بسم الله الرّحمن الرّحیم
2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّمَا أَفْضَلُ الْعِبَادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعِبَادَةُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِرِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلَانِيَةِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَق الظَّاهِرِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَةِ وَ الْأَمْنِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمُ الْيَوْمَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ مُسْتَتِرٍ بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ خَمْسِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً فِي جَمَاعَةٍ وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِي وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا لَهُ خَمْساً وَ عِشْرِينَ صَلَاةً فَرِيضَةً وَحْدَانِيَّةً وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاةً نَافِلَةً لِوَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا عَشْرَ صَلَوَاتٍ نَوَافِلَ وَ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ حَسَنَةً كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا عِشْرِينَ حَسَنَةً وَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَسَنَاتِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا أَحْسَنَ أَعْمَالَهُ وَ دَانَ بِالتَّقِيَّةِ عَلَى دِينِهِ وَ إِمَامِهِ وَ نَفْسِهِ وَ أَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَرِيمٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ وَ اللَّهِ رَغَّبْتَنِي فِي الْعَمَلِ وَ حَثَثْتَنِي عَلَيْهِ وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلَ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ نَحْنُ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ فَقَالَ إِنَّكُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَى الدُّخُولِ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ وَ فِقْهٍ وَ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ سِرّاً مِنْ عَدُوِّكُمْ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ مُطِيعِينَ لَهُ صَابِرِينَ مَعَهُ مُنْتَظِرِينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ خَائِفِينَ عَلَى إِمَامِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مِنَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ تَنْتَظِرُونَ إِلَى حَقِّ إِمَامِكُمْ وَ حُقُوقِكُمْ فِي أَيْدِي الظَّلَمَةِ قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ وَ اضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَ عِبَادَتِكُمْ وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ وَ الْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ فَهَنِيئاً لَكُمْ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ يَظْهَرَ الْحَقُّ وَ نَحْنُ الْيَوْمَ فِي إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِي خَلْقِهِ وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا- إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِيرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا.[1]
این حدیث، بسیار حدیث شریفی است. شاید در باب خودش و محتوایی که دارد، نسبتاً منحصر به فرد باشد و تکررّی به این جامعیت نداشته باشیم. لذا شاید دو یا سه جلسه است که در محضر این روایت شریف هستیم. از نکات، اصول و سننی که در این روایت شریف بیان کرده است، بهره مند هستیم.
شدّت عمل در دوران غیبت
روح کلی این روایت را عرض کردیم که این است که دوران غیبت، دورانی است که یقین بالاتر و رضای بالاتر الهی ایجاد میشود و دورانی است که عمل در این دوران، به شدّت و با مراتب بسیار بالاتر از دورانی که امام حاضر است، تأثیر دارد و علت آن هم این است که ضمائمی به عمل ملحق میشود که آن ضمائم، توسعه وجود شدیدی را ایجاد میکنند. از جمله تخوّف و خوف و آزاد نبودن در عمل کردن و این مراقبت هایی که انسان ایجاد میکند.
نکته دیگر این است که در این دوره است که انسان با تمام سختی هایی که وجود دارد حامل آن امانت الهی که دین خداست میماند و باقی ماندن در این دوره بر حامل امانت الهی، خیلی باقی ماندن عظیمی است که گویا این ریسمان فیض الهی باریک میشود، اما با وجود این، فیض افراد در این دوران ها قطع نمیشود. لذا تمام آن چیزی که سابقین داشتند، برای لاحقین بواسطه این ها میرسد. فیض سابقین برای لاحقین با واسطه وجودی این ها محقّق میشود و این عظمت زیادی است که هم کمالات لاحقین را این ها با این نگاه واجد میشوند، چون سبب بقاء و رسیدن به آن ها هستند، هم فیض سابقین را واجد میشوند، چون آنچه باعث میشود نتیجه فعل آن ها ادامه پیدا کند، توسط این ها شکل میگیرد. پس از جهات متعدّدی این دوره بسط وجود ایجاد میکند. ندیدن، اما ایمان آوردن به امام، سخت بودن ارتباط با امام، اما باقی ماندن بر ایمان، فشارهای زیاد اما تحمّل کردن، این ها بسیار مهم است.
عرض کردیم در روایت حضرت میفرمایند: اگر بر شما بار کنند آنچه بر این ها بار کردند، شما قدرت حمل آن را ندارید. لذا وجود این ها خیلی سعه پیدا کرده است که چنین قدرتی بر تحمّل، صبر و برداشتن این بار عظیم امانت الهی، دارد چون در دوران دیگر، امام این بار را منتقل میکند، اما در دوران غیبت، مؤمنان این بار را بواسطه امداد امام منتقل میکنند. این ها خیلی بحث های دقیق و زیبایی است که دوران غیبت را از دوران دیگر و عمل در دوران غیبت را نسبت به دوران های دیگر ممتاز و بسیار عظیم میکند.
در روایات بیان شد که اقامه جماعت در این دوره، ولو با تعداد کم، نسبت با نماز جماعتی که در دوران حضور محقّق میشود، 50 برابر ثوابش بیشتر از نماز در دولت حق و سیطره امام حقّ است. یعنی این قدر برای انسان قابلیت ایجاد میشود و فیض و توفیق الهی، این طور شامل حالش میشود.
جلسه گذشته عرض کردیم که این توفیق که میفرمایند 50 برابر، نه اینکه در روز جزا 50 برابر به او میدهند، بلکه از حالا توفیق پنجاه برابری پیدا میکند. بقیه عمر دنیایش، کسبش و عباداتش بر اساس این سعه، محقّق میشود. یک نمازش این طور پنجاه برابر میشود. هر عملش به همین شدت یک زاویه باز توفیقات را ایجاد میکند. یعنی اشتداد وجودی این شخص نسبت به اشتداد وجودی کسی که در زمان ظهور واقع است، غیر قابل توصیف است، البته بحث های لطیف تری هم به دنبالش خواهد آمد. تا این مقدارش را این جا فرمودند که نماز جماعتش 50 برابر توفیق بیشتر دارد. نماز فرادی کسی که در دوران غیبت است، نسبت به دوران ظهور 25 برابر جزای بیشتر دارد، نافله اش 10 برابر اثر دارد. هر حسنه ای 20 برابر اثر دارد. توضیحات این را جلسه گذشته عرض کردیم.
علّت عدم احساس سنگینی عمل در دوران غیبت
سؤال: اگر کسی در دوران غیبت این سنگینی را احساس نمیکند، مشکلی دارد؟
پاسخ: این دو جهت دارد. یکی این که آن قدر این سعه وجود پیدا کرده است که این سنگینی را احساس نمیکند. برایش عادی میشود. یک موقع هست که نه، آن تکلیف را انجام نمیدهد. تکلیفی که باید این گونه انجام بدهد را انجام نمیدهد. دارد به یک ظواهر و ساز و کار ساده ای، بسنده می کند و جهاتی که در وجود این بخواهد محقّق باشد را متحقّق نکرده است. به یک اقلّی خودش را قانع کرده و شدّت را احساس نمیکند. موضوع بحث ما کسی است که در دوره غیبت این سنگینی را احساس می کند و او را با کسی که در دوران حضور است، مقایسه می کنیم که البته باید مشترک در نظر گرفت. یعنی معرفتشان مشترک باشد ،عمل این با عمل او مشترک باشد، آن وقت بودن در دوره غیبت با بودن در دوره حضور عمل را 50 برابر میکند.
اما اگر کسی نه، در این دوره یک کارهای ساده ای در حدّی که مقدور افراد عادی بود انجام داد، لذا سنگینی و سختی هم احساس نکرد، او نه، او موضوع بحث ما نیست. نمیگوییم اجر او چقدر است. کار نداریم. اما موضوع قیاس و ایجاد مقیاس در این مسئله بود.
نسبت قبح گناه در دوران غیبت و حضور امام(ع)
سؤال: در رابطه با گناهان هم همین طور است؟
در رابطه با گناهان، بحث مهم است. در دورانی که مؤمنی در یک جامعه توحیدی قرار دارد که بسط حاکمیّت امام عادل است و دوران امام ظاهر است، دولت حق است، گناه کردن در این جا قبحش خیلی عظیم است تا دورانی که دوران غیبت امام است، بسط دولت باطل است و از طرف دیگری این هم گناهش مخفی است، مثل عبادت سرّی که در آن جا داشتیم، معلوم است که این گناه نسبتش با گناهی که در دولت امام حقّ و ظاهر باشد، حتماً متفاوت است.
مثلا یک کسی در شهر مذهبی مثل قم با روسری بیرون بیاید، یک کسی هم با روسری در یک شهر غیر متدیّن، مثلا در یک کشور اروپایی و در مهد سلطه آن ها بیرون بیاید. آیا این دو یکسان هستند؟ نه. این خیلی با پدر و مادر و محیط و اطرافش مقابله کرده تا چادر را کنار گذاشته است. توانسته با همه این ها معارضه کند. آنی که آنجاست هم خیلی مقابله کرده تا بی حجابی اش را به روسری تبدیل کند. ظاهرش یک عمل فیزیکی است. اما ببینید او چه ثوابی برایش مترتّب میشود که با همه مقابله های اطراف خودش، مقابله کرده و مقاومت کرده و محرومیّت برایش ایجاد شده و شماته ها را تحمّل کرده، تا با روسری بیرون بیاید. این شماتت کفار را برای خودش خریده است. این شخصی که در قم این طور میآید، مؤمنین شماتتش کردند که چرا اینطور رفتی. آمدن اینطوری موجب خوشحال شدن کفاّر میشود، اما آن یکی باعث غضب کفّار میشود. آثار فعل را ببینید، با اینکه ظاهرش یک عمل است. ببینید در دو محیط چقدر متفاوت است. همین نسبت عمل را داشته باشیم در دولت حقّ و دولت غیر حقّ.
نظام جزای الهی نسبت به عمل در جامعه ایمانی و جامعه کفر
یک نکته دیگر هم هست که خدای سبحان با این نگاه عدالت را ایجاد کرده است. هر جا که معصیت سخت است، مانند جامعه توحیدی قوی، مانند زمان امام زمان(ع) و استقرار حاکمیت حضرت، مانند دولت پیغمبر(ص) که در کار بود و همه عوامل به نفع حفظ ایمان باشد. در چنین جاهایی، معصیت خیلی عقابش شدید است. چون جوّ مذهبی است. در قبالش ایمان خیلی راحت است. ایمان راحت با معصیت سخت است. در جایی که ایمان خیلی سخت است و معصیت ساده است، مثل یک کشوری که اساسش بر نظام کفر چیده شده است، یک مؤمن در آن جا خیلی سخت زندگی میکند، اگر نعوذ بالله از دست آن مؤمن گاهی خطا سر زد که مطابق عموم آن جامعه است، نه اینکه گناه نیست، اما عقابش نسبت به مؤمنی که در جامعه ایمانی محض دچار خطا میشود، خیلی متفاوت است.
حرکت به لحاظ ایمان و معصیت با هم ضرب و تقسیم میشود، در جامعه ایمان و جامعه کفر، با اینکه نقطه های شروع متفاوت است، اما سرعت حرکت و رسیدن به نتیجه واحد میشود. این ضرب و تقسیمش خیلی زیبا میشود.
سؤال: سرعت واحد میشود؟
پاسخ: سرعت در نتیجه یکی می شود. نه اینکه راه ظاهری را طیّ کند. سرعت در حرکت به سوی خدا. آن شخص در حرکت ظاهری که برای اقامه نماز انجام دهد، بیچاره میشود. اما این خیلی راحت این کار را انجام می دهد. این با مقاومت در برابر معصیت، او با عبادت در سختی. راحتی عبادت و سختی معصیت از یک جا، راحتی معصیت و سختی عبادت در جای دیگر، این دوتا با هم وقتی ضرب میشوند و جمع میشوند، در مسیر مکمّل هم میشوند.
سؤال: پس طینت موثر نیست؟
پاسخ: کسی که در شرایط سخت به دنیا میآید، با شرایط سخت نتیجه اش بیشتر میشود وجبران میشود.
در نظر بگیرید کسی در جامعه ایمانی به دنیا آید، آبائش موحّد بودند، سرعت حرکتش هم در اوج باشد، فعل آباء هم جزء سرمایه های این حساب میشود. اما این طور نیست که کسی که در غیر این جا به دنیا آمد، محروم باشد. او برای جبران این باید راه های جبرانی قرار بدهد. این عیناً در تبدیل حاکمیّت امام حق و دولت حقّ با حاکمیّت دولت باطل و استتار امام حقّ است، عیناً مسئله ترسیمش مانند آن است. میرسیم. ببینید جبران را خدا چقدر زیبا قرار داده است. کسی نمیتواند بگوید راه من بسته است.
میزان تأثیر زمینه ها در سرعت حرکت انسان
سؤال: اگر سرعت نتیجه بر تلاش متوقّف باشد ، پس زمینه ها مهم نیست؟
پاسخ: اصل این است که زمینه، نقش اصلی را ندارد، نقش اصلی مربوط به سعی و کوشش است. «لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» [2]. این عدالت را کامل نشان میدهد. اما محیط و اطراف و زمینه ها و سابقه همه این ها تاثیر مُعدّی دارند. به عنوان مُعدّ همه تأثیر دارند. اما هیچ کدام علّت تامّه نیستند. بین این ها داریم میگوییم. علّت تامّه عمل انسان و سعی انسان و تلاش خود انسان است. مُعدّات تأثیر دارند. سرعت و مانعیت ایجاد میکنند.
سؤال: چیزی که ما در آن نقش نداشتیم؟
پاسخ: تاثیر در سرعت دارند. اما علّت تامّه، سعی خود انسان است. این هم قابل تفصیل است. آباء و اجداد آیا نقشی در انسان دارند و عمل اختیاری انسان به نحوی حساب میشود یا نه؟ بحث دارد.
در روایات فرمودند کسی عمل حسنه انجام دهد، بیست حسنه برای او نوشته میشود. هر حسنه ای خودش ده برابر بود. اما این جداگانه، 20 برابر دوران استتار امام حقّ و سلطه باطل ارزشمندتر و افضل است. یعنی به این سعه وجود میدهد و از همین حالا برایش سعه وجود ایجاد میشود.
آغاز جزاء همراه با آغاز عمل
دین از جهت نقد بودن جزا، کاربردی بودن جزا بی نظیر است. هیچ چیزی مثل دین این قدر نقد نیست. به محض اینکه عمل شروع میشود، جزا آغاز شده است. نه پس از پایان عمل، جزا داده میشود. آغاز عمل، آغاز جزاست. کارگر که تا عصر کار میکند، عصر حقوقش را میدهند. اما دین، نقد در جزاست. آغاز عمل، آغاز جزاست. پایان عمل، تمامیّت جزاست. نه اینکه پایان عمل، آغاز جزا باشد. نه اینکه قیامت، آغاز جزا باشد. قیامت با این نگاه از آغاز عمل شروع می شود. عمل دارد قیامت را محقّق میکند. لذا همین الان توسعه وجود ایجاد میشود. این که من بر آن اصرار دارم، چون خیلی متفاوت میشود اگر جزای عمل از همین الان آغاز شود یا اگر عمل جزایش در قیامت به این داده شود، قیامت هم یک امر زمانی پس از عالم دنیا دیده شود. این تفاوت نگاه ها خیلی تأثیر دارد. ما این که قیامت پس از عالم دنیا به پا خواهد شد، را قبول داریم. ولی آن جا آشکار شدن نظام جزاست. میبینند که عمل چطور توسعه داد. علاوه بر جزاهایی که داده میشد. «كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» [3]. میبیند این همان عمل است. تشابه را میبیند. «رزقنا من قبل»، همان عمل بود که این رزق مطابق آن عمل بود. رزق عمل را پیدا کرده بود. حالا رزق جزا را پیدا میکند. ولی توفیق و نتیجه اش از همین جاست. این مسأله که توفیق عمل و سعه عمل از همین جا شروع میشود، اگر باور شود، خیلی انسان را عظیم میکند
رابطه اخلاص و تضاعف پاداش
در دنباله اش میفرمایند:
وَ يُضَاعِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَسَنَاتِ الْمُؤْمِنِ مِنْكُمْ إِذَا أَحْسَنَ أَعْمَالَهُ [4]
نشان میدهد این 20 برابر کفِ کار است. حداقل این قدر است. حداکثر چقدر است؟ به مقدار اخلاص در عمل. هرچقدر عملت خالص تر و بهتر باشد، باب بازش در تضاعف بسته نیست. این هم یک بشارت است. این ها خیلی بشارت است. حیف که ما باورمان نمیشود. اگر باورمان می شد، اصلا انسان دیوانه میشود همچنین بشارتی به او بدهند، باور کند خیلی انسان شوق به عمل پیدا میکند که بگویند این بیست برابر است، ده برابر هم که صورت حال خودش بود، میشود 200 برابر. 200 برابر هم کفِ کار باشد نه سقف کار. این برای یک انسان مؤمن معمولی است که 200 برابر سعه پیدا میکند. بعد میفرماید هرچقدر این عمل حالت حُسن و انجامش خالص تر باشد و حَسَن تر باشد، تضاعف مطابق با آن محقّق میشود. چون حَسَن بودن حدّ ندارد، مراتب اخلاص حد ندارد، حدّ نزده است. این سقفش حد ندارد.
کسانی که در حاکمیّت نظام اسلامی هستند، به لحاظ کلّ هستی مبسوط الید نیستند. اعمالی که نظام کلّ را مورد تأثیر قرار میدهد. لذا فشار را بیشتر از جانب آن ها میکند. خود این تحریم های اقتصادی برای این مسئله است. خود این فشارهای سیاسی برای همین مسئله است. اگر توانستیم اعمالی را تعریف کنیم که این اعمال دشمن را به غضب میآورد و تحقّقش کار سختی است، این، این را محقّق میکند.
تقیّه در دین
وَ دَانَ بِالتَّقِيَّةِ عَلَى دِينِهِ وَ إِمَامِهِ وَ نَفْسِهِ [5]
دان هم معنای قرب را میدهد که خدای سبحان دان فی علوّه، نزدیک است در عین علوش. یا دنی فی علوّه. همچنین «عالی فی دنوّه» داریم. دنوّ یعنی نزدیک بودن. هم معنای تدیّن و دین داری میدهد. دینش را تقیّه قرار میدهد. دین تکرار نشده است. دینش را تقیّه قرار میدهد، چند جهت ممکن است پیدا کند. یکی تقیّه در اصل دین داری اش است. یعنی یک جایی هست که اصل دینش مورد تقیّه است. یک جایی بر امامش تقیّه دارد. در کشور کفر ممکن است اصل دینش مورد تقیّه است. گاهی در کشور اسلامی شیعه بودنش محقّ تقیّه است. به لحاظ امامش تقیّه میکند. گاهی به لحاظ دین تقیّه نمیکند، به لحاظ حفظ جان خودش است. مراتب میشود. «دینه» در اوج است، «امامه» دنبال آن قرار میگیرد، «نفسه» در مرتبه سوم قرار میگیرد. درست است که «دان بالتقیة علی دینه»، جانش مورد خطر بود، نه فقط جانش محلّ خطر است، بلکه دینش به خطر میافتد. گاهی امام به خطر میافتد. لذا در زمان حضرات گاهی بعضی بلد نبودند، یا جهالت به خرج میدادند، یا فکر میکردند شجاعت است، امام را به خطر میانداختند. امام مورد هجوم و فشار قرار میگرفت. لذا اگر کسی دین داری را مورد تقیّه قرار داد، هم دینش مورد هجوم قرار نمیگیرد، هم امامش و هم نفسش. جایی که دینش را به خطر میاندازد، زبان دشمن را به دینش باز میکند، مثل اینکه ما کاری کنیم که دشمن دین را تحقیر کند و مورد شماتت قرار دهد، بگوید ببینید این ها دین دارها هستند. عمل من باعث بشود دین مورد هجوم دشمن قرار بگیرد، اینجا تقیّه بر دین رعایت نشده است. یا من کاری کنم که امام مورد هجوم قرار بگیرد.
در رابطه با محمد بن مسلم است، در دادگاهی رفتند تا شهادت بدهند. دوره ای بوده که شیعیان، شهروند درجه دو بودند. لذا شهادتشان را قبول نمیکنند. قاضی رو به محمدبن مسلم میکند، میگوید شما فاطمی هستید، لذا شهادتتان مقبول نیست. محمد بن مسلم گریه میکند. میگوید چرا گریه میکنید، خوب دست بردارید. میگوید گریه من به خاطر این است که شما ما را فاطمی میشناسید و ما چه نسبتی با حضرت(س) داریم؟!
ما را هم امروز فاطمی میشناسند، اما رفتار ما چه نسبتی دارد؟ اگر رفتار ما فاطمی بود، خیلی سعه ما فرق داشت. اعمال ما، زبان دیگران را به دین ما و امام ما باز کرده است.
وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ شَهِدَ أَبُو كُرَيْبَةَ الْأَزْدِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيُّ عِنْدَ شَرِيكٍ بِشَهَادَةٍ وَ هُوَ قَاضٍ فَنَظَرَ فِي وَجْهِهِمَا مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ جَعْفَرِيَّانِ فَاطِمِيَّانِ فَبَكَيَا فَقَالَ لَهُمَا مَا يُبْكِيكُمَا فَقَالا لَهُ نَسَبْتَنَا إِلَى أَقْوَامٍ لَا يَرْضَوْنَ بِأَمْثَالِنَا [6]
ما چه نسبتی داریم، آن ها از ما راضی نیستند.
أَنْ نَكُونَ مِنْ إِخْوَانِهِمْ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ سَخِيفِ وَرَعِنَا وَ نَسَبْتَنَا إِلَى رَجُلٍ لَا يَرْضَى بِأَمْثَالِنَا أَنْ نَكُونَ مِنْ شِيعَتِهِ فَإِنْ تَفَضَّلَ وَ قَبِلَنَا فَلَهُ الْمَنُّ عَلَيْنَا وَ الْفَضْلُ قَدِيماً [7]
اگر ما را بپذیرند از فضل و لطف آن هاست. البته آنها همیشه فضلشان شامل حال ما بوده است.
فَتَبَسَّمَ شَرِيكٌ ثُمَّ قَالَ إِذَا كَانَتِ الرِّجَالُ فَلْتَكُنْ أَمْثَالَكُمْ [8]
در روایتی دیگر دارد که شما دست بردارید. اینجا میگوید اگر کسی میخواهد تابع کسی باشد، این طور باشد.
يَا وَلِيدُ أَجِزْهُمَا هَذِهِ الْمَرَّةَ [9]
بگذار شهادتشان قبول باشد.
وَ لَا يَعُودَا ثَانِيَةً قَالَ فَحَجَجْنَا فَخَبَّرْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِالْقِصَّةِ [10]
برای امام صادق (ع) این را گفتیم.
فَقَالَ وَ مَا لِشَرِيكٍ شَرَّكَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِشِرَاكَيْنِ مِنْ نَارٍ [11]
خدا او را با بندهای آتش عذاب کند که میدانند ولی نمیپذیرند. چون معلوم شد که ته دلشان این ها هست، اما حبّ دنیا این ها را برده است. خیلی سخت است که ما را فاطمی و جعفری و مهدوی بدانند، اما بویی از این در وجودمان نباشد.
امساک در کلام، مصداقی از تقیّه
وَ أَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً [12]
زبانش را نگاه میدارد و کنترل میکند. «وَ أَمْسَكَ مِنْ لِسَانِهِ» را در کنار آن ها آورده است. این هم از تقیّه است. یعنی جلوی زبانش را میگیرد. گاهی تقیّه نیست، عام تر است. یعنی حرف زدنش را مراقب است که چیزی به دین خدشه وارد نکند. در یک دورانی که انسان مورد هجوم است، باید خیلی حواسش باشد. جایی که حرف شبهه ناک است نزند. هر حرفی را هرجا نزند. نمیداند و یقین ندارد. ممکن است بعضی بهانه ای پیدا کنند علیه دین، یا گمراه شوند. جایی که یقین دارد و میداند گفتن به مصلحت است. دانستن یک بحث است، حکمت یک بحث است. انسان بداند که اینی که دارد میگوید به مصلحت است. حکیم کسی است که وقتی حرفی میزند، غیر از این که آن حرف صحیح است و صدق است، به جاست. حرف صحیح را بی جا زدن، خراب کردن حرف است. لذا حرف صحیح را به جا زدن حکمت است. «امسک من لسانه» یعنی حکیم است. هر جایی هر حرفی را نمیزند.
مثلا بعضی روایات خاص برای شیعیان خواص است. این را آدم جلو مؤمن و کافر بگوید. مومنان ساده تمسخر میکنند میگویند این دین شد؟ برای کفار هم جلسه طنز میشود. آن حرف سنگین ضایع میشود. مگر آدم میتواند هر حرف سنگین اهل ایمان را هر جا مطرح کند؟ حضرات فرمودند: «هُوَ اَلسِّرُّ وَ سِرُّ اَلسِّرِّ وَ سِرُّ اَلْمُسْتَسِرِّ» ،[13] بعد میفرمایند: « يَا جَابِرُ حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، أَمْرَدُ ذَكْوَانُ وَعْرٌ أَجْرَدُ لاَ يَحْتَمِلُهُ وَ اَللَّهِ إِلاَّ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ، فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِنَا فَلانَ لَهُ قَلْبُكَ فَاحْمَدِ اَللَّهَ، وَ إِنْ أَنْكَرْتَهُ فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ ، وَ لاَ تَقُلْ كَيْفَ جَاءَ هَذَا! وَ كَيْفَ كَانَ وَ كَيْفَ هُوَ! فَإِنَّ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلشِّرْكُ بِاللَّهِ اَلْعَظِيمِ»[14] این ها گاهی بعضی اش دست ما رسیده است، برای اینکه میبینیم مفهومش، خیلی عالی است میخواهیم همه جا بگوییم. این خراب کردن آن حدیث است و خراب کردن آن ظرفیت وجودی است. وقتی این مظروف را ریختی در آن ظرف، ظرف هم از بین میرود.
اگر کسی این کار را کرد، در مرتبه دوران غیبت خیلی وضوح دارد. ولی در دوران ظهور، ظرفیت مردم بالا رفته است، گفتار ساده است، ظهور افعال ساده است، آنجا تقیّه نمیخواهد. همه چیز آشکار است. اما در دوران ظهور، ظرفیت های کمالی است که بتواند شرح صدر داشته باشد، تنگی و ضیق نفس نداشته باشد که هرچیزی را بخواهد، به زودی آشکار کند. این «اضعافا مضاعفة» به مقدار شدّت متفاوت می شود. گاهی حکم ظاهری دین را هم نمیشود گفت. تحمّل کسی که در اوج است، نسبت به گفتن ظواهر هم وقتی محدودیّت هست، خیلی سعه وجود پیدا میکند.
جابر بن یزید جعفی حامل هفتاد هزار حدیث بوده است. شاید اغلب این ها طبق روایات احادیث سرّ بوده است. گفتند یک جا را بکن و در آن جا بگو و بعد خاک بریز. خیلی فشار میآورد. ما نمیفهمیم که انسان یک کمالی در وجودش باشد، اما نتواند بروز دهد. یک وقت عبادت مخفی میکند، این ساده است. اما معارفی که میبینی همه به آن به اشدّ احتیاج نیاز دارند، اما مجبوری دم نزنی و سکوت کنی، خیلی فشار میآورد. اشدّ احتیاج را ببینی، اما ببینی شرایط جوری است که نباید اظهار شود. خیلی سخت میشود. میبیند که این چه دارد میکشد و به چه چیزی دارد مبتلا میشود. خیلی سخت میشود. اما سکوت میکند. اگر کسی احادیث ولایت را ببیند، با جانش عجین بشود، میفهمد که اگر مردم به این متمسّک بشوند، چقدر اوج میگیرد. چه کسی بخیل است که مردم اوج نگیرند؟ اما شرایط مناسب نیست. دم نزن. همه را در خودت نگاه دارد.
«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» [15]. پیامبر میدید که چه دارند از دست میدهند. همین نسبت در مراتب ایمان است. میبینند که چقدر این جا به مراتب ولایت احتیاج است.
«اضعافا مضاعفة» در دوران غیبت است. در دوران حضور نیست. این از برکات دوران غیبت است.
کرامت الهی، علّت برای نظام تضاعف در جزاء
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَرِيمٌ [16]
در این قسمت، جزای همه این هایی که بیان کرده است را در این إشراب کرده است. مثلاً آیه حکم هایی میفرماید، بعد میفرماید: خدا غفور است. این علّت برای آن حکم میشود. «ان الله عز و جل کریم»، کرامت الهی علّت برای این جزاهای احسن و مضاعف و ده برابر و بیست برابر است. این باب کرم را نشان میدهد. برای انسان نسبت به دیگران راه گشایی است. همین نسبت هایی که برای تو قرار دادم، هرچقدر میخواهی رابطه برقرار کنی، به همین نسبت با دیگران کریم باش. اگر کسی عملی انجام داد، به همین نسبت جزا قرار بده. خدا میگوید من با تو این طور رفتار میکنم، تو هم با دیگران این طور رفتار کن. یک مدل رفتاری در جامعه ایمانی هست.
عمار ساباطی خیلی مشعوف شده است. امام(ع)، خیلی چیز به او فرموده است. خوشا به حالش این قدر معارف به او یاد داده است. حالا بعداً فردی قدردان نباشد، بحث دیگری است. در ادامه عرض کرد:
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ وَ اللَّهِ رَغَّبْتَنِي فِي الْعَمَلِ وَ حَثَثْتَنِي عَلَيْهِ [17]
خیلی شوق و رغبت برای ما ایجاد شد. فکر نمیکردیم این دوران این قدر عظیم باشد.
وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ صِرْنَا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلَ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ نَحْنُ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ [18]
چطور میشود ما الان در دولت باطل امام مخفی هستیم، و داریم پنهانی کارمان را میکنیم، از دولت حقّ آشکار که اصحاب امام ظاهر باشد، اعمالمان أفضل باشد، با اینکه دینمان یکی است. تبعیض نیست؟ برای ما رانت ایجاد نشده است؟ اختیاری هم که نیست. نگاه اول این است که حسرت میخورد که چرا ما در دوران ظهور نیستیم. آنقدر امام صادق(ع) از فضائل دوران غیبت فرمودند، میفرمایند آن ها ضرر کردند که در دوران ظهور واقع میشوند. این عدم عدالت نیست که ما اینطور افضل باشیم؟ یعنی نگاه کاملاً عوض شد. حضرت تصحیح میکند. اما ببینید چقدر زیباست. یعنی آن قدر امام صحنه را زیبا ترسیم کرده است، طرف خوشحال است که در این دوره است. خوب شد که در دوره غیبت هستیم. که این موضوع اعم از دوران غیبت امام، یا عدم سیطره امام و استتار امام در دوره حضور است.
آدم مؤمن دلش برای دیگران هم میسوزد. عمل ما افضل میشود، چطور میشود که دینمان واحد است ولی ما افضل میشویم.
سبقت در دین و احکام الهی، علّت أفضلیّت اعمال مردم در دوران غیبت
حضرت میفرمایند شما بالاتر هستید. علت أفضلیّت شما این هاست:
فَقَالَ إِنَّكُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَى الدُّخُولِ فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [19]
شما در قبول دین، سابق بر آن ها هستید. لذا حلقه اتصالی آن ها در دین داری شما هستید و دین بواسطه شما به آن ها رسیده است. سابق از لاحق به لحاظ اینکه حامل دین شده است، افضل است. دقّت کنید که چقدر ظرائف دارد و حضرت همه نکاتی که در ذهن خلجان میکند را آورده اند. دین و جزئیات دین را بیان کرده اند.
وَ إِلَى الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ وَ فِقْهٍ [20]
همه دانش ها و اعمال بواسطه وجود شما به آن ها رسیده است. خیلی زیباست. اگر ما بدانیم در کجای عالم قرار گرفتیم و کدام برهه هستیم، خیلی برای انسان ارزشمند میشود. نماز جماعت را مثال زدم. کسی که صف اوّل است، میگویند با شمشیر سبقت گرفتن برای صف اوّل جا دارد. بعدی ها اتصالشان از اوست. به این مقدار ثواب نماز آن ها از او هم محسوب میشود. ببینید امام چه اثری دارد. همان طور کسانی که به امام در صف اول نزدیک تر هستند. چقدر نگاه زیباست. این جامعه قوامش در هر چیزی با این نگاه چقدر متفاوت میشود. کسی در هر عمل خیری اوّل باشد، در عمل خیر سبقت داشته باشد، بقیه راه بیفتند، بقیه از طریق این راه افتادند. این وصل بقیه را کرده است. سنّت گذاری از این سنخ میشود. این اصلی است که حضرت بیان می کنند ولی ببینید چقدر میتواند شاخه و شعبه داشته باشد. انسان از همه این ها میتواند به عنوان یک سنّت کلّی که سنن فرعی زیادی از آن ناشی میشود استفاده کند، که از هر کدام از آن ها اعمال زیادی نشأت میگیرد.
هر فقه و هر عملی از اینجا نشأت گرفته است. شما سبقت داشتید.
وَ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ سِرّاً مِنْ عَدُوِّكُمْ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ [21]
یکی «سبقتموه الی دین الله» بود. یکی صوم و صلاة و غیره. سومی عبادت الله است. شما در این دوره، رابطه تان را با امام، با همه سختی اش قطع نکردید. با اینکه امام مستتر بود، ولی رابطه محفوظ مانده است.
ارتباط با امام از طریق عمل صالح
مُطِيعِينَ لَهُ [22]
همه کارتان را مرتبط با امام انجام میدهید، با اینکه امام غائب است. همه وجودتان ارتباط با امام هست با اینکه امام دیده نمیشود. امام دیده نمیشود، ولی در تمام جزئیات انسان مرتبط با امام باشد. این اثرش همان بحث غیبت میشود. عرض کردیم دوران غیبت، دوران ارتباط با امام در مرتبه باطن و سعه امام است. دوران امام حاضر، انسان ها از طریق امام حاضر با دیدنش، رابطه برقرار میکنند. اما دوران غیبت انسان در تمام اعمالش با سعه نظام باطنی امام ارتباط برقرار میکند.
هر عمل را مرتبط انجام میدهد، هر عمل را با امام مستتر میبیند.
صبر بر فراق و غیبت
صَابِرِينَ مَعَهُ
صبرشان مع امام است. یعنی هر کاری که دارند انجام میدهند، ارتباطشان با امام است. چون امکان پذیر است. یعنی لزوم ندارد بروید امام را در مدینه ببینید. امام در همه جا حاضر است. مثل خورشید پشت ابر، که شعاعش همه جا را فرا گرفته است.
ارزش انتظار در سرعت رشد به سوی کمال
مُنْتَظِرِينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ [23]
یکی از چیزهایی که مختصّ شماست این است که شما منتظر دولت حق هستید. آن هایی که در دولت حق هستند، منتظر دولت حق نیستند. خود «منتظرین لدولة الحق»، یعنی شما طلب دارید. این طلب برای شما هم فعلیّت پیدا میکند. کسی که منتظر دولت حق است عملش با کسی که منتظر نیست، متفاوت است. این افق نگاه دارد، سمت حرکت دارد، دارد به آن سمت حرکت میکند، تمام توانش را هم به کار میگیرد. هرقدر رسید، رسید، هرقدر نرسید چون افق نگاهش آن جا بود، برایش محقّق است. چرا شما سابق هستید؟ چون علاوه بر این سبقت ها، شما منتظر آن ظهور هم هستید. و چون منتظر ظهور هستید، همه آنچه آن ها در ظهور میبرند، شما هم دارید. چون منتظر هستید. واقعاً به غیر از امام کسی نمیتواند ابتدا و انتهای عالم را در یک نگاه کلان نگاه کند و همه چیزش را فوق زمان در نظام وجودی بیان بکند.
خَائِفِينَ عَلَى إِمَامِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ مِنَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ [24]
هم خوف خودتان را دارید، هم خوف امامتان را دارید. هم خودتان را باید حفظ کنید، هم باید مراقب امامتان باشید. در دوران غیبت یعنی شأنیت امام خدشه دار نشود، شبهه و غباری از جانب دیگران به امام نچسبد، بدعتی را به امام نسبت دهند. امام را باید حفظ کنیم، خودمان را هم باید حفظ کنیم.
تَنْتَظِرُونَ(تنظرون در نسخه هست و بهتر است) إِلَى حَقِّ إِمَامِكُمْ وَ حُقُوقِكُمْ فِي أَيْدِي الظَّلَمَةِ قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ [25]
امام در مصدر نیست، حقوقی که باید به او داده میشد، همه را ضایع کردند. این چقدر برای انسان سنگین است که انسان ببیند حقّ امامش ضایع شده است. یک وقت میبینیم بعضی به امام(ره) یا مقام معظم رهبری جسارت میکنند، انسان چقدر غصّه میخورد. حالا ببینید اصل و اساس این حق که مربوط به امام معصوم(ع) است، ضایع شده است. امام در مسند بود، فیض امام جاری بود ولی الان ببیند نیست، حقّ مادّی و الهی و ولایی، همه ضایع شده و در دست ظلمه است. همه این ها عمل است و کمال است. در دوران حضور این ها نیست. این ها در آن دوره در کار نیست.
این که حقّ امام ضایع شده، از شما منع شده است. شما بهره مند از امام نیستید.
بحث ادامه دارد که انشالله در جلسه آینده بیان خواهد شد.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[2] نجم 39
[3] بقره 25
[4] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[6] الإختصاص، النص، ص: 202 ؛ رواه الكشّيّ- رحمه اللّه- في رجاله ص 108 و نقله المجلسيّ- رحمه اللّه- في البحار ج 11 ص 224 من الاختصاص. و الشراك: سير النعل على ظهر القدم أي جعل اللّه له يوم القيامة شراكين من النار.
[7] همان
[8] همان
[9] همان
[10]همان
[11] همان
[12]الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 334
[13] بصائر الدرجات ج۱ ص۲۹ | بحار الأنوار ج۲ ص۷۱ | مختصر البصائر ج۱ ص۳۳۸
[14] رجال الکشی ج۱ ص۱۹۳
[15] شعراء 3
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[17] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[18] همان
[19] همان
[20] همان
[22] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
[23] همان
[24] همان
[25] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 333 -334 -335
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 331” دیدگاه میگذارید;