بسم الله الرحمن الرحیم
روایات این باب اختصاص داشت به اینکه راوی همه واحد بود و از امام جواد منقول بود و این کتابی که این شخص (حسن بن عباس ) تدوین کرده بود در تفسیر انا انزلناه فی لیلة القدر، همه این روایات از همان کتاب بود. به لحاظ خود حسن بن عباس سند اینها ضعیف است. اما به متن ها می شد اعتنا کرد. اگر در چندتا از این روایات اختلالاتی دیده میشد که ممکن بود قابل تأمل باشد، روایات در کل روایات نسبتاً خوبی است. هرچند بعضی از بزرگواران بعضی فقره ها را مخالف دانسته اند. بعضی هم متشابه دانسته اند.
مرحوم شعرانی هم خیلی اعتنا نکرده اند به این روایات.
اما دلالت روایات خیلی مشکلی نداشت.
روایت امروز هم کمی اغلاق دارد. ولی میشود اغلاقش را با محکمات برطرف کرد. در کلّ ما این روایات را پذیرفتیم غیر از روایتی که جریان ابن عباس بود، بقیه اش را میشد بگویی مامون از خطاست و قابل توضیح است.
امام جواد علیه السلام از امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند.
9– وَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَمَا تَرَوْنَ «1» مَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلشَّقَاءِ-
______________________________
(1) اللام موطئة للقسم و جوابه «أكثر ما ترون» و «ترون» بمعنى «تزور» أو هو مصحف.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 253
عَلَى أَهْلِ الضَّلَالَةِ مِنْ أَجْنَادِ الشَّيَاطِينِ وَ أَزْوَاجِهِمْ «1» أَكْثَرُ مِمَّا تَرَوْنَ خَلِيفَةَ اللَّهِ الَّذِي بَعَثَهُ لِلْعَدْلِ وَ الصَّوَابِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
کسانی که دیدار رئوس شیاطین می روند بیش از ملائکه ای هستند که می روند دیدار خلیفه عدل . رئوس شیاطین و کفر و ضلالت را که خدا قرار داده … ملائکه که به دیدار خلیفة الله میروند اکثر نیستند. بلکه آنها که به سراغ دیدن راس شیطان میروند بیشترند.
من بعثه الله عز و جل للشقاء : این بعث، بعث جزایی است. یعنی خودشان پذیرفتند نه این که واقعا خدا مبعوث می کند.
این اولش مخالف روایاتی است که عالم پر از ملائکة الله است. ما فیها موضع قدم الا و فیها ملک راکع او ساجد. هر قطره بارانی که می آید، هر بادی که میوزد، هر سلول و مولکولی که هست… ملک همراه هم یک تصور اولی نکنیم که یک ملک بغل کرده باشد قطره باران را و اینور و آنور ببرد. نه. ملک همان هر قطره یا سلول مدبر اوست مثل روح که مدبّر بدن است. گیاهی که میروید با آن ملک میروید. آبی که از اسمان نازل میشود با این ملک نازل میشود. این منافاتی با سلسله اسباب دنیا ندارد. چون نظام تدبیر الهی با سنت ها و اسباب محقق میشوند. خود سنت های و اسباب، جزء ملائکة الرب هستند. خود قانون علیت و معلولیت جزء سنت ملائکة الرب هستند.
اینجا این روایت خلاف مشهور است. منتها باید بیانش کرد.
-جای دیگر هم اطلاق شده است که انسانی خلیفه بر ملائکه باشد؟
در جای دیگر داریم که ملائکة الله دور حقیقت خلیفة الله میچرخند.
سجده ملائکه نسبت به خلیفه الهی هم نسبت به خلیفة الله است. ملائکه مسجودشان میشود آدم. وقتی مسجود میشوند یعنی عین خضوع و طاعت. یعنی خلیفة. خلیفة یعنی حکم دارد، خلافت دارد. خلافت طاعت می آورد. ملائکه با سجده شان محض طاعت شدند. یعنی نسبت آدم به آنها خلیفة الله است.
ازواج نسخه بدل ارواح هم دارد. اگر ارواح باشد، ارواح مربوط به انسان هایی هستند که قبض روح شدند و فاسد بودند. اینها میشوند جنود شیاطین. ارواح شیاطینی که به زیارت خلیفه شقاوت «امام شقاوت» میروند. ازواج هم اگر بگویند میشود اعمالشان. من اجناد الشیاطین و ازواجهم. در قرآن ازواج به معنای اعمال آمده است.
احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿22﴾
در روایت داریم که در این آیه ازواج به معنای اعمال است . پس اطلاق زوج بر اعمال شده است. اینجا هم میتوانیم بگوییم اجناد شیاطین شیاطین انس و جن باشند، ازواجشان بشود اعمالشان. میشود هم گفت مراد از ازواجشان یعنی کسانی که قرین آن ها هستند. نسخه ارواحهم که داریم. پس سه احتمال وجود دارد.
قِيلَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ كَيْفَ يَكُونُ شَيْءٌ أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ كَمَا شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
مگر می شود که جمعیتی از ملائکه بیشتر باشد . حضرت می فرمایند « کما شاء الله عز و جل» حضرت با اجمال جواب میدهند
عالم شقاوت، عالم انسانی است و متعلق به عالم انسان است اما عالم مَلَکی همه عالم را فراگرفته سرتاسر عالم تحت تدبیر ملائکه الرب هستند در آن جا که شقاء نیست پس قطعا حتما باید شقاوت نسبتش کمتر از سعادت باشد. شقاوت فقط در عالم انسانی است. در حالی که سعادت عامه (نه سعادت مقابل شقاوت) سراسر هستی را فرا گرفته است. و همه جا ملائکه الرب در تدبیر هستند.
قَالَ السَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ إِنِّي لَوْ حَدَّثْتُ بَعْضَ الشِّيعَةِ بِهَذَا الْحَدِيثِ لَأَنْكَرُوهُ قَالَ كَيْفَ يُنْكِرُونَهُ قَالَ يَقُولُونَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ ع أَكْثَرُ مِنَ الشَّيَاطِينِ قَالَ صَدَقْتَ
حضرت هم تصدیق حرف این را میکند، هم آن بیان را نافیِ این نمیبیند.
افْهَمْ عَنِّي مَا أَقُولُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ يَوْمٍ وَ لَا لَيْلَةٍ إِلَّا وَ جَمِيعُ الْجِنِّ وَ الشَّيَاطِينِ تَزُورُ أَئِمَّةَ الضَّلَالَةِ
این رفت و آمد ها خیلی حرف است. همانطور که در بحث عرض اعمال که یک رفت و آمد است نظام عالم را جوری تقریر و تبیین می کند که یک نگاه دیگری درش می شود. وقتی که عرض اعمال لحظه به لحظه یا هر صبح و شام یا دوشنبه و پنج شنبه یا لیلة القدر یا آخر عمر یا لحظه وفات یا بعد وفات یا … که در روایات آمده است این نظام رفت و آمد که در عرض اعمال میشود، با این بحث ها نسبت داد.
جمیع جن و شیاطین که میگوید، آن طایفه ای از جن که با شیاطین سنخیت دارند. و الّا ما جن مومن هم داریم. اما چون غالب غیر مومن هستند با لفظ جمیع آمده است.
وَ يَزُورُ إِمَامَ الْهُدَى عَدَدُهُمْ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
تا الان سه تا قول شد.
1ـ آنهایی که امام ظلم را میبینند بیشترند از کسانی که امام عدل را میبینند.
2ـ حضرت تصدیق کردند که ملائکه بیشتر هستند یعنی آنهایی که امام ظلم را میبینند کمترند از کسانی که امام عدل را میبنند.
3ـ قول سوم اینکه مساوی اند.
حَتَّى إِذَا أَتَتْ لَيْلَةُ الْقَدْرِ فَيَهْبِطُ فِيهَا مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ خَلَقَ اللَّهُ أَوْ قَالَ قَيَّضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ(تردید از راوی است. قیض الله یعنی تقدیر شده) مِنَ الشَّيَاطِينِ بِعَدَدِهِمْ ثُمَّ زَارُوا وَلِيَّ الضَّلَالَةِ فَأَتَوْهُ بِالْإِفْكِ وَ الْكَذِبِ
شیاطین نزد ولی الضلالة گفتگو و آمار سازی و تصمیم سازی میکنند. کذب دروغ است. افک فوق دروغ است. چیزی است که درش رمی هم هست. فقط خلاف واقع نیست. گریز از واقع هم درش هست.
محبت داریم با ودّ. ودّ اظهار محبت است. فقط تحقق محبت نیست.
حرکت اگر با کذب از حق به باطل ایجاد بشود میشود افک. یعنی افک مرتبه اشد از کذب است. همچنان که ود مرتبه اشد از حب است.
حَتَّى لَعَلَّهُ يُصْبِحُ فَيَقُولُ رَأَيْتُ كَذَا وَ كَذَا
امام ظلم صبح که بلند می شود ادعا می کند. ادعاهای صبح نتیجه مشاهدات شبشان است. آن ها هم شب قدر دارند . در شب قدر ادعاهای این ها مضاعف می شود چون شیاطین می روند برایشان گفتمان سازی و جریان سازی می کنند.
فَلَوْ سَأَلَ وَلِيَّ الْأَمْرِ عَنْ ذَلِكَ لَقَالَ رَأَيْتَ شَيْطَاناً أَخْبَرَكَ بِكَذَا وَ كَذَا
فکر میکند خواب ها و خطورات خودش است. در حالی که اجتماع شیاطین و القائات شیطان بوده است.
حَتَّى يُفَسِّرَ لَهُ تَفْسِيراً وَ يُعْلِمَهُ الضَّلَالَةَ الَّتِي هُوَ عَلَيْهَا
اگر به ولی امر عرضه می کرد . ولی امر ضلالتش را برایش آشکار می کرد . این هم از نکاتی است که اگر خطوری به ذهن انسان خطور میکند حتما باید عرضه بکند. اگر زمان حضور است، به امام عرضه بکند. اگر زمان حضور نیست، به کسی که علم امام را دارد عرضه بکند.
سوال: ولی ضلالت از شیطان بالاتر است؟
پاسخ : بله. تعبیر بعضی هست که شیطان یک القاء کلی به این ها می کند. و این ها می توانند این را برنامه ریزی کنند و تبدیل به یک جریان کنند تبدیل به یک کار جدی کنند تا جایی که این ها معلم شیطان می شوند.
چطور میشود این بیان را تصحیح کرد؟ یک موقع کسی مثل مرحوم شعرانی می گوید که چون سند روایت ضعیف است طردش می کنیم تفسیر هم نمی خواهد.
یک وقت روایت را میپذیریم. لکن باید با محکمات راهی برای استفاده از این در محکمات بکنیم.
اولین مسئله این است که جنود شیاطین و ازواجشان که اهل ضلالتند و سراغ اهل ضلالت میروند، این را در نظر بگیرید که اولا اینها انسان ها و اجنه ای هستند که اهل ضلالتند. در طول تاریخ وقتی نگاه میکنیم در عالم کثرت کدام طرف بیشتر بوده است؟ اهل ضلالت و رئوس ضلالت بیشتر بوده اند. در نظام هدایت رأس هدایت و نظام هدایت و فطرت باقی مانده است ارتباط دارد وحدت دارد . اما عمده سلطه ها و سیطره ها و کثرت تابعین مربوط به اهل ضلالت بوده است.
لذا این فراز، در این نگاه فراز صحیحی است.
هفت نفر هستند که رئوس ضلالتند. اینها رأس الرأس هستند. قابیل و فرعون و نمرود و دو نفری که دین یهود و مسیحیت را به منحرف کردند و دو نفری که دین اسلام را به منحرف کردند. حتی بعضی از این ها اظهار ایمان می کردند. منحصر در این ها هم نبودند. این ها و بقیه اشقیایی که در طول تاریخ رأس ضلالت بودند. ارواح اینها ارتباط برقرار میکرد، ارتباط فکری است. روز و شب گفتار اینها دائما برای اینها گفتگو بود. دفاع از اهل ضلالت که میکردند، حرف او را که بازگو میکردند.
این را بدانیم که هر عمل صالحی در روایت دارد که جوار است. هر عمل ناصالحی هم جوار است منتها با اهل ضلالت.
در روایت دارد که هر عمل صالح که انسان انجام می دهد دارد با امام ملاقات میکند. هر عمل ناصالح که دارد انسان انجام میدهد اتباع اعداء است. «و السیئة و الله اتباع اعدائه و الحسنة و الله اتباع الائمه». این زیارت و رفت و آمد زیارت مادی نیست. آن کسی که اهل دیدن است، این رفت و آمد ها را در نظام تفکری و روحی میبیند که دائما رفت و برگشت است. میروند قوه میگیرند و برمیگردند. رفت و برگشت ها گاهی به صورت خطورات است. این هم زیارت و ملاقات است. کسی که یک خطور شیطانی در ذهنش ایجاد میشود ملاقات کرده است، به زیارت شیطان رفته است، به زیارت رأس ضلالت رفته است. چه در نظام حاکمیتی و چه در نظام فردی فرقی نمی کند.
از جمله ملائکه ارواح مؤمنین هستند. شب جمعه میگویند سبزیجات بد بو نخورید، چون ملائکه آزرده میشوند، چون شب جمعه ارتباط مومنین بیشتر است از جمله اش است منحصر نیست . البته ملائکة الله هم در نظام تجردی با انسان ارتباط دارند و رفت و آمد بیشتری دارند. این نکته اول.
در پاسخ: از ظاهر بعضی روایات استفاده میشود که اکثر مردم اهل نجاتند. قاصرند. مقصر نیستند.
نکته دیگر اینکه ملائکه بیشتر از شیاطین هستند درست است. اما چه کسانی به رئوس هدایت رجوع میکنند؟ انسان هایی که تبعیت کردند رجوع میکنند که صفت ملکی پیدا کردند. کسانی که به رئوس شر مراجعه میکنند، انسان هایی هستند که حالت شرّ پیدا کردند و به رأس شر رجوع می کنند.
اما آن جایی که نظام ملائکه الرب و نظام شیاطین را در عالم می خواهند ببینند، ملائکة الرب بیشتر از شیاطین هستند. اما این انسانهایی که اهل هدایت نیستند و مراجعه میکنند به رئوس شیاطین بیشتر هستند. لذا این ها با همدیگر تهافتی ندارند. هم آن فرمایش امام در ابتدای روایت درست است و هم حرف راوی مبنی بر بیشتر بودن ملائکه که امام هم تصدیق کردند.
سوال: آیا ملائکه ای وجود دارند که به امام حق رجوع نمی کنند؟
در پاسخ: شارحین بحث کرده اند که آیا همه ملائکة الرب به امام حق رجوع میکنند یا نه؟ بعضی گفته اند ملائکه مدبرّه در حیطه عالم انسانی به انسان رجوع می کنند. سجد الملائکة کلهم را هم میگویند ملائکه ای که در دائره نظام تدبیر انسان هستند سجده کردند. البته این جای بحث خودش را دارد. اما ما اصل بحث آوردیم که آن ملائکه ای که رجوع می کنند مومنینی هستند که در واقع …. ارواح التی حلّت بفنائک ارواح مومنینی که به طواف و زیارت آمده بودند یا شوق زیارت داشتند این ها دائما رفت و آمد دارند یا اصلا حلّت بفنائک یعنی مقیم هستند آن جا بالاتر از رفت و آمد . اما ملائکه ای که اکثر از شیاطین هستند آن ها ملائکه الرب هستند که در عالم هستی جزو مدبرات امر هستند.
این ها انسان هایی هستند که به سراغ امام ضلالت می روند . انسانهایی که در رابطه با امام و اطاعت او، ملک شدند. البته اگر کسی هم گفت ملائکه همان اطلاق ملائکة الرب هستند، باید بگوید ملائکة الربی که در راستای هدایت هستند کمتر از شیاطینی هستند که… آن هم وجه دارد وجهش این است که راه حق یک راه است، اما راه ضلالت؛ هر انحرافی از راه حق ضلالت است. لذا به مقدار کمالی که این دارد… یک راه است، صراط مستقیم یک صراط است، اما سبل منحرفه از او چقدر میشود؟ هر کمالی که از آن یک انحرافی ایجاد بشود، میشود سبل شیطان. هر کسی به مقداری که دور میشود داخل در تبعیت شیطان شده است.
انسان های حتی انسان های غیر معصوم به نسبتی که تبعیت از شیطان کردند زیارت امام شیاطین را میکنند. ذاتشان ذات شقاوت نشده است اما به نسبت عملی شیطانی که انجام داده اند زیارت شیطان کرده اند.
در اینجا چون انسان های معصوم همیشه تعدادشان کمتر است و انسان های مومن هم گاهی عصیان هایی دارند، همین عصیان ها زیارت آنها میشد. اما اینطور نیست که زیارت اینها هم هر صبح و شام باشد. بعضی مثل غاوین هر صبح و شام زیارت شیاطین می روند.
باز در این حالت تعداد زائرین شیاطین بیش از خلیفة الله میشود.
وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّ مَنْ صَدَّقَ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ لَيَعْلَمُ أَنَّهَا لَنَا خَاصَّةً لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع حِينَ دَنَا مَوْتُهُ هَذَا وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِي فَإِنْ أَطَعْتُمُوهُ رَشَدْتُمْ وَ لَكِنْ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِمَا فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ مُنْكِرٌ وَ مَنْ آمَنَ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ مِمَّنْ عَلَى غَيْرِ رَأْيِنَا(شیعه نیست اما ایمان به لیلة القدر دارد) فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ فِي الصِّدْقِ إِلَّا أَنْ يَقُولَ إِنَّهَا لَنَا وَ مَنْ لَمْ يَقُلْ فَإِنَّهُ كَاذِبٌ(یعنی نسبت به اصل لیلة القدر را دروغگو است و قبول ندارد) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُنَزِّلَ الْأَمْرَ مَعَ الرُّوحِ وَ الْمَلَائِكَةِ إِلَى كَافِرٍ فَاسِقٍ
همانطور که داشت که لاینال عهدی الظالمین. گفتیم ابراهیم برای کسی که الان ظالم است تقاضا نمی کند. فرض فقط در موردی میماند که کسی قبلا ظالم بوده توبه کرده و مومن شده. ابراهیم تقاضا می کند و خداوند میفرماید به این دسته نمیرسد.
ما الان به آدمی که سوء سابقه دارد مسئولیت و حکومت و امارت نمیدهیم. الان آدم خوبی است. اما سوء سابقه دارد. مطابق همان نظام الهی است.
فَإِنْ قَالَ إِنَّهُ يُنَزِّلُ إِلَى الْخَلِيفَةِ الَّذِي هُوَ عَلَيْهَا (همان خلیفه که الان هست) فَلَيْسَ قَوْلُهُمْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ
کسی این حرف را نمیپذیرد. خودشان هم آشکار کردند که چقدر ظالم هستند. کتاب ها نوشتند.
وَ إِنْ قَالُوا إِنَّهُ لَيْسَ يُنَزِّلُ إِلَى أَحَدٍ فَلَا يَكُونُ أَنْ يُنَزَّلَ شَيْءٌ إِلَى غَيْرِ شَيْءٍ
معنا ندارد نازل بشود ولی بر کسی نازل نشود. پس بر چی نازل میشود؟
وَ إِنْ قَالُوا وَ سَيَقُولُونَ لَيْسَ هَذَا بِشَيْءٍ فَقَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيداً.
اگر گفتند اصلاً نزول معنا ندارد به ضلالت آشکار دوری افتادند. انکار قرآن را کردند.
بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع يَزْدَادُونَ فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ
در باب بعدی میفرمایند شب های جمعه در ملاقاتی که انجام میشود، ارواح اوصیاء، ارواح انبیاء، و روح امام حاضر، جمع میشوند، وقتی برمیگردند، علم امام ازدیاد پیدا کرده است. عرض شد که چه ازدیادی است.تبیینش را به این کردیم که آنجایی که علم من العلم الی العین قرار میگیرد، آنی که در نظام علمی بود، قرار شد در عین بیاید، آن علم سال به سال بر ولی امر حاضر نازل میشود. کسی که از دنیا رفته است همه اینها را میداند ،اما اجرا و تنفیذ این و آوردن از علم به عین توسط امام حاضر و حیّ محقق می شود.. لذا امام حی هم لازم است و ضرورت دارد.
این سه روایت این را میخواهد بیان بکند.
1– حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ الْقُمِّيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا أَبَا يَحْيَى إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا ذَاكَ الشَّأْنُ قَالَ يُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمَوْتَى ع وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ
______________________________
(1) في بعض النسخ [أرواحهم].
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 254
الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِيَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفُ بِهِ أُسْبُوعاً
هفت طوف دارند.
وَ تُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا
ابدان اولیاءو اوصیاء که از دنیا رفته اند کدام بدن است؟ ابدان مثالی شان است که در برزخ است.
امام هم برمیگردد به بدن مادی اش که حی و حاضر است.
فَتُصْبِحُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ قَدْ زِيدَ فِي عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِيرِ.
یعنی یک مقدار زیاد. جمع کثیر. این جمع کثیر تمام وقایعی است که در طول یک هفته میخواهد محقق بشود.
2– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ يُوسُفَ الْأَبْزَارِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاتَ يَوْمٍ وَ كَانَ لَا يُكَنِّينِي قَبْلَ ذَلِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لَبَّيْكَ قَالَ إِنَّ لَنَا فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً قُلْتُ زَادَكَ اللَّهُ وَ مَا ذَاكَ قَالَ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ ع مَعَهُ وَ وَافَيْنَا مَعَهُمْ فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَأَنْفَدْنَا.
علم مستفاد یعنی علم جدید.
لانفدنا یعنی وقایعی که میخواهد محقق بشود، اگر برای ما تحققش وارد نشود، محقق نمیشود.
در پاسخ: علم فعلی الهی صحیفه الکون و عین هستی است اما مراتب علم دارد؛ علم، شاء اراد، قضی، قدر … این ها در مرتبه خودشان عین هستند علم هم هستند اما نسبت به مرتبه بعد علم هستند یعنی قضی نسبت به قدر علم است قدر نسبت به قضی عین است. اما قضی در مرتبه خودش عین است. علم در آن جا مثل ذهن نیست که ذهنی باشد علم در آنجا یعنی مبدئیت مرتبه قبل مبدئیت دارد برای مرتبه بعد. همین طور تا مراتب آخر لذا مرتبه آخر دیگر عینِ عین است دیگر علم نیست چون بعد از آن مرتبه دیگری نیست.
3– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ أَوِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ إِلَّا وَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فِيهَا سُرُورٌ قُلْتُ كَيْفَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ ع وَ وَافَيْتُ مَعَهُمْ فَمَا أَرْجِعُ إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَفِدَ مَا عِنْدِي.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 274” دیدگاه میگذارید;