بسم الله الرحمن الرحیم
این حدیثش سندش مانند شش حدیث قبل و دو حدیث بعد است. یک سند در کار است. منتها ناقل از امام جواد علیه السلام نقل میکند احادیث را.
در بحث لیلة القدر بحث های مختلفی در این احادیث ذکر شد که احتجاج به لیلة القدر را در باب اثبات امامت معصوم علیه السلام استشهاد میکردند. نکاتی در این روایت هست که در روایات قبل نبود. از ابتدا جوری وارد میشود که بیشتر طور هستی شناسی لیلة القدر است.
7– وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ- لَيْلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْيَا
یک سوالی پیش می آید که عالَم بود ولی انسانی نبود. پس اگر بخواهد لیلة القدری باشد که خلق دنیا با خلق انسان همراه باشد، چطور میشود؟ با اینکه قبل از اینکه انسان به دنیا بیاید و به وجود بیاید عالم بوده است و به تعبیر هم آنچه در تاریخ عالم ذکر میشود، هم آنچه به لحاظ نگاه قرآنی و روایی که بعد از اینکه میلیون ها میلیون سال هستی بود، بعدش انسان خلق شد. چطور میشود که اول ما خلق الدنیا، خلق لیلة القدر، با اینکه بودن لیلة القدر لازمه اش بودن انسان است، باید تقارن بین عالم و آدم باشد، در حالی که این تقارن نیست.
آنچه میشود استفاده کرد که اول ما خلق الدنیا تعبیر دقیقی است. دنیا و آخرت به لحاظ حقیقت انسانی مطرح میشود. نمیگوید سماوات و ارض. بلکه دنیا و آخرت است. بعضی شارحین به این اشاره کرده اند. شاید این بحث دنیا و آخرت سبب خلقت این است که هم زمان است. قِران است بین دنیا و انسان. یعنی از وقتی انسان مطرح میشود، دنیا مطرح میشود. لذا شب قدر هم لازم است. تا دنیا و آخرت باشد، یعنی یک سیری از دنیا به آخرت باید مطرح بشود، در آن سیر از دنیا به آخرت، شب قدر هم مطرح است، تقدیرات مرتبط با این هم مطرح است. این شاید یک توجیه مختصر و مفیدی باشد. پشت مسئله البته میتواند خیلی نکات دقیق و لطیفی باشد که نظام عالم انسانی از اینجا آغاز میشود.
شاید نکته دیگری هم باشد و آن اینکه اگر عالم دنیا را عالم ارض گرفتیم، شاید سماوات و ارض خلقتشان تمام نشده بود تا وقتی که انسان محقق شد. که اینجا خلق الدنیا صدق بکند. که خلق دنیا یعنی خلق هستی با انسان تمام شد. چنانچه خلق آدم وقتی در بهشت بود تمام نشده بود. تا آدم به دنیا نیامده بود خلقش تمام نشده بود. یعنی مراحل خلقت انسان در جنت و قبل از آن ، هنوز انسان در مراحل تکوین و خلقش بود. وقتی به زمین رسید، هبوط کرد، خلقت این آدم تکمیل شد. چون «انی جاعل فی الارض خلیفة». شاید خلقت هستی تا وقتی که انسان بهش ملحق نشده است هنوز در مراحل خلق است. لذا تمام نشده بود که بگویی این تمام شد ولی آدم نیست.
این نکته به نظرم شاید ادق و اولی از اولی باشد. در بعضی روایات دیگر ارض آمده است. مثلا داریم لولا الحجة لساخت الارض باهلها. نشان میدهد که حجت مرتبط با ارض هم هست. حتی شاید سماوات… بکم فتح الله و بکم یختم، دلالت میکند که آغاز عالم با انسان بوده است. منتها تا ظهور انسانی در عالم دنیا محقق نشده بود، هنوز عالم در مراحل خلق بوده است. این با آن نگاه فلسفی که فصل اخیر اشیاء حقیقت شیء را تشکیل میدهد هم سازگار است که آدم و انسان میشود فصل اخیر هستی و تا فصلش نیاید عالم تکمیل نشده است.
در پاسخ: تدبیرات مدبرات عالم هم با لیلة القدر است. همچنان که در کعبه به عنوان طواف انسان هاست، تسطیح و گسترش زمین از کعبه است، در نظام آسمان ها هم به محاذات این به مرتبه خودشان هر کدام موطنی دارند که مرکز ثقل آن عالم است. مثلا بیت المعمور مرکز ثقل آسمان چهارم است. گسترش آسمان چهارم در مراتب وجودی اش از بیت المعمور است. همچنین عرش الهی در موطن خودش همین نقش را دارد. بقیه حول عرش میچرخند. این مسئله از جهت وجودی هست.
در پاسخ: خود خلق دنیا از مقدرات است. حتما باید در لیلة القدر تقدیر شده باشد. اگر بخواهد لیلة القدر داشته باشد و لیلة القدرش هم زمینی باشد، موکول به تحقق انسان باشد پس باید ظرفش محقق شده باشد تا لیلة القدر محقق بشود…حالا این ها همه بیان مساله است عرض کردم که این روایت نظام تکوین لیلة القدر را بیشتر مورد مداقه قرار داده است.
اقلش این است که لیلة القدر قِران زمانی دارد با خلق دنیا. بعضی خواسته اند بگویند نشان میدهد خلق دنیا ابتدا با شب آغاز شده است. و تقدیرات هم با همان مقدر شده و بعد روز تقدیر شده است. لذا اگر روز را از شب قبل آغاز میکنند، از غروب روز قبل آغاز مثلا چهارشنبه است، شب مقدم میشود، بعضی خواسته اند بگویند خود دنیا از شب آغاز میشود. بعضی خواسته اند این گونه استیناس بکنند. دلیل خیلی متقنی نیست اما ممکن است انسان با قرائن دیگری ببیند این استیناس را تقویت کند به هر حال جا دارد.
اگر اینطور باشد، خود اینکه خلقت از شب آغاز شده است به روز، بحث های زیبای دیگری به دنبالش می آورد که قوس نزول میشود شب، قوس صعود میشود روز. یعرج الملائکة و الروح فی یوم کان مقدار خمسین الف سنة. یعنی در نظام عروجی و قوس صعود یوم است. اما در قوس نزول لیلة است. انا انزلناه فی لیلة القدر. تنزل در قوس نزول است. میشود لیلة. اما بالا رفتن در قوس صعود است میشود یوم. لذا تقدیرات شب قدر بر جان انسان کامل، تقدیرات لیلیة است . بعد آن چیزی که میخواهد به عنوان یومیه بعد از این محقق بشود. پس نظام علمی که تقدیرات است میشود نظام لیل. و نظام عینی میشود نظام یوم. محقق که میشود میشود یوم. اینها استیناس است. البته برای بعضی از اینها دلیل آورده اند و بیان دارند. در این حدی که اینجا بیان شد استیناس است. ولی جای خودش ممکن است مدلّل هم باشد.
-سوال: روز شب قدر هم گفته اند کمتر از شب قدر نیست.
پاسخ : آن الحاق است. هنوز در لیلة است. نه به لحاظ بروز. همچنانکه در قوس صعود لیل ملحق میشود به یوم. در قوس نزول یوم ملحق میشود به لیل. حکم او غالب است. اما در قوس صعود لیل ملحق میشود به یوم که احکام روزش را پیدا میکند.
لذا میبینید جمعه به عنوان روز اعمال و عبادت و آثار و نتایج است، شبش هم ملحق میشود بهش. شب جمعه هم آثار و برکات روز جمعه را دارد. چون در قوس صعود تحقق اعمال.. لیل ملحق میشود به یوم. لذا ظرفیت یوم را پیدا میکند. در قوس نزول یوم ظرفیت لیل را پیدا میکند. اینها نکات دقیقی است که در جای خودش ممکن است نتایج عملیه هم پیدا بکند.
در علل الشرایع هم آمده است که آدم در جنت بود. چند ساعت هم بود در جنت. آنجا بیان دارد. از کدام ساعت آغاز میشود. هرچند جنت هنوز در دنیا نیامده بود، اما همان ساعت ها خودش حرف دارد که چند ساعت بود و این ساعت ها هر کدام نتیجه ای دارد.
در پاسخ: اینکه دارد که سماوات و ارض را در شش روز خلق کردیم، چرا فرمود در شش روز، نفرمود در شش لیل. بحث یوم و لیلة را باید خیلی رویش کار کرد. نتیجه هم دارد. کتاب مفتاح الفلاح مرحوم شیخ بهایی هم در اعمال یوم و لیلة ممکن است بعضی نقل ها آنجا به کار بیاید.
-سوال: در نظام سلوکی هم شب ها را اشاره میکنند. 40 شب، 30 شب.
پاسخ: آن برای این است که نظام علم میخواهد درش محقق بشود. نظام یوم درش کثرت است. نظام لیل درش وحدت است. ان نافلة اللیل اشد وطئا و اقوم قیلا. نظام لیل در اینجا نظام تاکد وحدتی است که در قوس نزول محقق شده است. در قوس نزول تاکد وحدت است. در قوس صعود کثرت است. اگر کسی میخواهد حرکت بکند، «ان الوصول الی الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل». بر مرکب لیل باید سوار شد تا آن وصول محقق بشود. این را آیت الله بهجت میفرمودند و طوری میفرمودند که انگار سوار شده اند و مرکب دستشان است. کأن نفیش هم که به غیر از این راه ندارد همراهش بود. با تمام وجودشان ابراز میکردند.
اینجا هرچقدر آدم فکر بکند میتواند نکته داشته باشد
وَ لَقَدْ خَلَقَ فِيهَا أَوَّلَ نَبِيٍّ يَكُونُ
ضمیر ها به دنیا میخورد. اگر ضمیر به لیلة القدر بخورد، ظرف باید بعد از مظروف محقق بشود. انسان ظرف است. باید بعد از مظروفش که لیلة القدر است محقق بشود. بعضی اشکال کرده اند. اگر اینها قران زمانی پیدا کردند مشکل ندارد. پس سه چیز با هم شکل گرفتند. یکی خلق دنیا، یکی خلق آدم، یکی خلق لیلة القدر. این سه تا با هم هستند. اولین انسان هم حتما نبی بوده است که خواسته ظرف لیلة القدر باشد.
وَ أَوَّلَ وَصِيٍّ يَكُونُ
اول وصی به معنای تقدیرش است نه تحققش. چون تا زمانی که نبی هست لزومی بر وصی نیست. اما اگر نبی بود، تقدیر وصی محقق شده است. از ابتدا برای انبیاء اوصیاء مقدر بوده است.
بعضی خلق فیها را به معنای قدّر فیها گرفته اند. در این صورت ضمیر قبلی به لیلة القدر بخورد بهتر میشود.
این قاعده هست که انبیاء و اوصیاء حتما تقدیرشان در لیلة القدر محقق میشود. خیلی چیزهای دیگر به تبع اینها در لیلة القدر محقق میشود. لذا انسان برای خیلی از مباحث حاکمیتی که نظام تقدیر را میخواهد محقق بکند،در شب های قدر توسلات و تضرعاتش میتواند خیلی عظیم باشد. چه در رابطه با ظهور و چه در رابطه با نیابت ها. نبوت و وصایت یک مجراست که میخواهد امر الهی را ظاهر بکند. به همین نسبت نیابت عامه میتواند مجرا باشد، منتها در حد خودش. تاثیر شب قدر در نیابت ها میتواند… یعنی تصمیم گیری های عظیم اینطوری، شب قدر یک نسبت ویژه با آن ها دارد. تقدیرات اساسی عالم انسانی هستند.
در پاسخ: اول نبی اینجا منظور حضرت آدم است. پیامبر در آنجا نبی به معنای حقیقت نبوت بوده است. اما نبی در نظام ظاهر و حی حضرت آدم بوده است. کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین در نظام حقیقت نبوت است نه در نظام نبوت ظاهری . حقیقت نبوت که همان حقیقت محمدیه است و پیامبر ختمی هم ظهور تامش است لذا به لحاظ آن حقیقت با همه انبیاء بوده است اما خودش هم یکی از ظهورات همان حقیقت می شود.
تقدیر اولین وصی هابیل بود، اما در لوح محو و اثبات بعد تبدیل شد به شیث نبی «هبه الله» ، فرزند آدم که خدا بخشید به او.
وَ لَقَدْ قَضَى أَنْ يَكُونَ فِي كُلِّ سَنَةٍ لَيْلَةٌ يَهْبِطُ فِيهَا بِتَفْسِيرِ الْأُمُورِ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ
وقتی قضی شد، یعنی سنت الهی است. حتمی است. حتما باید آن سال در آن شب همه تقدیرها تفسیرش یعنی تفاصیلش برای انسان کامل محقق باشد.
مَنْ جَحَدَ ذَلِكَ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَهُ
چرا علمه؟ چون نظام تقدیر الهی در لیلة القدر نظام علم فعلی حضرت حق است. دارد نظام علم مقدر میشود. جزء مراتب علم است. پس لیلة القدر جزء مراتب علم الهی است. در روایات ما هفت مرتبه شمرده اند مراتب علم الهی را. علم، شاء، اراد، قضی، قدر، اذن، امضی، گاهی هفت مرتبه میشمرند و گاهی شش مرتبه. گاهی قضی را دو مرتبه می آورند. قضای اول قدر است و قضای بعد تحقق است. الفاظ هم مختلف است. لیلة القدر یعنی از مراتب علم الهی است. در مرتبه تقدیر الهی است. قدر یعنی عالم محو و اثبات. هو الله الخالق البارئ المصور. بارئ را میگویند همانی است که تقدیر است. خالق مرتبه قضی است، بارئ مرتبه تقدیر است. بارئ، برء، تراشیدن و حد دادن است. و ما ننزله الا بقدر معلوم یعنی حدودش معلوم میشود.
در مرتبه خالق اجمال است. نه به معنای روشن نبودن. اجمال به معنای اینکه آن وجود به عنوان بساطتش دیده میشود. اما در مرتبه بارئ به حدودش دیده میشود.
-مصور هم دارد تقدیر میکند. اما اساس تقدیر از باری است
مصور محقق شدن است. خود عالم تقدیر مراتب دارد. که مصور هم یکی اش می شود.
لِأَنَّهُ لَا يَقُومُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الرُّسُلُ وَ الْمُحَدَّثُونَ إِلَّا أَنْ تَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةٌ بِمَا يَأْتِيهِمْ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ مَعَ الْحُجَّةِ الَّتِي يَأْتِيهِمْ بِهَا جَبْرَئِيلُ ع
آن حجت و اسباب یقینی که برای انبیاء پیش می آمد در تفسیر امور در آن شب برای آن سال محقق می شود. علم انبیاء اینطور نیست که موکول به آن شب باشد. (در روایت آخر این بیان میشود). اما تحقق اشیاء در عالم موکول به آن شب است. این اضافه علم نیست. حضرت آیت الله بهجت میفرمودند این ازدیاد علم تحقق از نظام علم به نظام عین است که ازدیاد میگویند. لذا میفرماید علم یقینی که از علم به عین بیاید محقق نبود. نظام علمی اش را دارند. اما اینکه کی می خواهد این از علم به عین می آید در این سال تقدیرش محقق میشود.
این یک حجت بود در شب های قدر همچنین یک حجتی هم هست که جبرئیل برای انبیاء می آورد که وحی تشریعی است. ممکن است در طول سال بیاید.
قُلْتُ(در روایت اول آمده بود حسن بن عباس) وَ الْمُحَدَّثُونَ أَيْضاً يَأْتِيهِمْ جَبْرَئِيلُ أَوْ غَيْرُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ع قَالَ أَمَّا الْأَنْبِيَاءُ وَ الرُّسُلُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَلَا شَكَّ وَ لَا بُدَّ لِمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ خُلِقَتْ فِيهِ الْأَرْضُ
اینجا چون ارض آمده است، توجیه اول را در روایت مشکل میکند. توجیه دوم را باید بپذیریم.
إِلَى آخِرِ فَنَاءِ الدُّنْيَا أَنْ تَكُونَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ حُجَّةٌ يَنْزِلُ ذَلِكَ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ إِلَى مَنْ أَحَبَّ مِنْ عِبَادِهِ
یا باید باب نبوت مفتوح باشد، یا اگر ختم محقق باشد، حجت باید باقی باشد تا لیلة القدر هم باقی بماند. و الا بعد از آنها ضایع میشوند. چون این لیلة برایشان نیست و حجت برایشان باقی نمیماند.
ینزل ذلک: ذلک بر می گردد به أمر یا تفسیر امور است
در پاسخ: سائل از جبرئیل پرسید، حضرت جوابش را تصحیح کرد که آمدن و نیامدن جبرئیل مهم نیست. نزول امر مهم است. دو نکته دارد که مستقیم جواب ندادند. یک علتش این است که در نگاه اهل تسنن اغلب این هست که هر جا جبرئیل بر کسی نازل بشود نبوت است. اینها این شبهه در ذهنشان بود که اگر شیعه میگوید جبرئیل برشان نازل میشود، پس اینها قائل به ادامه نبوت هستند. حضرت استنکافا از اینکه نه بگویند آره و نه بگویند نه، فرمودند انبیاء لا شک. بقیه آن امر محقق میشود. چه بواسطه جبرئیل باشد و چه بواسطه ملکی دیگر.
الی من احب من عباده یعنی بنده ای که مقرب و محبوب خداست. یعنی در قدم محبیت کامل شده بوده تا به محبوبیت رسیده است. خدا دوست دارد او را. یعنی محبوب خداست. کسی محبوب خدا میشود که در مرتبه اطاعت رب، انانیتی ندارد. میشود عصمت. عصمت برای کسی است که اراده و انانیتی از خودش ندارد. هر چی که دارد محو در اراده الهی است. معصوم این است دیگر. هیچ چیزی از خودش داخل نمیشود.
این حرف ها در زمانی دارد صادر میشود که مردم به امامت حضرات اینگونه که ما الان نظر میکنیم نظر نداشتند. اوحدی از مردم این نگاه را نداشتند. عمده مردم حضرات را به عنوان انسان های خوبی که خدا دوستشان دارد میدانستند. من احب من عباده لطافت دارد که تا اینجا یعنی عصمت هم کشیده شود. این تعبیر ظریف امام است که هم مردم میفهمیدند. هم آن نکته نهایی درش هست.
وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ نَزَلَ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِكَةُ بِالْأَمْرِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ عَلَى آدَمَ
اولین ها را دارد قسم میخورد تا راه باز بشود برای سنت گذاری مسئله. میگوید حتما و حتما برای آدم بود. حتما و حتما وصایت شیث هم در شب قدر محقق شد.
وَ ايْمُ اللَّهِ مَا مَاتَ آدَمُ إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ وَ كُلُّ مَنْ بَعْدَ آدَمَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ قَدْ أَتَاهُ الْأَمْرُ فِيهَا
أتاه الامر یعنی آن همان تفسیر امور.
اگر چند نبی در یک دوره باشند، آن نبی ای که شمول دارد لیلة القدر اطلاقی بر او نازل میشود. ممکن است برای انبیاء هر محیطی هم لیلة القدر آنجا برایش محقق بشود که میشود شئون آن نبی کل. اگر کسی این را قائل شد، تنزل لیلة القدر هم مراتب پیدا میکند به لحاظ من احب. اطلاقش برای من احب اطلاقی است، مراتبش به لحاظ من احب در مراتب وجود است. ممکن است برای کسی نسبت به خودش محقق بشود. برای دیگری نسبت به اطرافش باشد.
باعث میشود اعمال و مراقبات انسان در آن شب به جایی برسد که تعبیر نقل هست و بعضی از اعمال هم هست که اگر این اعمال را انجام بدهند و این کارها را بکنند، ملائکه را میبینند. دیدن ملائکه یعنی مرتبه ای از لیلة القدر که انسان در آن موطن میتواند مرتبط بشود و بگیرد.
وَ وَضَعَ لِوَصِيِّهِ مِنْ بَعْدِهِ
اگر وضع را مجهول بخوانیم فاعلش میشود خدا. خدا قرار داد. اگر معلوم باشد میخورد به آن نبی.
وَ ايْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ النَّبِيُّ لَيُؤْمَرُ فِيمَا يَأْتِيهِ مِنَ الْأَمْرِ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص أَنْ أَوْصِ إِلَى فُلَانٍ-
برای هم انبیاء امر وصایت در همان شب قدر محقق می شود .اینها کد است. اگر امر وصایت در آن شب محقق میشود، خیلی کار ازش می آید. ما در آن شب خود این شناخت بحث وصایت، معرفت به وصایت میتواند از توسلات باشد. لذا شب قدر از آن شب هایی است که شناخت وصی هم… همانطور که میگوییم خود امام زمان هست، اوصیاء امام زمان هم به عنوان نیابت عامه میتواند … یا اگر کسی در زمان انبیاء بود، به عنوان شناخت اوصیاءمیتواند رقم مهمی بخورد برای انسان. چون آن شب دارد مقدر میشود. لذا دعا برای شناخت و همراهی خیلی میتواند نتایج داشته باشد.
وَ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً- وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 251
كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
این وعده است به امر وصایت.
إِلَى قَوْلِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ «1»
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿55﴾
این همه وعده است برای تحققی که در لیلة میخواهد محقق بشود.
يَقُولُ أَسْتَخْلِفُكُمْ لِعِلْمِي وَ دِينِي وَ عِبَادَتِي بَعْدَ نَبِيِّكُمْ
هم علم من است، هم دین من است، هم عبادت من است. یعنی وصی مسختلف بر هر سه اینها میشود. و لیمکنن لهم دینهم، این دین را تمکن بهش میدهد. هر سه نکته را از آیه استفاده کردند. سه تمکن اینجا هست که محقق میشود برایشان در این شب.
كَمَا اسْتَخْلَفَ وُصَاةَ آدَمَ مِنْ بَعْدِهِ حَتَّى يَبْعَثَ النَّبِيَّ الَّذِي يَلِيهِ- يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً يَقُولُ يَعْبُدُونَنِي بِإِيمَانٍ لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص
این ختمیت رسول است که و من کفر بعد ذلک، کسی بخواهد ادعای نبوت بعد از حضرت بکند فاسق است… اینها استفاده حضرات است از نکاتی که دفع دخل شبهات دشمن را بکند.
فَمَنْ قَالَ غَيْرَ ذَلِكَ- فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
هر کسی در مقابل ختم نبوت بخواهد بایستد فاسق است.
فَقَدْ مَكَّنَ وُلَاةَ الْأَمْرِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ بِالْعِلْمِ وَ نَحْنُ هُمْ فَاسْأَلُونَا فَإِنْ صَدَقْنَاكُمْ فَأَقِرُّوا وَ مَا أَنْتُمْ بِفَاعِلِينَ-
شما دنبال نتیجه نیستید. دنبال پیدا کردن حجت نیستید.
أَمَّا عِلْمُنَا فَظَاهِرٌ
دشمنان هم اعتراف دارند.
وَ أَمَّا إِبَّانُ أَجَلِنَا
آنجایی که میخواهد سیطره و بسط ید ما محقق بشود.
الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ الدِّينُ مِنَّا حَتَّى لَا يَكُونَ بَيْنَ النَّاسِ اخْتِلَافٌ فَإِنَّ لَهُ أَجَلًا مِنْ مَمَرِّ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ إِذَا أَتَى ظَهَرَ وَ كَانَ الْأَمْرُ وَاحِداً
اختلافی بین ما در نظام علم نیست.
وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ قُضِيَ الْأَمْرُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ اخْتِلَافٌ
منظور از مومنین حضرات معصومین است. اگر اختلاف بود، تساقط محقق میشد. تعارضا تساقطا. این همان حرفی است که حضرت آقا استفاده میکنند که یک انسان 250 ساله است. چون هیچ اختلافی بینشان نیست. و الا تعارضا تساقطا. لذا حرف یکی شان عطف به دیگری است. میتواند مخصص دیگری باشد.
وَ لِذَلِكَ جَعَلَهُمْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ لِيَشْهَدَ مُحَمَّدٌ ص عَلَيْنَا وَ لِنَشْهَدَ عَلَى شِيعَتِنَا وَ لِتَشْهَدَ شِيعَتُنَا عَلَى النَّاسِ
اهل ایمان را مراتب کردند. اطلاقش شدند معصومین. مومنین صالح هم شدند شیعتنا. آنها هم همین مقدار شهادت دارند. پس انسانهای مومن از حیث ایمان اختلاف ندارند. اختلاف برمیگردد به غیر حیث ایمان.
همچنان که حضرات معصومین اختلافی بینشان نیست، مومنین از حیث ایمان اختلاف ندارند. هرجا دیدیم پای اختلاف در کار است، معلوم میشود که ایمان نیست در آنجا.
لتشهد شیعتنا علی الناس: دفع میکند آن بحثی را که بعضی گفته بودند که «کذلک جعلناکم امة وسطا لتکون شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا»، اختصاص دارد به حضرات معصومین. اختصاصش را برمیدارد. و تشکیکی اش میکنند.
أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ فِي حُكْمِهِ اخْتِلَافٌ أَوْ بَيْنَ أَهْلِ عِلْمِهِ تَنَاقُضٌ
در اهل علم الهی هم تناقض نیست.
ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَضْلُ إِيمَانِ الْمُؤْمِنِ بِجُمْلَةِ- إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ بِتَفْسِيرِهَا عَلَى مَنْ لَيْسَ مِثْلَهُ فِي الْإِيمَانِ بِهَا كَفَضْلِ الْإِنْسَانِ عَلَى الْبَهَائِمِ
یعنی کسی که تطبیق لیلة القدر و امور و … را قائل است با کسی که اینها را قائل نیست. مثل فضل انسان بر بهائم است. یعنی جامعه ای که ولی نداشته باشد، جامعه حیوانی است. جامعه ای که ولایت را ندارد، جامعه حیوانی است. جامعه ای انسانی است که متصل به ولی باشد. خیلی حرف دقیقی است. کلامی که حضرت زهرا سلام الله علیها هم در خطبه شان استشهاد میکنند که اگر آن حکومت از لحاظ الهی تبدیل به حکومت بشری شد، یعنی حکومت بهائم شد.
وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَدْفَعُ بِالْمُؤْمِنِينَ بِهَا عَنِ الْجَاحِدِينَ لَهَا فِي الدُّنْيَا لِكَمَالِ عَذَابِ الْآخِرَةِ لِمَنْ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يَتُوبُ مِنْهُمْ
خدای سبحان به واسطه وجود مومنین ، عذاب را از جاحدین لیلة القدر و أمر، هم بر می دارد تا اگر خواستند توبه بکنند بتوانند، اما اگر توبه نکردند عذاب آخرتشان کامل میشودو
یعنی در شقاء تام تر میشوند. پس بودن مومنین برای کافرین باعث شقاء تام تر کافرین میشود با اینکه عذاب دنیا ازشان برداشته شده است.
مَا يَدْفَعُ بِالْمُجَاهِدِينَ عَنِ الْقَاعِدِينَ
همانطور که مجاهدین باعث میشوند از قاعدین سلطه بیگانه برداشته بشود.
وَ لَا أَعْلَمُ أَنَّ فِي هَذَا الزَّمَانِ جِهَاداً إِلَّا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ وَ الْجِوَارَ.
چون بحث مجاهدین عن القاعدین شد، به خاطر اینکه زمانه زمانه ای بود که ممکن بود بعضی سوء استفاده هایی بکنند، بلافاصله گفتند جهاد امروز حج و عمره جوار است. جوار یعنی رعایت حقوق اخوت بین مومنین. یا رعایت حقوق ولی امر است. که جوار رعایت بشود.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 272” دیدگاه میگذارید;