب جذب میشوند. لذا ما باید باور و یقینمان به مرتبه ای برسد که وقتی کسی با یقین با طرف مقابل صحبت میکند، خود باور و یقین در نفوس شاید از اصل مطلب تاثیر گذارتر است. یقین در وجود این، تأثیرش از تاثیر خود کلام بیشتر است. لذا مسلّح شدن ما به این است که باور و یقین ما به دین روز به روز تشدید شود.
آمادگی منتظران برای نصر بالسِّیف و نصر بالرُّعب
لذا علائمی که برای ظهور مطرح میشود، فقط اخبار نیست. انشاء هم هست. یعنی باید به این سمت حرکت کنید. انشاء است. یعنی به این سمت حرکت کنید. محقّقش کنید. به دنبال تحقّقش باشید. نه این که صبر کنید خودش بشود. بیان علامت، بیان انشاء است که به دنبال تحقّق این ها باشید. علائمی که آمده است، فقط این نیست که صبر کنید ببینید تا کی میشود. وظیفه ایجاد میکند. اگر نصر به رُعب است و نصر به سیف است، آمادگی برای سیف و رُعب هر کدام مقدماتی را میطلبد که باید انسان برای آن مقدمات قدم بردارد. نصر به رُعب به این است که قدرت بیان در وجودش محقّق شده باشد. مدیریت افکار را شناخته باشد و بتواند در رزمایش های مختلفی که مثل رزمایش های نظامی انجام میشود، در رزمایش های فکری هم این نصر به رُعب محقّق شود.
اگر در این مسئله قدم برداریم چنانچه در نصر به سیف الان قدم برمیداریم، گاهی رزمایش ها چند میلیارد تومان هزینه دارد، اما گاهی صدها میلیارد تومان هزینه را کم میکند. ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُ﴾ [17] ، این خودش یک کار نرم افزاری است. دشمن ببیند شما آماده اید، نمیآید اقدام کند.
آمادگی ما باعث بازدارندگی دشمن است. گاهی ما دنبال رشد نظامی بودیم که بتوانیم پاسخ دشمن را بدهیم. مثل دوران دفاع مقدس. گاهی دنبال این هستیم که دشمن به عنوان بازدارندگی، جرأت حمله پیدا نکند. گاهی در مرتبه ای قرار میگیریم که دشمن به دنبال دفاع است. اگر گلوله ای اشتباهی شلیک میشود، بلافاصله پیام میدهند که مقصود ما شما نبودید.
این ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ﴾[18] هم شامل بازدارندگی میشود و هم حالت تهاجمی. این هزینه جنگ را کم میکند. این که میفرماید نصر به سیف و رعب پیدا میکند، بسیاری اش با رزمایش ها و آمادگی است. الان مانورهای نظامی ما نصر به سیف است. در عین حال نصر به رعب هم هست. جایش باشد جنگ هم میکنند. انشائی بودن یک بحث مهمی است. باید رویش کار کرد که ما اگر مقصودمان را در هر کدام از این ها روشن کنیم، که چی ها هستند و مقصدها کجا هستند و ما الان کجا هستیم و چه مسیری را باید برای رسیدن به آن مقصدها تعریف کنیم، خود این، انشائی بودن میشود. در نظام فردی و نظام جمعی هر کدام راه خودش را دارد. در جایی که بسط ید است نظام اجتماعی می شود و اگر بسط ید نیست در نظام فردی می شود.
وَ أَنَّهُ لَا تُرَدُّ لَهُ رَايَةٌ- [19]
هیچ رایتی برنمیگردد. شکست در آن نیست. آن جا ردّ رایت نداریم. رایتی برگردد و رایت جدیدی ببندند.
البته داریم که در ابتدای ظهور حضرت(ع)، عقب نشینی هست. اما همان جا خسف بیداء محقّق میشود. معلوم میشود که عقب نشینی به دستور الهی است.
وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمَنِ وَ صَيْحَةً مِنَ السَّمَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ. [20]
در روایت دیگر دارد که غیبت طول میکشد. سؤال کرد که چرا؟ حضرت فرمودند:
211- و قال: حدثنا المظفر بن جعفر العلوي عن جعفر بن محمد بن مسعود عن أبيه عن جبرئيل بن أحمد عن موسى بن جعفر البغدادي عن الحسن بن محمّد الصيرفي عن حنان بن سدير عن أبيه عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إن للقائم منّا غيبة يطول أمدها فقلت له: يا بن رسول اللّه و لم ذاك؟ قال: لأن اللّه عز و جل أبي إلا أن يجعل فيه سنن الأنبياء عليهم السّلام في غيباتهم، [21]
این یک بیان برهانی است. غیبت کمال است، بالاترین کمال میخواهد در دوران حضرت(ع) محقّق شود، پس باید همه آن غیبات در حضرت(ع) باشد.
و إنه لا بدّ له يا سدير من استيفاء مدة غيباتهم قال اللّه تعالى ﴿لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ﴾[22] أي سنن من كان قبلكم.[23]
این روایات دائماً دارند احساس عزت و امید و کمال را در دوران غیبت القاء میکنند. نه احساس یأس. این فرهنگ شدنش به دست ما مبلّغین دین است. خود این از جمله آن زمینه سازی های ظهور است که اگر دوران غیبت دوران آمادگی و امید و دوران افتخار آمیز دیده شد، آن موقع جذب و عمل در این دوران به اکثر توانش محقّق میشود نه با حداقل ها. انسان در این جا امید پیدا میکند.
﴿لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ﴾[24] هم در نظام شقاوت آمده است، هم در نظام کمال. باید این ها با هم ترکیب بشوند. همه کمالات روی هم ریخته شود و یک کمال واحد شود.
سنّت های قبلی هر کدام یک طبقه است. ﴿طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ﴾ [25]یعنی باید با هم ترکیب شود تا آن کمال نهایی و سنّت کامل در وجود مبارک امام زمان(ع) محقّق شده باشد.
ببینید اگر امام تفسیر کند، چقدر آرامش بخش است. با یک تعبیر «أي سنن من كان قبلكم»[26] این طبق ها مراتب است. این مراتب مربوط به انبیاء بوده است. این تمام مراتب مربوط به انبیاء را دارد.
ایشان میفرمایند «و الوجه فی ذلک غیر معلوم لنا» به عنوان تفصیلش. اما ممکن است این سنن امارات و علاماتی بر امامت و ولایت ایشان باشد تا کسی که اراده حق میکند، گمراه نشود. علامات اهتداء هستند.
بعد بعضی روایات را بیان میکنند.
سنّت های همراه حضرت حجّت(ع)
در فصل بعدی میفرمایند «ان معه آثار الانبیاء». در فصل قبل «ان فیه آثار الانبیاء» بود.
در معه میفرمایند:
«کَانَتْ عَصَا مُوسَى لآِدَمَ ع»[27] و بعد در خزانه شعیب(ع) قرار گرفت. وقتی خدمت شعیب(ع) بود، و خواست خداحافظی کند، به موسی(ع) خطاب کرد که درِ آن گنجه را باز کن، یکی از عصاها را بردار. گفت این را بگذار و یکی دیگر را بردار. رفت دوباره همان را آورد. گفت چرا این را آوردی. گفت من که آن جا میروم، این عصا خودش به دست من میآید. امام باقر(ع) میفرماید: «و انها عندنا» و تازگی ها دیدمش. و این عصا، عصای پوسیده و چوب خشکیده نیست. بلکه مثل چوبی که تازه از درخت بریده شده باشد، سرسبز است. این به زبان میآید و حرف میزند وقتی با آن گفتگو کنی. ما نقلی از گفگتوی آن ندیدیم، مگر اینکه نطق بیش از نطق زبانی باشد. یعنی وقتی به او میگوید بشو، میشود، این استنطاق باشد، همان کاری که موسی(ع) با آن میکرد. علاوه بر زبان ظاهری باشد. بلکه آشکار شدن خواسته نبی باشد که میشنود و انجام میدهد.
«اعدت لقائمنا، یصنع بها ما کان یصنع بها موسی بن عمران». این عصای موسی(ع) بود که دریا را باز کرد که خدای سبحان گفت عصا را به دریا بزن. این عصای موسی(ع) بود که به سنگ زد و دوازده چشمه شکافته شد، عصای موسی(ع) بود که اژدها شد و سحر سحره را بلعید، در مقابل فرعون هم مجبور کرد آن ها را که از آزار و اذیتشان نسبت به قوم موسی بکاهند. همین کارها را برای امام زمان(ع) انجام میدهد.
این که همین کارها را انجام میدهد، یعنی این معجزه هدایت گری اش در زمان امام زمان(ع) مثل زمان موسی(ع) است نه مثل زمان ما که خبرش باشد. امروز یا در زمان حضرات(ع) یا در زمان پیامبر اکرم(ص)، خبرش هدایتگر بود. اما در زمان امام زمان(ع) خود حقیقتش هدایت گری خواهد داشت نه خبرش.
این یک قاعده است. فقط مورد جریان حضرت موسی(ع) نیست. تمام سننی که با حضرت هست، تمام این ها در زمان امام زمان(ع) همان کاری را میکنند که برای انبیاء در طول دوران بشریت انجام میشود. یعنی تمام معجزاتی که انبیاء در طول تاریخ بشریت داشتند، در زمان امام زمان(ع) همه آن معجزات هدایت گری خواهند داشت نه خبرشان. آن وقت سرعت هدایت گری چقدر بالا میرود؟ نشان میدهد که مردم هم این اقتضاء در وجودشان هست. قبول این مرتبه هدایت گری در وجودشان هست.
در روایت بعدی میفرمایند که امام باقر(ع) نقل میکنند که:
3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُرَاسَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَ الْقَائِمَ إِذَا قَامَ بِمَكَّةَ- وَ أَرَادَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْكُوفَةِ نَادَى مُنَادِيهِ أَلَا لَا يَحْمِلْ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً وَ يَحْمِلُ حَجَرَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ وِقْرُ بَعِيرٍ [28]
روی شتری قرار داده شده است.
فَلَا يَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلَّا انْبَعَثَ عَيْنٌ مِنْهُ [29]
لزوم هم ندارد، دوازده چشمه بجوشد. چون به خاطر اختلاف آن ها دوازده چشمه جوشید.
حالا این چشمه با چشمه منزل دیگر آیا متفاوت است یا نه، میتواند متفاوت باشد و هر کدام اثری داشته باشد.
فَمَنْ كَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ كَانَ ظَامِئاً رَوِيَ [30]
اگر کسی گرسنه باشد سیر میشود، تشنه باشد هم سیراب میشود. این هم از عجائب است. آب بخورد، آب سیراب کند و سیر کند. از این ها حرف در میآید.
فَهُوَ زَادُهُمْ حَتَّى يَنْزِلُوا النَّجَفَ مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ. [31]
این تمام توشه همراه این هاست تا به نجف که در پشت کوفه است، برسند. کوفه شناخته شده بود و نجف به عنوان پشت کوفه شناخته میشد. نی جف، دریایی بوده است که نی داشته است. در روایت دیگری هست که قمیص یوسف(ع)، پیش امام زمان(ع) هست.
«فالى من صار ذلك الخميص….»[32] این قمیص برای ابراهیم(ع) امان از آتش بود. برای اسحاق نبی(ع)، طمأنینه و آرامش بود. برای یعقوب(ع) شفا دهنده چشم است، برای یوسف(ع)، یادآور رابطه با پدر است و برای برادران یوسف(ع)، همین قمیص دروغ و کذبی میشود که بخواهند بگویند یوسف(ع) کشته شده است که به دم کذب آن را آلوده کردند. در روایت دارد که یعقوب(ع) میگوید :عجب گرگ مهربانی بوده، لباسش دریده نشده است. این قدر عقلشان نرسیده بوده است. کار خداست. خونی اش کردند، اما پاره اش نکردند.
«فَإِلَى مَنْ صَارَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ قَالَ إِلَى أَهْلِهِ»[33] قاعده در ادامه آمده است، «ثُمَّ قَالَ كُلُّ نَبِيٍّ وَرَّثَ عِلْماً أَوْ غَيْرَهُ»[34]، یعنی هر کمالی، «فَقَدِ انْتَهَى إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ ص»[35]. حتماً به پیغمبر اکرم(ص) میرسد.
در روایت بعدی بحث رایت را میفرماید. بحث رایت را دو سه جلسه در بحث امام زمان(ع) داشتیم. رایت پیغمبر(ص) همراه حضرت(ع) هست. رایت یعنی چه، بیان کردیم. خاتم سلیمان(ع) همراه حضرت(ع) هست.اولین کاری که حضرت(ع) میکند این است که تورات را از غاری در انطاکیه خارج میکند.
این ها هر کدام مقامات ولایت است. بودن تورات در نزد ایشان هم یکی از مقامات ولایت میشود.
ان شاءاللّه ادامه بحث را در جلسات آینده عرض خواهیم کرد.
و السّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 481
[2] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 481
[3] كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 481
[4] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 322
[5] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 322
[6] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 322
[7] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 322
[8] انبیاء 83
[9] انبیاء 83
[10] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 322
[11] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[12] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[13] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[14] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[15] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[16] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[17] انفال 60
[18] انفال60
[19] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 327
[20] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 328
[21]إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص: 103| كمال الدين: 481، ح 7.
[22] انشقاق 19
[23]إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص: 103 | كمال الدين: 481، ح 7.
[24] انشقاق 19
[25] انشقاق 19
[26] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص: 103 | كمال الدين: 481، ح 7.
[27] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 231
[28] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 231
[29] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 231
[30] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 231
[31] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 231
[32] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 143 – 142
10- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنْ بِشْرِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ الْجُعْفِيِّ أَظُنُّهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَ تَدْرِي مَا كَانَ قَمِيصُ يُوسُفَ ع قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا أُوقِدَتْ لَهُ النَّارُ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع بِثَوْبٍ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ وَ أَلْبَسَهُ إِيَّاهُ فَلَمْ يَضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَ لَا بَرْدٌ فَلَمَّا حَضَرَ إِبْرَاهِيم الْمَوْتُ جَعَلَهُ فِي تَمِيمَةٍ وَ عَلَّقَهُ عَلَى إِسْحَاقَ وَ عَلَّقَهُ إِسْحَاقُ عَلَى يَعْقُوبَ فَلَمَّا وُلِدَ لِيَعْقُوبَ يُوسُفُ عَلَّقَهُ عَلَيْهِ وَ كَانَ فِي عَضُدِهِ حَتَّى كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ فَلَمَّا أَخْرَجَ يُوسُفُ الْقَمِيصَ مِنَ التَّمِيمَةِ وَجَدَ يَعْقُوبُ رِيحَهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ فَهُوَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ الَّذِي أُنْزِلَ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِلَى مَنْ صَارَ ذَلِكَ الْقَمِيصُ قَالَ إِلَى أَهْلِهِ ثُمَّ قَالَ كُلُّ نَبِيٍّ وَرَّثَ عِلْماً أَوْ غَيْرَهُ فَقَدِ انْتَهَى إِلَى آلِ مُحَمَّدٍ ص.
[33] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 143
[34] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 143
[35] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 143
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 340” دیدگاه میگذارید;