بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه اله
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و سلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
خب در محضر باب پنجاه و هشتم کتاب الحجه از کتاب کافی شریف هستیم بابی که مصدر به این عنوان است که باب فی ان الائمه صلوات الله علیهم فی العلم و شجاعت و طاعت صباح یک بحث مهمی است که یک کلید بحث همیشه در این ابواب این است که حضرات معصومین یک مقام ثبوت دارند یک مقام اثبات در مقام ثبوت حضرات آنچه که در رابطه با این مسئله مطرح می شود که حقیقت حضرات واحد است و با تفاوتی با هم دیگر ندارند کلهم نور واحدند و امثال این بیاناتی که در رابطه با حضرات وارد شده است این مربوط به مقام ثبوت حضرات است که در آن مرتبه این ها تفاوتی با هم دیگر ندارند و نور واحده هستند اما در مرتبه اثبات که ظهور این هاست در نظام وجود و به زمان این ها و افرادی که با این ها مرتبط اند برمی گردد این بحث متفاوت میشود لذا ممکن است یک کسی شجاع تر به نظر برسد یک کسی عالم تر به نظر برسد یک کسی در حقیقت سیاست مدار تر به نظر برسد و هر کدام از این معانی که ممکن است پیش بیاید پس ما در رابطه با حضرات دو عنوان داریم یک مقام ثبوت یک مقام اثبات هر آنچه که در رابطه با اینکه اینها حقایق شان یک حقیقت واحده است یک ظهور تامی هستند و هر چه که مربوط به این مباحث است مربوط به مقام ثبوت این هاست که خدای سبحان این ها را در این رتبه عالی و متعالی قرار داده است و علی السوا هستند و آنچه که در مراتب اختلاف این ها بیان شده است مثلا در اینکه حضرات در حقیقت یکی اَب است دیگری اِبن است یکی در حقیقت در این دوره است دیگری در دوره دیگری است یکی رسول است یکی امام است همه اینها بر می گردد به مقام چی اثبات و تفاضل این ها هم تفاضل صحیحی است مرتبط با مقام اثبات اما در رابطه با مقام ثبوت نور اینها یک حقیقت نوری واحدی هر کدام از اینها در هر دوره ای قرار می گرفتند همان اقتضایی را داشتند که دیگری داشت این کلی مسئله است اگر این اصل کلی برای دوستان کاملا حل باشد این مقدمه دیگه خیلی از ابواب چی می شود خیلی از ابواب مسئله اختلافاتی که در روایت ها آمده است دیگه قابل حل است حالا دقت بکنید روایتی در این باب آمده از همین سنخ دیگر حل میشود و مشکلی ندارد بله با عنایت عرض کردم که حتی مقام رسالت و امامت مقام چی هستش ظهور است مقام اثبات است نه اینکه مقام ثبوت باشد چون منصب است دقت میکنید مرتبط با مردم است یعنی تعبیر این است که اگر حالا منتهی این تعبیر به کار بردنش لو فرض دیگه لو فرض اما آنی که محقق نشده است دیگه لو فرض ندارند اما لو فرض که امیرالمومنین (ع) قبل از پیامبر اکرم بود امیرالمومنین می شد رسول، پیامبر اگر بعد بود میشد چی؟ این به لحاظ مقام ثبوت است نیاییم بگوییم که امیرالمومنین نه در مقام اثبات و الا در مقام ثبوت اینها علی سوا هستند آن وقت الان هم چون پیغمبر صلوات الله و سلام علیه مقدم واقع شده است لازم الاکرام تر از امیرمومنان (ع) و همه حضرات معصومین است به لحاظ همین تقدمی که در مقام اثبات محقق شده است و همه کمالات را ما منتصب بکنیم به پیغمبر به تبع پیغمبر به همه حضرات صدای نامفهوم 4:38 چرا این تقدم فعل خداست اما یک چیزی بود که باید ضرورتا محقق میشد وقتی که باید محقق میشد هر کدام از این ها که می شد شما می گفتید چرا این چرا آن نه یعنی این چرایی نسبت به هر کدام پس باید یکی میشد در حقیقت این موطن . اما آیا همین موطن هم به لحاظ مقام ثبوت آیا ریشه ای و مبنایی و به اصطلاح آن جا رابطه ای دارد یا ندارد قاعدتا خیلی ها در نظام کلامی نپذیرفتند که مبنایی داشته باشد اما بعضا یک ریشه هایی شمردند که آن چه که در نظام چون ما نظام ظهور را به لحاظ مردم می گیریم نه به لحاظ خودشان یعنی اینها به لحاظ ظهور و مقام اثبات استعداد و محیط و شرایط مردم بوده که ظهور خاصی از این ها را اقتضا می کرده است و الا این ها مظهریت تام داشتند اسم جامع بودند خلیفه عظمی بود اما در عین حال چی بوده در عین حال مردم هیچ اقتضای بیش از این نداشتند اقتضا محیط بیش از این اقتضا برای این ها در این دوره ایجاد نکرده بود این مقام اثبات است اما مقام ثبوت این ها هر کدام از این ها در حقیقت با همان کلهم نور الواحد صادق است بعد می فرماید که بله پیغمبر مستقیم از خداوند 6:00 در مقام اثبات است دیگر در مقام اثبات روایت هست در مقام اثبات دیگر بله دیگر یعنی بحث معاد هم میشود مقام چی؟ اثبات یعنی مردم از این طریق مقام اثبات کمالات را پیدا می کنند و این ظهور در مقام اثبات است وقتی که این نبیه بقیه به حجزه او متوسل اند وقتی کسی امام است مردم به واسطه آن ها به رسول به اصطلاح چی می شوند منتصب می شوند و متصل می شوند این ها همه مقام اثبات است صدای نامفهوم این ها یک نور واحدند 6:36 دیگر این خودش اگر شکافته بشود که این مقام ثبوت با مقام اثبات اگر آن مقام ثبوت معلوم نبود این مقام اثبات میشد اصل. تفاوت میشد اصل در وجود آن ها و کسی احتمال نمی داد اینها تفاوت نداشته باشند اگر شما گفتید تفاوت به لحاظ استعداد مردم است که اینها ظهورات مختلف می کنند پس اگر مردم استعداد بیشتری داشته باشند ظهور بالاتری صورت می گیرد چون آنها نقص ندارند مثل اسما الهی بگوییم که حالا اسما الهی به من این قدر می رسد حالا اسم الهی نامتنهی چه فایده دارد صدای نامفهوم 7:16 گرفتید عرض کردم اسم الهی نامتناهی است از جهت کمال بگوییم اسم الهی نامتنهی است چه فایده دارد ما که همه محدود می گیریم آن نامتنهی بودنش چه فایده دارد دقت کردید توانستم خب آن اسم الهی نامتناهی است همه فایده است اینکه من چرا محدود می گیرم همه نقص است به جایی که اشکال را به آن طرف بکنیم که بگوییم که ما بیچاره ایم این بدبختی ما باعث شده است که این طور ناقص اینها جلوه بکنند تخطئه خودمان را بکنیم تخطئه آن کمال را می کنیم می گوید خب چه فایده دارد آن 7:53زمان قیام بد کامل تر بودم که حقیقت نه مردم زمان پیغمبر صلوات الله و سلام علیه نبوت باید می آمد چون نبوت باید می آمد آنجا آغاز نبوت بود که بعدا بیان امامت بود لذا آغاز دین دقت بکنید آغاز دین رسول جنگش و تمام وجودش برای تنزیل است اما پس از رسول تمام جنگ حضرات معصومین و تمام دعوای آنها برای تاویل بود یعنی آیا تاویل بالاتر است یا تنزیل قطعا وقتی که تنزیلی نباشد تاویلی هم نیست پس باید تنزیل باشد قطعا باید باشد اما وقتی تنزیل محقق شد آن موقع تازه پای مراتب ایمان وسط کشیده می شود آن وقت وقتی پای مراتب ایمان وسط کشیده می شود تازه سختی بیشتر کارش چون حالا تا قبل از این مرز ایمان و کفر بود حالا از این به بعد مرز چیه اسلام و ایمان است که اسلام آن هست که اصل اسلام را پذیرفته ایمان آن است که این مرتبه را هم کف کار دیده که باید مومن به چی باشد به اصطلاح حقیقت ولایت باشد صدای نامفهوم همین را که داریم امیرمومنان باید نسبت به مردم زمانشان پویا باشند امیرمومنین مقامش از همه بالاتر است 9:07 عرض کردم که چون در حقیقت همین حرف را شما همین جا بود که عرض کردم بزنید یعنی اگر کسی امیرالمومنین را پذیرفت تا برسد به امام حسن (ع) یا محمد بن حنفیه برسد یا مثلا بعد از امام حسین (ع) به محمد حنفیه کدام بالاتر اند یعنی آنی که به امام سجاد (ع) می رسد یا آنی که به محمد بن حنفیه می رسد قطعا آنی که به امام سجاد می رسد کارش سخت تر است و اشقه درسته هر امامی که میاد جلو کف ایمان میاد بالاتر چون آن مرتبه قبلی زمینه سازی کرد برای اینکه این کف ایمان کف ایمان بیاد به مرتبه بالاتری لذا در هر امامی یک ابلاعاتی پیش می آمد که کف ایمان می آمد بالاتر یعنی اگه کمتر از این بود دیگه ایمان نبود در حالی که در مرتبه امیرالمومنین در مرتبه پیغمبر این کف ایمان را داشت اما به این رتبه که می رسد کف ایمان را ندارد چرا چون کف ایمان آمده کفش آمده است بالاتر یعنی هر دوره ای امامی که تشریف میاورند کف ایمان چی میشود یک مرتبه میاد لذا زمان ظهور هم این طوری است کف ایمان یک رتبه می آید، یک رتبه هم نه رتبه هایی می آید بالاتر که دیگر آنجا کف ایمان است صدای نامفهوم 10:34 خب عیب ندارد برتری در ظهور است اما این برتری در ظهور ولی اخذ شده است از پیغمبر باید بیاد تا برسد به این اگر آنها نباشند این هست آیا رسالت اعظم است یا توحید رسالت اعظم است یا توحید؟ توحید اعظم است اما تا توحید نباشد با اینکه توحید اعظم است رسول آیا می تواند کسی موحد باشد توحید داشته باشد اما رسالت را قبول نکند خب میشود اما این توحید، توحید نیست پس توحید ، رسالت فصل اخیر توحید است به شرطی که توحید باشد این میشود فصل اخیرش امامت فصل اخیر رسالت است به شرطی که رسالت باشد پس اهمیت رسالت کم میشود نه اما وقتی رسالت محقق شد حالا بین در حقیقت کسانی که خدا رسول برایشان فرستاده یک تخصیصی ایجاد می شود دوباره یک کف کار ایجاد می شود که بین این ها اهل ایمان باید از بقیه جدا بشوند یعنی دائما عالم به سمت محوضت میرود عالم به سمت محوضت میرود کف کار به سمت محض شدن میرود که هر امامی که میاد یک مرتبه ای از محض شدن دارد چی میشود دارد محقق میشود این خودش در عین قبلی اگر قبلی نباشد به این نمیرسد میشود کسی به امیرمومنان معتقد باشد به پیغمبر معتقد نباشد راه ندارد میشود کسی پیغمبر را قبول کند خدا را نپذیرفت راه ندارد او شرط است اما آن شرط که میاد حالا به کمال هم می رسد فصل اخیرش میشود لذا اگر یک موقعی می فرمایند که فاطمه سلام الله علیها اُم ابیها است در مقام چی ام ابیها است در مقام تفصیل و نشر پدر مادر پدرش است چون تفصیل و نشر از زراره او صورت گرفت این تفصیل و نشر اجمال به واسطه پیغمبر صورت گرفت که پیغمبر آن جا چی چی هستش اَب است و فاطمه سلام علیها دخت است در آنجا بنت است درسته اما در مقام تفصیل فاطمه اَب است نسبت به چی اُم است نسبت به پدر اُم ابیها است چون نشر به واسطه حضرت صورت گرفته است اما این پس از آنی بوده که آن در مقام اجمال پدر بوده او و این دختر بوده باید او محقق شده باشد تا بعد این اُم ابیها نشر و تفصیل به واسطه این حقیقت وجودی صورت گرفته باشد درسته پس این ها از دو طرف نگاه کردن است اگر از طرف سیر وجودی نگاه بکنیم آن اولی اشرف است و هر چی که تا آخر محقق می شود به اولی هم منسوب است یعنی آن چه که در زمان ظهور محقق می شود همه می توانیم نسبت پیغمبر بدهیم همه را می توانیم نسبت پیغمبر بدهیم آن چه که در زمان امام صادق (ع) می توانیم همه را نسبت به پیغمبر بدهیم درسته چون این کمالی است که از آن جا نشئت گرفته است همه آوازها از شه بود این همه از آن جاست پس در حقیقت این بحث کاملا اگر صدر و ذیلش را دقت بکنید روشن است هر چی در مقام ثبوت ما نگاه بکنیم اینها مساوی هستند و مساوی که می گوییم تساوی نه در کمیت نه تساوی یعنی در همان مصداق دیگه کمال اینها تساوق دارند تساوق شاید بهتر از تساوی باشد اینها تساوق دارند اما هرچه که در مقام تفاوت و تفاضل این ها می بینیم مربوط به مقام اثبات است مربوط به مقام اثبات این هاست که مقام اثبات این ها یکی از عواملش مربوط به چیه مردمی است که استعدادی داشتند هر استعداد داشتند بله اگر غالب مردم استعدادشان در یک رتبه عظیم تری بود این ها ظهور بالاتری پیدا می کردند البته البته ظهور بالاتری پیدا می کردند پس کشش از طرف آن ها بوده خدای سبحان خالق است معطی است اما اگر من این قدر می گیرم آیا این نقص خدای سبحان است که من این قدر می گیرم و این قدر من می دهد یا من دهانه وجودم تنگ است انقدر می گیرم اگر هر گاهی لحظه ای من دهانه وجودم بازتر بشود بهره مند بیشتر هستم یا نیستم هستم چون از آن طرف هیچ بخلی و هیچ منعی در کار نیست درسته پس خدای سبحان در مقام ظهور و مقام اثبات میشود در حقیقت این حقایق وجودیه این فیض وجودی که محقق شده است در مقام چی؟ در مقام اثبات اما خدا در مقام ثبوت چیست؟ آن نامتناهی است که حقیقت نامتناهی از کمالاتش نامنتهیت او در مقام ثبوت است اما در مقام اثبات میشود چی آنی که ظهور کرده است میشود من و شما و اینها میشویم ظهور یعنی ما این قدر گرفتیم صفت مثلا رحمت حق را ما این قدر متجلی کردیم صفت خلق حضرت حق را ما این قدر تجلی کردیم صفت رحمت را ما انقدر متجلی کردیم این می شود مقام چی؟ عالم وجود مقام اظهار است مقام اثبات است درسته این مقام اثبات انقدر متجلی کرده است بیش از این را متجلی نکرده است اما عالم ثبوت بیش از این است بیش از این هم که می گوییم نه به نحو تفضیل چون نسبت نامتناهی با متنهی که نسبت افضل و تفضیل نیست حفظ در حقیقت اگر این موطن و ظرافت مسئله را بکنید ابوابی از روایات برایتان منتشر می شود صدای نامفهوم 16:03 حالا در بحث خلق نوری به واسطه ما چون روایت خلق نوری چند روایت است بعضی از روایات خلق نوری به لحاظ ظهور است و اظهار است که هدایت گری آن هاست بعضیا به لحاظ نفس وجودشان است آن مقام ثبوت شان است آن روایاتی که نفس وجود این ها را در نظام خلق نوری می گوید کاری به هدایت گری این ها نسبت به اغیار ندارد نسبت ذات این ها با ذات این هاست آن جا علی السوا است اما آن جایی که به لحاظ در حقیقت هدایت گری این ها خلق نوری را بیان می کند متفاوت هستند بعضی در این مقام اند بعضی در آن مقام اند بعضی در این پرده و حجاب اند بعضی در آن پرده و حجاب اند عیبی هم ندارد صدای نامفهوم 16:46 بله انبیا هم در جنبه ثبوت و اثباتشان یعنی انبیا هم در جنبه ثبوتشان هم در جبه اثباتشان متفاضل اند بعضکم اولیا بعض از آن به بعد در مرتبه ثبوت اند اما حضرات معصومین در مرتبه ثبوت نور واحدی هستند که در مرتبه اثبات متفاوت اند در مرتبه اثبات
سوال کننده : صدای نامفهوم 17:08
استاد : بحث بالاتر از این است یعنی حقیقت بحث بالاتر از این است که یک حقیقت واحده است در عالم ثبوت یک حقیقت واحده است که به صور مختلف متجلی شده است دقت کردید یعنی بحث از این بالاتر است که آن جا همه اینها با هم یکی اند از یکی بودن بحث بالاتر است یک واحد در حقیقت چی هستش متجلی شده در مراتب بله
سوال کننده : تنه به تنه توحید خداوند دارد؟
استاد : نه تنه به تنه نداریم بگویید که ظهور توحید الهی هم هستند یعنی بالاخره ببینید به جایی اینکه معارض درست کنید و معاند بین خدا و اینها . نه ظهور مرتبه توحید است صادره اول که می گوییم اول ما صدر اول ما خلق آن می فرماید عقلی یا در حقیقت نوری یا فرمایشات نظیر اینها همان مرتبه وحدت این هاست اول ما صدر است اول ما خلق است چه خلق عقلی باشد چه نوری باشد که او در حقیقت این کلام را میشود نسبت به پیغمبر داد باید این نسبت را داد 18:26 اما اگر در نسبت تحلیلی و ثبوتی خواستیم بحث بکنیم امیرالمومنین هم همین است حضرات . اما نسبت اثباتی امیرالمومنین پس از در حقیقت پیغمبر است و در حقیقت می گوید ان عبد من عبید محمد (ص) اینها محفوظ است درست هم هست اعتبارم نیست چون عالم اثبات هم یک عالم وجودی است برای خودش احکام تمام این مباحثی که در رابطه با دین آمده هدایتگری آمده امر و نهی آمده ثواب و عقاب آمده همه اینها مربوط به عالم ثبوت است و این مرتبه عالم ثبوت همه احکام واقعی است برایش لذا امیرمومنان لقا حمد پیغمبر دستش است آن جا پیغمبر صاحب لقای صاحب اصل لوای حمده است اما این حمدش در دست امیرالمومنین است مقام محمود مربوط به پیغمبر اکرم است امیرمومنان لقا حمد در دستش است در قیامت اینها درسته لذا در قیامت هم همین ترتیب آن جا چی میشود لحاظ میشود و دیده می شود اما اگر کسی همچنان که در این جا می توانست بین این ها تفاوت را ببیند که مقام اثبات این ها را با مقام ثبوت این ها را بتواند این تمایز را داشته باشد و هیچ خلطی از این بابت ایجاد نشود به این عنوان که حکم مقام ثبوت را به مقام اثبات سرایت ندهد پس بگوید من همان اهمیتی که برای پیغمبر و امیر المومنان این خلق شد 20:01 باید بگوییم اهمیتی که برای پیغمبر قائل هستیم فوق اهمیت برای امیرالمومنین قائلیم همین باعث شده است که گاهی آن شتهیاتی که پیش میاد از این نشئت بگیرد که این حفظ مقام ثبوت و با اثبات را نکردند مقام اثبات تمام مباحثی که در رسالت و امامت آمده در دنیا قبل دنیا فی دنیا بعد دنیا محقق می شود همه اینها مربوط به مقام چیه مقام اثبات است و همه اینها سر جایش محفوظ است یک ذره خدشه دار نباید باشد لذا عرض اعمالی که عمل انجام می شود اول بر پیغمبر اکرم عرضه می شود بعد به واسط پیغمبر بر حضرات معصومین عرضه می شود تا به امام حی برسد درسته تقدیرات الهیه که نازل می شود قبل از تحقق اول بر پیغمبر اکرم وارد می شود و به واسطه پیغمبر اکرم بر حضرات معصومین وارد می شود تا امام حیی که در هر زمان است که از طریق او امضا می شود و به تحقق می رسد پس اینها همه درسته در نظام تکوین هم موجود است این نظام تکوین چینشش برای نظام اثبات کاملا هم پوشانی دارد نگوییم نظام تکوین فقط آن مقام ثبوت را دارد نه اینجا نظام تکوین این مسئله در نظام تکوین هم در این مراتبش سرایت دارد و مقام اثبات در مرتبه تکوین هم سرایت دارد
سوال کننده : سوال این نبود که مقام وحدت چه فایده ای دارد ؟ سوال این بود که اگر ما قرار است با این نظام اثبات در نظرات 21:33 حضرات همین طوری هم باید برخورد کنیم فهم اینکه اینها در این مقام وحدت دارند چه فایده ای دارد؟
استاد : همین را مثال زدم دیگر یک مثال زدم که اگر انسان می فهمید که همین مرتبه را که نظام اثبات است و می دانست منحصر به این نظام اثبات است دیگر سعی بر بهره مندی از آن حقیقت نامتناهی نداشت اما الان می داند که مقام اثبات چی هستش مقام اثبات متفرع بر مقام ثبوتی است که آن مقام ثبوت حدی ندارد دقت می کنید لذا اگر یک موقع قواعد را بیان می کنند که تو آن حالی که برای انسان دست می دهد توسل به هر امامی توسل به همه ائمه است می بیند درسته با این قاعده اگر می گویند که ادب را رعایت بکنید ترتب را رعایت بکنید دقت می کنید از این امام در حقیقت به امیرمومنان را در سطح حضرات معصومین دیگر نگیرید و آن را اَب و برایش در حقیقت یک ویژگی خاصی قائل بشوید ابولائمه است درسته این را می یابد و لذا این اهمیت را هم برایش قائل است اگر در یک حالتی می بیند که حالش به گونه ایست که اینها همه را توی حال در حقیقت واحدی دارد می بیند این حالش هم غلط نیست این حالم هم غلط نیست چون آن حقیقت این را دارند و این بهره مندی را دارد که از هر کدام لذا اگر نصف آن وقت منشا بعضی از احکام هم میشود در عینی که باید آن ترتب در حقیقت این نظام وجودی را بیان بکنیم مثلا همان بیانی که آقا استفاده کردند انسان دویست و پنجاه ساله از چی نشئت می گیرد از همین بیان که این ها را در فقه ما داریم که هر حرف فرمایش هر کدام از اینها فرمایش همه است درسته فرمایش هر کدام از اینها، اینها مبتنی بر آن نگاه است مبتنی بر آن نگاه است که در عینی که آن ترتب در کار است ولیکن آن نگاه باعث میشود یک سری احکام هم برایش چکار بکند از جهت وجودی از جهت شرعی تشریح داشته باشیم لذا اگر یک عامی را قبلی آورده و بعد خاص آورده این می تواند تخصیص بزند او را اگر یک خاصی آمده و بعد عام آمده این دو تا می توانند باهم در حقیقت برگردند چون شخص واحدی هستش که در دو زمان در حقیقت فرمایشش را فرموده درسته یک شخص واحد خب اینها به آن اینها تازه لایه های ظاهرترش است اما غیر از آن که آن حقیقت حرکت به سمت مقام ثبوت یک حقیقتی است که انسان در مرتبه فنا به آن جا می رسد آن هم جزو مقامات انسان است در مرتبه فنا که از آن لایه های اثبات خارج می شود آن وقت آن مشهود میشود اگر آن را باور کرد مشهودش هم میشود اما اگه باور نکرد و نفهمید در آن جا هم که میرود در همین موطنه باز پس این منافع زیاد دارد آثار زیاد دارد
سوال کننده : ببخشید امیر المومنین و بقیه حضرات معصومین چه طوری نسبت به صدای نامفهوم 24:33 دیگه فضیلت پیدا می کنند؟
استاد : گفتیم دیگه این همه وقت داشتیم صحبت می کردیم از آن وقت تا حالا از اول کلاس بودید خب دیگه پس دیگه برگردیم آنها را بگوییم دیگه حالا آنها را اولش را گوش بکنید بعد همین معلوم می شود
بعد می فرماید که چون گفتیم مقام ثبوت اثباته بعد در مقام اثبات این ترتب ها واقعی است در مقام اثبات در مقام ثبوت نور واحد اند در مقام اثبات ترتب ها واقعی است با امر هم شده است که باید اینها را رعایت بکنیم امر شده است که این ها عرض اعمال اول پیغمبر است بعد امیرالمومنین بعد مراتب دیگر چون این ها در این ترتب بیرونی واقعا در حقیقت در مقام ظهور این فضیلت هایش اما در مقام ثبوت این ها عین همدیگر هستند نور واحد هستند حالا مفصلش را در اول بحث عرض کردیم خب در روایت اول می فرماید که ان علی بن حسان ان عبدالرحمن بن کثیر عن علی ابن عبدالله (ع) قال: قال الله تعالی الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ (طور – 21) این روایت شریفی که از امام صادق (ع) این آیه شریفی که از امام صادق (ع) در موردش سوال کردند آیه این است که کسانی که ایمان آوردند و ذریه آنها هم تبعیت کردند آن ها را در این ایمان اما ذریه مراتبی داشتند ممکن است در حقیقت من در تبعیتم از پدرم تبعیت کردم در ایمان اما مرتبه وجودی او را نتوانستم پیدا بکنم آیا در آن جا در بهشت آیا این ها در کنار هم قرار می گیرند یا نه چون آن جا قراردادی نیست مثل این جا من در این جا می توانم یک خانواده باشم پنج نفر ده نفر این پنج نفر ده نفر در ده موطن ایمان باشند عیبی ندارد توی مکان واحدی چی بشوند جمع بشوند از جهت مکانی زیر یک سقف باشند اما ده رتبه ایمان باشند هر کدام کار خودشان را دارند می کنند درسته یک نماز جماعت است هزار نفر اند هزار مرتبه ایمان باشد عیبی ندارد می شود زیر یک سقف هزار مرتبه ایمان جمع شود اما در بهشت آن جا مکان تابع ایمان است درجه است واقعی است اعتبار نیست جمع در آن جا کنار هم جمع شدن در آن جا تابع در حقیقت چی هستش واقعیت افراد هست اگر این طوری باشد خب با توجه به اینکه افراد حال مختلفی دارند در ایمان آن جا باید پدر و فرزندان در کنار هم قرار نگیرند چون یا پدر افضل است یا فرزند افضل است بالاخره در یک رتبه بودن خیلی نادر است که همه در یک رتبه باشند لذا می بینید که همسر و فرزند و پدر و اینها ممکن است تو آن جا متفرق بشوند خدای سبحان اصلی را قرار داده است که اگر کسی در رتبه بالای ایمان بود کسانی که از او تبعیت کردند به دنبال او حرکت کردند در حقیقت در رتبه ایمانی با او سنخیت داشتند در حرکت ایمانی تو با او سنخیت داشتند اما رتبه شان مختلف بود ما فروع را به اصول مرتبط می کنیم ملحق می کنیم الحاق فرع است به این سبقت رحمت بر غضب و از سنت های الهی است لذا اگر فرزندی در رتبه پنج ایمان بود پدر در رتبه ده ایمان بود فرزند به پدر ملحق می شود همسر به شوهر ملحق می شود هیچ اشکالی ندارد یعنی این وجود این آن ها را هم به سمت خودش می کشاند این هم لطف الهی است دقت بکنید آیه را قال الله تعالی الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ یعنی اصل رابطه محفوظ باشد فرزند کافر نباشد اگر این فرزند کافر شد دیگر اتباع و الحاق معنا نمیدهد پس باید یک سنخیت به اصطلاح حداقلی باشد که آن سنخ حداقلی به حداکثری بکشاند پس آن مشابهت باید باشد ان من اهلی راه ندارد در آن جا چون در حقیقت انه عمل غیر صالح اما من تبعنی فانه منی راه دارد چون تبعیت منا شدن را به دنبال دارد پس اگر ما نگاهمان به این باشد که سنخیت ابتدایی لازم است این سنخیت ابتدایی منجر می شود به سنخیت حداکثری پس سنخیت حداقلی به سنخ حداکثری می رسد این فقط در آخرت نیست در آخرت ظهور و بروز این است در نظام دنیا هم این الحاق نظام حداقلی و حداکثری با شوق و ارتباط محقق می شود خدای سبحان چنین قاعده ای را قرار داده این از آن بحث های خیلی ظریف است و خیلی کاربردی که آن رحمت حق را خوب در حقیقت چه کار می کند آشکار می کند پس این آیه شریفه که بله صدای نامفهوم 29:46 بله لذا بحثش الحاق است لذا الحاق به اصطلاح ما مثلا داریم در بهشت بعضی ها مهمان اند در بهشت در بهشت بعضی ها مهمانند یعنی ذاتشان ذات این رتبه نشده است اما چی هستند اما به لحاظ و به جهاتی مرتبط می شوند و مهمانند لذا این ها در آن جا مهمان می شوند این الحقنا نحوه ای از لحوق است غیر از این است که خودش صاحب آن مرتبه باشد پس اگر ملحق می شود در آن نگاه فرع است اصل آن کسی است که صاحب مقام است این ها مثل شئونش می شوند پس اینها صاحب شان نمی شوند در آن جا خودشان آنها صاحب مرتبه نمی شوند در آن جا اما چی بشوند ملحق به صاحب مرتبه اند حضور دارند در آن مرتبه در عینی که حضور در آن مرتبه دارند صاحب مرتبه نیستند الحاق همینه دیگه این جا الحاق است پس اگر می فرماید که سنت الحاق هست دیگر سنت الحاق یعنی این خودش نداشت ذاتش اقتضای موطن را نداشت اما ملحقا به لحاظ آن سنخیتی که در نظام ابتدایی داشت این در حقیقت ملحق شده است اصلا اساس شفاعت هم با همین درست میشود اساس شفاعت هم نحوه ای از الحاق است دقت می کنید که شفاعتی که اولیا الهی برای تابعین شان انجام میدهند این مال این است که این تابع در تابعیتش حدی از شئنیت و ایجاد کرده بود درسته حالا در حقیقت آن مطبوع که آن امام است این تابع را به حد تابعیتی که داشت شان خودش می کند و ملحق به خودش می کند و این حشر به او را پیدا می کند منتهی ملحق است دیگر این ذات پیدا نمی کند در آن موطن اما ملحق است خیلی بحث آن وقت می بینید که فروع زیادی پیدا می کند بر مبدا حل بسیاری از شبهات میشود که چطور در قیامت مثلا حکم ملکوتی اجرا میشود از جمله بحث ها همین بحث الحاق است یا أُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ (النساء – 69) مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ این بودن خودش باز غیر از این است که خودشان از شهدا و صدیقین و انبیا در حقیقت صالحین باشند یک موقع خودشان اینها هستند یک موقع مَعَ اینها هستند این معیت باز یک نحو اصل و فرع است دقت می کنید این هم یک نحوی از اصل و فرع است پس آن جاهایی که در نظام آخرت احکام احکام دنیایی نیست اگر کسی آمد در این مکان هر مرتبه علمی که داشته باشد و فضلی باشد صاحب ذات است در این مقام آمده است حالا هرچقدر هم ادراک بکند این الان در این جا خودش است فرع کسی نیست اما در بهشت این طوری نیست در نظام قیامت این طوری نیست در نظام قیامت محل حقایق است امکان ندارد چند نفر در چند موطن وجودی باشند در ارتباط با هم باشند یا باید این چند مرتبه که پایین تر اند شان آن بالایی باشند ظهور آن بالایی باشند تا ارتباط برقرار بشود دقت می کنید یا باید متحد بشوند در یک موطن مثل الحاق مثل معیت و انواع این ها که این شئنیت باید ظهور پیدا بکند و الا تا آن سنخیت نباشد تا آن رابطه نباشد تا آن در حقیقت هم سنخی موطن نباشد امکان رابطه نیست صدای نامفهوم شجره تنه و شاخه 33:19 در شجره ببینید باز بحث در عالم دنیا شجره هر کدام از اینها خودشان چیزی هستند اما در آن جا دیگه چیزی هم نیستند در آن جا همه چی هستند همه معلوم است که بودنشان در آن جا منتهی آیا بودن در آن موطن برای اینها افتخار است یا بودن در موطن خودشان مستقلا بله موطن خودشان موطن پنجم ایمان است مستقلا در آن جا می توانند حضور داشته باشند اما در موطن ده ایمان می توانند شان باشند کدام این جا ما باشیم می گوییم چیه ما می گوییم پنج مستقلی بهتر از این است که طفیلی یک کسی باشیم دیگه درسته این طوری بهتر این طوری است دیگه قاعده اینجا این طوری است اما قاعده آنجا این طوری نیست قاعده آنجا این است که طفیلی بودن مرتبه ده اولای از . اصلا آن جا طفیلی بودن نسبت به مراتب بالا اصل است يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (اسراء – 71) این شرافت است یعنی اگر کسی را سر و صدا زدن یعنی امام ندارد یعنی این مقام بالاتر امکان صعود ندارد یعنی ما لهو من ولی و لا همیم، همیم ندارد کسی که ولی و همیم ندارد ناصر ندارد این در آن جا بیچاره است تصور دارد امکان ندارد تصور یعنی امکان وقوعی ندارد تصور دارد امکان وقوعی ندارد چون هر کسی در این جا هست بالاخره یک غایتی را در نظر داشته داشته حرکت میکرده به سمتش او غایت همیمش است ولی اش است ناصر اش است آن شفیع اش است دقت کردید این نگاه را اگر آدم داشته باشد آن موقع می بیند که با این رابطه در دنیا هم همین طوری است منتهی در دنیا محل بروزش نیست و الا هست یعنی دل انسان آن جاییست که معشوقش است محبوبش است انسان، آن است آن جایی که دلش هست انسان آن است آنی که دوست دارد آن جاست اما جبر طبیعت باعث شده است که در این بدن هست این اینجاست آن آن جاست اما حقیقتا در نظام روحی و نفسی این همان جاییست که چی هستش محبوبش هست و این آن جایی نیست که مغبوضش هست یعنی آن کسی را که بغض دارد حتما این آنجا نیست حتما این آن جایی نیست و آن جا نیست لذا حب و بغض هر دو لازم است هر چقدر می خواهد انسان از جهنم دورتر باشد باید از اهل جهنم بغضش بیشتر باشد و هرچه می خواهد به بهشت نزدیک تر باشد باید نسبت به اهل بهشت محبت اش بیشتر باشد این دوتا با هم دیگر دو موتور وجودی انسان هستند که انسان لذا اگر ما نمی دانیم الان نمی دانیم این محبت اهل بیت علیهم السلام در وجود ما چی کار دارد می کند چه معجونی را چه واقعه ای را دارد شکل می دهد که این رابطه شکل بگیرد تا بعد شفاعت محقق می شود شئنیت آن جا دیده می شود اگر این را خوب می فهمیدیم الان این طور روی پایمان بند نمی شدیم هیچ به این مقدار قانع نمی شدیم به مقدار شدت این محبت شدت در حقیقت وصول به موطن آن ها محقق می شود تا می رسد مثلا به سلمان که سلمان منا اهل البیت این دیگر به مقام منیت می رسد اما خب این مراتب محبت اعمال هم مال این است که آن اعمال که تبعیت است و به اصطلاح انسان را دارد سنخ می کند مقدمات این محبت را ایجاد بکند شدت این محبت را ایجاد بکند لذا اعمال تا وقتی تکلیفی محقق می شود یک آثاری دارد وقتی محبتی انجام می شود آثارش الی ماشاالله متفاوت می شود دیگر هر عملی یک مرتبه قرب عظیم ایجاد می کند شوق عظیم ایجاد می کند صدای نامفهوم پسر نوح ملحق نمی شود 37:12 این دنیا در این جا وقتی عذاب الهی باشد تنبیهاتی که تنبیه جزایی باشد یک موقع خدا می گوید إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ (هود – 46) این دیگر مهر خورد خدا دارد می گوید اما یک موقع هست آدمی یک معصیتی کرده است یک مشکلی برایش پیش می آید طهارت پیدا میکند این هم روایت دارد اما یک جایی که خدا گفت این دیگه خرابه دیگه خرابه یعنی نفرین الهی و عذاب الهی شامل هر کسی شد در دنیا اینها عذاب الهی است مثل عذاب هایی که به قوم عود و ثمود و به صلاح لوت و این ها وارد شد هرجایی که قومی عذاب برایشان نازل شد در روایت دارد که دیگه آنها اهل نجات نیستند در آخرت هم یعنی عذاب الهی آمد مثل جاییست که اگر شمشیر امام کسی را بکشد شمشیر انبیا یا امام کسی را بکشد شمشیر آن ها یا دست آنها کشته بشوند نه به واسطه امر آن ها به دست خود آن ها کشته بشوند این دیگه نجات ندارد چون آنها کسی را می کشند که چی باشد دیگه امکان نجات در وجودش نباشد استعدادی برای نجات نداشته باشد اینها روایت دارد ها که لذا استعدادی را ضایع نمی بیند خود قواعد مهمی است دیگر اینها خیلی کار ازش میاد توی شاکله نگاه در حقیقت معرفتی ما خب بعد می فرماید که این آیه شریفه که الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ پس ذریه شان را بهشان ذریه اهل ایمان را بهشان ملحق می کنیم اینها به موطن می رسند وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ این طوری نیستش که برای اینکه اینها را برسانیم به آن جا از جیب آنها چیزی برداریم آبا بگذاریم در جیب بچه ها تا اینها پولدار بشوند بیایند آن جا می گویند نه وَ ما أَلَتْناهُمْ هیچ نقصی هم به آبا وارد نمی شود یعنی الحاق جذبه پدر است که این را می کشاند محبت در حقیقت آن موطن بالای ایمان است که این پایینی را می کشاند چیزی از آن کاسته نمی شود این تمام در حقیقت عمل مال او هست تمام و کمال مال او هست در عین حال بقیه هم ملحق به او می شوند می شوند شعاعش مثل اینکه اگر من عملی را دارم انجام می دهم آیا از خودم چیزی کاسته می شود تا تو عملم بیاد نه عمل ظهور آن حقیقت درونی من است او حقیقت درونی من الان دارم حرف می زنم آیا از علمم کاسته می شود دارم این ها را می گویم نه این ظهور آن است در عین آن که سر جایش هم محفوظ است این رابطه هم رابطه جذبه است که این ها ملحق می شوند وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ هیچی هم از آن آبا کاسته نخواهد شد در رابطه با آن کمالاتی که داشتند حالا ممکن است یک کسی سوال بکند اگر ابنا در حقیقت به اصطلاح کمال بیشتری داشتند آیا آبا به ابنا ملحق می شوند یا نه صدای نامفهوم 40:10 این آیه چی می فرماید نگاه اول این است که چون در روایت هم که آمده نبوغ ابنا به آبا است درسته که ذریه است اما نگاه تنقیح منات که روایت دیگر هم دلالت بر آن دارد روایت دیگری دلالت برایش دارد تنقیح مناط است فرقی نمی کند هر کسی از افرادی که محور یک جمعی بوده یک جایی بوده یک عده ای بوده اگر مثل همان یوم کل اناس بامامهم دیگر او عام تر از این است که قرآن کریم هم دارد که اگر کسی عام بود عام تر بود فضیلتش بالاتر بود دیگرانی که در حقیقت و تبعتهم او را تبعیت کردند درسته در آن سنخیت و ایجاد کردن آن وقت با مراتب تبعیت شان با مراتب شان ملحق می شوند مراتب الحاق هم داریم این طوری نیست که همه ملحق می شوند یکدست بشوند یک جور یکی دست است یکی پا است یکی چشم در الحاق درسته؟ درسته الان اعضای بدن اند اما یکی دست است یکی پا است یکی چشم در این الحاق الحاق پیدا کردند در موطن وجودی اما در عین اینکه الحاق پیدا کردند در این موطن وجودی مراتب وجود در مراتب ظهوری در کار است مراتب در این الحاق در کار است در عینی که الان در این موطن ملحق شدند همه باهم دیگر اینها خلاصه
سوال کننده : عدالت خداست؟
استاد : نه این نه عدالتی نیست
سوال کننده : در این دنیا هرچی بود دادند به اهل بیت به ما چیزی ندادند
استاد : می گوییم ما نخواستیم تقصیر خدا چیست می گوییم ما نخواستیم خب آنها خواستند بهشان دادند ما نخواستیم ندادند چکار بکنیم ما نخواستیم هم آن مقصر است این خواستند های ما اگر ببین آنها می خواهند ببین چه کردند آنها می خواهند ببین چه کردند تک تک انبیا و اولیا و اوصیا ببین چه کردند وقتی می خواستند ما خواستن هایمان بوی خواستند های آنها را می دهد ما حرفی می خواهیم حرفی هم بهمان دادند همین اینها حرفی هاش است کیف حرفیش را داریم آنها عملی خواستند عملی بهشان دادند شما بخواه ببین بهت میدهند یا نمیدهند بخواه واقعا مطابق با آن خواستن هم آدم چکار بکند اگر خواست آدم و نداد معلوم است خدا بخیل است و چون خدا بخیل نیست کسی بخواهد امکان ندارد داده نشود امکان ندارد پس خلاصه بله اگر به اهل بیت دادند حالا از منظر دیگری اگه به اهل بیت دادند به ما دادند چون ما را ارجاع دادند به آنها پس اگر به آنها دادند نه اینکه به ما ندادند به آنها دادند گفتند آنها تمام را خواسته اند می توانستند بگویند آنها تمام را خواستند دادیم بهشان نوش جانشان هنیئا لارباب نعیم نعیمهم توبا لهم و حسنی43:10 اما گفتند شما هم آنها را دوست دارید شما می خواهید رابطه دارید می خواهید به شما هم می دهیم از طریق آن ها بگیرید اگر می خواستید مستقیم از ما بگیرید ظرفیت نداشتید اما از طریق آن ها آن ها در إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ واسطه می شویم شما را برسانیم خب پس بگیریم پس دادن به آن ها هر چی به آنها بدهند ما باید خوشحال تر بشویم یا ناراحت تر با این نگاه هر چی به آنها بدهند بیشتر خوشحال تر می شویم یا ناراحت تر؟ خوشحال تر . چرا؟ چون به آنها دارند میدهند دارند به ما میدهند نه به آنها می دهند به ما نمیدهند این نگاه باعث میشود که هر چی به آنها میدهند دارند به ما میدهند چرا به ما گفتند بیایید هر چی به اینها محبت پیدا بکنید رابطه پیدا کنید دیگه دم دست تر هم هست برایتان محسوس کردیم برایتان ما محسوس کردیم برایتان محبتمان را از طریق چی اولیامان محسوس کردیم بیاید هر چی بخواهید از این طریق بیاید بهتان داده می شود آن وقت اگر آنها آن رتبه عملی آنها را ندارید ولی می توانید با محبت چکار بکنید همین زمینه را ایجاد بکنید که بهره مند باشید خب این هم با محبتی که به قدری که عمل امکان پذیر است عمل بهش محقق بشود وَ اتَّبَعَتْهُمْ صدق بکند وَ اتَّبَعَتْهُمْ دنبالش که الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ آن ها ذریه هم تبعیت کردند به این ها خب پس خلاصه حسودی نکنیم نگاهمان این باشد که حالا که آنها دارند ما داریم این طوری باشد خوشحال باشیم ببینید یک نگاهی در فرق آبا و ابنا این است آبا پدر وقتی هر چی به بچش برسد خوشحال میشود احساس می کند به خودش رسیده چرا؟ حتی پدر می گوید که ببین پدر و مادر می گویند ما در دورانمان خب حال حالا ممکنه غیر از این هم باشد غالب است پدر و مادر می گویند ما مثلا محرومیت هایی داشتیم سختی هایی داشتیم ما همه زحمت آن را می کشیم تو به سختی نرسی لذا میبینید که هر چی بچه موفق تر میشود اوج می گیرد ثروتمند بشود نمی دانم مقام پیدا بکند اوج بگیرد مطرح بشود مشهور بشود پدر خوشحال است اما اگه برعکسش باشد این طوری نیست یعنی اگر بچه ای پدرش چی بشود مشهور بشود پدرش مقامی پیدا بکند تا یک جایی که برای آن نفع داشته باشد دوست دارد به آن هم برسد بشود آقازاده تا به آقازادگی به این برسد اما اگه یک جایی آن بزرگ شدن پدر به قیمت دیده نشدن این بچه باشد یعنی هی آن را ببینند و نبینند هر چی این سعی بکشد کسی این را نبیند این جلوی یک خورشیدی قرار گرفته که دیگر این ماه هم که هست دیده نمی شود بعد میبینی کم کم زیر آب پدر را می زند کم کم خلاصه لذا این در روایات هم دارد که محبت آن ها به ما محبت اصل به فرع است اصل به فرعش محبتش غیرقابل تا فرع به اصل ما آن فرع به اصل را نمی خواهیم محبت آن ها لذا انا و علی ابتا هذه الامه ما پدران این امتیم محبتشان محبت حنین تعبیر روایت این است حنین آن ها میل آن به ما حنین اصل به فرع است حنین پدر به فرزند است خیلی زیباست این نگاه را خلاصه آنها خیلی ما را می خواهند آنها خیلی ما را می خواهند که حضرت می فرماید که احب ارواح . احب ریائهم و ارواحهم درست خواندم ریحکم و ارواحکم بوی شما ما را هم ما دوست داریم بوی شما را هم ما دوست داریم حالا ببینید بوی ما را پدر و مادرمان هم دوست ندارد وقتی احب ریحکم و ارواحکم شما فرع ما هستید چه کنیم یک کسی گفته بود خلاصه خدمت امام عصر عج رسیده بود عرض کرده بود آقا بالاخره از دست این طلبه ها با این وضعشان راضی هستید یا نیستید با این اوضاع و احوال گفته بود راضی نباشم چه کنم همین ها را داریم همین ها هستند بله بدتره ولی با این حال مثل پدر و مادری می مانند که بچه چی باشد داریم بدترش می کنیم دیگه چون ما این هستیم ما این هستیم دیگر ما که نمی خواهیم هندوانه زیر بغل خودمان بگذاریم ما می خواهیم بگوییم هیچ هندوانه که نداریم بیچاره ایم اما در عین حال با همین بیچارگیمان آنها چیه آن ها می گویند چه کنیم غیر از این ها که من کسی را ندارم که پس خلاصه راضی راضی نباشم چه کنم پس راضی ام دیگه اگه بهتر از اینها را داشتم بهتر از اینها همین ها هستند دیگر در عالم واقع که الان هستند همین ها هستند حالا بالاخره وقتی رابطه رابطه پدر و فرزندی می شود واقعا لذا آن محبت هست هر چی آن پدر دارد این فرزند دارد هرچی آن پدر دارد این فرزند دارد متنعم می شود از او به شرطی که فرزندی را نبرد عاق نشود خودش خودش هم قطع نکند آنها عاق نمی کنند آنها دستشان را از دست ما نمی کشند حتی اگر گنهکاریم دستشان را از دست ما نمی کشند به شرطی که ما دست نکشیم آنها دست نمی کشند این هم خلاصه اینها را برای اینکه دیگه آره آره این طوری گفتی دل من شکست خیلی خلاصه بعد می فرماید که الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ قال از حضرت سوال شد راجع به این آیه الَّذينَ آمَنُوا النبی صلی الله علیه و آله و السلم و امیرالمومنین علیه السلام این الَّذينَ آمَنُوا هستند و اما آن وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ حضرات معصومین بقیه هستند اینها ذریه هستند که ملحق به آبا می شوند پس شرافت آبا در مقام اثبات محفوظ است درسته بقیه حضرات معصومین ملحق اند در مقام اثبات دقت کردید لذا مقام اثبات حضرات معصومین ملحق به مقام اثبات پیغمبر اکرم و امیرالمومنان است حالا نگویید مگر پیغمبر توانست تمام تجلی را بکند یا امیرمومنان توانست تمام تجلی را در مقام اثبات داشته باشد نه زمینه تمام تجلی بقیه از زمینه وجود آنها محقق شد البته یعنی تا دین اسلام نبود بقیه ظهورات دیگر معنا نداشت تا اُبوت امیرمومنان در رابطه با آغازگر تفاوت تنزیل و تاویل نبود یعنی مرتبه تنزیل نسبت به تاویل اگر نبود بقیه حضرات بروزی نداشتند لذا این اُبوت در این دوتا سرشاخه نسبت به امیرالمومنین و پیغمبر. پیغمبر اکرم سرشاخه است درسته اینجا دو تا سر شاخه را آورد تا بحث تنزیل و تاویل هر دو رسالت و امامت هر دو دو سرشاخه در این اما در بحث خود بین رسالت و امامت، رسالت اصل است و امامت فرع او محسوب می شود در نظام به اصطلاح همین الحاق قال و ذریته و الائمه اوصیا صلوات الله علیهم الحقنا بهم وَ ذُرِّيَّتُهُ اَلْأَئِمَّةُ وَ اَلْأَوْصِيَاءُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَلْحَقْنَا بِهِمْ وَ لَمْ نَنْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ اینها هیچ کمبودی هم این جا وَ ما أَلَتْناهُمْ را چه معنا کرده است معنا کرده است که این ذریه چیزی کم ندارند در آن آیه شریفه وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ را که آمده در آیه آمده این بود که از آبا چیزی کم نمی شود در این جا بله صدای نامفهوم بهتر این است که در ذریه 51:09 نه حالا آنجا در تفاسیر همه تقریبا قول دوم هست غالب برگرداندند به او اما تو تطبیق این هم از آیه در میاد این هم از آیه در میاد از جمله همین روایت را هم فرموده وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ این طوری نیستش که این ذریه که ملحق به آبا شدند در آن حجیت چون ذریه اند چیزی کاسته باشد ازشان از آن چیزی که درباره آبا هست یعنی اگر وجوب طاعت پیغمبر و امیرمومنان بوده همین وجوب طاعت به عینه برای کی هستش برای ذریه هم هست اینها کاسته نشده است چیزی ازشان وَ لَمْ نَنْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ اَلْحُجَّةَ اَلَّتِي جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ (ص) فِي عَلِيٍّ (ع) وَ حُجَّتُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَاعَتُهُمْ وَاحِدَةٌ پس در مبدا طاعت و حجیت اینها یک حقیقت واحده هستند اما اینکه اینها ذریه هستند ملحق به آنها هستند خب این یک روایت صدای نامفهوم 52:20 حالا آن را می گوییم چون آن هم یک بحثی دارد که اگر حالا ان شاءالله امکان پذیر شد چون الان واردش بشویم این دو تا روایت را نمی توانیم بخوانیم بهتر است این باب تمام شود دقت بکنید در روایت دوم علی بن جعفر (ع) ان من حسن علیه السلام که ظاهرا امام کاظم (ع) بشود دیگر با توجه به علی بن جعفر ممکن است امام کاظم (ع) باشد ابالحسن اول قال نَحنُ فِي العِلمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ ما در علم و شجاعت چی هستیم؟ یکسان هستیم یعنی این نحن ببینید نَحنُ فِي العِلمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ یعنی چی با آن توضیحاتی که تا حالا دادیم یعنی مقام ثبوت یعنی آنی که کمالات نفسی ماست ما مساوی هستیم یکی هستیم کم و زیاد نداریم ما یک حقیقت واحده هستیم نَحنُ فِي العِلمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ ، وفِي العَطايا عَلى قَدرِ ما نُؤمَرُ اما در عطایا و ظهور و آنچه که اعطا می کنیم آن چه که بیان می کنیم آنچه که لازم است امر به اصطلاح گفته بشود مطابق امری است که از خدای سبحان به ما می رسد امر خدا چی هستش استعدادها و اقتضائاتی است که خدای سبحان در این خلق قرار داده و تقاضا این میشود سنت الهی ببینید این روایت دیگر خیلی صریح است در این مسئله که ما در آن شجاعت و علم و کمالات نفسی مان عین هم هستیم اما در اعطائمان مختلف ایم پس اعطاء مقام اثبات است دیگر حالا اعطا گاهی مال است گاهی اعطاء علم است هدایت است همه آن ارتباطاتی است که هدایت گری ها و ارتباطاتی است که یک امام و نبی با مردمش پیدا می کند اعطای آنهاست لذا در اعطاء مختلف ایم چگونه مختلفیم آن هم نه هر طوری دلمان می خواهد نه مطابق اقتضایی که آن طرف مقابل ما دارد همان طوری که خدای سبحان به اصطلاح می فرماید که يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ (الرحمن – 29 ) آسمان و زمین تقاضا دارند خدا هم اجابت می کند این جا هم يَسْئَلُهُ مُومِن وَ کافِر وَ مُنافِق كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ یعنی مومن و کافر و منافق هر اقتضایی را که دارند این ها در حقیقت اقتضا آن ها را به فعلیت میرسانند در رابطه با مومن به هدایت گری در رابطه با کافر به بغضی که پیدا می کند چون هر چی هدایت گری اینها بیشتر آشکار می شود کافر بغض بیشتری پیدا می کند منافق بغض بیشتری پیدا می کند لذا وَ لايَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً (اسرا – 89) قرآن نازل می شود برای اهل ایمان اما به تبع این در حقیقت چی می شوند اهل در حقیقت ظلم خسارتشان و سقوطشان شدیدتر میشود آنها هم به همین هستند لذا شیطان کی ساقط شد وقتی آدم خلق شد تا قبل از اینکه آدم خلق شد شیطان ساقط نشده است بود که شیطان بیچاره در مقام قربش در حقیقت مشغول چی بود مشغول کیف بود و احساس مکیف بودن داشت اما آدم که آمد امر به سجده آمد مبتلا شد به آدم و رفوزه شد و الا تا قبلش امتحان نبود رفوزگی هم معنا نداشت در این روایت خیلی روایت مهمی بود باینکه مختصر بود اما یک کد اساسی را داشت با آن نگاهی که گفتیم نشان میدهد چقدر قاعده از آن در می آید
سوال کننده : اعطاء چیزی که فرمودید 55:51 طبق درخواست امام به نبی یا هر چه اقتضاعات جهان
استاد : متوجه سوال نشدم ابتدا؟
سوال کننده : اعطاء .طبق درخواست امام و نبی معصوم است یا هرچه خداوند صلاح می داند؟
استاد : نه طبق آن چیزی است که خدای سبحان به اصطلاح امر کرده است اما چیزی که خدای سبحان امر کرده است همان حقیقت تقاضایی است که در نظام وجود هست یعنی خدا آن به اصطلاح امرش همان قراردادی است چیزی است که در نظام وجود قرار داده من تقاضایم این قدر است امام به من این قدر میدهد این تقاضای من که اینقدر است امام به من میدهد این همان امر الهی است که در وجود من قرار گرفته یعنی اعطاء مطابق امر الهی است امر الهی آن حقیقت خارجیه است که تقاضاهایی که در خارج هستش این روایت بعد ببینید که روایت سوم دیگه الان فرصت تمام میشود عن الحارث ابن مغیره عن ابی عبدالله قال سمعت قال رسول الله (ص) نَحْنُ فِي اَلْأَمْرِ وَ اَلْفَهْمِ وَ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً ما در اینکه امر داریم ما در اینکه فهم داریم فهم یعنی همان در حقیقت نظام علمی و ادراکی که دارند ما در اینکه حلال و حرام را بیان می کنیم همه ما ببینید این مقام همش مقام چیه مقام اثبات است اما تو مقام اثبات همه مشترکاتی دارند که در آن مشترک اند یک مختصاتی دارند پس این طوری هم نیستش مقام اثبات همش اختلاف باشد مقام اثبات هم یک مختصاتی دارند یک مشترکاتی دارند می گوید در اینکه همه واجب است از ما اطاعت کنند مشترکیم در اینکه ما واجب است امر داشته باشیم و مردم این امر ما را اطاعت بکنند ما مشترک ایم در اینکه حلال و حرام را ما بیان می کنیم و هر آنچه که می گوییم فعل و تقریر و قول ما حجت است مشترکیم اینها را مشترکیم درسته اما در مرتبه ظهور که این امام این را می فرماید او آن را می فرماید این، این راه را نشان میدهد به لحاظ آن اقتضای استعداد مردم آن، آن راه را نشان میدهد این باب جهاد را باز می کند آن راه در حقیقت علم را باز می کند آن راه زندان را تبعید را باز می کند و ارتباط خب اینها همه به لحاظ استعداد و اقتضایی است که مردم دارند بعد می فرماید که نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اَللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا در عین اینکه ما مجرمان واحد است و همین هاست اما فضل آنها سر جایش محفوظ است والسلام علیکم رحمه الله و برکاته
این صلوات آخریه صلوات قشنگی نبود البته صلوات غیر قشنگ نداریم اما برای اینکه افضلش را ببینیم می گوییم یک صلوات قشنگ تر بفرستید
سوال کننده : علما که ورثه انبیا هستند اینها هم در مقام الحاق می توانند 59:12
استاد : بله و دیگه نشد بگوییم که این اختصاص ندارد به حضرات معصومین بلکه بعضی از علما ملحق می شوند بعضی از مردم ملحق می شوند یک مقام ثبوت دارند یک مقام اثبات دارند همه ما مقام ثبوت و اثبات مان متفاوت است لذا گاهی می بینید که یک کسی مقام اثباتش بیشتر از مقام ثبوت اش است ادعاهاش بیشتر از حقیقت اش است اما غالب این است که ادعاها چیه کمتر باشد از یعنی آن چیزی که در مقام اثبات می آید همیشه نازل تر است ولی بعضی ها نه مقام اثبات شان قوی تر از مقام ثبوتشان است یعنی دارایی شان کم است اما ادعاشان زیاد است گاهی این طوری هم هست منتهی دیگر نشد اگر یادتان بود جلسه بعدی این سوال را بکنید ابتدای جلسه یک بحثی دارد آن بحثش را بگوییم سرایت بحث اثرگذار است
سوال کننده : مجرای واحده دارند یعنی چه ؟ 1:00:00
مجرا واحده یعنی یکسان اند در اصل که باید اطاعت بشوند در اصل که با این ها همشان یک واحد اند مجرای واحداند یعنی همشان یک واحد اند
سوال کننده : شما فرمودید در مقام اثبات حضرات معصومین چه ائمه چه پیامبران یکی اند در مقام اثبات
استاد : در مقام ثبوت
سوال کننده : در مقام ثبوت یکی اند حالا در قرآن آمده است می گوید فضلناهم بعضکم علی بعض
استاد : انبیا هستند
سوال کننده : همان نسبت به انبیا
استاد : انبیا مقام ثبوتشان فرق می کند حضرات معصومین با پیغمبر اکرم مقام ثبوت شان واحد است اما انبیا گرامی مقابل ثبوتشان با هم متفاوت است لذا آنها درجات دارند در مقام ثبوت
سوال کننده : تفسیر آنها هم طبق درخواست های خودشان است یا باز هم
استاد : آن فضلناهم دو جنبه دارد نه یک جنبه ثبوتشان است فضلنا بعضهم مقام ثبوت یک مقام مقام اثبات است یعنی فضلنا بعضهم علی بعض در مقام اثبات است یعنی گاهی می بینید ابراهیم خلیل است افضل از موسی کلیم و عیسی روح الله است اما در حقیقت چی هستش دینی که آمده دین موسی و عیسی علیهم السلام فراگیرتر شده ماندگارتر شده فضلنا این هم یک فضیلت در ظهور است ابراهیم خلیل این طور در ظهور ورود پیدا نکرد اما اینها پس فضلناهم هم در مقام اثبات هم در مقام ثبوت است ممکن است هر دو باشد پس ممکن است ثبوت هاشان باهم متفاوت است اثبات هاشان هم ممکن است یکی متاخر است درجه ثبوتیش هم کمتر است اما مقام اثباتش چی باشد یک شهید می بینی که گاهی این شهید رتبه اش گاهی به بعضی از شهدای دیگری که آدم می شناسد نمیرسد اما مقام اثباتش را خدای سبحان توسعه میدهد هدایت گری این خیلی زیاد می شود گاهی اثر این خیلی زیاد می شود هرچند که دیگری از این بالاتر بوده و در دفاع هم هست اینها در حقیقت مقام اثبات است یک تفاضلی است یک عملی داشته که اثرش این میشود بله
سوال کننده : درباره این حدیث نوری که گفتید مراتب هدایت 1:02:00
استاد : احادیث نوری دو دسته اند بعضی هایشان ناظر به مقام ثبوت اند بعضی به مقام اثبات اند
سوال کننده : مراتب هدایت را که گفتید کجاست؟ چه طوری است؟ منبعش؟
استاد : احادیث نوریه؟
سوال کننده :حدیث خلق نوری گفتید که یکی مربوط به خلق نوری و یکی تک به تک
استاد : احادیث خلق نوری متعدد آمده خلق نوری متعدد آمده به عنوان احادیث خلق نوری ابوابی دارد
سوال کننده : یعنی می گوید که فلان امام مثلا در یک زمینه بود و فلان امام در یک زمینه دیگه آمده؟ 1:02:36
استاد : بله حتی اینها را داریم یعنی می گوید مقامش اینجاست آن می گوید مثلا ما داریم که این اصل وجودش در امام حسین (ع) کشتی اش اسرع در نجات است نه به لحاظ اینکه مقامش اوسع از وجود است نه ظهورش اوسع است
سوال کننده : یعنی باب جداگانه دارد؟
استاد : نه خلق نوری یک سری جاها هست که آوردند جمع کردند اما در خود بحار هم که نگاه کنید مثلا عبارت خلق نوری را آوردند
سوال کننده : یک باب را آوردند؟
استاد : ظاهرا در یک باب هم آورده باشند. حالا این طور که یادم است آورده باشند
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 292” دیدگاه میگذارید;